بهاییت و اسرائیل؛ پیوند دیرین و فزاینده
آرشیو
چکیده
تناسب گونه های تجمعات انسانی در هر سطح و گستره ای، نیازی حیاتی به منظور برقراری، استمرار و ارتقای روابط میان آن هاست. تنوع گرایشها و منافع موجب می گردد ائتلاف های گوناگونی شکل گیرند که روابط فرقه بهائیت با صهیونیست ها نیز در همین چارچوب قابل بررسی است. استمرار این روابط در دوره زمانی بلندمدت نشانه تناسب و سنخیت آن ها با یکدیگر می باشد و این واقعیت، نکته ای است که برای شناسایی ماهیت هر یک از طرفین بسیار مفید است. در مقاله حاضر، رابطه بهائیت و اسرائیل به عنوان پیوندی دیرین و فزاینده بررسی شده استمتن
یکى از فصول بسیار مهم در کارنامه سیاسى بهائیت، روابط صمیمانه و همکارى تنگاتنگ سران این فرقه با صهیونیستها به طور عام، و رژیم اشغالگر فلسطین، به طور خاص، است.
سرزمینى که بیش از نیم قرن صهیونیسم چنگالهاى خونین خویش را بر آن افکنده است، از دیرباز قبله بهائیان محسوب مىشود و افزون بر این، سالهاست مرکزیت جهانى بهائیت (بیتالعدل اعظم) در آن کشور قرار دارد. ضمناً این روابط صمیمانه، مختص امروز و دیروز نیست و از بدو تأسیس رژیم صهیونیستى وجود داشته است. اگر با تتبع و عمق بیشترى به موضوع نگاه شود، مىتوان ردّ پاى این روابط را با آژانس یهود و سران صهیونیسم جهانى در دهها سال پیش از تأسیس رژیم اشغالگر قدس یافت.
بهائیت و صهیونیسم؛ پیوند دیرپا
به گواه تاریخ، روابط سران بهائیت با صهیونیسم، پیشینهاى بس درازتر از عمر «رژیم اسرائیل» دارد. توضیح مطلب چنین است:
مىدانیم که اسرائیل یکباره در سال 1948 به وجود نیامد، بلکه مقدمات پیدایی آن از دهها سال قبل توسط صهیونیستها و با همکارى دولتهاى استعمارى (بهویژه انگلیس) فراهم شده بود، چنانکه وقتى هرتزل (نظریهپرداز صهیونیسم) در واپسین سالهاى قرن نوزدهم کتاب مشهورش، «یک دولت یهودى»، را نوشت، گفت: من دولت یهودى را پى افکندم! و بهویژه اندیشه تأسیس دولت یهود در فلسطین، و سوق یهودیان جهان به سمت آن، دست کم از همان قرن نوزدهم ذهن بسیارى از دانشوران صهیون را به خود مشغول کرده، و براى تحقق آن، به تکاپو واداشته بود که نمونهاى از آن در اقدامات پنهان و آشکار خاندان جهود و سرمایهدار «روچیلد» (شاخه فرانسه و لندن) و افرادی نظر دولسپس و دیسرائیلى در حفر کانال سوئز و خرید سهام آن، مشاهده مىشود که جاى تشریح آن در اینجا نیست.
با این سوابق، آیا عجیب نیست که میرزاحسینعلی بهاء (مؤسس بهائیت، زندانی عکای فلسطین، و متوفی 1309.ق) مژده تجمع و عزتیابی یهودیان در ارض موعود را مطرح میسازد، به طوریکه دهها سال بعد طبق اعلام منابع بهائی، بشارتهای او مبنی بر تأسیس اسرائیل در مطبوعات غربی نیز منعکس، و با افتخار، بزرگنمایی میشود: «روزنامهها[ی ایتالیا] در اهمیت امر مبارک مقالاتی نوشتند. حتی بشارات حضرت بهاءالله را به جهت بنیاسرائیل و عزت و اجتماع آنان را در سرزمین موعود و اسرائیل یادآوری نموده بودند.»[1]
نیز جانشین وی، عباس افندى (متوفى آذر 1300.ش /نوامبر 1921) که دست کم از آغاز قرن بیستم، به دلیل ملاقات با عدهای از سران صهیونیسم (همچون بنزوى و موشه شارت) از طرحهاى نهان و آشکار صهیونیسم جهانى نسبت به فلسطین بىخبر نبود، در 1907 براى حبیب مؤید (که بهگفته شهبازى، به یکى از خاندانهاى یهودى بهائىشده تعلق داشت) تشکیل اسرائیل را اینگونه پیشگویى کرده است: «اینجا فلسطین است، اراضى مقدسه است. عنقریب قوم یهود به این اراضى بازگشت خواهند نمود، سلطنت داوودى و حشمت سلیمانى خواهند یافت. این از مواعید صریحه الهیه است و شک و تردید ندارد. قوم یهود عزیز مىشود... و تمامى این اراضى بایر، آباد و دایر خواهد شد. تمام پراکندگان یهود جمع مىشوند و این اراضى مرکز صنایع و بدایع خواهد شد، آباد و پرجمعیت مىشود و تردیدى در آن نیست.»[2]
بنزوى (از فعالان صهیونیسم، و رئیسجمهور بعدى اسرائیل) خود به ملاقاتش (همراه همسر خویش) با عباس افندى در قصر بهجى (واقع در عکا) تصریح کرده[3] و تاریخ این دیدار را سالهاى 1909ــ1910.م[4]، یعنى حدود چهل سال قبل از تأسیس اسرائیل (1948.م) دانسته است، که نشاندهنده عمق استراتژیک روابط میان سران بهائیت و صهیونیستهاست. شواهد تاریخى همچنین از ارتباط عباس افندى با اعضاى خاندان روچیلد، گردانندگان و سرمایهگذاران اصلى در طرح استقرار یهودیان در فلسطین، حکایت میکند. شاهد این مطلب، سخن خود افندى به حبیب مؤید میباشد که گفته است: «مستر روچیلد آلمانى نقاش ماهرى است. تمثال مبارک را با قلم نقش درآورده و به حضور مبارک آورد و استدعا نمود چند کلمه در زیر این عکس محض تذکار مرقوم فرمایند تا به آلمانى ترجمه و نوشته شود... .»[5]
قرائن فوق، عدهای از پژوهشگران را بدین باور رسانده است که بنویسند: «از سال 1868 میلادى، که میرزا حسینعلى نورى (بهاء) و همراهانش به بندر عکا منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانونهاى مقتدر یهودى غرب تداوم یافت و مرکز بهائیگرى در سرزمین فلسطین[6] به ابزارى مهم براى عملیات بغرنج ایشان و شرکایشان در دستگاه استعمارى بریتانیا بدل شد. این پیوند در دوران ریاست عباس افندى (عبدالبهاء) بر فرقه بهائى، تداوم یافت. در این زمان، بهائیان در تحقق راهبرد تأسیس دولت یهود در فلسطین، که از دهههاى 1870 و 1880 میلادى آغاز شده بود، با جدیت شرکت کردند و این تعلق در اسناد ایشان بازتاب یافت»[7] که به بعضى از آنها فوقاً اشاره شد.
پس از سقوط و تجزیه امپراتورى عثمانى، فلسطین تحت قیمومت استعمار بریتانیا قرار گرفت تا وینستون چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس که خود را «یک صهیونیست ریشهدار» مىخواند) به عنوان کمک به ایجاد «کانون ملى یهود» در فلسطین، مقدمات تأسیس دولت اسرائیل را فراهم سازد. در دوران قیمومت نیز تشکیلات بهائیت در فلسطین از تسهیلات و امتیازهاى ویژهاى برخوردار بود. به نوشته شوقى افندى، در آن دوران، «شعبهاى به نام موقوفات بهائى در فلسطین دایر گشت» و «هر چیزى که به نام مقام متبرکه بهائى از اطراف عالم به اراضى مقدسه مىرسید، از پرداخت عوارض و حقوق گمرکى معاف بود و همچنین موقوفات بهائى از پرداخت مالیات معاف بودند... .»[8]
پیداست که استعمار «سوداگر و فزونخواه» بریتانیا این امتیازات را رایگان در اختیار بهائیت قرار نمىداد. طبعاً سران بهائیت خدمات درخور توجهى براى انگلستان و صهیونیسم انجام داده که مستحق این همه عنایت و توجه ویژه گردیده بودند. براى درک بیشتر این خدمات باید کمى به عقب بازگشت:
هرتزل مىکوشید که موافقت سلطان عبدالحمید ثانى را براى ایجاد یک مستعمرهنشین صهیونیستى در فلسطین جلب کند، ولى با مخالفت وى روبهرو شد و حتى سلطان عثمانی از پذیرش هیأت صهیونیستها به ریاست مزراحى قاصو، که به همین منظور (همراه پیشنهادهاى جذاب و فریبنده) عازم باب عالى بود، سر باز زد. او «همچنین یهودیان را مجبور ساخت که به جاى اجازهنامههاى معمولى، اجازهنامههاى سرخرنگ حمل کنند تا از ورود قاچاقى آنان و سکونتشان در سرزمین فلسطین جلوگیرى شود.»[9] به دلیل همین مخالفت با صهیونیستها بود که به قول آقاى صلاح زواوى (سفیر سابق فلسطین در تهران)، «سلطان عبدالحمید... تخت خود را به بهاى موضع خویش در قبال فلسطین از دست داد.»[10]
سالها بعد در اواخر جنگ جهانى اول با شکست عثمانى، زمینه رخنه صهیونیسم به فلسطین فراهم شد و لذا در اواخر آن جنگ (نوامبر 1917) جیمز بالفور، وزیرخارجه لندن، مساعدت بریتانیا به طرح تشکیل کانون ملى یهود در فلسطین را به صهیونیستها اعلام کرد (اعلامیه مشهور بالفور به روچیلد). در این حال فرمانده کل قواى عثمانى، که از نقشههاى بریتانیا و صهیونیسم در مورد منطقه فلسطین اطلاع داشت، و عباس افندى و یاران و منسوبان نزدیک وى را نیز در شامات، عراق و... دستاندرکار کمک به ارتش بریتانیا میدانست، به قتل وى و انهدام مراکز بهائى در حیفا و عکا مصمم گشت؛ چراکه از تأثیر این فرقه و رهبر آن در تحقق توطئهها آگاه بود. شوقىافندى، رهبر بهائیان، در این زمینه در کتاب «قرن بدیع» بهصراحت خاطرنشان ساخته است که «جمالپاشا (فرمانده کل قواى عثمانى) تصمیم گرفت عباس افندى را به جرم جاسوسى اعدام کند.»[11]
