آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

هرچه تحلیلهای مفهومی عمیق تر پردازش و بیان گردند، صبغه ای فلسفی می یابند و زمانی که توانایی بیش از این بیابند، در صورتی «اعتقادی» جلوه گر می شوند. اصول گرایی از مفاهیم مهم در تبیین ماهیت و جهت گیریهای انقلاب و نظام اسلامی محسوب می گردد که نیازمند تامل و تفکر است. در این مقاله با رویکردی متفاوت، این مفهوم ریشه یابی و تحلیل گردیده است که براساس توضیح پیش گفته می توان آن را تحلیلی فلسفی ــ اعتقادی از اصول گرایی دانست.

متن

 

غالبا چنین پنداشته می‌شود که اصول‌گرایی مستلزم ایستایی و رکود یا حتی عقب‌گرد و بازگشت به گذشته است. این پندار خودبخود نوعی واکنش منفی را در برابر اصول‌گرایی به دنبال خواهد داشت؛ چراکه علاقه به پیشرفت و گرایش به دگرگونی مثبت و تحول سازنده، به خصوص در عرصه‌های اجتماعی و اقتصادی، امری فطری است که در همه انسانها و جوامع بشری ریشه‌دار می‌باشد و بدیهی شمرده می‌شود. این مقاله به رابطه بین اصول‌گرایی و تحول می‌پردازد و انگیزه‌ها و ریشه‌های تحول سازنده و مثبت را فقط در اصول‌گرایی جستجو می‌کند.

 

اصول‌گرایی یعنی چه؟

بدون ارائه تعریفی شفاف و جامع از اصول‌گرایی، نمی‌توان درباره درستی و بایستگی آن داوری کرد. اصول‌گرایی، به معنای گرایش و پای‌بندی به اصول است. این گرایش و پای‌بندی قطعا بدون باور به حقیقت و درستی این اصول نمی‌تواند تحقق یابد. بنابراین در اصول‌گرایی، قبل از هر چیز، باور و اعتقاد به یک سلسله اصول و مبانی شکل می‌گیرد و سپس برای تحقق آن اصول، و لوازم و نتایج آن، بر پای‌بندی و گرایش به آن اصول تاکید می‌شود. اگر اصول موردنظر بر مبنای خرد، منطق و استدلال تبیین و تثبیت شده باشد، می‌توان گرایش و پای‌بندی به این اصول را تحسین و تایید کرد، ولی در صورتی‌که این اصول بر مبنای تقلید و تعصب یا گرایشهای فرقه‌ای، قوم‌گرایی، نژادپرستی، برتری‌جویی و منفعت‌طلبی شخصی یا گروهی پذیرفته شده باشد، پای‌بندی به آن به هیچ ‌وجه نمی‌تواند منطقی و مورد قبول تلقی شود. پس همین‌جا روشن می‌شود که برای بحث درباره اصول‌گرایی و داوری درباره آن، باید این پرسش را پاسخ داد که چه نوع اصول‌گرایی مدنظر و مورد بحث است. اصول مورد نظر در اصول‌گرایی چه اصولی است؟ و ریشه‌ها و مبانی آن چیست؟

اصل، به معنی بُن، ریشه و بنیاد است در برابر فرع که به معنی شاخه می‌باشد.[1] از این معنای تکوینی، در عرصه جامعه یک معنی اعتباری برداشت می‌شود و «اصول» به قواعد و چارچوبهایی اطلاق می‌گردد که در اداره جامعه، به مثابه ریشه‌ها و بنیادهای واقعی می‌باشد، مثلا: اصول قانون اساسی، در هر کشوری، قواعد و ضوابطی است که گرچه اعتباری و تشریعی می‌باشد، گویی ریشه‌های آن جامعه را تشکیل می‌دهد که سایر امور جامعه بدان وابسته و مرتبط است.

