آزادی خواهی در آیالت آذربایجان
آرشیو
چکیده
ظهور هر جنبش اجتماعی نیازمند پیوستگی حداقلی مجموعه ای از عوامل و شرایط محرک و بسیجگر می باشد که در تحلیل آن باید کلیت این مجموعه را در نظر داشت. جنبش آذربایجان در دوره مشروطه نیز در همین چارچوب در خور بررسی است. در این مقاله با تمرکز بر تبریز عوامل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی زمینه ساز مشروطه خواهی مردم آن دیار بررسی شده است.متن
پس از درگذشت مظفرالدینشاه، در حالی که ده روز بیشتر از صدور فرمان مشروطیت نمیگذشت، محمدعلیشاه بر تخت سلطنت ایران جلوس کرد. اما تربیت و تفکر این شاهزاده ایرانی، به هیچ روی با مشروطیت سازگاری نداشت. بنابراین در جشن تاجگذاری خود، بهرغم دعوت بسیاری از وزرا، اعیان و شعرا، از نمایندگان مجلس دعوتی به عمل نیاورد. از طرف دیگر، برای سرکوب مشروطهخواهان، حکام مستبد و ضدمشروطه را برای ولایات انتخاب کرد. او حتی به خود کلمه مشروطیت هم حساسیّت داشت و حاضر نبود در پاسخ به تقاضای مردم تبریز، دست خطی صادر کند که دولت ایران، یک دولت مشروطه است. اصول قانون اساسی در چشم شاه جدید همچون خار بود؛ چرا که شاهان قبل از او همه با خودکامگی حکومت کرده بودند، اما اینک او میبایست به یک مقام تشریفاتی مبدل میشد. پس به دنبال یافتن بهانهای برای سرکوب نمودن مشروطهخواهان بود. پرتاب نارنجک به سوی کالسکهاش در مسیر تهران ــ دوشانتپه، بهانه لازم را به او داد. شاه به همراه عدهای از مستبدان در باغشاه گرد هم آمدند و نقشه حمله به مجلس را کشیدند. نمایندگان مجلس، بهرغم آگاهی از این موضوع، فقط در هفته آخر به بسیج نیرو دست زدند و حدود ششصد تفنگدار را برای مقابله با اقدام احتمالی شاه، گرد آوردند. در روز پنجشنبه 25 جمادیالاول 1326.ق، قزاقها به رهبری لیاخوف روسی، در حالی که چهار عراده توپ حمل میکردند، به روی مجلس آتش گشودند.
بدینگونه دوره استبداد صغیر آغاز شد که نزدیک به یک سال طول کشید. سرانجام قیام مردم آذربایجان، گیلان، بختیاری و اصفهان، سقوط محمدعلیشاه و فتح تهران به دست مشروطهخواهان را سبب گردید. در طی مبارزه برای اعاده مشروطه، هر چند ایالات و ولایات مختلف کشور سهیم بودند، آذربایجان و در رأس آن شهر تبریز سهم اصلی را داشت و مقاومت مردم آن دیار در عصر استبداد صغیر موجب گردید نظام مشروطیت دوباره در کشور استقرار یابد. جالب آنکه در طی مبارزه برای برپایی مشروطیت، در آذربایجان تب و تاب چندانی برای این امر وجود نداشت.
جنبش مشروطهطلبی از شهرهای بزرگ آغاز شده بود و خواستههای مشروطهخواهان از نگرش اجتماعی و سیاسی قشر شهری برمیخاست. این در حالی است که بیشتر مردم آذربایجان کشاورز بودند و زیر سلطه بزرگمالکان قرار داشتند که آنها نیز مخالف مشروطه بودند. از طرف دیگر، محمدعلیشاه، دوره ولیعهدی خود را در تبریز گذرانده بود و به عنوان دشمن مشروطیت و «کانون خودکامگی در تبریز» فرمان میراند. او به عنوان پادشاه آینده، سعی میکرد از اشاعه افکار مشروطهخواهی در ایالت تحت اختیارش جلوگیری کند. در حالی که در تهران مردم شورش میکردند و مهاجرت صغری و کبری اتفاق میافتاد، در تبریز تا زمان صدور فرمان انتخابات، حرکت مهمی انجام نشد.
