نقطه گره های مثبت و منفی در اتحاد ملی
آرشیو
چکیده
انقلاب حاصل اتفاق و اتحاد نیروهای مردمی بر موضوعی مشترک است که این اتفاق انقلابی با تلاش آگاهانه می تواند به اتحاد سیاسی تبدیل گردد. نگارنده در پی آن است که بگوید برای دستیابی به اتحاد ملی به وجود آگاهی و بالا بردن آستانه تحمل نیروهای سیاسی نیاز است؛ چراکه وجود اختلاف و تفاوت در جوامع، خصلت لاینفک زندگی سیاسی است، ولی با لحاظ اهمیت و ضرورت منافع مشترک و عمومی، می توان در عرصه زندگی جمعی با کاربست هایی به توافق رسید که حاصل آن رسیدن به تعالی و کمال جامعه خواهد بود.متن
نقطهگرههای منفی در وفاق انقلابی
مبحث کانونی این نوشتار، بررسی اتحاد ملّی و علل تأخر تحقق آن در میان جناحها و گروههای سیاسی در ایران پس از انقلاب است. اتحاد ملّی در میان مباحث اجتماعی، اهمیت بسیاری در یکپارچگی سیاسی و تأمین منافع ملّی دارد. شاید امروزه به دلیل سادگی و پیش پاافتادگی وحدت و اتحاد ملّی، سخن مجدد از آن، به نوعی تکرار به حساب آید، اما تأکید دوباره آن از سوی مقام معظم رهبری، یادآور این سخن از امام خمینی است که فرمود: «باید هی تلقین کنیم ما به هم، هرکس موعظه میکند همین را بگوید، هرکس سخنرانی میکند همین مطلب را بگوید، خیال نکند این را گفتهاند، باید همیشه گفت، باید به گوش مردم و به گوش ملّت و به گوش همه ارگانهای دولتی هی خواند به اینکه فراموش نکنید وحدت را، هی نگویید وحدت و دنبالش نباشید، عملاً با هم وحدت داشته باشید، شما برادرهای هم هستید.»[1] وحدت در اندیشه آن فقید، آنقدر اولویت و اهمیت داشت که از آن به تعبیراتی یاد مینمود که کمتر درباره موضوع دیگری به کار برده است.[2] اصطلاحاتی مثل نعمت الهی، کلید پیروزی، معجزه، برادری، اساس پیشرفت و واجب شرعی، تعابیر زیبایی هستند که در بیانات ایشان به کار رفتهاند. اما آنچه همواره وی را در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی نگران میکرد تفرقه و جدایی بین نیروهای انقلاب بود؛ چراکه از نظر ایشان، تفرقه گویاترین نشانهای است که حکایت از این امر مینماید که قیام ما برای خدا نبوده است. امامخمینی، در همان ماههای نخستین انقلاب، بیانی غمانگیز اما مهم در اینباره دارد که تاکنون کمتر به کار رفته است: «در سوره هود وارد است: فاستقم کما امرت و من تاب معک؛ یعنی استقامت کن و بر جای ایست آنطورکه مأموری، با کسی که توبه کرد با تو و در حدیث وارد است که جناب رسولالله(ص) فرمود: شَیِّبَتْنی سوره هود لمکان هذه آیه؛ یعنی پیر کرد مرا سوره هود، برای خاطر اینکه... آن حضرت بیم آن داشت که مأموریت انجام نگیرد، و الا خود آن بزرگوار استقامت داشت... . شما ملّت ایران قیام کردید... همه فریاد میزدید ما جمهوری اسلامی میخواهیم... امر اول (قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فردی) را که فرمودهاند قیام کنید برای خدا، اطاعت کردید، باقی مانده است امر دوم فاستقم کما امرت و من تاب معک، استقامت کنید، این قیام را حفظ کنید.»[3]
