آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

با توجه به اولویت امنیت برای هر نظام سیاسی، می توان رخداد و پیروزی انقلاب را به معنای ناتوانی رژیم ساقط شده (پیشین) از تمهید و تامین امنیت ملی آن دانست. ازاین رو، برسی سازوکارهای امنیتی و ساختار آنها می تواند الگویی آسیب شناختی از مسیرهای دستیابی به امنیت ملی ارائه نماید. پرداختن به این موضوع، امری مهم می باشد که کمتر مورد توجه محققان قرار گرفته است. در نوشتار پیش رو، به صورت اجمالی سازوکارهای فوق الذکر در رژیم پهلوی دوم بررسی شده است که فی نفسه گام اولیه در شناخت و تبیین الگوی امنیت ملی و لذا تحلیل امنیتی سقوط آن رژیم به شمار می آید.

متن

 

در دوران سلطنت رضاشاه اداره تامینات و آگاهی شهربانی که تحت عنوان پلیس سیاسی هم از آن یاد می‌شود، مهم‌ترین، و می‌توان گفت، تنها تشکیلات عهده‌دار وظیفه اطلاعاتی و امنیتی در اقصی نقاط کشور بود. با این احوال به‌دنبال برکناری رضاشاه از سلطنت، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی او نیز که سابقه سوء و به‌شدت تاسفباری در نقض حقوق اساسی مردم ایران از اقشار و گروههای مختلف داشت، به‌سرعت رو به ضعف گرایید و در همان حال تا سالها بعد، سازمان اطلاعاتی ــ انتظامی و امنیتی کارآمد و درعین‌حال انسجام‌یافته‌ای در کشور به‌وجود نیامد. در این میان، بعضی از نیروهای نظامی و انتظامی کشور، نظیر ارتش و ژاندارمری، به سازماندهی تشکیلات اطلاعاتی محدودی در حیطه فعالیت خود اقدام کردند و برخی واحدهای نظامی و امنیتی دیگر نیز در برهه‌های مختلف و برحسب ضرورت و مقتضیاتی که پیش می‌آمد، عهده‌دار وظایف اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی ــ انتظامی شدند و حتی در مقاطعی بعضی از نخست‌وزیران در وضعیت فقدان سازمانی انسجام‌یافته و کارآمد در عرصه امور اطلاعاتی و امنیتی، انحصاراً به تشکیل نیرویی محدود همت گماردند که صرفاً از شخص آنان تبعیت می‌کرد. ضمن‌آنکه برخی تشکیلات امنیتی و انتظامی کمترشناخته‌شده نیز که انحصاراً خود را به تبعیت و خدمات‌رسانی به بخشی از دولت و حاکمیت موظف می‌دانستند، چندسالی در عرصه کشور فعال شدند. اما به‌تدریج و به‌ویژه پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332، تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی وابسته به نیروهای انتظامی و نظامی (نظیر ارتش، شهربانی، ژاندارمری و چندین واحد مستقل دیگر) به سرعت تقویت و گسترش کمی و کیفی چشمگیری پیدا کرد و در همان حال، حکومت وقت اساساً برای تثبیت و تحکیم موقعیت خود در مقابل مخالفان و نیز در جهت منافع حامیان خارجی خود (امریکا و سپس انگلستان) باز هم دستگاهها و سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی خود را تقویت کرد. مهم‌ترین این اقدامات تاسیس ساواک در سال 1335.ش بود. با عنایت به مطالب فوق، مقاله‌ حاضر قصد دارد به این پرسشها پاسخ دهد: 1ــ اصولاً تشکیل و فعالیت سازمانهای اطلاعاتی و انتظامی ایران پس از سقوط رضاشاه چه فرایندی را پشت سر گذاشت؟ 2ــ این دستگاههای اطلاعاتی ــ انتظامی و پلیسی چه ارتباطی با یکدیگر داشتند؟ 3ــ هدف حکومت از تشکیل این سازمانهای عمدتاً موازی، چه بود و چه نتایجی در پی داشت و چه تاثیراتی بر فعالیت آنها گذاشت؟ پاسخ به این پرسشها نیز بر واقعیات زیر استوار خواهد بود: 1ــ با سقوط رضاشاه که مقارن بود با اشغال ایران به دست نیروهای متفقین، تا مدتها کشور از خلأ یک نیروی کارآمد و انسجام‌یافته اطلاعاتی ــ امنیتی و انتظامی رنج می‌برد و همین امر خود موجب شد بعضی واحدهای اطلاعاتی نه‌چندان مهم از سوی بخشهایی از حاکمیت ایجاد شود؛ 2ــ بالاخص پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332 که شاه آشکارا به روش استبدادی و خودکامانه حکومت روی آورد، همزمان با تشکیل سازمانهای اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی ــ انتظامی جدید، تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی پیشین هم به منظور حمایت از حکومت در برابر مخالفان پرشمار از اقشار و گروههای مختلف سیاسی تقویت شدند؛ 3ــ در همان حال شاه، همچنان‌که مطلوب می‌پنداشت، هیچ‌گاه درصدد برنیامد فعالیتهای این سازمانهای چندگانه امنیتی و انتظامی را در تشکیلاتی واحد، متمرکز و درعین‌حال کارآمدتر ادغام کند یا حتی مانع شود که رقابت و اختلاف درونی میان آنها به‌وجود آید؛ پدیده‌ای که به‌ویژه در واپسین سالهای عمر حکومتش موقعیت او و رژیمش را در برابر مخالفان، سخت آسیب‌پذیر ساخت.

