نیروی سوم و روابط خارجی دوره رضاشاه
آرشیو
چکیده
با افزایش اهمیت روابط خارجی و تعیین کنندگی سیاست خارجی در بقای کشورها، چگونگی برقراری روابط و گزینش طرف های مقابل، به صورت مساله ای مهم نمایان گردید. این واقعیت در عصر رضاشاه هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر شرایط و اقتضائات خاص آن زمان اهمیتی دو چندان یافت، به گونه ای که نحوه مواجهه با قدرت های آن زمان و گزینش طرف های مقابل را تحت تاثیر قرار داد. گرایش به استفاده از نیروی آلمانی در معادلات مؤثر قدرت به مثابه نیروی سوم در کنار نیروهای روس و انگلیس موضوعی است که در مقاله حاضر تحلیل شده است.متن
با به قدرت رسیدن رضاشاه فصل نوینی در تاریخ ایران آغاز شد؛ فصلی که تضادها و تنشهای اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، سیاسی، نظامی و... به همراه داشت و ظاهراً تلاشی برای نوسازی و بازسازی کشور بود. اما تقسیمبندی جهانی قدرتها در آستانه جنگ جهانی دوم، از یکسو، و موقعیت منحصربهفرد و استراتژیکی ایران، از طرف دیگر، باعث شد روابط ایران و آلمان در دوره پهلوی به مرحله جدیدی از همکاریهای اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی وارد شود.
این تحقیق بر آن است با بررسی روابط خارجی ایران با جمهوری وایمار آلمان از زوایای مختلف مشخص نماید که چه علل و عواملی باعث شد ایران به آلمان گرایش یابد و آیا درگیر کردن یک نیروی سوم در سیاست خارجی ایران در این زمینه مؤثر بوده است یا نه؟ چرا آلمان برای همچون هدفی انتخاب شد و آیا قبل از این کشور، گزینه دیگری به بوته آزمایش گذاشته شده بود؟ علل توجه و تمایل آلمان برای ایجاد روابط سیاسی و تجاری با ایران چه بوده و چه عاملی بیشترین تأثیر را در این ارتباطات داشته و این روابط از چه فراز و نشیبهایی برخوردار بوده و رویکرد قدرتهای بزرگ، بهویژه انگلستان و شوروی، در قبال گسترش این روابط چگونه بوده و دید مثبت یا منفی آنان نسبت به این قضیه با چه دلایل و توجیهاتی همراه بوده است؟ بهطورکلی آیا ایران از این ارتباطات توانسته است استفاده کند؟ اگر جواب مثبت است در چه زمینهای توفیق حاصل شده است؟ این دوره از روابط در مقایسه با دوره آلمان نازی از چه سطحی برخوردار بوده است؟
سیاست جهانی و قدرتگیری رضاخان
در مورد اینکه با چه زمینه و انگیزهای کودتای 1299.ش به وقوع پیوست باید موقعیت ایران، و تأثیر اوضاع و شرایط سیاسی جهان بعد از انقلاب اکتبر 1917.م در شوروی و ایران را بررسی کرد.
در شوروی بلشویکها با انقلاب اکتبر روی کار آمدند. نظام جدید تبلیغات گستردهای با هدف صدور انقلاب به کشورهای جهان، بهخصوص به ایران، که شرایط مساعدی از نظر سیاسی نداشت، آغاز کرد. این تبلیغات بر ضد استعمار انگلیس نیز بود. با روی کار آمدن این نظام، لغو قراردادها و امتیازات استعماری تزارها در ایران با انعقاد قرارداد 1921.م ایران و شوروی عملی شد و دولت شوروی آنها را ملغی اعلام نمود. این مسأله خوشبینی جدیدی نسبت به رهبران انقلابی شوروی پدید آورد. به دنبال آن روابط بین دو کشور رو به گسترش و بهبودی نهاد. برای روشن شدن مطلب کافی است به تلگراف چچرین به رتشتین در ایران توجه کرد: «اساس سیاست ما در رابطه با ایران، بیطرفی کامل در جنگ میان شاه و عناصر ضدشاه و عدم مداخله مطلق در امور داخلی قرار دارد. ما امیدواریم که کیروف و کمیسیون نظامی بتوانند تمام امکاناتی را که ممکن است موجب سوءتفاهم شوند از میان بردارند.»[1] از سوی دیگر رهبران جدید مسکو سعی میکردند روابط دوستانهای با دولتهای همسایه برقرار کنند تا از تبدیل خاک این کشورها به پایگاهی علیه شوروی جلوگیری نمایند. به دنبال چنین تصمیمی بود که اعلام شد: «سیاست دولت روسیه شوروی درباره ایران که به تقویت سیاسی و اقتصادی ایران علاقهمند میباشد اصولاً نمیتواند به کوشش تجزیهطلبی در مناطق مرزی ایران علاقهمند باشد چه رسد به جنگ این عناصر علیه حکومت مرکزی.»[2] بر این اساس، این دولت نهضت جنگل را فدای سیاست خود نمود تا بتواند منافعاش را تأمین نماید؛ چراکه به دنبال خیانت شوروی به این جنبش و توافقش با حکومت مرکزی ایران این نهضت سرکوب گردید. به دلیل اتخاذ چنین روشی بود که شوروی یک رشته پیمانهای عدم تعرض با همسایگان خود انعقاد نمود. از آن جمله میتوان به پیمان عدم تعرض بین ایران و دولت شوروی اشاره کرد که در تاریخ 27 فوریه 1921.م/ 8 اسفند 1299.ش به امضا رسید. براساس فصل ششم این پیمان دولت شوروی در صورت تهدید شدن از سوی مرزهای ایران حق داشت برای دفع خطر به داخل ایران قشونکشی کند. در این خصوص چنین آمده است: «طرفین معظمتین متعاهدین موافقت حاصل کردند که هرگاه ممالک ثالثی بخواهند بهوسیله دخالت مسلحه سیاست غاصبانه را در خاک ایران مجری دارند یا خاک ایران را مرکز حملات نظامی بر ضد شوروی قرار دهند... اگر حکومت ایران پس از اخطار دولت شوروی خودش نتواند این خطر را رفع نماید دولت شوروی حق خواهد داشت قشون خود را به خاک ایران وارد نماید تا اینکه برای دفاع از خود اقدامات لازمه نظامی را به عمل آورد.»[3]
در چنین وضعی، یعنی انقلاب اکتبر شوروی و تلاش سردمداران آن برای صدور انقلاب، بود که انگلستان با حرکتی حسابشده و زیرکانه میخواست ایران را تحت لوای قرارداد 1919 میلادی تحتالحمایه خود کند و برای همیشه به نگرانی خود نسبت به این منطقه استراتژیکی پایان دهد. خطوط اصلی سیاست انگلستان در ایران بعد از جنگ جهانی اول به شرح زیر توسط لرد کرزن چنین عنوان شد که «ما باید بخش اصلی از قشون را در این منطقه نگاهداریم حداقل تا زمانی که در وضعی قرار بگیریم که چیزی طویلالمدت و کمخرجتر به جایش بگذاریم.»[4] البته نباید تصور کرد که این قرارداد بدون زمینههای داخلی و همکاری خودفروختگان ایرانی میسّر میشد؛ چراکه برای عقد قرارداد، دولت انگلستان 130هزار پوند استرلینگ میان سیاستمداران ایران تقسیم کرده بود. درواقع وثوقالدوله سیصدهزار تومان، شاهزاده فیروزمیرزا نصرتالدوله، وزیر دادگستری، یکصدهزارتومان و شاهزاده صارمالدوله، وزیر مالیه، یکصدهزارتومان رشوه گرفته بودند.[5] البته این پول گرفتنها فقط شامل سیاستمداران نبود، بلکه اشخاصی چون: زینالعابدین رهنما شیخالعراقین زاده (که بعد در حکومت رضاشاه وزیر فرهنگ شد)، سیدمحمد تدین (پس از کودتای 1299 رئیس مجلس شورای ملّی گردید و سپس در دورههای بعد پست وزارت داشت)، ملکشعرا بهار (در دورههای بعدی نماینده مجلس و پس از مدتی نیز وزیر فرهنگ شد) و یک تاجر که گویا اسمش کسرایی بود (بعداً نماینده مجلس شد) و در نهایت علی دشتی (مدیر روزنامه شفق که بعداً نماینده مجلس و سناتور شد) نیز از این نمد کلاهی برای خودشان دوخته بودند.[6] جالب اینجاست که حتی احمدشاه قاجار تا زمانی که با نخستوزیری وثوقالدوله موافقت داشت و او را در این سمت تثبیت میکرد ماهیانه پانزدههزار تومان از دولت انگلستان دریافت میکرد.[7] با چنین اوضاع و احوالی مشخص است که وضعیت مملکت به چه منوالی میچرخید؛ چرا که همه به نحوی جیرهخوار انگلستان شده بودند و فقط توده مردم محروم و روشنفکران مردمی مخالف این جریان شنا میکردند. چنانکه قرارداد 1919 تجلی خواست مشترک طبقه حاکم و دولت وابسته به دولت استعماری انگلستان بود. ازاینرو برخلاف اشتباه مشهور، قرارداد وثوقالدوله را نمیتوان نتیجه خودفروشی یک یا چند نفر از سیاستمداران ایران به استعمار انگلستان دانست، بلکه باید به ریشههای اجتماعی و تاریخی آن توجه کرد و این حقیقت را دریافت که این قرارداد خواست گروه حاکم وابسته ایران بود که میکوشید با تثبیت قدرت انگلستان در ایران و سرکوبی اعتراضات مردمی اموال و امتیازات و منافع خود را حفظ کند. برای طبقه حاکم ایران مانند گذشته حفظ منافعشان مهمترین و اساسیترین مسأله بود. برای بخش مرفه جامعه که بر جان و مال مردم محروم ایران مسلط بودند، وطن، آزادی و استقلال اصولاً مفهومی نداشت؛ زیرا این گروه دشمنان خود را در میان مردم محروم و فقیر ایران میدید نه در استعمار خارجی.
