آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

نگارش کتاب به منظور تشریح و تبلیغ عقاید، و شرح زندگی رهبران، از ابزارها و وسایلی است که فرق و مکاتب مختلف در طی تاریخ به آن توجه نموده و به منظور ترویج عقاید خود از آن سود جسته اند. بابیت و بهائیت نیز از این امر مستثنا نیستند. پیروان این فرقه ها متناسب با زمان و شرایط اجتماعی و سیاسی خود، کتاب هایی تحریر کرده و به نوعی حتی کتب قبلی خود را تصحیح نموده اند. بررسی سیر این نوشته ها از موضوعاتی است که ما را در شناخت بیشتر این فرقه ها و چرایی تغییر دیدگاه هایشان یاری می دهد. استاد محیط طباطبایی از محققان نام آشنایی است که در دهه 1350 کار کتاب شناسی آثار بابیت و بهائیت را انجام داده و حاصل این پژوهش خود را در سلسله مقالاتی، و نقل آن ها، عرضه کرده است. توضیح این مقالات موضوع نوشتار حاضر می باشد.

متن

 

روانشاد استاد سید محمد محیط طباطبایى (خرداد 1281 ــ مرداد 1371) محقق، نویسنده، خطیب، معلم، منتقد، فرهنگبان، تاریخدان، نسّابه، ادیب، شاعر و روزنامه‏نگار آزاده، مبارز، کوشا، نکته‏سنج، مبتکر و پرآوازه عصر ماست که علاوه بر تسلط بر زبان‌هاى فارسى، عربى، انگلیسى و فرانسوى، با زبان‌هاى کهن شرقى: پهلوى، سُغدى، خوارزمى، اوستایى و سُریانى نیز (به اقتضاى تحقیقات و پژوهش‌هاى علمى خود) آشنایى نسبى داشت و دقت نظر و گستره معلومات و قوّت و حافظه‌اش، مورد قبول بلکه اعجاب‌ اندیشمندان بود. به نوشته آقایان حبیب یغمایی، دکتر جعفر شهیدی، باستانی پاریزی و ایرج افشار، «به اتفاق دانشمندان و استادان و شاعران و نویسندگان و محققان و صاحب‌نظران معاصر، استاد سیدمحمدطباطبایی در فنون ادب و تبحر در علوم و تحقیق، صاحب‌نظری است مسلّم و مَتَّبَع، و این دقایق در مقالات و قطعات آن جناب که بی‌انقطاع در جراید و مجلات و رادیو انتشار یافته و می‌یابد گواهی است عدل.»[1]

کارنامه علمى و فرهنگى استاد محیط، اوراق زرینى دارد. مدیریت تواناى مجله‏هاى وزینى چون «آموزش و پرورش» و «محیط» در دهه 1310ــ1320.ش، سرپرستى و اجرای حدود بیست سال برنامه علمى و جذاب «مرزهاى دانش» در سال‌هاى 1338ــ1357، رایزنى فرهنگى ایران در دهلى، بغداد، دمشق، بیروت و پاریس در سال‌هاى 1327ــ1334، و عضویت در فرهنگستان زبان و ادب ایران (1369 به بعد) بعضى از این اوراق زرین‏اند. پروفسور آصف فکرت، درباره برنامه «مرزهاى دانش»، گفته است: «براى من آن برنامه، یک کلاس پیشرفته ادبیات و تاریخ و فرهنگ بود. استاد محیط که سخن مى‏گفت، در ذهن من در آن روزها چنان بود که شاهنشاهى مقتدر در قلمروش فرمان براند و فرمانش بى‌چون‌وچرا روان باشد. او هم فرمانرواى قلمرو ادب و تاریخ و فرهنگ بود. با قدرت سخن مى‏گفت که به آنچه مى‏گفت دانا بود و بر آن تسلط داشت. نام هم نام سنگین و پرصلابتى بود: مرزهاى دانش... .»

علاوه بر تألیف چندین کتاب ارزشمند (همچون «نقش سید جمال‌الدین اسدآبادى در بیدارى مشرق‌زمین» و «تاریخ تحلیلى مطبوعات ایران»)، نگارش متجاوز از 2500 مقاله در مطبوعات مختلف (مهر، تعلیم و تربیت، ارمغان، گوهر و...) و ایراد ششصد خطابه در همایش‌هاى گوناگون داخل و خارج کشور ــ و همگى علمى و تحقیقى ــ در موضوع تاریخ، جغرافیا، ادبیات، زبان، کتاب‏شناسى، هنر و...، حاصل تکاپوى بیش از شصت سال فعالیت علمى و فرهنگى استاد را تشکیل مى‏دهد که بجاست بازماندگان دانشمند وى به تدوین و انتشار آن‌ها ــ در قالب مجموعه‌آثار ــ همت گمارند.

انجمن آثار ملى، با افتخار، در سال 1357 جایزه یک‌میلیون ریالى خود را به پاس مجموع تحقیقات و خدمات و آثار یک محقق در طی عمرش، به وى تقدیم کرد. نیز در همان سال، مجموعه‌مقالات ده‌ها استاد و دانشمند را (که به هدف پاسداشتِ مقام عالى علمى و اخلاقى محیط توسط آقایان حبیب یغمایى و دکتر سید جعفر شهیدى و دیگران، گردآورى شده و با عنوان «محیط ادب» به چاپ رسیده بود) در مجلس دوستانه فرهنگى، دکتر على‌اکبر سیاسى به جناب محیط اهدا کرد.

مقامات بلند علمى و منش اخلاقى استوار او، شهره مجامع علمى بود و فرهیختگان بسیارى، از علامه طباطبایى (مؤلف تفسیر ارجمند المیزان) و استاد مرتضى مطهرى تا دکتر عبدالحسین زرین‏کوب، دکتر عباس زریاب خویى، دکتر باستانى پاریزى، دکتر سید جعفر شهیدى، دکتر محمداسماعیل رضوانى، دکتر محمدامین ریاحى، پروفسور آصف فکرت، امیرى فیروزکوهى، سید محمدعلى جمالزاده، سید حبیب یغمایى، سید محمدرضا جلالى نائینى، انجوى شیرازى، عبدالعلى کارنگ، احمد اقتدارى و دیگران، به توصیف مکارم اخلاق و احوال وى رطب اللسان بوده و هستند.

