درآمدی بر آسیب شناسی گفتمان اصول گرایی
آرشیو
چکیده
فراگیری اجتماعی اندیشه ای خاص، که سبب تفکر، احساس، قضاوت و عمل در فضا و محیطی با ویژگیهای معین می گردد، در قالب «گفتمان» سنجش و تحلیل می شود. پیروزی انقلاب اسلامی و ساختن نظام جمهوری اسلامی در چارچوب اندیشه اسلامی، که به صورت گفتمانی با ویژگیهای خاص جلوه گر گردید، امروزه با مفهوم اصول گرایی ــ که ترجمان اسلام ناب محمدی می باشد ــ مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به واقعیتهای جهانی شدن ارتباطات، خصوصا در زمینه فناوریهای ارتباطی که مواجهه اندیشه ها و همچنین گفتمانها را اجتناب ناپذیر ساخته، لازم است نقاط ضعف آسیب زا برای گفتمان اصول گرایی از زوایای مختلف بررسی گردد. این مقاله به منظور تحقق این هدف نگاشته شده است.متن
گفتمان اصولگرایی را، که درواقع برآمده از گفتمان انقلاب اسلامی و به بیان عامتر نشأتگرفته از گفتمان اسلامگرایی است، خردادماه 1385، رهبر معظم انقلاب در دیدار با کارگزاران نظام مطرح نمود. معظمله محورهای اصلی گفتمان اصولگرایی را هویت اسلامی، علم، عدالت، آزادی، اصلاحات و توسعه اعلام فرمودند. تردیدی نیست که گفتمان اصولگرایی معرف جریان اسلامگرایی و چالش اصلی آن با گفتمان مدرنیته در سطح جهان است. در حقیقت اصولگرایی، گفتمان دیگری مدرنیته و مدرنیته نیز گفتمان ضد اصولگرایی است.
از آنجا که امروز گفتمان اصولگرایی، گفتمان مسلط در ایران و بین مسلمانان جهان است، قطعا با چالشهایی از جانب گفتمان معارض آن، که داعیه جهانیسازی دارد، مواجه میباشد. پیشبینیشدنی است که این چالشها آسیبهایی برای گفتمان اصولگرایی پدید آورد. بنابراین آسیبشناسی گفتمان اصولگرایی ضروری به نظر میرسد.
در مقالهای که با عنوان «درآمدی بر آسیبشناسی گفتمان اصولگرایی» پیش رو دارید، سعی شده است ابتدا نظریه گفتمان، بعد گفتمان اصولگرایی، سپس گفتمان دیگری نسبت به گفتمان اصولگرایی معرفی شود و سرانجام با ارائه تعاریفی از آسیبشناسی، چالش و آسیب اجتماعی، سعی شده است گفتمان اصولگرایی، با استفاده از نظریه نوسازی، نظریه جهانیشدن، نظریه گفتمان، منظر قرآن کریم، و رویکرد کارکردگرایی، آسیبشناسی گردد.
نظریه گفتمان
به منظور ارائه تعریفی از «گفتمان اصولگرایی»، ابتدا نظریه رابطهای گفتمان و دیدگاه نظریهپردازان آن مدنظر قرار گرفته است. لاکلائو و موفه مبحث «ایدئولوژی» را گسترش داده و نظریه خود را در مورد گفتمان بیان کردهاند. ایدئولوژی در نظریه مارکسیستی به قلمرو «ایدهها و بازنماییهای ذهنی» در مقایسه با «جهان مادی و کنش عملی» اشاره دارد. لاکلائو و موفه در مورد «گفتمان» قائل به تمایز میان قلمرو ایدهها و جهان مادی (موضوعات واقعی) و تمایز بین بازنماییهای ذهنی و کنش عملی نیستند.[1]
این دو، گفتمان را در چارچوب گسترده معانی، اعم از ذهنی و عینی و ایدهها و رفتارها، میدانند. در نظر آنها، شیء یا رفتار، در این چارچوب گسترده و در ارتباط ویژه با سایر اجزای گفتمان اعم از موضوعات واقعی و ذهنی، هویت و معنای خاص خود را پیدا میکند.
بنابراین مفهومسازی لاکلائو و موفه از گفتمان، «ویژگی رابطهای هویت» را تایید مینماید. معنای اجتماعی کلمات، کلامها، کنشها و نهادها همگی در ارتباط با زمینهای کلی که جزئی از آن هستند درک میشود.
به عنوان مثال کشیدن یک خط روی یک برگه کاغذ و قرار دادن آن در یک صندوق (عمل رای دادن در یک انتخابات)، فقط درون نظامی متشکل از قواعد، روشها و نهادهایی که ما آن را لیبرال ــ دموکراسی مینامیم معنا مییابد و اهمیت رای دادن فقط در ارتباط با دیگر رفتارها و موضوعاتی که جزئی از آنهاست، فهمپذیر میشود.
لاکلائو و موفه در تبیین نظریه رابطهای گفتمان، مفهوم مفصلبندی را مطرح میکنند. مفصلبندی به عمل گردآوری اجزای مختلف گفتمان و ترکیب آنها در یک هویت جدید اشاره دارد.
گفتمانها درون خود ویژگیها و رفتارهایی از تمام بخشهای جامعه اعم از سیاسی، ایدئولوژیکی، اقتصادی و ... دارند.
نکته دیگری که لاکلائو و موفه بر آن تاکید میکنند، این است که گفتمانها، هویت خویش را از طریق ایجاد مرزهای سیاسی و ضدیتها میان «دوستان» و «دشمنان» یا «ما» و «دیگران» بهدست میآورند.[2]
به قول دریدا، هویت فقط میتواند از طریق جداسازی تفاوتها بهدست آید.[3]
تاجیک، آراء و آموزههای لاکلائو و موفه را اینگونه خلاصه میکند:
الفــ گفتمان مجموعهای معنادار از علائم و نشانههای زبانشناسی و فرازبانشناسی است (به بیان دیگر گفتمان هم دربرگیرندة بعد مادی و هم مزین به بعد نظری است).
بــ گفتمان در این مفهوم تاکیدی است بر این واقعیت که پیکرهبندی اجتماعی دارای معنی است.
جـ گفتمان در این بیان نه تنها جای ایدئولوژی، بلکه جای «اجتماع» نشسته است و آن را به مثابه یک متن (ساختار مبتنی بر قواعد گفتمان که بر ویژگی نمادین روابط اجتماعی تاکید دارد) تصویر و تحلیل میکند.
دــ برخلاف سوسور، گفتمان هرگز به مثابه سیستمی بسته از تمایزات فهم نمیشود.
هـ ــ گفتمانها قادر به اتمام و انسداد مفاهیم و هویتها نیستند.
وــ هویتهای اجتماعی و سیاسی محصول گفتمانها هستند.[4]
شاخصههای مهم گفتمان
استیلا (هژمونی):
مبارزه برای دستیابی به استیلا از طریق پروژههای سیاسی در تحلیل گفتمان از اهمیت زیادی برخوردار است. رفتارهای استیلاجویانه نوع ویژهای از رفتار مفصلبندانه هستند که قواعد مسلطی را تعیین میکنند که این قواعد هویتهای گفتمان را میسازند، بنابراین لازمه رفتارهای استیلاجویانه، ترسیم مرزهای سیاسی است.[5]
دال (دلالتکننده) محوری یا مرکزی یا برتر:
در هر گفتمان دلالتکنندههایی (دالهایی) هستند که شناورند و دالهایی وجود دارند که برای آن گفتمان جنبه محوری دارد. سوسیالیسم، جمعگرایی و دولت در گفتمانی، و مردم، ملت، آزادی و فردگرایی در گفتمان دیگر جنبه محوری داشتند.
در تحلیل گفتمانی باید دالهایی را به نام دالهای مرکزی یا محوری جستجو نمود که در مفصلبندی گفتمانی، مفاهیم و اجزای دیگر را کنار هم نگه میدارد و به آنها وحدت میبخشد. دال مرکزی یا برتر مفهوم کلیدی و هویتبخش در هر گفتمان است که نشانههای دیگر در سایه آن نظم پیدا میکنند و با هم مفصلبندی میشوند.[6]
در دسترس بودن و اعتبار:
از نظر لاکلائو و موفه، در شرایط افول یک گفتمان و ظهور گفتمان دیگر، معیارهای اصلی «در دسترس بودن و اعتبار» میباشد.[7] لاکلائو در تقابل بین گفتمانها معتقد است «گفتمانی در شرایط بحرانی میتواند به حفظ و بازتولید خود بپردازد که از این دو ویژگی برخوردار باشد».[8] در دسترس بودن بدان معناست که در فضای بحرانی، کنشگران اجتماعی میتوانند آن را بیابند و بدان تمسک جویند. چنین ویژگیای مستلزم وجود زمینهها و ریشههایی از گفتمان در دسترس، متناسب با هویت رسوبشده کنشگران است. کنشگران در صورتی به گفتمانهای در دسترس تمسک میکنند که آن را معتبر نیز بدانند؛ یعنی از بین وضعیتهای موجود، فقط آن گفتمان را پاسخگوی نیاز خود و حل بحران بیابند.[9]
از این مقدمه میتوان نتیجه گرفت که مهمترین آسیبهای یک گفتمان «در دسترس نبودن و از اعتبار افتادن» آن است.
گفتمان اصولگرایی
با مقدمه نظری که گذشت برای تبیین اصولگرایی باید دالهای شناور، دال مرکزی یا برتر آن، نوع مفصلبندی و مرزبندی سیاسی و ضدیّت گفتمان اصولگرایی با گفتمان غیر یا دیگری را مشخص کرد تا هویت آن به خوبی روشن شود.
دالهای گفتمان اصولگرایی
رهبر معظم انقلاب در دیدار با کارگزاران نظام (در تاریخ 29 خرداد 1385) تحت عنوان تبیین اصولگرایی و شاخصترین مفاهیم آن، دالهای گفتمان اصولگرایی را اینگونه معرفی کردند: ایمان و هویت اسلامی و انقلابی؛ عدالت؛ حفظ استقلال؛ اعتماد به نفس ملی؛ جهاد علمی؛ تأمین آزادی و آزاداندیشی؛ اصلاح روشها؛ شکوفایی اقتصادی.
