انقلاب ایران و روابط بین الملل
آرشیو
چکیده
ظهور یک انقلاب دینی و به دنبال آن تاسیس و پایداری نظام سیاسی مبتنی بر آن، یک محال عرفی و علمی در دنیای سکولار قرن بیستم به حساب می آمد، اما این معجزه محال رخ داد و نه تنها راه رهایی از سلطه را به مردم و توده های کشورها آموخت، بلکه نخبگان دلسوز ملت ها را نیز با راهی نو آشنا کرد که خارج از تنگنای شمال و جنوب یا شرق و غرب بود.اما برای شمردن تاثیرات بین المللی انقلاب اسلامی هنوز کمی زود است و باید منتظر رویش کامل بذر امید در دل نخبگان و توده های ملل جهان بود و تنها پس از تناور شدن درخت تاثیرات جهانی انقلاب می توان به بررسی کامل ابعاد جهانی انقلاب پرداخت. برهم خوردن سیستم سلطه جهانی و تولد بلوک قدرتمند اسلامی از یکسو و افول ماتریالیسم از سوی دیگر را می توان محورهای اصلی این تاثیرات دانست که فروعات و نتایج فراوانی دارد. در نوشته زیر مروری بر تاثیر انقلاب اسلامی بر روابط بین الملل داشته باشید.متن
تأثیر انقلاب اسلامی بر روابط بینالملل
درگیریهای سیاسی و نظامی جاری در خاورمیانه و جهان گستردة اسلام موضوع هر روز اخباری است که از تلویزیون مشاهده میکنیم یا در روزنامهها میخوانیم. مسأله اشغال فلسطین به دست صهیونیستها، اشغال عراق به وسیلة نیروهای امریکایی، اشغال افغانستان توسط ناتو، فساد و بیعدالتی اکثر دولتها در کشورهای عربی و مبارزات گروههای تروریستی مانند القاعده با این دولتها همچنین درگیری ایران با قدرتهای غربی بر سر برنامه هستهای و تأثیر آن بر سیاست جهانی، بعضی از موضوعات شاخص موجود میباشند.
مواجهه با این موضوعات خبری اغلب ما را از توجه به وقایع مهمتر تاریخی، استراتژیکی، و موضوعات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اساسیتر که در منطقه و دنیا در حال اتفاق هستند، باز داشته است که البته وقایع جاری با این مسائل اساسی ارتباط دارد. یکی از موضوعات مهم، مسأله ایران بهویژه انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی در این کشور است. بنابراین برای درک بهتر وقایع جاری لازم است تأثیرات انقلاب اسلامی بر روابط بینالملل بررسی گردد.
به طور خلاصه، تأثیرات سیاسی، انقلاب اسلامی ایران را از یک مهرة کماهمیت در روابط بینالملل به بازیگری مهم تبدیل نموده و به واسطة این تأثیرات، پس از نابودی اتحاد جماهیر شوروی و پایان یافتن جهان دو قطبی، آغاز یک بلوک اسلامی را شاهدیم.
از دوران امپراتوری عثمانی تاکنون تقریباً هیچ کشور مسلمانی در صحنة بینالملل به اندازه جمهوری اسلامی ایران (در حال حاضر) فعالیت نداشته و این مسأله تأثیرات مهمی بر روابط بینالملل، بهویژه بر روابط کشورهای اروپای غربی و امریکا با جهان اسلام، داشته است.
از جمله تأثیرات اقتصادی میتوان به این نکته اشاره کرد که پس از سالها برای اولینبار، منابع یک کشور خاص در خدمت اسلام و پرورش هویت اسلامی قرار گرفته است. این مسأله دقیقاً بدین معناست که الگوی بازگشت سپردههای دلاری حاصلشده مسلمانان از فروش نفت به چرخة اقتصاد غرب برای خرید تسلیحات کشورهای غربی، قراردادهای زیربنایی، ابزار مالی و مستغلات که در زمان شاه و در حال حاضر توسط کشورهای عربی دارای نفت اعمال میشود، دگرگون گردیده است. در مقابل، درآمدهای نفتی به منظور توسعه داخلی و پروژههای اقتصادی و گسترش صنایع بومی و دانش فنی به کار میروند.[1]
همه این تأثیرات بر مبنای تأثیرات اجتماعی و فرهنگی انقلاب اسلامی بر روابط بینالملل است. تأثیرات اجتماعی و فرهنگی به پیدایش نخبگان مسلمان واقعی در برابر روشنفکران وفادار به تفکرات غربی یا شرقی یا اسلام سلطنتی (بعضی از کشورهای عربی) انجامید. در نتیجه هویت اسلامی سیاسی در سراسر جهان اسلام احیا گردیده است.