به گفته دکتر زرین‏کوب: «استاد محیط طباطبایى، خود تاریخ زنده و پویاى یک قرن بود؛ تاریخ یکى دو قرن قبل از خود را نیز با مطالعه مستمر، با کنجکاوى و موشکافى، از آنِ خود کرده بود. در آنچه به تاریخ و ادبیات قرن‌هاى اخیر مربوط مى‏شد قول او راهگشا بود.» دکتر عباس زریاب خویى، که از اواسط دهه 1320 با محیط از نزدیک در تماس بوده، از «حافظه نیرومند» او یاد ‏کرده است که «مخزنى آکنده از معلومات و اطلاعات بسیار وسیع و گران‌بها در تاریخ، ادب و فرهنگ ایران و اقوام مهاجر» بود و ‏افزوده است: «اطلاعات او در مورد تاریخ قاجار و نیز رویدادهاى زمان معاصر، شرح حال رجال سیاسى و ادبى، سوابق اخلاقى، اجتماعى و سیاسى آنان بسیار چشمگیر بود. این‌گونه اطلاعات درباره رجال معاصر و قریب به زمان ما در آن دوران، در کمتر کتاب یا مجموعه‏اى دیده مى‏شد و یا اصلاً دیده نمى‏شد.»

انجوى شیرازى، محیط را «پژوهشگرى پرمایه، جامع و شایسته نام خویش» شمرده و با اشاره به تکاپوى مستمرّ نیم‌قرنه وى در جستجوى نسخه‏هاى مخطوط و کتاب‌هاى چاپى تازه در کتاب‌خانه‏هاى تهران، ‏نوشته است: «این آسان نیست که یک نفر بیش از هفتاد سال غرق در مطالعه و تحقیق باشد. استاد محیط بیش از هزار رساله و مقاله علمى، ادبى، انتقادى و تحقیقى دارد. در ده‌ها کنفرانس و سمینار و کنگره علمى و تحقیقى در خارج و داخل شرکت کرده بود.»

باستانى پاریزى، که کلاس درس محیط درباره تاریخ تمدن جدید را درک کرده، مدعى است که در آن ساعات معدود، «به اندازه سال‌ها و قرن‌ها از محضر پربرکت آن استاد ضعیف‏نواز بهره بردم... استادى که در فضیلت و مردمى و استغنا و بى‏باکى و خیرخواهى و دفاع از حقوق جامعه ضرب‌المثل است.» سید محمدعلى جمالزاده بر ویژگی‌هایى چون پراطلاعى، ژرف‌بینى، بى‏غرضى و انصاف در استاد محیط انگشت تأکید ‏نهاده است: «استاد ارجمند و امروز یکتا محقق واقعى بى‏غرض و مرض و خالى از تعصب و با مطالعه و اطلاع و ژرف‌بینى ما، آقاى سید محمد محیط طباطبایى... .» و بالاخره احمد اقتدارى معتقد است که «استاد محیط، محیط فضل و آداب است و در جمع استادان شمع اصحاب. اما گذشته از جلالت قدر و علوّ مرتبت علمى و پختگى و وسعت اطلاع، امروزه، بحق، استاد همه ادب پروران ایران است و به خاطر زبان و ادب کهنسال فارسی چه رنج‌ها که برده است و چه دردها که در دل نهفته است... وجود گرامی‌اش کم‏نظیر است و در کشاکش دوران، چون سنگ آسیا، قدیم و قویم و در پاسدارى از ادب فارسى و فرهنگ ایرانى، پابرجا و استوار مانده است.»[2]

استاد محیط در اواسط دهه 1350 در ماهنامه وزین «گوهر» (مدیر مسئول: مرتضى کامران) به درج یک‌سلسله مقالات علمى و انتقادى راجع به تاریخ و متون تاریخى و کلامى مهمّ بابیان و بهائیان (همچون نقطه الکاف و مطالع‌الانوار) اقدام نمود که چنان‌که انتظار مى‏رفت با استقبال فراوان محققان و پژوهشگران روبه‌رو شد و متقابلاً واکنش خصمانه وابستگان به آن دو فرقه را برانگیخت و موجب پاسخگویى استاد شد. توضیح این مقالات، موضوع گفتار بعدی ماست.

 

کتاب شناسی آثار بابیت و بهائیت از منظر استاد محیط

می‌دانیم که دو کتاب یا دو گونه کتاب تاریخ قدیم و جدید در میان بابیان و گروه‌های منشعب از آنان رواج داشته است. تاریخ قدیم در 1279.ق و تاریخ جدید در 1291.ق شکل گرفته است. ظاهراً نویسنده تاریخ قدیم یک نفر اصفهانی بود و تا 1290 تنها مرجع تاریخی این گروه قرار داشته است و در دوره‌ای نوشته شده است که اعدام شیخ‌ علی عظیم (شیخ‌علی ترشیزی) شاگرد سید کاظم رشتی و (به نظر استاد محیط) جانشین مسلّم علی‌محمد باب، در 1268.ق و پس از سوءقصد نافرجام به ناصرالدین‌شاه به دستور او، زمینه را برای میدان‌داری و ریاست برادران نوری (بهاءالله و صبح ازل) آماده ساخت. این زمان، هنوز بابیت از درگیری‌های فرقه‌ای آن دو برادر رنگ نگرفته بود.

تاریخ جدید توسط یک یا چند نفر، اما، در دوره‌ای نوشته شده است که دو شاخه بابیت (ازلیت و بهائیت) با یکدیگر در نزاع داغ فرقه‌گرایانه بودند و از سوی دیگر، سران بهائیت تصمیم گرفته بودند روابط خود را با دربار قاجار و ناصرالدین‌شاه بهبود بخشند و ازاین‌رو، در تاریخ جدید، دشنام‌های فراوان پیشین را کنار نهادند و ثناگوی شاه شدند؛ چنان‌که با بهره‌گیری از رسائل میرزا ملکم‌خان (با بهره تلفیقی از عین عبارات او) و شیوه نگارشی رسائل آخوندزاده (به‌ویژه در رساله گفت‌وگوهای جمال‌الدوله هندی و کمال‌الدوله در دین‌ستیزی از زبان سیاح بیگانه) دنبال مخاطبان جدیدی می‌گشتند. مؤلف این کتاب جدید نامعلوم بود. عده‌ای، میرزاابوالفضل گلپایگانی و گروهی، مانکجی‌ هاترایای گجراتی زردشتی را نویسنده آن می‌دانستند. میرزاابوالفضل گلپایگانی، به گونه‌ای غیره مستقیم میرزا حسین همدانی (تهرانی بنا به نسخه مانکجی)، منشی مانکجی، را نویسنده آن دانسته است.

در هر حال، در این مقطع، پروفسور ادوارد براون که با سران مختلف ازلیان و بهائیان ارتباط داشت، به انتشار تاریخ قدیم بابیت در 1328.ق /1910.م دست زد و به اعتماد قول میرزا ابوالفضل گلپایگانی، آن را به حاجی‌میرزا جانی کاشانی مربوط دانست.