در آستانه صدور فرمان مشروطیت در تهران، استبداد حکومت در تبریز با شدت تمام برقرار بود و اجازه تحرک را به مردم نمیداد. با این حال، پس از به سلطنت رسیدن محمدعلیشاه و عزیمت او از تبریز، زمانی که خلأ قدرت در این منطقه مشاهده شد، آذربایجان و شهر تبریز جایگاه خود را در نهضت مشروطه بهدست آورد و رهبری مشروطهخواهان را در مجلس اول و عصر استبداد صغیر، به دست گرفت. بنابراین، زمینههای یک خیزش عمومی از گذشته در تبریز وجود داشته است، ولی به دلیل حضور و کنترل شدید اوضاع از جانب ولیعهد در آنجا، این امر به وقوع نپیوست. سؤالی که در اینجا مطرح است این میباشد که چه عواملی قیام مردم آذربایجان و نقش پیشرو آنها را در جنبش مشروطیت باعث گردید؟
در مقاله حاضر سعی شده است با تبیین زمینههای این خیزش، که در سه عامل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آن دیار نهفته است، عوامل پیدایش اندیشههای مشروطهخواهی در آذربایجان ریشهیابی گردد.
1ــ عامل اقتصادی
آذربایجان یکی از ایالتهای مهم ایران عصر قاجار محسوب میشد. این منطقه، دروازه ارتباط با روسیه و عثمانی بود و تبریز، کانون اصلی و نبض تپنده آن، پس از تهران، مهمترین شهر ایران به شمار میآمد. از طرفی، وقوع دو دوره جنگهای ایران و روس باعث شد از نظر سیاسی منطقه مورد توجه بیشتری قرار گیرد؛ چنانکه لرد کرزن نوشته است: «آذربایجان ایالتی است که غیر از خراسان، از همه نقاط ایران بیشتر محل تاخت و تاز اجانب واقع گردیده است.»[1] با این حال، پس از اتمام جنگهای ایران و روس، آرامش نسبی دوباره بر منطقه حکمفرما شد و آذربایجان جایگاه خود را به عنوان محل ترانزیت کالاهای صادراتی و وارداتی ایران به دست آورد.
در فاصله تشکیل حکومت قاجاریه تا وقوع انقلاب مشروطیت، تجارت بینالمللی رشد چشمگیری یافت و نفوذ سرمایهداران خارجی در ایران افزایش پیدا کرد. این امر معلول معاهدات ایران با انگلستان و روسیه بود که در قراردادهای 1801 با انگلستان، و گلستان و ترکمانچای با روسیه متجلی شد.[2] این قراردادها، بهرغم تمامی مضرّاتی که برای استقلال ایران به همراه داشتند، باعث شدند در مرزهای غرب و شمالغرب ایران امنیتی برای فعالیتهای اقتصادی بهوجود آید. بدینترتیب اقلیّتهای مسیحی و ارمنی آن مناطق، با ارتباطی که با همکیشان خود در ایران داشتند، توانستند از فرصتهای ایجادشده در جهت رشد تجارت استفاده کنند. اعتمادالسلطنه درباره رونق داد و ستد در تبریز نوشته است: «دادوستدهای این شهر تقریباً به بیست کرور میرسد. از روسیه و گرجستان و مسکو و بادکوبه و حاجیترخان و طرخان و ارزنهالروم و طرابوزون و اسلامبول و لندن و منچستر و مارسیل و ایطالیا و بعضی مناطق دیگر اروپا از هر قبیل مالالتجاره به تبریز میآید.»[3]
کرزن، از تبریز به عنوان پایتخت تجاری ایران نام برده[4] و جکسن اشاره کرده است که «تبریز مرکز بازرگانی قسمت شمال غربی ایران و تجارت آن با اروپا روزافزون است.»[5] تبریز در عصر قاجار بزرگترین مرکز توزیع جنس در ایران بود و پیش از آنکه روسها به کشیدن خطآهن در ماوراء قفقاز اقدام کنند، هر دو جاده تجاری روس و انگلیس به ایران ــ که اولی از تفلیس و دومی از بندر طرابوزون در ساحل دریای سیاه شروع میشد ــ از تبریز میگذشت.[6] این شهر با اسلامبول در غرب و قفقاز در شمال، یک مثلث اقتصادی و تجاری را تشکیل میداد و چنانکه نویسنده تاریخ اقتصادی ایران گفته است «نزدیک به نصف» تجاریت ملّی ایران در تبریز تأمین میشد.[7]
