فرایند اصلاحات سازمان نظامی در دوره قاجار
آرشیو
چکیده
جنگ، همواره یکی از حوادث تاثیرگذار در تحولات جوامع بشری بوده است. ازاین رو، نیروهای سازمانی و غیرسازمانی دخیل در آن نیز همواره از اهمیتی بی بدیل در جهت بخشی به تحولات برخوردار بوده اند. نیاز به اصلاحات و گرایش به آن در ایران تنها پس از جنگهای ایران و روسیه، به صورت جدی نمودار گردید و توجه صاحبان قدرت را جلب نمود. بنابراین، باید بخشی از بررسی فرایند اصلاحات را در ایران عصر قاجار، به سازمان نظامی این دوره اختصاص داد. در مقاله حاضر، سازمان نظامی عصر یاد شده، در دو دوره قبل و بعد از ورود مستشاران و متخصصان نظامی اروپایی، بررسی شده استمتن
تا اوایل سده نوزدهم میلادی ایران فاقد نوعی سازمان منظم و منسجم نظامی بود. جنگجویان فقط به هنگام جنگ و بروز خطر جمعآوری و متمرکز میشدند و برای تمرکز و تعلیم دادن بدانها بودجه و اعتبار کافی در دسترس نبود و معمولاً هزینه نگهداری این دستجات نظامی از طریق مصادرهها تامین میشد. سپاهیان به شیوههای سنتی تعلیم میدیدند و وضع ایشان بیشباهت به وضع سربازان قرون وسطائی اروپا نبود. هر قبیله، یعنی خانوادههای مختلفی که از نظر اخلاق و عادت و زبان در تحت فرمان سرکردهای قرار داشتند، ملزم بودند برای دولت، تعداد معینی سوار تهیه کنند. تقسیمات نظامی و مناصب بیشتر همانهایی بودند که از روزگار استیلای مغولان بر ایران، متداول بوده است.
با آغاز جنگهای ایران و روسیه در عصر فتحعلیشاه قاجار و شکستهای تلخ کشور از همسایه شمالی، فرسودگی نظام سیاسی ــ اجتماعی کهن ایران و به تَبَع آن سازمان لشگری آن بر اقلیتی از دولتمردان آن عصر آشکار گردید و افرادی چون عباسمیرزا نایبالسلطنه و وزیرش، قائممقام، درصدد برآمدند با استخدام مربیان و کارشناسان نظامی اروپایی و استفاده از دانش نظامی آنها در سازمان و تشکیلات لشگری کشور اصلاحات لازم را به عمل آورند.
الفــ سازمان نظامی ایران قبل از ورود مربیان و متخصصان اروپایی
در اوایل قرن نوزدهم میلادی که از حکمرانی قاجارها بر ایران یکی دو دهه بیشتر سپری نشده بود، ایران فاقد نیرویی منسجم و کارآمد بود و سربازان که بیشتر تابع اوامر رؤسای طوایف خود بودند، فقط به هنگام جنگ جمعآوری میشدند و حکومت مرکزی را یاری میکردند. من حیث المجموع پیش از ورود مربیان و مستشاران نظامی اروپایی به ایران، قشون ایران از افراد زیر تشکیل مییافت:
1ــ سواران بومی یا نامنظم: دستههای سوار از میان افراد ایلات صحرانشین جمعآوری میشد. این دستهها مرکب از واحدهایی بود که هرکدام از یک رئیس اطاعت میکردند. آنها به واحدهای هزار نفری تقسیم میشد و هر واحد شامل ده گروه صد نفری بود و هر گروه نیز به ده جوخه ده نفری تقسیم میشد. درجات نظامی رؤسایی که واحدهای مختلف در تحت فرمان آنان قرار داشت، بههیچوجه با ارزش فرماندهان تطبیق نمیکرد. عنوان و درجه افسران ارتش به تعداد نفرات که بلافاصله با کلمه ترکی «باشی» استعمال میشد، معین و مشخص بود. بهاینترتیب فرمانده یک دسته سوار هزار نفری را «مینباشی» و فرمانده یک گروه صد نفری را «یوزباشی» و مسئول یک جوخه ده نفری را «اونباشی» مینامیدند.[1]
یک نفر «اونباشی» ممکن بود به سرعت مقام «یوزباشی» و حتی «مینباشی» را بهدست آورد، زیرا برای به دست آوردن این عنوان کافی بود که صد یا هزار نفر را دور خود جمع کند و تحت فرمان خویش درآورد.
