مردی که آرزویش آزادی قدس بود
آرشیو
چکیده
او را «مرد سایه » هم می نامیدند، نه ازآن رو که سایه نشین و سایه دوست بود، بلکه از آن جهت که سایه حضور قدرتمند و مؤثر او را در همه جای سرزمین مقاومت حس می کردی. او نه تنها قلبی شجاع و روحی بلند داشت، بلکه دارای اندیشه ای قوی و طراح بود که وی را به مغز متفکر مقاومت لبنان در طی چند دهه تبدیل کرد. اکنون که او را در میان عروج یافتگان مقاومت اسلامی مردم لبنان در مقابل صهیونیسم می بینیم، هرچه به دانستن درباره او مربوط باشد جذاب و خواندنی خواهد بود.در گفت وگوی ذیل یوسف الشرقاوی، یکی از نزدیکان حاج عماد مغنیه، فرمانده پرافتخار حزب الله لبنان، و کسی که او را در لبنان به خوبی می شناخت، درباره او برخی گفتنی ها را بر زبان آورده است.متن
مقدمه: شهید حاج عماد مغنیه از انسانهایی بود که در زمان خاصی متولد شد و پس از مأموریت طولانیمدت خود، عاقبت در 23 بهمنماه گذشته در شهر دمشق هدف ترور عوامل سازمان مخوف جاسوسی رژیم صهیونیستی قرار گرفت و به شهادت رسید.
شهید عماد مغنیه معروف به «حاج رضوان» که بیشترین تعداد عملیاتها علیه رژیم صهیونیستی را در جهان به نام خود ثبت کرده است، در ماه جولای سال 1962 در شهر صور دیده به جهان گشود.
خانواده شهید مغنیه، پدرش، آیتالله شیخ جواد مغنیه از علمای صاحب نام شیعه لبنان، مادر، جهاد، فؤاد ــ دو برادر وی که بعدها به شهادت رسیدند ــ پس از مدتی از صور به ضاحیه جنوبی بیروت نقل مکان کردند. در این منطقه شهید مغنیه، دوره تحصیلات ابتدایی و دبیرستان خود را گذراند و پس از آن در جوانی، به دانشگاه آمریکایی بیروت (AUB) وارد شد.
شهید مغنیه در اوایل دهه 1980 به نیروی 17 ــ گارد حفاظتی جنبش آزادیبخش فلسطین که نیرویی ویژه برای محافظت از مبارزانی مانند ابو عمار، ابو جهاد و ابو ایاد بود ــ پیوست. او از همان زمان، در عملیات انتقال سلاح از جنبش آزادیبخش فلسطین برای مقاومت اسلامی لبنان ــ که در حزبالله و جنبش امل نمود دارد ــ جایگاهی اساسی داشت، اما در پی اشغال لبنان در سال 1982 به دست نیروهای رژیم صهیونیستی، مبارزان جنبش آزادیبخش فلسطین مجبور شدند لبنان را ترک کنند.
در دوران محاصره بیروت، که سه ماه به طول انجامید، او رشادتهایی از خود نشان داد که از همان زمان نام او را در لیست سیاه ارتش رژیم صهیونیستی برای ترور وارد کرد. با خروج مبارزان فلسطینی و سازمان آزادیبخش از لبنان، عماد مغنیه نیز به صفوف رزمندگان افواج مقاومت اسلامی (جنبش امل) پیوست که از سوی امام موسی صدر و شهید مصطفی چمران تأسیس شده بود، اما در ادامه و همزمان با انتقال سید حسن نصرالله از امل به حزب تازهتأسیس حزبالله، به این حزب پیوست.
شهید مغنیه پس از اجرای موفقیتآمیز چند عملیات به سمت فرمانده گارد محافظتی مقامات بلندپایه حزبالله منصوب شد و پس از آن مسئول عملیات ویژه حزبالله گردید.
رژیم صهیونیستی که از دست عملیاتهای شگفتانگیز این فرمانده مقاومت به تنگ آمده بود، طراحی و رهبری تمام عملیاتهایی را که علیه نیروهایش در لبنان انجام میشد، به شهید مغنیه نسبت میداد. این رژیم مدعی شده است عماد مغنیه عملیات ربودن دو تن از نظامیان اسرائیلی در تابستان 1385 را، که به آغاز جنگ این رژیم علیه لبنان انجامید، هدایت نموده است. او علاوه بر این، فرماندهی رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان را در جنگ 33 روزه اسرائیل علیه مردم مظلوم لبنان بر عهده داشت؛ امری که در پایان با شکست خفتبار ارتش ظاهراً شکستناپذیر و تا دندان مسلح این رژیم تمام شد تا اولین شکست را بر این رژیم جعلی وارد کند.
تصاویری که تاکنون از شهید عماد مغنیه منتشر شده بسیار اندک است. بهگونهایکه پلیس فدرال امریکا (اف.بی.آی) مدعی شد وی دوبار به جراحی پلاستیک بر روی صورت خود اقدام کرده است تا شناسایی نشود. شهید عماد مغنیه، که به دوری از رسانهها شهرت داشت، به «مرد سایه» در مقاومت اسلامی مشهور بود و بسیاری او را مغز متفکر حزبالله قلمداد میکنند.