لایت فوربز (Lforbes)، افسر انگلیسی که سالیان دراز در ایران اقامت داشت، در خاطرات خود نوشته است که «بخش بزرگی از اشراف و مالکان عمده ایران در سال 1919 میلادی از یک حکومت ثابت و قویِ تحت نفوذ انگلستان، اهمیت بیشتری برای دارایی خود و یک سازمان ارتش، بهترین را انتظار داشتند.»[8] مصطفی فاتح، از چهرههای قدیمی طرفدار سیاست انگلستان در ایران، درباره قرارداد 1919 نوشته است: «در این هنگام ناامنی و آشفتگی وضع داخلی کشور، به حد اعلی رسیده بود، سرمایهداران و مالکین و بازرگانان ایرانی که از مرام کمونیسم خوف و ترسی عظیم داشتند، برای آنکه مال خود را حفظ کنند و بازرگانی خود را رونقی بخشند، مرکزیتی و امنیتی میخواستند و اندیشه یک حکومت قوی در خاطر این طبقه رخنه کرد.»[9] با توجه به این مطالب میتوان به حقیقت قضیه پی برد که استعمار با چه شگردی درصدد بود نقشههای خود را اجرا کند و چگونه از این مهرهها استفاده میکرد؛ تا جایی که سیدضیاءالدین طباطبایی درباره اثرگذاری خود در تنظیم قرارداد گفته است که «قرارداد 1919 میلادی ایران و انگلیس با نظر وی تهیه و تنظیم شده بود و حتی وقتی که آن را با وثوقالدوله در میان نهاد وثوقالدوله میخواست جرح و تعدیلی در آن به کار برد او به وثوقالدوله گفته بود که من تمام چانهها را زدهام و نورمان ممکن نیست با هیچگونه تغییری در مواد آن موافقت کند.»[10] در نهایت باید گفت که این قرارداد شوم با مبارزه مردم و نمایندگان مجلس شورای ملی با شکست مواجه شد و دست استعمارگران و عمّال آنان را رو کرد؛ هرچند که عدهای از جمله سیدضیاءالدین طباطبایی با نوشتن مطلب در روزنامه رعد از آن حمایت میکرد و آن را قراردادی موفق و مفید معرفی مینمود تا جایی که احمد وثوق در مورد قرارداد اظهار کرده است: «هیأت دولت از مذاکره با دولت انگلستان در تأمین آتیه مملکت خودداری ننموده چندی از متارکه جنگ نگذشته بود که در این مسائل به طور کلی با اولیای معظم له مذاکرات تمام شرایط اصلاح مملکت رعایت و در نتیجه تبادل نظریات و اقدامات چندین ماه طول کشید و قراردادهایی با موافقت طرفین مقدر گردید.»[11] قرارداد 1919، ایران را نه فقط به منطقهای تحتالحمایه انگلستان تبدیل میکرد، بلکه به تسلط این کشور بر ایران جنبه کاملاً انحصاری میداد. اگر این قرارداد اجرا میشد، نه فقط منابع نفت در جنوب، بلکه منابع نفت شمال و تمامی امور اقتصادی ایران به طور کلّی برای مدتی که زمان آن پیشبینیشدنی نبود، تحت کنترل انگلستان قرار میگرفت. درست به همین دلیل بود که رقبای جهانی استعمار انگلستان، یعنی استعمار فرانسه و امریکا، حاضر نشدند آن را بپذیرند. این قرارداد نه فقط مورد مخالفت شدید آزادیخواهان ایران قرار گرفت، بلکه شرکتهای نفتی امریکایی و فرانسوی نیز که منافع آنی و آتی خود را در خطر میدیدند، به مخالفت با آن برخاستند. دولتهای امریکا و فرانسه برای لغو قرارداد، دولت انگلستان را تحت فشار قرار دادند. دول امریکا و فرانسه و شرکتهای نفتی این کشورها تصمیم گرفته بودند به هر صورت از توسعه نفوذ انگلستان در خاورمیانه جلوگیری کنند. تحت چنین شرایطی بود که مجلس از تصویب این قرارداد خودداری نمود و حتی احمدشاه در مسافرتش به انگلستان راضی نشد که به نفع آن سخنرانی کند. برای آنکه روشن شود که تا چه اندازهای وابستگان انگلیس در این زمینه فعالیت داشتند و رشوه گرفتند، بهتر است که قضایا از زبان سیدحسن تقیزاده نقل گردد: «000/131 لیره که چهارصدهزارتومان شد، دویستهزار تومانش را وثوقالدوله، صدهزار تومان صارمالدوله و یکصدهزار تومان هم نصرتالدوله برداشتند. اعلیحضرت رضاشاه که سر کار آمد گفت این حرامزادهها پول از خارجه گرفتهاند، باید پس بدهند، من وزیر مالیه بودم مأمور شدم که این پولها را پس بگیرم و گرفتم.»[12]
ایران در واپسین دهههای قرن نوزدهم و دهههای آغازین قرن بیستم میلادی دستخوش ناآرامیهای درونمرزی و کشمکشهای داخلی بود. در پایان سال 1299.ش نهضتهای آزادیبخش در نقاط مختلف ایران توسعه یافته بودند و انقلاب روسیه در جوار ایران به پیروزی رسیده بود. لغو شدن قرارداد 1919 عملاً نشان داد که انگلستان دیگر نمیتواند مانند گذشته سیاست تسلط آشکار خود را ادامه دهد، اعلام سیاست حمایت از تلاشهای ضدامپریالیستی ملتهای استثمارشده توسط شوروی، نیروی تازهای به ملت ایران بخشیده بود تا سرسختانهتر به مبارزه با توطئههای شوم انگلستان در ایران ادامه دهد، درواقع شکست قرارداد 1919 اولین زنگ خطر را در امپراتوری جهانی انگلستان به صدا درآورد. در آن زمان با انقراض رژیم تزاری به عنوان یک رقیب و به قدرت رسیدن یک دولت کمونیستی به صورت یک دشمن، سیاست خاورمیانهای و حتی سیاست جهانی انگلستان محتاج دگرگونی بنیادی بود. بنابر این تحولات، انگلستان مبنای سیاست جدید خود را در آسیا بر ایجاد منطقهای حائل در طول مرزهای شوروی قرار داد تا از توسعه کمونیسم به خارج از شوروی جلوگیری نماید. ایران یکی از چند کشوری بود که در اینجا بار دیگر، قربانی سیاست جدید انگلستان گردید تا نقش قرنطینه را همراه کشورهای افغانستان و ترکیه بر عهده گیرد. از سوی دیگر چون روشن شده بود که تصرف ایران و تبدیل آن به یکی از اقمار انگلستان شدنی نیست بر آن شدند با تحکیم موقعیت آن و ایجاد دولتی بهظاهر مستقل و درواقع وابسته، از منافع آن بهتر دفاع نمایند. بنابراین به پیشنهاد آیرونساید، ژنرال انگلیسی و فرمانده سپاهیان بریتانیا، رضاخان، فرمانده لشگر قزاق، کاندیدای اجرای کودتا شد تا با پیروزی کودتا، قدرت نظامی کشور به دست رضاخان افتد و قدرت سیاسی کشور نیز در اختیار سیدضیاءالدین طباطبایی قرار گیرد. بر این اساس انگلیسیها با رضاخان و سیدضیاءالدین همکاری میکردند. این همکاری تا حدی بود که آنها به رضاخان کمک میکردند تا چیزی شبیه قشون از سربازان ژندهپوش در قزوین تشکیل دهد. هر چیز که از اسلحه و مهمات کم بود از طرف آنها تأمین میشد.[13] انگلیسیها به این اصل معتقد بودند که «یک دیکتاتوری نظامی مشکلاتشان را حل و آنها را از هرگونه دردسر در این کشور (ایران) راحت خواهد کرد تا جایی که آیرونساید به زبان ساده میگفت که «برای ما یک کودتا بهتر از هر چیز دیگری است.»[14] با توجه به این اعمال و دیدگاهها دولت انگلستان به یاری رضاخان و سیدضیاءالدین کودتا کرد. سرپرسی لورن نیز درباره رضاخان نوشته است: «او با دست ایرانیان کاری انجام خواهد داد که بریتانیا میخواست با دست انگلیسها انجام دهد. ما از این پس باید از هرگونه تظاهر به اینکه رضاخان زیر چتر حمایت ما باشد خودداری کنیم چه اینکه اگر امروز آشکار از او حمایت کنیم این حمایت موجب نابودیش میشود.»[15] انگلیسیها، هرچند رضاخان را بر روی کار آوردند ــ و خود او نیز به این مطلب معترف بود ــ[16] به این نکته هم توجه داشتند که بسیاری از تودههای محرومی که گرفتار دستهای یاغی و گردنکش در گوشه و کنار کشور بودند و بر جان و مال خود ایمن نبودند چنین رویکردی را خواستار بودند. درواقع ناامنی، خانخانی، فقر، گرسنگی به پایهای رسیده بود که انگلیسیها در مدت اقامت خود در همدان، که برای سرکوبی جنگلیها عازم شمال بودند، از فقر و گرسنگی مردم استفاده میکردند و با دادن غذا و پول ناچیز آنها را به جادهسازی برای نیروهای انگلیسی وادار مینمودند.[17] چنین شرایط اقتصادی و اجتماعی بیسروسامانی در کنار عوامل دیگر، یعنی ضعف حکومت مرکزی ــ که بر اثر سیاستهای نادرست اقتصادی دولتهای ناتوان مشروطه روی نموده بود ــ زمینه روی کار آمدن یک حکومت مرکزی قدرتمند را مساعد میکرد.[18]
بالاخره در 15 آذرماه 1304.ش مجلس مؤسسان تشکیل شد و در چهارمین جلسه خود در 21 آذرماه 1304.ش حکومت ایران را به رضاشاه پهلوی تفویض کرد و دولتهای انگلیس و شوروی حکومت وی را به رسمیت شناختند.
تمایل رضاشاه به آلمانها
درباب علل گرایش رضاشاه به آلمان، علاوه بر تمایل دولت انگلیس و نظر مساعد آن در این باره، میتوان دلایل چندی یافت، اما آنچه مهمتر از دیگر موارد میباشد سیاست نیروی سوم است که به علت تنفر عمومی مردم ایران از روس و انگلیس همواره در تاریخ سیاسی این کشور در میانِ جامعه زمینه بسیار مناسبی داشت و دولتها معمولاً برای جلب حمایت مردم از تأکید بر این امر ناگزیر بودند. رضاشاه پس از رسیدن به سلطنت بر همان سیاست خارجی که اسلاف مشروطهخواهش ادعا داشتند تکیه نمود: «روابط خوب با روسیه و بریتانیا، بیطرفی در سیاست جهانی و رابطه دوستانه نزدیک با یک نیروی سوم جهت برقراری یک موازنه بین روسیه و انگلیس.»[19] ظاهراً اولین اقدام مهم رضاشاه کاهش وابستگی ایران به این دو قدرت (شوروی و انگلیس) و نهایتاً کاستن و قطع نفوذشان در سیاست ایران بود. وی اولین مقاصدش را با ایجاد تعادل در روابط ایران با آنها و درگیر ساختن یکی از آنها با دیگری، به نحوی که هیچکدام از آن دو کشور نتوانند ثبات حاکمیت پهلوی را متزلزل نمایند، تعقیب مینمود.[20] بر این اساس رضاشاه در ابتدای امر متوجه امریکا شد. او نیز مانند بسیاری از هممیهنانش بر این عقیده بود که ایجاد پیوندهای نزدیک با یک قدرت ثالث، اهرمی در اختیار ایران قرار خواهد داد که برای دفاع از تمامیّت ارضی و استقلال خود به آن نیاز دارد.[21] لذا پیوسته تلاش میکرد با ایالات متحده پیوندهای نزدیکی برقرار نماید و این کشور را نسبت به ارزش دوستی با ایران متقاعد کند. به دنبال دعوت تهران از یک مشاور مالی امریکا به نام آ. سی میلسپو برای تجدید سازمان امور مالی ایران در سال 1301.ش و واگذاری امتیازات نفتی به کمپانیهای امریکایی، در آغاز روابط دو کشور، رضاشاه امیدوار بود که مناسبات نزدیکی با ایالات متحده امریکا برقرار کند، اما خیلی زود دریافت که واشنگتن کمتر از او به ایجاد چنین مناسباتی علاقه دارد؛ زیرا دولت امریکا در تحلیل نهایی، آنقدر به ایران بها نمیداد که خود را در تعارض با انگلستان قرار دهد و از طرف دیگر سیاست انزواطلبی آن کشور مانعی بر سر این راه بود. در نهایت درباره این روابط و انگیزه میتوان گفت که رضاشاه سرانجام به چیزی بیش از مناسبات دیپلماسی و پیوندهای تجاری محدود با امریکا دست نیافت. دومین «قدرت ثالثی» که رضاشاه به آن روی آورد آلمان بود و با توجه به ناکامی روابط با امریکا بود که رضاشاه را به ایجاد پیوندهای نزدیکتر با آلمان ترغیب کرد. از طرف دیگر آلمان در خلال جنگ جهانی اول با گنجاندن ماده 7 در قرارداد برست لیتوفسک 1918.م مبنی بر تضمین استقلال و حاکمیت ایران و تخلیه قوای خارجی از این کشور، محبوبیت بسیاری در جامعه ایرانی کسب کرد و همین امر، نفوذ سهل و آسان آلمان در ایران و گسترش روابط با این کشور را موجب شد تا جایی که ایرانیان، «آلمان را به عنوان نیروی سوم مینگریستند و به آن چشم یاری دوخته بودند.»[22] در مورد روابط با آلمان علاوه بر قدرت سوم باید به این امر توجه کرد که آلمان سابقه مداخله استعماری در خاورمیانه نداشت تا احساسات ایرانیان را جریحهدار کند و از طرف دیگر یکی از کشورهای پیشرفته جهان در زمینه علم و تکنولوژی بود و به خوبی میتوانست به کشور توسعهنیافتهای مانند ایران کمک کند؛ چراکه سرمایه، مشاوران فنّی، واحدهای صنعت و ماشینآلات آماده برای صدور در اختیار داشت. از طرف دیگر رضاشاه تمایل شدیدی به صنعتی کردن کشور داشت؛ لذا خواهان کشوری بود که این امکانات را بهراحتی و ارزان در اختیار او قرار دهد. البته نیاز آلمان به مواد خام باعث شده بود که این کشور بتواند همگام با نیازهای ایران حرکت کند و نیازهای آن را برطرف سازد.
