نویسندگان: مهدی مطهرنیا
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

در بحث اتحاد ملی و انسجام اسلامی، هسته اصلی یگانه گرایی در سطح تحلیل، کلان در سه سطح یگانگی شخصیت، فرهنگی و اجتماعی بروز پیدا می کند. تعادل فردی در دو سطح مدیریت اجزای قدرت درونی و مدیریت رفتارهای برونی بروز و ظهور پیدا می کند. در چنین انگاره ای، «یگانگی اجتماعی» شکل می گیرد که حاصل آن، مشارکت و انتقال الگوهای هنجاری میان اعضای یک نظام اجتماعی و «یگانگی کارکردی» است. نگارنده معتقد است این نظام در بافت موقعیتی جهان اسلام در شرایط کنونی، در برابر سلطه نظام بین الملل می تواند در مقام رقیب برای ایدئولوژی های مدعی جهان قرار گیرد و برای ژرف نگری و گستره بخشی به اتحاد ملی و انسجام اسلامی به تعمیق ذهنی و عملی در حوزه های هم نشینی، هم فکری، هم گامی، هم دلی و هم بختی کمک کند که نگارنده نوشتار حاضر در پی اثبات این مدعاست.

متن

 

در این ایّام، بیش از هر شعار دیگری، گزاره جدّی و خط‌ و مشی حکومتیِ «اتحاد ملّی و انسجام اسلامی» زینت‌بخش محافل و موضوع ژرف‌اندیشی مجالس حکما، علما و ره‌پویانِ اندیشه‌های سیاسی است.

من، در این مجال بر آن نیستم که مقاله «پرسه‌ای» پُردامنه و پردرون‌مایه‌ای بنگارم؛ که این منطق نوشتاری فرصت و مجالِ پژوهشی مناسب و متناسب با موضوع را طلب می‌کند، بلکه برآنم که تک‌نگاری «بررسی‌محوری» را بر مبنای دریافت‌های پژوهشی خود، تقدیم حضور خوانندگان این سطور نمایم. این تک‌نگاری[1] بررسی‌محور بر آن است که در چهار ساحت به بیان دریافت‌های حاصل از تلاش‌های انجام شده در این موضوع اقدام نماید.

ساحت‌های این تک‌نگاری عبارت‌اند از: مقدمه‌ای بر موضوع: حاوی نکات درنگ‌پذیر در موضوع؛ تجزیه و تحلیل مفهومی موضوع: تلاش در بازشکافی و جراحی وضع موجود موضوع براساس دریافت‌های تاریخی و پیشینی حاکم بر آن؛ ارزیابی انتقادی: تلاش برای نقد و ارزیابی آنچه حاصل آمده است، و ارائه پیشنهاد در گستره و ژرفای موضوع.

 

مقدمه‌ای بر موضوع

گزینش رویکرد «اتحاد ملّی و انسجام اسلامی» از سوی رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران در سال 1386، دارای نکات درنگ‌پذیری است. این نکات عبارت‌اند از:

الف) در سنّت سیاسی رهبران کشورهای دارای رویکردهای تعالی‌طلبانه با بازتعریف‌های متفاوت از مفهوم «تعالی» در دستگاه فکری این رهبران، پیام‌ها و سخنرانی‌های گوناگون پژواک نظریه‌‌ها و خط‌مشی‌های مختلفی است که با در نظر داشتن این مهم و همچنین جغرافیای زمانی بیان کلام، به ترسیم مهم‌ترین جهت‌گیری‌ها و مهم‌تر از آن موضع‌گیری‌های ملّت ــ دولت و دولت ــ کشور تحت رهبری خود اقدام می‌کنند. این رهبران، در مقام ارشدترین نخبگان حاکم، از مشروعیت ملّی در بیان این مهم برخوردارند و ازهمین‌رو اراده آن‌ها در مقام پژواکی از خواست و امیال ملّت و انعکاسی از اراده ملّی محسوب می‌شود.

در میان مجموعه بیانات و پیام‌های این رهبران، یک پیام یا سخنرانی در جایگاهی رفیع می‌نشیند و در مقام ترجمان اصلی‌ترین، اساسی‌ترین و بنیادی‌ترین نیاز ملّی برای رسیدن به قدرت فزون‌تر در جهت دستیابی به اهداف ملّی قرار می‌گیرد. پیام نوروزی رهبر جمهوری اسلامی ایران در چنین جایگاهی منزل دارد.

ب) در مجموعه پیام‌های نوروزی رهبر انقلاب اسلامی ایران در نزدیک به یک دهه اخیر رهیافتِ «درون‌محورِ برون‌گرا»یی را می‌توان ردیابی کرد که مرجع یا «پی‌بنِ» آن «قدرت ملّی» و بالا بردن ضریب افزایش آن است. ردّپای این رهیافت، بیش از هرجا در شعار «نظم اجتماعی و انضباط اقتصادی» مشخص است؛ و استمرار آن را در شعارهای سال‌های بعد و بازتعریف این شعارها در سخنرانی‌های تکمیلی می‌توان ردگیری کرد. حصول به هر هدفی، به‌ویژه هدفی چون بنیادگذاری «بنیان تمدن نوین اسلامی» به «قدرت ملّی» تعریف‌شده و مناسب و متناسب با آن نیازمند است.