در مقالات «کتابی بی‌نام با نامی تازه» و «تاریخ قدیم و جدید» به خامه محیط طباطبایی، کیفیت نام‌گذاری تاریخ منتشر شده توسط ادوارد براون ــ با همکاری شیخ محمدخان قزوینی ــ ، به نقطه‌‌الکاف، و فضای تاریخی تدوین تواریخ بابیت بررسی شده است.[3] براون پیش از آن به دنبال تاریخ قدیمی بود که تاریخ جدید از آن اقتباس شده بود. ازاین‌رو، با دیدن دو نسخه در میراث کنت گوبینو، که «نقطه الکاف» به عنوان یک بخش از آن خوانده شده بود، به انتشار تاریخ یادشده دست زد. نکات زیر، برخی از مواردی است که استاد محیط طباطبایی به آن‌ها توجه کرده است:

1ــ نسخه مورد استفاده ادوارد براون، نه دارای اسم مؤلف است و نه دارای عنوان کتاب، و تاریخ تحریر و تاریخ انتقال آن به پاریس. اما شباهت حوادث تاریخ قدیم و جدید، باعث شده است آن نسخه را نسخه تاریخ قدیم و نویسنده آن را حاجی‌میرزا جانی (معروف به نقطه کافی، مؤلف رساله نقطه‌الکاف) بداند، درحالی‌که طرفین ازلی و بهائی، یعنی مدّعیان جانشینی باب، در موقع انتشار آن، این نسبت را با اطمینان تلقی نمی‌کرده‌اند.

2ــ رساله‌ای که براون، عنوان رساله را از آن اقتباس کرده و در 1279.ق تحریر یافته، نوشته‌ای تاریخی نبوده، بلکه رساله‌ای کلامی است و کاتب به علّتی نامعلوم یا به اشتباه آن را به تاریخ قدیم بابیه متصل کرده است. در ضمن، تاریخ تألیف این رساله 1264 یا 1267.ق می‌باشد، درحالی‌که مقدمه تاریخ قدیم در 1270.ق تألیف یافته است.

3ــ نه تنها از حاجی میرزا جانی کاشانی در بعضی از حوادث، در این کتاب به عنوان «ناقل یا منقول عنه» یاد شده، اساساً او دو سال جلوتر از تألیف تاریخ قدیم درگذشته است و نویسنده این تاریخ، احتمالاً محمدرضا نام اصفهانی می‌باشد که در بغداد بوده است و حاجی میرزا جانی، که براون تاریخ قدیم را به او نسبت داده، نامی است که نخستین‌بار میرزا ابوالفضل گلپایگانی، آن را در رساله اسکندریه ذکر کرده است. به ادعای گلپایگانی منشی مانکجی که از طرف او مأمور نوشتن تاریخ بابیه شده بود، نزد او آمد و از او درخواست همکاری نمود. او نیز وی را به تاریخ حاجی میرزا جانی کاشانی حوالت داد.

4ــ استاد محیط طباطبایی معتقد است همه نسخه‌های تاریخ قدیم ــ که در هیچ موردی با نام مؤلف همراه نبوده ــ بر خلاف تصور ادوارد براون، هرگز از میان نرفته و محیط طباطبایی خود، دست کم از شش نسخه آن خبر داشته و سه نسخه را با نسخه گوبینو مقایسه کرده است. او یادآور شده است که غیر از نسخه گوبینوی کتابخانه پاریس، دو نسخه دیگری که او دیده، رساله اعتقادیه نقطه‌الکاف را در ابتدا ندارند و شاهدی دیگر بر نام مؤلف و نام کتاب تاریخ قدیم در آن‌ها نیست؛ چنان‌که نسخه مانکجی در بمبئی نیز فقط نام میرزا حسین طهرانی را بر خود دارد.

محیط طباطبایی در مقاله «از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است»[4] یکی دیگر از منابع تاریخی بابیان به نام تاریخ نبیل زرندی را بررسی کرده است. پیش از بررسی دیدگاه او و برای درک بهتر از جایگاه تاریخی این نوشته، در ذیل درخصوص سیر تاریخی کتاب‌های تاریخی شاخه‌های بابی توضیح داده شده است.

انتشار کتاب موسوم به نقطه‌الکاف توسط ادوارد براون، ناخرسندی بهائیان را به دنبال داشت و آن‌ها این کار را اقدامی به سود رقیبان ازلی خویش تلقی کردند. ازاین‌رو، به دستور عبدالبهاء، میرزاابوالفضل گلپایگانی در پاسخ به آن، به تألیف تاریخ مستقلی به نام کشف‌الغطا دست زد که به علت مرگ او ناتمام ماند و مهدی گلپایگانی آن را تمام کرد و آن را در عشق‌آباد از 1330 تا 1334.ق، منتشر کردند و البته به دلیل تغییر جوّ سیاسی خاورمیانه پس از فروپاشی امپراتور تزاری (حامی پیشین بهائیت)، و حاکمیت بریتانیا بر فلسطین، و هراس از تقابل با پروفسور انگلیسی، نسخه‌های کشف‌الغطاء را به سرعت جمع نمودند و سوزاندند. چنان‌که پس از آن، تحریر نسخه محمد قاینی نبیل (اهل عالین) در 1300.ق، به سود بهاء تمام شد. عجیب آنکه، بعد از او فقط محمدتقی همدانی در احقاق‌الحق از آن نقل قول کرده است و البته مانند براون او را نمی‌شناخت. سه سال بعد، عباس افندی با تصرفاتی، آن را به سود پدرش و به عنوان جانشینی برای تاریخ قدیم و جدید تحریر کرد و در 1307.ق به براون در عکا هدیه داد. عبدالحسین آواره (آیتی بعدی) نیز در خلأ حاصل از سوختن کشف‌الغطاء در 1917.م، کواکب‌الدریه را از 1918 تا 1921.م نوشت، اما بازگشت او از بهائیت، آن کتاب را از اعتبار ساقط کرد. پس از آن آواره خود را آیتی نام نهاد. بعد از مدتی با تلاش شوقی افندی، کتابی انگلیسی با عنوان «امواج نور» یا «داون بریکرز» به عنوان تاریخ نبیل زرندی (ملامحمد نبیل زرندی شاعر مداح میرزا حسینعلی بها) در 1927 یا 1932.م منتشر شد. عبدالبها مقدمه سیاح جعلی را حذف کرد و کتاب را مقاله سیاح نامید. این کتاب بعداً به عربی و با عنوان مطالع‌الانوار منتشر گشت و از عربی نیز به فارسی برگردانده و به عنوان تلخیص تاریخ نبیل منتشر شد. این کتاب، که در هیچ کدام از نوشته‌های پیشین نامی از آن نرفته بود، مورد تردید بسیاری قرار گرفت. جالب آن است که این کتاب که هیچ سابقه ذهنی از آن وجود نداشت، بنا به اشاره‌ای در آن، در سال 1305.ق یعنی دو سال پیش از سفر ادوارد براون به عکا تألیف شد و روشن نیست چرا به او هدیه داده نشد.