افزون بر تجارت خارجی، آذربایجان منابع طبیعی سرشاری داشت که آن را به ایالت ثروتمندی مبدل ساخته بود. دروویل تصریح کرده که این ایالت در مقایسه با سایر نقاط ایران از هر نظر جالبتر و به مراتب حاصلخیزتر و پرجمعیتتر است.[8] کرزن گزارش داده است: «حاکمنشین تجارتی، یعنی تبریز، در همین ایالت [آذربایجان] است و خاک غلهخیز آن انبار آذوقه شمال ایران است.»[9]
امروزه نیز آثار برجامانده از بناهای تجاری و عمارتهای عصر قاجار در تبریز از اهمیّت و اعتبار این شهر و رونق اقتصادی و تجاری آن در قرن نوزدهم حکایت میکند. این وضع تا پایان جنگهای ایران و روس ادامه داشت، اما با خاتمه این جنگها دوره تسلط روسها بر اقتصاد شمال ایران آغاز گردید. پس از آن، اگرچه آذربایجان همچنان به منزله قطب اقتصادی کشور مطرح بود، ابتکار عمل از دست تجار ایرانی خارج شد. برزین، سیاح روسی، که در سال 1823.م از ایران دیدن کرده است، درباره تحول اوضاع تجاری آذربایجان گفته است: «تجارت تبریز به دو دوره دقیقاً معین تقسیم میشود. تا سال 1837.م ایرانیان خود مسلط بودند، پس از آن تاریخ، بازرگانان خارجی از جمله روسها مقدم بودند.»[10]
رواج فعالیت شرکتها و تجار خارجی در این منطقه باعث شد اتباع خارجی بسیاری در آنجا متمرکز شوند و در همین زمینه، کشورهای روس، انگلیس، فرانسه، عثمانی و بلژیک برای رسیدگی به حال اتباع خود در تبریز کنسولگری ایجاد کردند.[11] به گزارش کرزن در دوره مورد بحث حدود 120 نفر اروپایی در آذربایجان اقامت داشتند.[12] این مسأله نشاندهنده رشد سرمایهداری خارجی در این ایالت است. ورود خارجیان به آذربایجان و ارتباط مستقیم آنان با مردم این دیار، اگر چه بیشتر در قالب تجارت و بازرگانی انجام میشد، به اشاعه افکار مترقی و اندیشههای جدید در این سرزمین انجامید و تبریز را به دروازه افکار سیاسی نو ــ که قانونخواهی و مشروطهطلبی در صدر آن جای داشت ــ تبدیل کرد.
2ــ عامل فرهنگی
آذربایجان، یکی از دو کانون قدرت در دوره فرمانروایی خاندان قاجار محسوب میشد؛ زیرا، گذشته از آنکه محلی برای ترانزیت کالاهای صادراتی و وارداتی بود، از حیث جمعیت و کشاورزی نیز، رکن مهمی به شمار میآمد. به قول جکسن «صرفنظر از طهران، تبریز از حیث اهمیت و اعتباری که دارد، بیش از شهرهای دیگر ایران برای مرکزیت سیاسی مناسب است.»[13] ویژگیهایی از این دست، باعث میشد آذربایجان در عصر قاجاریه به عنوان دربار دوم ایران مطرح شود. بر همین اساس، دیوانسالاران آن دیار نیز دارای ویژگیهای اداری خاصی بودند. آذربایجان مرکز اقامت ولیعهد شاه قاجار بود و کسانی به عنوان والی، پیشکار و کارگزار، او را در اداره این ایالت همراهی مینمودند. این کارگزاران میبایست به امور کشور و جهان آگاهی میداشتند. این مسأله به دلیل ارتباط منطقه با کشورهای خارجی و ورود سفرای دول بیگانه بود.