ج) استخوان‌بندی شعار «اتحاد ملّی و انسجام اسلامی» دربردارنده پیام پنهانی است که نباید از درنگِ در آن غافل ماند. برای آشکارسازی این پیام پنهانی دانشواره «اوّلیت» در کنار «اولویت» جعل شده است. اوّلیت و اولویت یک ارتباط «هم‌نشینی» با یکدیگر دارند؛ که می‌توانند به کمال یکدیگر در تصویرسازی کلام کمک کنند. در مقام مثال، فراموش نکنیم که جسم بر روح «اولیّت» دارد؛ و روح بر جسم «اولویت» دارد. نخست جسم حاصل می‌گردد و در چهار ماه و ده روز بعد، روح در آن دمیده می‌شود. در این معنا نیز چنین حکمی حاکم است؛ «اتحاد ملّی» بر جایگاه «اوّلیت» تکیه می‌زند و «انسجام اسلامی» در نسبت ارتباطی با آن «اولویت» پیدا می‌نماید. تا احترامِ به اقوام نباشد، «ملیّت» حاصل نمی‌گردد؛ و تا «ملیّت» استقرار و استحکام نپذیرد؛ انعکاسِ انوارِ «انسجام اسلامی» از تشعشع مناسب برخوردار نخواهد بود.

د) «اتحاد ملّی و انسجام اسلامی» هم «موضوع‌محور» (cotext) است؛ هم «موقعیت‌محور» (situational) می‌باشد. هم از منظر معنایی و مفهومی، پی‌بن آن به «قدرت ملّی» ارجاع می‌دهد؛ و هم از سوی دیگر، بافت موقعیتی  (context of situation)، نظام جمهوری اسلامی ایران ایجاب می‌کند که «اتحاد ملّی و انسجام اسلامی» اصلی‌ترین نیاز برای «تحکیم قدرت ملّی» به حساب آید.

 

مفهوم‌شناسی اتحاد ملّی

«اتحاد ملّی» دانشواژه غلیظ و بسیار مهمّی است که به واسطه اهمیت بسزا و جایگاه رفیع آن، به اندازه‌ای محسوس و معلوم به نظر می‌رسد که بسیاری در چیستی آن با ژرف‌نگری کمتر می‌نگرند. پژواک چنین گستره محسوس و معلوم برای این دانشواژه آن بوده است که حتی گروه‌های در خور توجهی از فراهمسنگان اجتماع ــ نخبگان، روشنفکران و سرآمدان ــ نیز آن را در ارتباط این‌همانی با معانی و واژگانی چون وحدت و وفاق به کار می‌برند. این در حالی است که کاربرد این واژگان در یک ارتباط هم‌نشین با یکدیگر متوجّه محتواسازی تکمیلی هویت هم‌پیوند مفهومی آن‌ها در معانی سه‌گانه وحدت، وفاق و اتحاد است. به بیان دیگر، اگرچه دانشواژگان سه‌گانه وحدت، وفاق و اتحاد در پیوندی معنادار با یکدیگر قرار می‌گیرند، فاقد ارتباط «این‌همانی» یا «جانشینی» با یکدیگرند.

وحدت، که به زبان انگلوساکسون با واژه یونیتی (unity) آمده، از دو ویژگی و مختصات اساسی یگانگی درونی، و پیوستگی بیرونی برخوردار است.

ازهمین‌رو، می‌توان گفت: وحدت درونی‌ترین لایه و لایه درونی اتحاد است. به بیان دیگر در ساحت «انسان‌محوری و جامعه‌مداری»، وحدت متوجه هستی آدمی و هویت ساختاری اوست؛ آدمی در این نگرش خود، جرم صغیری است که عالم اکبر در آن منطوی است و بنیادی دوستونی ــ کثیر ــ از جسم و روح دارد و سلامت وجودی او و موجودیت کاملش مستلزم پیوند این دو ــ جسم و روح ــ در کالبدی واحد است. اگر این وحدت درونی حفظ شود و نقطه تعادل حیات درونی آدمی حاصل شود، توانایی او در ایجاد عدالت در حیات بیرونی، افزایش خواهد یافت.

پیامدِ حصول به نقطه تعادل حیات درونی، دستیابی آدمی به یگانگی درونی و به دنبال آن، پیوستگی بیرونی است.

پیوستگی بیرونی، متوجه خط تداومِ آن یگانگی درونی در عرصه حیات جمعی برای حصول به اهداف تعریف‌شده فردی در صحنه حیات آدمی در جمع، جماعت، اجتماع و جامعه است. عبور فرد از دهلیز یگانگی درونی و پیوند آن با پیوستگی برونی، پلی را رقم می‌زند که وی را به ساحت‌های چهارگانه حیات جمعی ــ جمع (خانواده)، جماعت (اجتماع‌های اولیه اجباری)، اجتماع (جماعت فعال ــ اختیاری)، و جامعه (جماعت گسترده و هدفمند ملّی) ــ وارد می‌نماید و زمینه‌پرور «وفاق» (solidarity) یا هم‌گرایی می‌شود.