گفتمان اصولگرایی را با الهام از تبیین رهبری میتوان اینگونه مفصلبندی کرد:
دالهای گفتمان اصول گرایی (شکل 1)
دال مرکزی یا برتر در گفتمان اصولگرایی
رهبری در سخنان 29 خرداد 1385 خود با کارگزاران نظام، اصل اول اصولگرایی را «ایمان و هویت اسلامی و انقلابی و پایبندی به آن» اعلام کرد. معظمله افزود: «یکی از وظایف مهم دولت و نظام جمهوری اسلامی این است که هویت اسلامی را در دنیای اسلام برجسته و شفاف کند تا این در جلوی چشم ملتهای مسلمان معیار باشد.»
در چشمانداز بیستساله: «ایران کشوری است توسعهیافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه، با هویت اسلامی و انقلابی، الهامبخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و موثر در روابط بینالملل». عبارت «با هویت اسلامی و انقلابی» با توجه ویژه رهبری در متن سند گنجانده شده است.
بابی سعید معتقد است: «به نظر من اسلامگرا کسی است که هویت اسلامی خود را در مرکز عمل سیاسی خود قرار میدهد.» وی اضافه میکند: «اسلامگرایی یک گفتمان سیاسی است و از این حیث به دیگر گفتمانهای سیاسی، مانند سوسیالیسم یا لیبرالیسم، شبیه است.» وی اظهار مینماید: «اسلامگرایی گفتمانی است که تلاش میکند اسلام را در مرکز نظام سیاسی قرار دهد.»[10]
از بیان بابی سعید میتوان نتیجه گرفت که اسلامگرایی گفتمانی سیاسی است که هویت اسلامی در مرکز عمل سیاسی آن قرار دارد، یا به عبارت دیگر دال مرکزی آن است.
«اسلامگرایی، طرحی است که میخواهد اسلام را از نقطه مرکزی درون گفتمانهای اجتماعات مسلمین به دال برتر تبدیل کند. طرح اسلامگرایی اساسا مصمم است که از اسلام، دال برتر نظامی ــ سیاسی بسازد. میکوشد که نشان دهد دالها یک مجموعه گفتمانی را که مرکزی است میسازند و به آن انسجام میدهند. زیرا تبدیل یک دال به دال برتر مساوی است با ایجاد وحدت و هویت یک کل و اجزایش.»[11]
به نظر میرسد جای تردید باقی نمانده که دال برتر گفتمان اصولگرایی یا اسلامگرایی، که در همه جوامع اسلامی مشترک است، همان «هویت اسلامی» باشد.
بابی سعید میگوید: جای تعجب است که اگر هدف طرحهای اسلامگرایی، اسلامی کردن جوامع مسلمان است، پس چگونه ممکن است اسلام دال برتر، در میان اجتماعات مسلمین نباشد؟[12]
گفتمان دیگری نسبت به گفتمان اصولگرایی
«برای اسلامگرایان، دال برتر 'اسلام' است. از نظر مخالفانشان اسلام نمیتواند دال برتر باشد. تضاد موجود میان اجتماعات مسلمین، در نهایت حول این بحث میچرخد. من برای اینکه شکل تضاد میان اسلامگرایان و مخالفانشان را نشان دهم ناچارم هویت مخالفان و روابطشان را با اسلام توضیح دهم.»[13]
بابی سعید از آنچه کمال آتاتورک به نام اصلاحات در ترکیه انجام داد، با عنوان «کمالیسم» یاد، و آن را یکی از مخالفان اسلامگرایی معرفی میکند: «کمالیستها با تلاش برای بازتوصیف اسلام به مثابه مانعی در برابر مدرن شدن، کوشیدند از احیای اسلام جلوگیری کنند. به عبارت دیگر، اساس گفتمان کمالیسم کنار گذاشتن اسلام از قلمرو عمومی بود.»[14]
شایان ذکر است هسته افراطی جریان موسوم به اصلاحطلب، که سال 1376 در ایران ظهور کرد، همین هدف، یعنی کنار گذاشتن اسلام از قلمرو عمومی، را پیگیری میکرد و پیرو راه کمالیسم بود. بعضی از اهداف گفتمان اصلاحات عبارت است از: شکاف جمهوریت و اسلامیت، شکاف نهادهای انتخابی و انتصابی، رفراندوم اصلاح قانون اساسی در جهت عرفی کردن آن، حذف سنت به نفع مدرنیته.
از نظر تاریخی تردیدی نیست که کمالیسم یا اصلاحات به شیوه غربی ریشه در مدرنیته دارد و سرنوشت مدرنیته هم با غرب گره خورده است. مدرنیته از نقد سنت (دین وحیانی) شروع کرد و سرانجام آن را نفی نمود و به گفتمان هژمونیک و مسلط در غرب تبدیل شد. مدرنیته سایه خود را در جهان هم پهن کرده و کمالیسم مولود مدرنیته غربی است.
البته مدرنیته در کشورهای اسلامی با مخالفت و مقاومت جدی روبرو شد. گفتمان مدرنیته امروز مخالف اصلی گفتمان اسلامگرایی یا اصولگرایی است. بیحکمت نبود که غرب و دولتهای غربی از جریان اصلاحطلبی غربگرای اخیر ایران استقبال و حمایتی بیسابقه نمودند.
بابی سعید در مورد تضاد مدرنیته و غیرمدرنیته میگوید: «یکی از روشهای بررسی تضاد بین کمالیسم و اسلامگرایی، به منزله تضاد بین مدرنیته و غیرمدرنیته، این است که بر چهره [امام] خمینی متمرکز شویم. اهمیت کار [امام] خمینی در ادبیات اسلامگرایی بر همگان آشکار است. اکثریت قاطع مطالعات علمی، در بررسی پدیده اسلامگرایی، عمدتا به [امام] خمینی و انقلاب ایران اشاره میکنند. کار [امام] خمینی از این جهت اهمیت دارد که وی نه تنها با رژیم پهلوی، به طور خاص، بلکه با نظم رایج در جهان اسلام، به طور عام، نیز به مخالفت برخاست.»[15]
برای اسلامگرایان، غرب فقط دموکراسی لیبرال یا اقتصاد بازار نیست، بلکه سنت سوسیالیسم و سرمایهداری دولتی را نیز دربرمیگیرد. گفتمان اسلامگرایان، تامیّتی معنادار است که در آن غرب به عنوان منکر اسلام، امپریالیسم، سرکوبگر دولتی، سوءمدیریت اقتصادی، تخریبگر فرهنگی و... به حساب میآید. این طرز تلقی نسبت به غرب، کانون گفتمانهای اسلامگرایی است. اسلامگرایان خود را مخالف کمالیستها میدانند. آنان کمالیستها و سیاستهایشان را با غرب یکی میدانند. اما معارض نهایی اسلامگرایان کمالیست نیست، بلکه غرب یعنی یک «شکلبندی امپریال فراگیر» است. انتقاد اسلامگرایان از کمالیسم، به ناتوانی عملی آن در فراهم آوردن خدمات بهتر و همنوایی با نظام اقتصادی دنیا و امثال اینها محدود نمیشود، بلکه بیشتر به انتقاد از شیوه کمالیسم در تنظیم اصلاحات و اعمالش برحسب گفتمان غربی برمیگردد.[16]
نظریه جنگ تمدنها (نظریه معروف هانتینگتون) اسلام را تمدنی میداند که غرب با آن و آن با غرب سر جنگ دارد. از نظر غربیها: «اسلام تمدن دیگری است که ما نمیتوانیم آن را بپذیریم، حتی زمانی که در بیشترین حالت تساهل باشیم، زیرا این 'دیگری' قواعد بازی را نمیپذیرد، چون بازی را بازی غربی میبیند.»[17]
کاستلز برای اسلامگرایان از اصطلاح بنیادگراها استفاده میکند: «هویت اسلامی، به دست بنیادگراها و در مقابله با سرمایهداری و سوسیالیسم و ملیگرایی، خواه ملیگرایی عربی خواه غیرعربی، برساخته میشود، چرا که از نظر بنیادگراها همه آنها ایدئولوژیهای شکستخورده نظم مابعد استعماری هستند. مسلماً، بارزترین مصداق این وضعیت ایران است.»[18]
چنین میتوان نتیجه گرفت که مرزبندی اصلی گفتمان اصولگرایی، گفتمان مدرنیته است و مدرنیته گفتمان دیگری نسبت به اسلامگرایی حساب میشود. مخالفان جدی اسلامگرایی عبارتاند از: کمالیسم، اصلاحطلبی به شیوه غربی، توسعه و نوسازی غربی، دموکراسی لیبرال، سرمایهداری، سوسیالیسم، اومانیسم و ... .
آسیبشناسی، چالش و آسیب اجتماعی
برای آسیبشناسی گفتمان اصولگرایی ابتدا باید ذهنیت روشنی نسبت به واژه آسیبشناسی پیدا کرد.
آسیبشناسی (pathology) به بررسی علمی نوع بیماری، کانون، گستره و علت آن گفته میشود.[19]
آسیب از جمله مفاهیمی است که از علم پزشکی به حوزه جامعهشناسی وارد شد، از همین رو در آغاز، همان معنایی از آن مراد میشد که از آسیب در علم پزشکی مد نظر بوده است؛ یعنی جامعه و اجزای آن را موجودی زنده میپنداشتند و آسیب اجتماعی، نقصان حادثشده و عارضه پدیدآمده در کل پیکر جامعه فهمیده میشد. همچنان که بدن، به عنوان سیستم، برای بقا تلاش میکند و هر عضو بدین منظور وظایفی بر عهده دارد، در جامعه نیز بروز آسیب به معنای وجود خلل در عضو یا اعضایی است که به هر دلیل نتوانستهاند وظیفه یا وظایف خود را به نحو مطلوب انجام دهند.[20]
رویکرد این گونه به آسیبشناسی اجتماعی، رویکرد کارکردگرایی است که دریافت عینی و بیرونی از مساله اجتماعی دارد. رویکرد دیگر به آسیبشناسی اجتماعی، رویکرد کنش متقابل نمادین است که برداشت ذهنی از مساله اجتماعی دارد. از این منظر میتوان آسیب را به وجود آمدن ادراکهای غلط و انحرافی در جامعه دانست؛ مانند احساس وجود یا نبود عدالت اجتماعی، امنیت اجتماعی، قدرت ملی، پرستیژ بینالمللی.[21]
نحوه پیدایی آسیب اجتماعی
وقوع تغییر اجتماعی موجب میشود مسالهای اجتماعی ایجاد شود و در صورتی که زمینه اجتماعی مساعد باشد، آسیبهای اجتماعی بروز میکند. (یعنی مساله به آسیب تبدیل میشود.) به این ترتیب برای آسیبهای اجتماعی ــ در وسیعترین معنای آن ــ نیازمند شناخت فرآیند و بستر اجتماعی هستیم که احتمالاً یک نتیجه آن میتواند به «آسیب» ختم شود.[22]
تأملی در مفهوم چالش و آسیب اجتماعی
در بعضی از متون، چالش به معنای «آسیب و آفت» در نظر گرفته شده است. کتاب «چالشهای فراروی آموزش عالی در هزاره سوم»، بین مسائل (problems) و چالشها (challenges) تفکیک قائل شده و چالشها را ناظر به عوامل بیرونی، و مسائل را ناظر به عوامل درونی دانسته است.