هنگامی‌که ساواک تشکیل شد، چند دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی دیگر در کشور فعالیت داشتند، ولی برخلاف آنچه انتظار می‌رفت، با آغاز فعالیت ساواک محدودیتی در کار آنها به‌وجود نیامد و در حیطه عمل آنها نیز تغییری داده نشد. بدین‌ترتیب و به رغم تمام مشکلاتی که هر از چندگاه به‌وجود می‌آمد تا پایان دوران سلطنت محمدرضاشاه همزمان با ساواک چند سازمان اطلاعاتی ــ امنیتی دیگر هم به‌طور موازی فعالیتهایی مشابه داشتند که هرچند در حد و اندازه و حیطه عمل ساواک ظاهر نشدند، همان اندازه فعالیت محدود ولی همسو و موازی هم، گاه برای ساواک مشکلاتی پدید می‌آورد. با این احوال شخص شاه، که البته از این فعالیتهای موازی آگاهی بسنده‌ای داشت، هیچ‌گاه برای از میان برداشتن آن اقدامی نکرد و درواقع خود این‌گونه فعالیتهای موازی را تشویق می‌کرد تا با رقابتی که میان رؤسا و مدیران این تشکیلات متنوع به‌وجود می‌آورد از اقدامات رقابت‌آمیز آنان به نفع حکومت و موقعیت خود در راس هرم قدرت بهره‌مند شود. گزارشات و اسناد متعددی وجود دارد که حاکی از نارضایتی ساواک از تداخل وظایف و حیطه عمل سایر دستگاههای اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی کشور در حوزه فعالیت آن است.[1] شاه که از اوایل دهه 1340 بدان‌سو دیگر از شرّ رجال و نخست‌وزیران قدرتمند و صاحب‌رایی نظیر قوام‌السلطنه، مصدق و حتی حسین علاء رهایی یافته بود و با گماردن افراد ضعیف‌الاراده و بدون شخصیت مستقل سیاسی به ریاست دولت و سایر دوایر دولتی و حکومتی، در راس حکومت احساس قدرت می‌کرد، اساساً با گماردن افراد و رجال مخالف و رقیب به ریاست ارتش، ساواک، شهربانی و دوایر دیگر، دشمنی میان آنان را شدت می‌بخشید و به دنبال آن رقابتی پایان‌ناپذیر در آن میان شعله‌ور می‌شد. بدین‌ترتیب بود که تشکیلات موازی ساواک هیچ‌گاه از میان برداشته نشدند و نیز در حیطه عمل هیچ یک از آنان نیز محدودیت خاصی برقرار نشد تا حکومت برای شاه لذت‌آفرین‌تر از پیش شود.[2] بهره‌گیری از این سیاست، اساساً روش حکومتی محمدرضاشاه بود و این‌گونه رقابت‌افکنی میان دستگاهها و دوایر حکومتی فقط در مورد تشکیلاتی نظیر ساواک، شهربانی و ارتش اختصاص نداشت. او همیشه از افراد و شخصیتهای باکفایت متنفر بود و امید داشت با ایجاد اختلاف و رقابت میان رجال حکومت و دوایر مختلف دولتی و حکومتی با اطمینان بیشتری (که البته به شدت فسادانگیز می‌نمود) به حکومتش تداوم بخشد. به همین دلیل او: «با هر فردی که کفایتی داشت مخالفت می‌کرد. در نتیجه تحمل شخصیتهای با اراده و صاحب مسلک و درستکار را نداشت. نسبت به آدمهای درستکار و اصولی تحقیر و نفرت داشت. از دورویی و تذبذب برخوردار بود؛ یعنی با اشخاص خوشرویی نشان می‌داد، ولی حقیقت نداشت. همین ترس و سوءظن باعث می‌شد که در دستگاههای دولتی و ارتشی و دستگاههای امنیتی تقسیم و تجزیه به‌وجود بیاید؛ برای اینکه بتواند همه را کنترل کند. همه با هم رقیب بودند و این رقابت را شاه تشویق می‌کرد. ارتش را به واحدهای مختلف تقسیم کرده بود و با هر فرماندهی، جداگانه ارتباط داشت و آنها در حال رقابت با هم بودند. همه سازمانها از ساواک بیمناک بودند. با همه اینها شاه دستگاه امنیتی دیگری در مقابل ساواک قرار داده بود؛ بازرسی شاهنشاهی ــ شهربانی ــ رکن 2 ستاد ارتش که مستقیماً به شاه گزارش می‌دادند و در اکثر مواقع گزارش یکدیگر را خنثی می‌کردند. در زمان سپهبد بختیار و سرلشگر پاکروان در ساواک کوشش می‌شد افراد درست و بی‌غرضی را وارد بکنند که گزارش نادرست ندهند، ولی در زمان نصیری و عامل فعالش، پرویز ثابتی، رعایت هیچ اصولی را نمی‌کردند که تجاوزات و تعدیات فراوان شد. دست به کشتارها و تصفیه‌ها زده شد... .»[3]

اما برخلاف آنچه شاه تصور می‌کرد در بلندمدت این‌گونه رقابت‌افکنی و ایجاد دستگاههای موازی اطلاعاتی ــ امنیتی نفعی برای او نداشت و هنگامی که قهر انقلابی مردم ایران بساط سلطنت استبدادی و غیردموکراتیک او را، که در زوایای مختلف دچار فسادی درمان‌ناپذیر شده بود، با تهدیدی جدی مواجه ساخت، همین تشتت در نظام اطلاعاتی کشور خود عاملی شد برای مغفول‌ماندن حکومت از مجموعه تحولاتی که در کشور رخ می‌داد. در دوران انقلاب، طی سالهای 1356ــ1357، هم این دستگاههای اطلاعاتی و موازی با ساواک هیچ‌گاه نتوانستند به وحدت عمل معقولی دست یابند. رقابت درونی روسای دوایر انتظامی و اطلاعاتی موازی با ساواک، در دوران انقلاب، رژیم پهلوی را بیش از پیش در مواجهه با بحران پیش‌آمده متحیر و سرگردان ساخت.

 

دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی بعد از رضاشاه

پس از خروج رضاشاه از کشور، دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی او نیز، که عمدتاً در شهربانی متمرکز بود، به فتور و نابسامانی دچار شد. اداره آگاهی و پلیس سیاسی (اداره تامینات) که عمده وظیفه اطلاعاتی ــ امنیتی را عهده‌دار بود، بسیاری از فعالیتهای روا و ناروای پیشین را به کناری نهاد، و حداقل تا اواخر دهه 1330 و اوایل دهه 1340 کمتر شاهد اعمال بی‌قاعده و نااندیشیده اداره آگاهی شهربانی هستیم. با این حال، دستگاه اطلاعاتی شهربانی دیگر هیچ‌گاه کارآمدی لازم را نداشت. سازمان دیگری که از همان دوران رضاشاه امور اطلاعاتی و ضدجاسوسی را انجام می‌داد رکن 2 ارتش بود که در دوره رضاشاه به‌ندرت اقدام خاصی در این باره انجام داد و حیطه فعالیت و عمل آن نیز چندان وسیع نبود. پس از سقوط رضاشاه، رکن 2 ارتش مهم‌ترین تشکیلات اطلاعاتی ــ امنیتی و ضدجاسوسی کشور محسوب می‌شد. بااین‌حال رکن 2 ارتش تشکیلاتی کوچک بود و آن‌چنان که انتظار می‌رفت، نمی‌توانست وظایف یک دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی و ضدجاسوسی انسجام‌یافته و کارآمد را انجام دهد و این هم که در دهه 1320 و اوایل دهه 1330، حزب توده توانست بسیاری از افسران و اعضای ریز و درشت ارتش را جذب کند و بدین‌طریق از افشای فعالیتهای آن سازمان جلوگیری نماید، تا حد زیادی از کاستی در حیطه عمل و فعالیت دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی و اطلاعاتی کشور حکایت می‌کرد. بدین‌ترتیب رکن 2 ارتش، که عهده‌دار وظیفه اطلاعاتی و ضدجاسوسی بود، حتی نمی‌توانست نفوذ مخالفان سیاسی را در بدنه ارتش تحت کنترل و مراقبت جدی قرار دهد و کشف نماید، و فقط پس از کودتای 28 مرداد 1332 بود که فرمانداری نظامی بر این مهم دست یافت و دریافت که شمار بسیاری از افسران ارتش از سالها قبل در حزب توده عضویت داشته‌اند. سپهبد محسن مبصر در خاطرات خود (با اندکی اغراق) درباره رکن 2 ارتش و وظایف اطلاعاتی و ضدجاسوسی آن در دهه 1320 چنین نوشته است: «از رویدادهای شهریورماه سال 1320 تا خیزش بیست‌وهشتم مردادماه سال 1332، رکن دوم ستاد ارتش تنها سازمانی بود که نیازهای اطلاعاتی ارتش شاهنشاهی و چه‌بسا همه سازمانهای کشور ایران را برمی‌آورد. این سازمان افزوده بر آنکه کسب اطلاعات نظامی درون‌مرزی و برون‌مرزی را به عهده داشت، کار سازمانهای ضداطلاعات به‌طورکلی ضدجاسوسی را نیز کم و بیش انجام می‌داد. به دیگر سخن، در سنجش با سازمانهای گوناگون و رنگارنگ کشورهای امریکا و انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی پیشین و...، اگر این کشورها از دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی مانند انتلیجنس‌سرویس MI6 و MI5 و دستگاههای اطلاعاتی و ضداطلاعاتی ارتش انگلستان و CIA و FBI و دستگاه اطلاعاتی و ضداطلاعاتی ارتش امریکا و...، سود می‌جستند، در کشور ایران کار همه آن سازمانهای عریض و طویل را تنها رکن دوم ستاد ارتش با سازمان بسیار کوچک، و توانایی‌ها و اختیارات قانونی محدود به عهده گرفته بود. بی‌گمان انجام بی‌کاستی همه آن وظایف و مسئولیتهای بزرگ، با سازمان کوچک و توانایی‌های ناچیز رکن دوم، بسیار دشوار و چه‌بسا نشدنی می‌بود... .»[4]

رکن 2 ارتش، که پس از تغییر و تحولاتی در ساختار سازمانی ارتش به اداره دوم تغییر نام یافت، پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332 هم کماکان به فعالیتش ادامه داد. اما چنان‌که مطلوب مسئولان امر بود، نتوانست به جایگاه مهمی در نظام اطلاعاتی ــ امنیتی کشور دست یابد و گویا وقتی آشکار شد که پس از پایان کار فرمانداری نظامی (در سالهای 1332ــ1335) از توان و امکانات لازم برای گسترش کمی و کیفی حیطه فعالیت و عمل برخوردار نخواهد شد، طرح تشکیل ساواک به‌طور جدی مورد بررسی و توجه قرار گرفت.[5]

بااین‌احوال رکن 2 ارتش (اداره دوم) تا پایان دوره سلطنت محمدرضا پهلوی کماکان عضوی از خانواده اطلاعاتی ــ امنیتی و ضدجاسوسی کشور باقی ماند و فعالیتهای آن موازی (که گاه مشکلاتی را نیز پدیده می‌آورد) با ساواک و سایر تشکیلات اطلاعاتی ــ امنیتی تداوم پیدا کرد.