وفاق محصول گرایش آدمی به حیات جمعی است؛ و انعکاسی از هم‌گرایی تجربه‌شده فردی در درون حیات مادی و معنوی وی است. آدمی یا به دیدگاه ارسطو مدنی‌الطبع است؛ یا از منظر نگاه کسانی چون هابس به منظور دستیابی به امنیت و گریز از ترس به حیات جمعی روی می‌آورد؛ یا از دریچه نگاه طرفداران مکاتبی چون مکتب اصالت نفع و صاحب‌نظر مشهور آن جرمی بنتام، نفع خود را در حیات جمعی باز می‌یابد یا آنکه در پرتو نظریه امیل دورکهایم، به دلیل پیوندهای خونی و وابستگی‌های خویشاوندی در حیات جمعی به سر می‌برد؛ یا آنکه به اعتقاد نگارنده، بر اساس «اصل نیاز» فطری، طبیعی و اکتسابی منشوری سه وجهی از موجودیت جمعی خویش را به نمایش می‌گذارد.

به هر تقدیر، این انسان یگانه شهره در ساحت فردی، در پیوند با جمع و جماعات مختلف هم‌نوعان خود، به هم‌گرایی بیشتر برای افزایش بهره‌وری خود در هستی حیات اجتماعی و جامعه ملّی نیازمند است؛ در چنین موقعیتی است که به نمایش ظرفیت‌های هم‌پیوندسازانه خود با دیگر هم‌نوعان خود گرایش پیدا می‌کند.

آدمی در مسیر ارتباطات درون‌گروهی قرار می‌گیرد و از الگوهایی چون ادغام یا آمیزش (amalg amation) پیروی می‌کند. افراد متعدّد با پیشینه‌های قومی، نژادی و ملّی مختلف در کنار یکدیگر جمع می‌شوند و جامعه‌ای ترکیبی را به وجود می‌آورند. محصول این آمیزش «همبستگی» (Solidarity) است؛ که در تحلیل نهایی محصول «نیاز» بشر به زندگی در کنار هم‌نوعان خویش است؛ چه این همبستگی، به عبارت دورکهیمی آن، مکانیکی باشد یا ارگانیکی، در نهایت پژواکی از همین معناست.

این همبستگی، در عمل به صورت بافت متن (texture) جامعه به مثابه یک «متن» (text) به همبستگی معناداری در معنای Correlation یا همبستگی متغیرها دست می‌یابد. همبستگی در این معنا، یعنی ارتباط میان دو یا تعداد بیشتری از متغیرها؛ به گونه‌ای که هر تغییری در یکی از آن‌ها سبب به وجود آمدن تغییر در متغیرهای دیگر شود. یکی از شرایط ضروری برای اینکه محققی بتواند ادعا کند که متغیری مستقل می‌تواند توضیح‌دهنده متغیری وابسته باشد، این است که هر دو متغیر (مستقل و وابسته) به یکدیگر همبسته باشند. همبستگی بیانگر پیوستگی ریاضی گسترده‌ای است که در آن تغییر متغیری وابسته به تغییری است که در متغیر دیگر روی می‌دهد.[2]

در این چشم‌انداز، همبستگی اولیه ناشی از «نیاز» همه‌جانبه و چندمنظوره آدمی به دیگر هم‌نوعان، به همبستگی معناداری تبدیل می‌شود که افراد را در پیکره جامعه در ارتباطی همگون (Correlational) قرار می‌دهد. این همبستگی نشان‌دهنده عمیق شدن و وسعت گرفتن ارتباط است و به هیچ وجه این معنا را منعکس نمی‌سازد که یک متغیر، تعیین‌کننده متغیر دیگر است.

یکی از پژواک‌های این معنا «هم‌آوایی» (cohabitation) است. «هم‌آوایی» بیان‌کننده همکاری گروه‌های مختلف جمعیتی درون جامعه در جهت اهداف خاص، بدون تشکیل ائتلاف تعریف‌شده و تضمین‌شده حقوقی است؛ که خود زمینه‌پرور «هم‌گرایی» یا «وفاق» است.[3]

پژواک جامعه‌شناختی مفهوم هم‌گرایی در ادبیات سیاسی، «یگانگی اجتماعی» (social integration) است. یگانگی را در این بافت معنایی می‌توان فرآیند تکمیل و یکپارچه کردن، تعریف کرد. این فرآیند دارای این ابعاد است: یگانگی فرهنگی، که در این مورد به معنای تناسب الگوهای هنجاری با یکدیگر است؛ «یگانگی هنجاری»، که عبارت است از مفصل‌بندی الگوهای هنجاری با فرایندهای انگیزشی به نحوی که به هم‌رنگی منجر شود؛ یگانگی اجتماعی و ارتباطی، که عبارت‌اند از مشارکت و انتقال الگوهای هنجاری میان اعضای یک نظام اجتماعی؛ و «یگانگی کارکردی»، که عبارت است از پیوستگی ادعاها، انتظارها و رفتارهای آشکار.[4]