آنچه در پی میآید گوشههایی از مصاحبهای است که اسامه العیسه، خبرنگار پایگاه خبری ایلاف، در شهر بیتالمقدس با یوسف الشرقاوی، از کارشناسان نظامی فلسطینی و کسی که از نزدیک حاج عماد را میشناخت، انجام داده است. آنچه در این مصاحبه آمده به آن دلیل متفاوت است که بر خلاف بعضی از رسانههای معلومالحال عرب مانند الشرقالاوسط، الحیات، روزنامههای کویتی و سعودی، و شبکه تلویزیونی العربیه وابسته به عربستان، چهرهای نزدیک بهحقیقت از این شهید بزرگوار، که دو برادرش را هم در راه مقاومت از دست داده است، ارائه میدهد؛ چراکه کسی نمیتواند تمام حقیقت را در مورد او بر زبان براند.
جوان استراتژیست
● چه زمانی با عماد مغنیه آشنا شدید؟
سال 1981 او جوانی متدین و شجاع بود و در جنبش فتح عضویت داشت.
● مغنیه چگونه جایگاهش را میان مبارزان کسب کرد؟
نام عماد با دو عملیات مهم در آن زمان پیوند خورده بود: اول عملیاتی که احمد قصیر انجام داد و به انهدام مقر فرماندهی ارتش اسرائیل در شهر صور منجر شد. اهمیت این عملیات زمانی آشکار میشود که بدانیم نیروهای رزمنده فلسطینی در برابر تهاجم ارتش اسرائیل مجبور بهفرار شده بودند. عملیات دوم به انهدام دو تانک اسرائیلی در منطقه الخلده بازمیگشت. این دو عملیات در سرنوشت مقاومت و آینده آن در لبنان تأثیر بارزی داشت.
● در این دوره آیا او ارتباطی با حرکت فتح داشت؟
میتوانم بگویم او در فتح، طراح بود، ولی با آن ارتباطی سازمانی نداشت. در آن زمان سلاح فقط در دست فتح بود و عماد جوانی بود که دارای افکار استراتژیک و به دنبال موقعیت بود. او و دوستانش مانند شیخ راغب حرب درصدد بودند بر منطقه نبطیه مستولی شوند. آنها از همین منطقه، بهویژه از شهر جبشیت، کار بنیانگذاری حزبالله را آغاز کردند و آنجا را پایگاه خود قرار دادند و فعالیت نمودند.
● نقش مغنیه به صورت مشخص در این مساله چه بود؟
مغنیه یکی از شاگردان علامه محمدحسین فضلالله، پدر معنوی حزبالله بود و از همین طریق هم با راغب حرب و عبدالکریم عبید آشنا شد. آنها با هم طرح کنترل نبطیه را کشیدند. نبطیه نقطه اتصال نوار شرقی و مرکزی در جنوب لبنان بود. بعدها در سال 1989 بر همه آشکار شد که او دارای چه فکر راهبردی است؛ هنگامی که او تصمیم گرفت ضاحیه در جنوب بیروت را به صیدا وصل کند ــ جایی که به نظر من انبارهای سلاح حزبالله در آن قرار داشت ــ عماد بر صیدا تمرکز کرده بود.
● هدف از این کار چه بود؟
قصد عماد و دوستانش از همان ابتدا تمرکز بر جنوب بود. آنها میخواستند نقطه تماس با اسرائیلیها را در کنترل خود داشته باشند و از همین مسیر هم، راه شهرک العبره به اقلیمالتفاح و پس از آن نبطیه را کنترل کنند. این چیزی نبود که به آسانی به دست بیاید، آنها جنگیدند؛ حتی از کفرشوبا شروع کردند و به کفر ملکی ــ جرجوع ــ عرب صلیب و بالاخره نبطیه رسیدند.
● این نکات را هنگامی که پیش او بودید به شما گفت؟
نه، او هیچ وقت به صورت مستقیم دراین باره سخن نمیگفت، ولی رفتار و تلاشهایش در میدان جنگ نشان میداد دنبال چیست.
● صفات شخصیاش را چگونه توصیف میکنید؟
عماد در میدان جنگ بهشدت متعصب و سختگیر بود، ولی درواقع، او راهنمای تمامعیاری بود که بهخوبی میدانست چگونه باید طرحهای جنگی را اجرا کند.
● بر چه اساسی طرحهای جنگیاش را اینگونه ارزیابی میکنید؟
هنگامی که اسرائیل جنوب لبنان را اشغال کرد، در برابر آنها عملیاتهای بزرگی نمیشد، و آنچه انجام میشد قابل قبول بود؛ مانند جنگ جاده خلده ــ صور؛ وی در این جنگ روشی را انتخاب کرد که به روش هوشیمینه، رهبر ویتنامیها، معروف بود. در این درگیری مقاومت ضربات سختی را به نیروهای اسرائیلی وارد آورد. ما میدانستیم که هدف اسرائیلیها از این حمله جلوگیری از شلیک موشکهای کاتیوشا به سمت شهرکهای یهودینشین در شمال فلسطین است؛ عماد مغنیه هم این موشکها را در جنوب ذخیره کرده بود تا به این ترتیب بتواند این شهرکها را هدف قرار دهد.
● آیا در آن درگیری با فلسطینیها همکاری میکرد؟
بله، مبارزان باقیماندة فلسطینیها و دوستان حاج عماد با هم همکاری میکردند. البته لازم است یادآوری کنم که او بهشدت مخالف محاصره اردوگاههای آوارگان فلسطینی توسط جنبش امل بود.
