سرخ ها و نهضت سبز جنگل
آرشیو
چکیده
کم وکیف تعامل نهضت میرزاکوچک خان جنگلی با حکومتگران تازه کشور شمالی، یعنی همان بلشویک های اشتراکی مسلکی که ظاهراً نیات آزادی خواهانه داشتند و از جنبش ها و مبارزات ضداستعماری حمایت می کردند، به یکی از نکات پیچیده نهضت جنگل تبدیل شد.اگرچه ظاهراً میان بلشویک ها و جنگلی ها در زمینه مبارزه با استعمار اشتراک نظر وجود داشت و بین رهبران نهضت جنگل با نمایندگان حزب کمونیست شوروی و نمایندگان حزب عدالت باکو جلساتی برای هماهنگی مبارزه برگزار شد، با گذشت زمان زاویه میان اهداف جنگلی ها و بلشویک ها بازتر و بازتر گردید. سرانجام همراهان بلشویک مرام نهضت جنگل به تبعیت از دولت کمونیستی شوروی، که با حکومت ایران قرارداد دوستی و تفاهم امضا کرده بود، خود را کنار کشیدند و بدین ترتیب حکومت جمهوری گیلان سقوط کرد و میرزا با تعدادی از یاران خود دوباره به جنگل بازگشت. حکایت مفصل تر آن را در مقاله ذیل ملاحظه فرمایید.متن
کموکیف تعامل نهضت میرزاکوچکخان جنگلی با حکومتگران تازه کشور شمالی، یعنی همان بلشویکهای اشتراکی مسلکی که ظاهراً نیات آزادیخواهانه داشتند و از جنبشها و مبارزات ضداستعماری حمایت میکردند، به یکی از نکات پیچیده نهضت جنگل تبدیل شد.
اگرچه ظاهراً میان بلشویکها و جنگلیها در زمینه مبارزه با استعمار اشتراک نظر وجود داشت و بین رهبران نهضت جنگل با نمایندگان حزب کمونیست شوروی و نمایندگان حزب عدالت باکو جلساتی برای هماهنگی مبارزه برگزار شد، با گذشت زمان زاویه میان اهداف جنگلیها و بلشویکها بازتر و بازتر گردید. سرانجام همراهان بلشویکمرام نهضت جنگل به تبعیت از دولت کمونیستی شوروی، که با حکومت ایران قرارداد دوستی و تفاهم امضا کرده بود، خود را کنار کشیدند و بدینترتیب حکومت جمهوری گیلان سقوط کرد و میرزا با تعدادی از یاران خود دوباره به جنگل بازگشت. حکایت مفصلتر آن را در مقاله ذیل ملاحظه فرمایید.
میرزا یونس، معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ اهل رشت، در سال 1259.ش دیده به جهان گشود. سالهای نخست عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالحآباد رشت و مدرسه جامع آن شهر به آموختن مقدمات علوم دینی سپری کرد. در سال 1286.ش وی در گیلان به صفوف آزادیخواهان پیوست و برای سرکوبی محمدعلیشاه روانه تهران شد. همزمان با اوجگیری نهضت مشروطه در تهران، شماری از آزادیخواهان رشت کانونی به نام مجلس اتحاد تشکیل دادند و افرادی را گرد آوردند که فدایی نام گرفتند.
میرزا کوچکخان، که در آن دوران طلبه بود و افکار آزادیخواهانه داشت، به مجلس اتحاد پیوست. در سال 1294.ش به جای «مجلس اتحاد» در رشت گروهی هفده نفری هیئت «اتحاد اسلام» را تشکیل دادند. بیشتر افراد این گروه روحانی بودند و میرزا کوچکخان عضو اصلی آن بود. این هیئت هدف خود را خدمت به اسلام و ایران اعلام کرد. خیلی زود میرزا کوچکخان رهبری این گروه را بر عهده گرفت. پس از اشغالشدن نواحی شمالی ایران به دست ارتش روسیه تزاری، هیئت اتحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزاری دست زد و گروهی مسلح با عنوان فدایی تشکیل داد. این گروه روستای کسما در ناحیه فومن را مرکز کار خود قرار داد و در آنجا سازمان اداری و نظامی بهوجود آورد. هیئت اتحاد اسلام پس از چندی به کمیته اتحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به 27 نفر افزایش یافت. رهبری کمیته را نیز میرزا بر عهده گرفت. تا پایان سال 1296.ش بخش وسیعی از گیلان، مازندران، طارم، آستارا، طالش و تنکابن زیر نفوذ کمیته اتحاد اسلام در آمد. این کمیته «نهضت جنگل» یا «حزب جنگل» نامیده شده است.
نهضت جنگل از نظر سیاسی، اجتماعی و ترکیب رهبری به دو دوره تقسیم میشود: دوره نخست با عزیمت میرزا کوچکخان به گیلان (رجب1333.ق/ خرداد 1294.ش) آغاز شد و با متوقفشدن مخاصمات جنگی و انحلال کمیته اتحاد اسلام پایان یافت (شعبان 1338.ق/ اردیبهشت 1299.ش)؛ دوره دوم با ورود ارتش سرخ شوروی به ایران (29 شعبان 1338.ق/ 28 اردیبهشت 1299.ش) آغاز شد و با شکست نظامی نهضت جنگل و شهادت میرزا کوچکخان (11 آذر 1300) به پایان رسید. دوره دوم سه مرحله داشت: 1ــ توافق نمایندگان جنگل با نمایندگان دولت شوروی (نه مادّه انزلی) و تشکیل حکومت موقت جمهوری؛ 2ــ کودتای حزب کمونیست بر ضد میرزا و تشکیل دولت ائتلافی احساناللّهخان، نمایندگان دولت شوروی و حزب کمونیست ایران؛ 3ــ ورود حیدرخان عمواوغلی به ایران و تشکیل دولت جمهوری شورایی گیلان. آنچه در این نوشتار مدنظر قرار گرفته بررسی سیاستهای خارجی شوروی سابق و بلشویکها در قبال نهضت جنگل است.
آشنایی جنگلیها و بلشویکها
اولین ارتباط رسمی بلشویکها با جنگلیها به پیش از راهپیمایی جنگلیها، یعنی به زمانیکه هنوز حاج احمد کسمایی با جنگلیها همراه بود، باز میگردد: «مدتی از داستان امینالدوله [دستگیری امینالدوله درلشت نشاء و آوردن او به کسما] میگذشت که یکی از یارانمان، که مقیم چمسخال [چومثقال] در کنار مرداب انزلی بود و مشهدیعلیشاه [هوشنگی] نام داشت، به جنگل آمد و گفت که دو نفر از طرف روسها به منزل من آمده و میگویند که میخواهیم راهی پیدا کرده با حاج احمد و میرزا کوچک صحبت کنیم. این تقاضا در کمیته [اتحاد اسلام] مطرح شد و کمیته تصویب کرد که ما با همراهی جمعیتی به چمسخال رفته با آنها گفتوگو کنیم. در طی مذاکرات، آنها گفتند همانطورکه میدانید در روسیه بلشویکها سرکار آمدهاند. اصولاً مرام آنها کمونیستی است و نیّت آزادیخواهانه دارند و از هرجهت حاضرند تا به شما کمک کنند».[1] حاجاحمد، نامی از این بلشویکها ذکر نکرده و مدعی است که آنها کمک خود را به جنبش جنگل به پذیرفته شدن مرام بلشویکی نزد جنبش جنگل منوط کرده بودند. به گفته او همین امر مانع توافق جدی آنها شد. ازاینرو این گفته که «دلایل چندانی در دست نیست که تا پیش از ماه مه 1919.م (اردیبهشت 1298) بلشویکها آشکارا علاقهای نسبت به جنبش جنگل نشان داده باشند»[2] صحیح نیست.
اما در اوایل دوره دوم جنبش، یعنی پس از بازگشت جنگلیها به فومن و سازماندهی مجدد آنها و بهویژه از اوایل تابستان، نوشتههایی در روسیه به صورت کتاب و مقاله انتشار مییافت که درکی نادرست ولی مثبت از جنبش جنگل و بهویژه شخصیت کوچکخان به دست میداد. براساس این نوشتهها نهضت جنگل میتوانست متحدی مناسب برای بلشویکها در راه مبارزه با امپریالیسم انگلیس و توسعه انقلاب به سمت شرق باشد.[3]
در اواخر تیرماه 1298.ش گروه عدالت نامههایی به کوچکخان نوشتند. در این نامهها یک بلشویک ارمنی به عنوان رابط معرفی شد. کمیته بلشویکی در لنکران نیز در این زمان برای همکاری با کوچکخان نامهای فرستاد.[4]
یک راوی، که محمدعلی گیلک فقط با عبارت «یک نفر از مطلعین» از او نام برده، نقل کرده که کوچکخان درباره رابطه خود با بلشویکها به او چنین گفته است: «... تازه به فومن آمده و هنوز از رنج راه تنکابن نیاسوده و دوباره چند نفر دور هم جمع و فقط یک جنگ با قزاقها در ماسوله کرده بودیم [احتمالا اواخر تیرماه 1298] که نمایندگانی از طرف بلشویکها نزد من آمدند و اظهار کردند موقعیت امروزی بهترین فرصت را برای انتقام از خائنین و درباریان و همچنین جلوگیری از تجاوزات بورژوازی انگلستان در دسترس شما گذاشته، وقت است که از شورویها کمک خواسته...»،[5] اما او این درخواست را با نزاکت نادیده گرفت و در اوایل مرداد 1298 اسماعیل جنگلی، خواهرزاده خود، را برای مذاکرات بیشتر به باکو فرستاد. خود نیز شهریور همان سال و به گفته خود، بهرغم نظر یارانش، به تنهایی راهی لنکران شد تا بتواند دراینباره مذاکرات رودرروی بیشتری با آنها انجام دهد. اما به دلیل درگیریهای سختی که به هنگام ورود او به لنکران بین مساواتچیها و بلشویکها پیش آمده بود، میرزا موفق نشد با کسی دیدار کند و دوباره به جنگل بازگشت.