واژهها و مفاهیم در کاربرد عام چالش
مفاهیم ناظر به واقعیت و عینیت خارجی: بحران، آسیب، تهدید، خطر، آفت، مانع محدودیت، انحراف، مشکل، فتنه، تضاد، کشمکش، تعارض، تنش، نزاع و... .
مفاهیم ناظر به ذهنیت: سوال، تحریف، شبهه، ابهام، دغدغه، تناقض، تردید، اختلاف و ... .
چالش شرایط و وضعیت جدیدی است که به مسیر آینده جامعه از بیرون (غیرارادی) هجوم میبرد و حفظ تعادل آن را دچار مشکل و مستلزم تلاشی سخت و سرنوشتساز میسازد.
آسیبها، انحرافها و آفتها فینفسه چالش نیستند، ولی میتوانند توانمندی جامعه را در رویارویی با چالشها تحتتاثیر قرار دهند.
بنابراین مشکلات، بحرانها و مسائل را باید حل کرد، موانع را باید برطرف ساخت، از آسیبها و آفتها باید پیشگیری کرد یا آنها را زدود، پرسشها، شبهات و سوالات را باید پاسخ داد، خلأها و کاستیها را باید جبران کرد و تعارضها، تناقضها و کشمکشها را باید حل نمود و ... مقابل چالشها باید ایستاد.
البته میتوان معنای «چالش» را اعم از مشکلات و مسائل عینی و ذهنی، داخلی و خارجی، فراگیر و محدود، ریشهدار و جدید دانست که میتواند به اندازههای گوناگون حرکت متعادل جامعه را کند یا متوقف سازد و مستلزم تلاش و تدبیر برای چارهاندیشی باشد.[23]
مسائلی که در مورد چالش مطرح شد، عینا میتوان در مورد آسیب اجتماعی هم مطرح کرد و نتیجه گرفت: آسیبهای اجتماعی اعم از مشکلات و مسائل عینی و ذهنی، داخلی و خارجی فراگیر و محدود، ریشهدار و جدید هستند که به اندازههای گوناگون حرکت متعادل جامعه را کند یا متوقف میسازند.
از آنجا که آسیبهای اجتماعی ناگزیر رخ مینمایند، آسیبشناسی نیز به مفهوم شناخت نوع آسیبها، کانونهای آسیب، گستره آسیب و علت یا علل آن به منظور تدبیر و چارهاندیشی برای زدودن آسیبها یا پیشگیری از آنها ضروری است.
آسیبشناسی گفتمان اصولگرایی
با توجه به مباحثی که در مورد گفتمان اصولگرایی و آسیبشناسی اجتماعی داشتیم، آسیبشناسی گفتمان اصولگرایی را میتوان از چند منظر انجام داد: آسیبشناسی با استفاده از نظریه نوسازی؛ آسیبشناسی با استفاده از نظریه جهانیشدن؛ آسیبشناسی با استفاده از نظریه گفتمان؛ آسیبشناسی از منظر قرآن کریم؛ آسیبشناسی با رویکرد کارکردگرایی.
الفــ آسیبشناسی با استفاده از نظریه نوسازی
بحرانهای ناشی از نوسازی، مدرنیته و توسعه سیاسی را به شرح زیر بیان کردهاند: 1ــ بحران هویت؛ 2ــ بحران مشروعیت؛ 3ــ بحران مشارکت؛ 4ـ بحران نفوذ؛ 5ــ بحران توزیع.[24]
1ــ بحران هویت:
معمولا بحران هویت از سه زاویه بررسی میشود:
الفــ هویت ملی و علایق سرزمینی، قومی و مذهبی: باید توجه کرد در سیر توسعه، به خاطر گسترش ارتباطات و آموزش و پرورش همگانی، شناخت افراد به هویت قومی و محلی و فرهنگی خود عمیقتر میشود و اقلیتها و خردهفرهنگها خواستار رفع تبعیض میشوند. بنابراین توسعه ضمن آنکه مستلزم ارزشهای عامگراست، در درون خود ارزشهای خاصگرایانه را پرورش میدهد.
متخصصان نوسازی پیشنهاد میکنند که برای حل بحران، دولت مرکزی باید حتیالامکان، امکانات را به طور یکسان بین گروههای مختلف تقسیم کند و از سوی دیگر در روند جامعهپذیری بکوشد و سمبلها و ارزشهای مشترک و عام را تعمیق بخشد.
آسیبشناسی: تلاش مخالفان گفتمان اصولگرایی در خارج و داخل برای سوء استفاده از ظرفیت مسائل قومی و مذهبی و ایجاد مساله و آسیبرسانی تردیدپذیر نیست.
بــ هویت ملی و طبقه اجتماعی: در بحث توسعه سیاسی، همبستگی ملی اساسا در گرو وجود منافع مشترک است، پس اگر امکانات جامعه اساسا در اختیار قشر یا طبقه خاصی قرار بگیرد و فاصله در خور ملاحظهای بین آن طبقه و طبقه دیگر (از حیث مادی یا شئون اجتماعی) پدید آید، همبستگی سیاسی تضعیف میشود، اما در سیر توسعه شتابان همواره امکان پیدا شدن این فاصلهها وجود دارد، مثلاً عدهای به سرعت ثروتمند میشوند و فاصله زیادی بین آنها و بقیه بهوجود میآید یا (شکاف طبقاتی) مسالهساز میشود، اما اینکه صرف این عامل خود به یک بحران تبدیل شود به سایر عوامل همبستگی یا گسستآور بستگی دارد مثلا آیا دین مشترک، زبان مشترک و تاریخ مشترک به اندازه کافی افراد جامعه را به هم پیوند میدهد یا نه؟ تجربه نشان داده است بیشتر اوقات فاصلههای طبقاتی عامل اصلی بحران هویت نبوده، بلکه آن را تشدید کرده است و بهخصوص باید توجه کرد بین تبعیض و احساس اجحاف میتوان تمایز قائل شد (در هند با وجود فاصله طبقاتی شدید احساس اجحاف نمیشود. نظام کاستی، یعنی در این طبقه به وجود بیایی رنج ببری و بعد پاک شوی، در جامعه اسلامی معنا ندارد، لذا تبعیض بسیار به چشم میآید).
آسیبشناسی: با تاکیدی که گفتمان اصولگرایی بر عدالت دارد و از دالهای محوری آن به حساب میآید، شکاف طبقاتی میتواند یکی از آسیبهای جدی این گفتمان باشد.
جــ هویت و وعدههای آرمانی و تحقق آن: هرگاه نخبگان سیاسی یا رهبران، قدرت خود را بر پایه شرایطی آرمانی و وعده احیای افتخارات گذشته و جامعهای ایدهآل استوار کنند و عملا نتوانند به وعدههای خود جامه عمل بپوشانند، این ناکامی هم میتواند منشأ بحران هویت و هم بحران مشروعیت شود (شوروی سابق وعده نان، کار، مسکن و آزادی داد، اما نتوانست به آن عمل کند، در نتیجه به بحران هویت و مشروعیت دچار شد).
آسیبشناسی: تحقق نیافتن وعدههایی همچون عدالت، آزادی، توسعه، کارآمدی و فاصله بین حرف و عمل جزء آسیبهایی است که ظرفیت تبدیل شدن به بحران را نیز دارد. عوارض این بحران خشونت، سرخوردگی، انزوا و بالا رفتن اعتیاد در جامعه است.
دــ هویت ملی و دگرگونی اجتماعی: اصولا نوسازی تحولاتی را در ارزشها، باورها و هنجارها بهوجود میآورد و نگرشها از حالت خاصگرایانه به عامگرایانه تغییر میکند و به علاوه تحرک اجتماعی شدت مییابد. پیوند افراد به زندگی سنتی سست میشود بنابراین هویتهای محلی کمرنگ میگردد و فرد باید هویت خود را نه در چارچوب قوم و طایفه، بلکه در چارچوب بزرگتری، یعنی زندگی شهری و جامعه صنعتی و کارکرد تخصصی و طبقه اجتماعی، جستجو کند. این تحول خودبهخود بحرانزاست و به نوعی بحران هویت میانجامد.
نوسازی تلاش میکند تحولاتی را در ارزشها، باورها و هنجارهای جامعه بهوجود آورد. این تحولات در جهت نفی دین و ارزشهای اصولگرایانه است.
آسیبشناسی: آسیبی که از این ناحیه محتمل است متوجه مفاهیم اسلامی هویت ملی میباشد.
2ــ بحران مشروعیت:
بحران مشروعیت (crisis of legitimacy) نقاط مشترکی با سایر بحرانها دارد و در واقع تاثیر سایر بحرانها قویا در بحران مشروعیت ظاهر میشود. بنابراین اگر بحران مشروعیت در جامعهای حل شود، تا حدود زیادی جلوی شدت گرفتن بحرانهای دیگر و مسالهساز شدن آنها را میگیرد (در حالت انقلابی همه چیز به هم ریخته، ولی بهحق و مشروع است. انقلابها مشروعیت فراوان ایجاد میکنند).
ریشههای بحران مشروعیت را میتوان در موارد زیر جستجو کرد:
الفــ مبانی متعارض اقتدار: یعنی وقتی که دو یا چند پایه اقتدار متعارض رو در روی هم قرار میگیرند و یکدیگر را تضعیف میکنند. از نظر تاریخی دعوای پادشاهان و کلیساها و فئودالها و پیدا شدن مراکز قدرت متعدد از نمونههای بارز بحران مشروعیت است. همچنین رویارویی ترقیخواهان با قشرهای سنتی به خصوص در جهان سوم به بحران مشروعیت کمک کرده است. به همین جهت ایجاد مرکز قدرت مشروع در جهان سوم از اولویتها به حساب میآید.