در این مبحث، مراد از اصول‌گرایی پای‌بندی به اصول حقیقی و تکوینی است که خودبخود اصول اعتباری و قراردادی مبتنی بر اصول تکوینی را نیز رقم می‌زند و تعیین می‌کند. اصول‌گرایی موردنظر، اصول‌گرایی توحیدی و اسلامی ناب است که مبتنی بر آموزه‌های عقلانی و وحیانی، و هم‌سو با نگرش‌ها و گرایش‌های فطری است. اصول مورد نظر در این اصول‌گرایی ناظر بر ریشه‌های حقیقی عالم وجود است که جان و جهان آدمی و همه نمادها و نهادهای هستی فروع و شاخه‌های آن شمرده می‌شوند و بدان تکیه دارند. اصول‌گرایی اسلامی ناب با بنیادگرایی‌های متحجرانه و متعصبانه یا بنیادگرایی‌های استکباری و سلطه‌جویانه هیچ نسبتی ندارد، چراکه تفاوت اساسی این دو، اصول و بنیادهایی است که در هر کدام مورد تاکید قرار می‌گیرد. اصول مورد نظر اصول‌گرایی اسلامی ناب، مبانی توحیدی و اعتقادی‌ای است که خاستگاه منطقی و استدلالی دارد و بازتاب ریشه‌های واقعی عالم هستی می‌باشد، حال آنکه اصول موردنظر در بنیادگرایی‌های متحجرانه یا سلطه‌جویانه، اصول متعصبانه یا اعتباری و بدون ریشه در حقایق عالم هستی است که فقط برتری‌جویی‌های قومی یا استکباری را توجیه می‌کند و اهداف نامشروع آن را محقق می‌سازد.

 

چرا اصول‌گرایی؟

عقل فطری و خرد درونی انسان همواره پرسشها و چراهایی برای او مطرح می‌سازد. تلاشها و تکاپوهای دامنه‌دار و دیرینه انسان، که به‌تدریج بنای رفیع دانش و فلسفه را پایه‌گذاری کرد، برای پاسخ به همین پرسشها و چراها بوده است. اما این پرسش‌ها تا هنگامی که به ریشه‌ها و اصول دست نیابند، پایان نمی‌پذیرد. ریشه‌ای‌ترین پرسش بشر، درباره منبع هستی بوده است و بزرگ‌ترین کار انبیای الهی، برای دستگیری از انسانها، دادن پاسخی روشن به این پرسش بنیادین. وحی به کمک عقل می‌آید تا انسان را به راهی  روشن و هدفی متعالی فراخواند؛ راهی که شناخت ریشه و منبع هستی و حرکت به سوی آن را هموار و میسر سازد: «فأقم وجهک للدّین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق ‌الله ذلک الدین القیّم؛ روی خود را به سوی دین پاک و صحیح قرار بده؛ دینی که آفریده خداست که مردم را بر آن آفریده، هیچ تبدیلی برای آفریده خدا نیست. این است روش بپادارنده و دین نگه‌دارنده.» (روم/30)

عالم هستی دارای ریشه‌ای حقیقی و یکتاست که هر آنچه غیر اوست، جلوه او و متکی به او می‌باشد. «افی الله شک فاطر السماوات و الارض؛ آیا درباره خدا تردیدی وجود دارد؟! که آفریننده آسمانها و زمین است.» (ابراهیم/10) اصول‌گرایی، در درجه اول، از توجه به اصل و ریشه حکایت می‌کند و باور به ریشه‌داری و ضرورت پاسخ به ریشه‌ای‌ترین پرسش انسان را نشان می‌دهد. بنابراین اصول‌گرایی در محدوده گفتمان اجتماعی و سیاسی تعریف نمی‌شود، بلکه گفتمانی اعتقادی و فلسفی است که البته نتایج و نمودهای آن در همه عرصه‌ها و از جمله در عرصه اجتماع و سیاست هم خود را نشان می‌دهد.

آیا جهان هستی بر پایه‌ها و اصول ثابت و لایزال استوار است یا نه؟ آیا مبدأ و مقصدی برای انسان وجود دارد یا نه؟ آیا این نمادها و شاخه‌های متکثر و گوناگون، به ریشه واحد و استواری تکیه زده است یا نه؟ پاسخ مثبت به این پرسش‌ها، چرایی اصول‌گرایی را تبیین می‌کند و نشان می‌دهد که اصل اصول‌گرایی پای‌بندی به اصول و مبانی برگرفته از نگرش توحیدی در همه عرصه‌های زندگی است.