محیط طباطبایی با گزارش این سیر تاریخی در پاسخ به منتقدی به نام دکتر علیمراد داودی ــ استاد فلسفه دانشکده ادبیات تهران که گویا گرایش‌های بهایی دارد ــ او را در اینکه مطالع‌ الانوار را نگاشته شوقی افندی می‌داند، با خود هم‌رأی خوانده و این شاهد تاریخی را آورده است که چرا تاریخ‌نویسان قدیمی به جای استناد به محتویات آن تاریخ، به منقولات شفاهی دیگران تکیه کرده‌اند؛ کتابی که می‌توانست پاسخ مناسبی در برابر نسخه تاریخ قدیم منتشر شده توسط ادوارد براون باشد. چنان که اشاره نکردن عبدالبهاء به این کتاب در تذکره الوفا را شاهدی بر صحت نظر خود مبنی بر جعل کتاب یادشده توسط شوقی افندی دانسته است.

محیط طباطبایی که از وارد شدن به بحث‌های فرقه‌ای گریزان است، در پاسخ به نقدی مفصل و فرقه‌ای از جانب نواب‌زاده اردکانی در همان نشریه بهایی، بر ابعاد کتاب‌پژوهی خود تأکید کرده و حمله فرقه‌گرایانه او را به علامه محمدخان قزوینی و ادوارد براون در چاپ کتاب قدیم به دور از انصاف دانسته است. چنان‌که نقد خود بر آنان را متضمن تأیید نظر بهائیان در جعلی بودن نسخه گوبینو، که به سود ازلیان بود، ندانسته و پژوهش خود را به دور از نزاع بهائیان با ازلیان خوانده است. وی به دسته‌ای دیگر از نقدهای او پاسخ داده و سرانجام او را به انکار اصل تاریخ قدیم متمایل یافته است؛ امری که راه بحث را می‌بندد.

به‌رغم تکرار این نکته از جانب محیط طباطبایی که او به دنبال تأیید یا ردّ طرفین نزاع نیست، گروهی از طرفین تحقیق کتاب‌شناسی او را از این منظر نگریستند و بر او خرده‌ها گرفتند. ازاین‌رو، او در مقاله دیگری به نام «ادامه بحث درباره نقطه‌الکاف» به بعضی از نقدها پاسخ داده و بر مدعیات خود، به ویژه بطلان استناد تاریخ قدیم به میرزا جانی و اصفهانی بودن مؤلف، تأکید کرده است.[5]

محیط طباطبایی در مقاله «کتاب اقدس» در مورد کتاب‌شناسی این اثر میرزا حسینعلی بها بحث نموده است. این کتاب در 1290 یا 1292.ق تدوین شد. وی در ایام پیری و در 1308.ق، پسرش میرزامحمدعلی غصن اکبر و میرزا آقاجان کاشی را برای چاپ و انتشار آثارش به بمبئی روانه کرد و برای بستن دهان عیبجویان، آنان را در اعمال اصلاحات مورد نیاز ترغیب نمود و به آنان اجازه لازم را داد. ازاین‌رو، اختلاف‌های فاحشی در متون خطی ــ به دلیل اصلاح آن‌ها در زمان حیات بها ــ و نیز میان آن‌ها با متون چاپی رخ داده است. طباطبایی با تأکید بر این مطلب، به دنبال حلّ این معماست که چرا بهائیان از چاپ مجدد این کتاب که روزگاری به دنبال آن بودند، امتناع کردند. او این پاسخ را اگرچه صحیح، اما کافی نمی‌داند که خوف بهائیان از زمینه بروز خرده‌گیری‌های عربی‌دانان بر اشتباهات فراوان و فاحش ادبی در این متن عربی، علّت پرهیز از چاپ مجدّد آن است. وی در نهایت این جمع‌بندی را کرده است که بازماندگان عباس افندی غص اعظم اگر بخواهند به انتشار آن دست یازند، ناگزیرند به انتشار نسخه اصلاح‌شده غصن اکبر رقیب عباس افندی دست یازند و این امر از منظر اختلافات فرقه‌ای به زبان آن‌هاست و ازاین‌رو، از انتشار آن پرهیز دارند.[6]

محیط طباطبایی در نوشتار دیگری به عنوان «برهان قاطع»، از قول ضیاءالحکما خاطره‌ای از مرحوم حکیم میرزاحسن جلوه (پسر عمّ ضیاءالحکما) درباره حضور وی در جلسه استادش، میرزاحسن نوری، با سیدعلی‌محمد باب و ناتوانی باب از پاسخ به پرسش‌های فلسفی او، نقل کرده که بسیار مغتنم و خواندنی است.[7]

استاد محیط در مقاله «رساله خالویه یا ایقان»، به دنبال بررسی اصرار بهاء بر تصحیح و تجدید همه متون ایقان بر اساس نسخه ملاعلی‌اکبر شهمیرزادی است. بهاء در سال 1269 به بغداد رسید و پس از احیای بعضی درگیری‌های قبلی، به مدت دو سال با نام درویش محمد به نقشبندیان سلیمانیه پیوست و پس از آن به دعوت برادرش، میرزا یحیی صبح ازل، به بغداد بازگشت و با خواندن برادر کوچک‌تر به نام حضرت ازل و مستور کردن او، و خواندن خود با نام حضرت بهاء امور بابیان را به عهده گرفت. او پس از سال 1269.ق، برای دومین بار در سال 1275.ق امر خود را اظهار کرد، ولی قبول عام نیافت و در معرض خطر قرار گرفت. با آمدن سیدمحمد تاجر شیرازی، دایی مسلمان و مخالف علی‌محمد باب، بهاء در 1277.ق برای اثبات حقانیت باب طی دو شبانه روز رساله خالویه را در دو باب نگاشت که بعداً به کتاب ایقان تغییر نام یافت. او در این رساله به اشاراتی، بر فشار سنگینی اشاره کرده است که بر اثر اظهار امرش، بر او وارد شد. درهر‌حال، این رساله در خدمت تثبیت امر او قرار گرفت و پس از جدایی دو گروه ازلیان و بهائیان و سومین مرحله اظهار امر بهاء در 1280.ق، اهمیت بیشتری یافت.[8]