اسماعیل جنگلی، که سفر او به باکو و تفلیس به گفته خود او هشت ماهی طول کشید، پس از بازگشت، درخواست و تأکید بلشویکها را، که خواهان پذیرفته شدن دیدگاه بلشویکی نزد جنگلیها بودند، به کوچکخان انتقال داد. میرزاکوچکخان، اگرچه در مقابل انگلیس خواهان کمک بلشویکها بود، نمیخواست این کمک به گونهای باشد که ابتکار عمل در هدایت این جنبش را از دست رهبران جنبش جنگل بگیرد. فرستادن اسماعیل جنگلی برای مذاکره با بلشویکها و سفر پرمخاطره خودِ کوچکخان به لنکران و تلاشهای دیگری که برای ارتباط با بلشویکها انجام شد، نشاندهنده این بود که این جنبش در وضعیت سخت و محاصره به سر میبرد و مفری برای برونرفت میجست. گذشته از آن، تصور جنگلیها و بهویژه کوچکخان از بلشویکها کاملاً مبهم و ناروشن بود. واقعیت آن است که در آن زمان، در ایران انقلاب اکتبر و کشور نوخاسته شوراها همه جا با دولت استعماری و بدسابقه انگلیس و روسیه تزاری مقایسه میشد. اعلامیه معروف تروتسکی در اوایل سال 1918.م (دیماه 1296.ش)، که در آن گفته میشد تمام امتیازهای استعماری روسیه تزاری در ایران به صورت یکجانبه لغو میشود، اعلامیه معروف لنین، که از خلقهای مسلمان میخواست همگام با بلشویکها، دولت استعماری انگلیس را از سرزمین خود برانند، شعارهای برابری و برادری، که تحت عنوان سوسیالیسم و دفاع از رنجبران داده میشد، همگی آتش به جان مبارزان عدالت و آزادی میزد و سبب میشد آنان بلشویکها را متحدانی استراتژیک بدانند.
از طرف دیگر جنگلیها دولت انگلیس را، که سرزمین ایران و گیلان را اشغال و قرارداد استعماری 1919 و دهها قرارداد دیگر را بر ایران تحمیل کرده بود، با بلشویکها مقایسه میکردند و مهمتر از آن این مسئله بود که انگلیسیها حامی دولت مستبدِ وثوقالدوله بودند که قصد داشت ریشه جنگلیان را از بن برکند. واقعیت این است که هیچکدام از رهبران جنگل درک درستی از دیدگاههای بلشویکی (لنینی) و سوسیالیسم مورد نظر لنین نداشتند و نمیدانستند که طی دو سالی که از انقلاب اکتبر تا آن زمان میگذشت تحت رهبری بلشویکها تمام متحدان غیر بلشویکی پدیدآورندگان انقلاب فوریه و اکتبر 1917.م با خشونتی وصفناپذیر حذف شده بودند تا به شکلی کاملاً ارادهگرایانه سوسیالیسم مورد نظر لنین بر بستر جامعهای فئودالی، که 80 درصد آن دهقانان بودند، روییده شود. ازاینرو بود که جنگلیها اغلب بلشویکها را با نام «احرار» روسیه خطاب میکردند و از درخواستِ مکرر نمایندگان بلشویکها به جنگلیها ــ که از آنها میخواستند تا نظریه ارادهگرایانه بلشویکی را بپذیرند ــ درکی درست نداشتند.
بر پایه عمر دو ساله بلشویکها در روسیه پس از پیروزی، مفهوم اصلی این درخواست آن بود که آنها فقط یک نظریه را برای مبارزه به رسمیت میشناختند و آن نظریه بلشویکی بود و این نظریه به دلیل ناآگاهی جنگلیها از عمق تحولات دوساله در روسیه، با عنوان کمونیسم جنگی به کلی ناشناخته مانده بود. براساس این نظریه انقلابهای ملّی ــ دموکراتیک فقط میتوانند در پرتو رهبری حزب کمونیست و دیکتاتوری پرولتاریا تحقق یابند و نه هیچ طبقه یا گروه دیگر. این طرح را برای نخستینبار لنین در تزهای آوریل خود اعلام کرد. چنین نظریهای نه فقط در فرهنگ سیاسی گیلان و ایران ردپایی نداشت و ناشناخته بود، بلکه در تمام جهان آن روز نیز بدعتی در مارکسیسم به شمار میرفت و حتی عدهای آن را آنارشیستی تلقی میکردند. بیهوده نبود که گلدنبرگِ بلشویک، در آوریل1917.م، پس از ارائه تزهای آوریل لنین، گفت: «سالها بود که جای باکونین [آنارشیست معروف] در انقلاب روسیه خالی بود. حالا لنین جای او را گرفته است».[6] و به گفته مورخان رسمی تاریخ شوروی، پلخانف تزهای آوریل را «مزخرفات» نامیده بود.[7]
وضعیت بلشویکهای روسی در سال 1298
بلشویکهای روسی که در آن زمان با نام جمهوری شوروی سوسیالیستی در مسکو پایتخت جدیدی برای خود اختیار کرده بودند (بلشویکها دراوایل سال 1918.م پایتخت را از پتروگراد به مسکو انتقال داده بودند)، بخش بزرگی از کشور روسیه را در جنوب، شرق و غرب در اختیار نداشتند. این نواحی و از جمله قفقاز در مجاورت ایران و گیلان تماماً در دست مخالفان آنها، یعنی گاردهای سفید یا منشویکها بود. در نتیجه آنها نمیتوانستند مستقیماً با جنگلیها ارتباط برقرار کنند؛ زیرا بین جنگلیان و بلشویکها، روسهای سفید و نیروهای انگلیسی مدافع آنها فاصله انداخته بودند.
در تابستان 1298.ش درحالیکه جنگلیها در جنگل آلیانِ فومن سخت در محاصره قرار داشتند، بلشویکها نیز در محاصره بودند و شرایط نظامی به ضرر آنها پیش میرفت. ارتش منشویکها یا سفیدها به فرماندهی ژنرال دنیکین، که ناحیه اوکراین در شمال دریای سیاه را در اختیار گرفته، با نیروی 150هزارنفری خود در 3 ژوئیه 1919.م/ 13 تیر 1298.ش) به سوی مسکو و برای تصرف پایتخت بلشویکها در حرکت بود. همه چیز حاکی از آن بود که این بار مسکو سقوط خواهد کرد؛ زیرا آنها در سه جبهه مورد حمله قرار گرفته بودند: از شرق توسط ارتش کولچاک و در غرب توسط نیروهای سفید لهستانی به رهبری ویودنیچ، اما از همه خطرناکتر نیروهای دنیکین بودند که طی تابستان به پیروزیهای متوالی دست یافته و خود را تا 400 کیلومتری مسکو رسانده بودند. لنین، که خطر را دریافته بود، اعلام بسیج همگانی کرد و گفت: «حساسترین لحظه وخیم برای انقلاب سوسیالیستی» فرا رسیده است. مقاومت بلشویکها تحت رهبری تروتسکی به شکل مناسبی سازمان داده شد. از اوایل پاییز نوار پیروزیهای دنیکین ابتدا متوقف و سپس به شکستهای متوالی تبدیل شد. از نیمه دسامبر 1919.م / اواخر آذر 1298.ش ارتش سرخ با سرعت برق و باد به سوی جنوب سرازیر شد و در فوریه 1920.م / بهمن 1298 خود را به دروازههای قفقاز شمالی رساند. اما قفقاز جنوبی، یعنی منطقهای که امروز کشورهای آذربایجان، ارمنستان و گرجستان در آن واقع شدهاند، هنوز در دست مخالفان بلشویکها بود.[8] بدینترتیب با پیروزی بلشویکها و حرکت آنان به سوی قفقاز جنوبی، از ابتدای زمستان 1298.ش شرایط برای جنگلیها به شکل آشکاری در حال تغییر بود.
توافق جنگلیها با بلشویکها
در مردادماه 1298 و در آستانه انعقاد قرارداد 1919 بین دولت وثوقالدوله و بریتانیا، فرماندهی نیروهای قزاق، در فومنات و شفت و دیگر حوزههای استقراری جنگلیها، حکومت نظامی اعلام نمود و برای ایجاد رعب و وحشت، در اعلامیهای اخطار داد که «هر خانهای که در آن جنگلیها منزل کنند، سوزانده میشود و صاحبش تنبیه خواهد شد. افرادی که برای جنگلیها آذوقه تهیه کنند و یا کمکی به آنها نمایند، فوراً اعدام و داراییشان ضبط خواهد شد».[9]
پس از بسته شدن قرارداد 1919، هجوم نیروهای دولتی شدت بیشتری گرفت و در نتیجه، موج تسلیمشدنها و اماننامه گرفتنها نیز افزایش یافت. فقط میرزا و تنی چند از یارانش همچنان مقاومت میکردند.
در چنین وضعیتی، ارتش سرخ برای دستگیری دنیکین، که علیه حکومت نوپای کمونیستی شوروی میجنگید، وارد بندرانزلی شد. دنیکین، پس از شکست در اوکراین، به غازیان، که جزء استحکامات بریتانیا بود، پناه برده بود. انگلیسیها بعد از چند ساعت مقاومت، غازیان را رها کردند و به منجیل عقب نشستند.