البته گرایش ایران به آلمان در دوران جمهوری وایمار به شدت دوران هیتلری نبود؛ چراکه فعالیت کمونیستهای ایران در آلمان، ایران را نگران ساخته بود، اما با به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان که با افکار ناسیونالیستی، قدرتطلبی و دیکتاتوری رضاشاه هماهنگ بود این روابط سرعت بیشتری گرفت؛ چراکه آلمان به قدرت بزرگی تبدیل شده بود و از سوی دیگر هیتلر به هیچ گروه و حزبی اجازه بر هم زدن روابط با ایران را نمیداد و در واقع میتوان گفت که دیکتاتورها بهتر زبان همدیگر را میفهمند.
با نگاهی به اوضاع و بحران اقتصادی جهان و مسأله تجارت خارجی ایران میتوان به دلیل دیگری در مورد گرایش به آلمان پی برد. با توجه به این وضعیت در سبک و روش تجارت خارجی ایران پدیده نوینی خود را نشان داد؛ این نیز گرایشی بود در جهت روابط تجاری دو جانبه. سه عامل در این گرایش دخیل بودند: الفــ این نتیجه منطقی سیاست مداخله دولت ایران در تجارت خارجی به شمار میرفت. دولت از طریق انعقاد معاهدات تجاری دوجانبه راحتتر میتوانست کنترل خود را بر این بخش از تجارت اعمال کند. تمام این اقدامات مالی و اقتصادی برای دفاع از یک ریال متورمشده و به منظور کمکردن کسری تجاری در پیش گرفته شده بود، ولی این از قدرت صادرات ایران به کشورهایی با سیستم پولی آزاد کاست. لهذا ایران ناچار به انعقاد معاهدات تجاری دو جانبه با سیستمهای پولی ضعیف و کنترلشده، چون آلمان و شوروی کشانده میشد؛ بــ بخش عمده تجارت و مبادلات ایران با اتحاد شوروی بود و داد و ستد با نظام اقتصادی شوروی، اتخاذ شیوهای مبتنی بر معاهدات تجاری دو جانبه را ایجاب میکرد؛ جــ عامل سوم، سیاست حمایت از صنایع داخلی بود. بسیاری از کشورهای اروپایی در سالهای پس از بحران این شیوه را، بهویژه در بخش کشاورزی خویش، اتخاذ کرده بودند. دولت ایران که برای کالاهای کشاورزی خود بازار نمییافت، چارهای جز انعقاد معاهدات تجاری دو جانبه با شرکای تجاری خود نداشت. لهذا بهرغم ریال متورمشده حجم معینی از کالاهای صادراتی و وارداتی از این کشورها تضمین میشد.[23]
در پایان دلیل دیگری که باید به آن اشاره نمود این است که رضاشاه به تجهیزات نظامی آلمان برای ساختار یک ارتش قدرتمند و بازسازی صنایع نظامی کشور ــ آنچه دولتهای روس و انگلیس نمیخواستند ــ نیاز داشت؛ چرا که این تسلیحات ارزش خود را در سرکوبی شورشها و جنبشهای داخلی بهخصوص عشایر نشان داد. براساس چنین خطمشی بود که دولت ایران گرایش و نزدیکی روزافزون نسبت به آلمان نازی پیدا کرد. با توجه به این زمینههای اقتصادی، سیاسی و نظامی میتوان گفت که «گرایش نسبی ایران در آن روزگار به جانب آلمان بیش از آنکه به جهت ارادت باشد، سیاست بوده است.»[24]
توجه آلمان به ایران
در اینکه چه عواملی موجب شد روابط میان ایران و آلمان در این دوره گسترش یابد مطالب گوناگونی را میتوان برشمرد؛ از جمله اینکه بسیاری بر این عقیدهاند که انگلستان برای انحراف افکار عمومی از اینکه تمام امور سیاسی ایران را در پشت پرده این دولت اداره میکنند، لازم دید به دولت آلمان نسبت به نفوذ در ایران چراغ سبز نشان دهند. درست است که آلمان در جنگ جهانی اول شکست خورده، ولی خرد نشده بود و هنوز هم میتوانست قدرت ذاتی خود را در اروپای مرکزی اعمال کند و حتی خیلی بیشتر از سابق برای پیشبرد مقاصد خود عرصه و میدان داشته باشد.[25] لذا توسعه نفوذ آلمان در ایران در این مقطع هیچگونه مغایرتی با منافع انگلستان نداشت، علاوه بر آن این ارتباط میتوانست دو فایده برای انگلستان در بر داشته باشد: نخست آنکه دولت آلمان، به دلیل اینکه شروعکننده جنگ و شکستخورده آن محسوب میشد، مجبور بود غرامت جنگی به متفقین، مخصوصاً فرانسه، پرداخت کند، ولی مشکلات اقتصادی آلمان در حدی بود که نمیتوانست دیون خود را پرداخت نماید؛ چنانکه برونینگ به اطلاع متفقین رساند که به علت بحران جهانی دولت آلمان نمیتواند اقساط غرامت را پرداخت کند و متعاقب آن هندنبورگ از هوورتگرافی استمداد جست.[26]
در صورتی که آلمان با ایران روابط تجاری و اقتصادی برقرار میکرد، میتوانست غرامت یاد شده را پرداخت نماید. از طرف دیگر انگلستان میکوشید با حذف غرامات، بازار صادرات خود را در آلمان که یکی از مشتریهای خوبش بود مفتوح سازد و مسأله بغرنج و زیانآور بیکاری را از این راه حل کند. از سوی دیگر بیکاری و بحران مالی در آلمان آن کشور را به فعالیت در زمینه توسعه تجارت و بهدست آوردن مواد خام و بازار فروش واداشت، بنابراین با برقرار کردن رابطه تجاری با ایران، آن کشور میتوانست غرامت جنگی خود را به انگلستان بپردازد. از طرف دیگر با تقویت اقتصادی آلمان از مشکلات داخلی آن کشور کاسته میشد و از گسترش افکار کمونیستی در آن جلوگیری به عمل میآمد. بنابراین در این دوره، انگلستان با حضور آلمان در ایران مخالفتی نداشت. در آن ایام مصالح بخشی از طبقه حاکم بر آن قرار داشت که باید دست آلمانیها را در شرق باز گذاشت. آلمانیها نیز از این وجه از سیاست بریتانیا کمال بهرهبرداری را نمودند.[27]
آغاز روابط دو کشور در دوره رضاشاه
با قدرت گرفتن رضاشاه روابط ایران و آلمان به تدریج از مرحله سردی که جنگ جهانی اول موجبات آن را فراهم کرده بود خارج شد و رشد یافت، و از طرف دیگر در سالهای دهه سوم قرن بیستم آلمان دوباره درصدد برآمد نفوذ خود را در ایران گسترش دهد.[28]
ولی هنوز بر سر بازگشایی روابط سیاسی و اقتصادی میان دو کشور اشکالاتی وجود داشت. در سال 1297.ش/1919.م دولت ایران، تحت فشار بریتانیا، 31 تا 70 نفر از مأموران دیپلماتیک آلمان را، که در خلال جنگ جهانی اول در ایران فعالیت میکردند، در یک لیست سیاه قرار داد. این افراد حق ورود به ایران را نداشتند. ویپرت فون بلوشر، وزیر مختار آلمان در ایران، در این باره چنین نوشته است: «اینان بهترین کسانی بودند که با اوضاع و احوال ایران آشنایی کامل داشتند و ما برای تشکیل مجدد سفارت ناگزیر بودیم از وجودشان استفاده کنیم. درواقع، لیست سیاه مزبور ضربه سختی به مصالح آلمان به شمار میرفت و از همان لحظه اول مهمترین و فوریترین وظیفه ما لغو این فهرست بود. من در مذاکرهای که با ایرانیان صاحب صلاحیت میکردم این مسأله را مطرح میکردم.»[29]
آلمان تلاش میکرد در بین نمایندگان مجلس ایران نفوذ کند و در صورت امکان از نظر تجاری و اقتصادی ایران را به خود وابسته سازد. برای این منظور لازم بود دستگاه تبلیغاتی در آلمان از طریقه مطبوعات به اقداماتی دست زند. ازاینرو نشریه «آبند» در سال 1304.ش/1925.م، متعاقب روی کار آمدن رضاشاه، از وی به عنوان خواسته بر حقِ مردم یاد کرد. به همین گونه روزنامه «فرانکفورترزایتونگ» در همان سال تصمیم مجلس مؤسسان ایران مبنی بر انتقال قدرت به رضاشاه را تأیید کرد و از آن تمجید نمود. نشریه آلمانی دیگری به نام مجله اخبار شرق، چاپ برلین در همان تاریخ در مقالهای تحت عنوان «ارتقای شیر و خورشید ایران در زمان حاضر» نوشت: «اگر کسی در ده سال قبل ایران را دیده باشد و حالا بدواً به آنجا وارد شود و در بدو ورود به پایتخت فوراً به این نکته متوجه خواهد گردید که نه تنها اسم ”پرس“ به اسم ”ایران“ مبدل گردیده است منظره تهران در این مدت قلیل یک ترقیات و تبدلات غیرقابل تصوری نموده است که ابداً قابل مقایسه با ده سال پیش نیست و نمیتوان تمییز داد این همان شهر سابق است. ارتقای شیر و خورشید ایران پس از به تخت نشستن رضاشاه پهلوی در سال 1926 میلادی تا به حال ابداً از حرکت خود چیزی فروگذار نکرده و هر سال پس از سال دیگر در تحت هدایت یک شخصیت عمده شرق نزدیک که برای مملکت خود با جدیت فوقالعاده پیش میرود چیزهای تازه بهوجود آورده است.»[30] بالاخره در سال 1301.ش گروهی از نمایندگان مجلس که در حزب دموکرات قدیم بودند خواستار پس گرفتن این لیست شدند. آنها دولت قوامالسلطنه را به سرسپردگی به بریتانیا متهم کردند، ازاینرو وی مجبور شد قبل از استیضاح و فشار دولت آلمان و سوئیس لیست یاد شده را بلااثر و ملغی اعلام کند.
پس از این تاریخ جمهوری وایمار تلاش کرد فعالیت خود را در شرق و بهویژه در ایران احیا کند و تعدادی از همان افرادی که طی جنگ در ایران فعالیت میکردند در تشکیلات وزارت امورخارجه آلمان مناصب مهمی یافتند. از جمله واسموس، که انگلیسیها او را خطرناکترین عامل و جاسوس آلمان توصیف کرده بودند، به سرپرستی بخش شرقی وزارت امورخارجه آلمان منصوب شد و وی حتی در دیماه 1303.ش از ایران دیدار کرد. از طرف وزارتخارجه آلمان کنت شولنبورک به عنوان نخستین سفیر پس از جنگ جهانی اول در نظر گرفته شد.