از واحدهای اطلاعاتی ــ پلیسی مهم کشور تا هنگام تشکیل ساواک فرمانداری نظامی بود که ریاست آن را تیمور بختیار بر عهده داشت و بلافاصله پس از سقوط دولت دکتر مصدق به منظور تعقیب، دستگیری و سرکوب مخالفان سیاسی حکومت فعالیتش را آغاز کرد و تا هنگامی که ساواک سروسامان یابد و فعالیتش آغاز شود، فرمانداری نظامی با شدت و حدّت تمام، وظایف محوله را انجام می‌داد. طی دوره تقریباً سه‌ونیم‌ساله فعالیت فرمانداری نظامی تحت امر تیمور بختیار بزرگ‌ترین شبکه مخفی حزب توده در نیروهای انتظامی و ارتش کشف و از میان برداشته شد و به حزب توده آسیبهایی جدی وارد آمد و در همان حال سایر مخالفان سیاسی، مذهبی حکومت نیز به‌شدت سرکوب شدند.

از دیگر واحدهای انتظامی آن روزگار ژاندارمری بود که پس از جنگ جهانی دوم به دست کارشناسان نظامی و اطلاعاتی امریکا تجدید سازمان شد و همکاری امریکائیان با آن تا اواخر عمر رژیم پهلوی ادامه یافت. ژاندارمری چندان در عرصه‌های اطلاعاتی و ضدجاسوسی فعالیت نداشت و بیشتر وظیفه استقرار امنیت و نظم را در اقصی نقاط کشور بر عهده داشت. بااین‌حال برحسب حیطه گسترده فعالیتی‌اش به‌طور غیرمستقیم در برخی زمینه‌های اطلاعاتی ــ امنیتی که ارتباط مستقیمی با وظیفه پلیسی و انتظامی آن داشت فعالیتهای محدودی می‌کرد.[6]

از دیگر واحدهایی که فعالیت اطلاعاتی محدودی داشت دژبانی ارتش بود که به حیطه عمل و فعالیت آن توجه جدی نشد و فعالیت آن در محدوده ارتش باقی ماند.[7]

اساساً به‌خاطر فقدان دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی کارآمد و انسجام‌یافته، در دهه 1320 شاهد تاسیس برخی تشکیلات اطلاعاتی خصوصی از سوی نخست‌وزیران وقت هستیم. از جمله این نخست‌وزیران، می‌توان به قوام‌السلطنه اشاره کرد که به همین دلیل، در دولت برای امور روزمره دوران زمامداریش سرویس اطلاعاتی ــ جاسوسی محدودی تشکیل داد که فقط برای شخص او فعالیت می‌کرد. احمد آرامش، که ارتباط بسیار نزدیکی با او داشت و گویا مدتی هم معاون وی بود، در خاطراتش به گوشه‌هایی از فعالیت این سرویس مخفی اشاراتی دارد. او تصریح می‌کند که دستگاه اطلاعات مخفی قوام‌السلطنه زیرنظر شخص او فعالیت می‌کرد.

 

سازمان اطلاعاتی کوک

درباره وجه تسمیه واژه کوک اطلاعات متقنی در دست نیست. با این ‌حال گفته شده است که این واژه ترکیبی از سه کلمه کجور و کلارستان و نور است که هر سه از شهرهای استان مازندران هستند. گفته شده است که سازمان کوک از ابتکارات رکن 2 ارتش بود که هویتی مخفی و پنهانی داشت و هدف آن کنترل و مواجهه اطلاعاتی با گسترش کمونیسم و حزب توده در شهرهای شمالی کشور بود. اما به‌تدریج حیطه فعالیت آن گسترش بیشتری یافت و مراقبت و کنترل طرفداران دکتر مصدق و جبهه ملی را نیز برعهده گرفت.[8] سازمان کوک تشکیلاتی بود که اساساً از دربار و شخص شاه حمایت می‌کرد و اعضای آن به‌تدریج در سراسر کشور و در دوایر دولتی، وزارتخانه‌ها و سایر بخش‌های جامعه نفوذ و رخنه کردند. مخالفان تصریح دارند که تقریباً در تمامی شهرهای بزرگ و استانهای کشور نیروهای این سازمان مخفی، که ماهیتی غیررسمی هم داشت، حضور داشتند و عمده فعالیت آنها در جهت تقویت موضع دربار و شاه در برابر مخالفان سیاسی او بود. هرگاه موضوع مهمی پیش می‌آمد، اعضای کوک در بخشهای مختلف کشور جلساتی مخفی تشکیل می‌دادند و درباره چگونگی مواجهه با آن تبادل نظر، گفت‌وگو و رایزنی می‌کردند. سازمان کوک دارای ارتباطات اطلاعاتی ــ خبررسانی قدرتمندی بود که سراسر کشور را با مرکز و دربار مربوط می‌ساخت و طی سالهایی که ساواک تاسیس شد و فعالیتش را آغاز کرد، سازمان کوک همچنان فعالانه اقداماتش را تداوم بخشید و به نیروی اطلاعاتی ــ جاسوسی مهمی تبدیل شد که فعالیتهای آن اساساً موازی با فعالیتهای اطلاعاتی ــ امنیتی ساواک انجام می‌شد و مراکز اطلاعاتی و پایگاههای خبررسانی آن مستقلانه اخبار و اطلاعات حوزه فعالیت خود را به مرکز گزارش می‌دادند.

سازمان کوک به‌ ویژه گزارشات مکرری درباره عملکرد ساواک در بخشهای مختلف کشور تهیه می‌کرد و برای مسئولان امر در تهران می‌فرستاد و افرادی که در آن عضویت می‌یافتند نوعی سوگند وفاداری یاد می‌کردند که از دستورات آن سازمان سرپیچی نکنند و در چارچوب طرحهای ارائه‌شده فعالیت نمایند و عضویت در آن نیز فقط با معرفی افراد سرشناس و معتمد انجام می‌پذیرفت و هرگاه تشخیص داده می‌شد که فردی در حوزه فعالیت سیاسی، اداری و اجتماعی‌اش به شاه و سلطنت او وفادار است و شایستگی‌های لازم را دارد، ترتیبات عضویت او در کوک فراهم می‌شد.