یگانگی در ساحت حیات ملّی، حالت فربه‌شده، گسترش‌یافته و تعمیق‌پذیرفته هویت ملّی را به تصویر می‌کشد که از تونل وحدت و وفاق می‌گذرد و در سراپرده «خرد سیاسی» استحکام می‌پذیرد. ازهمین‌رو، باید در عین آنکه اتحاد ملّی را اتم قدرت ملّی یک کشور دانست، اذعان کرد که در چنین دیدگاهی ارتباطی معنادار میان مفاهیم: یگانه‌گرایی (monism)، یگانگی شخصیت (personality integration)، یگانگی فرهنگی (cultural integration)، و یگانگی اجتماعی (social integration) وجود دارد.

هسته اصلی یگانه‌گرایی در سطح تحلیل کلان در سه سطح یگانگی شخصیت، فرهنگی و اجتماعی بروز پیدا می‌کند. «تعادل فردی» در دو سطح «مدیریت عناصر قدرت درونی» و «مدیریت رفتارهای برونی» ظهور پیدا می‌کند. در چنین انگاره‌ای، انتخاب‌هایی که افراد از میان رفتارهای جایگزین به عمل می‌آورند از یک وضعیت به وضعیت دیگر دارای هماهنگی و ثبات در خور توجهی است؛ و انتخاب‌هایی که افراد در وضعیت‌های خاص به عمل می‌آورند از طریق تمایلاتی که افراد را ناگزیر به انتخاب گزینه‌های معینی در وضعیت‌های دیگر می‌کند، محدود یا تسهیل می‌شوند. در چنین فضایی، با وجود میل باطنی فرد به انجام دادن بسیاری از جریان‌های رفتار، فرد می‌تواند در زمان معین فقط تعداد محدودی از آن‌ها را اجرا کند؛ و بقیه را باید به زمان مناسب دیگر موکول کرد.

اندیشه شخصیت یگانه، گاهی با سلامتی روان یا حالت مطلوب یا خوشایند دیگری مشخص می‌شود. شخصیت‌هایی که کاملاً یگانگی دارند، ممکن است به صورت شخصیت «استوار» یا «محکم» یاد شود.[5]

یک فرهنگ همانند یک فرد، الگویی است کمابیش منسجم از اندیشه و عمل. در درون هر فرهنگ قصد و غرض‌های خاصی به ظهور می‌رسند که جامعه‌های نوع دیگر لزوماً در آن اشتراکی ندارند. به پیروی از این اغراض و مقاصد، هر ملّتی تجربه‌اش را بیش از پیش تحکیم می‌بخشد و متناسب با فوریت این سائقه‌ها، اجزای نامتجانس رفتار، شکل هرچه سازگارتری به خود می‌گیرند.

در نظر بسیاری از نویسندگان، یگانگی فرهنگی فرایندی است که از طریق آن، نظام فرهنگی همچنان که در طی زمان تغییر می‌پذیرد، تشابه نظمی را که در شکل‌های قبلی دارد، در خود حفظ می‌کند. این نحوه کاربرد اصطلاح، به طور خاص، در مسأله جذب رسوم و معتقدات جدید در یک فرهنگ مصداق دارد و به طور معمول گفته می‌شود که به سه نحو انعکاس می‌یابد: 1ــ گزینش نوآوری؛ 2ــ تغییر دادن صورت، کارکرد، معنی یا کاربرد یک جزء اقتباس‌شده به خاطر هماهنگ ‌ساختن کامل‌تر آن با فرهنگ؛ 3ــ جرح و تعدیل خود دستگاه فرهنگی برای متناسب کردن رسم جدید در هر موردی که تأکید بر آن نهاده شود. به طور نمونه، تأخیر فرهنگی ناهماهنگی موقتی است که در نتیجه منطبق نبودن بر این روال حاصل می‌شود.

چون پیش‌فرض پذیرفته‌شده انسان‌شناسی فرهنگی و جامعه‌شناسی این است که فرهنگ‌ها از لحاظ کامل بودن یگانگی و یکپارچگی‌شان با هم متفاوت‌اند، عده‌ای وجود معیاری را که از طریق آن بتوان درجه یکپارچگی فرهنگ‌های مختلف را سنجید به صورت نیاز روش‌شناختی مهمی برای این نظام‌های علمی تلقی می‌کنند.[6]

ازهمین‌روست که در حیات اجتماعی و سپهر جامعه ملّی، آنچه اهمیت دارد وجود فرافرهنگی است که درجه یکپارچگی خرده‌فرهنگ‌های مختلف را در ساحت بین‌المللی افزایش بخشد؛ و با در نظر داشتن حرمت حریم تکثرهای موجود، به انسجامی منطقی یا کارکردهای عاطفی و زیباشناختی بیاندیشد. این فرافرهنگ، به چهره‌ای رخ می‌نماید که در آن جامعه به کلیّت و یکپارچگی دست می‌یابد؛ و محصول کاربردی آن «یگانگی اجتماعی» است.