توسعه ارتباطات و مناسبات اقتصادی
با توجه به شرایط پیشآمده و مساعدت اوضاع سیاسی ایران برای برقراری روابط با آلمان، جمهوری وایمار در تلاش بود با برنامهریزی دقیق بتواند نفوذ گذشته آلمان را در ایران و منطقه احیا کند، ازاینرو برنامه خود را چنین تنظیم نموده بود: تسلط بر خطوط ارتباطی ایران؛ سرمایهگذاری در این خطوط به منظور حمل و نقل محصولات؛ نفوذ در اقتصاد ایران برای تسلط بیشتر بر امور سیاسی این کشور؛ جذب ایران به حوزه نظامی.[31]
الفــ ارتباطات:
1ــ خطوط هوایی: با توجه به اهمیت خطوط هوایی در ایران، که درواقع کلید نفوذ در این کشور محسوب میشد، دولت آلمان تلاش میکرد که با نفوذ به این بخش و تسلط نسبی بر آن بتواند زمینه را برای فعالیتهای اقتصادی خود در ایران آماده کند و از طرف دیگر انحصار انگلیس و شوروی را در آن درهم شکند. در این چارچوب در سال 1304.ش/1925.م شرکت یونکرس امتیاز نهایی خطوط هوایی خارجی ایران را به دست آورد. این امتیاز بدون مخالفت انگلستان میسر شد؛ چراکه دولت انگلستان برای برقراری ارتباط هوایی با هندوستان به همکاری دولت ایران احتیاج داشت و در موقعیتی نبود که با واگذاری این امتیاز به آلمان مخالفت کند.[32] قرار بر این بود که این سرویس در آینده خط هوایی شرکت در شوروی را به ایران متصل سازد. شرکت یونکرس در حالی توانست این امتیاز را به دست آورد که با شرکتهای هواپیمایی دیگر رقابت نزدیکی داشت. خبر روزنامه «مورنینگ پست» (Morning Post) چاپ برلین در 11 نوامبر 1925.م بر این مسأله است که بر سر تحصیل امتیاز پرواز در ایران میان سرویسهای هوایی فرانسه و آلمان رقابت شدید وجود دارد. همین روزنامه در شماره 13 ژانویه 1926.م خود نوشته است: «شرکت یونکرس میخواهد خطوط هوایی وسیعی در ترکیه دایر کند و آن را به سرویس هوایی ایران متصل سازد. در صورتی که شرکت موفق به اخذ این قرارداد شود، خط هوایی میان مشهد و هرات برقرار خواهد شد تا یک خط مستقیم هوایی ایران ــ هرات از طریق استانبول ــ تهران دایر گردد. شرکت علاوه بر این میخواهد در آینده هرات را به کشور چین مرتبط سازد. به نظر میرسد حرکت معروف «فشار به طرف شرق، که آلمانها پیش از جنگ جهانی اول، آن را شروع کرده بودند، اکنون با ارتباط سریع هوایی عمل گردد.»[33]
سرانجام در سال 1304.ش شرکت یونکرس موفق شد اجازه پرواز به شهرهای واقع در کرانه خلیج فارس را برای مدت سه سال تحصیل نماید. بدین ترتیب از سال 1306 تا 1311.ش آلمانیها انحصار پرواز در کلیه خطوط داخلی ایران را در اختیار داشتند و علاوه بر آن در ایجاد فرودگاههای نظامی کشور مانند فرودگاه بنادر بوشهر، لنگه و جاسک در خلال سالهای 1308/1929 تا 1309/1930.م فعالیت چشمگیری به عمل آوردند. در سال 1306 خط هوایی برلین ــ بغداد ــ تهران ــ کابل افتتاح گردید و مدتی بعد نیز اجازه استفاده از فرودگاه نظامی مشهد به نیروی هوایی آلمان داده شد. چون این امتیاز در زمانی واگذار شده بود که روابط آلمان و شوروی مختل شده بود با ناراحتی فراوان مسکو و عکسالعمل شدید مطبوعات شوروی روبهرو گردید.[34] با به پایان رسیدن مدت قرارداد شرکت یونکرس در بهمن سال 1311.ش، اعتبار این قرارداد تمدید نگردید؛ زیرا این شرکت به تعهد خود در مورد احداث یک مدرسه آموزش خلبانی در ایران عمل نکرده بود. رضاشاه و مقامات نظامی از خلف وعده شرکت یادشده بسیار ناراضی بودند.[35] پس از شرکت یونکرس اجازه دیگری به شرکت لوفتهانزا ــ شرکت هواپیمایی آلمانی ــ برای دایر کردن پست هوایی و برقراری ارتباط هوایی میان ایران ــ اروپا و ایران ــ افغانستان داده شد. این شرکت میتوانست علاوه بر محصولات پستی مسافر نیز حمل کند.
2ــ ارتباط پستی ایران و آلمان: از جنگ جهانی اول ارسال چندی از کالاهای آلمان، بهویژه کالاهای پرارزش فرآوردههای شیمیایی، بهوسیله پست انجام میشد که از مسیر کشور روسیه تزاری میگذشت. پس از اتمام جنگ، قرارداد مربوط به محصولات پستی بین دو کشور ایران، آلمان و شوروی ملغی گردید و در نتیجه ارسال مصنوعات آلمانی از طریق پست از مسیر بوشهر امکان داشت که البته هزینه آن سنگین بود. بر اثر تحولات بعدی و از اواسط سال 1923.م شرایط ترانزیت بهتدریج برای آلمان مناسبتر، و مزاحمتهای انگلستان در جنوب ایران و بغداد برای شرکتهای آلمان کمتر گشت، ازاینرو در دیماه 1303.ش طبق قرارداد وزارت پست آلمان در شرکت وانگهاوس ــ ایران، ارسال مراسلات به ایران از طریق ولگا ــ مسکو ــ باکو انجام میشد. فقط مراسلاتی که مقصد آنها مناطق جنوبی واقع در اطراف خلیجفارس بود مجاز بودند به شیوه گذشته از طریق کانال سوئز و بمبئی ارسال گردند.[36] در چهاردهم ماه مه 1926.م (1305) وزارت اقتصاد ایران و شرکت کشتیرانی آلمانی «هانزا» قراردادی منعقد کردند که براساس آن یک کشتی هر چهارده روز یکبار به منظور حمل مراسلات پستی آلمان به ایران و بالعکس در بندر بوشهر پهلو میگرفت. در مردادماه همان سال قرارداد اداره پست و بازرگانی ایران درباره روابط پستی آلمان به انجام رسید که تابع مقررات معاهده استکهلم بود. یکسال پس از این بین ادارات پستی دو کشور، قراردادی اداری در مورد تبادل حواله منعقد گردید. این قرارداد نوع پول، حداکثر مبلغ و نحوه محاسبه و تبدیل حوالهها را تعیین میکرد و ماده 16 آن نیز حاوی جزئیات امور فنّی و اداری بود. مفاد این معاهده در تاریخ 9 مهر 1307 (1928.م) به اجرا گذاشته شد. تا آن زمان کلّیه حوالههای پولی از طریق بانک شاهی ایران انجام میشد. پس از آنکه ایران به عضویت پست بینالمللی ــ با مرکزیت لندن ــ درآمد قرارداد یادشده اعتبار خود را از دست داد، اما در سال 1928.م/1307.ش مجدداً ارسال محمولهها تا 5/1 کیلوگرم آزاد شد.
در مورد ارتباط پستی داخلی، دولت ایران سعی میکرد با کمک شرکت هواپیمایی یونکرس آن را توسعه دهد. بر این اساس در سال 1307.ش دولت پیشنهادی برای برقراری پست هوایی بین تهران ــ بوشهر و تهران ــ انزلی به شرکت یونکرس فرستاد و مبلغ چهلهزار تومان بهطور سالانه برای اجرای این خدمات پیشنهاد نمود. این شرکت به علت کمی مبلغ و بالا بودن هزینه ابتدا از قبول آن خودداری نمود،[37] اما با تغییر و تحولات در پیشنهادات طرفین و تصویب مجلس، این پست هوایی برقرار شد.[38]
در زمینه روابط تلگرافی بین دو کشور از خط تلگرافی هند ــ اروپا استفاده میشد که طی سالیان 1920ــ1930.م/1299ــ1309.ش اکثراً برقرار نبود. به همین علت ایران دائماً خواستار برقراری خط تلگراف مستقیمی با آلمان بود که البته این امر تحقق نیافت. هیأت شورای خلق شوروی در سال 1310.ش/1931.م خط تلگرافی یادشده را تحویل گرفت و بدینوسیله از طریق مسکو و تفلیس رابطهای بین دو کشور برقرار شد که از آن کلّیه مراودات تلگرافی با ایران انجام میشد.
3ــ احداث راهآهن سراسری: در روز 9 فوریه سال 1926.م (1305.ش) قانونی درباره احداث راهآهن به تصویب مجلس شورای ملّی رسید. البته درباره مسیر راهآهن بحثهای بسیاری شد؛ از جمله اینکه دکتر محمد مصدق عنوان میکرد که بهتر است این خط از غرب به شرق کشیده شود تا اینکه از شمال به جنوب؛ چرا که بدینوسیله سود بیشتری همراه خواهد داشت و دول استعماری نمیتوانند از آن استفاده کنند. به دنبال مطرح شدن مسأله تأسیس و ساختمان راهآهن 450 کیلومتری شمال ایران بین بندر شاه و شاهی (قائمشهر) در سال 1307.ش، احداث این قسمت برعهده شرکت آلمانی «جولیوس برگر» محول شد. طرح اولیه به صورت آزمایشی بود، و پس از آن، احداث بخش جنوبی آن نیز به شرکت امریکایی «پولم» داده شد. اما نباید فراموش کرد که در تأسیس خطوط راهآهن چهار شرکت امریکایی و آلمانی شرکت جستند.[39]
بعدها دولت ایران با امریکاییها مشکلاتی پیدا کرد؛ چراکه آنها دستمزد بسیاری طلب میکردند. بهدنبال این مسأله در ملاقاتی که کیخسرو، نماینده مجلس شورای ملّی، با آلمانیها داشت آنها تمایل به ادامه کار برای احداث راهآهن را بهطور مستقل و جداگانه اظهار نمودند[40] بهاینترتیب کار را به دو شرکت دیگر آلمانی، به نامهای «فیلپ هولزمی و زیمنس» به مقاطعه داده شد ازاینرو تعداد دیگری از متخصصان آلمانی راهی ایران شدند. البته قبل از این اقدامات و شروع کار شرکتهای یادشده در 30 فروردین 1307.ش نقشهبرداری از مسیر راهآهن توسط آلمانیها در مجلس تصویب شده بود.[41] به دنبال این موافقتها کار راهآهن شروع شد. همگی کارمندان عالیرتبه راهآهن آلمانی بودند و گروهی از ایرانیان که در برلین مطالعه و کارآموزی کرده بودند با آنان در پروژه ساخت راهآهن همکاری میکردند. اصولاً آلمانیها از این جهت در پروژه ساخت راهآهن ایران مشارکت فعالانهای از خود نشان دادند که اولاً منافع مادی برای آنان در پی داشت؛ چراکه در این زمان تورم و بیکاری در آلمان بیداد میکرد، و از طرف دیگر متخصصان آلمانی پول خوبی از ایران میگرفتند و تا اندازهای هم به نفوذ آلمان کمک میکرد و هم از مشکل بیکاری میکاست و برای آنها درآمدزا بود، ثانیاً موجبات گشودن راهی به منظور گسترش بازار مصرف برای آلمان در منطقه خاورمیانه را فراهم میکرد.