روزگاری در مغدوشه
● درباره مغدوشه چه چیزی را به یاد میآورید؟
در اینجا باید به نبرد مغدوشه اشاره کنم. مغدوشه نام تپهای بلند و با موقعیت بسیار عالی بود مشرف بر عینالحلوه. نیروهای سازمان آزادیبخش فلسطین توانستند از اشغال این تپه توسط نیروهای جنبش امل در سال 1986 جلوگیری کنند؛ در آن روزها مغنیه متوجه مغدوشه و زبداریا شده بود و هدفش هم جلوگیری از درگیری میان نیروهای ما و جنبش امل با انتشار نیروهای حزبالله به عنوان نیروی حایل بین دو طرف بود تأکید میکنم که این موضعگیری عماد مغنیه بسیار مثبت بود. و از مواضع دوستان و یاران او در حزبالله، مانند عبدالهادی حماده، نیز یاد میکنم که مانند او فکر میکردند. او و دوستانش میدانستند که باید در آن گیرودار افرادشان را جمع کنند و از ما سبقت بگیرند. آن زمان به ایمان آنها پی بردم؛ هر چند در آن دوره عدهای از اعضای معروف حزبالله این اقدام را ریسک میدانستند، این را علنی نکردند.
● برنامهها و طرحهای مثبتی که عماد مغنیه و دوستانش در مورد محاصره اردوگاههای فلسطینی از طرف جنبش امل اتخاذ کردند، شامل چه مواردی بود؟
برنامههای مغنیه و دوستانش دراینباره موارد بسیاری را دربرمیگیرد؛ مانند ایجاد تسهیلات برای ورود فرستادههای جمهوری اسلامی ایران که برای میانجیگری به اردوگاه محاصره شده الرشیدیه آمده بودند. مغنیه همچنین کاملاً مخالف موضعگیری داود داود، از رهبران جنبش امل بود که سرسختانه به محاصره و سقوط این اردوگاه اعتقاد داشت. همچنین او با هیثم جمعه هم به مخالفت برخاست که در مورد اردوگاه شتیلا و برجالبراجنه در بیروت چنین دیدگاهی داشت.
● آیا مواضع او در این باره فقط مربوط به محاصره اردوگاههای آوارگان بود؟
عماد آنها را دستگیر میکرد؛ به ویژه کسانی را که با اسرائیلیها در جنوب همکاری میکردند. وی به آنها لقب گردانهای توبه داده بود و آنها را به جنبش امل ملحق میکرد. او نبرد اردوگاهها را جنگ ظالمانهای علیه اردوگاههای فلسطینیها میدانست که به هیچ عنوان سودی نخواهد داشت.
● اما برخلاف صحبتهای شما میان رزمندگان سازمان آزادیبخش و مغنیه اختلاف افتاد؟
این امر در سال 1991 رخ داد و جنگ تأسفباری بود. نیروهای سازمان آزادیبخش مأموریت داشتند بر اساس دستورات رهبری در تونس از رسیدن حزبالله به اقلیمالتفاح جلوگیری کنند. پشت پرده هم دست سکولارهای لبنانی در کار بود که این تلقینات را به کادر رهبری سازمان کرده و آنها را از جنگ قومی و قبیلهای حزبالله ترسانده بودند. من عیناً میدیدم که این خطر علیه جنبش ملّی لبنان، که مقاومت را آغاز کرده بود، در حال شکلگیری است. اختلاف با حزبالله از زمانی آغاز شد که ارتش آنتوان لحد به سوی روستای بصلیا در جنوب لبنان عقبنشینی کرد و به عبارتی دروازههای اقلیمالتفاح به سمت جرجوع و عربصالیم باز شد. مداخله فلسطینیها به نفع جنبش امل بود؛ چراکه سازمان آزادیبخش حضور خود در لبنان را عامل توازن در میان قبایل و طوایف لبنانی ارزیابی میکرد و این تدبیری بود که آنها میخواستند پیش از برگزاری کنفرانس مادرید به عنوان یکی از برگهای برنده در اختیار داشته باشند.
● میتوانید برخی از نیروهای لبنانی را که به نفع عرفات بر ضد حزبالله وارد جنگ شدند، نام ببرید؟
دراینباره میتوان به جورج حاوی، رهبر حزب کمونیست لبنان، و محسن ابراهیم، از رهبران حزب کمونسیتی کار، اشاره کرد که هر دو روابط بسیار خوب و همهجانبهای با یاسر عرفات داشتند.
جنگ درمیگیرد
● آیا درخواست رهبری در تونس را پاسخ دادید؟
با عماد مغنیه که رهبری گروههای حزبالله را بر عهده داشت، در آن دوره ملاقات کردم (همان روزها رزمندگان مقاومت فلسطینی در بیتالمقدس عملیاتی انجام داده بودند) او به من روکرد و گفت: از شما میخواهم تمام تلاش و کارتان را بر اینگونه عملیاتها متمرکز کنید و ما را به حال خود بگذارید. هدف شماها قدس است و هدف ما هم همین است. جنبش امل نیز درحال حاضر میکوشد که سپری انسانی در مقابل ما قرار دهد تا نتوانیم خود را به مرزها برسانیم.
● دیدگاه شما در آن موقع چه بود؟
این سخنان را با امانتداری به یاسر عرفات منتقل کردم و او را از مواجهه با حزبالله بر حذر داشتم، اما عرفات قانع نشد و نیروهای سازمان به جنبش امل پیوست که با سوریها (به رهبری عبدالحلیم خدام) متحد بود. تمام تلاشهای مغنیه برای جلوگیری از درگیری به جایی ختم نشد و در این کار توفیقی نیافت. او با تلخی به من گفت: حالا خود را امتحان کنید.