اولین رئیس کوک، حاجی علی کیا، در سال 1285.ش در مازندران متولد، و در دوران جوانی وارد خدمت ارتش شده بود و مدتها برای تحصیل نظامی و سایر ماموریتهای محوله در کشورهای اروپایی اقامت داشت و طی همان دوران در دانشگاه جنگ سوئد دوره عالی ستاد را گذرانید و پس از بازگشت به کشور مورد توجه سپهبد رزم‌آرا قرار گرفت و به ریاست بخش تجسس رکن دوم ستاد ارتش منصوب شد و در سلک طرفداران جدی دربار و شخص شاه درآمد. در دوران نخست‌وزیری مصدق به‌خاطر حمایتش از شاه و دربار بازنشسته شد، ولی پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332، شاه او را به صف ارتش بازگردانید و طی سالهای 1334 ــ 1336.ش از نفوذی‌های مهم شاه در ارتش محسوب می‌شد. او در سال 1336 و به دنبال عزل سرلشکر قر‌نی به ریاست اداره دوم ستاد ارتش منصوب شد و مدتی بعد درجه سپهبدی گرفت. شاه بر آن بود با گماردن او به ریاست رکن 2 ارتش رقیب قدرتمندی در برابر تیمور بختیار علم کند که به تازگی به ریاست ساواک منصوب شده بود. در آن روزگار سپهبد حاجی‌ علی کیا بر سازمان کوک هم ریاست داشت. حاجی‌ علی کیا تقریباً همزمان با تیمور بختیار و در سال 1335.ش بازنشسته شد[9] و در دوره علی امینی دستگیر و زندانی گشت. در دوران زندان هم ارتباط او با اعضای سازمان کوک قطع نشد.

حسین فردوست معتقد است که سازمان کوک در سال 1336.ش به ریاست حاجی علی کیا تشکیل شد و طی همان سالها بود که شبکه این سازمان در سراسر کشور گسترش یافت. پس از کیا سرلشکر همایونی به ریاست سازمان کوک منصوب شد. اما این جابجایی به نفوذ حاجی علی کیا در سازمان کوک پایان نداد. با این حال سازمان کوک به‌تدریج انسجام سابقش را از دست داد، و اعضای آن، که از مدیریت و سازماندهی آن رضایت چندانی نداشتند، از قبول مسئولیتهای محوله سر باز می‌زدند.

 

رکن 2 (اداره دوم) ارتش

چنان‌که پیش از این هم ذکر شد رکن 2 ارتش، که پس از مدتی به اداره دوم ارتش تغییر نام داد، فعالیتهای محدودی در عرصه اطلاعات داخلی داشت و عمده وظیفه آن نیز ضداطلاعات و جمع‌آوری اخبار و اطلاعات درباره کشورهای خارجی بود. گفته می‌شود که گزارشات نهایی آن تا اواخر دهه 1320 برای شاه و نخست‌وزیری فرستاده می‌شد و گویا در مقاطعی نسخه‌ای از آن گزارشات هم به اشرف پهلوی تسلیم می‌گردید.[10] غلامرضا مصور رحمانی، از آگاهان به امور نظامی، عمده وظایف رکن 2 ارتش را جمع‌آوری اطلاعات خارجی و امور ضدجاسوسی می‌داند: «اساس کار رکن دوم ستاد کل، کسب اطلاعات نظامی از خارج کشور است. این اطلاعات، باید روی سلاحهای جدید، مداخله تکنولوژی در تاثیر سلاحها از حیث برد، دقت، نشانه‌گیری در خنثی‌ کردن رزمجویان، روحیه، و بخصوص روشهای جنگی جدید و تحولات سیاسی اتحادها و سیستم مخابراتی دشمنهای متعرض احتمالی، تمرکز یابد. چون دشمن احتمالی همواره موجبات تعرضی خود را به طرف کمال می‌برد، پس رکن دوم وظیفه دارد با ایجاد شبکه‌های تجسسی وسیع، کارآگاهانه و هوشیارانه در خارجه، علی‌الدوام، آگاهی خود را بالا ببرد و به تجسس خود ادامه دهد تا یقین حاصل کند در روز مبادا، عده‌ای خودی در اثر مواجهه با اوضاع غیرمترقب و یا در برخورد به انواع سلاحهای پیش‌بینی‌نشده، دچار غافلگیری و عوارض شوم آن نشوند.»[11]

بدین‌ترتیب می‌شود گفت که حیطه عمل و وظایف رکن 2 ارتش در مقاطع مختلف دچار نوسان می‌شد و هر از چندگاه براساس تصمیمات مسئولان امر برای امور داخلی و اقدامات اطلاعاتی ــ امنیتی درون کشور نیز از خدمات رکن دوم بهره گرفته می‌شد. با تمام این احوال، آگاهان به امور معتقداند که در همان حیطه فعالیتهای اطلاعات خارجی و ضدجاسوسی نیز رکن 2 ارتش اساساً کارنامه مورد قبولی نداشت و بسیاری از اطلاعات و گزارشات ارسالی ماموران آن از کشورهای خارجی فاقد ارزش اطلاعاتی بود. غلامرضا مصور رحمانی در بخشهایی از خاطرات خود به این نقیصه مهم رکن 2 ارتش (برای نمونه در عراق) اشاره می‌کند که پس از بررسی‌های بسیار متوجه شدند عمده گزارشات ارسالی ماموران آن از کشور عراق بر مسائل سطحی و غیراطلاعاتی متمرکز شده است.

پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332 در رکن 2 ارتش هم تغییراتی روی داد و بار دیگر وظیفه اطلاعاتی ــ امنیتی داخلی نیز بر عهده آن نهاده شد تا ضمن همکاری با فرمانداری نظامی، مخالفان سیاسی حکومت را تحت تعقیب قرار دهد. مدت کوتاهی پس از کودتا، حسن پاکروان از ریاست رکن 2 ارتش کنار گذاشته شد و به جای او سرهنگ مصطفی امجدی به مدیریت آن منصوب شد. با این ‌حال چنان‌که انتظار می‌رفت، تحول مهمی در رکن 2 و کیفیت فعالیت آن در عرصه داخلی و نیز خارجی رخ نداد. هنگامی که ساواک تاسیس شد و تیمور بختیار از فرمانداری نظامی به ریاست آن منصوب گشت، شاه بر آن شد به رکن 2 ارتش هم پروبالی بدهد و به نوعی آن را در برابر ساواک و تیمور بختیار مطرح سازد. به همین دلیل سرلشکر حاجی علی کیا را، که از مخالفان و رقبای سرسخت بختیار بود، به ریاست رکن 2 ارتش منصوب کرد و او توانست رکن 2 ارتش را به‌عنوان رقیبی در خور اعتنا در برابر ساواک علم کند.

کیا، رئیس رکن 2 ارتش، هم در عرصه اطلاعات و امنیت داخلی و هم در عرصه ضدجاسوسی و اطلاعات خارجی، گزارشات مستقلی را تهیه و تنظیم می‌کرد و به شاه ارائه می‌داد. این مساله تا پایان دوره سلطنت محمدرضاشاه کماکان (با نوساناتی چند) تداوم یافت. رقابت رکن 2 و ساواک در امور اطلاعات و ضدجاسوسی به‌حدی آشکار و عیان می‌نمود که حتی مخالفان حکومت نیز در همان روزگار از آن آگاهی یافته بودند.

 

گارد جاویدان

گارد جاویدان از ابتکارات دوران سلطنت محمدرضاشاه بود که وظیفه داشت از شاه محافظت و حراست کند. پیش از تشکیل گارد جاویدان، واحدهایی از ارتش تحت عناوین «گردان گارد» و «هنگ گارد» این وظیفه را عهده‌دار بودند، اما شاه در اواسط دوران سلطنتش تصمیم گرفت واحدی اختصاصی برای این امر تشکیل دهد که به نوعی یادآور گارد جاویدان ایران باستان هم باشد. درهرحال این گارد جاویدان به‌ویژه با تلاشهای حسین فردوست تشکیل و سازماندهی شد و تا پایان دوره سلطنت محمدرضاشاه هم به‌تدریج گسترش کمی و کیفی بیشتری یافت.[12] گارد جاویدان اصولاً وظیفه نگهبانی و محافظت از شاه و کاخ‌های او را برعهده داشت و کمتر در حیطه امور اطلاعاتی وارد می‌شد. بااین‌حال با تمهیدات دفتر ویژه اطلاعات و شخص حسین فردوست معدودی از اعضای آن وظیفه غیررسمی محافظت از اطلاعات گارد را برعهده داشتند و مستقیماً با فردوست و دفتر ویژه او در ارتباط بودند. در اواخر دهه 1340 تلاشهایی انجام شد تا ساواک بر فعالیت گارد جاویدان نظارت اطلاعاتی ــ امنیتی داشته باشد و به‌ویژه وزیر دربار وقت، امیراسدالله علم، مُصر بود «افسران و افراد و درجه‌داران گارد باید تحت مراقبت دقیق سازمان امنیت باشند».[13] او دراین‌باره مدتها با حسین فردوست، که رئیس دفتر ویژه اطلاعات و معاون کل ساواک بود، گفت‌وگو کرد تا راهی برای عملی‌شدن این طرح پیدا کند.[14] بااین‌حال گارد جاویدان هیچ‌گاه به‌طور رسمی تحت نظارت و کنترل ساواک قرار نگرفت، اما دفتر ویژه اطلاعات و شخص حسین فردوست تا اواخر عمر رژیم پهلوی کنترل پیدا و پنهانی بر عملکرد آن داشت. با این حال مدرکی به دست نیامده است که حاکی از وجود رقابت میان گارد جاویدان و ساواک در عرصه امور اطلاعاتی  و جاسوسی باشد.