آغاز رونق تبریز، تقریباً با استقرار حکومت قاجاریه، که به ایجاد ثبات سیاسی نسبی در کشور انجامید، مصادف بود. پس از آن، اغلب شاهان قاجار به این خطه توجه میکردند. به خصوص، در دوره ناصری و عصر مظفرالدینشاه مراودات حکومت قاجار با آذربایجان، بیش از سایر ایالات بود. در مدتی که ولیعهد، عباسمیرزا، حکمرانی آذربایجان را در دست داشت، تبریز و دیگر شهرهای آن رو به آبادانی گذاشت. بدینترتیب شهر تبریز، که مدتها خراب و ویران شده بود و ساکنان آن مثل سایر مناطق آذربایجان جلای وطن نموده بودند، دیگرباره، رونق گرفت. با توجه به علاقه عباسمیرزا به اصلاحات، که تحتتأثیر جنگهای ایران و روس ضرورت آن را احساس مینمود، نشانههایی از پیشرفت اقتصادی این منطقه در دوره او در منابع گزارش شده است. نویسنده مرآتالبلدان به نقل از سفرنامه ژوبر، مستشار فرانسوی، به این مسأله اشاره نموده است: «سالها بعد از مراجعت از ایران از سیاحان و مسافرینی که بعد از من به آذربایجان رفته بودند شنیدم که روز به روز در ترقی است. نظم راهها و خیابانها در این ایالت به حدی است که مسافرین از هر ملّت به آزادی و سلامت رفت و آمد مینمایند.»[14]
این وضعیت هم بر اثر اصلاحات عباسمیرزا و هم تحتتاثیر ثبات سیاسی و استعداد ذاتی منطقه، امری طبیعی بود. اعتمادالسلطنه همچنین به نقل از سفرنامه اوژن فلاندن، که در سال 1819.م/1222.ق در پاریس منتشر شده، نوشته است: «شهر تبریز نسبت به شهرهای ایران از حیث تجارت با مکنتتر است.»[15]
ولیعهدنشینی تبریز موجب گردید بعضی از مظاهر جدید تمدنی در آنجا، زودتر از سایر نقاط، ایجاد گردد و افرادی نیز بودند که سیر گسترش آن را تسریع میکردند.
زمینههای آشنایی تحصیلکردگان آذربایجان با مظاهر جدید غربی از قبیل روزنامه و مدارس سبک جدید، بیش از سایر مناطق فراهم بود. از قراین موجود برمیآید که بعد از دارالفنون تهران، دومین مدرسه به آن سبک در تبریز ایجاد شد و در حدود سال 1361.ق، در این شهر شعبهای از این مدرسه، به نام دارالفنون مظفری، وجود داشته است. دارالفنون مظفری در دوره ولیعهدی مظفرالدینمیرزا، برای تحصیل فرزندان اشراف و شاهزادگان، به تقلید از دارالفنون تهران، ایجاد شد.[16] ولی این مدارس مخصوص افراد دولتی و فرزندان اعیان بود. روزنامه حبلالمتین در سال 1323.ق مکتوبی از تبریز را نقل قول کرده که در آن از نبود مدارس و اینکه بچههای مردم به اجبار به مدارس امریکایی و خارجی مستقر در آنجا میروند گله شده است.
پس از جلوس مظفرالدینشاه بر تخت سلطنت، میرزاعلیخان امینالدوله حامل فرمان و شمشیر ولیعهدی گردید و به پیشکاری آذربایجان مأموریت یافت.[17] امینالدوله به خوبی از عهده نظم و اداره آن ایالت برآمد و اصلاحاتی در امور آن سامان نمود. او پیش از رسیدن به مقام صدراعظمی، در سال 1315.ق، در تبریز مدرسهای به سبک مدارس اروپایی دایر کرد که نخستین مدرسه ملّی در ایران بود و مدارس دیگر بعدها از او تأسی نمودند.[18]
اقدامات فرهنگی امینالدوله باعث شد چنین مدارسی در تبریز رواج یابد. در تاریخ بیداری ایرانیان از اقدامات او در آذربایجان که در نتیجه آنها تجددخواهی و وطندوستی در آنجا شکل گرفت، گزارشی آمده است. ناظمالاسلام کرمانی در این گزارش میگوید: «در زمان والیگری امینالدوله در مدت چند ماهی قصد ترویج مدارس را داشت که کمکی به ایجاد مدارس رشدیه نمود.»[19]
پیش از آن، کشورهای خارجی مانند امریکا به ایجاد مدارس در ایران اقدام میکردند. نخستین فعالیتها برای تأسیس مدارس ایرانی از قبیل تربیت، ادب و لقمانیه در تبریز در دوره مظفرالدینشاه و محمدعلیمیرزا انجام شد.[20]