در ابتدای ورود قوای ارتش سرخ به انزلی، در روز 28 اردیبهشت 1299، راسکولنیکُف، فرمانده ناوگان شوروی در دریای کاسپین، میرزا کوچک را برای مذاکره به انزلی دعوت کرد. در روز اول، مذاکره بهجایی نرسید؛ زیرا اعضای حزب عدالت باکو، که در مذاکره حضور داشتند، وظیفه اصلی و اولیه جنبش را تبلیغات مسلکی (مرامی)، مصادره اموال و لغو مالکیت بر زمین و مبارزه با مذهب میدانستند، درحالیکه میرزا میانهروتر بود و میگفت که مردم ایران نسبت به مذهب دلبستگی دارند و وضعیت مذهب در ایران با سایر جاها فرق میکند. باید توجه کرد که در آغاز، حکومت شوروی، به دلیل شعارهای سوسیالیستیاش، از جمله عدالت و برابری، در بین تمام مبارزان جهان دارای اعتبار بود و این حکومت نیز حمایت از مبارزان جهان را جزء اهداف خود میدانست. میرزا نیز با توجه به این شعارها با آنان همکاری کرد، ولی با گذشت زمان، حکومت شوروی نیز وارد معادلات استعماری شد و گذشته را فراموش کرد.
در روز دوم مذاکرات، بر سر اجرا نکردن کمونیسم از حیث مصادره نکردن اموال، احترام به مالکیت و ممنوع بودن تبلیغات مسلکی، تأسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت، سپردن مقدّرات انقلاب به دست آن و مداخله نکردن شورویها و وارد نشدن نیروی نظامی جدید از شوروی مگر به تصویب حکومت انقلابی ایران، توافق حاصل شد و این توافق به اطلاع مقامهای دولتی و حزبی مسکو نیز رسید.
پس از این اتفاق، فرماندار گیلان به نمایندگی از طرف مردم رشت، میرزا را برای بهدست گرفتن زمام امور گیلان به رشت دعوت کردند.
در روز ورود میرزا به نهضت جنگل، یعنی 14 خرداد، جمعیت انبوهی از آتشگاه (5 کیلومتری رشت) تا شهر رشت در دو طرف جاده صف کشیدند و مقدم مجاهدین جنگل را با فریادهای شورانگیز گرامی داشتند. بدینترتیب میرزا، پس از شش سال دوری از رشت، دوباره به این شهر بازگشت.
در رشت، کمیتهای مرکب از اعضای ایرانی و روسی تشکیل شد که در آن میرزا کوچک، کاژانف، فرمانده قوای شوروی در ایران، احساناللهخان، کامران آقایُف، عضو حزب عدالت باکو، حسن آلیانی (معین آلرعایا) و... شرکت داشتند. روز بعد، هیئت دولت انقلابی به سرپرستی میرزا کوچک به مردم گیلان معرفی شد.
روز 16 خرداد، سران جنبش جنگل در اعلامیهای با تأکید بر اینکه «قوه ملّی جنگل به استظهار کمک و مساعدت عموم نوعپروران دنیا و استعانت از اصول حقه سوسیالیسم، داخل در مرحله انقلاب سرخ شده و خود را به نام جمعیت سرخ ایران معرفی مینماید»، الغای اصول سلطنت و اعلام جمهوری و حفظ جان و مال عموم اهالی گیلان و لغو تمام قراردادهای دولت مرکزی با بیگانگان، اعتقاد به تساوی حقوق همه افراد بشر و حفظ شعائر اسلام را اعلام نمودند.[10]
متن اعلامیههای حکومت موقت جمهوری و مرامنامه آن در دوره دوم نهضت با برنامه اولیه مجاهدان جنگل در دوره نخست کاملاً تفاوت داشت. در دوره اول، بر قانون اساسی و «اطاعت از سلطان مشروطهخواه» و سلطنت مشروطه تأکید میشد،[11] درحالیکه در مرامنامه و اعلامیههای دوره دوم، از حاکمیت نمایندگان مردم و مسئولیت قوه مجریه در برابر آن، لغو اساس سلطنت و اعلام نظام جمهوری سخن میرفت.
بر حسب توافق سران نهضت و بلشویکها، هیئتی مرکّب از اعضای ایرانی و روسی به نام «روکم» (مخفف واژه روسی رولوسیونی کمیتت = کمیته انقلاب) در رشت تشکیل شد و رهبری نهضت را بر عهده گرفت. در 19 رمضان 1338.ق هیئت دولت انقلابی با نُه کمیساریا (ادارات دولت انقلابی) تشکیل شد که در آن میرزا سرکمیسر و کمیسر جنگ بود. احساناللهخان و خالو قربان در این دولت شرکت نداشتند.[12]
کمیته انقلاب سرخ، در تلگرافی به سفارتخانههای دولتهای خارجی، انحلال سلطنت و تشکیل جمهوری موقت را اعلام نمود. میرزا نیز، با ارسال تلگرافی به لنین، علاقه خود را به دوستی مشترک ایران و شوروی اعلام کرد.[13] کابینه جمهوری، که دولت شورای کمیسرهای خلق نامیده میشد، فاقد عضو کمونیست بود و برنامه آن، علاوه بر مبارزه با انگلیس و شاه، حمایت از مالکیت خصوصی و برابری همه نژادهای بشری و ابطال پیمانهای تحمیلشده بر ایران، نظیر قرارداد 1919 ایران با انگلستان، را نیز در برمیگرفت.[14]
کودتای حزب کمونیست
به دنبال ورود ارتش سرخ به انزلی عدهای از اعضای حزب عدالت باکو که تقریباً همه رهبران آن از روشنفکران آذربایجانی ایران بودند، نیز وارد گیلان شدند. و حدود یک ماه پس از آن (در 1 تیر 1299.ش) اولین کنگره حزب عدالت در انزلی تشکیل شد و حزب عدالت ایران به «حزب کمونیست ایران» تغییر نام داد و و آوانیس میکائیلیان (احمد سلطانزاده) به رهبری حزب انتخاب شد.
سلطانزاده خود را در کسوت لنین میدید و میرزا کوچک را در جای کرنسکی قرار میداد. مواضع او در چهارچوب این الگو همان اندازه قاطع بود که لنین از آوریل تا اکتبر 1917 در مقابل رئیس دولت موقت انقلاب 1917 در روسیه اتخاذ کرد. در آن مواضع کوچکترین تردیدی در تبدیل انقلاب بورژوا ــ دموکراتیک روسیه به انقلاب سوسیالیستی دیده نمیشد. لنین در تاکتیکهایی که اتخاذ کرد، به گفته خود، در سرنگونی دولت بورژوازی کرنسکی کاملاً موفق بود، پس آن الگوی سیاسی میتوانست سرمشق مناسبی برای بلشویکهای حزب عدالت باشد.
در کنگره حزب «درباره دو بیانیه اختلافبرانگیز که به عنوان برنامههای فرقه [فرقه عدالت] ارائه شده بود، بحث شد. بر اساس استدلال بیانیه اول که سلطانزاده آن را نوشته بود، ایران انقلاب بورژوازی را تکمیل کرده بود و اکنون برای انقلاب کارگری ــ دهقانی آمادگی داشت. نویسنده بیانیه با اعتقاد به اینکه انقلاب سوسیالیستی نزدیک است، تقسیم فوری اراضی، تشکیل اتحادیه صنفی و سرنگونی مسلحانه بورژوازی و سخنگویان آن و همچنین پادشاهی اشرافیت فئودالی و امپریالیستهای انگلیسی را خواستار شده بود. استدلال بیانیه دوم به قلم حیدرخان، سوسیالدموکرات معروف، که دیگر به فرقه کمونیست پیوسته بود، این بود که ایران بیشتر به سوی انقلاب ملّی در حرکت است تا انقلابی سوسیالیستی. نویسنده بیانیه بر آن بود که اقتصاد کشور هنوز ماقبل سرمایهداری است... نتیجهگیری بیانیه این بود که رهبری همه طبقات ناراضی، بهویژه دهقانان، خردهبورژوازی و لمپن پرولتار علیه امپریالیسم خارجی و دستنشاندگانش وظیفه فوری و ضروری فرقه کمونیست است».[15] هرچند دو تز فوق در توصیف جامعه ایران با یکدیگر تفاوت دارند و حتی تاکتیکهای متفاوتی برای مبارزه ارائه میدهند، هر دو، تز مبارزه در کشوری عقبمانده بود و فقط با هژمونی حزب کمونیست میپذیرند. پیداست که مرجع و مأخذ این تزها، نظریات بلشویکی (لنینی) بود. این نظریات همانطور که ذکر شد، مشحون از ارادهگرایی و آرمانگرایی بود که میشد آنها را در «شرایط مشخص» به دلبخواه و ارادی تحلیل کرد. بااینحال در قطعنامه پایانی حزب در کنگره اول آمده بود که «حزب کمونیست ایران باید در مبارزه علیه امپریالیسم از نیروهای سرمایهداران استفاده نماید. جدا کردن سرمایهداری ملّی از جبهه ضد استعماری خطاست؛ زیرا در ایران شرایط برای یک انقلاب سوسیالیستی وجود ندارد».[16] اما رهبری حزب، یعنی سلطانزاده، دیدگاههای شخصی خود را پی گرفت. در کمتر از سه هفته بعد، یعنی در 10ژوئیه (20تیر) کمیته مرکزی حزب بهطور محرمانه تصمیم مهمی اتخاذ کرد. اسناد نویافته مویسی پرسیتس (پژوهشگر شوروی سابق) در آرشیوهای شوروی پس از فروپاشی این کشور نشان میدهد که این تصمیم از جمله «نابودی کوچکخان و حکومت او [را]، که دیگر رهبران جنبشرهایی بخش» محسوب نمیشدند، در بر میگرفت.[17]
حزب کمونیست ایران، برخلاف توافق سران نیروهای اعزامی شوروی و سران جمهوری گیلان، تبلیغات کمونیستی و مخالف با مذهب را آغاز کردند.
مأموران دولت شوروی نیز، برخلاف توافق انزلی، از تحویل تأسیسات بندری در انزلی و نفت در رشت، و برگرداندن اموال تجار ایرانی در باکو، که به دولت جمهوری وعده کمک مالی داده بودند، خودداری و نیروهای مسلح جدیدی از قفقاز، بدون درخواست و اطلاع سران جنگل، وارد ایران کردند.[18]
میرزا دو نماینده نزد نریمانوف، رئیس شورای جمهوری قفقاز، فرستاد و از او خواست که از این اقدامات چپروانه که حاصلی جز دور کردن مردم از جنبش ندارد، جلوگیری کند. نریمانوف از سران حزب کمونیست خواست که از اینگونه اقدامات دست بردارند، اما آنها نپذیرفتند.