محیط طباطبایی در نوشتار دیگری با نام «عظیم پس از باب و پیش از ازل» به اثبات ریاست شیخ‌علی عظیم پس از اعدام باب و ابطال جانشینی فرد دیگری مانند میرزا یحیی صبح ازل همت گمارده و در این خصوص از شواهد تاریخی و تصریح تواریخ بابی بهره گرفته است.[9]

چنان‌که اشاره شد، یکى از مقالات استاد در مجله گوهر، تطبیق نسخه‌های مختلف کتاب مقدس بهائیان: «اقدس»، (نوشته حسینعلى بهاء) با یکدیگر است که به طور مستند نشان مى‏دهد مطالب این کتاب را (همچون دیگر تألیفات عادى بشرى) اطرافیان بهاء در زمان چاپ، براى جلوگیرى از ایراد اهل ‏نظر، بارها دست‌کارى نموده و «اغلاط املایى و ادبى و دستورى» آن را «تصحیح» کرده‌اند.

مقاله محققانه استاد در این زمینه را باعنوان «کتاب اقدس» در ذیل می‌خوانید:

 

کتاب «اقدس»، آکنده از اغلاط ادبی و املایی

چنان‌که فوقاً اشاره شد، یکی از مقالات استاد در مجله گوهر، تطبیق نسخه‌های مختلف کتاب مقدس بهائیان: «اقدس»، (نوشته حسینعلی بهاء) با یکدیگر است که به طور مستند نشان می‌دهد مطالب این کتاب را (همچون دیگر تألیفات عادی بشری) اطرافیان بهاء در زمان چاپ، برای جلوگیری از ایراد اهل نظر، بارها دست‌کاری نموده و «اغلاط املایی و ادبی و دستوری» آن را «تصحیح» کرده‌اند.

مقاله محققانه استاد در این زمینه را با عنوان «کتاب اقدس» در ذیل می‌خوانید:

«نخستین بحث کتاب‌شناسى که قبلاً به نظر خوانندگان ماهنامه تحقیقى ”گوهر“ رسید مربوط به کتاب تاریخ قدیم و جدید بابیه بود که دنباله آن به موضوع کتاب مطالع‌الانوار، ترجمه داون بریکرز [و] تألیف شوقى افندى، کشیده شد که پس از چاپ و انتشار، به ملا محمد نبیل، شاعر زرندى مداح میرزا حسینعلى بها نسبت داده شده بود. این بحث چند تن از مبلغان و پیش‏کسوتان معروف هر دو دسته بابى و بهایى را برانگیخت تا بر آن خرده بگیرند و ردّ و انتقادى بنگارند که پاسخ آن‌ها نیز بعداً در ضمن مقالات تکمیلى به استحضار خوانندگان حقیقت‏جو رسید.

اینک مى‏خواهیم بحث تازه کتاب‌شناسى را در مورد ”کتاب اقدس“ تصنیف میرزا حسینعلى بها، بر پژوهندگان بى‏طرف عرضه داریم و برخى نکات و دقایق را که در طى مراجعه و مقایسه نسخه‏هاى متعدد خطى و چاپى این کتاب دریافته‏ایم، بر بساط پژوهش و سنجش قرار دهیم تا نظر خوانندگان را به سیر نظر درباره آن جلب کند.

پیش از آغاز بحث، باید راجع به کیفیت تصنیف این کتاب نظرى افکند و دید با وجودى که از تاریخ جدایى فرزندان میرزا بزرگ نورى در 1280.ق و تشکیل دو فرقه بهایى و ازلى و تفرقه میان آن‌ها از سال 1285، هر دو گروه در کشور عثمانى زیر اسم بابى به سر مى‏بردند و بنا به تعهداتى که هنگام توقف بغداد و قبول تابعیت سپرده بودند، درباره عقیده مذهبى خود، که نوعى از تصوّف معرفى شده بود، حقّ هیچ‏گونه تبلیغ و ترویج شفاهى و کتبى نداشتند و به همین سبب در طول مدت چهل سال، قادر به جذب افرادى از عنصر عرب و ترک و ارناؤط حتى به تعداد شماره انگشتان دو دست نشدند و هر کارى انجام مى‏دادند، خواه در عکا و خواه در قبرس و از پیش در آدرنه و بغداد، در پرده استتار انجام مى‏گرفت و مربوط به همان عدّه ایرانى بود که از کاشان و اصفهان و شیراز و تبریز و بلده نور دنبال ایشان به کشور عثمانى رفته بودند. پس از بیست و اندى سال، چند بار اظهار و انکار و تکرار ادعا و سکوت، عاقبت در سال 1290 یا 1292.ق دفترى مشتمل بر شش هفت هزار کلمه به نام ”اقدس“ به زبان عربى براى تسجیل انفصال و استقلال خود از بابیان، در عکا تدوین شد که صورت‌هاى متعددى از آن به خط چند تن خطاط که با خود از ایران برده بودند در پرده استتار نوشته و به اتباع مطمئن سپرده شد. در ضمن تکرار استنساخ، نسخه‏ها گاهى به دست افراد عربى‏دانى مى‏افتاد که در آن آثار ضعف انشا و نقص ماده ادبى مى‏جستند.

در سال 1308 که مدتى بود میرزا حسینعلى به واسطه پیرى و بیمارى، کارهاى دنیوى و دینى خود را میان دو پسرش: عباس افندى (غُصن اعظم) و میرزا محمدعلى (غُصن اکبر) قسمت کرده بود و هر کدام در بخشى از امور دسته‌جمعى مشغول انجام بودند، میرزا محمدعلى را، که خطى زیبا داشت، با میرزا آقاجان کاشى خادم، که از آغاز ادعا تا این تاریخ همواره یار و خادم وفادار بها مانده بود، به بمبئى فرستاد تا کتاب‌ها و نوشته‏هاى او را به چاپ برسانند. در ضمن بدیشان اجازه داد که در اصلاح عبارات کتاب‌ها تا جایى که زبان عیب‏جو بسته شود از سعى لازم دریغ نورزند. در نتیجه، صورت چاپ‌شده آثار بهاء نسبت به صورت خطىِ قبل از انتشار آن‌ها، اختلاف صورت پیدا کرد.