هر قبیله موظف بود تعداد معینی سوار برای دولت مرکزی تهیه کند. اینان قادر بودند در حدود صدوبیستهزار نفر از این سواران را که در مقابل امتیازات ارضی و آزادی مرتع خدمت نظام را انجام میدادند، بسیج نمایند. هر رئیس ایل وظیفه داشت هنگام وقوع جنگ سهمیه سوار متناسب با تعداد نفرات ایل را تهیه کند. هر سوار در حین جنگ برای خود و مرکبش، آذوقه میگرفت و جیره مختصری دریافت میکرد که در سال از پنج تا شش تومان متجاوز نبود. این مبلغ معمولاً از مالیاتهای عمومی وصول میشد. افراد سوار از روی استیصال غالباً همین مبلغ ناچیز را با ضرر زیادی تسعیر میکردند. علاوه بر جیرة نقدی، هر سوار سالیانه دو بار الاغ گندم میگرفت.
2ــ گارد مخصوص سلطنتی: یک دسته سوار که تعدادشان فراتر از چهارهزار نفر نبود، اغلب از میان غلامان گرجی یا پسران نجبای کشور انتخاب میشدند. آنها درواقع، گارد مخصوص سلطنتی را تشکیل میدادند و اصطلاحاً «غلام شاه» نامیده میشدند. سواران گارد مخصوص دارای اسبان ممتازی بودند و اسلحه ایشان از طرف دولت تهیه میشد، و در سال بیست تا سی تومانی جیره نقدی میگرفتند. این مبلغ معمولاً از عایدات عمومی پرداخت میشد و افراد گارد مجاز بودند جیره خود را شخصاً دریافت کنند.
3ــ دستههای چریک: تقریباً تمام افراد سالم کشور ممکن بود وارد دستههای چریک شوند. نیروی چریک در هر ناحیه یا از افراد طوایف کوهنشین و یا از اهالی شهرها و دهات تشکیل مییافت. نگهداری افراد چریک به عهده ایالت یا شهر یا دهکدهای بود که بوسیله این دستهها دفاع و حمایت میشد.[2] آمده ژوبر فرستاده ناپلئون به ایران وضعیت قشون ایران را پیش از انجام اصلاحات عباسمیرزا نائبالسلطنه اسفناک خوانده و چنین مینویسد: «در ایران نه سربازخانه است و نه خستهخانه نظامی، نه مخزنی برای آذوقهگیری ارتش. هر پیادهنظام یا سوار ناچار است که با مواجبی که از حکومت دریافت میکند همهچیز مورد نیازش را فراهم کند. این مواجب به سپاهیانی که در سان حاضر میشدند مرتباً پرداخت میشود ولی میزان آن برحسب نوع کارشان فرق میکند... شاه هرساله ارتش را لااقل یکبار سان میبیند. هر سرباز همینکه نامش در برابر شاه خوانده شد، بیدرنگ از جلو شاه به شتاب میگذرد و اگر پسند افتاده باشد، جیرهاش را میدهند. میتوان دریافت که این روش تا چه اندازه بد است و به طول میانجامد. بدینترتیب شاه هر روز بیش از پانصد سرباز را نمیتواند ببیند.»[3]
این وضعیت تا قبل از آغاز جنگهای دوره اول ایران و روسیه (1218ــ1228.ق) کماکان به قوت خود باقی بود، اما با آغاز جنگهای دهساله ایران و روس و با شکستهای متوالی سپاه ایران، ناکارآمد بودن ارتش ایران به مانند بسیاری از نهادها و سازمانهای دیگر بر دولتمردان قاجار مسجل گردید. بنابراین برای غلبه بر ضعف ساختاری ارتش اقداماتی انجام شد. هرچند این اقدامات ناموثر بود، از تاثیرات مقطعی بیبهره نبود.