 

شهربانی و ساواک

چنان‌که در مباحث پیشین هم ذکر شد، پس از سقوط رضاشاه دستگاه شهربانی به‌طورکلی و اداره تامینات و پلیس سیاسی (آگاهی) آن به‌طور خاصی اعتبار پیشین را از دست دادند و تا مدتها، به‌ویژه پلیس سیاسی و اداره آگاهی شهربانی، منفعل باقی ماند. این مساله تا پایان دوران نخست‌وزیری مصدق با نوساناتی چند ادامه داشت. در پی کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332 و حوادثی که به دنبال آن در عرصه سیاسی ــ اجتماعی کشور رخ داد، بار دیگر شهربانی مورد توجه جدی‌تر قرار گرفت و تشکیلات آگاهی و اطلاعاتی آن همگام با فرمانداری نظامی و رکن 2 ارتش در تعقیب و سرکوب مخالفان سیاسی رژیم مشارکتی فعال کرد. با تشکیل ساواک، شهربانی هم به‌تدریج دوران رکود و انفعالش را پشت سر نهاد و در رقابتی تنگاتنگ با این سازمان جدید وظایف پلیسی ــ اطلاعاتی و امنیتی گسترده‌ای برعهده گرفت و این مساله تا واپسین دوران سقوط رژیم پهلوی کماکان تداوم یافت. در این میان، شاه، چنان‌که شیوه مرسومش بود، همواره افراد رقیب و مخالف یکدیگر را در راس شهربانی و ساواک قرار می‌داد تا چنان‌که دلخواهش بود، از نتایج این انتصاب آگاهانه بهره بگیرد. از شهریور 1332 افراد زیر به تربیت در راس شهربانی قرار گرفتند: 1ــ سرلشکر علوی مقدم از شهریور 1332 تا شهریور 1339؛ 2ــ سرتیپ امیرانصاری از شهریور تا آبان‌ماه 1339؛ 3ــ سپهبد نعمت‌الله نصیری از آذرماه 1339 تا بهمن‌ماه 1343؛ 4ــ سپهبد محسن مبصر از بهمن‌ماه 1343 تا دی‌ماه 1349؛ 5ــ سپهبد صدری از دی‌ماه 1349 تا مردادماه 1352؛ 6ــ سپهبد صمدیان‌پور از مرداد 1352.[15]

با نگاهی گذرا به ساختار سازمانی و تشکیلات اداری شهربانی در اواخر دوره محمدرضاشاه آشکار می‌شود که رسته‌های اطلاعاتی ــ امنیتی و جاسوسی و نیز کارآگاهی این سازمان از بخشهای مهم آن محسوب می‌شد و شهربانی علاوه بر امور اطلاعاتی ــ امنیتی و کارآگاهی داخلی، در بخش ضداطلاعات نیز فعالیت می‌کرد و بدین‌ترتیب فعالیتهای اطلاعاتی ــ ضدجاسوسی آن تاحدزیادی موازی با اقدامات ساواک بود.

چنان‌که از ساختار تشکیلاتی شهربانی برمی‌آید، حداقل سه بخش مهم (از پنج بخش) آن در عرصه اطلاعاتی و ضداطلاعات، امور پلیسی و جلوگیری از اغتشاشات، و امور آگاهی و تشخیص هویت و کشف جرایم فعالیت می‌کرد که مشابهت تامی با وظایف ساواک داشت، ضمن اینکه اداره زندان شهربانی هم از بخشهای فعال آن محسوب می‌شد. با این احوال، ساواک به سرعت سیطره تامی بر امور زندانهای کشور پیدا کرد و مدیریت و هدایت امور زندانها ارتباط مستقیمی با حیطه فعالیت و وظایف آن در عرصه امنیت داخلی کشور داشت.[16]

اداره آگاهی شهربانی، که در دوره رضاشاه وظیفه پلیس سیاسی (اداره تامینات) را برعهده داشت، در دوره محمدرضاشاه نیز کماکان فعال ماند و از بخشهای فعال شهربانی به‌شمار می‌رفت و طی سالهای پایانی سلطنت محمدرضاشاه اعضای این اداره از آموزشهای فنی ــ اطلاعاتی ویژه‌ای برخوردار شدند. در همین حال، تجهیزات پلیسی ــ اطلاعاتی پیشرفته‌ای نیز برای آن تهیه شده بود.[17] تا قبل از تاسیس ساواک اداره زندانهای کشور مستقیماً تحت کنترل شهربانی بود و در ساختار تشکیلاتی شهربانی هم بخش ویژه‌ای تحت عنوان اداره زندان وجود داشت که بر تمام زندانها و بازداشتگاههای شهربانی در سراسر کشور مدیریت می‌کرد. پس از گسترش فعالیت ساواک بعضی از زندانهای مهم کشور در اختیار آن قرار گرفت و همچنین زندانها و بازداشتگاههای پیدا و پنهان بسیاری ساخته شد که ساواک مستقیماً آنها را اداره می‌کرد، درهمان‌حال در زندانهای تحت مدیریت شهربانی هم ساواک نفوذ بسیاری به‌دست آورد، تاجایی‌که در اواخر عمر رژیم پهلوی تقریبا در تمامی زندانهای کشور ماموران ساواک حضوری فعال داشتند، و صرفاً امور اداری و محافظتی زندانها بر عهده شهربانی بود و این خود موجبات افتراق و رقابت میان ماموران ساواک و شهربانی را فراهم می‌آورد.

بدین‌ترتیب شهربانی را باید از تشکیلات پلیسی ــ اطلاعاتی و امنیتی مهم رقیب ساواک برشمرد که فعالیتهای موازی آن با ساواک در جنبه‌های مختلف تا پایان دوران پهلوی مشهود بود، به‌ویژه اینکه شخص شاه نیز مصر بود این رقابتها و فعالیتهای موازی تداوم یابد و هیچ‌گاه درصدد برنیامد در فعالیتهای اطلاعاتی ــ جاسوسی موازی موجود در کشور وحدت روشی پدید آورد. به همین دلیل از همان آغاز تاسیس ساواک، روسای آن با روسای وقت شهربانی رقابتی تمام‌نشدنی آغاز کردند که گاه تا حد دشمنی هم کشیده می‌شد؛ چنان‌که در دوران ریاست بختیار بر ساواک، سپهبد علوی مقدم، رئیس وقت شهربانی، از مخالفان و رقبای سرسخت او محسوب می‌شد و در بسیاری از امور اطلاعاتی ــ امنیتی تاحد کنترل یکدیگر پیش می‌رفتند.[18] در دوره ریاست پاکروان بر ساواک، سپهبد نصیری، رئیس وقت شهربانی، به‌شدت با او مخالف بود. در این دوران، که با ناآرامی‌های دوران انقلاب سفید و قیام پانزدهم خرداد و حوادث مربوط به آن مصادف بود، نصیری، رئیس شهربانی، برای از اعتبار انداختن پاکروان، رئیس ساواک، از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کرد و عاقبت‌الامر هم این تلاشهای تخریبگرانه نصیری برضد پاکروان به ثمر رسید و او توانست در اواخر سال 1343 با عزل پاکروان به ریاست ساواک ارتقای مقام یابد. در دوران ریاست نصیری بر ساواک، رقابت ساواک و شهربانی گسترش چشمگیرتری یافت و هر دو تشکیلات تلاشهای خستگی‌ناپذیر خود را برای خنثی‌سازی توطئه‌های حریف ادامه دادند. یکی از شکنجه‌گران ساواک، که پس از انقلاب محاکمه ‌شد، در میان محاکمه‌اش به گوشه‌هایی از رقابتهای شهربانی و ساواک و تلاشهای تخریبی آنها برای کنترل دیگری چنین اشاره کرده است: «... ساواک می‌خواست در شهربانی نفوذ کند، ولی شهربانی کل به دستور سپهبد صدری، سپهبد جعفری اداره اطلاعات را سپر بلا کردند و مانع رسوخ ساواک در ادارات شهربانی شدند. من به دستور صدری تلفنهای پرویز ثابتی را کنترل می‌کردم و اسنادی از سوءاستفاده‌های ثابتی را به صدری گزارش دادم و او آن را به اطلاع شاه رسانید، ولی هیچ کاری نکردند.»[19]