اکنون پس از تقدیم مقدمه، به اصل مطلب مى‏پردازیم. از نسخه‏هاى چاپى و خطى اقدس که تا 25 سال پیش، گاهى دیده بودم، هرگز ذهن متوجه به امکان وجود اختلاف صورت و کم و بیش در مندرجات آن‌ها نشده بود، تا آنکه 24 سال پیش نسخه اقدس چاپ حروف سربى بغداد را در آن شهر دیدم که از مطابقه چند نسخه خطى با یکدیگر، به تفاوت‌هاى موجود در آن‌ها پى برده و در پاورقى صفحه‏ها ضبط کرده بود. صرف‏نظر از اختلاف کلمه و کلمات، گاهى در برخى از صفحات آن تا چند سطر هم کم و بیشى دیده مى‏شد. تا آنکه چند سال پیش، به نسخه چاپ ممتاز و معتمد که در حیات مصنّف و با اجازه صریح او، به وسیله میرزا محمدعلى غصن اکبر پسرش و میرزا آقاجان خادم کاشى در بمبئى اندکى پیش از مرگ صاحب کتاب به ضمیمه مقدارى از نامه‏هاى عربى بها به اشخاص مختلف برخوردم که در یک مجموعه مشتمل بر 380 صفحه با خط نَسخ خوب و خوانا به چاپ رسیده که تنها 64 صفحه آن به متن اقدس اختصاص یافته و 315 صفحه دیگرش شامل نامه‏هاى بى‏عنوانى مى‏شود که محلّ فصل و وصل غالب آن‌ها در متن مشخص و معیّن نشده است. متأسفانه در این موقع، نسخه اقدس چاپ بغداد یا نسخه خطى مربوط به قبل از تاریخ 1308 هجرى نخستین چاپ کتاب، در دسترس نبود تا با مطالعه، معلوم دارد آیا اختلاف نسخه‏ها در نسخه چاپ استاندارد بمبئى هم وجود دارد یا نه؟

پنج سال پیش از این، شادروان حبیب‏الله عتیقه‌فروش اصفهانى چند جلد کتاب چاپى و خطى از آثار بهائیان را، که در بمبئى به چاپ رسیده بود، با دو مجموعه خطى از مکاتیب میرزا حسینعلى را براى فروش و تقدیم بر این جانب عرضه داشت که از آن میانه یک مجموعه‏اش در 1294 هجرى یعنى شانزده سال پیش از مرگ بها نوشته شده بود و جلب توجه مرا کرد. پس از تعیین بهاى کتاب‌ها، از او خواستم این مجموعه 94 را یکى دو روز در دسترس من بگذارد و با اجازه او، از اول و آخر بخش اول آن مجموعه، زیراکسى برداشته شد.

خط این مجموعه به خط متعارف میرزا محمدعلى و میرزا عباس و برخى از نویسندگان نزدیک به میرزا حسینعلى فوق‏العاده نزدیک بلکه بیشتر به خط عباس افندى پیش از دوران پیرى و لرزش دست و خط شباهت دارد.

خوشبختانه چند نسخه از این مجموعه خطى و چاپى را یکى از کتاب‌دوستان معاصر خریده و اکنون در تصرف دارد و نمى‏دانم که او بدانچه در این مقاله از بابت نسخه‏شناسى مجموعه مکاتیب معهود گفته مى‏شود آگاهى یافته یا نه؟

محتویات این مجموعه (94) عبارت است از: 1ــ کتاب اقدس که در پایانش تاریخ چهارشنبه 7 صفرالمظفر 1294 دارد. در ذیل آخرین صفحه، صورت مکتوبى از بهاء به یکى از مریدان او نوشته شده که طرف مکاتبه معلوم نیست. 2ــ کلمات مکنونه فارسى که بعداً در حاشیه صفحات آن چیزهایى افزوده شد و تاریخ آن 14 صفر 1294 است. 3ــ سرّ مکنون عربیه که در همان زمان و به همان قلم نوشته شده ولى رقم تاریخ ندارد. 4ــ نوشته‏اى است مفصل در اثبات حقانیت دعوى بها که نویسنده آن شاید عبدالبها یا میرزا آقاجان باشد. چه، در ضمن آن مى‏نویسد: ”این عریضه‏اى است از این عبد موسوم به عبد حاضر لدى‏العرش به سوى شاربان رحیق... و به لسان پارسى عرض مى‏شود... .“ 5ــ مکتوبى است کوتاه از بها به آقا جمال بروجردى که پیش این دو فرقه، بعدها معروف به کفتار، و مطرود شده بود؛ 6ــ مکتوبى است به شیخ مرتضى انصارى علیه الرحمه که شاید هرگز به دست آن مرحوم نرسیده باشد؛ 7ــ مکتوب دیگرى است که مخاطب آن معلوم نیست؛ 8ــ نوشته‏اى است مفصل بر ردّ [برادر بها، میرزا یحیى صبح‏] ازل به طرفدارى از بها که با خط بدى در کنار صفحه اولش این عنوان را یافته است: ”کتاب حب حبیب و بطلان ازل“؛ 9ــ دعایى براى شفاى بیمار از بها؛ 10ــ لوح سلطان ایران یا عریضه بها به ناصرالدین‏شاه در سلب تهمت شرکت بابیان در سوء قصد به شاه؛ 11ــ زیارت‏نامه بدیع که باید نُه مرتبه رو به طرف مشرق بخوانند؛ 12ــ مناجات‏گونه‏اى از بها که در حاشیه آن دعاى کارگشایى او نوشته شده است؛ 13ــ مکتوبى به خط متوسط، که طرف خطاب بها در این نامه محمدعلى دهجى است که پیک نامه‏بر بها در ایران بود و در همین نامه هم مأموریت داشته که به کرمان و شهر بابک و حسن‏آباد و بهرام‏آباد برود و پیام برساند.

آنچه که از این مجموعه، مورد نظر ما در این مقاله قرار دارد همانا اقدس، یعنى بخش اول آن مجموعه است که چهارده سال پیش از چاپ استاندارد بمبئى، به خط یکى از یاران نزدیک به بها نوشته شده و در آخر آن این عبارت ”خَتَمتُها فى یوم چهارشنبه 7 شهر صفرالمظفر سنه 1294“ است. از روى جمله ”ختمتها“ قرینه اصالت خاصى به دست مى‏دهد که گمان خطّ مؤلف بودن را پیش مى‏آورد.