تأثیرات اجتماعی و فرهنگی
تأثیر مستقیم انقلاب اسلامی، برقراری جمهوری اسلامی در کشور کلیدی خاورمیانه بود. جدای از نوع حکومت، ایران به دلیل جمعیت زیاد و تحصیلکرده، منابع وسیع نفت و گاز طبیعی، موقعیت استراتژیک جغرافیایی، یعنی واقع شدن بین حوزه دریای خزر و خلیج فارس، بین شبه قاره هند و خاورمیانه، قدرت فرهنگی، پیشینة طولانی تاریخی در مقایسه با سایر کشورهای منطقه و جایگاه آن به عنوان امتی با رهبری شیعه، کشوری کلیدی و مهم به شمار میآید.
انقلاب اسلامی در چنین کشوری به تأسیس اولین جمهوری اسلامی در عصر حاضر دست زد؛ جمهوریای که جانشین حکومت سلطنتی 2500 ساله گردید. انقلاب اسلامی یا به بیان دقیقتر جنبشهای اسلامی منجر به جمهوری اسلامی، و نیازهای بعدی این جمهوری اسلامی سبب پیدایش بعضی از وقایع اجتماعی بسیار مهم گردید. در همان ابتدا، پرورش نخبگان اسلامی به معنای نخبگان متعهد به اسلام نه به تفکرات غربی یا شرقی یا اسلام سلطنتی پادشاهان گذشته بود. باید توجه کرد که انقلاب اسلامی در جهانی که از لحاظ ایدئولوژیکی دو قطبی بود به وجود آمد. اکثر نخبگان و حکومتها، در بیشتر کشورها، یا طرفدار ایالات متحده امریکا، و متحدان سرمایهداری لیبرال غرب بودند یا طرفدار اتحاد جماهیر شوروی و اتحاد شرقی استالینیستی ــ کمونیستی. گستردگی جهان سیاسی برای اکثر مردم بدین صورت بود.
در چنین محیطی نخبگان مسلمان تا جایی پیشرفت نمودند که ساختار فلسفی، ایدئولوژیکی و سیاسی دیگری برای مسلمانان ارائه کردند. این امر تأثیر ماندگاری بر مسلمانان جهان به جای گذاشت، به این خاطر که نشان داد آنهایی که نمیخواهند اسلام خود را رها کنند، میتوانند بدون انتخاب یکی از دو مسلک غیر اسلامی فوق، از نظر اجتماعی و سیاسی نیز فعال باشند. علاوه بر این، انقلاب و نخبگان اسلامی نشان دادند که حکومت یک کشور مهم میتواند بر پایه دستورات و احکام اسلامی استوار گردد و روحانیت اسلام آن را اداره کند.
منظور ما از نخبه اسلامی و مسلمان هم افراد روحانی هستند و هم غیر روحانی، به این دلیل که حمایت از اسلام ضرورتاً منوط به بخشی از روحانیت بودن نیست. این یک انتخاب اخلاقی است که توسط افراد انجام میشود. بااینحال وجود کشوری که در رأس آن روحانی مسلمانی باشد حقیقتاً رویدادی انقلابی و گامی عظیم در جهت دوری از حکومت سلطنتی ناعادلانهای بود که در بیشتر جهان اسلام ترسیم شده، و همچنین گامی بزرگ بود به سمت تحقق دیدگاه قرآنی از سیاست، مانند حکومت سیاسی حضرت محمد(ص) و امام علی(ع). این مسأله چه از دیدگاه تاریخچه اسلامی بررسی شود و چه از دیدگاه سیاست جهانی، در هر حال رویدادی بسیار مهم است.
به یاد آورید که این رویداد در جهانی به وقوع پیوست که از لحاظ فرهنگی و فلسفی، سکولاریسم غربی یا همان جدایی دین از سیاست حکمفرما بود. جهان غرب دورهای را سپری میکرد که در آن محافظهکاران مذهبی (برای مثال در ایالات متحده) از لحاظ سیاسی اهمیتی نداشتند. در جهانی که مشخصة آن، سلطة سیاسی سکولاریستها (غیر دینمدارها) بود، امّتی مدعی شد نه تنها دین از سیاست جدا نیست، بلکه جسورانه ادعا کرد مناسبترین شخص برای هدایت یک امت و جامعه در زمان غیبت معصوم(ع)، فقیه مسلمان است.