در فرآیند گذر از یگانگی اجتماعی، به عنوان بعد سوّم از یگانگی، به یگانگی کارکردی است که مکعب اتحاد شکل می‌پذیرد. اتحاد یا هم‌پیمانی (alliance) در اینجا مجموعه به‌هم‌پیوسته ابعاد این مکعب را شامل می‌شود؛ و جعل عنوانی کلی بر ابعاد مختلف یگانگی است. اتحاد به گونه‌ای از ضمانت اجرای تعریف‌شده برخوردار می‌گردد. این ضمانت اجرا انعکاسی معنوی یا مادی یا توأمان را به همراه دارد. به بیان دیگر، زمانی که یگانگی اجتماعی بر ضمانت اجرای معنوی و مادی متکی می‌گردد، اتحاد عینیت عملی پیدا می‌کند، و کارکرد اجرایی می‌یابد.

 

دریافت‌های تاریخی

جهان امروز، از منظر بین‌المللی، جهانی در حال گذار است. جوامع خرد و کلان در زمان گذار، بحران‌زا و بحران‌زی هستند؛ وضعیت بی‌سامانی موجود در جهان بازتاب و پژواکی از این گذار است.

در این بافت موقعیتی، ایران اسلامی، در مقام خاستگاه انقلاب اسلامی، نظام بین‌المللی را در ابعاد سلطه‌برانگیزش به چالش فرامی‌خواند؛ و در مقام رقیب ایدئولوژیک در برابر ایدئولوژی‌های مدعی جهان می‌ایستد.

در اواخر دهه 1970.م، پرچم «بازگشت به معنویت» را پاپ در رم برافراشته بود، مارکسیست‌های تجدیدنظرطلب روسی، در مسکو، پرچم «عدالت‌‌خواهی» چپ‌محورانه، و لیبرال ــ دموکرات‌های امریکایی، در پرتو کنفرانس هلینسکی، در پژواک طرح مسأله حقوق بشر، پرچم «دفاع از آزادی» را در دست داشتند. در چنین فضایی، در «جزیره ثبات» این شاهنشاهی، انقلابی رخ داد که در شعاع بازتابش اسلام سیاسی انقلابی، به صورت منشوری سه وجهی از شعارهای فوق چهره نشان داد. سروش جوانب گوناگون مکتب اسلام در شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» نشان یافت. استقلال در «بازگشت به معنویت» و خویشتن خویشِ ریشه‌داری جلوه یافت که «خودآگاهی اسلامی» و بیداری معنوی را بازتاباند. آزادی در عبودیت و بندگی حضرت حق، بازیافته شد و با جهاد در برابر ظلم، به نوعی بازتعریف سیاسی شد، و جمهوری اسلامی بازتابنده «عدالت»ی معرفی شد که در ایدئولوژی اسلامی محصول آیه 25 سوره حدید است؛ آنجا که می‌گوید: ما تمام رسولان خود را با بینّه روشن و میزان فرستادیم که در زمین به کمک مردم و برای مردم عدالت را مستقر سازند.

در پرتو چنین معانی غلیظی بود که در سه دهه گذشته، پیروزی‌های فراوانی به‌دست آمد. انقلاب از سه فصل از فصول چهارگانه «پیروزی تا پیروزی» گذشت. در فصل اول؛ «انفجار انقلابی» (19/10/1356 تا 12/1/1358) واقعیت پیروزی حاصل ‌آمد، رژیم کهن فرو ریخت و رژیم جدید با عنوان «جمهوری اسلامی» براساس «میزان»ی به نام «رأی ملّت» بر اریکه قدرت نسشت. در فصل دوّم؛ «وضعیت انقلابی» (12/1/1358 تا 2/3/1376) نهادهای قدیم بازتعریف ‌شدند؛ ارتش شاهنشاهی به ارتشی مردمی تغییر ماهیت داد، «ساواک» به «واواک» تبدیل ‌شد، بر سردر وزارت خارجه شعار پرمعنای «نه شرقی، نه غربی، جهوری اسلامی» ثبت ‌گردید، وزارت جنگ به وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح تغییر نام ‌یافت و... . در کنار همه این‌ها، نهادهای جدید مورد نیاز تأسیس شدند، از جمله می‌توان به جهاد سازندگی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اشاره کرد. در این فصل نهادینه شدن نهادها به فرجام ‌رسید. محصول این دوران، آشکار شدن فصل سوّم در ایستگاه دوم خرداد 1376 بود. فصل سوم؛ «انتظار انقلابی» (2/3/1376) دارای ویژگی «توقعات» و «افزایش فزاینده و رو به رشد» آن‌هاست. در این دوران، نهادهای انقلابی نهادینه شده بودند، دوران استقرار پایان یافته، و تثبیت انجام شده بود و مردمِ انقلابی و مقاوم در آن زمان به‌حق ‌خواهان رفع نیازها و خواسته‌های مشروعشان توسط حکومت مشروع و مطلوبشان بودند. «بسیج خطرناک» انقلاب‌ها برای دستیابی به «حقیقت پیروزی» و استحکام عملی در همین‌جا رقم می‌خورد؛ اگر حکام و حکومت و دولت بتوانند پاسخگوی نیازها باشند، فصل چهارم: «فصل انعکاس» بازتابش «اعتماد فزاینده» مردم و حمایت عمیق و وسیع برای دوره‌ای دیگر از تاریخ‌سازی انقلابی خواهد بود. این در حالی است که در صورت «ناکارآمدی» فصل انعکاس با «اعتراض» فقدان عمق اعتماد روبه‌رو خواهد بود؛ و پلی میان «واقعیت پیروزی» با «حقیقت پیروزی» حاصل نخواهد شد.