دولت انگلستان نیز متقابلاً به حمایت جدى از پیشواى بهائیان برخاست و لرد بالفور طی تلگرافى به ژنرال آللنبى، فرمانده ارتش بریتانیا (در جنگ با جمالپاشا در منطقه فلسطین)، دستور داد که در حفظ و صیانت عبدالبهاء و عائله و دوستانش بکوشد.[12] امپراتورى بریتانیا، در تکمیل این اقدامات، توسط همین ژنرال آللنبى به عباس افندى لقب «سر» (Sir) و نشان شوالیهگرى (Knighthood) اعطا کرد.[13]
چندى بعد عباس افندى از دنیا رفت و در حیفا به خاک سپرده شد. با انتشار خبر مرگ او سفارتخانهها و کنسولگریهاى انگلیس در خاورمیانه اظهار تأسف و همدردى کرد و چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس) تلگرامى براى سر هربرت ساموئل (صهیونیست سرشناس و کمیسر عالى انگلیس در فلسطین) صادر کرد و از او خواست مراتب همدردى و تسلیت حکومت انگلیس را به خانواده عباس افندى ابلاغ کند.[14] ساموئل نیز شخصاً در تشییعجنازه عبدالبهاء حاضر شد. او در این مراسم مقدم بر همه شرکتکنندگان حرکت مىکرد. سر رونالد استورز، مأمور سیاسى انگلیس، در این باره گفته است: «ما در رأس مشایعین... سراشیبى کوه کرمل را با قدم آهسته بالا رفتیم و این درجه اظهار تأسف... در خاطر من کاملاً ماند.»[15]
تأسیس اسرائیل
تشکیل رژیم اشغالگر قدس به سال 1948 در زمان حیات شوقىافندى اتفاق افتاد. قبل از آن در سال 1947، سازمان ملل کمیتهاى براى رسیدگى به مسأله فلسطین تشکیل داد. شوقى در 14 جولاى 1947، طى نامهاى به رئیس این کمیته، بر مطالب جالب توجهى از علائق مشترک بهائیت و صهیونیسم به فلسطین تأکید ورزید و ضمن مقایسه منافع بهائیت با مسلمانان و مسیحیان و یهودیها در فلسطین نتیجه گرفت که «تنها یهودیان هستند که علاقه آنها نسبت به فلسطین تا اندازهاى قابل قیاس با علاقه بهائیان به این کشور است؛ زیرا که در اورشلیم، بقایاى معبد مقدسشان قرار داشته و در تاریخ قدیم، آن شهر مرکز مؤسسات مذهبى و سیاسى آنان بوده است... .»[16]
14 مى 1948 انگلستان به قیمومت فلسطین پایان داد و همان روز شوراى ملى یهود در تلآویو تشکیل شد و تأسیس دولت اسرائیل را اعلام کرد. پس از آن شوقىافندى در پیام نوروز سال 108 بدیع (1330.ش) نظر مثبت خود و قاطبه بهائیان را در خصوص تأسیس اسرائیل این چنین تصریح کرد: «...مصداق وعده الهى به ابنای خلیل و وُرّاث کلیم، ظاهر و باهر، و دولت اسرائیل در ارض اقدس، مستقر و به استقلال و اصالت آیین» بهائى «مقر، و به ثبت عقدنامه بهائى و معافیت کافه موقوفات» بهائى در عکا و جبل کرمل و لوازم ضروریه بناى مرقد باب «از رسوم» یعى عوارض و مالیات «دولت» و اقرار به رسمیت ایام تعطیلى بهائیان «موفق و مؤید» شده است.[17]
وى همچنین در تلگراف مربوط به تشکیل هیأت بینالمللى بهائى (بیتالعدل بعدى) مورخ 9 ژانویه 1951 (1329.ش) تأسیس اسرائیل را تحقق پیشگوییهاى حسینعلى بهاء و عباس افندى شمرد[18] و سپس بین ایجاد این هیأت و تأسیس اسرائیل ارتباط مستقیم برقرار کرد. او سه علت را براى تأسیس این هیأت بیان کرد که در رأس آنها، تأسیس اسرائیل بود: «پیدایش ملت مستقل اسرائیل و تأسیس حکومتى از طرف آن ملت... .»[19]
این مطلب بسیار عجیب و مهم است؛ زیرا چه رابطهاى است میان مؤسسهاى که قرار است به عنوان بیتالعدل، رهبرى بهائیان را بر عهده گیرد با تأسیس یک رژیم نامشروع و جعلى؟! شوقى سه وظیفه را براى آن هیأت برشمرده است که در رأس آنها، ایجاد روابط با اولیاى حکومت اسرائیل قرار دارد و وظیفه سوم نیز «ورود در مذاکره با اولیاى امور کشورى در باب مسائل مربوط به احوال شخصیه» است.[20] او در جاى دیگر «استحکام روابط با امناى دولت جدیدالتأسیس [= اسرائیل] در این ارض» را جزء وظایف هیأت بینالمللى بهائى دانسته و عنوان کرده است که این هیأت «مقدمه تشکیل اولین محکمه رسمى... و منتهى به تأسیس دیوان عدل الهى... خواهد گشت.»[21] بدینترتیب، شوقىافندى به عنوان «مبتکر ارتباط صمیمانه با اسرائیل»[22] پس از تأسیس این رژیم، روابطى را با آن بنا نهاد که فصل مشترک آن، حمایت و اعتماد دوجانبه مىباشد؛ زیرا او تأسیس اسرائیل را «مصداق وعده الهى به ابنای خلیل و ورّاث کلیم، ظاهر و باهر» مىخواند.[23]
هیأت بینالمللى بهائى (جنین بیتالعدل) در نامهاى که 1 ژوئیه 1952 براى محفل ملى بهائیان ایران ارسال کرد به رابطه صمیمانه شوقى با دولت اشغالگر صهیونیستى اذعان کرده است: «روابط حکومت [اسرائیل] با حضرت ولى امرالله [= شوقىافندى] و هیأت بینالمللى بهائى، دوستانه و صمیمانه است و فىالحقیقه جاى بسى خوشوقتى است که راجع به شناسایى امر [= بهائیت] در ارض اقدس [= فلسطین اشغالى] موفقیتهایى حاصل گردیده است.»[24]
بنگوریون (نخستوزیر اسرائیل، و رئیس جناح تندرو و بهاصطلاح «بازها»ى آن کشور) این صمیمیت را میان رژیم اسرائیل و قاطبه بهائیان، گسترده دانسته است. در نشریه رسمى محفل ملى بهائیان ایران آمده است: «با نهایت افتخار و مسرّت، بسط و گسترش روابط بهائیت با اولیاى امور دولت اسرائیل را به اطلاع بهائیان مىرسانیم و در ملاقات با بنگوریون نخستوزیر اسرائیل، احساسات صمیمانه بهائیان را براى پیشرفت دولت مزبور به او نمودند و او در جواب گفته است: از ابتداى تأسیس حکومت اسرائیل، بهائیان همواره روابط صمیمانه با دولت اسرائیل داشتهاند.»[25]
در همین چارچوب، اسرائیل امکانات ویژهاى در اختیار این فرقه ضاله قرار داد که شوقى در پیام آوریل 1954 (1333.ش) گوشهاى از آن را برشمرد. از جمله اینکه، دولت اسرائیل شعبههاى محافل ملى بهائیان بعضى کشورها (نظیر انگلیس، ایران و کانادا) در فلسطین اشغالى را نیز به رسمیت شناخت تا امکان فعالیت مستقل داشته باشند: «شعبات محافل روحانیه ملیه جزائر بریتانیا و ایران و کانادا و استرالیا بر طبق قوانین و مقرّرات جاریه در اسرائیل تأسیس و از طرف اولیاى کشورى آن دولت رسماً به سمت جامعههاى دیانتى شناخته شد و به آنان اجازه و اختیار داده شده است که در هر نقطه از کشور اسرائیل، اموال غیرمنقول را بلامانع به نمایندگى از طرف محافل متبوعه خویش ثبت نمایند.»[26]
وى سپس مطالبى را بیان کرد که نشاندهنده آن است که شاید رژیم صهیونیستى براى هیچ گروه دیگرى این قدر اهتمام نورزیده است و این از ارزش و اهمیت بهائیت براى آنان حکایت میکند: «با رئیسجمهور اسرائیل و نخستوزیر و پنج تن از وزراى کابینه و همچنین رئیس پارلمان آن کشور تماس و ارتباط حاصل گردید و در نتیجه اداره مخصوصى به نام اداره بهائى در وزارت ادیان تأسیس گردید و وزیر ادیان بیانات رسمى در پارلمان ایراد [کرد] و جنبه بینالمللى امر و اهمیت مرکز جهانى بهائى را تصریح نمود و در اثر این جریانات، رئیسجمهور اسرائیل مصمم گردید در اوایل عید رضوان رسماً مقام مقدس اعلى را زیارت نماید.»[27]
بهتدریج نتایج ملاقاتهاى سیاسى، جنبههاى ملموس و عینى خود را نشان داد. یکى از نزدیکان شوقى پس از ذکر حمایتهاى حاکم انگلیسى فلسطین از بهائیان، به عنایات صهیونیستها اشاره کرده و گفته است: «الآن هم دولت اسرائیل همان روش را اتخاذ نموده و دستور رسمى داده شده است که از کلیه عوارض و مالیاتها معاف باشند.»[28]
البته دامنه حمایتها فقط بدینجا محدود نمىشد، بلکه «موقوفات بهائى در ارض اقدس از رسومات دولتى معاف، و این معافیت بعداً شامل بیت مبارک حضرت عبدالبهاء و مسافرخانه شرقى و غربى نیز گردید... . عقدنامه بهائى به رسمیت شناخته شد، وزارت ادیان، قصر مزرعه را تسلیم نمود و وزارت معارف اسرائیل، ایام متبرکه بهائى را به رسمیت شناخت.»[29]