در واقع امام(ره)، کلمه ما امرت در آیه شریفه فوق را همان جمهوری اسلامی میگرفت و از استقامت نیروهای انقلابی یا همان من تاب معک میهراسید. بدون تردید، آنچه او را اینچنین هراسناک میکرد و از ماندن یا تضعیف جمهوری اسلامی بیمناک میساخت و آن را نشانهای از قیام برای غیر خدا میدانست، تفرقه و تخریب درونی نیروهای انقلابی بود. به همین دلیل بود که ایشان، اختلاف و تفرقه را منشأ تمام بدبختیها و عقبماندگیهای مسلمانان میدانست و از آن به سم مهلک، انتحار و خودکشی یاد میکرد[4] و تفرقهافکنان را جنود ابلیس میدانست و لو اینکه نماز شبشان ترک نشود؛ چراکه از نظر وی، اختلاف ریشه در حب نفس انسان دارد و آدمی را از وصف رحمانیت الهی، یعنی اتحاد جدا، میسازد.[5]
ازاینرو، باید همواره پرسید که اتحاد بین نیروهای سیاسی چگونه میسر است و چطور میتوان آن را در بین نیروهای ملّی بسط داد یا تقویت کرد. علاقهمندم در پاسخ به این پرسش مفهوم اتحاد ملّی را آزادانه به معنای وفاق سیاسی تأویل برم. اجمالاً وفاق سیاسی؛ یعنی تعریف آگاهانه از حدود اختلافات و اتفاق نظرها، و این چیزی است که ما امروزه فاقد آن هستیم. وفاق سیاسی، اصطلاحی است که بیشتر در مقابل وفاق انقلابی به کار میرود. وفاق انقلابی، وفاقی است غیر ارادی و غیر عقلانی که معمولاً در شرایط انقلابی رخ میدهد و ممکن است در شرایط پسا انقلابی به وفاق سیاسی بینجامد یا نینجامد. شاید یکی از دلایل مهم در به تأخیر افتادن اتحاد ملّی در بین نیروهای سیاسی آن باشد که وفاق انقلابی در جمهوری اسلامی به وفاق سیاسی تبدیل نشده است. وفاق انقلابی بدین مفهوم است که بخشهایی از جامعه بنا به دلایلی گرد هم میآیند و در امر سرنگونی رژیم پیشین مشارکت میجویند. این مشارکت، که امری احساسی و غیر ارادی است، بیشتر برخاسته از خصایص زیباشناختی آرمانهای یک انقلاب است. معمولاً آرمانها و ایدئولوژی در هر انقلابی، مجمل، کلّی و مبهماند و در شورشهای خیابانی و اعتراضات عمومی در همان سطح باقی میمانند. این ویژگی، علاوهبراینکه به آرمانهای هر انقلابی، جذابیت و زیبایی خاصی میبخشد، عملاً خود انقلاب را نیز به رخدادی عاشقانه تأویل میبرد و آن را در نسبتی عاطفی با نیروهای انقلابی قرار میدهد و این چیزی است که روزا لوکزامبورک گفته است: «در فضای انقلابها، همواره اشتقاقها تبدیل به وفاق ملّی میشود؛ یعنی طبیعت هر انقلابی، اقتضا میکند که شقاق و پراکندگی جای خود را به وفاق و همدلی بسپارد.»
علت دیگر را میتوان در این سخن لاکلاو جستجو کرد که از آن به وجود گرهای منفی تعبیر میکند؛ یعنی وقتی چیزی (مثل سلطنت پهلوی)، برای سلب کردن وجود دارد و به طور مشترک همگان در پی آناند، این هدف مشترک آرامآرام سبب پیوند هویتهای متکثر در جامعه میشود.