آسیبشناسی: آسیبی که اصلاحطلبان غربی سعی میکنند به گفتمان اصولگرایی تحمیل کنند شکاف جمهوریت و اسلامیت و متعارض بودن پایههای مشروعیت در گفتمان اصولگرایی، یعنی اسلام و مردم، میباشد.
بــ رقابت نهادینشده: این رقابت زمانی است که هنوز نهادها، روشها و قواعد بازی سیاست و شیوههای حل اختلاف مستقر و تثبیت نشده است. بدینسان در بین نخبگان تعارض و تضاد بالا میگیرد و این تعارضات به کل جامعه سرایت میکند. بنابراین یکی از مسائل عمده بحران مشروعیت این است که نخبگان بپذیرند اختلاف طبیعی است، اما راههایی برای حل مسالمتآمیز این اختلافات پیدا کنند.
آسیبشناسی: نهادینه نشدن رقابت بین جریانهای سیاسی، باعث میشود منازعات سیاسی و ناآرامیهای اجتماعی به وجود آید و مردم را سیاستزده میکند و کارآمدی نظام سیاسی را زیر سوال میبرد و میتواند منشأ آسیب جدی برای گفتمان اصولگرایی باشد.
جــ وعدههای آرمانی و برانگیختن انتظارات غیرواقعبینانه: (همانطور که ذکر شد، این مساله ریشه بحران هویت هم میباشد) سیاستمداران برای مشروعیت بخشیدن به حکومت میکوشند افتخارات گذشته را زنده کنند، اما اگر در این کار افراط شود و نوعی ناکجاآباد را بسازد، یا اگر آیندهای طلایی وعده داده شود، در هر دو حال در آیندهای نه چندان دور به مشروعیت نظام سیاسی آسیب میرساند.
آسیبشناسی: از آنجا که در گفتمان اصولگرایی وعدههای آرمانی مطرح میشود، اگر این وعدهها به موقع تحقق نیابد، میتواند آسیبزا باشد.
3ــ بحران مشارکت:
بحران مشارکت زمانی پدید میآید که بخشهای وسیعی از جامعه، در نتیجه از سر گذراندن تحولات اقتصادی و اجتماعی، مطالباتی برای خود تصویر میکنند و برای دست یافتن به آنها راه مشارکت سیاسی را برمیگزینند. باید توجه کرد که مشارکت میتواند منشأ روانی داشته باشد، مثلا: تهدید به از دست رفتن منزلت یک گروه میتواند آن گروه را به مشارکت ترغیب کند.
آسیبشناسی: اگر پیشبینیهای لازم انجام نشود و نظام سیاسی برای بخشهای طالب مشارکت جامعه، راههای مناسبی طراحی نکند، تقاضاهای بالای مشارکت و پاسخ ندادن به آن میتواند منشأ آسیب برای گفتمان اصولگرایی شود.
4ــ بحران نفوذ:
بحران نفوذ (Penetration Crisis) زمانی روی میدهد که اقتدار حکومت نتواند در سراسر قلمرو نفوذ کند و کارویژههای خود را انجام دهد. این بحران به ظرفیتها و قابلیتهای حکومت در اجرای قوانین و تصمیمات حکومت و نیز حفظ یکپارچگی (تمامیت ارضی) و وحدت ملی بازمیگردد؛ یعنی حکومت تا چه اندازه میتواند قابلیتهای استخراجی، توزیعی، تنظیمی و نمادین خود را انجام دهد.
آسیبشناسی: در حقیقت منشأ این آسیب به ضعف اجرای بعضی کارکردهای نظام سیاسی برمیگردد و از آن ناشی میشود.
با تعریفی که از گفتمان داشتیم، گفتمان اصولگرایی شامل نهادهای اصولگرا، یعنی سه قوه، هم میشود. اگر هر یک از قوا از اجرای کارکرد خود باز بماند، آسیب آن متوجه گفتمان اصولگرایی خواهد شد.
5ــ بحران توزیع:
این بحران زمانی رخ میدهد که انبوه مطالبات مردمی برای توزیع گستردهتر و عادلانهتر منابع، اعم از مادی و غیرمادی، متوجه نظام سیاسی شود. در سیر نوسازی غرب از سده هفدهم تا اوایل سده بیستم هیچ اقدام مهمی برای گسترش عدالت اجتماعی انجام نشد، اما از اوایل سده بیستم، به خصوص پس از جنگ جهانی اول، دولتهای غربی به گسترش رفاه بین قشرهای محروم جامعه روی آوردند و مقدمه تشکیل دولت رفاه ایجاد شد. در این سیر، دولتها کوشیدهاند از طریق برقراری و افزایش مستمریها، خدمات اجتماعی انواع بیمههای بیکاری و بازنشستگی و خدمات بهداشتی و یارانهها، قشرهای محرومتر جامعه را حمایت کنند. البته این سیر مداخله دولت برای افزایش خدمات اجتماعی و رفاهی با مخالفتهای جناح محافظهکار غرب روبهرو بوده است. آنها استدلال میکنند که اینگونه حمایتها به انگیزه تلاش و رقابت زیان میرساند و نهایتاً به زیان خود قشرهای محروم منجر میگردد.
آسیبشناسی: در گفتمان اصولگرایی عدالت توزیعی از دالهای مرکزی این گفتمان است. در نتیجه اگر توزیع، عادلانه و کارآمد نباشد، منشأ آسیب جدی برای این گفتمان میشود.
جنبشهای اسلامی معاصر و محیط بحران: اسلام به طور موفقیتآمیزی در برابر منزوی شدن و در خود فرو رفتن، که در غرب بر مسیحیت تحمیل شد، مقاومت کرده و همین مقاومت عامل اصلی کشاکش مداوم میان دین و دولت در جهان اسلام بوده است.[25]
همانگونه که دکمیجان اظهار کرده است، اسلام مثل مسیحیت در مقابل گفتمان مدرنیته منزوی نشد، بلکه گفتمان اسلام سیاسی با گفتمان اصولگرایی (به تعبیر او بنیادگرایی) پاسخی بود به محیطی بحرانی که غرب برای اسلام فراهم کرده بود.
ویژگیهای محیط بحران: جنبش بنیادگرایی اسلامی به عنوان پاسخی به بحران اجتماعی حاد و فراگیر رخ میدهد. میزان و شدت عکسالعمل بنیادگرانه، از نوع بیدارگری روحانی آن تا نوع خشونت انقلابیاش، به عمق و فراگیرندگی محیط بحران بستگی دارد. این محیط بحران دارای شش ویژگی است: بحران هویت؛ بحران مشروعیت؛ آشوب و فشار؛ تضاد طبقاتی؛ ضعف نظامی؛ بحران فرهنگ.[26]
سکولاریسم، آفت اسلامگرایی: الیویه روآ، ظهور اسلامگرایان را در تحلیل «جامعهشناختی جامعه اسلامی» محصول بحران اقتصادی ــ اجتماعی دولتهای خاورمیانه میداند که از ازدیاد نفوس، سرازیر شدن جمعیت روستایی به شهرها و عواملی دیگر ناشی شده است.[27]
روآ از تحلیل خود در مورد اسلامگرایی نتیجه میگیرد: «راهی که اسلامگرایی در پیش میگیرد، سرانجام به سیاست مطلق (عرفی) میانجامد.»[28]
پیشفرض روآ فرآیند تحول جوامع به سوی نوسازی غربی است که بر مبنای آن، بحران اقتصادی ــ سیاسی دوران گذار به ظهور جریانهای اعتراض مثل اسلام سیاسی منجر میشود و سرانجام آنها نیز شکست محتوم است.[29]
در این نکته شایان ذکر است که یکی از چهرههای اصلاحطلب در سالهای اخیر مدعی شد ولایت مطلقه فقیه سر از سکولاریسم در میآورد و به آن منجر میشود.
به نمونههایی از این دست توجه فرمایید: «کتاب حاضر مجموعهای از مقالات نگارنده است که عرفی شدن یکی از مضامین اصلی آن به شمار میآید... اما به تدریج حوزه عمومی شکل گرفت و از حوزه خصوصی متمایز شد؛ دولت به حوزه عمومی درآمد و دین در حوزه خصوصی جای گرفت. بنابراین، یکی از وجوه و معانی سکولاریزاسیون تفکیک نهاد دین از نهاد دولت است.»[30]
شاید با مروری بر آثار جامعهشناسان دین و حقوق بتوان به این فهرست، موارد دیگری نیز افزود. اما آنچه مقاله حاضر درصدد اثبات آن است، این مدعاست که میتوان در کل مسیر پرفراز و نشیب فقه شیعی (و علیالقاعده هر دستگاه حقوقی شرعی دیگر) نوعی تمایل تاریخی مشاهده کرد که نام آن را «فرآیند عرفی شدن» میگذاریم.