گفتنى است که حکومت اسرائیل قصر مزرعه را براى سازمانهاى دیگرى در نظر گرفته بود، اما با پیگیریهاى شوقى و مراجعه مستقیمش به رؤساى حکومت اسرائیل، این قصر به کار این فرقه اختصاص یافت.[30]
در تقویت بهائیت، البته سران رژیم صهیونیستى نیز مؤثر بودند و مثلاً پروفسور نرمان نیویچ، از شخصیتهاى سیاسى و حقوقى دولت اسرائیل و دادستان اسبق حکومت فلسطینى، در زمان مسئولیتش، بهائیت را در شمار سه دین ابراهیمى (اسلام - مسیحیت و یهودى) به رسمیت شناخت.[31]
دادگاههاى اسرائیل؛ مددکار شوقى افندى
گروههاىِ بهائىِ مخالفِ عباس افندى (که بعداً مخالفان شوقى نیز بدانان اضافه شدند) در فلسطین حضور داشتند و عباس و شوقى را مستحق رهبرى فرقه ــ پس از حسینعلى بهاء ــ نمىدانستند. اینان (ناقضین) مدتها بر اماکن بهائى در فلسطین تسلط داشتند و اسباب رنج و دردسر براى شوقى بودند، ولى دولت اسرائیل به محض تأسیس، از جناح شوقى حمایت کرد و از مخالفان وى خلع ید نمود. شوقى در نامه 11 ژوئن 1952 (کمتر از دو ماه پس از ملاقات بهائیان امریکا با بنگوریون، نخست وزیر اسرائیل، طی سفرش به ایالات متحده) به بهائیان بشارتهایى داد، از جمله: «سقوط و اضمحلال مستمرّ بقیه ناقضین میثاق، که هنوز به کمال جسارت در مقابل قواى غالبه جامعه بهائى در عالم مخالفت مىورزند.» سپس اشاره کرد که بهائیان «خانه مخروبهاى» متعلق به مخالفان را، که در جوار اماکن بهائى بوده است، منهدم ساخته و آنها نیز در اعتراض به این اقدام به محاکم اسرائیل شکایت کردهاند، ولى «دولت اسرائیل صلاحیّت محکمه کشورى را در رسیدگى به این موضوع رد کرد.» اما مخالفان شوقى، بىخبر از توافقات پشت پرده، «بعداً تهدید نمودند که از رأى دولت به محکمه عالى، استیناف خواهند داد و در نتیجه موجبات عصبانیت اولیاى امور را فراهم ساختند.» در این هنگام شوقى با اغتنام فرصت، خود مستقیماً وارد عمل شد و در نتیجه، «مأمورین مزبور بر اثر مراجعه» وى «به نخستوزیر و وزیر امورخارجه دولت اسرائیل، اجازه تخریب آن بناهاى ویران را صادر کردند.» به اذعان شوقى، این اقدام مخالفان وى، که به عصبانیت مقامات اسرائیل منجر شده بود، «سبب شد که از مزایایى که در طى مدت شصت سال در ایام متبرکه بهائى از آن استفاده مىکردند به کلى محروم» گردند.[32]
چند روز پس از نامه شوقى، هیأت بینالمللى بهائى در تاریخ 1 ژوئیه 1952 (10 تیر 1331) طى نامهاى مفصل به محفل روحانى ملى بهائیان ایران از کشمکشهاى جناح شوقى با مخالفان و حمایت دولت اسرائیل از این جناح گزارش جامعی داد که در بخشى از آن آمده است: «سه نفر اعضاى هیأت بینالمللى بهائى آقایان ریمى و جیگرى و آیواس با اعضاى عالیرتبه وزارت امورخارجه و نخستوزیرى و همچنین با دادستان کل کشور و معاون وزارت ادیان ملاقاتهایى به عمل آوردند و فوراً معلوم گردید که دولت کاملاً از این حقیقت آگاه است که جامعه بهائى در ظلّ قیادت حضرت ولىامرالله مجتمع و متحد بوده و هیکل مبارک [= شوقى] یگانه امین و حافظ حقیقى اماکن مقدسه بهائیه مىباشند. به این جهت دادستان کل کشور، بر حسب دستوراتى که از وزارت ادیان دریافت نمود، به رئیس دادگاه حیفا اطلاع داد که به موجب قانون مورخ 1924 نظر به اینکه این قضیه جنبه مذهبى دارد، در محکمه کشور قابل طرح نیست.»[33]
وقتى رژیم اشغالگر فلسطین پایش را کنار کشید و به شوقى چراغ سبز نشان داد، او نیز از اقدامات خشونتبار در حق رقیبان دریغ نکرد: «در جنب روضه مبارکه در سمت مشرق نیز دکان آهنگرى وجود داشت که متعلق به یکى از ناقضین [طرفداران محمدعلى، برادر عباس افندى و مدعى جانشینى او،] و محل کار او بود، بر طبق دستور هیکل مبارک، دکان مزبور نیز خراب گردید و اصطبل قدیمى آن از میان برداشته شد.»[34] شوقى در تلگرافى به تاریخ 15 دسامبر 1951 بر حمایت دولت اسرائیل از خود در نزاع بین او و مخالفان تصریح کرد و به محافل ملى بهائیان ایران گفت: «به یاران بشارت دهید که پس از مدتى بیش از پنجاه سال، کلیدهاى قصر مزرعه توسط اولیاى حکومت اسرائیل تسلیم گردید.»[35]
با حمایت کامل دولت اسرائیل، شوقى امتیازهاى گوناگونى گرفت و بر مخالفان خویش فائق آمد: «قصر مبارک حضرت بهاءالله... را از دست ناقض عهد... ، میرزا محمدعلى، خارج و آن را تبدیل به موزه و مکانى مقدس فرمودند، جمیع املاک و متعلّقات بهائى را از پرداخت مالیات بلدى و حکومتى معاف فرمودند. ازدواج بهائى را به عنوان نکاح قانونى شناساندند و حقیّت، عمومیّت و جامعیّت امر بهائى را نخست به تصدیق حکومت بریتانیا و سپس به نحوى محکمتر به تصویب دولت اسرائیل رسانید[ند]... .»[36]
بدینترتیب، دولت اسرائیل از بین همه نحلههاى منشعب از بهائیت، فقط جناح شوقى را به «رسمیّت تامّه» شناخت[37] و در کلیه دعاوى و اختلافات بین بهائیان نیز، «امر صریح بر حقانیّت اهل بهاء صادر و ناقضین پرکین را محکوم» نمود.[38] از آن پس، تمام اماکنى که در اختیار مخالفان عباس افندى ــ یا به قول بهائیان: ناقضین ــ قرار داشت، حتى خانه مسکونیشان، از آنان ستانده و به تشکیلات جناح شوقى تحویل داده شد.[39] سایر موارد اختلاف بین شاخههاى مختلف فرقه نیز با «توصیه» مسئولان اسرائیلى، یکیک به نفع جناح شوقى حل گشت و شوقى از اینکه به «توصیه صهیونیستها» اشاره کند، ابایى نداشت. او در 27 نوامبر 1954 طى پیامى به بهائیان جهان نوشت: «بر حسب توصیه شهردار حیفا، وزیر مالیه حکومت اسرائیل قراردادى امضا نمود که به موجب آن از قطعه زمینى به مساحت 1300 مترمربع، متعلق به خواهر فرید خصم لدود مرکز عهد و میثاق الهى[40] خلع ید فورى به عمل آمد. این اقدام تاریخى، مقدمه آن است که به زودى سند مالکیت زمین مزبور از طرف حکومت اسرائیل به جامعه بهائى، که حال، مشغول تأسیس و تحکیم مرکز ادارى جهانى خویش در ارض اقدس مىباشد، انتقال یابد.»[41]
کمکم کار حمایت دولت اسرائیل از بهائیان چنان بالا گرفت که به گفته یکى از بهائیان ساکن اسرائیل به نام حسین اقبال، «هر دستورى که حضرت ولى امرالله [= شوقى افندى] بفرمایند و یا هر تقاضایى بنمایند، دولت اسرائیل فوراً برآورده مىنمایند و در نتیجه ما بهائیان ساکنین فلسطین، به نهایت روح و ریحان زندگى مىنماییم... .»[42]
ضمناً این حمایت و اطمینان فوقالعاده اسرائیل فقط به شوقى و سران فرقه ضاله محدود نمىشد، بلکه تمامى نفوس بهائى در جهان را فرا مىگرفت. عبدالله رفیعى، از بهائیان ایران که در اسفند 1339 همراه جمعى از هممسلکان خود براى دیدار از مرکز بهائیت به اسرائیل رفته، در بخشى از گزارش سفرش نوشته است: «در گمرک تلآویو همین که خود را بهائى معرفى نمودیم، با کمال احترام، بدون تفتیش ما را فوراً مرخص نمودند، در صورتى که سایرین را به دقت رسیدگى و تفتیش مىنمودند... .»[43]
این مسأله مقطعى نیز نبود و در مدتى طولانى استمرار داشت، تا جایى که مردم عادى اسرائیل را نیز به اعتراض واداشته بود! به گزارش ساواک، یکى دیگر از بهائیان، به نام فریدون رامشفر، پس از دیدار از اسرائیل در جلسه هفتگى بهائیان (مورخ 4 بهمن 1349) گفت: «دولت اسرائیل آن قدر به بهائیان خوشبین است که در فرودگاه خود، احبا [= بهائیان] را بازرسى نمىکنند و وقتى رئیس کاروان به پلیس اظهار مىدارد: اینها بهائى هستند، حتى یک چمدان را باز نمىکنند، ولى بقیه مسافرین را حتى کلیمیها را بازرسى مىکنند، به طورى که یک کلیمى اعتراض کرده بود: چرا ایرانیها را بازرسى نمىکنید و ما را که اینجا موطنمان هست، مورد بازرسى قرار مىدهید.»[44]
بهراستى، راز این همه حمایت صهیونیستها از بهائیت در چیست؟ آیا صهیونیستهاى «خودپرست و سوداگر»، بهاصطلاح فى سبیلالله! و بدون چشمداشت، این گونه براى این فرقه سینه چاک مىدادند؟!