 

مبانی نظری اصول‌گرایی

مبانی اصول‌گرایی یا اصولی که در این گفتمان محور و مبنای نگرشها و رفتارهاست، چیست؟ همان‌گونه که اشاره شد، اصل‌الاصول این گفتمان، «اصالت» است؛ یعنی برخورداری جهان هستی از اصل و ریشه، اینکه در نظام هستی، بی‌مبنایی، هرج و مرج، آشفتگی و بی‌قاعدگی جایی ندارد و در نظام تکوین، حاکمیت مطلق از آنِ اصل واحد است. این اصل‌الاصول، اصول دیگری را نیز تبیین و تثبیت می‌کند که عبارت‌اند از:

 

1ــ ریشه‌داری و کرامت انسان

انسان ــ چه در بعد فردی و چه در بعد اجتماعی ــ موجودی بی‌ریشه نیست، بلکه جلوه‌ای از ریشه هستی است و به عنوان خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین، از اصالت و کرامت برخوردار است و به همین دلیل، موجودی پاسخگو و مکلف شمرده می‌شود. تکلیف برای انسان نه برای محدود کردن او و ایجاد قید و بند، که برای حفظ کرامت و جایگاه اصیل و ریشه‌ای او در عالم مخلوقات وضع شده است. البته اصالت انسان در مبانی نگرشی اصول‌گرایی توحیدی، اصالت مطلق نیست، چراکه اصالت مطلق انسان، ریشه‌ای در حقیقت ندارد و اعتباری دروغین و غیرواقعی است. اصالت انسان، اصالت اعطایی و تبعی است که خداوند متعال به او بخشیده است: «و لقد کرّمنا بنی آدم؛ همانا ما بنی‌آدم را گرامی‌ داشتیم.» (اسراء/70)

 

2ــ یکپارچگی جهان هستی

یکپارچگی جهان هستی، به هم‌تنیدگی سطوح مختلف آن، ارتباط متقابل انسان و نظام هستی و عدم شکاف و شرک، اصل دیگری است از مبانی نظری اصول‌گرایی. جهان هستی در نگرش اصول‌گرایانه، واقعیتی یکپارچه و به هم پیوسته است که تقدیر حکیمانه الهی و توحیدی بر آن حاکم است. این اراده حکیمانه واحد و مقتدر، با علم و قدرت بی‌نهایت و مطلق، منشأ هستی همه چیز است. آنچه در سطوح و لایه‌های مختلف نظام هستی ــ از کوچک‌ترین ذره تا بزرگ‌ترین کهکشان و از نازل‌ترین سطح هستی تا انسان کامل و خلیفه‌الله مطلق ــ از وجود برخوردار است، با همه تفاوتها و تکثرهای ظاهری، نماد و جلوه واحدی است از آن حقیقت لایتناهی. «فأرجع البصر هل تری من فطور؟؛ دیده بگشا و باز هم بنگر، آیا چیزی از کاستی و شکاف می‌نگری؟!» (ملک/3)

 

3ــ وجود اصول ثابت در متن جهان هستی

یکی دیگر از مبانی نظری اصول‌گرایی، وجود اصول ثابت و ریشه‌دار در متن جهان هستی است. در مراتب، لایه‌ها و سطوح مختلف نظام هستی، اصول ثابت و لایزالی حاکم است که تابع اراده هیچ موجودی به جز مبدأ هستی نیست: «و خلق کل شیئی فقدّره تقدیرا؛ همه چیز را او آفرید و سپس اندازه و تقدیر آن را به دقت و درستی تعیین کرد.» (فرقان/2) سنتهای الهی در عرصه‌های مختلف تاریخی و اجتماعی، به عنوان حقایق موجود در متن و بطن هستی، اصول حاکم بر تحولات و تغییرات است؛ البته این سنتها خود تغییرپذیر نمی‌باشند: «سنّه الله فی الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنّه الله تبدیلا؛ این سنت خداست در جوامع و اقوامی که پیش از این بودند و هرگز در سنت خداوند تغییر و تبدیلی نمی‌یابی!» (احزاب/ 62) و این سنتها، در عرصه تاریخ و جامعه، اصول و ریشه‌های تحولات و حرکتهای اجتماعی‌اند. در نگرش اصول‌گرایانه، هر وضعیتی ناشی از چگونگی مقدمات و پیشینه ویژه‌ای است که علت اساسی آن وضعیت شمرده می‌شود: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم؛ همانا خداوند هیچ مردمی را دگرگون نمی‌کند تا اینکه خود را دگرگون سازند.» (رعد/11) اصول‌گرایی بر این اصول ثابت شکل می‌گیرد و متکی بر این مبناست.