بــ سازمان نظامی ایران پس از ورود مربیان و متخصصان اروپایی
با شکستهای دردناک سپاه ایران در مقابل ارتش مجهز روسیه، فرسودگی نظام سیاسی ایران و به تبع آن، نظام لشگری بر همگان آشکار گردید. به همین جهت، عباسمیرزا که فرماندهی جنگهای ایران با روسیه را بر عهده داشت، با همفکری وزیر نواندیش خود، مرحوم میرزاابوالقاسم قائممقام، درصدد برآمد اصلاحاتی انجام دهد. این دو درست به مانند امپراتور اصلاحطلب عثمانی، سلطان سلیم سوم،[4] اصلاحات در ارتش را در اولویت برنامههای خود قرار دادند و با استخدام مربیان و متخصصان خارجی و اصلاحات ساختارشکنانه خود میخواستند سپاهی نیرومند و کارآمد ایجاد نمایند که توان مقابله با تعرضات دشمنان خارجی و در رأس آنها روسیه را داشته باشند.
مولف مآثر سلطانیه در این خصوص مینویسد: «حضرت نایبالسلطنه توپچیان چابکدست دوزخ شرار، از انگلیس و فرانسه، چون مستر لینزی و غیر او، تعیین و مقرر فرمود و جوانان تنومند دلیر باغیرتِ قاعدهدان توپچی گرفتند و بنای مشقکردن نهادند و کوره توپریزی و چرخ سوراخ کردن توپ، به وضع فرنگ ساخته گردید. و از اول تا به اکنون، قریب صد قبضه توپ صخرهکوب جهان آشوب، از کوره بیرون آمده و به سعی استادان ایران صورت اتمام یافته است.»[5] در ابتدا سازمان پیادهنظام و توپخانه بر عهده افسران ارتش فرانسه گذاشته شد. این عده که با انعقاد عهدنامه فینکنشتاین در سال 1222.ق به ایران وارد شده بودند، به تجهیز و تعلیم سپاه ایران مشغول شدند. با مساعدت مربیان و متخصصان فرانسوی، پیادهنظام به سبک و سیاق دولتهای اروپایی در ایران ایجاد شد. افراد پیادهنظام به دو قسمت مهم سرباز و جانباز تقسیم میشدند:
1ــ سرباز: پیادهنظام سرباز دوازده قسمت یا دوازده هنگ هزار نفری داشت که عباسمیرزا نایبالسلطنه آن را ایجاد کرد و از آن نگهداری مینمود. تمام افراد سرباز تحت فرمان ولیعهد و عموماً از اهالی آذربایجان بودند.
علاوه بر نفرات سپاه پیادهنظام، عباسمیرزا یک هنگ سوارهنظام دوازدههزار نفری و یک هنگ توپخانه با بیست عراده توپ ایجاد کرده بود.
2ــ جانباز: تعداد نفرات جانباز که مستقیماً در خدمت پادشاه بودند، ظاهراً برابر با تعداد نفرات سرباز بود، ولی عملاً از هشت تا نُههزار نفر تجاوز نمیکرد. طرز پرداخت حقوق و وضع البسه و جیره جانبازان مرتّب نبود و انضباط آنان به پایه انضباط سربازانی نمیرسید که تحت فرماندهی عباسمیرزا ادای وظیفه میکردند. افراد پیادهنظام جوان که تازه با عملیات نظامی آشنایی پیدا کرده بودند، نمیتوانستند در برابر سپاهیان منضبط روس مقاومت کنند و در نبردهای منظم با آنان دست و پنجه نرم نمایند.[6]
با اینکه ارتش صاحب توپخانه بود، تعداد نفرات توپخانه چندان زیاد نبود و هیچکدام از افراد آن برای این کار تربیت نشده بودند. توپها معمولاً در شهرهای اصفهان و مشهد و شیراز ریخته میشد، اما در تهیه آنها وقت کافی به عمل نمیآمد و گلولهها که معمولاً با گوگرد و سنگریزه مخلوط بود، هنگام استفاده یا لوله توپ را میترکانید یا در حال خروج منفجر میشد. نظر به اینکه توپها کالیبرهای مختلف داشت، مصرف گلوله مشکل بود و در عمل اشتباهاتی به وقوع میپیوست. گاو هم که برای کشیدن توپ بهکار میرفت، حمل توپ را مشکل میکرد و حتی آن را در برخی از مناطق کوهستانی ناممکن میساخت.