حاصل عمل چنین نخبگانی، پرورش نخبگان مسلمان و تأسیس حکومت اسلامی بود و به امری منجر شد که از دیدگاه سیاست جهانی و استراتژیک، اهمیت فوقالعادهای داشت. این امر همان احیای هویت اسلامی یا به بیان خاص، هویت سیاسی اسلامی است که در میان گسترة مسلمانان از اقیانوس اطلس تا آرام و جمعیتهای مسلمان در سایر بخشهای جهان میباشد.
دقیقاً انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی به مسلمانانی که هویت خود را در برابر تبلیغات جهانی گسترده سکولاریستها که از غرب تا شرق را در بر میگرفت و همچنین در برابر اعمال نفوذ روشنفکران سکولاریست و ضد مسلمان حاکم بر کشورهای مسلمان، حفظ نموده بودند، این امکان را داد که ابراز وجود کنند. به یاد داشته باشید که در اکثر کشورها و مناطق مسلماننشین (مانند اتحاد جماهیر شوروی و مصر)، مسلمانان و جنبشهای اجتماعی و سیاسی اسلامی، به واسطة سیاستهای دولت، با بیرحمی مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند و فقط آن اسلامی پابرجا بود که حکومت آن را تأیید میکرد؛ اسلام سلطنتی وفادار به حکومت که به بیعدالتیهای اساسی داخلی و بینالمللی که بر قلوب مسلمانان سنگینی میکرد، توجهی نمیکرد.
در اینجا هدف روابط بینالملل، نظم جهانی است که از طریق پرورش نخبگانی مهیا شده است که برای حمایت از این نظم، در سطح هر منطقه حکومت خواهند کرد. از زمان امپریالیسم غربی و روسی در جهان اسلام و پس از فروپاشی سلطنت فاسد عثمانی، امپریالیست، نخبگانی را پرورش داده بود که از لحاظ سیاسی، اقتصادی و از همه مهمتر فرهنگی به آنها وفادار بودند. اسلام، استبدادی تلقی میشد و حتی در کشورهای مهمی مانند ترکیه، مصر و ایران از دُور کنار گذاشته شده بود. این حکومتها به هویت تعصّبی ملّی اهمیت بسیاری میدادند و برای سرگرم نگه داشتن افراد محلی، به تحریک احساسات ملّی دست میزدند، درحالیکه امپریالیست با همدستی نخبگان بومی غربزده و طرفدار سکولاریسم منابع آن محل را غارت مینمود. در چنین محیط فرهنگی و استراتژیکی، فردی نخبه، حکومتی بهوجود آورد که هویت اسلامی را در رأس هویت ملّی و وطنپرستی قرار داد و خواستار اتحاد امت اسلام و اخراج غیر مسلمانان از جهان اسلام شد.
از لحاظ اجتماعی و فرهنگی، انقلاب اسلامی سبب اهتزاز پرچم اسلام در روابط بینالملل و پرورش نخبگان مسلمان گشته و نشان داده است که اسلام پایهای است برای مدیریت کلیه امور مسلمانان. این تأثیر بسیار مهمی بود که انقلاب اسلامی بر روابط بینالملل گذاشت.
تأثیرات اقتصادی
از لحاظ اقتصادی، انقلاب اسلامی در یک حرکت، منابع وسیع ایران را در خدمت حکومت اسلامی قرار داد و این احتمالاً دردناکترین اثر انقلاب بر امپریالیستها بود. حکومت اسلامی قادر بود با پشتیبانی منابعی که ملّت ایران بدان مزین بود (بهویژه درآمدهای نفتی)، به اهداف مذهبی، فرهنگی و سیاسی خود دست یابد. اینجاست که اهمیت انقلاب اسلامی در روابط بینالملل آشکارتر میگردد. اگر انقلاب اسلامی در جایی کوچک و نسبتاً فقیر به وقوع میپیوست، به جریانی مهم تبدیل نمیشد. این انقلاب در کشوری بزرگ، نسبتاً ثروتمند و پرجمعیت پدیدار گشت.