میرزا کوچک، برای اعتراض به اقدامات تفرقهانگیز حزب کمونیست، دو تن از نزدیکان خود را با نامهای برای لنین، به مسکو فرستاد. آنها با معاون وزیرخارجه شوروی، دیدار کردند. وی در این دیدار در بین سخنان خود تأکید کرد که به هیچ وجه نمیتوان از تبلیغ مرام کمونیسم جلوگیری نمود.
فرستادگان جمهوری گیلان، موفق نشدند با لنین دیدار کنند. میرزا برای جلوگیری از فاجعهای که عملکرد حزب کمونیست پیش آورده بود، تلگرافی برای لنین فرستاد، اما جمهوری آذربایجان آن را توقیف کردند.
میرزاکوچک، که ظاهراً از توطئه آگاه شده بود، در 18 تیر در اعتراض به رفتار حزب عدالت، رشت را به سوی جنگلهای فومن ترک کرد.[19] بااینحال عدهای از یاران او از جمله معینالرعایا، در رشت ماندند و در بعضی از مناصب حکومت انقلابی ادای مسئولیت کردند.
کوچکخان، پس از عقبنشینی، بلافاصله نامهای به لنین رهبری بلشویکهای روسیه نوشت. او در این نامه از لنین خواست که حزب عدالت را متوجه اقدامات تندروانهای نماید که تمام دستاوردهای انقلاب ضد استعماری جنگل را به خطر انداخته بود. در این نامه، اگرچه میرزا تحت تأثیر فضای بلشویکی یکی از اهداف انقلاب جنگل را «آزاد شدن از قیود سرمایهداری» اعلام میکرد و لااقل از لحاظ نظری متوجه این امر نبود که در انقلاب ملّی دموکراتیک نمیتوان تأثیر مثبت سرمایهداری را نادیده گرفت، دیدگاه غالب و عمل او در همین جهت، یعنی پذیرش بورژوازی حتی در رهبری انقلاب سیر میکرد و این یکی از محورهای اصلی اختلاف او با بلشویکهای جناح سلطانزاده در حزب عدالت بود. زیرا آنها به کلی مشارکت سرمایهداران و حتی خردهسرمایهداران را به پیروی از الگوی بلشویکی در روسیه نادیده میگرفتند. در تمام نامههایی که از او در دست داریم، میرزا تأکید کرده است که در این مرحله از انقلاب باید از تبلیغات کمونیستی بهدلیل اینکه سبب شکنندگی وحدت مردم در مقابل انگلیس و دولت مرکزی میشود امتناع کرد. میرزا به لنین مینویسد: «پروپاگاندهای اشتراکی در ایران عملاً تأثیرات سوء میبخشد؛ زیرا پروپاگاندچیها از شناسایی تمایلات ملّت ایران عاجزند. من به نمایندگان شما در موقعش گفتم که ملّت ایران حاضر نیست برنامه و روش بلشویزم را قبول کند؛ زیرا این کار عملی نیست و ملّت را به طرف دشمن سوق میدهد. نمایندگان شما با من همعقیده شده از سیاست من پیروی کردند... لیکن موفقیت ما تا هنگامی بود که رفیق راسکو لنیکف در مرزهای ایران بود [راسکو لنیکف ظاهراً به دلیل نظریات متفاوت با تمهیدات رهبران ارتش سرخ در گیلان به مسکو فراخوانده شد] و همینکه عازم مسکو شدند عقیدهها برگشت... رفیق ابوکف که خود را گاهی نماینده روسیه و زمانی نماینده کمیته [حزب] عدالت معرفی میکند با چند تن از اشتراکیون ایرانی، که از روسیه آمدهاند و از اخلاق و عادات ملّت ایران بیاطلاعاند، بهوسیله میتینگ و نشر اعلامیه در کارهای داخلی حکومت مداخله و آن را از اعتبار ساقط و زیر پایش را خالی میکنند و بدین طریق عملاً قوای نظامی انگلیس را تقویت مینمایند. حتی من و رفقایم را آلت دست سرمایهداری معرفی و کار انقلاب را به تخریب کشاندهاند... من میدانم که در تمام ممالک آزاد، برنامه هر فرقه سیاسی آزادانه نشر و تبلیغ میشود، ولی برنامهای که در ایران پروپاگاند میکنند، علیرغم تمایلات مردم است و تنها تأثیرش جلوگیری از پیشرفت انقلاب و تقویت شدن افکار ضدانقلابی است.[20] نامه به لنین قبل از اقدام بلشویکها در بر کناری میرزا نوشته شده بود. اما این نامه در 4 اوت (13 مرداد)، یعنی چهار روز پس از استقرار دولت جدید بلشویکی در رشت و برکناری میرزا، بهدست لنین رسید. لنین بدون آنکه خود نظری در این باره اظهار کند، در حاشیه نامه نوشت: «1ــ به دفتر سازمانی ــ کمیته مرکزی حزب کمونیست؛ 2ــ به کمیسیون پاولوویچ ــ از طریق چیچرین».[21] به این نامه پاسخی داده نشد.
چند روز پیش از کودتای بلشویکها بر ضد میرزا، به درخواست حزب عدالت باکو، سه تن از سران قوای شوروی در گیلان، که پشتیبان سیاستهای میرزا بودند، از ایران فراخوانده شدند. به دنبال آن، چند نفر دیگر از شوروی به گیلان آمدند تا سیاست جدید شوروی را پیاده کنند.[22]
درباره علل شکست ائتلاف، نظریات متفاوتی وجود دارد: عدهای آن را از پایبند نبودن نمایندگان دولت شوروی و رهبران حزب کمونیست ایران به موافقتنامه انزلی ناشی دانستهاند.[23] رهبران حزب کمونیست ایران نیز عقاید میرزا را درباره اجرای انقلاب بورژوا ــ دموکراتیک از دلایل شکست این ائتلاف میدانستند.[24] به گفته ایوانف، این شکست نتیجه فعالیت خائنان و چپ تندرو و نفوذ انگلیسیها در صفوف کمونیستهای ایران بود. بررسی اسناد نشان میدهد که رفتار نمایندگان رسمی و سران دولت شوروی و رهبری حزب کمونیست ایران در برابر نهضت جنگل، با چگونگی مذاکرات دولت انگلستان با نماینده تجاری دولت شوروی در لندن مرتبط بود.[25]
کمی بعد در اولین کنگره کمینترن (بینالملل کمونیست)، که به ابتکار لنین در مسکو (به تاریخ 28 ژوئیه1920.م/ 6 مرداد 1299) برپا شده بود، سلطانزاده، عضو کمیته اجرایی آن، به صراحت اعلام کرد: «در پیش گرفتن سیاست حمایت از جنبش بورژوا دموکراتیک در ایران به مفهوم واداشتن تودهها به رفتن در آغوش ضد انقلاب است... باید به ایجاد و حمایت از یک جنبش راستین کمونیستی به عنوان وزنه مقابل تمایلات بورژوا ــ دموکراتیک دست زد».[26]
سه روز پس از نطق سلطانزاده در کمینترن، که ظاهراً با اعتراضی جدی هم روبهرو نشده بود، یعنی در روز 9 مرداد 1299 کودتای رشت به سرپرستی بومکین روسی انجام شد. هدف این کودتا کنار زدن میرزا و در دست گرفتن قدرت بود. در این کودتا، چندتن از یاران میرزا، از جمله معینالرعایا و کُلُنل فتحعلیخان توپچی، فرمانده نیروهای جمهوری گیلان دستگیر شدند و شیخعبداللهخان، رئیس محکمه انقلابی، که از طرفداران میرزا بود، کشته شد. کودتاگران برای دستگیری میرزا و یارانش به پایگاههای آنها در جنگلهای فومن یورش بردند، ولی میرزا با هوشیاری از درگیری با آنان خودداری کرد.