دسته مرسوم به «زنبورکچیها» را میبایستی به این توپخانه جدید اضافه نمود. زنبورک که قبل از دوره قاجار و به خصوص در دوره فرمانروایی صفویان و افشارها به وفور از آن استفاده میشد، درواقع نوعی توپ کوچک بود که آن را بر روی جهاز شتر سوار میکردند. زنبورکچی شتر را هدایت میکرد و زنبورک را پر میکرده و آتش میکرد و همواره فتیله افروختهای به کمر داشت که برای آتشزدن باروت بهکار میرفت. این فتیله در طول کیسههای باروت و گلولهها که به بغل شتر بار میشد، آویزان بود و اغلب باعث وقوع حوادث ناگواری میشد. گاهی شتر به صدای توپ رم میکرد و باعث میشد مشکل تازهای بهوجود آید.[7]
عباسمیرزا که هرگز کشورش را از اخذ دستاوردهای مثبت و نه منفی تمدن غرب بینیاز نمیدانست، همواره میکوشید از دانش و تجربیات کسانیکه به هر دلیل و عنوانی به ایران میآمدند، حداکثر استفاده را به عمل آورد.[8] به همین منظور در بحبوحه جنگهای ایران و روس که تعدادی از لشکریان ارتش روسیه به اسارت سربازان ایران درآمدند، عباسمیرزا برای بهرهمندی از تجربیات نظامی آنها، از آنها فوج جدیدی بهنام «فوج بهادران» یا ینگیمسلمان (نومسلمان) پدید آورد. هرچند برخی از آنها در اواخر جنگهای ایران و روسیه به مساعدت پنهانی با قوای روسیه برخاستند و در بعضی از شکستهای ایران از ارتش روس موثر افتادند.[9]
بهرغم اصلاحات عباسمیرزا در امور مربوط به سپاه، ارتش ایران هنوز از سپاه آرمانی بسیار فاصله داشت و کماکان از ضعف ساختاری رنج میبرد، البته این امر به معنای نادیده گرفتن خدمات و تلاشهای طاقتفرسای عباسمیرزا و وزیر توانمندش، مرحوم قائممقام، نمیباشد، ولی بههرحال ارتش که قبل از آغاز صدارت میرزاتقیخان فراهانی (1264ــ1267.ق) در ایران پا گرفت، ارتشی نبود که بتواند به طور تمام و کمال از مرزهای کشور و منافع ملی پاسداری نماید. به همین علت میرزاتقیخان به محض اینکه بر مسند صدارت جلوس نمود، اصلاح در ارتش را امری ناگزیر دانست، چراکه معتقد بود که ارتش روح کشور است و اگر مملکتی بخواهد نیرومند شود، باید ارتش کارآمدی داشته باشد. با آنکه امیر اصولاً بر کوتاه کردن و ریختن الفاظ زیاد، چه در نوشتن و چه در صحبت، اصرار میکرد، بیشتر وقت خود را صرف ارتش و موسسات لشکری مینمود و در این باره، آنی غافل نمیگشت. چنانکه از نظر مراقبت کامل اغلب روزها صبح زود به سربازخانهها میرفت و اسلحه و مهمات سربازان و افسران را بازدید میکرد و از حقوق آنها و اینکه آیا در موعد مقرر آن را دریافت کردهاند یا نه، خبردار میشد.[10]
هرچند سیاستها و اقدامات خیرخواهانه میرزاتقیخان که عمدتاً برای قطع وابستگی کشور انجام میشد، به مذاق خارجیها چندان خوش نمیآمد، با این حال برخی از آنها تحتتاثیر اقدامات اصلاحی مشارالیه قرار میگرفتند و اقدامات او را با دیده تحسین مینگریستند. گرانت واتسون، مورخ انگلیسی، از جمله این افراد بود. وی درخصوص اصلاحات لشگری میرزاتقیخان چنین نوشته است: «اولین قدم میرزاتقیخان اصلاح امور نظام بوده. وی گرفتن سیورسات را از رعیت به کلی قدغن کرد و رعایای ایران را از یک بلای غارتگری نجات داد... قشون ایران پرطاقتترین و صبورترین قشونها میباشد و هرگاه روزگار حکمرانی میرزاتقیخان امیرنظام به طول میانجامید، شاهنشاه ایران دارای یک قشون منظم و مرتب صدهزارنفری میشد که هم خوب به فن نظام آشنا و هم خوب مسلح باشند، امیرنظام این تصمیم خود را به موقع اجرا گذاشت و هرگز تغییر عقیده نمیداد چون که تمییز داده بود که رکن اعظم و اساس بقای سلطنت قاجاریه همان قشون میباشد.»[11]