در چنین بافت موقعیتی‌ای است که مهم‌ترین اقدام علیه نظام حاکم در معادله «افزایش ناآرامی از درون و فشار از بیرون» رخ نشان می‌دهد؛ و مرکز ثقل ایجاد آن در گسترش «بحران ناکارآمدی در سطح ملّی» با ابزار کارآمد «تفرقه و تشتت» در سطوح مختلف می‌باشد؛ تا در چارچوب این مهم، دشمن پایه و بنیاد قدرت ملّی «اتحاد ملّی» را مختل کند و با مدیریت آن در سطوح سه‌گانه داخلی، منطقه‌ای، و بین‌المللی علیه نظام حاکم بر ایران، اقدامِ عملی خود را انجام دهد.

 

1ــ ساحت داخلی:

اولین و مهم‌ترین منطقه هدف در خط و ‌مشی اجرایی یادشده، متوجه عرصه سیاست داخلی کشور و متمرکز بر ایجاد بحران کارآمدی براساس ایجاد سه شکاف عمده ملّت ــ دولت، دولت ــ دولت، و ملّت ــ ملّت است.

در میان این سه‌گانه‌های هدفمند، شکاف ملّت ــ دولت، متوجه ایجاد بحران در کارآمدی حکومت ــ دولت برای پاسخگویی به نیازهای واقعی و خواسته‌های حقیقی ملّت است تا در پرتو پاسخگو نبودن دولت به این نیازها، در فصل «انتظار انقلابی» شکاف ملّت ــ دولت افزایش یابد. در راستای این هدف‌گذاری است که دو شکاف دولت ــ دولت و ملّت ــ ملّت، در مقام شکاف‌های تقویت‌کننده و تشدیدساز شکاف نخست، متوجّه ایجاد وضعیت «اتلاف انرژی» نخبگان سیاسی در کشور است؛ تا در سایه آن شکاف ‌محوری ملّت ــ دولت افزایش یابد.

شکاف دولت ــ دولت نیز در سه سطح عمده ذیل مشاهده می‌گردد: 1ــ شکاف میان هواداران جناح‌ها و احزاب سیاسی ــ (سطح سه شکاف دولت ــ دولت)؛ 2ــ شکاف میان رهبران جناح‌ها و احزاب سیاسی (سطح دو شکاف دولت ــ دولت)؛ 3ــ شکاف میان رهبران انقلابی (سطح یک شکاف دولت ــ دولت).

تبدیل اختلاف سلیقه‌ها و سویه‌گیری‌های هواداران حزبی و جناح‌های سیاسی فعال در ساحت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران به رودررویی‌های سیاسی شدید حذفی با اتخاذ روش‌های غیرشرعی، غیرقانونی و توسعه بداخلاقی‌های سیاسی به منظور تعمیق و توسعه شکاف سیاسی در ایران در سطح سوم شکاف دولت ــ دولت جایگاه می‌یابد؛ به گونه‌ای که این رودررویی به تضاد درونی میان هواداران حزبی در هنگامه انتخابات و در استمرار آن در زمانه مدیریت جناح مقابل پس از پیروزی منجر شود و انرژی‌های موجود به سوی این تضادها، هدایت گردد.

سرایت این تضادها در گذار زمان از میان بدنه جناح‌ها و تشکل‌های حزبی به سطح رهبری جناح‌ها، از سوی رسانه‌های گروهی غرب و در چارچوب جنگ رسانه‌ای در سال‌های گذشته مدیریت شده است؛ به گونه‌ای که هم‌اکنون این امیدواری از سوی دشمنان وجود دارد که رهبران جناح‌های حزبی موسوم به چپ و راست، با مصداق‌گذاری‌های رسانه‌های بیگانه، به جای هم‌پیوندی معنادار در چارچوب تحکیم نظام جمهوری اسلامی ایران، به رودررویی‌های جناحی و حزبی در جهت کسب قدرت بیشتر در درون نظام جمهوری اسلامی ایران اهمیت دهند.