علت سوم، آن چیزی که میتوان از آن به فضای گفتمانی تعبیر کرد که زمینهساز انقلاب است. فضای گفتمانی که در نهضت اسلامی ایران بهوجود آمد آنقدر غنای مفهومی داشت که تمام خرد گفتمانهای آن روز را گرد هم آورد و به آنها معنا بخشید. اگر در گفتمانهای رهاییبخش آن روزگار، مثل مارکسیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم، از موضوع امپریالیسم سخن به میان میآمد، در عرصه گفتمان انقلاب اسلامی از مقوله استکبار بحث میشد که فراگیرتر از موضوع امپریالیسم بود. استکبار در فرهنگ قرآنی، امپریالیسم را در درون خود دارد، اما فراسوی آن فضایی مفهومی پدید میآورد که از یکسو، استضعاف و از سوی دیگر، استبعاد را پوشش میدهد. استعمار و استثمار در این مجموعه جای میگرفت. یا آنگاه که از کاربرد کار در برابر سرمایه بحث میشد، امام خمینی میفرمود خداوند کارگر است یا هنگامی که نیروهای چپ از پرولتاریا سخن میگفتند، در فضای گفتمانی انقلاب اسلامی، واژه استضعاف به کار میرفت که مفهومی فراگیرتر بود و پرولتاریا را در درون خود جای میداد.
و بالاخره اینکه، ظهور امام خمینی به عنوان مخالف قدرتمند شاه و مستقر شدن او در کانون مخالفت با رژیم پهلوی، تأثیر بسزایی در اجماع نیروهای سیاسی علیه سلطنت پهلوی داشت. او همان کاری را انجام داد که لنین در انقلاب کبیر روسیه، و مائو در انقلاب چین به انجام رسانده بود؛ با این تفاوت که لنین حزب کمونیست را پشت سر خود داشت و پس از پیروزی انقلاب فوریه 1917 وارد لنینگراد شد. مائو رهبر حزب کمونیست چین و فرمانده نیروهای مسلح و مجهزی بود که ماهها با ارتش چیانکاچیک در بخشهایی از خاک چین جنگیده بود. این در حالی بود که حضرت امام، هیچ نوع سازمان سیاسی و نیروی مسلح در اختیار نداشت. ستاد رهبری او در خارج از کشور مستقر بود. وی مسجد را سنگر مقاومت و مبارزه قرار داد و در اوج انقلاب به ایران وارد شد. امام خمینی هیچگاه در نقد رژیم پهلوی نه به بحرانهای عمومی اردوگاه امپریالیسم اشاره کرد و نه از واژههایی مانند بورژوازی، الیناسیون، مدرنیزاسیون، افزایش انتظارات، توسعه ناهمگون و فقدان جامعه مدنی، که در زبان سیاسی نیروهای مبارز متداول بود، بهره جست. واژگانی که فقط توسط گروه اندکی به کار میرفت، و بدین وسیله از همخوانی و همزبانی با تودههای مردمی محروم میشدند.
همین عوامل در کنار آرمانهای کلی انقلاب بود که توانست کلیه نیروهای سیاسی را در وضعیت انقلابی به وفاق برساند و حتی تا مدتی که معمولاً از آن به ماه عسل انقلاب یاد میشود گرد هم نگاه دارد.