 

4ــ امکان دستیابی و شناخت این اصول از طریق عقل و وحی

اصول و قوانین حاکم بر هستی، قابل شناخت و درک است و عقل و وحی دو منبع برای شناخت این اصول می‌باشد. عقل، هم به عنوان منبع و هم به عنوان ابزار شناخت، بعضی از این قواعد و اصول را یا به صورت فطری یا به صورت اکتسابی می‌تواند به‌دست آورد، اما همه این سنتها فقط از منبع عقل به‌دست نمی‌آید. بخش عمده‌ای از این قواعد و اصول از طریق منبع وحی به انسانها می‌رسد. در اینجا نیز عقل رهاورد وحی را درک می‌کند و درستی آن را تشخیص می‌دهد. «کم من فنه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله؛ چه‌بسا گروه اندکی که به اذن خداوند به گروه پرشمار و فراوان پیروزی می‌یابند.» (بقره/249) این اصل و سنتی الهی در حرکت جامعه و تاریخ است که اگر منبع وحی به شفافیت و صراحت آن را بیان نمی‌کرد، دستیابی بدان به عنوان یک اصل و قاعده، بسیار مشکل و دیریاب می‌بود. بنابراین امکان دستیابی و شناخت اصول حاکم بر نظام هستی خود مبنای نظری مهمی است که بدون ابتناء و اعتناء به آن نمی‌توان اصول‌گرایی را تبیین کرد.[2]

 

5ــ چارچوبها و احکام دینی، اصول ثابت برای تکامل جامعه

از مبانی مهم نظری اصول‌گرایی، باور به ثبات و ریشه‌داری و نیز تاثیرگذاری عینی و حقیقی ارزشها و احکام دینی در مسیر تکامل و پیشرفت فرد و جامعه است. این احکام و ارزشها برگرفته از متن واقعیت نظام هستی است و در سرنوشت فردی و اجتماعی انسان، تاثیر واقعی دارد. هرچند احکام و ارزشهای دینی از سنخ ادراکات اعتباری است، این اعتباریات، بر واقعیات تکیه دارد و خاستگاه آن عینیت جهان هستی است.[3] «ان‌الله یأمر بالعدل و الاحسان؛ همانا خداوند به رعایت عدل و نیکوکاری دستور می‌دهد.» (نحل/90) این امر الهی ناشی از تاثیر تکوینی و حقیقی عدالت و احسان بر سرنوشت فرد و جامعه است. دستور خداوند متعال به نماز، بدان دلیل است که «ان الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر؛ همانا نماز انسانها را از کارهای زشت و ناپسند بازمی‌دارد.» (عنکبوت/45)؛ یعنی بازدارندگی نماز، امری حقیقی و عینی است، نه اعتباری و قراردادی. بنابر این دیدگاه، که از مبانی مهم اصول‌گرایی است، پیشرفت و رشد همه‌جانبه فرد و جامعه فقط در گرو توجه به این احکام و چارچوبها میسر است: «یا اهل الکتاب لستم علی شی‌ء حتی تقیموا التوراه و الانجیل؛ ای اهل کتاب! شما تا هنگامی که به تورات و انجیل (حقیقی) عمل نکنید، هیچ تکیه‌گاه و ارزشی ندارید.» (مائده/68) این خود یک اصل ثابت و ریشه‌دار در تحولات اجتماعی و تاریخی است.