روزنامهها از دیگر مظاهر تمدنی جدید بودند که در جنبش مشروطهخواهی آذربایجان تأثیر بسزایی داشتند. اعتمادالسلطنه در ماثروالاثار از میان روزنامههای چاپشده در عصر ناصری، از روزنامهای به نام «تبریز» نام برده است.[21]
همچنین قدیمیترین روزنامهای که بعد از «وقایع اتفاقیه» در ایران و برای نخستینبار در شهرستانها دایر شد، «روزنامه ملّتی» بود که در تبریز منتشر گردید. در روزنامه ملّتی در سال 1284.ق اعلانی مبنی بر نشر روزنامه با توصیه شاه با تأکید بر فوایدی که در نشر علم و آگاهی از اروپا و جهان وجود دارد، منتشر شد. در میان اشخاصی که آبونمان روزنامه بودند، 166 نفر از آذربایجان نام برده شدهاند که پس از تهران، بیشترین تعداد را دارا میباشد. در سال 1316.ق به اهتمام علیقلیخان و قلم میرزامهدیخان معاونالکتاب، در تبریز روزنامهای برای ترویج منابع و تجارت به نام «احتیاج» تأسیس و منتشر شد. روزنامههای مصوّری نیز به نام «آذربایجان» و «حشراتالارض» توسط خود اهالی آذربایجان که مقالات آن را مینوشتند، چاپ میشد. روزنامههای «الحدید» و «عدالت» از دیگر روزنامههای منتشرشده در این ایالت هستند. علاوه بر جراید داخلی، روزنامههای «حبلالمتین»، «قانون» یا «ملانصرالدین» نیز از خارج به دست مردم میرسید که باسوادان مطالب آن را میخواندند و بیسوادان با رغبت گوش میدادند.[22] مظفرالدینشاه به تقلید از پدرش، مخالفت چندانی با جراید نشان نمیداد و حتی خود او، در زمان ولیعهدی، دستور تأسیس و انتشار روزنامه «تبریز» را صادر کرد. اما در عصر محمدعلیشاه از انتشار روزنامه به شدت جلوگیری میشد. لذا عدهای از نویسندگان، مطالب مهم را به وسیله شبنامه منتشر میکردند.
کتابهای «احمد» و «رسایل» طالبوف تبریزی و سیاحتنامه ابراهیمبیک، که در خارج چاپ میشد، در ایران طرفدارانی در میان مردم داشت و به تصریح تقیزاده، خواندن این دست نوشتهجات از قبیل مقالات میرزا ملکمخان و مطالعه روزنامهها، که از کتب ممنوعه بودند، و جراید انقلابیون عثمانی، افکار آزادیخواهان را گسترش داد و افرادی تصمیم گرفتند مرکزی برای تنویر افکار ایجاد نمایند، روشنفکران را در آنجا جمع کنند.[23] از آن جمله، میرزا علیخان تربیت، یکی از سران آزادی، به یاری تقیزاده و میرزا حسینخان عدالت، کتابخانهای در تبریز تأسیس نمود. بعدها این کتابخانه پیشرفت زیادی کرد و بین طبقه تجدددوست تبریز بسیار رواج یافت و مایه مهمی برای جنبش مشروطه گردید.
در مجموع، اقدامات افرادی چون امینالدوله و رواج آثار تمدنی جدید از قبیل مدارس، روزنامهها و کتابخانهها موجب شد حرکت آزادیخواهی در ایالت آذربایجان تسریع گردد و زمینههای فکری و فرهنگی انقلاب مشروطه در آن ایالت ایجاد گردد.
3ــ عامل اجتماعی
در کنار مسائل اقتصادی و فرهنگی که به آن اشاره شد، تنوع قومی و طبقاتی تبریز، از دیگر عواملی بود که در تحولات آذربایجان تأثیر بسزایی بر جای گذاشت. شهر تبریز با دههزار نفر جمعیت، سیزده محله داشت: یک محله بالای شهر اعیاننشین، و یک محله ارضینشین با شش منطقه کشاورزی که دوازدهامامیهای مجتهدی آن را کشت میکردند. این شیعیان در زبان محلی به «متشرعه» معروف بودند.[24] به علاوه، سه محله مرکزی، خیابان، نوبر و امیرخیز که از تجار، بازرگانان و پیشهوران مرفه شیخی تشکیل میشد؛ و نهایتاً دو محله فقیرنشین، دوهچی و سرخاب، که قاطرچیها، کارگران، باربران، صباغان و فرشبافان متشرعه زندگی میکردند.[25] به این ترتیب، در تبریز تنوّع قومی و گروهی بسیار بود. این ساختار متنوع باعث شد در قیام آذربایجان مواضع متفاوتی اتخاذ گردد که برخاسته از تفکر قومی و طبقاتی بود.