روابط اقتصادی کشورهای منطقه، بهویژه کشورهای تولیدکننده نفت، نشاندهندة وابستگی کامل اقتصاد آنها به امریکا، انگلستان، فرانسه و به میزان کمتر به سایر کشورهای غربی بود. الگوی اساسی کار بدین صورت بود که کشورهای فروشنده نفت پس از فروش نفت به دلار امریکا (که خود فواید اقتصادی هنگفتی برای این کشور دربرداشت)، درآمد حاصل شده از این فروش را صرف واردات انبوه تجهیزات نظامی، ابزارهای مالی و حتی خرید املاک و مستغلات غربی مینمودند و با این عمل طی چرخهای، درآمدهای نفتی صرف پشتیبانی اقتصاد غرب میشد. این روش در دورة پهلوی اعمال میشد و هماکنون نیز در کشورهای عربی نفتخیز به کار گرفته میشود.
این مدل یک شکل توسعه کاملاً ناعادلانه است که به فقر تودههای مردم منجر میشود و مانع پیدایش تجارت ملّی مستقل و وابستگی پیدا نکردن طبقه مدیریتی به سرمایه بیگانه میگردد. همه این علائم در دورة پهلوی به چشم میخورد و مابقی آن نیز در بسیاری از کشورهای عربی نفتخیز مشاهده میشود. در این کشورها طبقه مدیران بیشتر غربیها و هندیهای مهاجر هستند و طبقه کارگر، کارگران مستأصلی از حوزه شبه قاره هند را شامل میگردد که با آنها بسیار بد رفتار میشود و هیچگونه حق و حقوقی ندارند.
چرخه سرمایههای دلاری حاصل از فروش نفت عبارت است از فروش نفت به واحد پول رایج امریکا و سپس استفاده از آن پول برای خرید تسلیحات امریکایی، زیربناها و کالاهای مصرفی بادوام. این چرخه اساس الگوی اقتصادی بسیاری از کشورهای نفتخیز از جمله ایران قبل از دورة انقلاب بود که منافع کوتاهمدتی عاید مصرفکنندگان مینمود، با وجود این، از هرگونه مهارت و آگاهی مدیریتی و فنّی خلاقانه و بومی، که در بلندمدت به توسعه منجر میگشت، جلوگیری میکرد. در ایران، این سیستم پس از انقلاب و جنگ تحمیلی و تحریمهای اقتصادی امریکا عوض شد و این وقایع به توسعه طبقة مدیریتی و فنّی بومی انجامید.
شرایط اقتصاد کلانی که از زمان انقلاب به وجود آمده در جهت توسعه فنّی و اقتصادی بلندمدت ایران سودمند بوده و موردی استثنایی را در ایران بهوجود آورده و این امکان را فراهم ساخته است که ایران از بعضی از جنبههای منفی جهانی شدن اقتصادی دور بماند. این امر برخلاف وضع بسیاری از کشورهای در حال توسعه است که نظامهای اقتصادیشان (به نام رشد اقتصادی کوتاهمدت و نیازهای مصرفکننده) چه در شرایط بد و چه در شرایط خوب، در خدمت سرمایه بینالمللی است. بدینترتیب میتوانیم بحث کنیم که چرا ایران هیچ عجلهای ندارد برای دستیابی به ویژگی نظام سرمایهداری زیانبار و تحت سلطه غرب که بر اقتصاد بینالملل سلطه یافته است. هیچ نیازی وجود ندارد که به خاطر توسعه اقتصادی و ایدئولوژی منسوخ اقتصاد غرب، به سمت سازمانهای فرهنگی ــ سیاسی مانند سازمان تجارت جهانی (WTO) بشتابیم. متأسفانه این ایدئولوژیهای غربی، با وجود اینکه مدتهاست در غرب و بسیاری از کشورهای در حال توسعه نقد و تکذیب شده است، هنوز در جمهوری اسلامی طرفدارانی دارد.
البته این مسأله به پایان وابستگی اساسی اقتصاد ایران به درآمدهای نفتی نیانجامیده و این مشکل بلندمدت توسط تمامی دولتها از دولت خاتمی تا احمدینژاد عنوان شده است. اما این مشکل با این پرسش تفاوت دارد که آیا درآمدهای نفتی مستقیماً برای خرید کالاها و خدمات تمامشده غربی به آنها برگردانده میشود یا صرف توسعه مهارتها و تواناییهای بومی میگردد تا از حکومتی ملّیگرا از منظر اقتصادی و تشکیلات ملّی حمایت کند.