● و جنگ درگرفت؟
بله، جنگ در کفرملکی میان ما و حزبالله درگرفت. ما فقط در سه ساعت 137 تن از نیروهای خود را از دست دادیم و بعد از سه روز این واقعه به شکل بسیار تلخی پایان یافت. در این جنگ هیچ یک از مواضع حزبالله سقوط نکرد. از وادیاللیمون به سوی القریه تا کفرملکی که کلید جرجوع، عربصلیم و النبطیه بود، رزمندگان حزبالله با فرماندهی عماد مغنیه با شجاعت و کاملاً حرفهای جنگیدند.
● آیا بعد از درگیری بار دیگر مغنیه را دیدی؟
بله؛ کمی پس از آن هنگامی که تعدادی از جوانان ما در دست او اسیر بودند، نزدش رفتم و از او خواستم آنها را آزاد کند. او هم تردید نکرد و همه آنها را فوراً آزاد کرد و به من گفت: شما با ما دشمنی کردید، اما هدف ما جنگ با اسرائیل بود نه شما.
● جنگ چگونه پایان یافت؟
مغنیه توانست بر کفرملکی استیلا پیدا کند و همراه دوستانش هیمنه امل را درهم بشکند.
● ویژگیهای مغنیه در جایگاه رهبری نظامی چه بود؟
او به روحیه همراهانش ایمان داشت، دیکتاتور نبود و بهرغم آنکه در رأس هرم فرماندهی بود، به رهبری گروهی باور داشت. توانسته بود اطمینان افسرانی را که در جنوب کار میکردند به دست آورد و هر دستوری که میداد فوراً اجرا میشد.
● آیا بار دیگر هم او را ملاقات کردی؟
دوبار در شهرک عبره او را دیدم و برای سومین بار هم در التقیقته در صور؛ یعنی هنگامی که تلاش میکرد دیگر در ملأ عام ظاهر نشود (سالهای 1992 و 1993).
● به نظر شما چرا تلاش میکرد دیگر در ملأ عام ظاهر نشود؟
مغنیه و دوستانش آماده میشدند تا پایگاههای خود را در جنوب مستقر سازند و به همین علت به پنهانکاری نیاز داشتند.
● در آخرین ملاقاتی که داشتید، بین شما چه گذشت؟
آن هنگام او را در صور و در منطقهای بهنام کفرا دیدم، اسرائیلیها تلاش میکردند جاده را به سمت کفرا در میان بارش برف قطع کنند، مغنیه به نیروهایش دستور مقاومت داد و اسرائیلیها نتوانستد از این جاده عبور کنند.
● در سال 2002 آریل شارون، نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی، مئیر دگان را به ریاست موساد انتخاب نمود و مأموریتهای مهمی را به او محول کرد که همه آنها باید اجرا میشدند و در آن میان خلاص شدن از دست عماد مغنیه هم قرار داشت؛ این هدفی نبود که چندان سری باشد. در سال 2004 روزنامه «یدیعوت آحارانوت» چاپ سرزمینهای اشغالی، لیستی را منتشر کرد که در آن ناکامیهای دگان ذکر شده بود و در این لیست نام عماد مغنیه هم قرار داشت که او موفق به ترورش نشده بود. اما زمان این نکته را ثابت کرد که دگان میتواند ماموریتش را انجام دهد. فردی که نفر اول در سازمان مخوف موساد است کسی است که در حوزههای فلسطین و لبنان تبحر بسیار دارد. او در سال 1980 به سمت فرمانده ارتش اسرائیل در جنوب لبنان تعیین شد، در جنگ 1982، فرمانده واحدهای زرهی ارتش اسرائیل شد و پس از آن عنوان رئیس واحد هماهنگکننده را یافت. در همان زمان کارهای اطلاعاتی را هم بر عهده داشت. در زمان کنترل این پست بود که موفق شد با بسیاری از رهبران سیاسی لبنانی روابط نزدیکی برقرار سازد و تعداد نامعلومی از فلسطینیها و لبنانی را به صورت مزدور به خدمت خود بگیرد. پیشازآنکه او این عنوانها را بگیرد، واحد اطلاعاتی را فرماندهی میکرد که وظیفهاش ترور رزمندگان گروههای مقاومت در نوار غزه پس از جنگ 1967 بود و این کار را در کنار دوستش شارون انجام میداد. در همین زمینه اگر امکان دارد درباره روشهای کاری دگان با مزدورانش در ایام حضور در لبنان توضیحی دهید؟
دگان فعالیتهای بیسابقهای داشت. از میان اعترافاتی که از بعضی افراد دستگیرشده گرفته بودیم به نتایج بسیاری رسیدیم. دگان به شدت در مورد اینکه مزدوری بخواهد از لبنان به اسرائیل برود، احتیاط میکرد به ویژه از راه دریا. افراد موساد تلاش میکردند امکانات مزدور داخلی را فراهم کنند و از او میخواستند هنگام بازگشت به لبنان، پیشازآنکه پا به خشکی بگذارد در آب ساحل لبنان شنا کند. و این نشاندهنده نهایت احتیاط امنیتیای است که دگان به آن باور داشت. او از این میترسید که مبادا لباسها و بدن مزدور بو و طعم آبهای داخل اسرائیل را بدهد، به همین خاطر آنها را میترساند تا فوراً در آبهای ساحلی لبنان شنا کنند و به آنها میگفت که افرادی، هنگام پیاده شدن، از تو مراقبت میکنند. او از روشی خاص استفاده میکرد و آن هم اطمینان دادن به مزدورانش بود. اگر یکی از این مزدوران چند روزی ناپدید میشد، رئیس تیمی که با او کار میکرد میپرسید کجا بودی؟ او محکم جواب میداد تلآویو و این حربهای بود که اطمینان از مزدور را به دوستانش بازمیگرداند. این همان روشی بود که او در مورد یکی از مزدورانش به نام عدنان یاسین به کار گرفت. یاسین در دفتر محمود عباس در تونس کار میکرد؛ هنگامی که تعدادی از اعضای سازمان آزادیبخش به تونس رسیدند، از یکی از آنها تعدادی عکس خواست، همه آنها بر اساس دعوتنامه و پروندههای سازمان آمده بودند؛ جز یکی از آنها، که یاسین با اطمینان گفت او نزد موساد است؛ امری که بعدها صحت آن مشخص شد.