در این زمان، میرزا در پاسخ به نامه مدیوانی ــ فرستاده دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه به گیلان ــ که از اقدام بلشویکهای حزب عدالت پشتیبانی میکرد نوشت: «من استقلال ایران را خواهانم و بقای اعتبارات کشور را طالبم. آسایش ایرانی و همه بشر را بدون تفاوت دین و مذهب شایقم. من بیانات لنین و تروتسکی و براوین و سایر زمامداران عاقل را که گفتهاند «هر ملتی باید مقدراتش را خود در دست بگیرد» قبول داشته، در مقام اجرایش هستم. هرکس که در امور داخلیمان مداخله کند، ما او را در حکم انگلیس و نیکلا و دربارین مرتجع ایران میشناسیم».[27]
کمیتهای مرکب از هشت نفر، که چهار تن از آنها از جمله پیشهوری عضو حزب کمونیست ایران بودند، زمام امور را بهدست گرفت. در کابینه دولت کودتا، احساناللهخان نخستوزیر و وزیرخارجه، خالوقربان وزیر جنگ و پیشهوری وزیر داخله شد. اینها جمهوری شوروی سوسیالیستی گیلان را با برنامههایی که کاملاً بر برنامههای حزب کمونیست روسیه (بلشویک) پس از انقلاب اکتبر منطبق بود، بنیاد گذاشتند. جالب است که روزنامه کمونیست چاپ باکو در 3 اوت1920 / 12 مرداد 1299 این اقدام را پدیده «اکتبر ایرانی» و گذار جنبش گیلان به راه سوسیالیستی نامید.[28] لازم است یادآوری کنیم که این اقدام بهطور کامل زیر نظر نریمان نریمانف، صدر جمهوری شوروی قفقاز (بعدها صدر آذربایجان)، و فرماندهان ارتش سرخ در ایران انجام شد. بااینحال ایوانف بعدها نوشت: «در ژوئیه 1920 (تیر ــ مرداد1299) جبهه متحد گیلان متزلزل شد. بین میرزا کوچکخان و کمونیستها، که در آنها عناصر خردهبورژوازی نیز یافت میشد که موقعیت خود را در آن مرحله تشخیص نمیدادند و نمیدانستند با چه مسئلهای در مقابل جنبش رهاییبخش ملّی روبهرو هستند، اختلاف بروز نمود... عناصر چپرو که کمیته مرکزی حزب کمونیست [ایران] را سرزنش و ملامت میکردند و با گروه احساناللهخان متحد شده بودند، علیرغم شرایط معین تاریخی کشور، تأکید میکردند که گویا ایران کشوری است سرمایهداری و در مقابل آن وظایف انقلاب سوسیالیستی قرار دارد. آنها در رشت و انزلی و سایر نقاط گیلان دست به مصادره اموال و خواربار مالکان، تجار، کسبه، پیشهوران و حتی دهقانان زدند. آنها در آن شرایط علیه دین و قرآن و روحانیت تظاهر و تبلیغ میکردند و تقاضای برداشتن فوری چادر زنان و رفع حجاب را داشتند و علیه همکاری با میرزا کوچکخان و بورژوازی ملّی مبارزه میکردند».[29] در این تحلیل، ایوانف دامن کمیته مرکزی حزب عدالت را از اقدامات تابستان 1299 مبرا کرده، اما بهطور غیر مستقیم اعضا و رهبران این کمیته را مسئول آن اقدامات ماجراجویانه دانسته است: «در اکتبر 1920 (مهر ــ آبان1299) افراد ماجراجو از کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران اخراج شدند و حیدر عمواوغلی به رهبری کمیته مرکزی حزب انتخاب و کمیته مرکزی جدید تزهای جدیدی درباره اوضاع اجتماعی و اقتصادی ایران ارائه داد».[30] سلطانزاده، که در این زمان منصب مهمی در کمینترن داشت، هیچگاه رهبری جدید حزب (حیدرخان) را به رسمیت نشناخت. درهرحال پیداست که ایوانف در این تحلیلها دچار تناقص شده است. آن چیزی که اکتبر ایرانی نامیده شده است میتواند عمل صادقانه کسانی باشد که بهطور کامل تحتتأثیر اکتبر روسی بودند؛ بهویژه پیروزیهایی که بلشویکها در عرصه سیاسی و نظامی در دوره 1917 تا1920 به دست آورده و موفق شده بودند سراسر روسیه را بلشویزه نمایند، الگوی تجربهشده و راهنمای عمل پرجاذبهای برای این اقدام محسوب میشد. به اعتبار این الگو کرنسکی ایران (میرزا کوچک) باید بر کنار میشد (این موضوع را بعداً مدیوانی به طعنه به میرزا یادآوری کرد) و بلشویزه کردن گیلان و سپس ایران، به همان سرعتی که ارتش سرخ از پترزبورگ و مسکو سراسر روسیه را درنوردیده بود، باید در دستور کار قرار میگرفت. اعتمادبهنفسی که در اقدام 9 مرداد بلشویکهای حزب عدالت دیده میشد، نشانه الهام گرفتن از الگوی موفق اکتبر روسی و داشتن برنامه از پیشتعیینشده بود. به اعتبار اصول ارادهگرایانه بلشویکی (همانگونهکه در روسیه تجربه شد) با دستیابی به قدرت امکان آن وجود داشت که با دور زدن مرحله سرمایهداری، جامعه دهقانی ایران را نیز مستقیماً و بدون گذار از مرحله سرمایهداری به سوسیالیسم انتقال داد. از این منظر فقط کافی بود تمام قدرت در دست انقلابیون حرفهای قرار بگیرد.
کابینه احساناللهخان برنامه خود را بر محور ایجاد تشکیلات ارتشی شبیه ارتش سرخ و حمله به تهران، لغو اختیارات مالکان و الغای اصول ملوکالطوایفی و رفع احتیاجات اصلی کارگران اعلام کرد.[31] آنها در اعلامیهای خطاب به مردم گیلان، میرزا را به بیکفایتی در مبارزه با انگلیس، حیفومیل اموال عمومی و دزدی و خیانت متهم کردند. کابینه کودتا، پس از چیرگی بر رشت، به تبلیغات ضدمذهبی خود شدت بیشتری داد و برای تحت فشار قرار دادن سرمایهداران، در 15 مرداد 1299 به آتش زدن بازار رشت دست زد. افراد این کابینه، برای گرفتن دارایی ثروتمندان، آنها را جلو قبر خالی ازپیشکندهشده میبردند و به زندهبهگورشدن تهدید میکردند.
ایوانُف، تاریخنگار مشهور شوروی، درباره سیاستهای کابینه کودتا نوشته است: «سیاست احساناللهخان نه فقط زمینداران کوچک و طبقه متوسط، بلکه دهقانان و پرولتاریا را نیز از انقلاب جدا نمود».
با آنکه از آغاز ورود میرزا و تشکیل جمهوری گیلان، تمام طبقات مردم با شادی آن را پذیرفتند و همه نوع همراهی و کمک به آن نمودند و با کمک همانها منجیل فتح شد و انگلیسها عقب نشستند، ولی اجرای مکانیکی اصول کمونیسم در گیلان توسط دولت کودتا، سبب گشت مردم از جنبش رویگردان شوند؛ درواقع اقدامات تند و نااندیشیده دولت کودتا، نظیر دولتی کردن زمینهای وقفی، مصادره اموال و املاک مالکان بزرگ گیلان، بستن کارگاههای کوچک و به بیگاری گرفتن کارگران آن، حکم رفع حجاب از زنان، مخالفت با روحانیان و تبلیغ بر ضد مذهب، سبب بیزاری هرچه بیشتر مردم شد. روحانیان در برابر این اقدامات احساناللهخان، بر ضد او سخنرانی، و به فعالیتهای ضد مردمیاش اعتراض کردند.[32] در این میان عوامل دولت مرکزی و انگلیسیها نیز علیه این دولت و نظام کمونیستی تبلیغ میکردند.
پس از آنکه تمام قدرت به دست بلشویکها افتاد، تعقیب جنگلیها در فومن به منظور یکسره کردن کار آنان آغاز شد. جنگ خونینی در جنگلهای فومنات بین طرفداران دو گروه به راه افتاد. در همین زمان دولت مرکزی موقعیت را غنیمت شمرد و با تمام قوا به حکومت جنگل حمله کرد. دولت جدید، که در رأس آن احساناللهخان دوستدار قرار داشت و خود را از داشتن یک شخصیت پر نفوذ محلی محروم ساخته بود، نتوانست در مقابل قزاقهای دولتی مقاومت زیادی بکند. رشت در تاریخ 20 اوت (29 مرداد) و فقط بیست روز پس از اقدام بلشویکها به تصرف قوای دولت مرکزی درآمد و رهبران حکومت جدید (بلشویکها) از رشت به انزلی عقبنشینی کردند و فقط توانستند با کمک ارتش سرخ روسیه در 1 شهریور دوباره به رشت باز گردند. اما قوای دولتی دوباره شهر را به تصرف خود درآوردند و بلشویکها مجبور شدند عقبنشینی کنند و سرانجام فقط با کمکهای گستردهتر ارتش سرخ در 23 اکتبر (1 آبان) مجدداً شهر رشت را، که آسیبهای بسیار دیده بود، پس گرفتند. ارتش سرخ، که به کمک بلشویکهای حزب عدالت و دولت جدید برای مقابله با قزاقهای دولتی وارد عمل شده بود، مجبور شد از هواپیماهای جنگی برای در هم کوبیدن جبهههای متعدد دولت مرکزی در اطراف رشت و داخل آن استفاده کند. در نتیجه این بمبارانها و درگیریهای دوماهه (از 29مرداد تا 1 آبان 1299) و دست به دست شدن شهر، خسارات بسیاری به رشت وارد شد.
نکته مهمی که در این تغییر و تحولات مشخص شد و تاکنون در بررسی جنبش جنگل به آن توجه چندانی نشده است، تغییر در روانشناسی اجتماعی مردم بود. در این زمان رویگردانی وسیع مردم نسبت به بلشویکها آشکار شده بود و آنها با بلشویکها مخالفت میکردند. در این زمان در میان مبارزان سابق، بخشی از جنگلیها (به اعتقاد نگارنده جناح راست جنگلیها) به رهبری اسماعیل جنگلی، در این کارزار، طرف قزاقهای دولتی را گرفتند و ضد بلشویکهای حزب عدالت، یعنی متحدان سابق خود، و ارتش سرخ وارد عمل شد.[33] این تغییر موضع سریع بیشتر نتیجه اقدامات افراطی چپروها، از جمله مصادره کردن اموال حتی کسبه خردهپا و همچنین تبلیغات کمونیستی وسیعی بود که جامعه ایران هیچگونه موافقتی برای پذیرش آنها نداشت. تعجبآور بود که رهبران جدید حکومت به تغییر رفتار و روانشناسی مردم کمترین توجهی نمیکردند و همچنان به راه خود میرفتند.
پس از پایان درگیریها و اعمال حاکمیت مجدد بلشویکها بر رشت، معلوم شد که به هنگام حمله قزاقهای دولتی تقریباً اکثر مردم رشت به کمک آنها شتافته و حتی هنگام عقبنشینی بلشویکها به انزلی به عقبه آنها نیز حمله کرده بودند. این را فرار گسترده و فاجعهبار مردم به طرف قزوین و روستاهای اطراف رشت از ترس انتقامگیری پس از بازگشت بلشویکها به رشت نشان میداد. یقیگیان، که خود در شهر رشت بود، برآورد کرده است که قریب سهچهارم مردم رشت شهر را تخلیه کرده بودند.[34] در برآوردی دیگر تعداد فراریان 45هزار نفر گفته شده است.[35] این فرارها شبانه، دستهجمعی و عمدتاً همراه اعضای خانواده بود و سبب شد عده بسیاری از گرسنگی و سرما جان خود را از دست بدهند.[36] فاجعه به اندازهای بزرگ بود که احساناللهخان (صدر جدید جمهوری که به جای میرزا عهدهدار رهبری انقلاب شده بود) بلافاصله پس از بازگشت از انزلی، طی اطلاعیهای اعلام عفو عمومی کرد و فراریان را به شهر فرا خواند و حتی آنها را برای بازگشتن به شهر تهدید نمود.[37] اما از این موضوع پندی گرفته نشد و اقدامات سابق همچنان ادامه یافت.