 

6ــ قابلیت اجرا و کارآمدی این اصول

در نگرش اصول‌گرایی، این چارچوبها و قواعد، در همه شرایط و برای همه انسانها، عملی و اجراشدنی است و نتایج و آثار خود را هم در همه شرایط در پی خواهد داشت. اصول حاکم بر نظام هستی و نیز قواعد و احکام دین، که از منشأ وحی الهی به انسان هدیه شده است، فرازمانی و فرامکانی است و شمولیت عام دارد و هیچ‌گاه بی‌اثر نخواهد بود. توجه به این اصل، ضرورت پای‌بندی و التزام به این چارچوبها را در همه شرایط نشان می‌دهد و اساسا نمود اصول‌گرایی، در پای‌بندی به همین ارزشها و احکام است. «انّ الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ کسانی که به باور و اقرار به ربوبیت خداوند رسیدند و گفتند "پروردگار ما تنها خداوند یگانه است" و سپس استقامت و استواری ورزیدند، هیچ‌گاه به ترس و اندوه گرفتار نمی‌شوند.» (احقاف/13) این نتیجه پای‌بندی به اصول و قواعد دین است و این اثر و نتیجه، هیچ‌گاه زائل نخواهد شد. «الاسلام یعلو و لایُعلی علیه؛ اسلام همواره برتری دارد و هیچ‌گاه فرودست نخواهد شد.»[4]

 

7ــ فروع، تابع اصول

هنگامی که سخن از اصول به میان می‌آید، بدان معنی است که در کنار اصول، وجود فروع و شاخه‌ها نیز مورد ملاحظه و توجه قرار دارد. اصول‌گرایی به همان میزان که بر ثبات اصول تاکید دارد، بر تحول و تغییر و دگرگونی در فروع ــ یعنی روشها، قالبها و شیوه‌ها ــ و البته در چارچوب اصول نیز تاکید می‌ورزد. از اینجاست که نفسِ تحول، اصلاح، تغییر در روشها، راهکارها و شیوه‌ها خود از اصول مهم اصول‌گرایی تلقی می‌گردد.

 

اصول‌گرایی و تحول

یکی از مبانی مهم اصول‌گرایی، اصل تحول و تغییر است. تحول مستمر و حرکت جوهری عالم طبیعت و نیز تحولات تاریخی و اجتماعی در زندگی بشر ــ که ناشی از گرایش فطری انسان به خیر و کمال و نیز تکلیف او برای اصلاح امور و بهینه‌سازی وضعیت فرد و جامعه می‌باشد ــ اصلی اساسی و ریشه‌ای در گفتمان اصول‌گرایی است. تحول، هم یک واقعیت است و هم یک تکلیف. رشد و تعالی انسان ناشی از تحول ارادی و خود خواسته اوست. فرد و جامعه موحّد و اصول‌گرا، تحول مثبت را به عنوان وظیفه‌ای اساسی برای خود تعریف می‌کند و در هر شرایطی، این وظیفه را پی می‌گیرد. در این نگرش، تلاش برای اصلاح امور نه یک امر تفننی و مقطعی، که یک تکلیف عینی و مستمر شمرده می‌شود. نه تنها خواص و نخبگان باید به تحول و اصلاح بیندیشند، بلکه توده مردم و همه اقشار جامعه موظف به چنین امری می‌باشند. «کنتم خیر امه اخرجت الناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر؛ شما بهترین امتی هستید که برای مردم عرضه شده‌اید، امر به معروف می‌کنید و از ناپسندی باز می‌دارید.» (آل‌عمران/110)

بنابراین اصول‌گرایی، مستلزم تحول‌طلبی مثبت و سازنده است. اصل «اصلاح و بسامان‌سازی امور» از مبانی اصلی اصول‌گرایی شمرده می‌شود. این اصل، البته پیوسته و مرتبط با سایر اصول است و در پرتو سایر اصول، تبیین و تفسیر می‌گردد. غایت و هدف اصلی تحول‌طلبی، روشها و راهکارهای آن، نتایج مورد انتظار، محدوده‌ها و تحفظهای لازم برای تحول‌طلبی، همه و همه نکاتی است که مبانی اصول‌گرایی آن را تعیین و تبیین می‌نماید.[5]

 