● دگان چگونه مزدورانش را انتخاب میکرد؟
دستگاه موساد برای کار سراغ افرادی میرفت که دارای پوشش سازمانی بودند؛ از وکلا، گروههای فلسطینی، سازمان امنیتی فلسطینی، عاملان آنها، نوجوانان و بالاخره قاتلان، افرادی در صفوف موساد مشاهده میشدند. این را هم میتوانم اضافه کنم که دگان در انتخاب افرادش موفقیتهای خوبی بهدست آورد و از همین روش توانست باقیمانده گروه ودیع حداد، فرمانده فلسطینی را تصفیه کند. ودیع حداد را همراه زاهر و محمود المجذوب در منطقه صیدا، و دیگر نزدیکانش را هم در مناطق دیگر ترور کند که این دو هم از نزدیکان حداد بودند و هم از دوستان یکی از مزدوران دگان که اکنون در کانادا زندگی میکند و او را با نام مستعار «ز» معرفی میکنم.
دگان توانست چهار سال پیش در صیدا خضر السلامه (ابوالحسن)، دست راست عماد مغنیه، را ترور کند. ابوالحسن فردی نظامی و افسری بسیار شجاع بود و جاسوس «ز» او را به خوبی میشناخت. در مورد دست داشتن او در ترور ابوالحسن پرسشهای بسیاری مطرح بود و همینطور هیچ بعید نیست که او در ترور عماد مغنیه هم دست داشته باشد.
● چه رابطهای میتوان بین جاسوس «ز» و ترور مغنیه برقرار کرد؟
در خلال جنگ تابستان 2006، ارتش رژیم صهیونیستی دچار شکاف و شکست اطلاعاتی بسیار وسیعی شد. به طور مثال همه ما هلیبرد تکاورهای اسرائیلی به بعلبک را به خاطر داریم. هدف اسرائیلیها از این عملیات ربودن شیخ محمد یزبک، عضو مجلس شورای حزبالله بود. اسرائیلیها با اطلاعات اشتباهی که در مورد محل تحرکات شیخ محمد یزبک داشتند فرود آمدند و این عملیات به شکستی فاحش برای موساد و مزدورانش تبدیل شد. این شکست را اسرائیل در حمله به الشبریحه هم چشید. اما به نظر من بزرگترین شکست موساد، نداشتن شناخت و آگاهی از سلاح مقاومت اسلامی در لبنان بود؛ امری که به انهدام ناوچه جنگی اسرائیلی در سواحل بیروت منجر شد و تانکهای آنها را زمینگیر کرد؛ چنانکه نتوانستند به ضاحیه در جنوب بیروت برسند. این شکستی بود که دامن موساد را گرفت. دگان به سراغ پروندههای قدیمی و بایگانیشده رفت و به اعتقاد من جاسوس «ز»، که عماد مغنیه را کامل و خوب میشناخت و با او رفتوآمد داشت، را برای مأموریت جدید، به نام پایان همیشگی انتخاب کرد. او موظف بود هویت مغنیه را مشخص کند. در این مأموریت سازمان جاسوسی اسرائیل تنها نبود، بلکه بعضی از سازمانهای جاسوسی بینالمللی هم با او همکاری داشتند. در این امر مانند دستگیری کارلوس عمل شد. کارلوس، هنگامی که در خارطوم به دفتر یکی از وابستههای دیپلماتیک رفتوآمد داشت، توسط عدهای از فلسطینیها که او را به خوبی میشناختند، شناسایی شد و این درست قبل از دستگیری او و انتقالش به فرانسه بود. کاری که جاسوس «ز» در مورد مغنیه انجام داد درست همینگونه بود.
● شما چه اطلاعاتی درباره این شخص دارید؟
این شخص از اعضای مقاومت فلسطین بود که عماد مغنیه و دیگر دوستان نزدیک به او را خوب میشناخت؛ مانند همان مسائلی که پیش از این درباره حوادث سال 1992 به شما گفتم. یکی از جاسوسهای اسرائیل، بهنام فتحی، جاسوس بودن او را برای ما آشکار کرد. «ز» پسازآنکه متوجه شد همه از جاسوسی او برای اسرائیل آگاه هستند، دچار دلهره بسیاری شد.
خاطرهای را برایتان تعریف کنم که میزان اخلاص «ز» را به مقاومت نشان میداد!! چیزی که بیش از دیگر مزدوران به درد اسرائیل میخورد. او با تعصب عجیبی که از خود نشان داد، مشکلات بیشماری را برای گروههای مقاومت بهوجود میآورد؛ بهویژه اینکه میان آنها درگیری ایجاد میکرد. مثلاً یک بار کاری کرد که میان مجموعهای از فتح و یکی از مجموعههای جبهه دموکراتیک در منطقه الصرفند درگیری ایجاد شد و او با دست خودش سه تن از اعضای جبهه دموکراتیک را کشت.