ما میبینیم که الگوی توسعه اقتصادی بهکاررفته در اکثر کشورهای نفت خیز به نظامی شبهکاستی (شبهطبقاتی) منجر گشته و جامعهای عربی را به وجود آورده که از لحاظ اقتصادی، سیاسی، علمی، فنّی و نظامی ضعیف، ناآگاه و ناتوان است. متأسفانه این روش گاهی اوقات به عنوان الگوی توسعه به رخ کشیده میشود، اما انسان شک میکند که این کار بیشتر بر پایة انگیزههای سیاسی برای انتقاد از جمهوری اسلامی است تا تجزیه و تحلیل صرف اقتصادی. عدهای به رشد سریع دبی اشاره میکنند و این سؤال سطحی را مطرح میکنند که چرا در ایران نباید این اتفاق بیفتد؟ هیچکس نمیگوید که این رشد پس از انقلاب اسلامی و در طی جنگ ایران و عراق و تحریمهای مالی ایران به وقوع پیوست که در آن زمان، میلیاردها دلار از ایران به دبی منتقل گشت. این سرمایه و پول ایرانی بود که رونق دبی را سبب شد و افراد بومی دبی این مطلب را بهخوبی میدانند.
انقلاب اسلامی، به جای الگوی اقتصادی ناسالم، بینظم، ناعادلانه و غیر اسلامی، الگویی بر مبنای توسعه اقتصادی و ملّیگرایی اسلامی را آغاز کرد که امید و آرزوی نسلهای متعدد ایرانیان در طی دوران حکومت پهلوی و قاجار بود. جمهوری اسلامی ایران توسعه اقتصادی خود را همانند بسیاری از کشورهای آسیای شرقی از چند دهة پیش آغاز کرد، اما بدون آن پول هنگفت امریکا که متفقین آسیای شرقی با امریکا در طی جنگ سرد به دست آوردند. هماکنون ما پیدایش یک اقتصاد ملّی قوی را شاهدیم که بدون وابستگی به فرهنگ و سرمایه غربی به احداث صنایع، مؤسسات مالی و طبقه مدیریتی دست زده است. این مسأله اهمیت بسیاری دارد.
تأثیرات سیاسی
ترکیب ایدئولوژی اسلامی متکی بر خود و منابع پولی، ایران را از آلت دست و مهره قدرتهای بزرگ بودن به بازیگری مهم و دارای نقش در روابط بینالملل تبدیل کرد. این امر را میتوان به عنوان یکی از تأثیرات بزرگ انقلاب اسلامی بر روابط بینالملل بررسی نمود. در دوره قاجار و پهلوی، ایران در عرصة بازیهای قدرت، ابزار قدرتهای جهانی و تولیدکنندة نفت ارزان برای کشورهای غربی بود. برای قدرتهای جهانی چیزی مهمتر از بازگشت ایران به این جایگاه وجود ندارد. هدف قدرتهای امپریالیستی همانند گذشته همان پیدا کردن رهبران بومی است که در اوضاع استراتژیک جهانی به آنها وفادار بمانند و اجازه دهند که از منابع ملّی ایران بدون هیچ جر و بحثی بهرهکشی کنند.
انقلاب اسلامی این هدف استراتژیک امپریالیستها را به هدفی دشوار تبدیل نموده و این مطلب بیانگر آن است که چرا امریکاییها و اروپاییها نمیتوانند ایران را به عنوان مهرهای اساسی و اثرگذار در روابط بینالملل بپذیرند. این درگیری فقط مسأله ساده اقتصادی یا سیاسی نیست بلکه یک مسأله تاریخی ــ فرهنگی نیز هست؛ چراکه قدرتهای غربی نمیخواهند این حقیقت جدید، یعنی توانمندی استراتژیک ایران در جهان و بهویژه در خاورمیانه و جهان اسلام را بپذیرند.
تبدیل شدن ایران به مهرهای اساسی مسائل پیچیدهای را برای امریکا، اسرائیل، انگلستان و فرانسه در برداشته است. در وضعی که دیگر اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد که بتواند اتحاد امریکا و غربیها را متعادل کند و روسیه و چین نیز هنوز نتوانستهاند اتحاد غربیها را متعادل کنند و همچنین مردم و ملّتهای مسلمان تحت سلطه حکومتهای نالایقی قرار گرفتهاند که قول وفاداری به یک خلیفة انگلیسی ــ امریکایی غیر مسلمان دادهاند (همانند اجدادشان که قول وفاداری به خلفای اموی، عباسی و عثمانی داده بودند) این مسأله بسیار مهم است که جمهوری اسلامی ایران از تواناییهای استراتژیک برخوردار است و میتواند در مقابل امپریالیستها بایستد.