در مورد اهمیت بهائیان براى رژیم صهیونیستى، وابسته سفارت آن دولت اشغالگر در اروگوئه سخنى دارد که تلویحاً و با اشاره نشان مىدهد بهائیت نه فقط به دلیل جذب توریست و... ، بلکه به عللى بسیار مهمتر از این امور براى صهیونیستها ارزش دارد. در مجله اخبار امرى، ارگان بهائیان، در این باره آمده است: «در مقالهاى که روزنامه (آل پا) در شهر مونته ویدئو اروگوئه در دسامبر گذشته منتشر نمود، یک ستون کامل را به نطقى که آقاى ابراها ساریوس، وابسته سفارت اسرائیل، در نمایشگاه بینالمللى «فرهنگ» در مونتهویدئو ایراد کرده است، اختصاص داده است. عنوان این سخنرانى، ”اسرائیل، مجموعهاى از مذاهب و اجتماعات“ مىباشد. ایشان ضمن این سخنرانى گفتهاند: در اسرائیل گروه کوچکى از بهائیان وجود دارند که اکثر آنها ایرانى هستند. اگرچه این عده از 250 نفر تجاوز نمىکند، معذلک در اسرائیل اهمیت و مقام فوقالعادهاى دارند.»[45]
ملاقات با مسئولان رده اول اسرائیل
ولى روابط اسرائیلیان و بهائیان به این سطوح محدود نمىشد و آنها در سطح مسئولان رده اول با هم تعامل صمیمانه داشتند. در منابع بهائى به گوشهاى از این روابط اشاره شده است:
1ــ روز شنبه 19 مه 1951 (29/2/1330) زمانى که بنگوریون به امریکا رفت، چهار تن از بهائیان: خانم امیلیا کالینز (نایبرئیس شوراى بینالمللى بهائى) و سه تن از اعضاى محفل روحانى ملى بهائیان امریکا به نامهاى خانم ادناترو و آقایان لروى آیواس و هوراس هولى، به دستور شوقى افندى، در شیکاگو با وى دیدار کردند. به نوشته مجله اخبار امرى امریکا، «در این ملاقات نمایندگان بهائى مراتب امتنان جامعه را نسبت به رویه محبتآمیز رؤساى حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل و احترامى که نسبت به امر بهائى مرعى مىدارند، بیان نمودند.» این گزارش افزوده است: این ملاقات به دستور شوقى افندى انجام شد تا «احساسات بهائیان امریکا را نسبت به اسرائیل به معظمله اظهار دارند.» بر اساس این خبر، بنگوریون نیز نمایندگان بهائى را «با کمال محبّت و ملاطفت پذیرفتند» و «مسرت خویش را نسبت به افکار عالیه و نوایاى سامیه دیانت بهائى و تعالیم مقدسه آن بیان داشتند.»
مجله اخبار امرى تصریح کرده است که «صحبتها و مذاکرات به تمامه در محیطى مملو از آزادى و صمیمیت دعاوى از هرگونه تشریفات [و به قول معروف: خودمانی] صورت گرفت.» نمایندگان بهائى نیز دیدگاه خود را در مورد بنگوریون اینگونه اظهار کردند: «معظمله داراى افکار باز و نظر دوراندیشاند و به خوبى لزوم برادرى دینى و تحمل و شکیبایى را احساس مىنمایند.» سپس نماینده مطبوعاتى بنگوریون به مناسبت این ملاقات بیانیهاى مطبوعاتى صادر، و تصریح کرد که نمایندگان بهائى در این ملاقات «مکتوبى مشعر بر مراتب تقدیر و امتنان خویش نسبت به توجهى که حکومت اسرائیل در فهم قضایا و امور بهائى مبذول مىدارد، حاوى عواطف بهائیان از براى خیر و تقدم اسرائیل تقدیم داشتند.»[46]
2ــ در ژانویه 1954، رئیس و نایبرئیس و منشى کل هیأت بینالمللى بهائى، براى عرض تبریک، تقاضاى «شرفیابى به حضور رئیسجمهور» را نمودند. رئیسجمهور اسرائیل نیز در 1 ماه فوریه اعضاى عامله هیأت را به حضور پذیرفت. در ضمن این ملاقات، رئیسجمهور اظهار تمایل کرد تا ضمن ملاقات با شوقى از مرکز بهائیت نیز دیدار کند که شوقى «صمیمانه» از او دعوت کرد.[47]
به این ترتیب زمینه دیدار رئیسجمهور رژیم صهیونیستى از اماکن بهائى فراهم آمد تا معلوم شود این رابطه دوسویه بوده و بر بنیاد علائق مشترک دو طرف بنا شده است. البته ملاقات مسئولان دو طرف تا قبل از دیدار رئیس رژیم صهیونیستى از تأسیسات بهائى در آن کشور در سطوح بالا ادامه داشت. به نوشته نشریه رسمى بهائیان ایران، سرانجام در تحقق این وعده، روز دوشنبه 26 آوریل 1954 (6 اردیبهشت 1333) بنزوى، رئیسجمهور اسرائیل، و همسرش از مراکز و مراقد بهائیان در اسرائیل دیدار کردند. او نخستین رئیس دولتى بود که این عمل را انجام داد. شوقى افندى بلافاصله در 4 مه (14 اردیبهشت)، ضمن برشمردن موفقیتهاى اخیر جامعه بهائیت، بشارت این خبر را نیز به همه بهائیان عالم داد: «این زیارت، اولین تشرف رسمى است که از طرف یکى از رؤساى دول مستقله... به عمل آمده است»[48] و لروى آیواس، منشى کل شوراى بینالمللى بهائى و مسئول ارتباط بهائیت با دولتمردان اسرائیل، نیز در گزارشى پرآبوتاب، این خبر را بازتاب داد. به نوشته او، رئیسجمهور اسرائیل، «هنگام تودیع، از مهماننوازى و محبتى که از طرف حضرت ولى امرالله [شوقى افندى] ابراز شده بود، اظهار تشکر و امتنان نموده، در ضمن تقدیر از اقدامات و مجهودات بهائیان در کشور اسرائیل، ادعیه قلبیه خود را براى موفقیت جامعه بهائى در اسرائیل و سراسر جهان ابراز داشتند»![49]
دیدار یادشده، در مطبوعات اسرائیل (نظیر روزنامه «جروزالمپست») نیز انعکاس داده شد.[50] در گزارش آن روزنامه بخشهاى دیگرى از مذاکرات شوقى و رئیس رژیم صهیونیستى (افزون بر مطالب مندرج در گزارش آیواس) درج شده که میزان صمیمیت و اعتماد متقابل آن دو به یکدیگر را بهتر ترسیم کرده است: «در این ملاقات، رئیسجمهور و ولى امر بهائى راجع به تأثیر دیانت در جامعه بشرى با یکدیگر صحبت نمودند و حضرت شوقى ربانى اظهار فرمودند: امید است مرکز جهانى بهائى در اسرائیل بتواند در ترقى و تعالى مملکت و سعادت اهالى مستمراً متزایداً مؤثر واقع شود و نیز به این نکته اشاره فرمودند که از ابتداى تأسیس حکومت اسرائیل، بهائیان همواره روابط صمیمانه با دولت و بلدیه [= شهردارى] حیفا داشتهاند.»[51]
ضمناً چون دیدار رئیسجمهور اسرائیل از مرکز بهائیان و قبور سران آن با آغاز دومین سال «جهاد روحانى» بهائیان همزمان شده بود، شوراى بینالمللى بهائى در روز 27 آوریل (یک روز پس از دیدار رئیسجمهور رژیم صهیونیستى) این تقارن را به فال نیک! گرفت و گفت: «سال دوم جهاد روحانى با تشرف رئیسجمهور محترم دولت اسرائیل به مقام مقدس اعلى [= قبر علیمحمد باب]... به مبارکى و میمنت آغاز گردید.»[52]
این ملاقاتها و بحث و تبادلنظرها آن قدر در سطوح بالا ادامه یافت که هماهنگى و همدلى گستردهاى را در اهداف دو طرف موجب شد. به همین دلیل هیأت بینالمللى بهائى در حیفا تصریح کرده است که «هر قدر اشخاص در دوائر دولتى [در اسرائیل] مقامشان بالاتر است، حس ادب و احترام و اطلاعات ایشان نسبت به امر [= بهائیت] بیشتر است به همین طریق، مقامات عالیه در انجام امور، نظر مساعدترى داشته و در موارد لازم از کمک مضایقه نمىکنند.»[53]
این حسن روابط و دید و بازدیدهاى متقابل سرور فراوان بهائیان را باعث شده و آنان را چنان از مشاهده قدرت پوشالى رژیم صهیونیستى سرمست ساخته بود که بىمحابا به حمایت از آن رژیم در نشریات بهائیان دست زدند، که به عنوان نمونه مىتوان به مقاله باهر فرقانى در مجله آهنگ بدیع (سال 1340، ش 5، ص 138) اشاره کرد.