از الجزایر تا دانمارک
● پس از دستگیری با او چهکار کردید؟
با کمک الجزایریها او را به زندانی در الجزایر فرستادیم. در سال 1997 او را در این زندان مشاهده کردم و از او پرسیدم چگونه موساد تو را جذب کرد؟ به من گفت: برای دیدن یکی از نزدیکانم که در مقر فرماندهی اسرائیل در صیدا گرفتار بود، به آنجا رفتم. در آنجا موساد از من خواست به عنوان جاسوس برایش کار کنم. البته من حدث زدم که روایتش چندان مورد اعتماد نباشد و او نمیخواهد تمام واقعیت را بگوید.
● چند سال در زندان بود؟
او را در سال 1997 در زندان دیدم. از او پرسیدم چقدر دیگر در زندان هستی؟ گفت من خیلی زود آزاد میشوم و به دانمارک میروم. به احتمال زیاد دوباره به همکاری با اسرائیل بازگشته بود. آنچه این احتمال را به حقیقت نزدیک میکند، موفقیت موساد در ترور خضر سلامه، همکار مغنیه، بود که آن دو علاقه و اعتماد بسیاری به هم داشتند.
● چه عاملی باعث میشود شما فکر کنید «ز» باید مغنیه را در دمشق ترور کند؟
این جاسوس، مغنیه را بسیار خوب میشناخت. من فکر میکنم موساد سررشته را هیچگاه قطع نکرد و او را برای چنین روزی نگه داشته بود و از او دست کم برای شناختن چهره و هویت مغنیه استفاده کرد.
● شما منطقهای را که مغنیه در آن به شهادت رسید میشناسید؟ به نظر شما چگونه ممکن است منطقهای با این درجه امنیتی نفوذپذیر باشد؟
منطقه کفرسوسه را بهخوبی میشناسم. در حقیقت همه سوریه منطقه امنیتی است. اما وضعیت در کفرسوسه با دیگر مناطق کاملاً تفاوت دارد؛ درجه امنیت در آنجا 95 درصد است. درحالیکه این میزان در مرزها 5 درصد است.
● اینکه میگویند دستگاههای امنیتی سوری در این ترور دست داشتهاند، تا چه اندازه حقیقت دارد؟
من چنین نظری ندارم و اطلاعاتی هم که تاکنون منتشر شده است، این امر را نشان نمیدهد. بر این باور هستم که دگان درسش را خوب بلد بود و میدانست چگونه باید عمل کند. او را در سال 2000 بر حسب اتفاق و حادثه رئیس موساد نکردند. او چشم شارون بود، و شارون به خوبی به تواناییها و معلوماتش آگاهی داشت. ثمره این اعتماد را میتوانیم در ترور مغنیه ببینیم.
● به نظر شما چرا در سوریه ترور را انجام دادند و این کار در لبنان انجام نشد؟
اسرائیلیها با شک و تردید به سوریها نگاه میکنند و با این کار خود قصد داشتند این کشور را در دایره شک قرار دهند. البته میتوان این را هم در نظر داشت که اسرائیلیها میخواستند به این ترتیب میان دوستان سوریه در لبنان هم دودستگی ایجاد کنند. از جانب دیگر، سوریه برای اسرائیل یک منطقه شناختهشده امنیتی است. حمله به دیرالزور، ترور یکی از رهبران حماس، پرواز جنگندههای اسرائیلی بر فراز کاخ ریاستجمهوری سوریه در لاذقیه و حمله به یکی از پایگاههای آموزش چریکهای فلسطینی از جمله این اقدامات است. در بُعد دیگر قضیه میتوان ناکامی اسرائیل را در ترور مغنیه در لبنان دید. آنها زمانی برای ترور او برادرش را هدف قرار دادند. باور این است که موساد از هر فرصتی برای ترور مغنیه استفاده میکرد. در هر کشوری بود، چندان تفاوتی برایش نداشت.
● حادثه ترور در دمشق پرسشهایی را درباره موارد امنیتی پیش میکشد که محافظت از وی چگونه بود، و نگهبانان او در آن موقع کجا بودند؟
عماد مغنیه هیچ وقت به نگهبانان شخصی اعتمادی نداشت. او اعتمادبهنفس بالایی داشت و سابقه نداشت که مدت زمان طولانی را در یک نقطه بماند. حالا نمیتوان چندان درباره این ترور و نحوه آن قضاوت کرد. باید منتظر تحقیقات ماند و با نتایج آن موضوع را تحلیل کرد.
● شما چگونه اسرائیل را متهم میکنید که مسئول ترور عماد مغنیه است؟
بیانیهای که دفتر اولمرت بلافاصله پس از ترور مغنیه صادر کرد و در آن هرگونه مشارکت در ترور را رد کرده بود، هیچ کس را قانع نکرد؛ چنانکه مجله «نیوزویک امریکا» هم در گزارشی نوشت که سکوت موساد درباره این ترور معنادار است. در همین خصوص میتوان به شباهت این ترور با ترور مهندس یحیی عیاش اشاره کرد که به دست یکی از مزدوران، در گوشی تلفنش بمب جاسازی کرده بودند و به این وسیله موفق شدند او را ترور کنند.