میرزاتقیخان در ادامه اقدامات اصلاحی خود افرادی را مامور کرد تا از نقاط مختلف کشور سربازگیری نمایند. در این چارچوب حسنخان یوزباشی را به اردبیل و مشکینشهر فرستاد و حسنعلیخان سرهنگ را نیز راهی گروس، مراغه، خلخال، خراسان و کرمان نمود. نامبرده از هرکدام از مناطق یادشده یک فوج سرباز گرفت و مطابق اسلوب جدید به آنها تعلیمات لازمه داده شد.[12]
میرزاتقیخان در نحوه سربازگیری نیز تغییراتی ایجاد کرد و تقریباً شیوههای قبل از زمان خود را منسوخ ساخت. قبل از او سرباز مانند یک چریک بود و وضع نامناسبی داشت. به همین لحاظ لازم بود طریقه جدیدی وضع گردد. این طریقه جدید را امیرکبیر از راه گرفتن سرباز بُنیچه به جای سرباز چریک قدیم و داوطلب معمول ساخت. برای آنکه قشونگیری هم مثل مالیات بر پایه اساس مستقر شود، مقرر کرد بنیچه مالیاتی مأخذ دادن سرباز باشد. خرج سفر سرباز تا محل اردوگاه و فرستادن کمک خرج برای سرباز و پادارانهدادن به خانواده سرباز در مدت حضور فرزند خانواده در ارتش، بر عهده صاحب بنیچه (مالک) بود، دولت هم جیرة جنسی و مواجب نقدی در ششماهه مدت خدمت به او میپرداخت که در ششماهه مرخصی خانه نصف میشد. حقوق ششماهه مرخصی خانه این افواج به اسم «ششماهه محلی» در دستورالعمل (بودجه) هر ولایت به خرج میآمد. هر سال موقع نوشتن دستورالعمل هر ولایت معین میکردند که هر ولایتی چند فوج ساخلو (پادگان) لازم دارد تا مصارف ششماهه سر خدمت آنها در دستورالعمل ولایت پیشبینی شود. وزیر لشگر با لشگرنویسان خود این کار را هم مثل بنیچه برده و صورت تقسیم عده هر فوج دهات را بر عهده داشت که با صلاحدید و دستور شخص اول مملکت یا سپهسالار تمام این امور را اداره میکرد.
نتیجه این تدابیر آن شد که در مدت کوتاهی صدهزار پیاده و سیهزار سوار و عدهای توپچی در اختیار دولت قرار گرفت که در مواقع مقتضی وجود آنها مفید بود. بدیهی است که لباس این قشون هم متحدالشکل و کوتاه شد، اما سرکردههای قشون کماکان لباسهای بلند خود را داشتند و به خصوص در موقع سلام جبه میپوشیدند و شال و کلاه بر سر میگذاشتند.[13] اصلاحات امیرکبیر به آنچه گفته شد، منحصر نشد و مشارالیه در بسیاری از شهرهای ایران قراولخانه و جباخانه ایجاد نمود. محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، وزیر انطباعات دوره ناصری، در ذیل وقایع مربوط به سنه 1267.ق مینویسد: «نیز در این سال به واسطه قراولخانه که در هر نقطه شهر دارالخلافه ساخته شده بود، به نظم شهر افزود. مقرّر شد که در سایر بلادها نیز قراولخانه بسازند و... جباخانه نیز در همه بلاد ایران و در دارالخلافه تهران دایر و انواع اسلحه ممتاز ساخته شد و همچنین مهتاب به جهت آتشزدن توپ ... افواج و سواره زیاد در این سال از غالب بلاد و ایلات گرفته و در قالب ولایات قرار ساخلو و مشق افواج شد و امر قشون ایران خیلی ترقی کرده و منظم شد و... .»[14]