اصول‌گرایی و تحجر

باور به ریشه‌ها و اصول در نگرش آدمی موجب می‌شود سطوح و لایه‌های زندگی فردی و اجتماعی به دو دسته امور تفکیک گردد: اصول و فروع. هنگامی که ثبات و عدم تغییر در اصول، و ضرورت ابتنای فروع بر اصول مورد پذیرش و باور قرار گیرد، بدان معنی است که تغییرات و دگرگونی‌های لایه‌های فرعی ــ در چارچوب لایه‌های ریشه‌ای ــ کاملا پذیرفته‌شده و مورد قبول است. روشها، قالبها، راهکارها و ابزارهای جاری در عرصه زندگی اجتماعی انسان غالبا به سطوح و لایه‌های فرعی تعلق دارند و بنابراین قابل تغییر و تحول می‌باشند. بر این اساس، جمود، تحجر و توقف در مراتبی از ابزارها و قالبها با اصول‌گرایی در تعارض آشکار قرار می‌گیرد. گفتمان اصول‌گرایی، اصول و قواعد ثابت را تعریف و تحدید می‌کند و امور خارج از آن را در حیطه تحول‌پذیری و تغییر قرار می‌دهد. بنابراین یکی از لوازم اصول‌گرایی، توجه به جایگاه درست پدیده‌ها و خلط نکردن اصول و فروع است. اصول جایگاه ریشه‌ای و ارزش بنیادین خود را حفظ می‌کند و سایر امور متناسب با نسبتی که با اصول پیدا می‌کنند ارزش و اصالت خواهند داشت. نکته مهم چگونگی تعیین این نسبت و تشخیص مصادیق و موارد آن می‌باشد. ضرورت کاربرد روش علمی و حصول اطمینان از درستی آن، جایگاه اجتهاد را نشان می‌دهد و مکانیزم پیشگیری از تحجر را می‌نمایاند.[6]

 

ویژگی‌های تحول اصول‌گرایانه

هنگامی که تحول‌طلبی اجتماعی و سیاسی و تلاش برای اصلاح و پیشرفت امور بر مبانی و اصول ثابت استوار باشد و در چارچوب گفتمان اصول‌گرایی دنبال شود، ویژگی‌هایی پیدا می‌کند که در مقایسه با تحول غیراصول‌گرایانه، امتیازات و برتری‌های خود را نشان می‌دهد. این ویژگی‌ها از این قرار است:

 

1ــ هدفمندی

تحول‌طلبی اصول‌گرایانه، به خاطر تکیه بر اصول ثابت و معتبر، دارای اهداف تعریف‌شده و شفافی است که آن را از هرز رفتن نیروها و چرخشهای موسمی یا فراز و نشیب‌های چپ‌گرایانه یا راست‌گرایانه حفظ و حراست می‌کند. در نگرش اصول‌گرایانه، تغییر برای تغییر و تحول برای تحول جایگاهی ندارد، بلکه هرگونه تحول و تغییری، مقدمه نزدیک شدن به اهدافی است که در مبانی اصول‌گرایی کاملا مشخص شده است. ابتنای تحول و اصلاح بر اصول ثابت و پذیرفته‌شده، هدف‌مندی و جهت‌گیری ثابتی را برای تغییرات تعیین می‌نماید و از بسیاری از آفات و آسیبهای پیش‌رو، جلوگیری می‌کند.

 

2ــ استمرار و دوام

تحول اصول‌گرایانه، مقطعی و موسمی نیست، زیرا بر مبنای اصلی از اصول ثابت و ریشه‌ای در نگرش و باور اصول‌گرایان استوار شده است. تلاش برای اصلاح امور، در گفتمان اصول‌گرایی، تکلیفی قطعی و همگانی شمرده می‌شود. هرکس به اندازه توان و در محدوده امکانات خود به اصلاح و سامان‌دهی امور جامعه موظف است. این وظیفه، صرف‌نظر از نتایج و پیامدهای آن، مورد اهتمام اصول‌گرایان است.