ورود حیدرخان به نهضت جنگل
همزمان با تشکیل کنگره ملل شرق در باکو (17 ذیحجه 1338 / سپتامبر 1920)، اختلاف میان اعضای حزب کمونیست ایران مقیم قفقاز با اعضای کمیته مرکزی حزب در گیلان درباره نهضت جنگل آشکار شد. کمونیستهای قفقازی از رفتار خصمانه کمیته مرکزی با نهضت و شخص میرزا انتقاد کردند و خواستار همکاری با میرزا شدند. کمیته جدید حزب، بنا به خواست لنین، به رهبری حیدرخان عمواوغلی تشکیل شد و به تجدید روابط با نهضت جنگل دست زد. میرزا نیز با برقراری روابط جدید با بلشویکها موافقت نمود.[38] در این میان دولت ائتلافی احساناللّهخان و حزب کمونیست نیز ــ به دلایلی چون ناآگاهی از قدرت مذهب در بین مردم و دیدگاه نادرست درباره دین اسلام، اجرای بدون برنامهریزی و نادرست سیاست اصلاحات ارضی و تبعیت رهبری حزب کمونیست ایران در گیلان از مقامات ارشد حزب کمونیست و دولت شوروی ــ شکست سیاسی و نظامی خورد.[39] بدینترتیب، پس از اینکه دولت کودتا مجدداً رشت را تصرف کرد، نمایندگان حزب کمونیست از دولت احساناللّهخان فراخوانده شدند و احساناللهخان با صدور بیانیهای در رشت اعلام کرد که پس از آن به دین اسلام و اعتقادات مردم اهانت نخواهد شد، سپس دولت جدیدی را بدون شرکت اعضای حزب کمونیست تشکیل داد. همچنین وی و خالوقربان، در پی کسب پایگاه مردمی، در نامهای به میرزا خواستار ازسرگیری همکاری با هم شدند که با موافقت میرزا همراه بود. نمایندگان نریمانف (صدر شورای جمهوری آذربایجان) در ملاقات با میرزا درباره آمدن حیدرخان عمواوغلی نیز توافق کردند.[40]
درواقع دولت جدید انقلاب، که بر اثر شیوه عمل بلشویکی، یعنی فرارویاندن انقلاب از مرحله فئودالی به سوسیالیسم به سبک و سیاق انقلاب اکتبر، روز به روز پایگاه اجتماعی خود را از دست میداد، مجبور شد مجدداً برای گسترش پایگاه اجتماعی خود و برخورداری از نفوذ سیاسی و معنوی میرزا، با او آشتی کند. نظریه جدید اقتصاد بلشویکی نپ نیز، که لنین آن را در مارس 1918 / اسفند1296 نوشته و ظاهراً بر اثر شدت جنگ داخلی در روسیه بهطور موقت کنار گذاشته شده بود،[41] و مجدداً در دهمین کنگره حزب کمونیست روسیه (بلشویک) در مارس 1921 / اسفند 1299 و فروردین 1300 به سیاست عملی روسیه تبدیل گردیده بود، این آشتی را با نمایندگان بورژوازی و خردهبورژوازی (میرزا کوچک) توجیه میکرد. قرارداد موسوم به قرارداد دوستی ایران و شوروی در 26 فوریه 1921 / 6 اسفند 1299، یعنی فقط سه روز بعد از کودتای اسفند رضاخان (هرچند مذاکرات آن از نوامبر1920 / آبان1299 آغاز شده بود) و همچنین قرارداد بازرگانی شوروی و انگلستان در مارس 1921 / اسفند 1299، که نخستین پیروزی بزرگ سیاست همزیستی مسالمتآمیز در این کشور نامیده شده است،[42] نتیجة همین چرخش نظری حزب بلشویک روسیه بود. ازهمینرو نه فقط در کشور شوراها، بلکه در انقلاب جنگل نیز ضرورت پی افکندن تزها و نظریههای جدید احساس میشد. تزهای موسوم به حیدرخان را باید در چهارچوب این چرخش نظری لنین ارزیابی کرد. در نظریههای جدید لنین، همانطورکه دیدیم، طبقه بورژوازی و خردهبورژوازی در مرحله گذار به سوسیالیسم (اگرچه تحت کنترل حزب کمونیست) مؤثر قلمداد شدند. با الهام از همین ایدهها بود که حیدر عمواوغلی یک گام جلوتر رفت و انقلاب بورژوا ــ دموکراتیک، یعنی انقلاب گیلان، را تحت رهبری خردهبورژوازی قرار داد. تزهای او به اندازه سیاست جدید اقتصادی (نپ) واجد نکات جدید بود: «1ــ تصور اینکه انقلاب در ایران میتواند بر زمینه مبارزات طبقاتی بهوجود آید و از همان آغاز زیر پرچم کمونیستی برود قطعاً نادرست است؛ 2ــ مرحله اول نهضت انقلابی ایران باید رنگ رهاییبخشی ملّی داشته باشد؛ 3ــ هدف نهضت آزادیبخش ملّی رهاندن خلق از اسارت و تثبیت استقلال کامل سیاسی و اقتصادی ایران است؛ 4ــ چنین انقلابی بهوسیله خردهبورژوازی تجاری، که یگانه طبقه قادر به رهبری سیاسی در ایران است، رهبری خواهد شد».[43]
نباید فراموش کرد که در این زمان طبقه تجار در گیلان از قدرت اقتصادی و نفوذ و اعتبار پردامنهای برخوردار بود. با رشد فزاینده سرمایه تجاری طی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در گیلان و بهویژه با فشرده شدن تدریجی تجار بومی و غیر بومی در کانونهای اصلی تماس و فعالیت (رشت ــ انزلی) با روسیه، این طبقه جدید و در حال اعتلا به نیروی تعیینکنندهای در تحولات اجتماعی منطقه تبدیل شده بود.[44] به نظر میرسد یکی از دلایل ادامه تزهای حیدرخان همین مسئله بود. در این تزها همچنین بهصراحت اعلام میشد که «حزب کمونیست ایران (بلشویک) بر آن است که همه این مطالب [برنامههای حزب] در چهارچوب نظام بورژوا ــ دموکراتیک قابل اجراست.»[45] و «ایران در مرحله عبور از شرایط پدرسالاری و فئودالی به سرمایهداری و اجرای فوری اقدامات سوسیالیستی مردود است».[46] انتشار این تزها، همانطورکه گفتیم، همزمان بود با دهمین کنگره حزب کمونیست روسیه در مارس 1921 / فروردین 1300 که در آن سیاست نپ رسماً تصویب شد. بر پایه سیاستهای جدید شوروی و همچنین شکستهایی که جناح سلطانزاده، در رشت متحمل شده بود، جناح حیدرخان در حزب عدالت پروبال گرفت و بر اساس توافقی که قبل از قرارداد دوستی ایران و شوروی (در 6 اسفند 1299)، بین دولت انقلابی، به رهبری احساناللهخان، و میرزا، برقرار شده بود، حیدرخان در بهار سال 1300 به ایران آمد و بدینترتیب فصل جدیدی در همکاری بین حزب کمونیست (عدالت) با تزها و رهبری جدید آن و میرزا پدید آمد. در این زمان رهبری جدید حزب عدالت مورد قبول سلطانزاده و یارانش نبود؛ زیرا سلطانزاده اساساً حیدر عمواوغلی را کمونیست نمیدانست و معتقد بود که او یک ناسیونالیست بورژواست.
در اوایل 1300.ش، حیدرخان، برای تشکیل جبهه واحد با میرزا، وارد گیلان شد. وی و سران نهضت در این موارد به توافق رسیدند: تشکیل کمیته انقلابی به ریاست میرزا، مداخله نکردن خارجیها در امور داخلی و سیاسی ایران، برقراری روابط دوستانه با شوروی و گرجستان و آذربایجان، و تقویت نیروهای نظامی برای جلوگیری از سقوط گیلان به دست نیروهای حکومت مرکزی.[47] کمیته جدید انقلاب با شرکت میرزا، حیدرخان، احساناللّهخان، خالوقربان و میرزا محمدی انشایی تشکیل شد.
مقارن عزیمت حیدر به ایران (اواخر بهار 1300)، دولت شوروی هم به خاطر سیاستهای جدید ایدئولوژیک و خارجی خود و هم به خاطر قراردادی که با دولت ایران بسته بود، دیگر مایل نبود از بلشویکهای ایرانی در انقلاب جنگل حمایت نماید. آنها تلویحاً بر آن بودند که رضاخان شعارهای انقلاب جنگل را تحقق خواهد بخشید.[48] در همین زمان شایعاتی احتمالاً از طرف دولت بلشویکی روسیه بهوجود آمد که گویا حیدر یک کشتی اسلحه و مبلغی پول به صورت غیر قانونی از روسیه سرقت کرده و برای کمک به جنگل آورده است. این شایعات درواقع تمایز سیاست جدید شوروی را از اقدامات خودسرانه حیدرخان در تقویت قوای جنگل را نشان میداد.
درواقع با پایان یافتن جنگ جهانی اول، آثار زیانبار اقتصادی جنگ بر مردم انگلیس سبب شده بود که ادامه حمایت انگلیس از ضدانقلابیان شوروی برای مردم و روشنفکران انگلیس تحملناپذیر شود. شوروی نیز، که بر اثر زیانهای اقتصادی ناشی از جنگ جهانی اول و جنگهای داخلی، در وضع اقتصادی بسیار بدی بهسر میبرد، در صورت مصالحه با انگلیس، از سویی امکان مییافت که از کالاهای صنعتی آن کشور برای احیای صنعت از کارمانده خود استفاده کند و از سوی دیگر، میتوانست نیروهای نظامی مخالف را که بهطور دائم مرزهای جنوبی آن کشور را تهدید میکردند و بر منابع نفت باکو دست یافته بودند، از پیشروی بازدارد.