هرچند با عزل و مرگ میرزاتقیخان بسیاری از برنامههای اصلاحی ایشان را میرزاآقاخان نوری و جانشینان وی به بوته فراموشی سپردند، اما حداقل از جنبه نظامی برخی از اقدامات امیر از سر گرفته شد، بهطوریکه استاد علیاکبر تفنگساز که به فرمان ناصرالدینشاه راهی خراسان شده بود، موفق شد حدود پانصد تا ششصد قبضه تفنگ بسازد و عباسقلیخان میرپنج و میرعبدالباقی متولیباشی حضرت رضوی علیهالسلام به ساختن سی قراولخانه در مشهد اقدام نمودند.[15] مدتها پس از مرگ میرزاتقیخان، که در بسیاری از شهرها و روستاهای کشور ناامنی و قتل و غارت حکمفرما گردیده بود، تصمیم گرفته شد در کنار ارتش، نیروی جدیدی تحت عنوان «نیروی ژاندارم» نیز تاسیس گردد، اما این فکر با آمدن کنت دومنت فورت که درواقع نخستین رئیسپلیس ایران بود، کنار گذاشته شد. کنت دومنت فورت پس از طرح تشکیلات پلیس تهران نظامنامه و مقرراتی وضع کرد و در مقدمه آن اظهار نمود: «که برای کشور پهناوری چون ایران که فعلا فاقد آمار و احصائیه خانوادگی است، تشکیل ژاندارمری مقدور نمیباشد. در مملکتی که قریب سهمیلیون نفر عشایر مسلح دارد، برای نیروی انتظامی مقدور نیست در مقابل آن مقاومت کند... .»[16]
بدینترتیب فکر تاسیس نیروی ژاندارم در دوره ناصری منتفی شد و به جای آن روسها نیرویی تحت عنوان «نیروی قزاق» به فرماندهی سرتیپ دمونتویچ به سال 1297.ق/1879.م در ایران تاسیس کردند. این نیرو و روسای روسی آن که طبق قرارداد استخدامی فقط تابع وزارت جنگ ایران بودند و مستخدم ایران به حساب میآمدند، به تدریج به صورت یک نیروی مستقل وابسته به شخص شاه و دربار روسیه درآمدند و نیرویی که برای صیانت از مرزهای کشور و منافع ملی تشکیل شده بود، وسیلهای موثر برای تحکیم بنیان رژیم استبدادی قاجارها، سرکوب آزادیخواهان و مجری اوامر و دستورهای فرمانروای قفقازیه و دربار روسیه تزاری گردید.[17] این نیرو در دوره مورد بحث تحت نظارت نایبالسلطنه وزیر جنگ بود، اما پس از آن زیر نظر شخص صدراعظم قرار گرفت. بنا به گفته مؤلف کتاب «مرات الوقایع مظفری» قزاقهای پیادهنظام در دوره مظفرالدینشاه چهارتومان و پنج قران و قزاقهای سواره ماهی ششتومان مواجب میگرفتند.[18]
سرانجام با پیروزی انقلاب مشروطیت ایران، نیروی ژاندارم در ایران پا گرفت. این نیرو که به دست مستشاران سوئدی اداره میشد، در ایجاد امنیت کشور نقش مهم و موثری را عهدهدار بود، اما چون دو دولت استعماری وقت، یعنی انگلیس و روسیه، به تشکیل آن در ایران تمایلی نداشتند، با نیروی ژاندارم سر ناسازگاری گذاشتند و به بهانه آنکه افسران ژاندارمری، خاصه افسران سوئدی، طرفدار و هواخواه کشور آلمان هستند، در راه انهدام آن سازمان میکوشیدند و چون خزانه کشور در دست مستشاران بلژیکی از قبیل مرنار و دیگران و زیر نفوذ مستقیم روس و انگلیس بود، در رسانیدن حقوق و جیره و مواجب و سایر هزینههای ژاندارمری به سختی کارشکنی و اخلال میکردند. با این حال نیروی ژاندارم تنها نیرویی بود که ملیون و آزادیخواهان بدان امیدها بسته بودند و افسران درسخواندهای چون محمدتقیخان پسیان و مسعودخان (دکتر مسعود کیهان) و امثال آنان در آن خدمت میکردند که علاوه بر عشق به میهن و حفظ رژیم مشروطه، از مظالم و ستمگریهای روسیه تزاری و خدعه و نیرنگ بریتانیا، خاطرات تلخ و ناگواری داشتند.