اما در مورد ترور مغنیه اخباری که منتشر شد، نشان میداد که صندلی پشت سر او را عوض کرده بودند. فردی که توانسته است درست صندلی را مانند اصلش عوض کند، کسی بوده که همه چیز را تحت نظر داشته و با استفاده از کنترل از راه دور به انفجار خودرو اقدام کرده است.
● در روز 21 ژانویه 1994 خودرویی در ضاحیه در جنوب بیروت منفجر شد که به کشته شدن سه نفر منجر گردید. ابتدا تصور میشد که این انفجار در یکی از پناهگاههای حزبالله رخ داده باشد، اما برخلاف آنچه کارشناسان مسائل امنیتی فکر میکردند در این انفجار فؤاد مغنیه، برادر عماد مغنیه، به شهادت رسید که این خود پیامی خطرناک را در بر داشت؛ پیامی که نشان میداد موساد درصدد است عماد مغنیه را از سر راه بردارد. در این حادثه دو تن دیگر هم به شهادت رسیدند که یکی از آنها محمد مسلمانی نام داشت و دیگری محمد حسون. پانزده تن هم در این انفجار زخمی شدند. اما عماد مغنیه در تشییع پیکر برادرش شرکت نکرد. موساد به دنبال آن بود تا او را در این مراسم ترور کند. ازاینرو باید گفت موساد رو دست بدی خورد. در تحقیقاتی که حزبالله و دولت لبنان انجام دادند، سر نخ ماجرا به فردی به نام محمد الحلاق رسید که به عنوان مزدور اسرائیل برای این رژیم جاسوسی میکرد. پس از تحقیقات فراوان حلاق در 20 فوریه 1996 در جنوب لبنان دستگیر و به بیروت اعزام شد تا حکم اعدام در مورد وی اجرا شود. اگر امکان دارد در مورد احمد الحلاق و نحوه آشنایی او با سازمانهای اسرائیلی توضیح دهید.
اسرائیل به دنبال مزدوری بود که در درون سازمانهای مقاومت به راحتی قدرت انتقال داشته باشد و ازاینرو بتواند راحتتر عمل کند. بنابراین به سراغ احمد الحلاق رفت که در سازمان صاعقه ــ نزدیک به سوریه ــ کار میکرد. او پس از آن به فتح پیوست و در بسیاری از کشورها مانند یمن و قبرس کار کرد تا اینکه به لبنان آمد. او از همان ابتدا دردسرساز شد و به اختلاف درست کردن میان گروههای فلسطینی با هم و با مردم لبنان عادت کرده بود و همین عامل هم باعث شد توسط مزدوران دیگر موساد جذب شود.
● در این مورد خاطرهای از حلاق دارید؟
به یاد میآورم در سال 1974، یکی از شهروندان شیعه لبنانی، به نام احمد شعیتو، به شهادت رسید و حلاق پشت این ترور قرار داشت و فتنهای را میان گروههای فلسطینی و شهروندان لبنانی بهوجود آورده بود. خود حلاق با اسلحه به روی شهروندان لبنانی آتش گشود که به شهادت شعیتو و زخمی شدن چند تن دیگر منجر گردید. این حادثه در محله صبرا در بیروت رخ داد. در آن ماجرا فقط شعیتو به دست حلاق کشته شد.
البته این نکته را هم اضافه کنم که او بسیار باهوش بود و هیچ علاقهای هم به غازی کنعان، مسئول اطلاعات سوریه در لبنان، نداشت. او فقط برای سازمان اطلاعات سوریه نفر جذب میکرد و هم او بود که در ترور کمال جنبلاط دست داشت یا دست کم با آن مرتبط بود. درحالیکه سالها عدهای از لبنانیها، به ویژه ولید جنبلاط، معتقد بودند که عماد مغنیه در این ترور مشارکت داشته است.
● شما چگونه حلاق را به این امر متهم میکنید؛ آیا دلیلی برای این اتهام دارید؟
چه دلیلی بهتر از اینکه او در سازمان صاعقه نزدیک به سوریه کار میکرد و امروز هم شواهد بسیاری در این باره وجود دارد.
● چرا گروههای فلسطینی شخصی مانند الحلاق را، که راه اشتباهی را در میان گروههای فلسطینی طی میکرد، تعقیب نکردند؟
در آن روزها پیدا کردن مزدوران بسیار سخت بود؛ به ویژه اینکه فرد بسیار باهوشی مانند احمد الحلاق باشد؛ کسی که طرح ترور فؤاد مغنیه را اجرا و پس از آن به فیلیپین فرار کرد. هنگامی هم که به جنوب لبنان بازگشت هیچ کس متوجه بازگشتش نشد و کسی هم که حضور مجدد او را در جنوب کشف کرد و به ارتش لبنان اطلاع داد تا او را دستگیر کنند، عماد مغنیه بود. بر این باورم که مئیر دگان در جذب افراد بسیار خوب عمل میکرد و الحلاق یکی از گزینههای خوب او بود.
ژنرال بیدرجه
● موفقیت موساد در عملیات ترور شخصی مانند عماد مغنیه نشان میدهد که اسرائیل توانسته است در شبکه اطلاعاتی حزبالله نفوذ کند؟
بهرغم آنکه به این امر ایمان دارم که هیچ کس در دنیا از حادثه در امان نیست، بر این باورم که ایجاد شکاف در تشکیلات اطلاعاتی حزبالله بسیار بعید است. ساکنان جنوب بهشدت از حزبالله حمایت میکنند و آنها هر فردی را که با اسرائیل ارتباط داشته باشد میشناسند، و از همین راه هم موفق شدند جنوب لبنان را آزاد کنند. اطلاعاتی که حزبالله در طی این جنگ از مردم جنوب بهدست آورد، سرنوشتساز بود. بسیاری از مزدوران موساد از ترس همین ساکنان جنوب لبنان جرأت ماندن در آن منطقه را نداشتند و فرار میکردند. اما در مورد ترور عماد مغنیه بر این باورم که موساد به تنهایی نتوانسته است این کار را انجام دهد. آنچه آشکار است کمک عدهای از افراد فلسطینیِ پیرامون مغنیه به ترور وی است. این نکته هم بعید است که موساد توانسته باشد به صورت مستقیم در درون حزبالله نفوذ کند.