 

3ــ ثمربخشی و هم‌افزایی

تحول اصول‌گرایانه، در چارچوب منطق و مبانی ثابتی تعریف شده است و جهت‌گیری و هدفهای خود را از مبانی نگرشی اصول‌گرایی اخذ می‌کند. شاخصها و ارزشهای حاکم بر تحول‌طلبی و اصلاح، در این گفتمان، شاخصهای تغییرپذیری نیست که دستخوش فرازونشیبهای زمانه و تحت تاثیر رد و قبول دیگران قرار گیرد و در نتیجه، حاصل جمع تلاشها و کوششها به کسر و انکسار دچار شود و جمع‌ جبری کوششها، به خنثی شدن آن بیانجامد: «ولا تکونوا کالّتی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثأ؛ مانند کسی نباشید که رشته خود را پس از اینکه محکم بافت، آن را باز کرد و قطعه قطعه نمود.» (نحل/92)

مجاهدتهای اصول‌گرایانه، هم‌سو و هم‌افزاست و در هر مرحله، زمینه‌های تحول عمیق‌تر و گسترده‌تر را در مراحل دیگر فراهم می‌سازد. چارچوبهای اصول‌گرایی مانع تزاحم و تناقض تلاشهای تحول‌طلبانه خواهد شد و ثمربخشی آن را تضمین خواهد کرد. «و کان حقّا علینا نصر المومنین؛ یاری مومنین، وظیفه و حقی است بر عهده ما.» (روم/47)

 

4ــ تعادل و توازن

تحولات تک‌ساحتی و تغییرات یکسونگرانه آفت بزرگی است که جوامع بشری را ــ و به‌ویژه جامعه ما را در طی 150 ساله گذشته ــ همواره تهدید می‌کرده است. بعضی از تحولات صرفا مقاصد سیاسی و اجتماعی را مورد توجه قرار می‌داده و بعضی دیگر، فقط به عرصه‌های اقتصادی و معیشتی می‌پرداخته، یا فقط جنبه‌های معنوی و فرهنگی را مورد اهتمام قرار می‌داده است. اصول‌گرایی اقتضا می‌کند که همه عرصه‌ها و ابعاد جامعه، به عنوان یک مجموعه درهم‌تنیده و دارای تاثیرات متقابل، مورد توجه قرار گیرد و توازن و تعادل در میان عوامل مورد نیاز رعایت گردد. ضرورت پیشرفت همه‌جانبه جامعه و تاثیر بسزا و مهمی که هرکدام از ابعاد و عرصه‌های فردی و اجتماعی در رشد یا انحطاط سایر ابعاد و عرصه‌ها دارد، و نیز توجه به نیازهای ثابت و ریشه‌ای انسانها، که در گذر زمان اعتبار خود را همچنان حفظ می‌کند، تحولات اصول‌‌گرایانه را از یکسونگری و تک‌ساحتی شدن حفظ می‌نماید و اولویتهای واقع‌بینانه و جهت‌گیریهای آرمان‌گرایانه را به صورت توامان و متوازن مدنظر قرار می‌دهد.[7]

 

5ــ عدم یاس و شکست

تحولات اصول‌گرایانه هرگز با شکست و بن‌بست مواجه نمی‌شود، زیرا از سویی وابسته و متکی به ریشه‌های اصیل عالم هستی است و از سوی دیگر قواعد شکست و پیروزی را در چارچوب محدود محاسبات مادی و ظاهری خلاصه نمی‌کند و شکست ظاهری را هم مرحله‌ای از پیروزی می‌شمارد: «قل هل تربصون بنا الا احدی المحسنیین؛ بگو آیا شما درباره ما جز یکی از دو خوبی و نیکی را انتظار دارید؟» (توبه/52) بنابراین در گفتمان اصول‌گرایی هرگز یاس از مبارزات تحول‌طلبانه پدید نخواهد آمد و روشنی افقهای آینده به تاریکی نخواهد گرایید.