بــ مناسبات اقتصادی:
از لحاظ روابط تجاری نیز آلمان موفقیتهایی در ایران کسب کرده بود. در سالهای 1925ــ1926.م ارزش صادرات آلمان به ایران از میزان پیش از جنگ آن افزایش یافته و 5 درصد از کل واردات ایران را به خود اختصاص داده بود. در سال 1929.م آلمان با اختصاص 6 درصد از کل واردات ایران، پس از بریتانیا با 32 درصد و شوروی با 30 درصد و ایالات متحده امریکا با 7 درصد، در مقام چهارم بود و از لحاظ صدور ماشینآلات، این کشور شهرت خوبی داشت. علاوه بر این از آنجایی که آلمانیها از تسهیلات ترانزیت در قلمرو شوروی استفاده میکردند و ماشینآلات سنگین مورد نیاز مناطق شمالی کشور را با احتراز از مخارج هنگفت نقل و انتقالات داخلی از طریق قفقاز وارد مینمودند،[42] میتوانستند کالاهای خود را به نحو ارزانتری به مناطق پیشرفتهتر و پرجمعیتتر شمال ایران برسانند (راه تزانزیت شوروی برای تجارت ایران و آلمان راه بسیار مناسب و سریعی به شمار میرفت). اما روسها میل داشتند که تسهیلات ترانزیت کالاهای آلمانی به ایران را محدود نگهدارند، به همین دلیل آلمانیها به مسیر زمینی ترابوزان ــ تبریز که از ترکیه میگذشت توجه نمودند. طریق جنوبی نیز از نو گشوده شد و خط کشتیرانی هانزا از آوریل 1303.ش حمل و نقل مرتب را آغاز کرد. با رسوخ متخصصان آلمانی به ایران، زمینههای لازم فراهم شد تا آنها بتوانند گوی رقابت را از دیگر رقبا بربایند و از این نظر این عمل آلمانیها، با مخالفت شوروی روبهرو شد و آن را توطئهای انگلیسی خواندند.
قرارداد تجاری، گمرکی و بحرپیمای ایران و آلمان در 12 ماده، و پروتکل اختتامیه آن مصوب بهمن 1307.ش با دو مراسله منعقد شد. در 5 اسفندماه سال 1308.ش قراردادی راجع به حمایت از اختراعات و علائم صنعتی، تجاری و حقوق مالکیت صنعتی و ادبی در دو ماه (مجلس) بین دو کشور در تهران به امضا رسید.[43] تجار آلمانی به تأسیس تجارتخانه در ایران اقدام نمودند و حتی در مواردی که سرمایه کافی در این زمینه وجود نداشت، آلمانیها به صورت انباردار یا شاگرد در نزد تجار ایرانی به کار مشغول میشدند تا به نبض تجارت ایران آشنایی یابند. از بررسی اسناد وزارت امورخارجه چنین برمیآید که تعداد زیادی از آلمانیها، فعالیتهای تجاری خود را بر مناطق جنوبی کشور متمرکز کرده بودند و حتی برای وارد کردن بعضی از کالاهای خود از معافیت گمرکی استفاده میکردند.[44]
روزنامههای آلمانیزبان نیز با درک حساسیت مسأله، از امر مشارکت آلمان در ایران حمایت میکنند و ایرانیان را به معامله با طرفهای آلمانی ترغیب مینمودند.[45] درحالیکه به علت نفوذ آلمانیها در بازار تجاری ایران، تجار ایرانی این واهمه را داشتند که آلمانیها کلیه بازارهای داخلی کشور را تصاحب کنند. درباره واردات و صادرات ایران از آلمان میتوان گفت که ایران مواد خام و محصولات کشاورزی و دامی مانند پنبه، غله، حبوبات، برنج، تریاک، پشم، پوست، دانههای روغنی و قالی به این کشور صادر میکرد و آلمان به ایران ماشینآلات، تولیدات صنعتی، لوازم فنّیِ وسایل نقلیه، مواد رنگی گیاهی، کاکائو، پارچه پشم، چینیآلات، آهن، چدن، فولاد، دوچرخه، مواد دباغی، و کاغذ و مقوا وارد مینمود. بهطورکلی آلمان در همه زمینههای صنعتی مانند نساجی، کاغذسازی، چایخشککنی، سیمان، شیشهسازی، برق، اسلحهسازی، هواپیماسازی و... در ایران فعالیت میکرد و برای راهاندازی کارخانجات کادر لازم را از آلمان میآورد. علاوه بر کارخانجات، آلمانیها سالها اداره معادن کشور ایران را در دست داشتند؛ چنانکه در سال 1310.ش با همکاری آلمان قرار شده بود که در کرج و کهریزک کارخانههای قند بنا شود. احداث کارخانههای قند کرج و کهریزک به لیندن بلات، رئیس بانک ملی ایران، واگذار شد که بعد از دستور تحقیق از طرف رضاشاه در این باره، معلوم شد که بلات اختلاس کرده است، ازاینرو او را محاکمه و جریمه نمودند و کار به مهدی فرخ واگذار شد.[46]
مبادلات تجارتی ایران در سالهای جنگ جهانی اول بدین نحو بود که روس مقدار 28 درصد و انگلیس 22 درصد و امریکا 12 درصد تجارت خارجی را در دست داشتند، اما در سالهای 1311ــ1312.ش/1932ــ1933.م یعنی آخرین سالهای جمهوری وایمار، آلمان فقط 8 درصد تجارت خارجی ایران را در دست داشت،[47] اما روز به روز سهم آلمان در تجارت خارجی ایران بیشتر میشد و سهم سایر کشورها بهطور روزافزون در حال کاهش بود. بدینترتیب آلمانها پس از جنگ، با توجه به شرایط جدید بهوجودآمده، یعنی قدرتگیری تدریجی رضاشاه و سیاست وی در زمینه صنعتی کردن کشور و همچنین مواجه نشدن با مزاحمت انگلیس، توانستند موفقیت اقتصادی خود را در ایران تثبیت نمایند.
با به قدرت رسیدن هیتلر روابط ایران و آلمان به مرحله جدیدی وارد شد. آلمان به نحو چشمگیری در طرح صنعتی کردن ایران درگیر بود. بدون اغراق میتوان گفت که مبنای صنایع جوان ایران، ماشینآلات آلمانی بود؛ چرا که قیمت مناسب و نیاز متقابل باعث شد که این لوازم به آسانی در اختیار ایران قرار گیرد. کارخانجات نساجی شمال کشور و کارخانه مهماتسازی پارچین از آن گونه هستند. در سالهای آخر دهه 1930.م آلمان 55 درصد از ماشینآلات صنایع نساجی ایران را تأمین میکرد و تقریباً تمام صنایع سبک را در انحصار خود گرفته بود. در جنوب ایران از میان نٌه طرح احداث کارخانههای پارچهبافی، شش طرح آن و تمام طرحهای احداث کارخانههای برق در آن منطقه به آلمان تعلق داشت. به علاوه کلّیه امور آموزشی در اختیار آلمانیها بود.
با توجه به مطالب فوق میتوان گفت که آلمان بیشتر در زمینه مسائل تجاری و اقتصادی فعالیت میکرد و اگر در طرحهای ارتباطات (هوایی، زمینی، رادیو) شرکت میجست، بهخاطر آماده کردن زمینه و محیط مناسب برای فعالیتهای اقتصادی بود؛ چراکه خود کشور آلمان با توجه به دوران سازندگی اقتصادی و بیکاری مفرط و تولیدات فراوان صنعتی، به این فعالیت و بازسازی نیازمند بود و از طرف دیگر ایران نیز کوششهای بسیاری برای مدرنیزه کردن کشور آغاز کرده بود و چنین تشخیص داده بود که آلمان بهتر از دیگران میتواند با او همراهی کند.
یکی از اقدامات آلمانیها در ایران فعالیت در امور مالی و اداری ایران بود. بعد از اخراج میلسپوی امریکایی از کشور و متعاقب تصویب لایحه قانونی تأسیس بانک ملّی ایران در 14 اردیبهشت 1306.ش به منظور رهایی از نظارت انحصاری بانک شاهنشاهی ایران (که زیر نفوذ انگلستان قرار داشت) بر بازار پول، هفت نفر از مستشاران آلمانی با تصویب مجلس برای اجرای بعضی از امور مالی و اداری در ایران استخدام شدند؛ چنانکه میسوفری آلمانی به عنوان رئیس محاسبات کل انتخاب شد. پس از آن ایران برای تأسیس بانک ملّی از وجود متخصصان آلمانی استفاده نمود و لیندن بلات را برای ریاست بانک استخدام کرد. بلات، که سابقاً ریاست بانکهای بلغارستان در صوفیه را عهدهدار بود، با توجه به اختیاراتی که داشت برای اداره بانک کارمندان آلمانی را استخدام کرد و تمام پستهای مهم را به آلمانیها سپرد.[48]
بدین ترتیب بانک ملّی تا اوایل سال 1311.ش به اتکای کارشناسان خارجی اداره میشد. وقوع حوادثی در این سال باعث شد کارشناسان آلمانی از اداره بانک برکنار شوند. بدین ترتیب که به علت اختلاس بلات، که بعد از دستور تحقیق از طرف رضاشاه معلوم شد، وی محاکمه، جریمه و برکنار گردید.
در مورد نقش آلمانیها در تأسیس ادارات مالی ایران میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: در سال 1306.ش کارشناسان مالی و اقتصادی آلمان، سازمان وزارت دارایی ایران را پیریزی کردند. از مؤسسات جدید دارایی تأسیس ضرابخانه و تشکیلات آن است که طبق دستور رضاشاه پهلوی برای ضرب مقداری پول زر و سیم و توسعه امور اقتصادی و مبادلات پولی به خرید جدیدترین کارخانجات آن اقدام گردید. بدینترتیب انواع ماشینآلات مورد نیاز وارد گردید و کارشناسان آلمانی آنها را برپا کردند و به راه انداختند.[49]
جــ روابط سیاسی و قضایی:
روابط سیاسی بین دو کشور ایران و آلمان تا زمان الغای کاپیتولاسیون، براساس عهدنامه سال 1873.م قرار داشت که در فصل نوزدهم این عهدنامه حق قضاوت کنسولی برای نمایندگان آلمان در ایران به رسمیت شناخته شده بود.
در سال 1307.ش/1927.م رضاشاه بهوسیله فرمانی کاپیتولاسیون را ملغی نمود. با توجه به قبول این مسأله از سوی آلمان در بهمن سال 1307.ش یک رشته توافقهایی بین دو کشور حاصل شد که سرآغاز روابط جدیدی بین دو کشور گردید. این قراردادها عبارتاند از: عهدنامه مودت و پروتکل اختتامیه که در 28 بهمن 1307.ش در پنج ماده به تصویب رسید و پروتکل اختتامیه آن مربوط به حق تجدیدنظر در ماده 4 عهدنامه در زمینه چگونگی حل اختلافات به امضا رسید؛ قرارداد اقامت و پروتکل اختتامیه مورخ بهمن 1307.ش که در ده ماده تنظیم شد (مواد اصلی این قرارداد به قرار ذیل است: محترم شمردن اتباع یکدیگر در خاک خود؛ رعایت حقوق شرکتهای تجاری که در خاک یکدیگر تشکیل شدهاند؛ برخوردار شدن آنان از رفتار مشابه اتباع داخلی؛ حق تحصیل اموال منقول با رفتار دولت کاملهالوداد؛ تأکید بر اینکه اتباع دو دولت از نظر احوال شخصیه همان طور که قانون مدنی ایران مقرر داشته تابع قانون دولت متبوع خود خواهند بود)؛ در 1 آذرماه 1310.ش (1932.م) موافقتنامهای راجع به اجرای نیابت قضایی و در 6 آذرماه همان سال موافقتنامهای راجع به ابلاغ اوراق قضایی بین دو کشور به امضا رسید.