بایستهها یا نقطه گره های مثبت در اتحاد ملّی
نخستین دشواره از زمانی آغاز میگردد که روایت انقلاب دگرگون میشود. در روایت پیش از انقلاب، فضای زیبا و دلانگیزی به چشم میخورد و کلّی و مبهم بودن آرمان و ایدئولوژی انقلاب، عشقی فراگیر تولید مینمود. در آن بستر، فضای انقلابی به صورت عاملی آشتیدهنده عمل میکرد و همچون نخ تسبیح تمام دانههای پراکنده را به هم پیوند میداد. این دانهها که همان تفکرات و ایدئولوژیهای متنوع سیاسیاند به تعبیر ویتگنشتاین به صورت بازیهای زبانی یک متن در میآیند و هرگز فراسوی مرز اتحاد به سمت پراکندگی نمیروند. آنچه آنها را به هم پیوند میزد یک نقطهگره منفی بود. اما پس از پیروزی انقلاب، آن چیزی که میتواند این اتحاد و پیوند سابق را نگاه دارد و تکثر و واگراییِ در چارچوب را از خطر پراکندگی نجات دهد حضور یک نقطهگره مثبت است و نه نقطهگره منفی؛ زیرا آنچه میبایست نفی میشد از فضا خارج شده است و اکنون باید در کانون و گرداگرد یک نقطه گره ایجابی جمع شوند تا پیوند درونیشان تداوم یابد. تاریخ انقلابها به ما توضیح میدهند که انقلاب، ماه عسلی کوتاه دارد و به محض روشن شدن و جزئی شدن ایدئولوژی و آرمانهای یک انقلاب، نیروهای انقلابی دیروز به دنبال تفسیرهای متفاوتی که از آرمانهای انقلاب میکنند در مقابل روایت و فهم دیگران، قرار میگیرند و صفآرایی میکنند و به تدریج وفاق گذشته خود را از دست میدهند. بههمیندلیل، آنها از اتفاق بر سر یک جغرافیای مشترک برای اداره جامعه از هم میگریزند و به رویارویی و تخاصم با هم روی آورند. اینکه گفته میشود هر انقلابی، فرزندان خود را میخورد، شاید به همین غیریتسازیهای درونی این دوره از انقلاب اشاره میکند. از این دوره به بعد، غیرتسازیها شروع میشود، حاشیهها دچار ریزش میگردد و همدلی متنها به منازعه مبدل میگردد. در برایند چنین نزاعی، آنان که در گفتمان حاکم جایی برای خود نمییابند و اهداف و آرمانهای خود را در عرصه عینیت جامعه پس از انقلاب، بازتابیافته نمینگرند آرامآرام به حاشیه میروند یا بر اثر هژمونیک شدن گفتمان حاکم، به کرانهها روانه میگردند. مشکل چنین حادثهای نیز برخاسته از آن است که دوره وفاق انقلابی به سر آمده و وفاق سیاسی که نیاز وضعیت پساانقلابی است هنوز شکل نگرفته است. این همان قرار نگرفتن نقطه گره مثبت به جای نقطه گره منفی است.
ازاینرو، ما میتوانیم در اینجا از آسیبهایی سخن گوییم که ما را از رسیدن به وفاق سیاسی منع میکنند. وفاق سیاسی به معنی حذف اختلافات نیست. در وفاق سیاسی نیز اختلاف در تفکر و روش وجود دارد، اما براساس چارچوبی محکم، حل و فصل میشود.
به همین دلیل، وفاق سیاسی بر خلاف وفاق انقلابی که احساسی و عاطفی است، وفاقی است عقلانی و حداقل مبتنی بر عقل عملی است. وفاق سیاسی بر چند محور مهم تکیه دارد که فقدان آنها، آسیبشناسی اتحاد ملّی نیز به حساب میآید: 1ــ وفاق بر اصول اساسی نظام سیاسی؛ 2ــ وفاق بر قواعد حقوقی حل اختلاف؛ 3ــ وفاق در حدود عمل مجریان.