دیدارهاى سران رژیم صهیونیستى و بهائى، که تأثیر بسزایی در تسهیل و گسترش فعالیتهاى فرقه داشت، به همین محدود نشد و ده سال بعد در روز 18 فروردین 1343 ژالمان شازار، رئیسجمهور بعدى اسرائیل، نیز در رأس هیأتى، از مرکز بهائیان در حیفا دیدار کرد. مشروح این دیدار و تعابیرى که بهائیان براى گزارش آن انتخاب کردهاند، میزان علائق دو طرف را به یکدیگر نشان مىدهد. شرح این ملاقات به نقل از نشریه رسمى بهائیان ایران خواندنى است: «حضرت ژالمان شازار، رئیسجمهور اسرائیل، به اتفاق خانمشان و شهردار حیفا و خانمش و جمعى دیگر از اولیاى امور کشور اسرائیل، در تاریخ 7 آوریل 1964، از مرکز عالم بهائى به طور رسمى دیدن کردند. حضرت رئیسجمهور و همراهان از طرف اعضاى بیتالعدل «استقبال شده... و به این مناسبت حضرت رئیسجمهور تحیّات و ادعیه خالصانه خود را براى عموم احبا [= بهائیان] در سراسر عالم ابلاغ نمودند و چندى بعد به یادبود این دیدار یک آلبوم عکس... به مشارالیه هدیه گردید... . حضرت رئیسجمهور پس از دریافت این هدیه در ضمن نامهاى، تشکرات قلبى خود را اظهار و مجدداً پیام دوستى و حسن نیّت خود را براى جامعه جهانى بهائى فرستادهاند.»[54]
در کنار این دیدارهاى رسمى، بهائیان نیز به طور مرتب به دیدار صهیونیستها شتافته و گزارش لحظه به لحظه از تحولات امور به آنان دادهاند. فىالمثل سال 1347 اندکى قبل از جنگ اعراب و اسرائیل و اشغال بخش وسیعى از سرزمینهاى اسلامى، در طی دومین دوره انتخاب کادر مرکزى بهائیان جهان ــ که به بیتالعدل موسوم است و هر پنج سال یک بار در اسرائیل و با حضور نمایندگان بهائیان سراسر جهان برگزار مىشود ــ در روز سوم همایش، درست هنگام اعلام اسامى اعضاى جدید کادر مرکزى بهائیان جهان، یکى از سران بهائیت به نام اولینگا و چند نفر دیگر از سران فرقه به دیدار رئیسجمهور اسرائیل رفتند، که این امر از اهمیت این انتخابات براى رهبران اسرائیل حکایت مىکند.[55]
رادیو اسرائیل گزارش این اجلاس بهائیان را به شکلى وسیع، هم در بخش عبرى و هم به سایر زبانها (از جمله عربى) پخش کرد و مطبوعات معروف اسرائیل، همچون «جروزالمپست»، نیز شرح مفصلى درباره اهداف این نشست چاپ کردند.[56]
در اینجا بىمناسب نیست که به جلوههاى دیگرى از روابط این فرقه و صهیونیسم، که همدلى و همسویى دو طرف را در مقابل یکدیگر نشان مىدهد، اشاره شود. از جمله این تعاملات، حضور اعضاى هیأت نمایندگى اسرائیل در سایر کشورها در مجامع مختلف بهائى است که در زیر بعضى از موارد آن به نقل از نشریات بهائیت ذکر شده است:
1ــ هنگامى که شوقى افندى، آخرین رهبر بهائیان، در لندن از دنیا رفت و قرار شد در همان شهر دفن شود، دولت اسرائیل به سفارت خود در انگلستان دستور داد در این مراسم حضور فعالانه داشته باشد. لذا در غیاب سفیر کبیر اسرائیل در لندن، کاردار سفارت به نام گیرشون اولر در مراسم تشییع شرکت جست.[57]
به نوشته منابع بهائى در مراسم تشییع و تدفین، کاردار اسرائیل همچون یک صاحبعزا با قدم آهسته و گردنى خمیده، پا به پاى سران بهائیت حضور داشت و از چهرهاش غم و تأثر مىبارید.[58]
2ــ به گزارش نشریه رسمى بهائیان ایران، در ماه جولاى سال 1960 (تیرماه 1339) تعداد هفده هزار نفر، از ساختمان بهائیان در امریکا بازدید کردند. در این گزارش به عنوان چهرههاى سرشناس بازدیدکننده از موشه انتریونى، ساکن اسرائیل و نماینده دولت اسرائیل براى شرکت در یک کمیته ادارى نیز نام برده شده است تا شاید اسباب تجدید روحیه براى بهائیان سرخورده و مأیوس باشد.[59]
3ــ بهائیان امریکا براى غرس نوعى گل سرخ به نام ماریان آندرسون در محوطه ساختمان مرکزى خود در آن کشور مراسمى برگزار کردند. در این مراسم جمعى از شخصیتها، از جمله ژنرالکنسول اسرائیل حضور داشت و سخنی نیز ایراد کرد. «آقاى جاکوب بارمور، ژنرالکنسول اسرائیل، در ضمن بیانات خود آرزو کرد که گل سرخ ماریان آندرسون به زودى در مقامات مقدسه بهائى در جبل کرمل نیز که شهرت جهانى یافتهاند، غرس شود.»[60]
4ــ در اردیبهشت 1342 اجلاس تعیین کادر مرکزى بهائیان جهان در حیفا برگزار شد. در این مراسم کلیه حاضران به مناسبت فوت رئیسجمهور اسرائیل، اسحاق بنزاوى، یک دقیقه سکوت کردند و پیام تسلیت فرستادند که در نشریه «جروزالمپست» این تسلیت درج شد.[61]
بهائیت و جنگهاى اعراب و اسرائیل
الفــ جنگ ششروزه اعراب و اسرائیل: در ژوئن 1967 (خرداد 1346) با حمله سریع و سنگین ارتش اسرائیل جنگ سوم میان اعراب و اسرائیل درگرفت که به شکست ارتشهاى عربى منجر شد و بخش وسیعى از اراضى اسلامى همچون صحراى سینا، ارتفاعات جولان، کرانه باخترى رود اردن و بیتالمقدس به اشغال صهیونیستها درآمد.
بهائیان در خلال این جنگ برخلاف شعارشان مبنى بر «صلح جهانى» به جاى محکوم کردن صهیونیستها به عنوان «آغازگر جنگ و متجاوز» در کنار ارتش اسرائیل قرار گرفتند و همهگونه حمایت را از صهیونیستها به عمل آوردند و از آن جمله به گزارش ساواک در تاریخ 10/5/1346 مبلغى در حدود 120 میلیون تومان (که آن موقع رقم بسیار هنگفتى بود) به وسیله بهائیان ایران جمعآورى گردید که بهظاهر براى بیتالعدل در حیفا ارسال شد، «ولى منظور اصلى آنها از ارسال این مبلغ، کمک به ارتش اسرائیل» بود. ساواک در ادامه افزوده است: «مقدار قابل ملاحظهاى از این پول به وسیله حبیب ثابت تعهد و پرداخت شده است.»[62]
بــ نبرد رمضان: در اکتبر سال 1973 که مقارن با ماه مبارک رمضان بود، ارتش کشورهاى اسلامى در عملیاتى برقآسا همچون صاعقه بر صهیونیستها فرود آمدند، تا اراضى خود را پس بگیرند. نیروهاى مصرى در مدتى کوتاه از کانال سوئز عبور کردند و دیوار عظیم بارلورا، که از سوى صهیونیستها تسخیرناپذیر خوانده مىشد، پشت سر گذاردند. در سایر جبههها نیز سوریه و اردن صهیونیستها را گوشمالى دادند و براى نخستینبار افسانه شکستناپذیرى ارتش اسرائیل را باطل ساختند. در این اوضاع، نشریات بهائیان به تکاپو افتادند و علیه جنگ و ویرانى به مبارزه برخاستند. آنان که در جنگ سال 1967 سکوت اختیار کرده بودند، این بار قلم در دست گرفتند و در سر مقاله نشریه رسمى محفل ملى بهائیان ایران با عنوان «نزاع و جدال منفور درگاه کبریاست» چنین نوشتند: «بشر غافل خیلى زود اثرات شدید جنگهاى گذشته را از نظر دور داشته و تحت عناوین مختلفه به بهانهجویى پرداخته و مىکوشد تا براى اطفاى آتش اغراض خویش دوباره هوا را مسموم سازد و ابنای نوع خود را به دیار نیستى و هلاکت رهسپار نماید.» و در ادامه مقاله مفصل در مذمت جنگ سخن کنند.[63]
بهائیان چنان از شکست صهیونیستها سرخورده و ناراحت شده بودند که حتى مجله ورقا، نشریه ویژه نونهالان بهائى، را نیز از مویههاى خویش بىنصیب نگذاشتند و در شماره 52 آبانماه (اولین شماره پس از جنگ) در مقالهاى مفصل، که ظاهراً یک دختربچه بهائى به نام سویدا معانى (از بهائیان ایرانىتبار ساکن اسرائیل) فرستاده بود، شدیداً براى خانوادههاى صهیونیست که فرزندانشان را به میدانهاى جنگ فرستاده بودند، نوحهسرایى کردند و با استفاده از عبارات عاطفى کوشیدند احساسات اطفال بهائى را به نفع صهیونیستها تحریک کنند و این کودکان را از همان ابتدا با محبت صهیونیستها و کینه مسلمانان پرورش دهد. در بخشى از این مقاله آمده است: «در این چند روزه جنگ، وضع مردم خیلى رقتبار بود، مادرها و بچههایشان نگران و پریشان، منتظر وصول اخبار جنگ بودند... . وقتى خبر قتل کشتهشدگان و شماره آنها منتشر مىگردید، اشکها سرازیر مىشد و همگى داغدار بودند... و غروبها که مادران دست فرزندانشان را گرفته تنهایى به گردش مىرفتند، حالت محزونى از چهره همگى نمودار بود.»[64]
ممنوعیت فعالیت بهائیان در مصر توسط جمال عبدالناصر
دقیقاً به علت همین همسویىها و همدلىها میان صهیونیستها و بهائیان، و تلاش بهائیان برای کسب اطلاعات در کشورهاى اسلامى، بود که اعراب و مسلمانان، سخت به این فرقه حساس شدند و از جمله:
الفــ در سال 1960 در خلال مجمع عمومى مؤتمر اسلامى بیتالمقدس، یکى از شرکتکنندگان ایرانى از فعالیتهای اطلاعاتى بهائیان براى اسرائیل سخن به میان آورد که کشورهاى عربى مسأله را جدى نگرفتند.
بــ پس از شکستهاى سنگین اعراب از اسرائیل و روشن شدن حضور و فعالیت بهائیان در کشورهاى اسلامى براى کسب اطلاعات به نفع رژیم صهیونیستى بود که اتحادیه عرب در برابر این فرقه موضعگیرى کرد و موضوع بهائیت در دستور کار «دفتر تحریم اعراب علیه اسرائیل» قرار گرفت. این دفتر مأموریت داشت که تمام شرکتها و مجتمعهاى صنعتى و اقتصادى خارجى را، که با اسرائیل منافع مشترک دارند، شناسایى کند و نام آنها را براى تحریم در اختیار کشورهاى عربى قرار دهد.
خبرگزارى رویتر در 10 ژانویه 1975 از دمشق، به نقل از محمد محجوب، مسئولدفتر تحریم اعراب علیه اسرائیل، اعلام کرد که در کنفرانس ماه آینده، مبارزه با گروه بهائى از سوى این دفتر به طور جدى بررسى خواهد شد. او در ادامه این فرقه را یک جنبش طرفدار اسرائیل و صهیونیسم خواند.[65] همین مضمون را خبرگزارى خاورمیانه، همان روز به نقل از محمد محجوب مخابره کرد.