به همین دلیل است که قدرتهای غربی اصرار دارند مبارزهای اقتصادی، فرهنگی و تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی ایران به راه اندازند؛ چراکه جمهوری اسلامی تنها کشوری است که جرأت انتقاد از آنها و به چالش کشیدن آرایش جهانی و منطقهای بینهایت ناعادلانهشان را به خود داده است.
بعد از گذشت تقریباً سیسال از انقلاب اسلامی، تأثیرات اقتصادی این انقلاب بر روابط بینالملل را نیز شاهدیم. در زمان جنگ تحمیلی و تحریمها و تبلیغات موجود علیه ایران، دشمنان منطقهای و جهانی اسلام و حکومت اسلامی توانسته بودند تا حدی ایران را به انزوا کشانند و تأثیرات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی انقلاب اسلامی را محدود نمایند. این وضعیت در چند سال اخیر با سه اتفاق بسیار مهم تغییر یافته است.
اولین اتفاق تنزل قدرت امریکا در خاورمیانه و جهان اسلام پس از واقعه 11 سپتامبر است. تنزل قدرت این کشور به این دلیل روی داد که امریکاییها به دنبال وقایع 11 سپتامبر 2001، آگاهانه تصمیم گرفتند آرایش انگلیسی بهوجودآمده در خاورمیانه پس از جنگ جهانی دوم را برچینند. به هر شکل آنها هیچ انتخاب دیگری نداشتند؛ چون آرایش قبلی به این واقعیت منجر شده بود که نوزده مرد جوان از متصرفات امپریالیستی امریکا به حمله بر ضد سران نظامی جهانیشان در پنتاگون و قلب اقتصاد آنها در منهتن دست بزنند.
از دیدگاه امریکاییها، تنها عمل صحیح منطقی و اخلاقی، آشکارسازی بدی اعمال امپریالیستی آنها در جهان اسلام بود و اینکه به جای استفاده از حکام محلی ناعادل (که آنقدر مردم کشورشان را سرکوب میکنند که مشتاق میشوند برای حمله به امریکا خود را به دام مرگ بیاندازند) و به جای دادن نمای دموکراتیک به اعمال امپریالیستی خود، حکومتهای دموکراسی برپا کنند که در آن افراد جوان «آزاد» باشند. بگذارید فراموش نکنیم زمانی که مسلمانان در یک انتخابات آزاد و دموکراتیک شرکت کنند، اکثرشان به احزاب مسلمان رأی خواهند داد، اما در شرایط جنونآمیز پس از 11 سپتامبر، هیچ کس در امریکا نخواست این حقیقت را بپذیرد؛ چراکه بیشتر انتخابشوندگان در غرب، سکولاریست هستند و نمیتوانند حتی درک بکنند که چطور انسانها میتوانند چنین اعتقادات مذهبی عمیقی داشته باشند؛ همانگونهکه اکثر مسلمانان دارند.
انگلیسیها سیستمی را در خاورمیانه برقرار کرده بودند که سه رکن اساسی را شامل میشد: اولین رکن، استفاده از حکام محلی و ترجیحاً شاهان و امیران برای حکمرانی بر کشورها بود. دومین رکن، تعیین مرزها و ایجاد هویتهای ملّی بود. میتوان گفت که کل مفهوم «خاورمیانه» ابتکار انگلیسیها بود و چنین منطقهای تا قبل از این اظهار انگلیسیها وجود نداشت.[2] سومین رکن، مورد پیگرد قرار دادن حکومتهای ضعیف و ناپایدار در بعضی از کشورها، به ویژه ایران، ترکیه و مصر بود که بیشتر احتمال داشت بتوانند فرمانروایی انگلیسیها را با مشکل مواجه کنند.