این‌گونه رقابتهای تمام‌نشدنی و درعین‌حال تخریب‌گرانه تاثیرات سوء خود را بالاخص در دوران ناآرامی‌های انقلاب بر جای نهاد و درحالی‌که تحرکات انقلابی مردم ایران ارکان رژیم پهلوی را به لرزه درمی‌آورد و مدام آن را به سوی سقوط نهایی سوق می‌داد، دستگاههای اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی کشور (و از جمله ساواک و شهربانی) چنان دچار تشتت و سردرگمی بودند که هرگز نتوانستند برای مقابله با موج توفنده‌ای که به سرعت نظم آن زمان را درهم می‌شکست به وحدت روشی در خور اعتنا دست یابند.

 

دفتر ویژه اطلاعات

برخلاف ساواک، که سیا و امریکائیان در طرح و تاسیس آن سهم عمده‌ای داشتند، دفتر ویژه اطلاعات مستقیماً به دست انگلیسیها و اینتلیجنس‌سرویس (MI6)  تشکیل شد و دو سه سالی پس از ساواک فعالیت رسمی خود را آغاز کرد. گفته شده است وقتی شاه در اوایل سال 1338.ش به انگلستان رفت، در دیدارش با ملکه انگلستان اظهار کرد که به‌خاطر تعدد گزارشاتی که از منابع اطلاعاتی متعدد و موازی در اختیار او قرار می‌گیرد در جمع‌بندی نهایی آن دچار مشکل شده است و از او مشورت خواسته بود. ملکه هم (که گفته شده است MI6 او را توجیه کرده بود) به شاه اطلاع داد که او دفتری ویژه در کاخش دارد که کار آن سروسامان دادن به همین‌گونه گزارشات اطلاعاتی پراکنده است که در نهایت خلاصه‌ای جمع‌بندی‌شده از تمام آن در اختیار وی قرار می‌گیرد. ملکه در همان حال پیشنهاد کرده بود هرگاه شاه ایران نیز مایل باشد، می‌تواند فردی را به انگلستان بفرستد تا آموزشهای لازم برای تشکیل دفتری مشابه در کاخ شاه به او داده شود. به‌دنبال آن ملاقات بود که شاه ‌حسین فردوست، دوست دوران کودکی‌اش، را که وفاداری بی‌چون و چرایش را به وی ثابت کرده بود، به‌همین منظور روانه انگلستان ساخت و او طی مدتی کوتاه (حدود چهار ماه) موفق شد آموزشهای لازم را نزد ماموران MI6 فراگیرد و به کشور بازگردد. بدین‌ترتیب بود که در همان سال 1338 دفتر ویژه اطلاعات با هدایت و طراحی اینتلیجنس‌سرویس و تحت مدیریت حسین فردوست پایه‌گذاری شد.

دفتر ویژه اطلاعات، که فعالیت آن با روش MI6 همخوانی بسیاری داشت، دارای پنج‌ شعبه مختلف بود که به‌ترتیب امور اداری، کشوری، سیاسی، نظامی و اقتصادی و تحقیق را برعهده داشتند. با تشکیل این دفتر، تمام گزارشهای اطلاعاتی ــ امنیتی را که از سازمانهای اطلاعاتی موازی ارسال می‌شد، شعبات مربوط تحت نظارت و مراقبت عالیه شخص حسین فردوست جمع‌بندی و تلخیص می‌کردند و به شخص شاه تسلیم می‌نمودند. حسین فردوست تا پایان دوره سلطنت محمدرضاشاه بر این دفتر ریاست می‌کرد و جز شخص شاه از هیچ سازمان یا مقامی فرمانبری نداشت. درواقع دفتر ویژه اطلاعات تشکیلاتی کاملاً مستقل بود و جز شاه هیچ مرجعی بر آن نظارت نداشت و فقط هزینه و نیروهای مورد نیاز آن را گارد شاهنشاهی (گارد جاویدان) تامین می‌کرد. طی سالهای آخر سلطنت شاه، هزینه‌های جاری دفتر ویژه را ستاد ارتش تامین می‌کرد که مبلغ آن به هفتادوپنج‌هزار تومان در سال می‌رسید، ضمن‌اینکه همه ساله مبالغی دیگر هم به‌عنوان هزینه‌های سری در اختیار این دفتر قرار می‌گرفت و پرسنل آن تابع مقررات سازمانی ــ اداری و سلسله مراتب ارتش بودند و معمولاً افسرانی که در دفتر ویژه اطلاعات به کار گمارده می‌شدند از میان چهره‌های شاخص ارتش انتخاب می‌شدند. بسیاری از کسانی که در دفتر ویژه اطلاعات خدمت کردند پس از فراغت از آن به مقامات نظامی مهمی منصوب شدند. صمدیان‌پور، عشقی‌پور، نجاتی، ناصر مقدم، ارتشبد خاتمی، سپهبد فیروزمند، نصرت‌الله فردوست، سرلشکر محمودی، سرلشکر ناجی، سرلشکر صفاپور، سرلشکر شاکر، سپهبد جعفری، سپهبد افشانی، سرلشکر امین افشار، سرتیپ زندی‌پور و سرتیپ پرنیان‌فر از جمله افسرانی بودند که مدتها در دفتر ویژه اطلاعات و زیر نظر فردوست خدمت کرده بودند، و طی سالهای آتی و پایانی سلطنت محمدرضاشاه به مناصب نظامی ــ امنیتی و اطلاعاتی درجه اولی دست یافتند.[20]

حداقل از ده منبع اطلاعاتی مختلف برای دفتر ویژه اطلاعات گزارشات روزانه یا هفتگی ارسال می‌گشت که مسئولان امر در شعبات مربوطه اقدام مقتضی را درباره آن انجام می‌دادند. این منابع اطلاعاتی دهگانه عبارت بودند از: اداره دوم ارتش، اداره کل سوم ساواک، اداره کل هفتم ساواک، اداره کل هشتم ساواک، ساواک تهران، شهربانی، ژاندارمری، وزارت اطلاعات و جهانگردی، سازمان کوک و شبکه‌های پنهانی که تحت کنترل دفتر ویژه اطلاعات بودند. گفته می‌شد که حجم گزارشات این منابع اطلاعاتی روزانه به بیش از دویست‌وپنجاه صفحه بالغ می‌شد که پس از جمع‌بندی و بهره‌گیری‌های لازم نهایتاً در طی دو تا پنج صفحه تنظیم می‌گشت و در اختیار شاه قرار می‌گرفت. پیش از آنکه دفتر ویژه تاسیس شود، این حجم گسترده‌ گزارشات به یکباره (و هر روز) به شاه تسلیم می‌شد که گویا او چندان هم به مطالعه آنها تمایلی نشان نمی‌داد و «دستور ابطال می‌داد».[21]