سررشتهداران جنبش مشروطیت تبریز آزادیخواهان و تجار روشنفکر بودند و مجاهدان نیز بعد از شروع انتخابات و درگیریها به عنوان عوامل اجرایی وارد میدان شدند. همانطور که ذکر شد، در آستانه انقلاب مشروطه تجارت بینالمللی رشد چشمگیری یافت که موجب شد طبقه تجار و بازرگانان این ناحیه با خارج ارتباط پیدا کنند و حامل افکار و روشهای جدید زندگی باشند. پیوندهای تجاری و سیاسی ایران با جهان خارج، سیر توسعه وابسته را که پیشتر آغاز شده بود، تسریع کرد. تغییرات اقتصادی و سیاسی کشور در پنجاه سال آخر قاجاریه، که به مشروطه منتهی شد، به ایجاد دگرگونی عمده در افکار مردم انجامید. از جمله این تغییرات که نارضایتی قشر تجار و پیوستن آنان به جنبش مشروطهخواهی آذربایجان را در پی داشت، فشار و تسلط روسها بر تجارت ایران بود. از هنگام انعقاد عهدنامه ترکمانچای تا اواخر قرن سیزدهم، دربار ایران تا حدودی موازنه میان روس و انگلیس را حفظ میکرد. اما بهتدریج میزان سلطه روسیه بالا رفت و این دولت به پیشرفت اقتصادی بیشتری در ایران دست یافت. به خصوص، پس از تأسیس بانک استقراضی روس در ایران در سال 1316.ق و دو فقره قرض سالهای 1317 و 1320.ق که شرایط مالی و سیاسی بسیار سنگینی را به ایران تحمیل میکرد، و عقد عهدنامه جدید گمرکی بین ایران و روس در سال 1319.ق، استیلای اقتصادی و تجاری روس، بیش از پیش افزایش یافت، به طوری که در آستانه انقلاب مشروطیت، بیش از 60 درصد تجارت ایران با روسیه بود.[26] مداخله روسیه و دیگر دولتهای بیگانه در اقتصاد ایران باعث شد سود بازرگانی داخلی کاهش یابد و در حالی که «تحمیلات گمرک ایران زیاد و مبالغی به رعایا و تجار ایران ضرر وارد» میآمد «تمام فایده به کیسه دولت ایران و وزیر گمرک» میرفت.[27] روزنامه حبلالمتین در یکی از شمارههای خود با ارائه مکتوب یکی از تجار، به گرانی و ضرر مردم و دولت اشاره کرده است. در این روزنامه گزارش شده است که[28] در خلال سالهای 1322 و 1323.ق نارضایتی و اغتشاشی در میان تجار روی داد که علت آن تزاید منات روس و تنزل قیمت قران بود.[29] در چنین مواقعی، تعدی عمال حکومت به تجار و کسبهای که نمیتوانستند بدهی خود را بپردازند، مزید بر علت میشد، که بدون در نظر گرفتن مسائل جانبی، فرد بدهکار را با فضاحت به دیوانخانه میبردند[30] و در نهایت، بهرغم مشکلات فوق، در هیچ یک از منابع، اقدامات و نقش رئیس تجار ذکر نگردیده و فقط به اعطای القاب و نشان به چنین فردی، اشاره شده است، در حالی که این افراد در چنین مواقعی باید تأثیر در خور توجهی داشته باشد.
ادامه این وضع و شرایط حاکم بر جامعه ایرانی، خواه ناخواه نارضایتی تجار را موجب میگردید و باعث میشد آنها خواستار تغییراتی در نظام حاکم شوند. این خواست یا برخاسته از نارضایتی شغلی بود یا برخاسته از جو روشنفکری که بر اثر مراوده با خارج کسب شده بود. اما در هر دو صورت، نتیجه واحدی در بر داشت و آن عبارت بود از سهم تجار در کمک به جنبش مشروطهخواهی آذربایجان. به گواهی منابع، تجار این منطقه مبالغ هنگفتی به صندوقهای اعانه کمک کردند.[31]
در کنار طبقه تجار و بازرگانان آذربایجان، که حامل افکار جدید بودند و با خارج ارتباط داشتند، بیشتر مردم این ناحیه بیسواد بودند و به شیوههای سنّتی اقتصادی روزگار میگذرانیدند. ولی با رواج روشهای جدید اقتصادی و معیشت و تأثیرات آن بر اقتصاد بیمار و وابسته ایران، که فشار شدیدی بر قشرهای کمدرآمد وارد میآورد، این گروه هم به ناراضیان پیوستند.