بر اساس محور نخست، قانون اساسی جمهوری اسلامی، که خود بازتابی از آرمانهای مقدس انقلاب اسلامی است، به تفسیرهای بعضاً متخالفی مبتلا میشود که خود مانعی بر سر راه هم افق شدن نیروهای سیاسی در گفتمان انقلاب است. قانون اساسی، موضوعات مهمی مثل آزادی، عدالت، حقوق ملّت، جمهوریت و اسلامیت را در درون خود جمع کرده، اما نتوانستهایم آنها را نهادینه کنیم؛ چون بنا به تعاریف متفاوتی که ما از این مفاهیم داریم اینها جمعشدنی نیستند. در مثالی روشنتر، میتوان به تنوع پایگاهها و منابع مشروعیت نظام سیاسی اشاره کرد. امروزه بخشهایی از جامعه به دلایل سنّتی از رهبری نظام اطاعت میکنند و بخشهایی دیگر نیز به دلایل قانونی، تبعیت از وی را بر خود لازم میدانند. این بدین معناست که مبنای حقوقی مورد وفاقی در خصوص سرچشمه اصلی مشروعیت نظام، در میان طرفداران آن وجود ندارد. این امر، علاوه بر اینکه سبب شقه شدن ساختار سیاسی کشور و پیدایش دو یا چندگانگی حاکمیت میگردد، به ایجاد نوعی معضل پنهان مشروعیت در جمهوری اسلامی میانجامد که گهگاهی این معضل بروز مینماید و به کل نظام سیاسی شوک وارد میکند. این ابهام و چندگانگی در پایه مشروعیت نظام سیاسی در قانون اساسی نیز نمودار شده است. گویی نویسندگان قانون اساسی و کسانی که آن را بازنگری کردهاند، به تعمد، این مسأله را شفاف نکرده و آن را در بوته اجمال و ابهام نهادهاند. ازهمینرو، تفسیر اصول قانون اساسی به وجوه مختلف ممکن میگردد و هر طائفه، جناح و حزبی بر مبنای اصول و پیشدانستههای خود به تأویل و تفسیر این اصول دست میزند.
در مثلی دیگر میتوان نشان داد که چگونه اصول اقتصادی قانون اساسی، که مبنای چشمانداز توسعه اقتصادی کشور است، نمیتواند نقطه گره مثبت گروهها در فعالیتهای اقتصادی باشد. بر اساس گزارش اتاق بازرگانی، که در سال 1379 منتشر شده، تفسیر احزاب و نیروهای فعال سیاسی از اصول اقتصادی قانون اساسی، متفاوت و از درون به شدت متکثر و ناهمخوان است.
وفاق بر قواعد حقوقیِ حل اختلاف، که در محور دوم به آن اشاره شد، در تبدیل وفاق انقلابی به وفاق سیاسی سهم بسزایی دارد. در جامعهای که درباره قواعد حل اختلاف مناقشه وجود داشته باشد داوری درخصوص اختلافات نیز مختل میشود و درستی و مشروعیت مجریان قانون نیز متزلزل میگردد. در بعضی از مناقشات سیاسی و اقتصادی سالهای اخیر به کرات دیده شده است که بعضی از گروهها و احزاب سیاسی، قضاوت مراجع قضایی کشور را قبول ندارند و فصلالخصومه آنان را سیاسی قلمداد میکنند. به همین دلیل در پارهای از موارد قاضی نیز مجبور میشود قسم یاد کند که رأی خود را بر اساس ملاحظات سیاسی صادر نکرده است. این در حالی است که قاضی به هنگام پذیرش در قوه قضاییه چنین قسمهایی خورده است. این نشان میدهد که حتی او نیز میداند دیگران رأی او را ممکن است قبول نکنند و احتمالاً آن را حمل بر ملاحظات جناحی کنند.
برایند نبود وفاق بر سر اصول اساسی نظام سیاسی و نیز قواعد حقوقی حل اختلاف، به مخاطره افتادن مشروعیت عمل مجریان و کارگزاران دولت در عرصههای مختلف مدنی است که بازتاب آن نیز به جامعه سیاسی کشیده میشود. در چنین وضعیتی، گروههای سیاسی به هم بیاعتماد میشوند، در کنار هم نمیتوانند کار کنند و فعال شدن و به صحنه آمدن خود را به کنار رفتن یا حذف سایر جناحهای سیاسی منوط میدانند.
همین دلایل کافی است تا نشان دهیم که اتحاد ملّی نیازمند اتفاق بر سه اصل مهم است که در فقرات فوق به اجمال از آنها سخن گفتیم. به همین دلیل، در تعریف وفاق سیاسی گفته شد: وفاق سیاسی یعنی تعریف آگاهانه و عالمانه از حدود اختلافات و اتفاق نظرها. این بدین معناست که وفاق سیاسی، عملی ارادی و آگاهانه است؛ عملی که وجود اختلافها را به عنوان خصلت لاینفک زندگی سیاسی مفروض میگیرد، اما بر سر اصول و پیشانگارههای مهمی در عرصه زندگی جمعی به توافق میرسد.