 

6ــ تکامل و توسعه

تحول اصول‌گرایانه از ریشه‌های وجود انسان منشأ می‌گیرد و در فطرت و بن جان آدمی ریشه دارد. چارچوبهای هدف‌گذاری و راهکاریابی برای تحول اصول‌گرایانه همسوی حرکت کلان و عالم هستی است و بنابراین به صورت تکوینی و خواه‌ناخواه مورد حمایت و نصرت الهی قرار دارد و یک گام حرکت انسانها برکات گسترده‌ای را به دنبال خواهد داشت. تحول اصول‌گرایانه هرگز دچار سستی و افول نمی‌شود: «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم؛ اگر خدا را یاری کنید، خداوند شما را یاری می‌کند و گامهایتان را استوار می‌سازد.» (محمد/7)

 

7ــ پیروزی نهایی

تحول اصول‌گرایانه به گسترش و تعمیق نتایج مورد نظر می‌انجامد و پیروزی نهایی را به دنبال خواهد داشت. آینده نظام اجتماعی بشریت، از آن حاکمیت ارزشها  و اصول ثابت و حقّی است که اراده حاکم بر جهان هستی آن را تضمین کرده است. اگر تعالی و پیشرفت همه‌جانبه انسانها در پرتو عدالت، ایمان، حقیقت‌طلبی، عبودیت خدا و آزادگی به عنوان اصل حاکم بر زندگی انسانها رقم خورده است، تحول‌طلبی اصول‌گرایانه به تحقق قطعی این اصل خواهد انجامید و وعده تخلف‌ناپذیر الهی نویدبخش آن است: «و لقد کتبنا فی الزّبور من بعد الذکر انّ الارض یرثها عبادی الصالحون؛ و در کتاب زبور نوشتیم بعد از یادآوری، که همانا زمین را بندگان صالح من به ارث می‌برند (و زمامداری آن را به عهده می‌گیرند).» (انبیاء/105)

 

نتیجه:

اصول‌گرایی نه تنها با تحول و تغییر و اصلاح امور منافات ندارد، بلکه در ذات خود حامل بار اصلاح‌طلبی و تحول است. ضرورت اصلاح، تکامل و توجه به سنتهای حاکم بر نظام هستی ــ که باور بدان از مبانی نگرش اصول‌گرایی است ــ نشان می‌دهد که اصول‌گرایی مستلزم تحول‌طلبی است. درنگ و تأمل در مفهوم اصول، توجه به مفهوم فروع را در برابر آن برمی‌انگیزد و تفکیک اصول از فروع در نگرش اجتماعی، خود مانع تحجر و جمود در قالبها و روشها است. تحول اصول‌گرایانه، ضمن تأکید بر ضرورت تغییرات مثبت و اصلاحی در همه امور، مانع تزاحم و فروکاهی نیروهای سازنده اجتماعی در برابر یکدیگر و کشمکشهای فرسایشی، هنجارشکنی و ساختارشکنی‌های آسیب‌زا خواهد شد و تکامل، استمرار و تقویت پیشرفت و رشد جامعه را تضمین خواهد کرد. تحولات اصول‌گرایانه، با تعریف چارچوب‌ها، معیارها و روشهای کلان تحولات، به ‌رغم همه فراز و نشیبهای مقطعی و گذرا، پیروزی نهایی و تحقق اهداف و غایات تعالی بشریت را در پی خواهد داشت و شایستگان را به جایگاه شایسته خود خواهد رساند. «والعاقبه للمتقین.» (اعراف/128)

 

پی‌نوشت‌ها


 

[1]ــ  رک: فرهنگ فارسی عمید.

[2]ــ درباره این اصول و سایر اصولی که به عنوان مبنای نظری اصول‌گرایی باید مورد توجه قرار گیرد، رک: مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ص 107 به بعد؛ استاد مصباح یزدی، معارف قرآن، بخش انسان‌شناسی؛ مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ؛ محمدرضا حکیمی، قیام جاودانه و ...

[3]ــ  رک: محمدتقی مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص117 به بعد.

[4]ــ  رک: امام‌خمینی(ره)، چهل حدیث، ص201 به نقل از وسائل‌الشیعه.

[5]ــ  رک: علی ذوعلم، نظریه تحول در اسلام (رهیافتی درباب گفتمان دینی انقلاب)، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1384، صص95 به بعد.

[6]ــ  همان، ص79 به بعد.

[7]ــ  رک: فرامرز رفیع‌پور، توسعه و تضاد.

 

تبلیغات