دــ روابط نظامی:
پس از اجرای کودتا در اسفند ماه 1299.ش/فوریه 1921.م اولین و مهمترین اقدام رضاخان به عنوان یکی از عوامل کودتا و وزیر جنگ، ایجاد ارتش متمرکز و متحدالشکل و مجری سیاست انگلستان بود. نوسازی ارتش در حقیقت یک ضرورت تاریخی بود؛ چرا که یک ارتش ازهمپاشیده، بدون نظم و ترتیب و تشکیلات منظم قادر نبود: 1ــ نظم داخلی را ایجاد، و از گسترش جنبشهای انقلابی آزادیخواهان جلوگیری کند؛ 2ــ مانع نفوذ سیاسی، نظامی و اقتصادی دولت جدیدالتأسیس اتحاد جماهیر شوروی گردد؛ 3ــ از منافع انگلیسیها و عوامل داخلی آنها دفاع نماید.
بازسازی نیروهای مسلح براساس طرحهای دولت انگلستان، که پس از عقد قرارداد 1919 طرح شده بود، در سال 1300.ش شروع گردید.
نیروهای مختلف بریگاد قزاق، پلیس جنوب، ژاندارمری و هنگ مرکزی به صورت یک تشکیلات متحدالشکل نظامی، تحت فرماندهی رضاخان درآمد و بدینترتیب اساس یک دیوانسالاری منظم به مفهوم واقعی آن ریخته شد.[50] دگرگونی اساسی که در ساختار ارتش ایران شکل گرفت، نیازمند پدید آمدن دستهای از مؤسسات صنعتی و لجستیکی و حفظ و نگهداری جنگافزاها بود.
در این زمان دولت آلمان نیز تمایل پیدا کرد که در زمینههای بنیان نهادن صنایع نظامی و تسلیح نیروی نظامی ایران سرمایهگذاری و فعالیت نماید. این تمایل ظاهراً برخاسته از شرایط و محدودیتهای این کشور، بهویژه تهدید شدید تسلیحاتی پس از انعقاد قرارداد ورسای، بود تنگناهای متعددی که در پی انعقاد این قرارداد برای صنایع نظامی آلمان پدید آمد، بسیار شدید و بازدارنده بود؛ بدین معنا که حتی جلوی «مدلسازی تسلیحاتی»[51] نیز از آلمانها گرفته شد.
ظاهراً دولت آلمان در این زمان با دو مسأله مهم روبهرو بوده است: الفــ حفظ و توسعه صنایع نظامی کشور خود؛ بــ فراهم نمودن امکان رقابت با رقبای اروپایی.
با توجه به نکات فوق، اقدام آلمان برای انتقال صنایع غیرنظامی خود مانند هواپیماسازی، اسلحهسازی، و... به کشورهای دیگر درک میگردد و «حتی اگر آلمان بهطور سرّی کاری را انجام میداد باید در کشورهای خارجی آن را آزمایش کند.»[52]
بنابراین ایران در این زمان یکی از محملها و امکانهای ادامه حیات اقتصادی آلمان، بهویژه اقتصاد نظامی آن، پس از شوروی ــ که روابط خوب نظامی با جمهوری وایمار داشت ــ باید تلقی و در نظر گرفته شود. افزون بر این سابقه رابطه نظامی ایران و آلمان که حتی به پیش از جنگ جهانی اول بازمیگشت و خرید سلاح از این کشور از سوی ایران زمینههای شروعی جدیتر و گسترش روابط نظامی را بین طرفین بهوجود آورد.
با وجود این به نظر میرسید عوامل ذیل مانع از پدید آمدن نفوذ گسترده و پرشتاب نظامی آلمان در ایران بود:
1ــ وجود الگوهای آموزشی و تسلیحاتی سازمانهای نظامی کشورهای اروپایی، بهویژه فرانسه، در ایران و تأثیر آنها بر ارتش این کشور؛ 2ــ اعزام دانشجویان علوم نظامی به کشورهای اروپایی بهویژه فرانسه؛ 3ــ وجود افسران عالیرتبه ارتش که آموزشدیده فرانسه یا متأثر از الگوی این کشور بودند.
با همه این احوال در سال 1302.ش ایران هیأتی برای گفتوگو درباره هزینه جنگافزار و کارخانههای تفنگسازی به آلمان اعزام کرد و هیأتی دیگر را روانه چکسلواکی نمود. در نتیجه با کمک کارشناسان این دو کشور کارخانه باروتسازی و شیمیایی پارچین در سال 1305.ش و کارخانه تفنگسازی سلطنتآباد در سال 1307.ش و کارخانه فشنگسازی سلطنتآباد و مسلسلسازی دوشانتپه در سال 1311.ش دایر گردید و آغاز به کار کرد.[53] تماس اولیه با صنایع آلمان به خرید تسلیحات نظامی محدود نگردید، بلکه تأسیسات و صنایع نظامی آلمان نیز مورد توجه دولت ایران بود. ازاینرو به دستور رضاشاه و پیشنهاد هارتمن حتی قرار بود که تأسیساتی که در آلمان از رده خارج شده ولی در عین حال برای صنایع نظامی ایران مفید بود، به کشور وارد شود.[54] وارد کردن صنایع و تأسیسات از ردهخارج برای طرفین معامله برداشتی کاملاً متفاوت به نظر میرسید. از طرفی دولت آلمان در جواب علاقه وافر ایران به صنایع نظامی خود عقیده داشت که دستگاههای تولیدی مادر (عمده) را به واسطه رکود اقتصادی حاکم بر آن کشور پس از جنگ جهانی اول، نمیتوان به کشورهای خارجی صادر کرد، اما در عین حال این دولت حاضر بود کارخانجاتی که تولیداتشان دیگر یارای رقابت با فرآوردههای سودآور ملّی و غیرملی را نداشتند، به ایران بفروشد.
از سوی دیگر تلقی ایران، که کشوری فاقد هرگونه زیرساخت اقتصادی و صنعتی بود، از ورود این دستگاهها، با وجود فرسودگی، خوشبینانه ارزیابی میگردد؛ چرا که نویدبخش صنعتیسازی ایران به ویژه در صنایع نظامی بود. تأسیس کارخانجاتی که به طور عمده انگلیسی و آلمانی بودند، نشاندهنده این برداشت دولتمردان ایرانی از صنعتیسازی ایران است که تأسیس کارخانه نخستین گام برای پیشرفت صنعتی کشور میباشد.
در سال 1308.ش/1929.م سرهنگ ارفع به منظور خرید صدهزار تفنگ شرکت مارز به آلمان سفر کرد، ولی او در این زمینه چندان موفق نبود؛ زیرا بلژیکیها مشابه این سلاحها را با قیمت بسیار ارزانتری عرضه میکردند.
نکته در خور توجه در مبحث ایجاد صنایع نظامی در ایران وجود مواد خام مورد نیاز این صنایع در داخل ایران بود. اما دولت ایران چه از لحاظ نیروی انسانی ماهر و چه از لحاظ فنّی فاقد امکان بهرهوری از این مواد بود. بنابراین دولت ناچار بود که امر صنعتی ساختن کارخانجات تسلیحاتی کشور را به دست خارجیان بسپارد. در اینجا ردپای آلمانیها را میتوان مشاهده کرد. «هارتمن، مستشار آلمانی، در این راستا برنامهریزی استخراج معادن ایران را ارائه کرد.»[55] به نظر میرسد برنامهریزی بر روی استخراج معادن ایران از سوی ایران و آلمان منافع در خور توجهی داشته است. از سوی دیگر به منظور راهاندازی تشکیلات نظامی که نیازمند کارشناس بودند در سال 1302.ش از سر مهندس آلمانی، اشمیت، که متخصص اسلحه و ماشینآلات بود، دعوت شد که به ایران بیاید. وی در ایران تشکیلات جدیدی را طراحی کرد که تقریباً میتوانست جنگافزارهای مورد نیاز ارتش را تأمین نماید. وی در طرحش تأسیس بخشهای زیر را پیشبینی کرده بود: 1ــ کارخانه بزرگ ماشینآلات مختلف برای کلیه تعمیرات توپ و غیره؛ 2ــ کارخانه تفنگسازی برای تهیه تفنگ و مسلسل به طرز جدید و عموم تعمیرات راجع به آنها؛ 3ــ کارخانه فشنگسازی، تمام فشنگهای لازم قشون و نوار مسلسل؛ 4ــ کارخانه باروتکوبی برای ترکیب باروتهای جدید کمدود و اجزای شیمیایی؛ 5ــ کارخانه ریختهگری و آهنذوبکنی و فولادسازی برای تهیه گلوله توپ مثل نارنجکهای دستی؛ 6ــ کارخانه ارابهسازی دارای شعبات تعمیر اتومبیل، ارّهکشی، نجاری با ماشین و سراجی به طرز جدید؛ 7ــ کارخانه ایجاد قوه الکتریک؛ 8ــ مدرسه فنّی برای تربیت کارگر به منظور آتیه قورخانه و تولیدات اسلحه؛ 9ــ احداث محل تیراندازی مطابق نمونههای اروپایی برای امتحان تیراندازی تفنگ، مسلسل و توپ.[56]
طرح تشکیلات جدید قورخانه مطابق شیوه اروپاییان بود و کاملاً مورد پسند رضاخان سردار سپه قرار گرفت. اما مشکلات موجود مانع از اجرای طرح گردید که از آن جمله میتوان به وضعیت نامساعد اقتصادی و ضیق بودجه مملکت، کمبود و به سخن بهتر نبودن نیروی انسانی ماهر و متخصص برای راهاندازی بخشهای گوناگون و کاملاً نوین طرح جدید قورخانه در ایران اشاره کرد. درواقع راهاندازی همان قورخانه قدیم و تکمیل بخشهایی از آن نیاز اساسی به متخصصان خارجی داشت، چه رسد به طرح مهندس اشمیت. به همین دلیل طرح کوچکتری پس از مشورت با متخصصان اروپایی و از آن جمله مهندس اشمیت ریخته شد و در راستای آن ماشینآلات و مصالح لازم از آلمان وارد گردید.
از این پس اداره قورخانه با آلمانیها بود که تلاش میکردند به سبک کارخانجات تسلیحاتی اروپاییان آن را اداره کنند.[57] اوج همکاری نظامی ایران و آلمان هنگامی بود که رئیس ستاد ارتش ایران تصمیم گرفت نظام آموزش نظامی آلمان را در ارتش ایران اجرا کند و متخصصان و معلمان نظامی آلمانی را به ایران بیاورد. رئیس ستاد ارتش ضمن تماسی که با شولنبورگ، سفیر وقت آلمان در ایران، گرفت، از او خواست گزارشی راجع به برنامههای آموزش مدارس نظامی آلمان و ارگانهای مختلف ارتش تهیه کند و در اختیار او قرار دهد. به دنبال این قضیه در سال 1309.ش/1930.م تعدادی از افسران ایرانی برای فراگرفتن فنون نظامی به آلمان اعزام گشتند و در مدارس نظامی شهرهای درسدن و یوتربرگ ثبت نام کردند و مشغول تحصیل شدند.[58]
در سال 1311.ش/1932.م که روابط ایران و آلمان تا اندازهای به سردی گراییده بود، دولت ایران از هارتمن، مدیر فنّی قورخانه سلطنتی، که حدود یک سال بدون حقوق کار میکرد، خواست در مدت سه روز قورخانه را به مدیر ایرانی آن تحویل دهد. حتی آلمانیهای شاغل در قورخانه و سایر مراکز نظامی که قرارداد نیز داشتند، از ایران اخراج گردیدند.