این نسخه دو یا چهار سال (نسبت به دو قول منقول) بعد از تدوین اصل کتاب قلمبند شده و نمى‏دانیم آیا نسخه‏اى بدین قدمت در اختیار حضرات بهائى در فلسطین و ایران هست یا نه؟

پنج شش سال پیش آنان مى‏خواستند به مناسبت تصادف سال 1390 هجرى با صدمین سال قمرىِ تدوین اقدس، کتاب مزبور را در صورت تازه‏اى با تشریفات جشن یادبود مخصوصى انتشار بدهند و پس از سال‌هاى متمادى که دیگر به هیچ‏وجه نسخه خطى و چاپى تازه‏اى از آن در اختیار مریدان قرار نگرفته بود اقدس چاپ جدیدى در دسترس ایشان قرار دهند. نمى‏دانم چه باعث شد که بار دیگر بلاحاصل، و تصمیم به سکوت و نسیان امر گرفته شد. شاید موضوع زبان کتاب، باعث بر این تصمیم به فروگذاشت شده باشد. چه، در میان این فرقه به ندرت پیرو عرب‏زبانى پیدا مى‏شود که از این متن عربى بتواند استفاده کند و آنان که زبان عربى را نیکو آموخته باشند از درک معنى و لفظ عبارات، آن لذتى را که از یک اثر ادبى و مذهبى و اخلاقى معروف عربى مى‏برند انتظار نخواهند داشت. چنان‌که مى‏دانیم 97 درصد کسانى که در آسیا و امریکا و افریقا به این اسم و رسم شناخته شده‏اند، فارسى زبان مادرى ایشان است و به زبان اقدس، که عربى خاصى است، کوچک‏ترین آشنایى ندارند. در این صورت انتشار ترجمه فارسى آن، به طور مسلّم بر چاپ متن عربى خیلى ترجیح دارد. عجب است که در طى صد سال متوالى، هرگز حضرات درصدد ترجمه این کتاب مهم خود به زبان دیگرى، اعم از فارسى و انگلیسى و اردو و ترکى و غیره، برنیامده‏اند و تاکنون اگر احیاناً به زبان دیگرى ترجمه شده باشد، از طرف مسیحیان روسى و امریکایى بوده، چنان‌که تومانیسکى، خاورشناس روس، در 1899 میلادى ترجمه‏اى از اقدس به روسى کرد و در 1961 این دفتر به وسیله الدرو میلر، از داعیان پروتستانى امریکایى، که سال‌ها در ایران زیسته بودند، به زبان انگلیسى ترجمه و چاپ و انتشار یافت، در صورتى که هنوز یک فرد یا هیأت بهایى در شرق و غرب دست به چنین اقدامى نزده است، این مسامحه و دفع‏الوقت در ترجمه و تفسیر و چاپ متن اقدس به تدریج تولید چنین بدگمانى کرده که این فرقه بدین کتاب اساسى خود توجهى ندارد، در صورتى که جز آن هم مبنایى براى تشخیص وظایف و تکالیف شرعى خود نمى‏توانند سراغ کنند.

اقدس از حیث حجم مطلب تخمیناً به اندازه یک نهم کتاب خداست که جمع کلمات قرآن کریم بنا به محاسبه‏اى 000/66 کلمه مى‏باشد و هفت‌هزار کلمه عربى براى ترجمه یا چاپ تازه چندان تولید زحمت و صرف وقت نمى‏کند. پس این بى‏توجهى را باید معلول علت اساسى دیگرى دانست که براى امثال اغیار درست آشکارا نیست.

وقتى به این متن قدیمى اقدس دسترسى حاصل شد که چهار سال پس از تاریخ تدوین اصل و چهارده سال پیش از تاریخ نخستین انتشارش تحریر یافته و همه قرائن نسخه‏شناسى از خط و کاغذ و اسلوب تحریر، اصالت و قدمت نسخه را تأیید مى‏کرد، موقع را براى تطبیق آن با نسخه چاپ استاندارد بمبئى غنیمت شمرد و آن‌ها را با یکدیگر از آغاز تا انجام سنجید. در ضمن تطبیق به ندرت صفحه‏اى از نسخه چاپى را با متن خطى قدیم (94) مطابق یافت، بلکه موارد اختلاف در 64 صفحه به بیش از دویست مورد مى‏رسید که در صفحه 57 و 60 حتى چند سطر متوالى از نسخه چاپى حذف شده بود.

نسخه خط 1294 چنین به پایان مى‏رسد: ”هذا سبب الاتحاد لو انتم تعلمون و العله الکبرى للاتفاق و التمدن لو انتم تشعرون. انّا جعلنا الامرین علامتین لبلوغ العالم و هوالاس الاعظم نزلناه فى الواح اخرى، و الثانى نزل فى هذا اللوح البدیع. ختمتها فى یوم چهارشنبه 7 شهر صفرالمظفر سنه 1294.“ در صورتى که نسخه چاپ بمبئى بدین‏سان پایان مى‏پذیرد: ”...و الثانى نزل فى هذا اللوح البدیع. قد حرم علیکم شرب الافیون انّا نهیناکم عن ذلک نهیاً عظیماً فى الکتاب و الذى شرب انّه لیس منى، اتقوا اللّه یا اولى‏الالباب.“

بدین‏ترتیب، معلوم مى‏شود حرمت شرب افیون یا به عبارت دیگر کشیدن تریاک بدین صراحت سال‌ها بعد از تدوین کتاب اقدس و در حین اقدام به طبع، بر آن افزوده شده است.

پس از تطبیق نسخه چاپى با نسخه خطى، موارد اختلاف را در کنار صفحه‏ها بر حاشیه‏ها یادداشت کرد و به بررسى آن‌ها پرداخت و دریافت آنچه که در نسخه چاپى غالباً تغییر یافته همانا کلماتى بوده که از نظر قواعد زبان عربى به نظر ناشران مجاز کتاب، درست نیامده و بنا به اجازه‏اى که از طرف بها در دست داشتند به اصلاح و تبدیل آن‌ها پرداخته‏اند.

این اصلاحات، گاهى املایى بوده مانند عفى در سطر 7 از صفحه 5 نسخه خطى که به عفاى چاپى اصلاح شده و یا آنکه از نظر نحوى، تصور اشکالى مى‏شده مانند ”ان یبلغ رشدهمِ“ خطى که ”ان یبلغوا رشدهم“ در نسخه چاپى شده است.

این نوع تغییر کلمات، قسمت اعظم اختلاف را در برمى‏گیرد و کم کردن چند سطر در صفحه‏هاى 57 و 60 گویى به رعایت بلاغت لازم شده ولى افزایش حکم تریاک در پایان نسخه چاپى شاید بنا بر ضرورتى مربوط به موقع چاپ صورت گرفته باشد و آن موضوع دخالت فقهاى شیعه ایران در کار کشیدن تنباکو و توتون و تأثیر فوق‏العاده‏اى که فتواى حرمت دود در ایران بخشیده بود سران این فرقه را هم به بذل همتى وادار ساخته است.