عوامل اجتماعی گوناگون موجب این فرآیند شده است و بازسازیها و تجدید بناهایی که در این دستگاه حقوقی رخ داده نوعا در جهت تسریع این فرآیند بوده است. در این مقاله تلاش میشود، نقش دکترین «ولایت مطلقه فقیه» به عنوان آخرین (و مهمترین) تلاش در جهت تسریع این فرآیند بازنموده شود.[31]
ادعای مقاله حاضر آن است که نظریه «ولایت مطلقه فقیه» به هر دو معنای یادشده، باعث عرفی شدن شریعت میگردد؛ یعنی برخلاف ظواهر امر که تاسیس دولت دینی متکی بر نظریه ولایت مطلقه فقیه را فرآیندی مخالف با جریان عرفی شدن (چه به معنای وحدت و ادغام دو نهاد دین و دولت و چه به معنای سیطره قواعد قدسی بر حوزه امور عمومی) میپندارند، ادعا این است که در چشماندازی دوربردتر، پدیدة دولت دینی در عصر مدرن، مهمترین عامل شتابدهنده فرآیند عرفی شدن است.[32]
ملاحظه میشود که عوامل مقوم اندیشه سیاسی مدرن را میتوان از دکترین «ولایت مطلقه فقیه» بیرون کشید. جالب است که در اینجا نیز مثل مغرب زمین، در آستانه عصر تشکیل «دولت ــ ملت» اندیشه سیاسی به سمت «دولت مطلقه» گرایش پیدا کرده است.[33]
فلاسفه دوران گذار، گذر از سنت به مدرنیته را تسریع و تسهیل کردند. با این قیاس میتوان امام را فقیه دوران گذار دانست. فقه شیعه در حال گذار از یک دوره به دورهای دیگر است و امام در میانه این دو دوره ایستاده است و این گذار را تسریع و تسهیل میکند.[34]
نظام دموکراسی سکولار و اسلامگرایی: هشام شرابی، همانند روآ، از منظر مدرنیسم غربی به جریان اسلامگرایی معاصر مینگرد و معتقد است اسلامگرایی در جهان عرب با گذر از مرحله انتقالی به وضع مدرن جایگاه خود را از دست خواهد داد و نظام «دموکراسی سکولار» جای آن را خواهد گرفت. نکته عمده جامعهشناختی در تحلیل شرابی، ظهور و غلبه بنیادگرایی پدرسالار اسلامی در شرایط سیاسی اجتماعی انتقال به وضع مدرن میباشد که با سرخوردگی بورژوازی و پناه گرفتن آن در پشت شعارهای بنیادگرایی اسلامی شکل گرفته است.[35]
در اینجا این نکته در خور یادآوری است که قسمت عمده ادبیاتی که اصلاحطلبان غربگرای ایران در چند سال گذشته در مورد سکولاریسم و مردمسالاری سکولار تولید کردهاند تکرار سخنان روآ و شرابی و طرفداران نوسازی در جهان است.
هدف اصلاحطلبان ایرانی هم، تحقق پیشبینیهای همین قماش از غربگرایان بود.
نمونههایی از این ادبیات در زیر ارائه میشود:
قانون اساسی؛ سه گفتمان ناسازگار: اصول و مواد قانون اساسی در مجموع متاثر از «گفتمان فکری» دوران انقلاب اسلامی بود. گفتمان اول، گفتمان انقلاب اجتماعی (اسطوره انقلاب) است که برابر این گفتمان، بر برابری سریع اجتماعی تاکید میشد. گفتمان دوم، گفتمان انقلاب سیاسی بود که برابر این گفتمان بر آزادیهای فردی، حقوق شهروندی، ساز و کارهای دموکراتیک (مثل نظام حزبی، سیستم انتخاباتی و...) در برابر نهادها و فرهنگ استبدادی تاکید میشد. گفتمان سوم، گفتمان اسلامخواهی بود. این گفتمان به دوری از ابعاد دینگریزانه تمدن غرب، مارکسیستها و لیبرالیستها تاکید میکرد و به دنبال یک جامعه خودکفا و خوداتکای دینی بود. این سه گفتمان که مطالباتش در قانون اساسی آمده است، در مقام عمل با یکدیگر سازگار نیست.[36]
قانونی اساسی، مبانی، ضعفها و ظرفیتهای آن: وجوهی از قانون اساسی (در عرصه سیاست) امروز مورد سوال قرار گرفته است: 1ــ سه وجهی بودن قانون اساسی (هدفمندی، گروهسالاری و مردمسالاری)؛ 2ــ ابهام در بعضی از بخشهای قانون اساسی؛ 3ــ ناسازگاری میان بعضی از اجزا.[37]
مردمسالاری دینی؛ بدعت در علم سیاست: فقدان شفافیت، آفت بزرگی در عالم سیاست است. الفاظ و مفاهیم در این حالت از محتوا تهی میشوند و صرفا شعاری میشوند که میتوان به صورت ابزاری از آن و بنا به دلخواه خود استفاده کرد. آیا مقصود از اضافه دینی این است که امتیازی خاص برای دینداران در این نوع دموکراسی در نظر گرفته خواهد شد؟...
اینجاست که فقدان شفافیت و حتی پارادوکسیکال بودن آن (مردمسالاری دینی) روشن میشود. دموکراسی اینگونه قیدها را نمیپذیرد و اینگونه صفتها را لازم ندارد. در طی تاریخ هم هرگاه از چنین قیدها و صفتهایی برای دموکراسی استفاده شده، نتایج فاجعهباری داشته است.[38]
در خور یادآوری است در طی تاریخ، دموکراسی با قیدهایی همچون سوسیال و لیبرال و سکولار و مسیحی همراه بوده است و فاجعهای هم ظاهراً پدید نیامده است.
حاکمیت دوگانه ناکارآمد: در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی در بهترین شرایط میتوان به حاکمیت دوگانه ناکارآمد دست یافت و در بدترین وضع، نظامی تماماً اقتدارگرا نصیبمان خواهد شد. ثانیا بخش اقتدارگرای حاکمیت وقتی ناکارآمد است، بخش اصلاحطلب نظام را فلج کرده است، اگر کارآمد شود، کل جنبش اصلاحطلبی را نابود خواهد کرد.[39]
بعد از دوم خرداد 1376 است که حاکمیت در ایران به طور کامل به دو بخش تفکیک میشود: یک بخش ریشه مشروعیت خود را در خواست و رضایت مردم جستجو میکند و خود را در مقابل نهادهای مدنی برخاسته از فرآیندهای دموکراتیک مسئول میداند و از این رو مشارکت خودجوش و از پایین سازمانیافته را در عرصه سیاست جستجو میکند. این بخش به تدریج توانسته است تمامی نهادهایی را که به طور مستقیم توسط مردم انتخاب میشوند، مانند ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی شهر، در اختیار بگیرد. اما بخش دیگری از حاکمیت، هم در تئوری و هم در عمل، به انتصاب از سوی شارع تاکید میکند و مشروعیت خود را بر نوعی انشاء، نیابت و فرمان حکومتی از جانب معصوم(ع) استوار میسازد. ازاینرو نظارت نهادهای بشری را بر خویش منتفی، و خود را پاسخگوی شارع میداند.
حاکمیت دوگانه ناکارکرد به جنگ داخلی یا انقلاب منتهی میشود، لذا از معضلهای جدی است.[40]
بــ آسیبشناسی با استفاده از نظریه جهانی شدن
در وضعیت جهانیشدن، گفتمان مدرن لیبرال دموکراسی هنوز کاملا افول نیافته و به جهاتی تسلط خود را حفظ نموده است و از این رو دستهای از چالشهای مدرنیسم برای اسلام سیاسی باقی است. همچنین وضعیت سلبی پسامدرن نیز میتواند تهدیدها و چالشهایی برای اسلام ایجاد نماید. مهمترین این چالشها، که در بررسی نسبت بین اسلام و جهانی شدن مطرح شدهاند، عبارتاند از: شکسته شدن اقتدار دین بر اثر خصلت شالودهشکنانه عصر جهانی شدن؛ سست شدن هویت دینی بر اثر بحران هویت؛ تداوم گسترش سکولاریسم و آموزههای غربی؛ چالش هویتی؛ چالش محتوایی به لحاظ نظریهپردازی نکردن اسلامگرایان در عرصههای مختلف مورد نیاز سیاسی ــ اجتماعی؛ چالشهای عملی ناشی از حضور بازیگران مختلف در عرصه سیاست جهانی و تهدیدات آنها.[41]
جــ آسیبشناسی با استفاده از نظریه گفتمان
در معرفی نظریه گفتمان اشاره شد که «گفتمان» اعم از موضوعات واقعی و ذهنی است و مسائل «نظری، ساختاری و رفتاری» را در بر میگیرد. برای آسیبشناسی گفتمان اصولگرایی نیز از همین تقسیمبندی کلان استفاده میکنیم و آسیبها را اینگونه تقسیم میکنیم: آسیبهای نظری؛ آسیبهای نهادی و ساختاری؛ آسیبهای رفتاری.
آسیبهای نظری گفتمان اصولگرایی:
تبیین نظری گفتمان اصولگرایی و محورهای اصلی و دالهای مرکزی این گفتمان، به منظور در دسترس بودن و برخورداری از اعتبار همیشگی، از اهمیت بالایی برخوردار است.
بیان عقلانی، فلسفی و علمی جهانبینی، هستیشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی و جامعهشناسی گفتمان اصولگرایی نیازی است که در قالب «نهضت نرمافزاری» بیان گردیده است. نظریه عدالت، آزادی و امنیت در چارچوب گفتمان اصولگرایی باید نو به نو تدوین و ارائه گردد.
البته دین اسلام به دلیل آموزههای جهانشمول خود قدرت بارزی در ایدهپردازی دارد. نظریهپردازی در مسائلی مثل الگوی توسعه بومی و ملی، اصلاحات درونساختاری، علم و فناوری و کارآمدی نظام اسلامی به مباحث نظری عمیق و دقیق نیاز دارد و خلأ نظری در مورد هر یک از دالهای مرکزی گفتمان اصولگرایی میتواند این گفتمان را آسیبپذیر کند.
براون مهمترین وجه بازگشت ادیان را در عصر حاضر براساس توانایی انگارهپردازی (ideationalpowers) توضیح داده است. او بر این باور است که توانایی دولت در کسب برتری در منازعات با رقبای خود به قدرت خیرهکننده اندیشههایی بستگی دارد که ضمن پیوند افراد متعلق به اجتماعات مختلف آنان را وامیدارد که تمایلات، امنیت شخصی و حتی زندگی خود را در راه دفاع از دولت خود فدا کنند.[42]
آسیبهای ساختاری و رفتاری گفتمان اصولگرایی:
این آسیبها در قسمت «هـ» مقاله ارائه خواهد شد.
در جمعبندی این نوع آسیبشناسی میتوان گفت اگر گفتمان اصولگرایی ظرفیت نظریهپردازی کارآمد، پیچیده و به روز کردن ساختارها و نهادها و اصلاح مدیریتی و رفتاری از خود بروز ندهد، در دسترس بودن و اعتبار آن آسیب میبیند.
دــ آسیبشناسی از دید قرآن کریم
ارتداد: یکی از آفتها و آسیبهای گفتمان اصولگرایی «ارتداد» است. قرآن کریم هدف جمع کثیری از اهل کتاب، یعنی یهود و نصاری، را برگرداندن ایمان مسلمانان به کفر (ارتداد) میداند و ریشه آن را حسادت آنها معرفی میکند.[43]
اصرار طرفداران سکولاریسم و دموکراسی غربی بر جهانی کردن این ایده و دینزدایی از جوامع در چارچوب «ارتداد» تفسیرپذیر است.