کدورت دولت ایران و شخص شاه از آلمانیها علل مختلفی داشت که از آن جمله میتوان به فعالیت ضد رژیم دانشجویان ایرانی مقیم آلمان و انتشار مقالات انتقادی مطبوعات آلمان علیه رضاشاه اشاره کرد. علاوه بر این در این تاریخ متخصصان نظامی آلمانی شاغل در ایران، افزایش حقوق و بهبود بخشیدن به اوضاع بهداشتی خود را خواستار بودند.
به اعتقاد شولنبورگ، به طور کل علت اصلی اینکه آلمانیها در فروش سلاح به ایران کاملاً موفق نبودند موضع ضد آلمانی سرهنگ ارفع، نماینده وزارت جنگ، بود؛ چرا که وی ترجیح میداد تسلیحات مورد نیاز ایران را عمدتاً از چکسلواکی و فرانسه تأمین نماید.[59] پس از این حادثه اداره زرادخانه بر عهده ایرانیان گذاشته شد و مأموریت سرهنگ ارفع، که در سال 1310.ش به منظور جذب و استخدام متخصص برای کارخانجات مهماتسازی پارچین و صنایع دفاع ایران به برلین رفته بود، لغو گردید؛ زیرا رضاشاه در آخرین لحظه دستور قطع مذاکره را صادر کرد.[60]
نکتهای که توضیح آن در اینجا ضروری به نظر میرسد تأثیرپذیری دولت و کارشناسان آلمان در سیر تسلیح و ایجاد صنایع نظامی در ایران از رویدادها و نوسانات سیاسی است که یکی از دلایل اصلی آن قرار گرفتن سازمان حکومتی ایران براساس نظام استبداد مطلقه بود و این مسأله برنامهریزی درازمدت و سازمانیافته را تحتتأثیر قرار میداد.
روابط ایران و آلمان نیز از این قاعده جدا نبود و سیری که با هدایت و پشتیبانی آلمان پدید آمده بود در آن زمان متأثر از وقایع سیاسی دچار وقفه جدی گشت.
بحران 1931.م/1311.ش در روابط ایران و آلمان برای طرفین پیامدهای متفاوتی داشت؛ برای ایران ایجاد وقفه در امر تسلیح و ایجاد صنایع نظامی را در پی داشت، اما به نظر میرسد که در اقتصاد آلمان، این بحران بسیار ناگوارتر بود؛ چرا که اکثر صنایع نظامی آلمان دیگر از طریق هارتمن قراردادی با ایران نداشتند.
واقعیت امر این است که سرهنگ ارفع به خاطر رشوهخواری از کار برکنار، و سرهنگ اسماعیل شفایی جانشین او شد. پس از آن روابط نظامی ایران و آلمان صمیمانهتر، و فروش سلاح به ایران پررونقتر گردید و بدون تردید افزایش بودجه نظامی دولت ایران نیز به گسترش روابط کمک ارزندهای نمود.
از شرکتهای آلمانی که در فروش تسلیحات و کالاهای صنعتی به ایران فعال بودند، میتوان از شرکت راین مثال آگ، گوته هفنونکر خوته، ونکهانس و شرکت هواپیماسازی یونکرس نام برد. شرکت ونکهانس برای استفاده شخصی رضاخان یک ماشین سواری ضد گلوله به او هدیه کرد.[61] شرکت هواپیماسازی یونکرس نسبت به سایر شرکتها در فروش هواپیما و همکاری نظامی فعالتر بود و در اکثر مواردی که ارتش برای سرکوبی شورشهای داخلی به هواپیما احتیاج داشت، این شرکت با خلبانان آلمانی آماده کمک بود. خلبانان آلمانی پروازهای بسیاری در مناطق کردنشین و عشایری جنوب انجام دادند و بدینترتیب در سرکوبی اهالی آن مناطق تأثیر عمدهای داشتند و خدمت مؤثری در تحکیم و ثبات رژیم رضاخان انجام دادند. با وجود کشمکشی که در روابط ایران و آلمان وجود داشت، همکاری بین دو دولت تا آخر دهه 1320 ادامه یافت. جایگاه آلمان و صنایع نظامی این کشور در تسلیح ایران به گونهای بود که دولت ایران نمیتوانست به آسانی از آن چشم بپوشد. از سوی دیگر میزان بالای اعتبار تخصیصیافته برای صنایع نظامی از جانب ایران، اشتیاق آلمانها را برای ادامه همکاری نظامی با ایران پایدار میساخت. انعقاد قرارداد اسماعیلخان با شرکت آلمانی «ورنز» در پاییز 1311.ش (1932.م)، که در آن ایران مقداری تفنگ به ارزش دو میلیون رایش مارک از آلمان خرید و همچنین بهکارگیری ده نفر از متخصصان آلمان این شرکت در صنایع نظامی ایران، برای آلمانیها بسیار باارزش بود. تأثیرات انعقاد چنین قراردادهایی بر رشد صنایع نظامی آلمان آن هم در شرایط خاص سیاسی این کشور در بین دو جنگ جهانی موضوع تأملبرانگیزی است. بااینهمه احمد مهرداد بر این عقیده است که از ثمرههای مذاکرات بین وزارت جنگ ایران و صنایع نظامی آلمان، مردم آلمان بهره چندانی نمیبردند، به این خاطر که صادراتی از این نوع، کمک چندانی به رفع بیکاری، که در آلمان فراگیر بود، نمیکرد. از طرف دیگر این معاملات باعث شد که صنایع نظامی آلمان در زمان حکومت ناسیونالسوسیالیستها میوههای این قراردادها را بچینند.[62]
نکتهای که مهرداد بدان اشاره نکرد، آن است که پیامد عقد چنین قراردادهایی برای ایران نیز آن چنان که انتظار میرفت مطلوب نبود؛ زیرا بر اثر این قراردادها و سیاست نزدیکی به آلمان: الفــ عملاً امکان داخل شدن ایران به عرصه جنگ جهانی دوم افزایش یافت؛ بــ وارد ساختن تأسیسات و کارخانجات فرسوده و از رده خارج نه تنها کمکی به اقتصاد و صنایع ایران نکرد، بلکه با صرف مبالغ گزاف، از یکسو فشار بسیاری به توان مالی ایران وارد آورد و از طرف دیگر از ایجاد صنایع نظامی غیرمدرن اما پویا و درونجوش جلوگیری کرد؛ جــ وابستگی تام ایران به لحاظ تسلیحات و صنایع نظامی بدون در نظر گرفتن تأثیر تحولات و رویدادهای سیاسی و بینالمللی به آلمان، نتیجهای جز وقفه در سیر تسلیح و آسیبپذیر نمودن امر صنعتی کردن ایران نداشت.
هـ ــ روابط فرهنگی ایران و آلمان:
آلمانیها از ابتدای سال 1925.م/1304.ش فعالیت فرهنگی و تبلیغاتی خود را آغاز کردند. در همان سال هنرستان صنعتی ایران و آلمان در تهران تأسیس شد و در سالهای بعد هنرستانهای صنعتی دیگری در شهرهای تبریز، اصفهان، مشهد و شیراز تأسیس گردید.[63]
در سال 1308.ش مجلس شورای ملّی تصویب کرد که سی نفر دانشجو برای یادگیری فنون راهآهن به آلمان اعزام شوند و در این میان 391 نفر اعزامشدگان در فاصله سالهای 1307ــ1310.ش به آلمان اعزام شده بودند.[64]
در هنرستان ایران و آلمان، محصلان ایرانی آموزشهای علمی و فنّی میدیدند در آنجا ایرانیان در فنون درودگری، مکانیک و حتی داروسازی تحصیل میکردند.[65] مدیریت مدرسه آلمانی به عهده دکتر اشترونک بود. برای برلین اهمیت فوقالعاده داشت که عده زیادی از ایرانیان علاقهمند به مدرسه آلمان بروند، زبان و فرهنگ آلمانی بیاموزند، و به آلمان علاقهمند شوند و در آینده با علاقهمندی روابط ایران و آلمان را توسعه دهند.
در 1306.ش قانون لغو امتیاز حفاری آثار باستانی، انحصار فرانسویها را از لحاظ کشفیات باستانشناسی لغو کرد و در اختیار دولت قرار داد و بدینترتیب یک هیأت از باستانشناسان آلمانی به منظور حفاری در تخت جمشید به ایران آمدند.[66] در این زمینه باید از پروفسور هرتسفلد، دانشمند فقید آلمانی، یاد کرد که پلههای بزرگ ورودی تالار کاخ آپادانا با نقوش برجسته آن را از زیر خاک درآورد و کتیبه سنگی خشایارشاه را به خط میخی خواند.
بهطور کلی با فراهم شدن مقدمات گسترش روابط ایران و آلمان، در مطبوعات آلمان، مقالاتی از تجددخواهی رضاشاه چون تشکیل ارتش برای برقراری و تأمین امنیّت در سراسر کشور و از بین بردن خانخانی، حمایت و پشتیبانی کردند؛ چنانکه روزنامه پوتسدام (Potesdom) (مورخ 26 آوریل 1930.م ــ 1306.ش) از رضاشاه به عنوان سربازی که برای امپراتوری آلمان احترام خاصی قائل است تجلیل کرده و اضافه نموده که وی خواهان استحکام روابط دو کشور است.[67]
اما با وجود این در چند مورد همین مطبوعات باعث شدند مشکل حادی در روابط بین دو کشور ایجاد شود. از جمله آنها میتوان به نشریه «پیکار» اشاره کرد. چون محیط و حزب کمونیست آلمان نفوذ بسیاری داشت، این کشور را کمونیستهای ایران برای فعالیت و انتشار نشریات کمونیستی انتخاب کردند. مجله پیکار از ارکان حزب کمونیست ایران محسوب میشد و مسئولیت آن از طرف این حزب بر عهده مرتضی علوی، دانشجوی اعزامی ایران در رشته اقتصاد برلین، گذاشته شده بود. مقالات این نشریه حاوی مطالبی علیه رضاشاه و حکومت استبدادی وی بود که در مواردی نیز بعضی از شمارههای آن به ایران فرستاده میشد.[68] نشریه یاد شده با درج کاریکاتورهایی از رضاشاه و مطالب متعددی علیه وی، خشم دربار ایران را برانگیخت تا جایی که رضا شاه به وزارت امورخارجه دستور پیگیری موضوع را صادر نمود و پس از مکاتبات و مباحث بسیار جدی فقط با تعطیل شدن این نشریه و اخراج علوی از آلمان موضوع حل شد.
ویپرت فون بلوشر در مورد تأثیر نشریات یادشده در روابط دو کشور نوشته است: «از خود پنهان نداشتم که وضع آلمان در ایران در هنگام شروع فعالیت من مستحکمتر از هنگام ترک خدمت من بود... که روزنامهنگاران هم که از آلمان شاه را مورد حمله قرار میدادند در این بلیه سهمی داشتند. در برخی از آن لحظات احساس میشد و چنین به نظر میرسید که باید فاتحه فعالیت آلمانیها را در ایران لااقل برای مدتی غیرقابل پیشبینی خواند.»[69]
بخش دیگری از فعالیت فرهنگی دو کشور شامل اعزام دانشجویان ایرانی به آلمان میباشد که درواقع نشریات یاد شده حاصل تلاش و فعالیت سیاسی این دسته از دانشجویان میباشد.