امریکاییها پس از جریان 11 سپتامبر پی بردند که این آرایش کهنه دیگر برای آنها کارساز نیست و سبب حملات و جنگهای جهانی توسط القاعده و وابستگانشان علیه امریکا شده است. به یاد داشته باشید که دشمن اصلی القاعده، حکومتهای محلی عربی حاکم بر عربستان صعودی، مصر و مغرب و بعضی کشورهای دیگر میباشند و دلیل حملة القاعده به امریکا این است که میخواهند قدرت ارشدی که از این کشورها حمایت میکند را تضعیف نمایند. امریکاییها میخواستند به طور اساسی به این اوضاع ناهنجار سر و سامان دهند، ازاینرو تصمیم گرفتند که وابستگی خود را به عربستان صعودی به عنوان تکیهگاهشان در منطقه خلیج فارس (بعد از خارج شدن ایران از دست آنها در سال 1979) کم کنند و عراق را تکیهگاه خود قرار دهند. عراق ویژگیهای متعددی داشت که برای امریکاییها بسیار مناسب بود. عراق کشور عربی مهمی است که درست در میان منطقهای واقع شده است که این اجازه را به امریکاییها میدهد از عراق به عنوان پایگاهی برای گسترش قدرتشان در هر سمت خاورمیانه که بخواهند استفاده کنند و از همه مهمتر بتوانند دسترسی ایران به سوریه، لبنان و فلسطین را قطع نمایند.
عراق کشوری است که اکثر مردم آن شیعه هستند و بدین ترتیب این امکان برای امریکا بهوجود میآید که یک نیروی مذهبی از شیعیان علیه ایران تشکیل دهد و البته امریکاییها این امکان را پیدا میکنند که حکومت عربی بزرگتری را تأسیس کنند که با اسرائیل معاهدة صلح امضا کند. امریکا با تمام این نیّات (به انضمام قرار دادن پول نفت در اختیار شرکتهای امریکایی) به عراق تجاوز کرد. فاجعه امریکا در عراق، حقیقت امپریالیستی (استعمارطلبی) این کشور را، که در پس واژگانی مانند آزادی، دموکراسی و اختیار، پنهان گردیده بود، بر همگان آشکار کرد، حتی بعضی از نیروها در ایران که احتمالاً علاقهمند به مداخله امریکا در ایران بودند، متوجه معنای حقیقی این امر گردیدند. این شکست و ناکامی امریکا سبب باز شدن فکر و ذهن بسیاری از افراد شد تا گزینههای استراتژیک دیگری را در پس اعمال امریکاییها جستجو کنند.
دومین واقعهای که اتفاق افتاد و هماکنون نیز ادامه دارد، فروپاشی اجتماعی تدریجی صهیونیست است. نتیجه ایدئولوژی نژادپرستانه بنیادی که در پس این اقدام ناموفق قرار دارد عبارت است از ورود اشغال ظالمانة کرانة باختری و نوار غزه به چهارمین دهه و دو شکست نظامی خانمانبرانداز صهیونیستها به دست حزبالله. البته افزایش جمعیت مردم فلسطین در داخل اسرائیل و سرزمینهای اشغالی را نیز به موارد فوقالذکر اضافه کنید. نتیجه این رویدادها فشار مضاعف صهیونیستها به امریکاییها (توسط افراد صاحب نفوذ اسرائیل در امریکا) در جهت گرفتن مواضع افراطیتر بوده است؛ و این امر، برعکس سبب از بین رفتن مجدد اندک اعتبار باقیمانده امریکاییها در میان مسلمانان گردید.
سومین رویدادی که در سالهای اخیر به وقوع پیوست، افزایش قدرت ایران بود. در شرایط استراتژیکی که در قسمت بالا مطرح گردید، جمهوری اسلامی ایران به حیات خود ادامه داد و حتی توانست عملاً در مقابل استراتژیها و سیاستهای امریکاییها و اسرائیلیها بایستد. بهویژه با دیپلماسی مقتدر دولت احمدینژاد، با توجه به شکست و ناکامی سیاست «گفتوگوی تمدنها»ی دولت خاتمی، ایران توانست خلأ ایجادشده توسط امریکاییها را در بسیاری مواقع پر کند. تلاش امریکاییها برای به انزوا کشاندن ایران از لحاظ سیاسی و تحت فشار قرار دادن این کشور از لحاظ مالی را میتوان در این مطلب دید. همانطورکه رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها اشاره نموده است، این سیاست امریکا نمیتواند با قدرت هستهای، حقوق بشر یا تروریسم کار چندانی انجام دهد. آنها از هر بهانهای برای تحت فشار قرار دادن ایران استفاده خواهند کرد؛ زیرا امریکاییها و متحدان غربی آنها در اصل با ایرانی قدرتمند مواجهاند برای آنها فرق چندانی نمیکند که ایران چه نوع حکومتی داشته باشد، تنها مسأله این است که در خدمت تمایلات سیاسی و اقتصادی امریکا باشد. در حقیقت، آنها ترجیح میدهند که حکومتی با وجهه اسلامی به آنها قول وفاداری دهد، در این صورت آنها میتوانند بگویند که حکومت خلیفه آنها مورد تأیید اسلام است.