انگلیسیها که از هواخواهی مردم ایران از متحدین و در رأس آنها آلمان دلتنگ بودند، به بهانه حفظ امنیت راههای جنوب و در حقیقت برای جلوگیری از عملیات واسموس و یندرمایر، ماموران زبردست آلمانی، برای خود نیرویی تحت عنوان پلیس جنوب (S. P. R) مرکب از داوطلبان محلی و سربازان هندی و افسران انگلیسی ایجاد کردند. این نیروی بیگانه را مردم ایران هرگز به رسمیت نشناختند و همواره نیروهای چریک دشتستانی، تنگستانی و کازرونی و نیز قشقاییها علیه آن بسیج میشدند و خواهان انحلال آن بودند.[19]
نتیجه
بهطورکلی میتوان گفت به استثنای دوره ولایتعهدی عباسمیرزا نایبالسلطنه و ایام کوتاهمدت صدارت مرحوم میرزاتقیخان، که برای تقویت بنیه نظامی کشور اقدامات بالنسبه خوبی انجام شد، در سایر دورهها، تا سقوط سلسله قاجار سازمان نظامی کشور به مانند سایر سازمانها و نهادهای کشوری مورد بیمهری و بیتوجهی دولتمردان قاجار قرار گرفت و هرگز اقداماتی بنیادی که در پرتو آن ایران بتواند صاحب ارتشی مقتدر، منضبط و منسجم گردد، اجرا نگردید.
پینوشتها
* دانشجوی دکترای رشته تاریخ دانشگاه تبریز.
[1]ــ این نوع تقسیمات نظامی بیشتر از دوره مغول به بعد در ایران متداول شد.
[2]ــ غلامرضا ورهرام، تاریخ سیاسی و سازمانهای اجتماعی ایران در عصر قاجار، تهران، معین، 1369، صص106ــ104
[3]ــ آمده ژوبر، مسافرت در ایران و ارمنستان، صص216ــ214 با تلخیص.
[4]ــ اصلاحات بنیادی در ارتش عثمانی از زمان فرمانروایی «سلطانسلیم سوم» که در سا ل1789.م همزمان با وقوع انقلاب کبیر فرانسه به تخت سلطنت جلوس کرد، آغاز گردید. سلطانسلیم با اعزام دو تن به اروپا برای آگاهی و وقوف به پیشرفتهای علمی و نظامی اروپائیان، به تأسی از آنها به تاسیس مدارس جدید نظامی و نیروی دریایی برای تدریس توپخانه و دریانوردی اقدام نمود. برای اطلاع بیشتر از برنامههای اصلاحی سلطانسلیم سوم رک: راس لرد کین، قرون عثمانی، ترجمه: پروانه ستاری، صص430 و به بعد و همچنین، برخی از منابع دیگر نظیر: تاریخ امپراتوری عثمانی از هامو پورگشتال؛ و تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید از استانفورد. جی. شاو.
[5]ــ عبدالرزاقبن نجفقلی مفتون دنبلی، مآثر سلطانیه، ص209
[6]ــ علیاکبر بینا، همان، صص65ــ64
[7]ــ همان، صص69ــ68
[8]ــ برای نمونه میشود به گفتوگوهای عباسمیرزا با ژوبر، نماینده اعزامی ناپلئون، اشاره کرد. برای اطلاع از متن گفتوگوی رک: عبدالهادی حائری، نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایرانی با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، ص308
[9]ــ عبدالرزاقبن نجفقلی مفتون دنبلی، همان، توضیحات غلامحسین زرگرینژاد بر کتاب مآثر سلطانیه، پاورقی ص216
[10]ــ حسین مکی، زندگانی میرزاتقیخان امیرکبیر، ص128
[11]ــ گرنت واتسون، تاریخ ایران دوره قاجاریه، ص359
[12]ــ مکی، همان، ص130
[13]ــ عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ص92
[14]ــ محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج ، ص
[15]ــ همان.
[16]ــ احسان اشراقی، «سخنی درباره کنت دمونت فورت، نخستین رئیس پلیس ایران»، بررسیهای تاریخی، ش1، س7
[17]ــ علیاصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، ص259
[18]ــ عبدالحسینخان سپهر، یادداشتهای ملک المورخین و مرات الوقایع مظفری، ص284
[19]ــ علیاصغر شمیم، همان، صص573ــ572