کنفرانس یادشده روز 23 فوریه در قاهره برگزار، و تصمیمات آن، روز 25 فوریه منتشر شد. این اجلاس درخصوص بهائیت تصمیم مهم ذیل را اتخاذ کرد:
«و قرر المکتب ایضاً فرض حظر على نشاط البهائیین فى الدول العربیه و اغلال محافلهم بعد ان ثبت ان الصهیونیه تستر ورائهم.»
(یعنى: همچنین دفتر [تحریم اعراب علیه اسرائیل] مقرر داشت که باید دولتهاى عربى از تحرکات بهائیها و تشکیل محافل آنها شدیداً جلوگیرى کنند، زیرا [براى اعضإ؛ ببث6 مسلم شد که] صهیونیسم پشت آنان پنهان شده است).[66]
جــ مجمع الفقه الاسلامى وابسته به سازمان کنفرانس اسلامى بالاترین مرجع دینى در جهان اسلام است که فقهاى 57 کشور اسلامى از تمامى مذاهب و فرق حتى وهابیت در آن عضویت دارند. این مجمع در جلسات 6 تا 11 فوریه 1988/ 18 تا 23 بهمن 1366 خود طى مصوبهاى، «ادعاى رسالت بهاءاللّه و نزول وحى بر وى» و دیگر معتقدات بهائیان را مصداق «انکار ضروریات دین» شمرد.[67] در 26 ژانویه 1987 مطابق 29 جمادىالاول 1407 نیز قطعنامهاى به امضاى فقهاى شیعه و سنى عضو مجمع منتشر شد که در آن بهائیان به اجماع مسلمانان، کافر و خارج از دین اسلام شمرده شدهاند و از دولتها و ملتهاى اسلامى درخواست شده است اقدامی مقتضی در برابر آنان انجام دهند.[68]
حمایت رسانههاى اسرائیل از بهائیت
رسانههاى رژیم صهیونیستى در کنار مسئولان سیاسى، قضایى و اقتصادى خود از این تشکیلات به طور وسیع حمایت کردهاند. این حمایت مقطعى نبود، بلکه در گذر زمان ادامه داشته است و دارد.
این امر مؤید آن است که حمایت اسرائیل از بهائیت جلوههاى دیگر نیز دارد؛ از جمله رسانههاى اسرائیل با کمترین بهانهاى به تعریف و تمجید از بهائیت برمیآیند و اخبار مربوط به آن را پوشش مىدهند. در ذیل بعضى از این موارد، از منابع بهائى نقل شده است.
1ــ در نشریه اخبار امرى، از قول محفل روحانى ملى بهائیان امریکا، گزارشى آمده است مبنى بر اینکه در روز 29 دسامبر سال 1952 بخش انگلیسىزبان رادیو اسرائیل برنامهاى در مورد بهائیت پخش کرد و در خلال آن دوبار با روحیه ماکسول (همسر شوقى) درباره تاریخچه باب و بهاء و دفن اجساد آنان در فلسطین اشغالى توضیحاتى داد. سپس با لروى آیواس، از سران بهائیت، نیز در مورد اماکن بهائى در اسرائیل گفتوگو کرد. در ابتدای برنامه مجرى آن در اظهاراتى جانبدارانه گفت: «اکنون کشور اسرائیل نه تنها مرکز دیانت کلیمى و مسیحى است، بلکه دیانت چهارمى که دیانت بهائى است نیز مرکزش در این سرزمین است.»[69]
2ــ لطفالله حکیم بهائى یهودىتبار، که پیشتر در محفل ملى بهائیان ایران مشغول بود، بعدها به اسرائیل رفت و در تشکیلات مرکزى بهائیان در بیتالعدل فعالیت نمود. او به طور مرتب، اخبار بهائیت و مطالب منتشر شده در نشریات اسرائیل در مورد بهائیت را به منظور تقویت روحیه بهائیان براى ترجمه و انتشار در مجلات بهائى به ایران مىفرستاد. از جمله در مهرماه 1332، پس از کودتاى انگلیسى ــ امریکایى 28 مرداد و سرنگونى دولت دکتر مصدق، در نشریه رسمى بهائیان ایران آمده است: «جناب دکتر لطفالله از ارض اقدس [= اسرائیل] چنین مرقوم داشتهاند: این ایام در اسرائیل جراید، چه به زبان عبرى و چه عربى و چه انگلیسى، مقالات مفصل راجع به دیانت بهائى و مقام اعلى درج مىنمایند. ساختمان مقام اعلى [= قبر منسوب به علیمحمد باب شیرازى] هیجان غریبى بین مردم انداخته، به طورى که همهروزه صدها نفوس از سیاحان و از اهالى اسرائیل براى زیارت آن مقام مقدس مىآیند. اى کاش ممکن بود از همه جراید براى شما ارسال مىنمودم. امروز در روزنامه یومیه [جروزالم پست] Jerusalem Post شرح مفصلى با عکس مقام اعلى درج شده، عجالتاً این روزنامه را براى محفل مقدس روحانى ملى و محلى مىفرستم که اگر صلاح بدانند، ترجمه نموده، انتشار دهند.»[70]
سپس در مجله رسمى محفل ملى بهائیان ایران، متن کامل مقاله بسیار جانبدارانه این نشریه صهیونیستى، که در شماره 16 اکتبر 1953 (24 مهر 1332) چاپ شده[71] درج گردید.
3ــ نشریه هفتگى «جروزالمپست» نیز در شماره 26 آوریل 1963 خود، انتخاب اولین دوره اعضاى کادر مرکزى بهائیان جهان، موسوم به بیتالعدل، و اسامى منتخبان و خبر حرکت آنها براى شرکت در کنفرانس لندن را درج کرده است. این نشریه همچنین سکوت یکدقیقهاى بهائیان به مناسبت مرگ رئیسجمهور اسرائیل (اسحاق بن زاوى) و نیز پیام تسلیت آنان را منتشر کرده است.[72]
4ــ روزنامه انگلیسىزبان «جروزالمپست» در دو صفحه کامل کتاب حسن بالیوزى (موقر) به نام «عبدالبهاء» را شرح و تفسیر کرده است. جالب است که مقدمه این مطلب را یک بهائى به نام بهیه آدمس نوشته است. جالبتر اینکه مقاله دیگرى نیز «که توسط یک روزنامهنگار معروف اسرائیلى» در مورد بهائیت تهیه شده بود همراه «عکسهاى جالبى» در همین شماره درج گردید. از همه جالبتر آنکه «بعضى از روزنامههایى که به زبان هبرو [= عبرى] نیز منتشر مىشود، خلاصهاى از آن را درج کردند.»[73]
بهائیان نیز به بهانه مناسبتهاى مختلف، مراسم گوناگونى برگزار مىکردند که همین امر مستمسک لازم را براى تبلیغ بهائیت در اختیار نشریات اسرائیل قرار مىداد. به نوشته یکى از بهائیان ایرانى به نام فریده سبحانى، که براى حضور در این برنامه به اسرائیل سفر کرده بود، «جراید مختلف اسرائیل هر یک به نحوى با عکس و تفصیلات درباره این روز تاریخى و همچنین درباره امر جهانى بهائى به قلمفرسایى پرداختند. از جمله روزنامه ”جروزالمپست“[74] مقاله مشروحى... انتشار داد و روزنامه ”استاندارد“ مقاله مشروح خود را با عنوان ”پیام امیدبخش...“ شروع کرد. در این گزارش اضافه شده که به این مناسبت سازمان توریستى اسرائیل نیز چندینبار جشنهاى باشکوهى در زیباترین هتلهاى حیفا برپا کرد و از جمله «در میهمانى دیگرى، مشهورترین هنرمندان اسرائیل، سرودها و ترانههاى بسیار زیبایى به افتخار دوستان بهائى خواندند.»[75]
همه این امور از هماهنگى گسترده نشریات صهیونیستی براى تبلیغ بهائیت حکایت مىکند و صد البته این امر فقط به اسرائیل محدود نمىشود و به مافیاى رسانههاى صهیونیستى در سطح جهان تعمیم مىیابد که شرح آن در این مجال نمىگنجد.