سپهبد محسن مبصر، که نقدی بر خاطرات حسین فردوست نوشته است، خود را طراح تشکیلات اولیه دفتر ویژه اطلاعات معرفی می‌کند و معتقد است که شاه طرح تاسیس این دفتر را اولین‌بار با نعمت‌الله نصیری، رئیس وقت گارد شاهنشاهی، در میان نهاده است. مبصر، که به‌رغم تمام تلاشهایش نتوانسته بود به ریاست دفتر در دست تاسیس ویژه اطلاعات دست یابد، حیطه عمل این دفتر را بی‌اهمیت می‌داند و حسودانه می‌نویسد: «دفتر ویژه اطلاعات علی‌رغم نام پرطمطراقی که داشت، کاری مانند دفترهای ارسال و مراسلات را انجام می‌داده است.» و در همان حال اضافه می‌کند که حسین فردوست، رئیس این دفتر، برخلاف شخص او در امور اطلاعاتی «تجربه و تخصصی» نداشته است.[22] مبصر، که در نقد عملکرد دفتر ویژه اطلاعات صفحات دیگری از کتابش را آکنده ساخته است، تشکیل این دفتر را از ابتکارات شخص شاه می‌داند و برخلاف آنچه اسناد و مدارک پرشمار حکایت می‌کنند، شاه را فردی کاملاً مستقل معرفی می‌کند که به‌ویژه در امور اطلاعاتی ــ امنیتی و جاسوسی اجازه هیچ‌گونه مداخله‌ای را در امور کشور به دستگاههای اطلاعاتی انگلستان و امریکا نمی‌داد و فردوست را لعنت می‌فرستد که در خاطراتش بر نقش کلیدی انگلیسیها در تشکیل و تجهیز دفتر ویژه تاکید کرده و خود را کاندیدای آنان برای ریاست این دفتر معرفی نموده است.[23] مبصر، فردوست را فردی معمولی و متوسط ارزیابی می‌کند که صرفاً به‌خاطر نزدیکی و دوستی با شاه توانست ریاست دفتر ویژه اطلاعات را از آن خود کند. با این ‌حال توضیح نمی‌دهد که چرا شاه به‌رغم هوش سرشار مبصر نخواست یا نتوانست او را به ریاست این تشکیلات برساند، درحالی‌که خود مدعی است طرح اولیه تشکیلات و ساختار سازمانی این موارد جدید اطلاعاتی را او تهیه و تقدیم «اعلیحضرت» نموده است.[24]

باز هم برخلاف آرای مبصر، دفتر ویژه اطلاعات صرفاً محلی برای نقل و انتقالات معمول مراسلات و نامه‌های متعدد نبود و از تاثیر قاطعی در هماهنگی میان دستگاههای مختلف اطلاعاتی ــ امنیتی و نیز سایر دوایر دولتی و وزارتخانه‌ها برخوردار بود و در بسیاری از امور ریز و درشت کشور حضور پیدا و پنهانی داشت؛ تا جایی ‌که رسیدگی به بسیاری از پرونده‌های شخصی رجال درجه اول کشور نیز به این دفتر ارجاع می‌شد[25] و در همان حال ارتباطات بسیار نزدیکی میان این دفتر و دستگاههای اطلاعاتی انگلستان و امریکا برقرار بود و تقریباً تمامی اطلاعات وگزارشات سیا و MI6 را فردوست و دفتر ویژه اطلاعات در اختیار شاه قرار می‌دادند.[26] بنابراین برخلاف آنچه رقبا و حسودان فردوست معتقداند، او فرد بی‌اطلاع یا بی‌دست‌وپایی نبود و این هم که قادر شد به رغم تمام سنگ‌اندازی‌های مخالفان همواره ریاست این دفتر مهم را تا پایان دوران سلطنت محمدرضاشاه در اختیار داشته باشد، از هوشمندی و درایت او حکایت می‌کند.[27] ضمن اینکه انتخاب فردوست از سوی MI6 به ریاست دفتر ویژه اطلاعات هم (که توسط شاپور ریپورتر پیشنهاد و معرفی شده بود) نمی‌تواند بدون سابقه ذهنی از شخصیت و توانایی‌های او انجام شده باشد.

 

شبکه‌های پنهان دفتر ویژه اطلاعات

مهم‌ترین حیطه فعالیت دفتر ویژه اطلاعات ایجاد شبکه‌های پنهان و مخفی کسب خبر و اطلاعات از عملکرد نیروهای نظامی و انتظامی و ارتش بود. این شبکه‌ها به‌تدریج حدود یکی دو سال پس از آغاز فعالیت دفتر ویژه اطلاعات ایجاد شدند. مهم‌ترین شبکه‌های پنهان دفتر ویژه اطلاعات در ارتش، ژاندارمری و شهربانی فعال بودند و شخص فردوست، با بهره‌گیری از آموزش‌های ویژه‌ای که در این‌ باره در انگلستان گذرانیده بود، در تشکیل این شبکه‌ها بسیار موفق عمل کرد و چنان‌که خود می‌گوید این شبکه‌های پنهان که طی سالهای آتی باز هم گسترش کمی و کیفی بیشتری یافت تا آخرین روزهای عمر رژیم پهلوی فعال بودند و هیچ‌گاه نیروهای این واحدها شناسایی نشدند. فردوست سرگرد صفاپور را، که از افسران معروف ضد اطلاعات بود، به ریاست این شبکه‌های پنهان دفتر ویژه اطلاعات منصوب کرد و او در این سمت، چنان‌که دلخواه فردوست بود، از خود شایستگی نشان داد و تا درجه سرلشکری هم ارتقای درجه یافت.[28]

 

دکترین امنیت ملی و نقش دفتر ویژه اطلاعات

کشور در دوره محمدرضاشاه پهلوی از دکترین امنیت ملی مستقلانه، که درعین‌حال با ویژگی‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ملی منطبق باشد، پیروی نمی‌کرد و این مساله بالاخص به‌خاطر وابستگی آن رژیم به قدرتهای خارجی هیچ‌گاه امکانی برای عملی‌شدن نداشت. بدین‌ترتیب آنچه به‌عنوان دکترین امنیت ملی در آن دوره مورد توجه قرار گرفت، خواسته‌‌هایی بود که اساساً بریتانیا و مهم‌تر از آن امریکاییها دیکته می‌کردند و برای اجرا در اختیار حکومتگران کشور قرار می‌گرفت. به‌همین‌دلیل به‌ندرت این اصول توصیه‌شده با واقعیتهای آن روز کشور همخوانی پیدا می‌کرد و بدین‌ترتیب می‌توان گفت در آن روزگار دکترین امنیت ملی اساساً مورد توجه حکومت قرار نگرفت و این هم‌ که در نهایت عمدتاً به‌خاطر نداشتن درک صحیح و منطقی از مقتضیات و واقعیت‌های اجتماعی ــ فرهنگی کشور جز سقوط و زوال سرانجامی نیافت، ناشی از همین بی‌توجهی به هنجارها و معیارهای پذیرفته‌شده ملی در جامعه بود که اساساً براساس همان واقعیات، دکترین امنیت ملی هر کشور و جامعه‌ای تدوین می‌گردید. حسین فردوست‌ وابستگی شدید حکومت به قدرتهای خارجی و به‌ویژه امریکا را از دلایل اصلی تدوین نیافتن دکترین واقعی امنیت ملی در سراسر دوران حکومت محمدرضا پهلوی می‌داند[29] و تصریح می‌کند که انگلستان و امریکا صرفاً براساس دیدگاههای ویژه‌ای که درباره ایران داشتند اصولی را برای تدوین دکترین امنیت ملی ایران توصیه می‌کردند. انگلیسیها، به‌ویژه از طریق حسین فردوست و دفتر ویژه اطلاعات، به شاه قبولاندند که با مدیریت و نظارت همین دفتر ویژه اطلاعات «شورای امنیت» خود را تشکیل دهد و فردوست را دبیر آن شورا کند. اما از همان آغاز سپهبد حاجی علی کیا، رئیس اداره دوم ارتش، و تیمور بختیار، رئیس ساواک، این شورا را چندان جدی نگرفتند و حاضر نشدند با سایر اعضای شورا همکاری موازی به عمل آورند. پس از برکناری بختیار و حاجی علی کیا در اواخر دوران نخست‌وزیری شریف‌امامی و اوایل دوران زمامداری علی امینی، شورای امنیت قوامی دوباره یافت و تا سالها جلسات آن تحت ریاست دفتر ویژه اطلاعات و شخص حسین فردوست برگزار می‌شد. با این ‌حال، چنان‌که انتظار می‌رفت، نتوانست گامی جدی به‌منظور تحقق اهداف ازپیش‌تعیین‌شده بردارد. در اواخر دهه 1340 افرادی نظیر شاپور ریپورتر با توصیه احتمالی انگلیسیها به تاسیس دو شورای هماهنگی رده یک و رده دو اقدام کردند، اما نتایج حاصله در خور اعتنا نبود و بدین‌ترتیب دفتر ویژه اطلاعات، به‌رغم تمام تلاشهایی که کرد، نتوانست در جهت تدوین و تحقق دکترین امنیت ملی کشور گامی موثر بردارد. فردوست معتقد است که به‌خاطر ناکارآمدی روشهایی از این نوع، اصولاً دکترین امنیت ملی انسجام‌یافته‌ای در کشور صورت عملی به خود نگرفت و آنچه تحت این عنوان وجود داشت توصیه‌ها و خواسته‌هایی بود که (عمدتاً به صورت دیکته‌شده) انگلیسیها و امریکاییان به شخص محمدرضاشاه می‌کردند و او بدون اینکه امکانی جدی برای مطالعه و بررسی آن پیدا کند، اصول توصیه‌شده را اجرا می‌نمود.