به هر صورت چنان‌که در نسخه ”هو صاحب الحب و الوفاق فى بیان...“ که در 1315 هجرى هنگام بالا گرفتن اختلاف میان فرزندان میرزا حسینعلى در بمبئى به چاپ رسیده میرزا محمدعلى غصن اکبر و میرزا آقاجان خادم اجازه تجدیدنظر در نوشته‏هاى بهاء‌اللّه و از جمله اقدس داشته‏اند و بر این اساس، آنچه را که در اقدس از آرایش و افزایش و کاهش لفظ عبارت روا دیده‏اند به کار برده‏اند و در نتیجه میان اقدس خطى و چاپى اختلاف صورت فوق‏العاده به‌وجود آورده‏اند.

پیش از آنکه نسخه اقدس چاپ بغداد انتشار یابد، مردم عرب‏زبان عراق و سوریه و فلسطین و مصر به ندرت از وجود چنین کتابى در دست حضرات آگاهى داشتند و دوراندیشى عقلاى فرقه در دور نگاهداشتن کتاب اقدس از چشم قوم عرب، شاید تنها مربوط به مخالفت وجود چنین کتابى با صورت ظاهر ادعاى آنان نبوده که فرقه‏اى از صوفیه شمرده مى‏شدند، بلکه براى عدم استحضار فضلا و ادباى عرب بر اسلوب تحریر چنین کتابى بوده که لااقل در هر صفحه آن از لحاظ عربى‏نویسى به طور متوسط سه چهار مورد قابل اعتراض به نظر مى‏رسید.

پیش از بروز اختلاف میان فرزندان بهاء، چنین معمول شده بود که اقدس را با وصیّت‏نامه بهاء یا کتاب عهد[ى‏] و مجموعه سؤال و جوابى درباره احکام غیرمنصوص با هم بنویسند، در یک مجموعه که نسخه‏اى از آن به خط زین‏المقربین در سال 1310 به اختیار انور ودود (مهاجر بهائى‏زاده و برگشته از حیفا و عکا) بود که از آن در کتاب ردیه خود جمله‏ها و کلیشه‏هاى متعدد نقل کرده است و نوشته که نسخه دیگرى از همین مجموعه را یکى از خویشاوندان او به موزه بریتانیا داده است. بعدها که موضوع کتاب عهدى منتفى شد و اغصان آن شجره مورد سب و طعن بهائیان قرار گرفتند، گویى در میان آن رساله سؤال و جواب فارسى با متن عربى اقدس جنسیّتى دیده نمى‏شد که هر دو را از پهلوى اقدس عربى جدا کردند. مسلّم است هر بهائى و بهائى‏زاده طرفدار عباس افندى و شوقى افندى که میرزا محمدعلى غصن اکبر و میرزا آقاجان خادم را ناقض و دشمن و سزاوار سبّ و لعن مى‏داند، حاضر نیست کتابى را که این دو تن هنگام چاپ به اصلاح آن همت گماشته‏اند و حتى‏الامکان از نقاط قابل اعتراض آن کاسته‏اند به چشم رضا و رغبت بنگرد و یا آنکه به تجدید چاپ و انتشار آن همت گمارد. چه، این اقدس، در حقیقت، اقدس غصن اکبرى است نه غصن اعظمى. از طرف دیگر، صرف‏نظر کردن از اصلاحات و تغییرات مسطور و مطبوع و بازگشت به صور خطى نامطبوع، بار دیگر سراسر متن اقدس را در معرض انتقاد ناقدان خودى و بیگانه قرار مى‏دهد و به اشکالات املایى و صرفى و نحوى و بیانى آن ناگزیر از اشاره خواهند بود. پس همان بهتر که این کتاب پرماجرا را مانند هشتاد سال گذشته نادیده بگیرند و از آن مانند مجردات نامقیّد و غیرقابل مشاهده سخن بگویند.»[10]

 

پی‌نوشت‌ها


 

* دانشجوی مقطع دکترای اندیشه سیاسی.

[1]ــ محیط ادب، مجموعه سی‌ گفتار به پاس پنجاه سال تحقیقات و مطالعات سید محمد محیط طباطبایی، به کوشش حبیب یغمایی و ...، تهران، از انتشارات مجله یغما، اسفند 1357، مقدمه کتاب.

[2]ــ اظهارات فرهیختگان فوق، در خلال مقالاتشان در کتاب «محیط ادب» و دیگر آثار آمده است.

[3]ــ سید محمد محیط طباطبایی، «کتابی بی‌نام با نامی تازه»، گوهر، سال 1353، ش11 و 12، صص961ــ952؛ سیدمحمد محیط طباطبایی، «تاریخ قدیم و جدید»، گوهر سال 1354، ش 5، صص343ــ348 و ش 6، صص431ــ426

[4]ــ سید محمد محیط طباطبایی، «از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است»، گوهر، سال 4، ش2 (شماره مسلسل 38)، صص120ــ113 و ش3 (شماره مسلسل 39)، صص208ــ200

[5]ــ سید محمد محیط طباطبایی، «ادامه بحث درباره نقطه‌الکاف»، گوهر، سال 4ف ش6، (شماره مسلسل 42)، صص471ــ466 و ش7، (شماره مسلسل 43)، صص562ــ556

[6]ــ سید محمد محیط طباطبایی، «کتاب اقدس»، گوهر، سال 4، ش10، دی‌ماه 2535 (شماره مسلسل 46)، صص824ــ820، و ش11 و 12، بهمن و اسفند ماه 2535 [1355] (شماره مسلسل 47 و 48)، صص910ــ906

[7]ــ سید محمد محیط طباطبایی، «برهان قاطع»، گوهر، سال 5، ش7 (شماره مسلسل 55)، صص507ــ501

[8]ــ سید محمد محیط طباطبایی، «رساله خالویه یا ایقان»، گوهر، سال 5، ش11 و 12 (شماره مسلسل 59 ــ 60)، صص831ــ822

[9]ــ سید محمد محیط طباطبایی، «عظیم پس از باب و پیش از ازل»، گوهر، سال 6، ش 3 (شماره مسلسل 63)، صص183ــ178 و گوهر، سال 6، ش4 (شماره مسلسل 64)، صص277ــ271

[10]ــ برای مشاهده تصویر صفحات این مجموعه خطی و نیز کتاب اقدس چاپ 1308 بمبئی به اصل مقاله استاد محیط طباطبایی در مجله گوهر مراجعه شود: سید محمد محیط طباطبایی، همان، ش 10، صص 823 و 822، ش 11 و 12، صص 909 و 907

 

تبلیغات