مدیریت این تضادها در سطح دولت ــ دولت متوجّه تعمیق آن از سطح دو ــ شکاف رهبران حزبی ــ به سطح نخست شکاف میان رهبران انقلابی و نخبگان سیاسی تراز اوّل نظام جمهوری اسلامی ایران است؛ به گونه‌ای که این شکاف در سطح نخست، رهبران انقلاب و بزرگان پرسابقه در تاریخ انقلاب اسلامی را در برابر رهبری نظام تصویرسازی کند و در چارچوب این فضای مجازی، شکاف دولت ــ دولت را تعمیق بخشد.

در شکاف ملّت ــ ملّت نیز دو سطح عمده شکاف حاصل از قومیت‌گرایی، و فرقه‌گرایی مورد توجه است:

در شکاف سطح نخست، با توجّه به پراکندگی جغرافیایی قومیت‌های ملّی در ایران اسلامی، تلاش در جهت ایجاد شکاف‌های قوی در دستور کار است. ماجرای کاریکاتور روزنامه ایران یا تلاش‌های تعریف‌شده در مناطق جغرافیایی قومیت‌های متکثر در ایران را باید شاهد این مدعا بدانیم.

در شکاف سطح دوّم، فرقه‌گرایی با تأکید بر سطح کلان تشیع و تسنن در ایران اسلامی با پشتوانه ایجاد شکاف فرقه‌ای در چارچوب ایجاد نحله‌های گوناگون عرفانی، کلامی و... در میان شیعیان و برادران اهل تسنن را باید در همین چارچوب ارزیابی نمود.

این شکاف‌های کلان و خرد در دو سطح دولت ــ دولت و ملّت ــ ملّت، تحکیم‌بخش شکاف‌محوری ملّت ــ دولت و با هدف گسترش و ژرف‌بخشی به اتلاف انرژی نخبگان سیاسی و به دنبال آن، هجمه به بنیاد قدرت ملّی ایران می‌باشد؛ تا با تضعیف حکومت در پاسخگویی به مردم، «اتحاد ملّی» را خدشه‌دار سازد.

 

2ــ ساحت منطقه‌ای:

در سطح منطقه‌ای، راهبرد کلان بر تبدیل گفتمان قدرت ایران به گفتمان تهدید در منطقه متکی است. ایران اسلامی، که توانسته است در سه دهه گذشته، در ابعاد مختلف به نتایج درخشانی در حوزه‌های گوناگون دست یابد و هم‌اکنون در جامعه بین‌المللی مورد توجّه اصحاب قدرت و تأیید عقلای جهان قرار گیرد، بازتابشگر تبدیل ایران به یک قدرت منطقه‌ای مؤثر در جامعه بین‌المللی است؛ چراکه، تبدیل ایران به قدرتی منطقه‌ای، سریعاً ایران را به واسطه جغرافیایی استراتژیک آن، به بازیگری مؤثر در عرصه جهانی تبدیل می‌نماید. ازاین‌رو، باید قدرت ایران را در منظر نگاه کشورها و ملّت‌های منطقه به تهدیدی منطقه‌ای به منظور کاهش قدرت دیگر بازیگران در منطقه تبدیل نمود. در این مسیر سه سطح عمده مورد نظر است که در ادبیات سیاسی و رسانه‌ای؛ بروز پیدا می‌کند: 1ــ سطح شکاف میان برادران شیعه و اهل تسنن؛ 2ــ سطح شکاف میان برادران عجم و عرب؛ 3ــ سطح شکاف تاریخی با تأکید بر دانشواژگان غلیظ صفویه و عثمانی.

فراموش نکنیم طرح هلال شیعی را نخستین‌بار ملک عبدالله اردنی ارائه کرد. پایگاه ملک عبدالله و ارتباط او با دولت انگلیس و جامعه بین‌المللی بر هیچ‌کس پوشیده نیست؛ همان‌گونه که ضرب‌المثل معروف انگلیسی که: «تفرقه بیانداز و حکومت کن» نیز در حافظه تاریخی ملّت‌های منطقه جایگاهی ویژه دارد.

گسترش ادبیات تفرقه‌افکنانه در فضای گفتمانی حاکم از شکاف تاریخی میان شیعیان و اهل تسنن در منطقه به فضای عرب و عجم و تسرّی آن از این فضا به فضای سیاسی‌تر تأکید بر واژگان صفوی و عثمانی، تلاشی معنادار را در چارچوب جنگ رسانه‌ای و عملیات روانی به نمایش می‌گذارد که هدف آن ایجاد اجماع سنی ــ عربی در منطقه علیه ایران است؛ تا در پرتو این بزرگ‌نمایی قدرت ایران در قالب تهدید منطقه‌ای زمینه‌پرور ایجاد «ایران‌هراسی» در بعد بین‌المللی شود.

 

3ــ ساحت بین‌المللی:

رویکرد عملیاتی بر ضد ایران در وضیت حاضر نه بر مدیریت «جنگ‌های نامتقارن» علیه ایران، بلکه بر مدیریت «جنگ نامتقارن» علیه جمهوری اسلامی ایران متکی است. در این مدل سه سطح عمل برنامه‌ریزی می‌شود: 1ــ جنگ رسانه‌ای؛ 2ــ جنگ روانی؛ 3ــ عملیات نظامی.