حاصل سخن
با تحولات گستردهای که طی جنگ جهانی اول بروز نمود و به انقلاب اکتبر 1917.م لنین در خاک روسیه منجر شد، کلیه معادلات گذشته به هم خورد؛ روسیه که زمانی رقیب انگلستان بود و در طی جنگ جهانی اول علیه آلمان، متحد آن کشور شده، اکنون به صورت دشمن آشکار انگلستان درآمده بود، لذا ضرورت جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی کمونیست موجب شد انگلستان سیاست ایجاد حکومت متمرکز قوی در ایران را در برنامه کار خود قرار دهد. این سیاست با راهنمایی ژنرال آیرونساید تحقق یافت که وی فرد مطلوب خود، یعنی رضاخان، را با کودتا به حکومت رساند. رضاشاه در قبال آلمان سیاستی مبتنی بر مصلحت اتخاذ کرد که ظاهراً منبعث از خواست رهایی از قید رقابت و تسلط سیاسی و اقتصادی بریتانیا و شوروی بود. البته برقراری و توسعه این روابط با چراغ سبز انگلستان و شوروی همراه بود. ایران قصد داشت از طریق جذب کالاهای صنعتی آلمان، که به راحتی در اختیار ایران گذاشته میشد، و صدور مواد خام مورد نیاز آلمان به بازارهای آن کشور از وابستگی به قدرتهای رقیب بکاهد و نیروی سومی را نیز در سیاست خارجی ایران درگیر نماید تا شاید بتواند از فشارهای این دو کشور رهایی یابد.
رضاشاه در این دوره قصد داشت از آلمان به عنوان نیروی سوم بهره بگیرد، البته قبل از آلمان، او سعی کرد امریکا را در این قضیه وارد کند که به خاطر سیاست خاص امریکا این تصمیم به شکست انجامید. با این حال کارآیی فنّی آلمان و حسن استقبال آن کشور از کمک به ایران در زمینه احداث صنایع اساسی چون نساجی، حمل و نقل و فروش تسلیحات نظامی موقعیت خوبی را برای آن کشور پیش آورد. حضور گسترده آلمانیها در ایران و خدمات و فعالیتهای فراوان آنان در بخشهای مختلف اقتصادی و تجاری موجب گشت ایرانیان خاطره خوبی از آلمانها داشته و نظر آنان نسبت به آن کشور مثبت باشد. از سوی دیگر بازار گسترده ایران و مواد خام این کشور باعث شده بود آلمان نگاه خاصی به این کشور داشته باشد و از نظر سیاسی با عنایت به موقعیت منحصربهفرد ایران در منطقه خاورمیانه، آلمان بیمیل نبود که بتواند پایگاه و جایگاهی برای آینده خود در این کشور و ناحیه بهدست آورد و شاید از رقیبانی که دنیا را بین خود تقسیم کرده بودند، جا نماند. البته روابط ایران با آلمان در این دوره، به خاطر فعالیت دانشجویان ایرانی در آلمان که با مرام کمونیستی علیه رضاشاه و ایران در مطبوعات و مراکز پیشدانشگاهی مشغول فعالیت بودند، دچار موانعی جدی گردید و روابط فرهنگی، سیاسی و تجاری دو کشور در معرض خطر و قطع ارتباط قرار گرفت که البته با اخراج فعالان سیاسی مخالف ایران و اجازه فعالیت ندادن به دانشجویان ایرانی از سوی آلمان و اعزام کمترین دانشجو از سوی ایران به این کشور و کنترل آنان و در نهایت نیاز اقتصادی طرفین به همدیگر این روابط ادامه یافت و در دوره هیتلر ابعاد گستردهتری پیدا کرد.
در پایان میتوان به علت اجازه انگلستان به توسعه این روابط اشاره کرد. این کشور تمایل داشت که آلمان روابط اقتصادی و پویایی تجاری خود را توسعه دهد تا قدرت پرداخت غرامت جنگ جهانی اول را داشته باشد و از حالت انزوا خارج شود و چهبسا بتواند آن را در مقابل شوروی انقلابی قرار دهد و از سوی دیگر بدون آنکه مستقیم و علنی به رضاشاه کمک کند تا احساسات مردم تحریک گردد از طرف آلمان این کار انجام شود و ظاهراً انگلستان کارهای نباشد. شوروی نیز، با توجه به تز انقلاب خود، رضاشاه را فردی انقلابی دانست که در حال گذر از مرحله فئودالی است. به همین دلیل از او حمایت ضمنی میکرد و مانعی در ایجاد این ارتباط به وجود نمیآورد و به راحتی راه ترانزیت ایران ــ آلمان را مهیا میکرد؛ چرا که درآمد اقتصادی نیز برای این کشور به همراه داشت.
پینوشتها
* کارشناسی ارشد تاریخ.
[1]ــ شاپور رواسانی، نهضت میرزاکوچکخان جنگلی و اولین جمهوری شوروی در ایران، تهران، چاپ آشنا، 1363، ص256
[2]ــ همان، ص257
[3]ــ وحید مازندرانی، راهنمای عهود و عهدنامه تاریخی ایران، تهران، ابنسینا، 1341، ص38
[4] - Harald, Nicolson: Nochkriegsdiplomatic – Curzon. The last Phase 1919-1925 Berlin, 1934. P. 134
[5]ــ ابراهیم باستانی پاریزی، تلاش آزادی، تهران، بینا، 1341، ص265
[6]ــ همانجا.
[7]ــ شاپور رواسانی، دولت و حکومت در ایران، شمع، بیتا، ص11
[8] - Leith Forbes H. A, Checkmare Fighting Tradition in Central Persia, London, 1928, P. 23
[9]ــ مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، بینا، تهران، 1335، ص15
[10]ــ علی دشتی، پنجاه و پنج، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، 2535، ص55
[11]ــ علی وثوق، چهار فصل در تفنن و تاریخ، تهران، چاپخانه بهمن، 1361، ص12
[12]ــ حسن تقیزاده، «قرارداد وثوقالدوله 1919 میلادی و رشوه گرفتن او»، مجله یغما، سال 28، ش6 (شهریورماه 1354)، صص366ــ335
[13] - Leith fordes ibid, P. 78
[14]ــ شاپور رواسانی، دولت و حکومت در ایران، همان، ص119
[15]ــ پرسی لورن، شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، ترجمه محمد رفیع مهرآبادی، تهران، نشر فلسفه، 1363، صص55 و 54
[16]ــ یحیی دولتآبادی مینویسد که رضاشاه در حضور وی گفته است که انگلیسها او را به قدرت رساندهاند، رک: یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران، ابنسینا، ج4، 1331، ص343
[17]ــ ژ. دنسترویل، امپریالیسم انگلیس در ایران و قفقاز، ترجمه حسن انصاری، تهران، منوچهری، 1358، ص140
[18]ــ محمدعلی گرامی، تاریخ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و نظامی دوران رضاشاه کبیر، بیجا، 1355، ص34
[19] - Peter Avery, and Melvile Charles, the Cambridge History of Iran, Volume 7, Cambridge University Press, Cambridge, 1991, P. 431
[20] - Ibid, P. 432
[21]ــ جمعی از نویسندگان، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1375، ص172
[22]ــ ژرژ لنچافسکی، سی سال رقابت غرب و شوروی در ایران، ترجمه حورا یاوری، تهران، سحر، 1351، ص188
[23]ــ علیاصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، انتشارات پروین و معین، 1372، ص347
[24]ــ مهدی فرخ، خاطرات سیاسی فرخ، به کوشش پرویز لوشانی، تهران، امیرکبیر، ج2، 1347، ص457
[25]ــ ابوالحسن مسعود انصاری، زندگانی من و نگاهی به تاریخ سیاسی ایران و جهان، تهران، ابنسینا، ج2، 1359، ص19
[26]ــ ژاک پیرن، جریانهای بزرگ تاریخ معاصر، ترجمه رضا مشایخی، تهران، امیرکبیر، ج2، 2537، ص323
[27]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی (1357ــ1300)، تهران، البرز، 1374، ص51
[28]ــ ریپر بلوشر، سفرنامه بلوشر، ص137
[29]ــ م. س ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قائمپناه، انتشارات حزب توده، 1356، ص90
[30]ــ اسناد وزارت امور خارجه ایران، پرونده شماره 9، کارتن 31، سال 1304.ش
[31]ــ ژرژ لنچافسکی، همان، ص185
[32]ــ سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، همان، ص55
[33]ــ فتحالله نوری اسفندیاری، رستاخیز ایران، تهران، سازمان برنامه، بیتا، صص167 و 165
[34]ــ ژرژ لنچافسکی، همان، ص190
[35]ــ اسکندر دلدم، زندگی پرماجرای رضاشاه، ج 3، ص763
[36]ــ ریپر بلوشر، همان، ص242
[37]ــ روزنامه شفق سرخ، ش 325، سال 1304.ش/1925.م، ص2
[38]ــ خاطرات سردار اسعد بختیاری جعفرقلیخان امیربهادر، به کوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1372، ص171
[39]ــ مرکز اسناد ریاست جمهوری، بایگانی نخستوزیری، آلبوم 46، سند شماره: 14834/35ــ11
[40]ــ همان، سند شماره بــ10354/35ــ22
[41]ــ همان، سند شماره ب 14807/آ و 35ــ10
[42]ــ علیاصغر زرگرینژاد، همان، 1372، ص359
[43]ــ کتاب سبز وزارت امور خارجه، گزارشی درباره آلمان و روابط ایران و آلمان، به مناسبت مسافرت رسمی حضرت والترنسل، رئیسجمهوری آلمان فدرال به ایران، اداره سوم سیاسی، نشر وزارت امور خارجه ایران، اسفند 2537، ص39
[44]ــ اسناد وزارت امور خارجه ایران، نمره 22528، مورخه 29 بهمن 1304
[45]ــ در این زمینه میتوان به ترجمه متن یک روزنامه آلمانیزبان به نقل از اسناد وزارت امورخارجه، کارتن 65، پرونده 1، مورخه 16 اوت 1925 اشاره کرد.
[46]ــ مهدی فرخ، همان، ص302
[47]ــ مریم میراحمدی، پژوهشی در تاریخ معاصر ایران برخورد شرق و غرب در ایران، ص73
[48]ــ اسکندر دلدم، همان، ص767
[49]ــ حبیبالله مختاری، تاریخ بیداری ایران، ص404
[50] - A. Mahrad, Iran Auf Dem WegzDik, Tatur – Militarisierung und Wideratand 1918-1925 Hannover 1972, P. 110
[51]ــ ژرژ لنچافسکی، همان، ص191
[52]ــ علیرضا ازغندی، «روابط نظامی ایران و آلمان در سالهای 1299 تا 1320»، آینده، سال سیزدهم (1366)، ص557
[53]ــ ابراهیم صفایی، بنیادهای ملی در شهریاری رضاشاه کبیر، تهران، وزارت فرهنگ و هنر، ج1، بیتا، ص13
[54] - Anmad, Maharad, Die Dutsch-Persischem Beziehungen 1918-1933, P. 344
[55] - Ibid, P. 344
[56]ــ اسناد وزارت امور خارجه ایران، پرونده 31/288 به نقل از بیگلرپور و دیگران، ص136
[57]ــ دانش نوبخت، شاهنامه پهلوی، تهران، مطعبه مجلس، 1343، ص203
[58]ــ علیرضا ازغندی، همان، ص559
[59]ــ همانجا.
[60] - Ahmad Mahrad, Ibid, p. 347
[61]ــ علیرضا ازغندی، همان، ص559
[62] - Ahmad Mahrad, Ibid, P. 347
[63]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، پاژنگ، 1358، ص18
[64]ــ علیمحمد حاضری، روند اعزام دانشجو در ایران، تهران، سمت، 1372، ص121
[65]ــ اسکندر دلدم، همان، ص749
[66]ــ پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، ناشر عطایی، ج2، بیتا، ص64
[67]ــ اسناد وزارت امور خارجه ایران، پرونده 9، کارتن 31، سال 1304
[68]ــ مرکز اسناد ریاست جمهوری، بایگانی نخستوزیری، آلبوم مجله بیکار و نهضت 97، سند شماره 2/21، نمره 1173، مورخ 11/2/1310
[69]ــ ریپر بلوشر، همان، ص326