بر مبنای این ضرورتها، مذاکرات بین شوروی و بریتانیا آغاز شد و پس از چندی قراردادهای اقتصادی و سیاسی تنظیم گردید. روابط شوروی با دولت مرکزی ایران نیز، بر اثر مصالحه با انگلیس رو به دوستی نهاد و قرار بر این شد که دولت شوروی دیگر از جنبش جنگل حمایت نکند. در 5 اردیبهشت 1300، روتشتاین، سفیر شوروی، وارد ایران شد. او در مراسم سلام به مناسبت تاجگذاری احمدشاه در روز 16 اردیبهشت، به وی وعده داد که مسئله گیلان خیلی زود با اقدامات دولت شوروی خاتمه یابد.[49]
روتشتاین، برای حل مسئله گیلان، نامهای برای میرزا فرستاد. وی در ابتدای نامه چنین آورد که «تنها امنیت میتواند ایران را از چنگ امپریالیستهای خارجی که نسبت به ایران نظریات طمعکارانه دارند خلاص کند». سپس در نامه، عملیات انقلابی را بیفایده و مضر نامید و گفت: «از روی مواد قرارداد، ما مجبوریم دولت را از وجود انقلابیون و عملیات آنها راحت کنیم» و پیشنهاد کرد که «پس از صدور تأمیننامه برای شما به وسیله من، شما یا خلع سلاح شده و یا به نقطهای خودتان را کنار» بکشید، و در پایان نصیحت کرد که مجزا شدن ایالتی مانند گیلان از ایران برای آزادی و ترقی مردم این کشور مضر است.
میرزا کوچکخان در پاسخ به نامه روتشتاین نوشت: «من و یارانم در مشقتهای فوقالطاقه چندین ساله، هیچ مقصودی نداشته و نداریم جز حفظ ایران از تعرضات خارجی و فشار خائنین داخلی، تأمین آزادی رنجبران ستمدیده مملکت و استقلال حکومت ملّی... انقلاب یگانه راه علاج و نجات قطعی ملّت از مشکلات موجوده است». وی ضمن دادن چند پیشنهاد مبنی بر «اقدام حکومت مرکزی ایران به اصلاحات اساسی، فسخ قراردادهای استعماری و تعهد به حفظ استقلال، سپردن امنیت گیلان به جنگلیها و آزاد بودن احزاب»، متعهد شد که در صورت پذیرش این شرایط، سیاست صبر، انتظار و آرامش پیش خواهد گرفت.[50] روتشتاین این پیشنهادها را «غیرمنصفانه» ارزیابی کرد.
هدف دولت شوروی از خاتمه دادن به جنبش جنگل اجرای موارد توافق با دولت انگلستان بوده است.[51]
پس از کودتای 1299.ش، رضاخان سردار سپه درصدد برآمد به گیلان حمله کند، ولی دولت سیدضیاءالدین طباطبایی، بنا به تمایل روسها و انگلیسیها، نمایندگانی را با پیشنهادهایی نظیر برقراری همکاری نزدیک با نهضت جنگل، تعرضنکردن دولت مرکزی به آنها و رفع نیازهای این نهضت از نظر مادّی و نیروی انسانی، به جنگل اعزام کرد، ولی میرزا، که سیدضیاء را خائن و عامل انگلیس میدانست، از همکاری با وی امتناع نمود. روتشتاین نیز، در پی توافق دولت شوروی با انگلیس و دولت مرکزی ایران، واسطه سازش و تسلیم میشد.[52]
در 13 مرداد 1300 سران نهضت، دولت جمهوری شورایی گیلان را تشکیل دادند. در این دولت، میرزا سر کمیسر و کمیسر مالی، حیدرخان کمیسر خارجی، و خالوقربان کمیسر جنگ شدند. وظیفه دولت جدید سازماندهی نیروهای انقلابی، تبدیل گیلان به پایگاهی برای حمله به تهران و ناتوان ساختن دولت مرکزی در سرکوبی نهضت جنگل بود. سیاست این دولت جدید، مخالفت رسمی و علنی با توافق میان شوروی و انگلستان بود. احساناللهخان نیز، قبل از حمله به تهران، از عضویت در کمیته کنار گذاشته شده بود.[53]
با وجود تشکیل دولت جدید، به سبب اختلاف نظر اعضای این دولت با هم، بهویژه میرزا با حیدرخان، گیلان عملاً به چهار بخش تقسیم شد و هریک در اختیار یکی از مجاهدان قرار گرفت:. میرزا در منطقه فومن و جنگلهای گیلان، حیدرخان در انزلی، خالوقربان در رشت و احساناللهخان نیز در لاهیجان مستقر بودند که ضمن رقابت، به هم سوءظن نیز داشتند.[54]
احسانالله خان، که شرق گیلان را در اختیار خود داشت، در اواخر بهار 1300 بر آن شد که بیتوجه به هشدارهای «کمیته انقلاب» با جمعآوری سههزار نفر از قوای تحت امر خود برای تصرف تهران پایتخت کشور از طریق مازندران اقدام نماید. او از اوایل خرداد 1300 تا اوایل مرداد در این لشکرکشی بیمحاسبه درگیر بود و سرانجام با شکست و تلفات بسیار به لاهیجان، مقر اصلی خود، برگشت. علت اصلی این شکست، همکاری نکردن افسران روسی اردوی احساناللهخان با او، به دستور روتشتاین بود.[55]
به دلیل این تکروی و شکستی که بر اثر اقدامات او به انقلاب جنگل وارد شده بود، در اعلامیهای که در مرداد 1300 بهوسیله کمیته انقلاب صادر شد و در آن اسامی اعضای دولت جدید اعلام شده بود نامی از احساناللهخان برده نشد. به باور فخرایی در این امر نظر حیدرخان مؤثر بوده است.[56]
سرانجام بذر سوءظنی که در دوره حاکمیت دیدگاه بلشویکی پاشیده شده بود و فعالیتهای عوامل دولت مرکزی، جناح راست جنگلیان و بهویژه عوامل انگلستان در شرایط جدید آن را آبیاری میکردند و همچنین کسانی در تهران به دفاع از میرزا آتشبیار معرکه شده و به تحریک جناح راست جنگلیان مشغول بودند، سبب شد اختلافات بین دو جناح انقلاب، مجدداً بالا گیرد و آن گونه که معینالرعایا شخصاً به فخرایی گفته و آن را پیشدستی نامیده است،[57] واقعه ملاسرا در تاریخ 7 مهر 1300 پدید آید. در این واقعه تنی چند از طرفداران میرزا (بی اطلاع او) به جلسه اعضای دولت، که در مُلاسرا (یک فرسخ و نیمی جنوب غربی رشت) به طور هفتگی برگزار میشد، حمله کردند. در این جلسه، که حیدرخان، سرخوش، خالوقربان و عدهای از مجاهدان حضور داشتند، حیدرخان دستگیر شد.[58] در این واقعه و در هنگام اسارت بهطرز مشکوکی به قتل رسید؛ در واقع این حادثه نشانههای پایان انقلاب جنگل و روح سوء ظن را درکالبد تمام جنبشهای اجتماعی پس از خود زنده نگاه میداشت.
این واقعه سبب شد درگیریهای مسلحانهای میان نیروهای چهارگانه سران انقلاب رخ دهد و به قوای دولت مرکزی، که با حمایت تسلیحاتی و شرکت افسران انگلیسی به سوی رشت حرکت میکردند، امکان داد تا به سهولت گیلان را تصرف کند.
قوای قزاق به فرماندهی رضاخان در روز 12 آبان 1300 به رشت یورش برد. خالوقربان خود را به رضاخان تسلیم کرد و با درجه سرهنگی در صف نیروهای دولتی، با قوای مجاهدین جنگل مبارزه کرد. احساناللهخان نیز با پادرمیانی کنسول شوروی در رشت، با هزینه رضاخان و با عدهای از قفقازیها به قفقاز روان شد.[59] حیدرخان نیز، همانطور که ذکر شد، در این زمان، به قتل رسید. معینالرعایا نیز همچون خالوقربان خود را به رضاخان تسلیم کرد و پس از لو دادن انبار اسلحه جنگلیها و شرکت فعال در دستگیری برخی از اعضای جنبش، تامیننامه گرفت و به حکومت فومنات منسوب شد.
مقاومت دلیرانه مجاهدان جنگل در برابر یورش قوای قزاق تحت فرماندهی رضاخان، بیش از یک ماه بهطول انجامید. عدّه زیادی از یاران میرزا شهید، زخمی یا اسیر شدند.
میرزا با وجود خیانت عدهای از یارانش، به جنگ و گریز در جنگلهای گیلان ادامه داد. پس از کشته شدن میرزا در 11 آذر 1300، نهضت جنگل از نظر نظامی پایان یافت.[60]
نتیجه:
دولت جمهوری انقلابی گیلان برخاسته از جنبش جنگل در 14خرداد سال 1299خورشیدی با ورود میرزا کوچک جنگلی همراه نیروهای مسلحش به رشت تشکیل شد و پس از نفوذ بلشویکها و تضعیف جنبش، با ورود قزاقهای زیر فرمان رضاخان به این شهر در تاریخ 12 آبان 1300، سقوط کرد. خطوط کلی منشأ نظری شکست انقلاب جنگل را در فرایند مبارزات اجتماعی، اتکا به افراد و گروههایی که به گمانههای نادرست، به مثابه جزمیتهای مقدس و نقضناپذیر با عنوان تئوری، عمل میکنند تا چه حد میتوانند فاجعه بیافرینند. ما همیشه قبل از دست زدن به عمل، کوشش میکنیم سناریویی از آن در ایده و اندیشه خود بسازیم. اگر این ایدهها بر واقعیت و توان ما منطبق نباشند، نه تنها دستیابی به هدف میسر نخواهد بود، بلکه انرژی و توان خود را نیز فرسوده و در نتیجه هدف را از دسترس خود دورتر بردهایم؛ البته تأکید بر عامل نظریه در شکست این انقلاب به هیچوجه به این معنی نیست که عوامل دیگر تأثیری در این شکست نداشتهاند. به علاوه تصویری که جنگلیها و بهویژه کوچکخان از بلشویکها داشتتند مبهم و ناروشن و در نهایت، نادرست بود.