به همین دلیل از نظر مذهبی بر جمهوری اسلامی ایران واجب است که هرگز اجازه ندهد در روابط ایران و امریکا اتفاقی رخ دهد که امریکا بگوید خلافتش از لحاظ مذهبی حلال است. متأسفانه بعضی از مقامهای ملّی (حتی در میان روحانیان) ظاهراً به این مسأله حساس مذهبی پی نبردهاند و باید به آنها خاطرنشان کرد آن زمان که امام از لغات تندی برای وصف امریکا استفاده میکرد، با هدفی مذهبی به این کار دست میزد نه فقط به عنوان امری احساسی و تبلیغاتی.
هماکنون با در نظر گرفتن این سه اتفاق، تأثیر سیاسی انقلاب اسلامی بر روابط بینالملل آشکار میگردد. ناگهان درباره اتحاد اسلامی، پیوستن ایران، عراق و یمن به PGCC، یکپارچگی اقتصادی در خاورمیانه و کشورهای مسلمان صحبتهای بیشتری مطرح میشود. یک دفعه پیشنهاد ایجاد سازمانهای جدید بینالمللی در مناطق مختلف توسط ایران مطرح میگردد و بعضی از آنها نیز هماکنون تأسیس شدهاند. کشورهای حوزه دریای خزر اعلام میکنند که بیگانگان اجازه ندارند از خاک آنها برای حمله به سایر کشورهای این حوزه استفاده کنند و ایران به سازمان همکاری شانگهای دعوت میگردد. در جایی دورتر مانند ونزوئلا، رئیسجمهور این کشور اظهار میکند که در صورت حمله به ایران، ارسال نفت از ونزوئلا به امریکا قطع خواهد شد. (امریکا بیشتر نفت خود را از ونزوئلا خریداری میکند).
گروهی از افراد احتمالاً به خاطر مشکلاتی که این رویدادها در پی داشته است مانند دشواری در گرفتن اعتبار اسنادی از اروپا، گرفتن رویداد تحصیلی و کاهش تجارت با اروپا، این رویدادها را بیهوده تصور میکنند. عدهای دیگر میگویند ماجرای واقعی، دوری ایران از برقراری ارتباط عمیق استراتژیکی، اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی با غرب است. متأسفانه عدهای هنوز قلباً به امریکا و اروپا وابستهاند.
نتیجه
همانطورکه در ابتدا گفته میشد، این امر به ما کمک میکند به بعضی از اتفاقهای تاریخی و استراتژیکی مهمتری در ذهن خود توجه کنیم که اخبار روزانه از آنها نشأت میگیرد. این امر به ما کمک میکند که این اتفاقات را در جایگاه درست استراتژیکی و تاریخیشان قرار دهیم و از نشان دادن عکسالعملهای بیش از اندازه احساسی جلوگیری کنیم و قربانی جنگ روانی و تبلیغاتی نشویم. در این اوضاع، درک تأثیرات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مهمی که انقلاب اسلامی بر روابط بینالملل داشته است، میتواند به فهم بهتر بعضی از رویدادهای سیاسی در حال اتفاق کمک نماید. در عوض این دانش و شناخت، این مسئولیت را بر دوش ما میگذارد که بدانیم چگونه درباره وقایع سیاسی اصلی مرتبط با جمهوری اسلامی ایران قضاوت، و آنها را ارزیابی نماییم، چطور دربارة آنها صحبت کنیم، کجا موظفیم از این پیشرفتهای سیاسی حمایت کنیم و کجا باید در برابر آنها بایستیم.[3]
پینوشتها
* دکترای علوم سیاسی (روابط بینالملل).
[1]- Spiro, David E. The Hidden Hand of American Hegemony: Petrodollar Recycling and International Markets (Cornell University Press, 1999).
[2]- Adelson, R. London and the Invention of the Middle East: Money, Power and War, 1902-1922. (New Haven & London: Yale University Press. 1995).
[3]ــ این مقاله از متن زیر ترجمه شده است:
Seyyed Mahdi Torabi, “The Effect of the Islamic Revolution on Internation Relations”