خدا به پیامبر اعظم خود میگوید: «به کافران بگو من عبادت نمیکنم آنچه را شما عبادت میکنید. و شما هم عبادت نمیکنید آنچه را من عبادت میکنم. دین شما برای شما و دین من هم برای من.»[44]
قرآن در سورههای فلق و ناس بعضی از آسیبهای سخت و نرم را معرفی میکند:
شر مخلوقات: شرّ پیامآوران تاریکی و ظلمت، شرّ کسانی که به کارها گره میزنند و ایجاد معضلات میکنند آفت حسودانی که از روی رشک شرّ میرسانند.[45]
اموال و فرزندان: از مصادیق آسیبهای عینی، به بیان قرآن کریم، میتواند اموال و فرزندان باشد که وسیله آزمایش و امتحان انسان است: «به حقیقت اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند و نزد خدا اجر عظیم خواهد بود.»[46]
از دیگر مصادیق آسیبها برای امتحان بشر، ترس، گرسنگی، نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت میباشد. راه موفقیت در این امتحانها صبر و استقامت و پناه بردن به خداست.[47] دل بستن به زینتهای دنیا و زمین از دیگر آسیبهای گفتمان اصولگرایی است.[48]
آسیبها و وسوسههای شیطان: شیطان، انسان اصولگرا و باایمان را از فقر میترساند و به فحشاء و منکرات تشویق میکند.[49]
ربا، شراب، قمار، ایجاد عداوت و دشمنی و اختلاف، برهنگی، گناه و نافرمانی خدا، توطئهچینی، اسراف و تبذیر[50] از مصادیق آسیبها و فتنههایی است که شیطان مروج آن است.
قرآن کریم در مورد اغواگری شیاطین حتی در مقابل رسولان الهی میفرماید:
«هیچ رسول و پیامبری نفرستادیم جز آنکه چون آیاتی برای هدایت خلق تلاوت کرده شیطان (جن و انس) در آن آیات الهی القای دسیسه (شبههافکنی) کرد، آنگاه خدا آنچه القای کرده محو و نابود میسازد و آیات خود را تحکیم و استوار میگرداند و خدا دانا به حقائق امور و درستکار در نظام عالم است. تا خدا به آن القائات شیطان کسانی را که دلهاشان مبتلا به مرض نفاق و شک و یا کفر و قساوت است بیازماید و همانا کافران و ستمکاران عالم سخت در شقاوت و دور از نجات میباشند.»[51]
جنگ روانی و منافقان: نفاق از آسیبهای مهم گفتمان اصولگرایی است. اصولگرایان، بهویژه وقتی بر سر قدرت باشند، برای رسیدن به قدرت بیش از هر چیز از ناحیه «نفاق» در معرض آسیب میباشند. منافقان بهترین بستر را برای فعالیت شیاطین فراهم میکنند. یکی از کارهای خطرناک منافقان پخش شایعات و اراجیف و برپا کردن جنگ روانی در جامعه و متزلزل کردن اجتماع مردم است. منافقان، به عنوان ستون پنجم کافران و دشمنان اصولگرایی، ولی در کسوت اصلاحطلبی، دائما آب به آسیاب دشمن میریزند، شایعه میسازند، یا خود جنگ روانی به راه میاندازند یا به جنگ روانی دشمن خارجی دامن میزنند.
قرآن کریم خطر بزرگ آنها را این چنین گوشزد میفرماید: «البته اگر منافقان و آنان که در دلهاشان مرض و ناپاکی است و هم آنها که در مدینه اراجیف و شایعات پخش میکنند (تا مضطرب سازند) دست نکشند، ما هم تو را بر (قتال) آنها مسلط گردانیم تا از آن پس جز اندک زمانی در جوار تو زیست نتوانند کرد. این مردم پلید بدکار رانده درگاه حقاند باید هر جا یافت شوند آنان را گرفته و جدا به قتل رسانید.»[52]
آسیبشناسی اصولگرایی از دید قرآن کریم را به دو دسته میتوان تقسیم کرد:
1ــ آسیبهای ذهنی و نرم: ارتداد، نفاق، شایعهسازی و راه انداختن جنگ روانی، شبههافکنی در اعتقادات، ایجاد اضطراب، خوف و ترس در جامعه از نداری و مریضی و مرگ به خاطر ایمان و دین، از دست دادن مقاومت و صبر با وسوسهها، فراموشی و غفلت از یاد خدا، غرور، تکبر، گناه و معصیت، جدال باطل از روی جهل، ایجاد اختلاف و راهاندازی منازعات از طریق فرقهگرایی، تبارگرایی، قومگرایی، تعصبات مذهبی انحرافی.
2ــ آسیبهای عینی و سخت: گره زدن به کارها و ایجاد معضلات اجتماعی، دشمنی حسودان و منافقان، نگاه غلط به سرمایهها و فرزندان، کمبودهای مادی مثل گرسنگی، فقر، مریضی و مرگ و میر، دل بستن به زر و زیور دنیا، رباخواری، شرابخواری، قماربازی، اسراف و تبذیر، ناهنجاریهای رفتاری و تظاهر به فحشا و منکرات.
هـ ــ آسیبشناسی گفتمان اصولگرایی با رویکرد کارکردگرایی
برای بررسی آسیبهای ناشی از عدم کارکرد صحیح نهاد، عوامل و اجزای نظام سیاسی، کارکرد نظام سیاسی در سه سطح سیستم، فرایند تبدیل و خطمشی عمومی بررسی شده است.
نمودار زیر طرح آلموند و پاول را برای نحوه عملکرد نظام سیاسی با نگاه سیستمی نشان میدهد.[53]
با توجه به مفاهیم کلیدی سیستم (نظام)، ورودیها، فرایند تبدیل، خروجیها، محیط، نتایج، ساختار سیاسی و فرهنگ سیاسی کارکردهای نظام سیاسی را در سه سطح: سیستم، فرایند تبدیل و خطمشی عمومی، بررسی میکنیم.
کارکرد نظام سیاسی در سطح سیستم:
حفظ و تطبیق ــ هدف از کارکرد نظام سیاسی در سطح سیستم (System)، حفظ نظام سیاسی و منطبق کردن آن بر شرایط متغیر محیطی (داخلی و خارجی) میباشد. بدین منظور کارکردهای زیر ضروری است: جذب نیرو (استخدام)؛ جامعهپذیری سیاسی؛ ارتباطات سیاسی.
1ــ جذب نیرو (استخدام): برای نگهداری و حفظ نظام باید عوامل مختلف (مثل سیاستمداران، نیروهای نظامی، مأموران مالیاتی) جذب، استخدام و آموزش داده شوند. همچنین باید وظایف جدیدی تعریف و عوامل قدیمی، متناسب با شرایط جدید، تغییر یابند.
در هر نظام سیاسی باید راههایی برای پر کردن پستهای موجود ساختارهای سیاسی وجود داشته باشد. رؤسای جمهور، اعضای مجلس، رهبران احزاب، قضات، رأیدهندگان و مالیاتدهندگان باید به نحوی انتخاب، جذب یا بسیج شوند.
هرچه پستهای سیاسی حساستر باشد، راه و شیوه انتخاب نیرو حساستر و دقیقتر میشود. در پستهای معمولی عمل استخدام را سازمان ذیربط انجام میدهند و البته ضوابطی که حاکی از شایستگیهای شخصی و تخصصی فرد میباشد در نظر گرفته میشود. امتحان و مصاحبه از شیوههای معمول برای انتخاب افراد برای پستهای خاص اداری و رسمی از بین داوطلبان میباشد.
انتخاب رهبر، رئیسجمهور، نمایندگان مجلس، رهبران احزاب از بین نخبگان سیاسی به صورت دموکراتیک در تعامل با کارکرد جامعهپذیری انجام میشود.
کارکرد «جذب نیرو» تاثیر بسزایی در ثبات سیاسی نظام و قدرت منطبق کردن آن با شرایط متغیر محیطی دارد.
آسیبشناسی: اگر در نظام سیاسی اصول شایستهسالای، نظارت مردمی، شیوه دموکراتیک انتخاب مسئولان، کارآمدی مدیران، پاسخگویی به مطالبات مردم (رأیدهندگان)، گردش نخبگان، بسته نبودن مدار جذب نیروهای جدید داوطلب رعایت شود، کارکرد جذب نیرو در تعامل با جامعهپذیری به ثبات و توانایی تطبیق سیستم کمک میکند و گرنه منشأ آسیبهایی برای گفتمان اصولگرایی خواهد شد.
2ــ جامعهپذیری سیاسی: در فرهنگ سیاسی جامعه، نگرشها شکل میگیرد، استمرار مییابد یا تغییر میکند. فرایند شکلگیری، استمرار و تغییر فرهنگ سیاسی را جامعهپذیری سیاسی مینامند.
خانواده، همسایگان، هممحلیها، گروههای همسن و سال، مساجد، حسینیهها، هیاتهای مذهبی، حوزههای علمیه، محل کار، سازمانهای رسمی شغلی، فرهنگی، آموزشی و سیاسی، رسانههای عمومی، گروههای ذینفع و ذینفوذ و احزاب، نهادهایی هستند که جامعهپذیری در آنها یاددهی و یادگیری میشود. نخبگان فکری و سیاسی و اندیشمندان نقش مهمی در شکلگیری فرهنگ سیاسی کشور دارند و تحولات فکری داخلی و بینالمللی، انقلابها، نوآوریهای علمی و تکنولوژیکی، توسعه ارتباطات و اطلاعات، نگرشها و فرهنگ سیاسی را تحتتاثیر قرار میدهند.
آسیبشناسی: اگر نهادهای اجتماعی، احزاب، رسانهها و نخبگان فکری و سیاسی به کارکرد جامعهپذیری سیاسی توجه کافی مبذول ننمایند و نقش خود را در این زمینه با موفقیت اجرا نکنند، منشأ آسیب برای گفتمان اصولگرایی خواهند شد.
3ــ ارتباطات سیاسی: برقراری ارتباطات بین نظام سیاسی و جامعه، بین افراد و گروههای اجتماعی با هم و به گردش درآوردن اطلاعات در نظام اجتماعی از کارکردهای بسیار ضروری نظام میباشد.
ارتباطات امروزه تاثیری اساسی در کارکرد نظامهای سیاسی دارد. کارل دویچ از ارتباطات به عنوان «سلسله اعصاب حکومت» یاد میکند. همانگونه که از کار افتادن سلسله اعصاب در بدن، انسان را فلج میکند، کارکرد بد ارتباطات، حکومت را فلج مینماید.