نبایستههای اتحاد ملّی
گذشته از اصول سهگانهای که در بحث از الزامات ذهنی وفاق سیاسی به آن اشاره شد، اساساً اتحاد ملّی در سطح جامعه مدنی، باید واجد خصایص سلبی دیگری هم باشد تا مفاد آن به مصادره جناحی در نیاید. در واقع مهمترین خطری که دعوت رهبر معظم انقلاب به اتحاد ملّی را تهدید میکند «با من» بودن است. اتحاد ملّی نیازمند بستری برای «با هم بودن» است تا زمینه تحقق آن در جامعه سیاسی فراهم شود. دستیابی به این ایده مبتنی بر اصول چهارگانه ذیل است:
1ــ اتحاد ملّی نباید خصلت و متولی جناحی داشته باشد. اتحاد ملّی به نوعی فرایندی عمومی است که تولی عموم و مشارکت جمع را میطلبد. به فرض اگر اتحاد ملّی را جناح دارای قدرت مطرح سازد، این اتحاد به معنای با من بودن است و ممکن است ماهیتی ابزاری به خود گیرد. ازاینرو باید، این مفهوم ملّی را از کمند و مصادره جناحی، خارج، و در تمام سالها به صورت امری ملّی و عمومی پیگیری کرد.
2ــ عمومی کردن اتحاد ملّی به ایجاد بستری مناسب برای گفتوگوی آزاد میان کلیه نیروها و جناحهای سیاسی نیازمند است. این بدین معناست که باید مسأله اتحاد ملّی از حالت آییننامه و دستوری، خارج و به دغدغه عمومی تبدیل شود. هرکس باید گوش باشد تا صدای دیگران را بشنود تا در روزگار و بختی دیگر صدایش شنیده شود.
3ــ اتحاد ملّی در سطح نیروها و نخبگان سیاسی، وحدتی حداقلی است و این به معنای قبول تفاوتها و اختلاف سلیقهها در فرایند اجماع ملّی است. این همان چیزی است که معمولاً در ادبیات سیاسی از آن به اجماع سلبی یا اتفاق بر خطوط قرمز یاد میکنند. ازاینرو، نظام سیاسی باید ظرفیتی فراهم آورد تا اجماع بر مشترکات یا همان خطوط قرمز شکسته نشود و امید به وفاق بر خطوط سبز را در آینده فراهم نماید.
4ــ پذیرش دیگران به معنای مشروعیت داشتن دیگری در تصمیم و عمل است. این بدین معناست که مصلحت عموم به مشارکت همه فعالان سیاسی در فرآیند تصمیمگیری و تصمیمسازی نیازمند است نه هر آنچه که جناح محور حق یا مصلحت بداند. شاید مهمترین پیامد چنین رخدادی، از انفعال در آمدن نیروهای حاشیهای و پیوند دغدغهآمیز آنها با سرنوشت عمومی جامعه باشد.
نتیجه:
برآیند گفتوگوهای اجمالی ما در این مقاله، نشان داد که دستیابی به اتحاد ملّی به تلاش عمومی و آگاهاهی از حدود اختلافات و اتفاقنظرها نیاز دارد. این امر در صورتی تحقق خواهد یافت که نیروهای سیاسی آستانه تحمل خود را بالا برند و به حضور دیگران در عرصه امور جامعه احترام نهند.
پینوشتها
* عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
[1] ــ صحیفه نور، ج 13، ص 203
[2] ــ رسول آفتاب، شماره 2، خرداد 1386
[3] ــ همان، ج 17، ص 25
[4] ــ همان، ج 13، ص 246
[5] ــ همان، ص 81 و 58