روح حاکم بر این مدل، که بزرگ‌نمایی قدرت کشور هدف در قالب تهدید بین‌المللی است، متوجه سه گزاره جدّی در منشور سازمان ملل متحد است؛ این سه گزاره جدی عبارت‌اند از: نقض امنیت بین‌المللی، تهدید صلح جهانی و رعایت‌نکردن حقوق بشر. در مورد ایران و با عنایت به رویکرد نومحافظه‌کاران حاکم بر کاخ سپید، طرح پرونده هسته‌ای مورد توجه قرار گرفته است؛ تا با پافشاری بر این موضوع که ایران در حال دستیابی به قدرت تسلیحات اتمی است، به ارائه تصویری تهدیدآمیز از ایران نسبت به صلح و امنیت بین‌المللی نایل آیند و ایران را در چارچوب فصل هفتم از منشور سازمان ملل متحد قرار دهند. با امنیتی شدن پرونده هسته‌ای ایران، تلاش بر آن بوده است که گفتمان قدرت ایران در سطح بین‌المللی «تهدیدی نزدیک» برای صلح و امنیت بین‌المللی تلقی شود.

بزرگ‌نمایی هدفمند قدرت ایران در قالب‌های جنگ رسانه‌ای و روانی در این سال‌ها در چارچوب نظریه جنگ‌های نامتعادل بر آن است که با گسترش و تعمیق «ایران‌هراسی»، مقدمات ضروری برای رویارویی احتمالی میدانی را آماده سازد.

 

ارزیابی انتقادی

نگارنده در این مجال کوتاه بر آن نیست که تنگناهای فراروی نظریه «تفرقه و تشتت در سطوح سه‌گانه علیه ایران» را بازشکافد. آنچه گفته آمد، فقط درنگی کوتاه بود بر فضای سیاسی ــ امنیتی موجود علیه ایران اسلامی؛ به گونه‌ای که نشان‌دهنده اهمیت نظریه «اتحاد ملّی و انسجام اسلامی» باشد.

در سطور گذشته و سطوح تحلیل فوق، فقط هدف آن است که فراموش نکنیم بنیاد و پایه قدرت ملّی و به بیان دیگر اتم قدرت ملّی، اتحاد ملّی است؛ تمام دستاوردها در نسبت با این بنیاد قدرت، نُما و بنیان قدرت ملّی خواهند بود. بنابراین به هیچ بهایی حتی «انرژی هسته‌ای» نباید این بنیاد قدرت به فراموشی و غفلت دچار شود.

باید برای ژرف‌نگاری و گستره‌بخشی به اتحاد ملّی به تعمیق ذهنی و عملی در پنج حوزه همّت گماریم؛ پنج حوزه‌ای که با پنج «هـ» همراه است: هم‌نشینی؛ هم‌فکری؛ هم‌گامی؛ هم‌دلی؛ هم‌بختی.

باید در ساحت‌های گوناگون، امکان هم‌نشینی‌های هدفمند معطوف به تعمیق و گسترش «هم‌فکری» و حصول به ادبیات مشترک ملّی را بازیابیم؛ تا در پرتو هم‌فکری‌های حاصل، در گستره تلاش‌های مشترک اقوام و فرق گوناگون در ساحت ملّی در سایه پرچم سه رنگ الله‌نشان ایران «هم‌گام» شویم و در پژواک این هم‌گامی‌های هدفمند و خدامحورانه ملّی، به انسجام و نزدیک شدن قلوب جامعه ایرانی بیش از گذشته، عمیق‌تر از همیشه و گسترده‌تر از همه ایّام تاریخ هزاره‌ای این مرز و بوم نایل آییم.

اگر این گام‌های چهارگانه را به درستی و با صداقت و صمیمیت برداریم، در گام پنجم «هم‌بخت»خواهیم شد و خواهیم توانست شعار بس زیبای «یکی برای همه و همه برای یکی» را در ایران‌زمین اهورایی عینیت بخشیم.

 

پی‌نوشت‌ها


 

[1]ــ منظور نگارنده از تک‌نگاری، تلاشی فکری است که چندان خود را در بند بهره‌مندی از مراجع و متون علمی موجود در بیان و نگارش کلام، قرار نمی‌دهد، می‌کوشد بلکه با تکیه بر «بررسی» آگاهی‌های حاصل از مطالعات و اندوخته‌های ذهنی، با تفکر در ارتباط با موضوع، در مسیر «رهایی تفکر» در وادی اندیشه خویش به بیان کلام و نگارش سخن روی آورد.

[2] - Cameron, W. B., 1963

[3]ــ ایان مک‌لین، 1381، ص 138

[4]ــ جولیوس گولد، 1384، ص 932

[5]ــ گولد، 1376، ص 934

[6]ــ گولد، 1376، ص 935

 

تبلیغات