آزادی بیان و قلم، گردش اطلاعات و مبادله دقیق و به موقع پیامهای سیاسی از ارکان مهم مردمسالاری است که در قالب «ارتباطات» میگنجد. البته کارکرد ارتباطات فقط در سطح سیستم نیست، بلکه در سطح «فرایند تبدیل» و «خطمشی» هم موثر است. کارکرد ارتباطات، در سطح سیستم، امکان حفظ و تغییر فرهنگ و ساختار سیاسی جامعه را میسر میسازد و این امر ارتباط نزدیکی با کارکرد «جامعهپذیری» و «جذب نیرو» دارد.
ساختارهای ارتباطی به پنج دسته تقسیم میشوند: 1ــ ارتباطات غیررسمی چهره به چهره؛ 2ــ ساختارهای ارتباطی اجتماعی غیرسیاسی مثل خانواده، گروههای مذهبی و اقتصادی؛ 3ــ ساختارهای ارتباطی موجود در ورودی سیستم مثل احزاب سیاسی و سایر سازمانهای تخصصی یا نیمهتخصصی؛ 4ــ ساختارهای ارتباطی موجود در خروجی سیستم مثل دستگاههای اجرایی (قضائیه و مجریه)، قانونگذاری، بوروکراسیها (دستگاههای اداری)؛ 5ــ رسانههای جمعی حرفهای مثل مطبوعات، مجلات، رادیو و تلویزیون.[54]
آسیبشناسی: کارکرد غلط یا ضعیف یا ناکارآمد ساختارهای ارتباطی، آسیب جبرانناپذیری به گفتمان اصولگرایی در سطح داخلی و جهانی وارد میکند.
کارکرد نظام سیاسی در سطح فرایند تبدیل:
ورودیهای سیستم، یعنی تقاضاها و حمایتها، طی «فرایند تبدیل» (Process) به خروجیها مبدل میشود. فرایند تبدیل از چهار کارکرد تشکیل شده است:
1ــ بیان منافع (Interest Articulation): گروههای ذینفع و افراد تقاضاهای خود را مبنی بر تغییر یا تداوم خطمشیها بیان میکنند.
این خواستهها در قالب رای یا منابع مالی در اختیار آن حزب سیاسی قرار میگیرد که قول دهد خواسته گروه ذینفع را به قانون و سیاست تبدیل کند.
2ــ تجمیع منافع (Interest Aggregation): احزاب رقیب تقاضاهای مطرحشده را در قالب چند سیاست راهبردی تنظیم مینمایند و سعی میکنند رای، نظر و حمایت گروههای ذینفع را به خود جلب نمایند.
3ــ سیاستگذاری (Policy making): سیاستگذاری، قانونگذاری یا تصمیمگیری نقطهای است که تقاضاهای سیاسی موثر به تصمیمات رسمی و معتبر تبدیل میشود. منظور از تقاضاهای موثر، تقاضاهایی است که از طرف صاحبان رای (افکار عمومی)، اعضای پارلمان، کسانی که جایگاهی موثر در حکومت دارند، صاحبان منابع مالی، تخصصی و علمی و کنترلکنندگان رسانههای عمومی یا ابزار اجبار مطرح میشود. ضمنا در هر نظام سیاسی، قواعدی برای تصمیمگیری (مثل قانون اساسی) وجود دارد که سیاستگذاری باید در چارچوب آن انجام شود، لذا ائتلافها و تصمیمگیریها تحتتاثیر تقاضاهای سیاسی موثر و قواعد تصمیمگیری توأمان قرار دارد.
4ــ اجرای سیاست و داوری (Policy Implementation and Adjudication): سیاستها یا قوانین را معمولا دستگاههای اداری (بوروکراسی)، اجرا میکنند. گرچه ممکن است گروههای ذینفع، احزاب و سایر عوامل نیز در این کار مشارکت داده شوند، نظارت بر حسن اجرای قوانین، اجرای قوانین حقوقی و جزایی و داوری در مورد متخلفان از قانون را قوه قضائیه و دادگاهها انجام میدهند. برنامههای اجرایی با کمک منابعی که مالیاتدهندگان تامین میکنند، سرانجام میگیرد.
آسیبشناسی: اگر کانالکشی برای بیان منافع انجام نگیرد، اگر منافع به درستی تجمیع نشود، اگر خلل در سیاستگذاری، اجرا و قضاوت پدید آید، گفتمان اصولگرایی با آسیب جدی «ضعف کارآمدی» روبهرو خواهد شد.
کارکرد نظام سیاسی در سطح خطمشی عمومی:
نظام سیاسی در سطح خطمشی عمومی (Public Policy) به عنوان سیستمی در ارتباط با سایر نظامهای اجتماعی و محیط ظاهر میشود. خطمشی عمومی خروجیها، نتایج، بازخور و تصمیم مجدد را شامل میشود.
الفــ خروجیها: خروجیهای نظام سیاسی بلافاصله بعد از فرایند تبدیل در قالب کارکردهای چهارگانه زیر ظاهر میشود:
1ــ استخراج منابع (extractive): استخراج منابع از محیط داخلی و بینالمللی انجام میگردد و شامل پول، کالاها، نیروی انسانی و خدمات میشود. دولت، طبق مقررات، این کارکرد را انجام میدهد.
2ــ توزیع (distributive): کارکرد توزیعی شامل توزیع کالاها؛ خدمات آموزشی، بهداشتی و تفریحی؛ ارزشها مثل منزلت اجتماعی، حیثیت، احساس همبستگی و امنیت میشود. این کارکرد عمدتاً توسط دولت و نیروهای نظامی و انتظامی انجام میگردد.
3ــ تنظیمی (regulative): کارکرد تنظیمی برای ضابطهمند کردن رفتار مردم و برقراری نظم میباشد. در پی این کارکرد بعضی کارها و بعضی گروههای مشمول مقررات میشوند. مقررات تنظیمی شامل حدود، روشهای اجبارآمیز و مجازاتهایی میباشد که مانع میشود شهروندان قانون را نقض کنند. این کارکرد توسط قوه مجریه، قضائیه و نیروی انتظامی انجام میشود.
4ــ نمادین (symbolic): کارکرد نشانهها و نمادها (نمادین) به منظور تشویق مردم به پرداخت مالیات بیشتر، وفاداری به قوانین، پذیرش ریسک، خطر و سختیها، جلب اعتماد مردم به رهبران و نهادهای عامل استخراج منابع، توزیع و اجرای مقررات و رعایت احساسات ملی و مذهبی میباشد. رهبران، رؤسای سه قوه، رسانه ملی و نخبگان سیاسی، مذهبی، فکری در این کارکرد سهیم هستند. یادآوری افتخارات ملی و ارزشهای ایدئولوژیک در این امر موثر میباشد.
نقش فرهنگ سیاسی، که با کارکرد نمادین ظاهر میشود، تاثیر بسزایی در افزایش یا کاهش مشروعیت نظام سیاسی دارد. رابطه تنگاتنگ جامعه و نظام سیاسی با رعایت ارزشها، احساسات و اعتقادات فرهنگی جامعه تامین میشود. جلب حمایتهای مردم و گروهها و افزایش اعتبار و سرمایه اجتماعی به کارکرد نمادینی بستگی دارد که سیاستمداران و نخبگان سیاسی اعمال میکنند. ارتباطات روان مسئولان با مردم و اطلاعرسانی و توجیه به موقع افکار عمومی، پشتیبانی و اعتماد اجتماعی را برمیانگیزد.
نتیجه اینکه کارکردهای دیگر نظام سیاسی، مثل استخراجی، توزیعی و تنظیمی، زمانی اثربخش خواهد بود که کارکرد نمادین اثربخش و کارآمد باشد.
این چهار کارکرد در ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر قرار دارند و بر هم اثر میگذارند، و ارتباط و ترکیب متناسب این کارکردها میتواند به همافزایی نظام سیاسی منجر شود.
ارتباط منطقی عوامل دخیل در اجرای سیاستها و برنامهها با هم و ارتباط صحیح آنها با محیط داخلی و بینالمللی چالشهای کارآمدی را کاهش میدهد و به همافزایی سیستم منجر میگردد، در غیر اینصورت نظام با چالش کارآمدی مواجه خواهد شد که میتواند به بحران مشروعیت منجر شود.
بــ نتایج تعامل خروجیهای بلاواسطه نظام سیاسی با محیط داخلی و بینالمللی و فرهنگ سیاسی: چهار کارکرد اجرایی نظام سیاسی شامل اخذ مالیاتها، به کارگیری نیروی انسانی و استفاده از خدمات آنها، توزیع کالاها و خدمات؛ مثل آموزش، بهداشت و درمان و دارو و انرژی، حمل و نقل عمومی، مخابرات، پست، بانکداری و...؛ و اجرای مقررات و تنظیم امور و کارهای توجیهی و تشویقی و تنبیهی تاثیرات خاصی بر محیط و مردم میگذارد که نتایج ملموس آن (outcomes) برای مردم به صورت رفاه، امنیت و ارزشها (شامل عدالت و آزادی) ظاهر میشود. افزایش، کاهش و تغییر نیافتن شاخصههای رفاه، امنیت و ارزشها آثاری بر محیط میگذارد و مردم نسبت به آن عکسالعمل نشان میدهند، عکسالعملها به صورت فیدبک (بازخور) به دستگاههای اجرایی، قضایی، تقنینی، امنیتی، احزاب و گروههای ذینفع منعکس میشود و تقاضاها و حمایتهای مردم و گروهها را نیز تحتتاثیر قرار میدهد (یعنی تقاضاها را دامن میزند، تعدیل میکند یا کاهش میدهد و همچنین حمایتها را کاهش میدهد یا برمیانگیزد). تغییر در شرایط محیط داخلی و خارجی و همچنین تغییر در تقاضاها و حمایتها روی کارکرد نظام در سطح سیستم نیز اثر میگذارد و نظام سعی میکند خود را با وضع جدید تطبیق دهد و ضمن حفظ ثبات خود، پاسخگوی نیازها باشد.