بهطور کلی در دولت انقلابی جنگل، دو نظریه در هدایت انقلاب نقش محوری داشت: یکی نظریه بلشویکی حزب عدالت و دیگری نظریه ملّی دموکراتیک میرزا کوچکخان جنگلی بود. در هدایت دولت انقلابی جمهوری گیلان (و البته نه در میان مردم) نظریه بلشویکی نفوذ و اعتبار بیشتری داشت؛ زیرا هم بهدلیل پشتوانههای نظری و تجربی، انسجام نظری بیشتری داشت و هم از حمایت دولت و انقلاب بلشویکی شوروی (سابق) برخوردار بود. بررسی دورههای اقتدار قدرت در انقلاب جنگل بر پایه این دو نظریه نیز نشان میدهد که بیش از دوسوم زمان تشکیل دولت انقلابی گیلان، قدرت واقعی در دست حزب عدالت و حامیانش بود. از سوی دیگر دیدگاه مقابل، یعنی دیدگاه نظری میرزا کوچک، هیچگاه توفیق پیشبرد نظر و عمل خود را نیافت. تکیهگاههای نظری حزب عدالت بر بلشویسم (لنینیسم) استوار بود، اما تلاش و مبارزهای که میرزا کوچک جنگلی از ابتدای جوانی تا لحظه مرگش پیگرفت، مبارزهای بود ملّی و دموکراتیک. این مبارزه ملّی بود؛ چون او تمام مساعی خود را برای بیرون راندن استعمار و امپریالیسم انگلیس و روسیه تزاری بهکار گرفت و در این راه هیچ تزلزلی به خود راه نداد، و دموکراتیک بود؛ زیرا از اصول آن دفاع میکرد و حتی هنگامیکه به قدرت دست یافت نیز همواره در تصمیمگیری بر پایه خرد جمعی و اراده اکثریت و لزوم توجه به دیدگاههای تمام گروهها و قشرهای مردمی که او را به قدرت رسانده بودند و مشارکت آنها در مبارزات دموکراتیک اجتماعی (و نه حذف آنها پس از دستیابی به قدرت) پایبند بود.
پینوشتها
* مدیرگروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
[1]ــ یاداشتهای حاج احمد کسمایی، تهران: پیروز، 1383، صص87 ــ 86
[2]ــ محمد شاکری، رخدادهای جنگل، تهران: روزنه، 1382، ص 148
[3]ــ رک: همان، صص 155 ــ 148
[4]ــ همانجا.
[5]ــ محمدعلی گیلک، تاریخ انقلاب، رشت: نشر جنگل، 1371، ص248
[6]ــ میشل لووی، جنگلیها، ترجمه حمید مستوفی، نشر بهآفرین، 1376، ص 124
[7]ــ س. س. ولک و همکاران، تاریخ شوروی، ترجمه شهرام قهرمانی و بهزاد امین، نشر آلفا، 1361، ص25
[8]ــ همان، صص 182 ــ 175
[9]ــ ابراهیم فخرایی، سردار جنگل، تهران: جاویدان، 1357
[10]ــ جنبش میرزا کوچکخان، بنا بر گزارشهای سفارت انگلیس در تهران، گردآورنده و مترجم غلامحسین میرزا صالح، تهران: نشر تاریخ ایران، 1369، صص 7 ــ 3؛ گریگور یقیکیان، شوروی و جنبش جنگل، به کوشش برزویه دهگان، تهران، 1363، صص 86 ــ77؛ محمدعلی گیلک، همان، صص 280 ــ 275
[11]ــ برای نمونه رک: نشریه جنگل، سال1، ش5، شوال1335، ص5؛ ش27، 7 جمادیالاخره 1336، صص 4 ــ 1؛ ش30، 20 رجب1336، صص 5 ــ 4
[12]ــ محمدحسن صبوریدیلمی، نگاهی از درون به انقلاب مسلحانه جنگل، تهران، 1358، ص157؛ ابراهیم فخرایی، همان، ص251؛ جنبش میرزاکوچک خان، همان، ص8
[13]ــ محمدعلی گیلک، همان، ص281؛ شاپور رواسانی، اولین جمهوری شورائی در ایران (نهضت جنگل)، تهران، 1384، صص 204 ــ 203
[14]ــ مویسی پرسیتس، بلشویکها و نهضت جنگل، ترجمه حمید احمدی، تهران: شیرازه، ص35
[15]ــ یرواند آبرهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، ص 144
[16]ــ به نقل از: شاپور رواسانی، همان، ص 142
[17]ــ مویسی پرسیتس، همان، ص48
[18]ــ گریگور یقیکیان، همان، صص115ــ 113؛ گیلک، همان، ص 290؛ ابراهیم فخرایی، همان، صص 283 ــ 279
[19]ــ ابراهیم فخرایی، همان، ص269
[20]ــ همان، صص 281 ــ 279
[21]ــ مویسی پرسیتس، همان، ص64
[22]ــ همان، صص 50 ــ 41؛ ابراهیم فخرایی، همان، صص 271 ــ 269؛ محمدعلی گیلک، همان، ص314؛ نهضت جنگل و اتحاد اسلام: اسناد محرمانه و گزارشها، به کوشش فتحالله کشاورز، تهران: سازمان اسناد ملی ایران، 1371، صص 174 ــ171
[23]ــ رک: گریگور یقیکیان، همان، صص 217 ــ 201؛ محمدعلی گیلک، همان، ص353ــ 340، 426ــ 417؛ ابراهیم فخرایی، همان، صص 283 ــ 279
[24]ــ محمدعلی رهبری، اسناد تاریخی جنبش کارگری، ج1، تهران: شیرازه، 1380، ص82
[25]ــ شاپور رواسانی، همان، صص247ــ 240
[26]ــ مویسی پرسیتس، همان، ص 38
[27]ــ همان، ص299
[28]ــ همان، ص53
[29]ــ ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی، بیجا، ص40
[30]ــ همان، ص41
[31]ــ محمدعلی گیلک، همان، صص324ــ323؛ مویسی پرسیتس، همان، ص52
[32]ــ محمدعلی گیلک، همان، صص357ــ354، 422ــ 421؛ برگهایجنگل: نامههای رشت و اسناد نهضت جنگل، به کوشش ایرج افشار، تهران: فرزان روز، 1380، ص110؛ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران: عطار و فردوس، 1362، ج4، ص153؛ شاپور رواسانی، همان، صص 222ــ221
[33]ــ رک: گیلهوا (مجله)، سفرنامه شهیدی، به کوشش جعفر مرداد، ش 67
[34]ــ گریگور یقیکیان، همان، ص252
[35]ــ مویسی پرسیتس، همان، ص58
[36]ــ رک: مجله گیلهوا، ش 64 ، 66 و67
[37]ــ ابراهیم فخرایی، همان، ص 305
[38]ــ شاپور رواسانی، همان، صص 233 ــ 228
[39]ــ همان، صص 234 ــ 233
[40]ــ محمدعلی گیلک، همان، صص 438ــ 437؛ ابراهیم فخرایی، همان، صص 306 ــ 305، 326 ــ 318
[41]ــ مجموعه آثار، گردآورنده حسن احمدی، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1376، ص 798
[42]ــ رک: ولک. س. س و همکاران، همان، ص297
[43]ــ تزهای حیدرخان به نقل از: شاپور رواسانی، همان، ص200
[44]ــ ناصر عظیمی، تاریخ تحولات اجتماعی و اقتصادی گیلان، تهران: نگاهی نو، 1381، صص 140 ــ 137
[45]ــ همان، ص 209
[46]ــ ایوانف، همان، ص42
[47]ــ مویسی پرسیتس، همان، ص 77؛ شاپور رواسانی، همان، ص 262
[48]ــ رک: نامههای روتشتین سفیر شوروی در ایران به میرزا کوچک، ترجمه فتحالله کشاورز، تهران: سازمان اسناد ملی ایران، 1371، صص 115 ــ 111
[49]ــ ابراهیم فخرایی، همان، ص 328 ــ 327، 354 ــ 353؛ شاپور رواسانی، همان، ص261
[50]ــ برای متن نامه دو طرف رک: جنبش میرزا کوچکخان، همان، صص 46 ــ 38
[51]ــ شاپور رواسانی، همان، صص 263 ــ 240
[52]ــ جنبش میرزا کوچکخان، همان، ص29؛ محمدعلی گیلک، همان، صص 455 ــ 445
[53]ــ جنبش میرزاکوچکخان، همان، صص33 ــ 32؛ محمدعلی گیلک، همان، ص441؛ شاپور رواسانی، همان، صص 264ــ 263
[54]ــ محمدعلی گیلک، همان، ص 483؛ شاپور رواسانی، همان، ص277
[55]ــ مویسی پرسیتس، همان، صص 97 ــ 91؛ محمدعلی گیلک، ص442ــ440؛ ابراهیم فخرائی، همان، صص 347 ــ 346
[56]ــ ابراهیم فخرایی، همان، صص 329 ــ 326
[57]ــ همان، ص420
[58]ــ همان، صص 369 ــ 365
[59]ــ ابراهیم فخرایی، همان، صص 372 و 374؛ محمدعلی گیلک، همان، صص 501 ــ 499
[60]ــ ابراهیم فخرایی، همان، ص 269