شرایط پیچیده و ناخوشایندی در ایران وجود داشت. اسناد و مدارک تاریخی گواهی میدهند که بعد از دوره ناصری و در عصر مظفرالدینشاه، آذربایجان با مشکلات عدیدهای از قبیل کمبود نان، مهاجرت به خارج و... روبهرو بود. در اواخر دوره قاجاریه، عملکرد ضعیف عمّال حکومت در حوزه آذربایجان موجب فشار سیاسی اقتصادی بر مردم و تحمیل هزینههای دولتی بر آنان میشد. به تعبیر یحیی دولتآبادی «ولیعهد در مدت طولانی اقامت در آذربایجان بیکار و در حقیقت خانهنشین بود.»[32] درحالیکه در گذشته، این خطّه را کارگزاران و پیشکاران باتدبیری اداره میکردند، در این زمان به واسطه نداشتن چنین عوامل کاردانی، دستگاه ولیعهد در اداره امور زندگی و ایالت دچار بیپولی و گرفتار طلبکاران بود.
سختگیریهای پیشکار مالیه و مأموران مالیاتی را نیز باید به این نابسامانیها افزود. یکی از شاگردان مدرسهای در تبریز، در نامه خود به حبلالمتین، با ذکر مصایبی که بر سر رعایای آن دیار میآمد و رذایل فراش و مأمور، نوشته است: «پیشکار مالیه سابق آذربایجان، که به سلامت نفس و خیرخواهی معروف بود، بلاهایی به سر اهالی آورد که چه عرض نمایم. این بود که میگویند از عجل آزاد شده و عاملی علی حده به جای او منصوب کردند. مأموران هر کار خلاف انسانیت را انجام میدادند.»[33]
و در مکتوبی دیگر آمده است: «کسادی بازار، از یک طرف، و عدم دخل، از طرف دیگر، و قحطی از جایی، رگ و ریشه آنان را درآورده و اگر رمقی هم باقی است، با این سختگیریها از پای در میآید.»[34]
تنگناهای اقتصادی و فشارهای سیاسی مردم را به ستوه میآورد. انحطاط مداوم اقتصادی و بیتدبیری سیاسی در جامعه باعث میشد بسیاری فرار و مهاجرت را تنها راه رهایی از این مخمصه بدانند. بازرگانان، پیشهوران و کارگران ایرانی، گروه گروه به کشورهای همسایه میرفتند. مهاجرت بیشتر از ایالتهای شمالی، که از سطح اقتصادی و اجتماعی بالاتری برخوردار بودند، انجام میشد. قشر عظیمی از مهاجران ایالتهای شمالی به نواحی قفقاز و به خصوص آذربایجان روسیه رفتند. هر ساله، عده زیادی از اهالی آذربایجان برای کارگری و شغلهای فصلی گذرنامه میگرفتند و به خاک روسیه مهاجرت میکردند. این مهاجرتها از زمان مظفرالدینشاه و تسهیل مسافرت به خارج، به واسطه ایجاد زمینههای اشتغال در چاه نفت باکو بیشتر شد. کارگران ایرانی با حضور در خاک روسیه، که به تازگی انقلابی را از سر گذرانده بود، با مسائل روز آشنا میشدند. رسیدن اخبار جنگ روس و ژاپن و اختلافات داخلی قفقاز، تحت عنوان جنگ ارمنی و مسلمان، جرقههای بسیاری را در میان آنان زد. کسانی که در خارج از وطن با ذلّت زندگی میکردند، در بازگشت، مخالف سیاستهای استبدادی میگشتند و از هرگونه تغییری استقبال میکردند. این گروهها، بعدها به الهام از مجاهدان قفقاز و اعضای حزب سوسیالدموکرات آنجا، گروه مجاهدان را در تبریز تشکیل دادند و تاثیر بسزایی در قیام آذربایجان و استبداد صغیر بر جای گذاشتند.