آسیبشناسی: بین آنچه نظام سیاسی به عنوان «اهداف» مشخص میکند با آنچه بر اثر کارکرد نظام سیاسی اتفاق میافتد، یعنی «نتایجی» که حاصل میشود، معمولا فاصله وجود دارد. دو دسته دلیل این مساله را به وجود میآورند:
1ــ محدودیتهای اجرایی که شامل موارد زیر میشود: اضافه باری که نظام اجرایی احساس میکند و قدرت پاسخگویی به آن را ندارد؛ کمبود حمایتها و منابع عرضهشده از طرف مردم و گروههای ذینفع؛ مخالفت بوروکراتها با سیاستهای مصوب؛ اعمال کنترل گروههای ذینفوذ و بالاخره فسادی که در دستگاههای اجرایی هست.
2ــ تغییر شرایط محیط داخلی و بینالمللی که بعضا پیشبینی شدنی نیست یا سیاستمداران به خوبی آن را فهم یا پیشبینی نکردهاند و همچنین فهم بد و نادرست فرایند تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی محیط داخلی و بینالمللی از جمله دلایل فاصله بین نتایج و اهداف میباشد.
آسیبهای گفتمان سیاسی اصولگرایی با رویکرد کارکردگرایی، از فاصله بین نتایج و اهداف ناشی میشود.
شاخصههای ایمنی و آسیبپذیری با رویکرد کارکردگرایی
با توجه به مباحث گذشته، ارزیابی وضعیت جامعه در مورد پارامترهای زیر میتواند میزان ایمنی یا آسیبپذیری گفتمان اصولگرایی را از نظر کارکردها مشخص سازد: ثبات نظام؛ قدرت تطبیقپذیری با شرایط جدید؛ مشارکت عمومی؛ اطاعت از قانون؛ حمایت از نظام و انقلاب؛ عدالت در ابعاد مختلف و فقدان تبعیض؛ رفاه (درآمد، سواد، سلامتی)؛ امنیت؛ آزادی.
شایان ذکر است که دفتر طرحهای ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در دو مقطع، یکی سال 1380 و دیگری سال 1382، نتیجه دو پیمایش ملی را با عنوان «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» منتشر کرد که دیدگاه جامعه را در مورد شاخصههای فوق و بسیاری از شاخصههای مکمل آن منعکس میسازد و راهنمای عمل و برنامهریزی برای جبران و پیشگیری بسیاری از آسیبها است.
نتیجه:
از آنچه گذشت نتایج زیر بهدست میآید:
الفــ آسیبها از دید نظریه نوسازی:
بحرانهای هویت، مشروعیت، مشارکت، نفوذ و توزیع میتواند منشأ آسیبهایی به شرح زیر باشد:
ــ مسائل قومی و مذهبی، شکاف طبقاتی، تبعیض، احساس اجحاف، تحقق نیافتن وعدههایی همچون عدالت، آزادی، توسعه و کارآمدی و زیاد شدن فاصله بین حرف و عمل مسئولان.
ــ بحرانهای فرهنگی و نفی دین و ارزشهای اصولگرایانه و مخدوش کردن هویت اسلامی و ملی.
ــ مبانی متعارض اقتدار، شکاف جمهوریت و اسلامیت، حاکمیت دوگانه، نهادینه نشدن رقابت بین جریانهای سیاسی، بروز منازعات سیاسی و حل نکردن به موقع آنها، پاسخ ندادن به تقاضای بالای مشارکت در جامعه، ناتوانی در اجرای قوانین و تصمیمات حکومت و نیز ناتوانی در حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی و وحدت ملی، نداشتن کارآیی لازم در اجرای کارکردهای استخراجی، توزیعی، تنظیمی و نمادین و نداشتن نظام توزیعی عادلانه و کارآمد و تامین اجتماعی جامع، بهویژه هنگام اجرای برنامههای توسعه.
ــ سکولاریسم (عرفی شدن)، مردمسالاری لیبرال و سکولار، شکاف سنت و مدرنیته و حاکمیت دوگانه از دیگر آفتهای گفتمان اصولگرایی است.
بــ آسیبها از دید نظریه جهانی شدن و گفتمان:
شکسته شدن اقتدار دین، گسترش سکولاریسم و آموزههای غربی، سست شدن هویت دینی، فقدان نظریهپردازی در زمینههای معرفتی و برای اداره کردن کشور در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در مقایسه با نظریههای وارداتی غربی، تهدیدات بعضی از بازیگران جهانی و انجام ندادن اصلاحات ساختاری، نهادی و مدیریتی معطوف به کارآمدی.
جــ آسیبها از دید قرآن کریم:
ــ ارتداد، نفاق، شایعهسازی و راه انداختن جنگ روانی، شبههافکنی در اعتقادات، ایجاد اضطراب، خوف و ترس در جامعه از نداری و مریضی و مرگ به خاطر ایمان و دین، از دست دادن مقاومت و صبر با وسوسهها، فراموشی و غفلت از یاد خدا، غرور، تکبر، گناه و معصیت، جدال باطل از روی جهل، ایجاد اختلاف و راهاندازی منازعات از طریق فرقهگرایی، تبارگرایی، قومگرایی، تعصبات مذهبی انحرافی.
ــ گره زدن به کارها و ایجاد معضلات اجتماعی، دشمنی حسودان و منافقان، نگاه غلط به سرمایهها و فرزندان، کمبودهای مادی مثل گرسنگی، فقر، مریضی و مرگ و میر، دل بستن به زر و زیور دنیا، رباخواری، شرابخواری، قماربازی، اسراف و تبذیر، ناهنجاریهای رفتاری و تظاهر به فحشا و منکرات.
دــ آسیبها از دید کارکردگرایی: ناتوانی در حفظ ثبات نظام، قدرت تطبیقپذیری با شرایط متحول و جدید، تامین مشارکت عمومی، جلب اطاعت عمومی از قانون، جلب حمایت ملی از نظام و انقلاب، تامین عدالت در ابعاد مختلف، تامین رفاه (درآمد، سواد و سلامتی) و تامین امنیت و آزادی.
پینوشتها
[1]ــ دیوید مارش و جری استوکر، روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمة امیرمحمد حاجی یوسفی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1378، ص201
[2]ــ همان، ص202
[3]ــ همان، ص200
[4]ــ محمدرضا تاجیک، گفتمان و پادگفتمان و سیاست، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1383، ص49 و 50
[5]ــ دیوید مارش و جری استوکر، همان، صص209 و 208
[6]ــ غلامرضا بهروزلک، «اسلام سیاسی و جهانیشدن»، فصلنامه مطالعات راهبردی، ش 31، ص149
[7]ــ همان، ص161
[8]ــ همان، ص163
[9]ــ همان، ص164ــ163
[10]ــ بابی سعید، هراس بنیادین ــ اروپامداری و ظهور اسلامگرایی، ترجمه غلامرضا جمشیدیها و موسی عنبری، تهران، دانشگاه تهران، 1379، ص20
[11]ــ همان، ص57
[12]ــ همان.
[13]ــ همان.
[14]ــ همان، ص91
[15]ــ همان، ص104
[16]ــ همان، ص135
[17]ــ همان، ص185
[18]ــ کاستلز مانوئل، عصر اطلاعات، قدرت هویت، ترجمه حسین چاووشیان، ج2، طرح نو، 1380، صص34ــ33
[19] - 1993-2002 Microsoft Corporation.
[20]ــ محمدرحیم عیوضی، آسیبشناسی انقلاب اسلامی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1385، صص32ــ31
[21]ــ همان، صص36ــ34
[22]ــ همان، ص17
[23]ــ علی ذوعلم، «تأملی در مفهوم چالش»، ماهنامه زمانه، ش 36
[24]ــ پای، بایندر، کلمن و ... ، بحرانها و توالیها در توسعه سیاسی، ترجمه غلامرضا خواجهسروی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1380، صص96ــ89
[25]ــ هرایر دکمیجان، اسلام در انقلاب؛ جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب (بررسی پدیده بنیادگرایی اسلامی)، ترجمه حمید احمدی، تهران، کیهان، چاپ چهارم، 1383، ص23
[26]ــ همان، ص26
[27]ــ الیویه روآ، تجربه اسلام سیاسی، ترجمه محسن مدیر شانهچی و حسین مطیعی امین، تهران، الهدی، 1378، صص59ــ58
[28]ــ همان، ص112
[29]ــ غلامرضا بهروزلک، همان، ص152
[30]ــ سعید حجاریان، از شاهد قدسی تا شاهد بازاری (عرفیشدن دین در سپهر سیاست)، تهران، طرح نو، 1380، ص7
[31]ــ همان، صص71ــ70
[32]ــ همان، ص79
[33]ــ همان، ص87
[34]ــ همان، ص92
[35]ــ غلامرضا بهروزلک، همان، ص152
[36]ــ حمیدرضا جلاییپور، «قانون اساسی؛ سه گفتمان ناسازگار»، ماهنامه آفتاب، ش 14 (فروردین 81)، صص15ــ14
[37]ــ علیرضا علویتبار، «قانون اساسی، مبانی، ضعفها و ظرفیتهای آن»، ماهنامه آفتاب، ش 14 (فروردین 81)، صص21ــ20
[38]ــ خشایار دیهمی، «مردمسالاری دینی، بدعت در علم سیاست»، ماهنامه آفتاب، ش 22 (بهمن 81)، ص27
[39]ــ اکبر گنجی، «مانیفست جمهوریخواهی»، زندان اوین، فروردین 81
[40]ــ سعید حجاریان، «استراتژیهای سیاسی در ایران امروز»، ماهنامه آفتاب، ش 12 (بهمن 80)
[41]ــ غلامرضا بهروزلک، همان، ص163
[42]ــ همان.
[43]ــ قرآن کریم، بقره/ 109
[44]ــ همان، کافرون.
[45]ــ همان، فلق/5ــ3
[46]ــ همان، تغابن/15
[47]ــ همان، بقره/157ــ155
[48]ــ همان، کهف/7
[49]ــ همان، بقره/ 268
[50]ــ همان، بقره 275؛ مائده/90؛ اعراف/20؛ سجاده/ 10؛ اسراء/27
[51]ــ همان، سوره حج/52 و 53 (ترجمه الهی قمشهای، قم، نشر الهادی، ص338)
[52]ــ همان، احزاب/ 60 و 61 (ترجمه الهی قمشهای، همان، ص426)
[53]- Almond Gabriel A. and Pawell G. Bingham, Comparative Politics (System Process and Policy), second edition, Little, Brown and Company, 1978, P. 285
[54] - Ibid, pp.142, 143