همچنین بخشى دیگر از حمایتهاى اسرائیل از این مسلک را مىتوان در توزیع خدمات به نشریات بهائى منتشر شده در ایران دانست. فىالمثل این نشریات از طریق اسرائیل براى بهائیان در سراسر جهان ارسال مىشد. در این زمینه نامهاى از فردی بهائى به نام آقاى عزتالله زهرایى، ساکن فرانسه (شهر سنکلو)، در آهنگ بدیع از مجلات بهائیان ایران درج گردیده که در قسمتى از آن نوشته شده است: «شمارههاى مجله زیباى شما، مرتباً از طریق ارض اقدس [= اسرائیل] به این جانب مىرسد.»[76]
توریسم بهائى؛ مددکار اقتصاد ورشکسته اسرائیل
تشکیلات مرکزى بهائیان در اسرائیل مىکوشید با جلوه دادن بیش از پیش به اماکن متعلق به خود، علاوه بر بهائیان، افراد غیربهائى را نیز به مراکز خویش بکشاند تا از این راه، زمینه جلب آنها به بهائیت را فراهم آورد. رسانههاى صهیونیستى در فلسطین اشغالى و سایر نقاط جهان نیز با نمایش این بناها سعى میکردند جاذبه توریستى براى اسرائیل فراهم سازند. از جمله در نشریه رسمى محفل ملى بهائیان ایران آمده که یک کمپانى معروف فیلمسازى در امریکا فیلمى به نام «اسرائیل از دریا» ساخته که در آن مناظر مربوط به قبر باب و مرکز بهائیت را به نمایش گذارده است. این گزارش افزوده که این فیلم چندى قبل در تلویزیون امریکا در ایران ــ که پیش از انقلاب در کانال 8 فعال بود ــ نیز به نمایش درآمده است.[77]
همچنین دفتر نمایندگى توریسم اسرائیل در امریکا (نیویورک) متن مفصل و تبلیغى در مورد بهائیت و اماکن آن در فلسطین اشغالى به زبان انگلیسى منتشر کرد. این مطلب، بیش و پیش از آنکه یک بروشور تبلیغى براى معرفى جاذبههاى توریستى اسرائیل، و از جمله جاذبههاى گردشگرى بهائى باشد، به متن تبلیغى بهائى شبیه است. در قسمتى از آن آمده است: «دیانت بهائى، که مروج صلح و اخوت بین افراد جامعه بشرى است، در سال 1844 با ظهور باب در ایران آغاز گردید و باب خود را مبشر [آمدن] نفسى اعز و اشرف از خود [= حسینعلى بهاء] معرفى نمود... .»[78]
حضور گسترده بهائیان سراسر جهان در اسرائیل نیز منبع درآمد خوبى براى رژیم صهیونیستى محسوب مىشد. تشکیلات بهائیت نیز سعى میکرد بهائیان را براى سفر به اسرائیل و دیدار از اماکن متعلق به خود تشویق کند و این امر به اشکال مختلف انجام میشد. به عنوان مثال با ایجاد بهانههایى، همچون یکصدمین سال ورود بهاء به عکا، بهائیان را به اسرائیل فرامىخواند. همچنین پس از تشکیل یک کنفرانس بینالمللى بهائى در نقطهاى از جهان، شرکتکنندگان در آن کنفرانس را به «ارض اقدس» مىبردند و بعضى مواقع نیز، در قالب کاروانهاى نُه نفره از هر کشور، وابستگان خویش را به اسرائیل مىبردند و بالاخره آنان، که براى تبلیغ بهائیت در خارج از وطن خود، عزم مهاجرت مىکردند، در آغاز سفر براى تشویق، در سفری چند روزه به اسرائیل مىرفتند و چون معمولاً افرادى که در بالا برشمردیم از گروههاى مرفه و داراى تمکن مالى بودند، سفر آنها به اسرائیل براى دولت این کشور نیز از نظر اقتصادى و توریستى سودمند بود. در این زمینه روزنامه «جروزالمپست» ــ که عملاً به ارگان تبلیغى بهائیت تبدیل شده بود ــ در شماره 28 اوت 1968 خبر داده است که دستجات مختلف بهائیان از کنفرانس پالرموى ایتالیا به اسرائیل آمدهاند و متذکر شده است که «این عده بزرگترین اجتماع زائرین بهائى را که تاکنون به اراضى مقدسه مسافرت نمودهاند تشکیل مىدهند.»[79]
هرچه زمان میگذشت، تبلیغات بهائیان براى سفر به اسرائیل مؤثرتر واقع میگشت و سفر بهائیان به اراضى اشغالى رو به فزونى میگذاشت. تا آنجا که شوقى افندى در تلگراف مورخ 7 اکتبر 1953 به کنفرانس دهلى گفته است: «تعداد نفوسى که از دور و نزدیک براى زیارت مقام اعلى مىآیند، روزبهروز در تزاید است و چندین روز، عده آنان از هزار نفر تجاوز مىنمود.»[80] اما اشتهاى صهیونیستها سیرىناپذیر بود و باید اماکن بهائى فعالیت بیشتری در جذب توریست انجام میدادند و همینطور هم شد. تا آنجا که شش سال بعد، یعنى در سال 1338، به گفته سران بهائیت: «در ظرف این یک سال، عدد زائرین و سیاحان» بازدیدکننده از اماکن بهائى «به بیش از یکصدهزار بالغ گردیده است.» بدینترتیب، بهائیت در عرصه جذب توریست و کمک به اقتصاد شکننده اسرائیل نیز فعالیت بسزا و در خور توجهى داشته است.
بهائیت و اسرائیل، پس از پیروزى انقلاب اسلامى
در سی سال اخیر نیز بهائیان و رژیم صهیونیستى روابط خود را ادامه داده و به آن عمق و گستردگى بیشترى بخشیدهاند. در زیر به نمونههایى از این تعاملات اشاره شده است:
1ــ به گزارش خبرگزاریها، رئیس مجلس رژیم صهیونیستى روز 14 تیر 1377 از مرکز بهائیت در شهر حیفا بازدید کرد و ضمن حمایت از فعالیتهاى این فرقه، خواستار آزادى عمل بیشتر پیروان آن در ایران شد.[81]
2ــ در روز سهشنبه اول خرداد 1380 مصادف با 28 صفر سالروز رحلت پیامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبى(ع)، رژیم صهیونیستى به مناسبت تجمع بهائیان براى افتتاح ساختمان مرکزى این فرقه در حیفا مراسم جشن و پایکوبى مفصلى به راه انداخت.
به گزارش خبرگزاریها ساخت این مجموعه 250 میلیون دلارى با حمایت مستقیم اسحاق رابین، نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستى، از سال 1372 آغاز شد. نکته شایان توجه، دعوت گسترده از خبرنگاران رادیو ــ تلویزیونهاى جهان براى پوشش خبرى این مراسم بود. برگزارکنندگان مراسم از خبرنگاران خواستار نشر مطالب مختلفى به نفع رژیم صهیونیستى و بهائیت بودند که از آن جمله این مطلب بود که «دولت اسرائیل با نهایت افتخار مىتواند میزبان همه بهائیان جهان ــ بهویژه بهائیان ساکن در کشورهاى اسلامى ــ باشد.»[82]
این دعوت مبین آن است که رژیم صهیونیستى با توجه به فرار صهیونیستها از فلسطین اشغالى و نیاز مبرم به افزایش جمعیت وفادار به خود، چون بهائیان را نیز در شمار نیروهاى خودى و همچون صهیونیستها فرض مىکند، از آنان براى مهاجرت به اسرائیل دعوت به عمل مىآورد.
3ــ در شهریور سال 1382 آریل شارون، نخستوزیر رژیم صهیونیستى و قصاب صبرا و شتیلا، از هند دیدار کرد. او در این سفر، از مرکز بهائیان در دهلى، که به نام نیلوفر آبى شهرت دارد، براى ساعاتى بازدید نمود.[83] بازدید از این مرکز، اهمیت بهائیت براى رژیم صهیونیستى را نشان مىدهد.
4ــ در یکى از این حمایتهای جدید، ایهود اولمرت، نخستوزیر اسرائیل، براى توجیه عقبنشینى دولتش از تهدید جمهورى اسلامى به حمله نظامى، ارادت خود را به جامعه بهائى اعلام، و روغن ریخته را نذر امامزاده کرد. وى روز یکشنبه 17 دى 1385 در سخنرانى خود، که تعدادى از سران این فرقه ضاله نیز در آن حضور داشتند، ضمن ردّ اخبار منتشرهشده در مورد حمله ارتش رژیم صهیونیستى به تأسیسات ایران، به سران بیتالعدل بهائیان اطمینان داد که به احترام مقدسات بهائیها در ایران از حمله به این کشور منصرف شده است!
به گزارش یک روزنامه اسرائیلى، بهائیان یادشده به دعوت وزارتخارجه اسرائیل در این جلسه حضور یافتند و در میان آنها چهرههاى سرشناس بهائى و ازجمله یک ایرانى وابسته به آن فرقه نیز به چشم مىخوردند.[84] باید به آقاى اولمرت یادآور شد: به دشت آهوى ناگرفته، مبخش!
5ــ بهائیان نیز متقابلاً با همه توان در خدمت صهیونیسم و زائده آن یعنى اسرائیلاند و علاوه بر جمعآورى کمک مالى و ارسال آن به این رژیم، با ورود غیرقانونى و قاچاق کالاهاى اسرائیلى به داخل ایران سعى میکنند اقتصاد رو به موت آن رژیم را شکوفا کنند. برای مثال، به گزارش جراید، بیش از 440 هزار عدد لنز عینک ساخت رژیم اشغالگر قدس در کارخانه «شایان عدسى» واقع در شهرک صنعتى جعفرآباد کاشان کشف شد. شایان ذکر است که این کارخانه به منصور ــ م، بهائى ساکن کاشان، تعلق دارد. او، که قاچاقچى لنز عینک میباشد، آنها را از اسرائیل وارد کرده است. وى لنزهاى ساخت کارخانجات اسرائیل را در جعبههاى معمولى و با مارک یک شرکت لنزسازى خارجى قاچاق کرده است. گفتنى است فرزند ارشد رئیس تشکیلات بهائیت در ایران معروف به نیکى نیز یکى از دلالان عینک در ایران به شمار مىرود.[85]
سخن آخر
شواهد فراوان فوق، که از آغاز مقاله تا اینجا مطرح شد، به روشنى و به نحوى تردیدناپذیر، از ارتباط دیرین، عمیق، گسترده و فزاینده بهائیت و صهیونیسم، بهویژه رژیم اشغالگر فلسطین، حکایت دارد.
عجیب است که بهائیان در سایتها و رسانههاى مربوط به خویش، در مقابل سؤال (یا اعتراض) نسبت به پیوند این فرقه با اسرائیل، با جسارت «کبکوار»! ادعا مىکنند که هیچ رابطهاى بین این فرقه با صهیونیسم و اشغالگران فلسطین وجود ندارد و تمرکز بیتالعدل اعظم بهائیان در اسرائیل پدیدهاى کاملاً تصادفى است! و هیچ ارتباطى به علائق و منافع مشترک دو طرف ندارد!
این شواهد فراوان و انکارناپذیر، بیشوپیش از همه، حجت را بر افراد عادى بهائیت تمام مىکند که حکم پیادهنظام، سپر، خاکریز و گوشت دم توپ را براى سران فرقه دارند. آنان باید بدانند که رهبران آنها چه وابستگى و پیوستگى عمیقى با صهیونیستهاى غاصب و خونآشام دارند؟ و از تشکیلات خود بخواهند که بابت این همه وابستگى به جنایتکاران اشغالگر، به جاى بعضى مغالطههاى خندهآور، توضیح قانعکننده بدهند.
با توجه به روابط وسیع و صمیمانه و اعتماد مشترکى که میان صهیونیسم و بهائیت وجود دارد، طبیعى است که جهان اسلام و آزادگان عالم، به حضور اعضای این تشکیلات در بین خود با دیده سوء ظن بنگرند و با آنان رفتاری طردآمیز پیش داشته باشند. متقابلاً بدیهى است که وقتى بهائیت، کاکل خود را اینگونه محکم به زلف صهیونیسم گره مىزند، نمىتواند ادعا کند که استقرار مرکزیت این تشکیلات در اسرائیل، صرفاً به دلیل قرار داشتن قبور سران فرقه در فلسطین اشغالى است و به همین دلیل اسرائیل قبله اهل بهاء شده است.