● آیا بر این باورید که نبودِ مغنیه بر حزبالله تأثیر خواهد گذاشت؟
از لحاظ معنوی که نباید در این موضوع شک کرد. اما در مورد کار عملیاتی، غیبتش نمیتواند چندان تأثیرگذار باشد. در برابر ما سازمانی قرار دارد که دارای مؤسسات فراوانی است و این مؤسسات مانند ماشین کار میکنند که این هم به همّت خود مغنیه بهوجود آمده است.
● بر اساس گفته شما میتوان مغنیه را رئیس ستاد مشترک حزبالله نامید؟
عماد مغنیه از افراد بسیار تأثیرگذار در پیروزی سال 2000 حزبالله بود، ولی در سال 2006 این وضع تفاوت پیدا کرد؛ حزبالله مانند ماشین کاملاً خودکار عمل میکرد. نظامیها و سیاستمداران همراه مردم جنوب به این حزب پیوستند تا این پیروزی به دست آید. در عیتا الشعب و علما الشعب زنان برای رزمندگان حزبالله غذا میپختند و این امر را به ویژه میشد در مربع پایداری، یعنی عیتا، جبیل، عیترون، و مارونالرأس، بهخوبی مشاهده کرد.
● چه ویژگی در عماد مغنیه و دیگر دوستانش بود که اسرائیل را مجبور کردند در سال 2000 از جنوب لبنان عقبنشینی کند و در سال 2006 آن شکست را بر ارتش اسرائیل وارد کرد؟
حاج عماد و دوستانش مانند مردم عادی بودند. هیچ درجهای را بر دوش خود حمل نمیکردند یا دارای مقام و رتبه نظامی نبودند. آنها از هیچ آکادمی نظامی فارغالتحصیل نشده بودند؛ مانند هوشیمینه رهبر ویتنامیها. هنگامی که از او میپرسیدیم اصول جنگ را کجا فرا گرفتهای؟ میگفت: جنگ را از جنگ یاد گرفتهام.
● چه دلایلی دارید که مغنیه و دوستانش دارای نظریه نظامی خاص خود بودهاند؟
هنگامی که ما در جنبش فتح بودیم، عماد مغنیه تحرکات متفاوتی را در درون جنبش ایجاد میکرد، او دارای وضعیت خاصی بود؛ ما در فتح همیشه بر این باور بودیم چون که توپ و تانک نداریم، شکست میخوریم، اما او در حزبالله از نظریاتی که ما در فتح رد میکردیم استفاده میکرد؛ مانند شلیک موشکها. او هیچ وقت مانند ما فکر نکرد که باید تانک و سلاحهای پیشرفته داشته باشد. او از سلاحی که میشد آن را بر روی زمین نابود کرد استفاده نمیکرد و همیشه سلاحی را به کار میبرد که قابلیت مانور داشته باشد. او همچنین سعی میکرد به نقاط ضعف دشمن حمله کند؛ همان کاری که در جنگ 33 روزه کرد.
● در رسانههای خبری مطالب بسیاری را دیدیم که او جراحی پلاستیک کرده و چهره خود را تغییر داده است. شما آشنایی قدیمی با او داشتید، آیا چهرهاش با چیزی که شما دیده بودید و آنچه به تازگی از او منتشر شده بود تفاوتی میکرد؟
سیمایش هیچ تغییری نکرده بود. مانند گذشته بود. البته آنچه در تصویر تازه منتشر شده دیدم تا میزان بسیاری ضعف جسمی بود که به دلیل زندگی مخفیانه و تحرّک کم به آن دچار شده بود. تنها کسی هستم که او را به خوبی میشناختم و زندگی و افکارش را میدانستم. او هیچ اعتقادی به کار جراحی پلاستیک نداشت و از این رهگذر هم چهرهاش هیچ تغییری نکرده بود.
● آیا خاطرهای از عماد مغنیه در ذهن شما وجود دارد؟
او شجاع و جدی بود. هیچگاه ندیدم بیخود بخندد، در جمع کمی حاضر میشد و دوستانش هم اندک بودند. با وجود این بسیار جدی بود. او و دوستانش افراد باایمانی بودند و زهد و پاکدامنی در میان آنها شهره بود. مهربان بودند و باعاطفه. میتوانم با جدیت بگویم که او به گونهای خودساخته تربیت شده بود؛ البته اگر این تعبیر درست باشد.
● آیا سخنی باقی مانده است که نگفته باشید؟
نه اصلاً، همه چیز پیش او جدی بود، همیشه از جهاد و ضربه زدن به اسرائیلیها سخن میگفت. آرزویش آزادی بیتالمقدس بود و این شهر قلب و روحش محسوب میشد. او متعصب بود، اما در عقاید و باورهایش، ولی به صورت کلی، فردی متواضع بود که قلبی بزرگ داشت.
پینوشت
* عضو مدعو دانشگاه پیام نور ایلام.