 

سازمان بازرسی شاهنشاهی

سازمان بازرسی شاهنشاهی تشکیلاتی اطلاعاتی و نظارتی بود که در سال 1347 و تحت نظارت مستقیم شخص شاه ایجاد شد و هدف آن کنترل و نظارت عالیه بر فعالیت و عملکرد تمام دستگاههای اداری ــ انتظامی و دولتی بود و تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی فعالیت آن ادامه یافت. اولین رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی سپهبد مرتضی یزدان‌پناه بود و پس از او فردوست در راس آن قرار گرفت که همزمان بر دفتر ویژه اطلاعات هم مدیریت فائقه داشت. گفته می‌شد که حدود دویست تن از افسران و درجه‌داران در سازمان بازرسی شاهنشاهی عضویت داشتند و شاه امیدوار بود از این گروه به مثابه چشم و گوش خود در امور ریز و کلان کشور بهره ببرد. برخلاف ادعاها و سخنان لاف و گزافی که شاه در آغاز تاسیس سازمان بازرسی شاهنشاهی اظهار نمود و قاطعانه تصریح کرد با تاسیس و فعالیت این سازمان بسیاری از انحرافات به‌وجودآمده در مراجع مختلف دولتی و حکومتی در راه صواب قرار خواهد گرفت، اما گذشت زمان بیهوده بودن این ادعاها و امیدواری‌های شاه را اثبات کرد و به‌رغم بعضی از اقدامات متظاهرانه مدیران و روسای مربوطه، سازمان بازرسی شاهنشاهی نتوانست در حل مشکلات پایان‌ناپذیر دامنگیر دوایر دولتی و حکومتی گامی جدی بردارد.[30] همچنان که تشکیل سازمان مشابه دیگری (کمیسیون شاهنشاهی) در اواخر دوران نخست‌وزیری هویدا با ریاست نصرت‌الله معینیان و مدیریت حسین فردوست برای بررسی، ریشه‌یابی و حل مشکلات عدیده دوایر دولتی و حکومتی نیز، جز رسواتر ساختن هرچه بیشتر مجموعه حاکمیت، ثمر دیگری برای حکومت رو به زوالی که به‌شدت در فساد اداری، مالی و... غرق شده بود، به بار نیاورد.[31]

 

پی‌نوشت‌ها


 

[1]ــ آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، ج2، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چ اول، 1380، صص545ــ544

[2]ــ جهانگیر آموزگار، فراز و فرود دودمان پهلوی، ترجمه: اردشیر لطفعلیان، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، چ اول، 1375، صص259ــ258

[3]ــ مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، ج10، لندن، پکا، مهر 1370/ اکتبر 1991، ص425

[4]ــ محسن مبصر، پژوهش: نقدی بر کتاب خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست و گزیده‌هایی از یادمانده‌های نویسنده، امریکا، کتابفروشی ایران، 1375/1996، ص234

[5]ــ همان، صص238ــ236

[6]ــ فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایه‌داری در ایران، ترجمه: فضل‌الله نیک‌آیین، تهران، امیرکبیر، چ اول، 1358، ص85

[7]ــ همان، ص84

[8]ــ منوچهر هاشمی، داوری؛ سخنی درباره ساواک (خاطرات منوچهر هاشمی آخرین مدیرکل اداره کل هشتم ساواک)، صص268ــ267

[9]ــ حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، (خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست)، ج 2، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چ دوم، 1370، صص487ــ486

[10]ــ جهانگیر تفضلی، خاطرات جهانگیر تفضلی، به کوشش یعقوب توکلی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی (حوزه هنری و دفتر ادبیات انقلاب اسلامی)، چ اول، 1376، صص80ــ79

[11]ــ غلامرضا مصور رحمانی، کهنه سرباز: خاطرات سیاسی و نظامی سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانی، ج3، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1366، ص63

[12]ــ سعیده لطفیان، ارتش و انقلاب اسلامی: بررسی ساختار ارتش ایران و تاثیر روند انقلاب در گرایش ارتش به انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ اول، 1380، صص106ــ105

[13]ــ اسدالله علم، یادداشت‌های علم، ج2، به کوشش علینقی عالیخانی، تهران، مازیار و معین، 1377، ص104

[14]ــ همان.

[15]ــ یحیی افتخارزاده، نظمیه در دوره پهلوی (شهریور 1320ــ آبان1355): خاطرات سرلشکر بازنشسته پلیس یحیی افتخارزاده، تهران، اشکان و هیرمند، 1377، صص371ــ370؛ شجاع جوادی، تاریخ سیر پلیس در قم، قم، کتابفروشی علامه قم، 1355، صص45ــ43

[16]ــ د. امینی، تاریخ دوهزاروپانصدساله پلیس ایران، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، صص104ــ103 و صص117ــ113

[17]ــ همان، صص164ــ160

[18]ــ دکتر علی امینی به روایت اسناد ساواک، ج 3، بخش اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چ اول، 1379، ص198

[19]ــ روزنامه کیهان، ش10701، سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1358، ص3

[20]ــ حسین فردوست، همان، ج1، صص399ــ397

[21]ــ همان، ص401

[22]ــ محسن مبصر، همان، صص241ــ240

[23]ــ همان، صص246ــ242

[24]ــ همان، ص9

[25]ــ حسین فردوست، همان، ج1، صص269ــ268

[26]ــ اردشیر زاهدی، بیست‌وپنج‌سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی، ص272

[27]ــ همان، صص273ــ272

[28]ــ حسین فردوست، همان، ج1، صص407ــ403

[29]ــ همان، صص480ــ479

[30]ــ محمدعلی سفری، قلم و سیاست، ج3، تهران، نامک، 1371، صص218ــ213؛ محمد اختریان، نقش هویدا در تحولات سیاسی ــ اجتماعی ایران: بهمن 43 ــ مرداد 56، تهران، علمی، 1375، صص169ــ165

[31]ــ عبدالمجید مجیدی، خاطرات عبدالمجید مجیدی، صص173ــ170

 

 

 

 

تبلیغات