با وجود این پیوند عمیق، بدیهى است که بهائیان ناگزیرند در هزینههایى که اسرائیل و صهیونیسم جهانى (در برابر خروش انقلابى مظلومان و محرومان جهان) مىپردازند، سهیم و شریک باشند. لذا سال گذشته در نبرد شکوهمند حزبالله لبنان با ارتش صهیونیستى که با پیروزى رزمندگان اسلام پایان یافت، بندر حیفا، که مرکز بهائیان در آن قرار دارد، آماج حملات موشکى دلاورمردان حزبالله قرار گرفت و مىتوان حدس زد که تلاش حکومت اسرائیل براى جلب مساعدت بهائیان به منظور جلوگیرى از فرارشان (همراه یهودیان) از اسرائیل، در اقدام اخیر نخستوزیر آن کشور (اولمرت) به دلدارى خالهمآبانه سران بهائیت، بىتأثیر نبوده است.
پینوشتها
* کارشناس ارشد روابط بینالملل.
* * با تشکر از همکاری آقایان مهدی ابوطالبی، سید مصطفی تقوی، علی رجبی و تقی صوفی نیارکی.
[1]ــ آهنگ بدیع، نشریه جوانان بهائی ایران، سال 1347، ش7 و 8، ص209
[2]ــ خاطرات حبیب، ص20؛ نیز رک: آهنگ بدیع، سال 1330، ش3، ص53
[3]ــ اخبار امری (نشریه رسمی محفل ملی بهائیان ایران)، تیر 1333، ش3، صص9ــ8
[4]ــ همان، بهمن ــ اسفند 1340، ش12ــ11، صص621ــ620؛ راجع به دوستی و روابط موشه شارت (اولین وزیر خارجه رژیم صهیونیستی) با عبدالبهاء نیز، روحیه ماکسول (همسر شوقی) در کتاب مشهورش: «گوهر یکتا»، اشاره گذرایی دارد.
[5]ــ خاطرات حبیب، همان، ص239
[6]ــ همان، ص54؛ فلسطین در آن زمان جزء ایالت سوریه و بخشی از امپراتوری عثمانی بود و هنوز به نام فلسطین خوانده نمیشد.
[7]ــ رک: «جستارهایی از تاریخ بهائیگری در ایران»، تاریخ معاصر ایران، سال 7، ش27، پاییز 1382
[8]ــ اخبار امری، فروردین 1329، ش12، ص540؛ آهنگ بدیع، سال 1330، ش3، ص53
[9]ــ اطلاعات سیاسی ــ دیپلماتیک، سال 1، ش12، 28 خرداد 65، ص6
[10]ــ همانجا.
[11]ــ شوقی افندی، قرن بدیع، تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ج3، ص291
[12]ــ همان، ص297
[13]ــ قرن بدیع، ج2، ص214
[14]ــ همان، ج3، ص321
[15]ــ اخبار امری، سال 1324، ش7 و 8 (آبان و آذر)، ص7
[16]ــ اخبار امری، آبان 1326، ص130؛ بهائینیوز، سپتامبر 1947؛ همچنین رک: سید محمدباقر نجفی، بهائیان، چاپ اول، طهوری، 1357، صص691ــ698
[17]ــ شوقی افندی، توقیعات مبارکه، تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، بدیع 125، ص290
[18]ــ آهنگ بدیع، سال 1333، ش3، ص7
[19]ــ همان، سال 1333، ش3، ص7
[20]ــ همانجا.
[21]ــ همان، سال 1323، ش3، ص8
[22]ــ اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، تهران، مؤسسه تحقیقاتی رائین، ص69
[23]ــ شوقی افندی، توقیعات مبارکه، همان، ص290
[24]ــ اخبار امری، شهریور 1331، ش5، ص16
[25]ــ جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ج1، ص332 به نقل از: اخبار امری، سال 1330، ش5، صص 8 و 14
[26]ــ اخبار امری، مرداد ــ شهریور 1333، ش5ــ4، صص5ــ2
[27]ــ همان، مرداد ــ شهریور 1333، ش5ــ4، صص5ــ2
[28]ــ همان، فروردین 1329، ش12، ص540
[29]ــ سالنامه جوانان بهائی ایران، ج3 (109ــ108 بدیع)، ص130
[30]ــ آهنگ بدیع، سال 1339، ش10ــ8 (ویژهنامه شوقی افندی)، ص219
[31]ــ اسماعیل رائین، همان، صص171ــ170، به نقل از قرن بدیع، قسمت چهارم، ص162
[32]ــ اخبار امری، خرداد ــ تیر 1331؛ برای شرح ماجرا رک: نامه مفصل هیأت بینالمللی بهائی، مورخ 1 ژوئیه 1952 (10 تیر 1331) به محفل روحانی ملی بهائیان ایران (اخبار امری، سال 1331، ش5 (شهریور ماه).
[33]ــ اخبار امری، سال 1331، ش5 (شهریور ماه)
[34]ــ همانجا.
[35]ــ همان، سال 1329، ش9ــ8 (آذر ــ دی).
[36]ــ آهنگ بدیع، سال 1339، ش10ــ8 (ویژهنامه شوقی)، ص219
[37]ــ اخبار امری، آذر 1338، ش9، ص259
[38]ــ همان، مرداد 1331، ش4، ص4
[39]ــ آهنگ بدیع، سال 1339، ش4، ص96
[40]ــ خواهر عباس افندی که دشمن وی بود.
[41]ــ اخبار امری، سال 1333، ش9ــ8 (آذر ــ دی)، ص5
[42]ــ همان، فروردین 1329، ش12، ص6
[43]ــ آهنگ بدیع، سال 1340، ش10، ص252
[44]ــ جواد منصوری، همان، ج1، سند شماره 2/90 و ص330
[45]ــ اخبار امری، مرداد ــ شهریور 1340، ش6ــ5، ص303
[46]ــ متن کامل خبر در اخبار امری امریکا، ش245 و ترجمه آن توسط ذکرالله خادم در اخبار امری ایران درج شده است.
[47]ــ اخبار امری، سال 1333، ش3 (تیرماه) صص9ــ8
[48]ــ همان، ش2ــ1 (اردیبهشت ــ خرداد)، صفحات اولیه.
[49]ــ همان، ش3 (تیرماه)، صص9ــ8
[50]ــ همان، ش1 و 2 (اردیبهشت ــ خرداد)، ص15
[51]ــ همانجا.
[52]ــ همان، اردیبهشت ــ خرداد 1333، ش1 و 2، ص16
[53]ــ همان، سال 1331، ش5 (شهریور).
[54]ــ همان، آبان 1343، ش8، صص406ــ405
[55]ــ همان، خرداد 1347، ش3، ص137؛ و آهنگ بدیع، سال 1347، ش1 و 2، ص8
[56]ــ آهنگ بدیع، سال 1347، ش1 و 2، ص13
[57]ــ همان، سال 1339، ش 10ــ8، ص263
[58]ــ همان، ص268
[59]ــ اخبار امری، سال 1340، ش3 و 4، ص178
[60]ــ آهنگ بدیع، سال 1344، ش2، ص60
[61]ــ اخبار امری، 1342، ش8 و 9، (آبان ــ آذر)، ص505
[62]ــ جواد منصوری، همان، ج1، ص332 و سند 2/96
[63]ــ اخبار امری، سال 1352، ش13، سخن ماه (نزاع و جدال منفور درگاه کبریاست)، صص380ــ377
[64]ــ اورقا (نشریه نونهالان بهائی ایران)، سال 1352، ش8 (آبان)، صص22ــ20
[65]ــ محمدرضا نصوری، «پیوند و همکاری متقابل بهائیت و صهیونیسم»، فصلنامه انتظار موعود، ش18، ص247؛ به نقل از بولتن خبری سازمان رادیو ــ تلویزیون ملی ایران، دفتر مرکزی، خبر 232، 21 دی 1353.
[66]ــ همانجا.
[67]ــ مجمع فقه اسلامی، مصوبهها و توصیهها: از دومین تا پایان نهمین نشست، ترجمه محمد مقدس، قم، 1418.ق، صص85ــ84
[68]ــ مع مؤتمرات مجمع الفقه الاسلامی (المؤتمرات الفقهیه)، محمد علی تسخیری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج1، صص 327ــ326
[69]ــ سیدمحمدباقر نجفی، بهائیان، تهران، طهوری، 1357، صص736ــ735؛ به نقل از اخبار امری، سال 1332، ش 1 و 2 (اردیبهشت ــ خرداد).
[70]ــ اخبار امری، ش7ــ6 (مهر ــ آبان 1332)، صص17ــ13
[71]ــ برای دیدن متن کامل این مقاله، رک: سیدمحمدباقر نجفی، همان، صص735ــ732
[72]ــ اخبار امری، آبان ــ آذر 1342، ش 8 و 9، ص505
[73]ــ همان، فروردین 1351، ش1، ص19
[74]ــ در متن اصلی: پست اورشلیم.
[75]ــ آهنگ بدیع، سال 1347، ش 7 و 8، صص235ــ233
[76]ــ همان، سال 1348، ش 3 و 4، ص103
[77]ــ اخبار امری، ش4، تیر 1344، ص244
[78]ــ سیدمحمدباقر نجفی، همان، صص739ــ737؛ به نقل از: اخبار امری، سال 1333، ش 3 (تیرماه)
[79]ــ اخبار امری، آبان ــ آذر 1347، ش9ــ8، ص592
[80]ــ پیام شوقی مندرج در آهنگ بدیع، سال 1332، ش13ــ12، ص241
[81]ــ روزنامه جمهوری اسلامی، 15 تیر 1377
[82]ــ پایگاه اطلاعرسانی موعود: www.Mouood.com
[83]ــ مهرداد صفا، «افعی در هند»، روزنامه جامجم، 17/2/1383، ص8
[84]ــ روزنامه جمهوری اسلامی، سال 28، ش7962، چهارشنبه 20 دی 85، ص2
[85]ــ کیهان، 8 و 29 شهریور 1385