نتیجه:
قیام تبریز در عصر استبداد صغیر که به تجدید بنای مشروطیت در ایران قرن نوزدهم منجر شد، نتیجه زمینههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آن منطقه بود که پیشتر به دلیل استبداد حکومتی ناشی از حضور محمدعلیمیرزا، اجازه تبلور نمییافت. معارضان رژیم قاجار، اعم از مجاهدان، علما و تجار، تا زمانی که ولیعهد در تبریز حکم میراند، نمیتوانستند به طور آشکار، عرضاندام نمایند. اما زمانیکه عامل سیاسی یادشده از صحنه حذف گردید، رخنه اندیشههای نو در قالب افکار مشروطهخواهی، در میان مردم این ایالت، در سیری بسیار سریع، به منصه ظهور رسید. تبریز، دروازه افکار سیاسی نو، که رهاورد تجار، بازرگانان و مسافران خارجی بود، از قبل آمادگی خیزشی عمومی را در خود میپروراند و اینک، نارضایتی از جو سیاسی، سیر شکلگیری قیام را تسریع میکرد. در غیاب محمدعلیمیرزا، مراکزی مانند انجمن ایالتی و مرکز غیبی، اداره شهر را به دست گرفتند و رهبران قیام، با تأثیرپذیری از اندیشههای سوسیال دموکراتهای مستقر در تبریز و مجاهدان قفقازی، پرچمدار سیل عظیمی از مردم شدند که هر یک با انگیزههای مختلف به قیام پیوسته بودند و یگانه راه بهبود وضع خویش را برقراری حکومت مشروطه میدانستند. در این بین، هرچند دولت مرکزی تمام توان خویش را برای سرکوب این قیام به کار گرفت، مقاومت مردم تبریز سرانجام به عقبنشینی حکومت و گسترش قیام به سایر شهرها منجر گردید که فرجام آن چیزی جز احیای مشروطیت نبود.
پینوشتها
* کارشناس ارشد تاریخ.
[1]ــ جرج ن. کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر، 1349، ج2، ص655
[2]ــ چارلز عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران (عصر قاجار 1322ــ1275هـ.ق)، ترجمه یعقوب آژند، تهران، گستره، 1369، ص24
[3]ــ محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، مرآتالبلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، تهران، دانشگاه تهران، 1367، ص568
[4]ــ جرج ن. کرزن، همان، ص662
[5]ــ ویلیامز جکسن، سفرنامه، ترجمه منوچهر امیدی و فریدون بدرهای، تهران، خوارزمی، 1357، ص59
[6]ــ جرج ن. کرزن، همان، صص673 و 672
[7]ــ چارلز عیسوی، همان، ص152
[8]ــ چارلز دروویل، ص12
[9]ــ جرج ن. کرزن، همان، ج1، ص656
[10]ــ چارلز عیسوی، «تجارت تبریز»، تاریخ معاصر ایران، سال سوم، ش11، 1378، ص15
[11]ــ محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، همان، ص555
[12]ــ جرج ن. کرزن، همان، ج1، 658
[13]ــ ویلیام جکسن، همان، ص59
[14]ــ محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، همان، ص585
[15]ــ همان، ص595
[16]ــ صادق مستشارالدوله، خاطرات و اسناد، به کوشش ایرج افشار، تهران، فردوسی، 1361، ج1، ص71
[17]ــ میرزاعلی امینالدوله، خاطرات سیاسی امینالدوله، به کوشش حافظ فرمانفرماییان، تهران، امیرکبیر، 1370، ص313
[18]ــ عبدالحسینخان سپهر، یادداشتهای ملکالمورخین و مرات الوقایع مظفری، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، زرین، 1368، ص125
[19]ــ ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، آگاه، 1357، ص157
[20]ــ سیدحسن تقیزاده، زندگانی طوفانی، به کوشش ایرج افشار، تهران، علمی، 1373، ص30
[21]ــ محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، همان، ص104
[22]ــ بهزاد کریم طاهرزاده، قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، تهران، اقبال، 1332، ص27
[23]ــ حسن تقیزاده، همان، صص27 و 26
[24]ــ متشرعه مکتبی در فقه شیعه است که پیروانش در دوره قاجاریه خود را پیروان راستین شریعت میدانستند و به مبارزه با شیخیه برخاستند.
[25]ــ یرواند ابراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند و دیگران، تهران، مرکز، 1380، ص24
[26]ــ حسن تقیزاده، تاریخ اوایل انقلاب مشروطیت ایران، تهران، باشگاه مهرگان، 1328، ص31
[27]ــ عبدالحسینخان سپهر، همان، ج2، ص109
[28]ــ حبلالمتین، سال 12، ش 21، 15 ذی حجه 1322، ص18
[29]ــ همان، ش 23، 29 ذیحجه 1322، ص20
[30]ــ همان، سال 13، ش 3، 11 رجب 1323، ص12
[31]ــ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، ابنسینا، 1351، ص194
[32]ــ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران، عطار، 1376، ج2، ص147
[33]ــ حبلالمتین، سال 13، ش 8، 16 شعبان 1323
[34]ــ همان، سال 13، ش 3، 11 رجب 1323