آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

مصلحت تداوم یا متوقف گردیدن جنگ با روس ها چیزی نبود که برای رجال سیاسی و دینی و نظامی ایران عصر عباس میرزا کاملاً روشن باشد، بلکه هزارگونه رایزنی و مصلحت بینی و تامل و تعامل انجام گردید تا بر شاه و عباس میرزا و قائم مقام معلوم شد که باید جنگ با روسیه را تجدید نمایند یا تمام یا حداقل قسمتی از قفقاز را باز پس گیرند.نتیجه این تصمیم در آن زمان نامعلوم بود، اما اکنون که شکست تاسف برانگیز ایران در این جنگ ها در تاریخ ما ثبت شده است، کسانی جاهل یا مغرض ممکن است به جای تحلیل درست دلایل این شکست، به دنبال حب و بغض های شخصی خود باشند و گناه این شکست را به گردن این و آن بیندازند؛ مانند آنچه عده ای از مورخان مخالف دیانت و روحانیت درباره مجتهدان بزرگ جهادکننده با روس ها بیان کرده اند.مقاله ذیل کوششی در شفاف سازی این جنبه از تاریخ جنگ های ایران و روس است.

متن

 

مصلحت تداوم یا متوقف گردیدن جنگ با روس‌ها چیزی نبود که برای رجال سیاسی و دینی و نظامی ایران عصر عباس‌میرزا کاملاً روشن باشد، بلکه هزارگونه رایزنی و مصلحت‌بینی و تأمل و تعامل انجام گردید تا بر شاه و عباس‌میرزا و قائم‌مقام معلوم شد که باید جنگ با روسیه را تجدید نمایند یا تمام یا حداقل قسمتی از قفقاز را باز پس گیرند.

نتیجه این تصمیم در آن زمان نامعلوم بود، امّا اکنون که شکست تأسف‌برانگیز ایران در این جنگ‌ها در تاریخ ما ثبت شده است، کسانی جاهل یا مغرض ممکن است به جای تحلیل درست دلایل این شکست، به دنبال حب و بغض‌های شخصی خود باشند و گناه این شکست را به گردن این و آن بیندازند؛ مانند آنچه عده‌ای از مورخان مخالف دیانت و روحانیت درباره مجتهدان بزرگ جهادکننده با روس‌ها بیان کرده‌اند.

مقاله ذیل کوششی در شفاف‌سازی این جنبه از تاریخ جنگ‌های ایران و روس است.

 

عباس‌میرزا از رجال خوشنام و ترقى‏خواه قاجار محسوب مى‏شود که کارنامه او ــ در کل ــ از سوز و گداز ملّى و میهنى، و گرایش به دین و عدالت خالى نیست، و نقل و نقد اقدامات وى در آبادى و عمران آذربایجان، و مقابله با تجاوز روس و عثمانى، دفترى مستقل مى‏طلبد. او، در بخشى عمده از حیات سیاسى خویش، از «کمک و هدایت» دو رجل بزرگ دینى و سیاسى وقت، یعنی آیت‏اللَّه‏العظمى میرزا مهدى قاضى طباطبایى (نیاى بزرگ علامه طباطبایى صاحب تفسیر المیزان) و میرزا بزرگ فراهانى (پدر قائم‏مقام فراهانى مشهور) برخوردار بود، ولى به نظر مى‏رسد که مرگ آن دو انسان والا و پخته (که در فاصله میان جنگ‌هاى اول و دوم ایران و روس رخ داد) عباس‌میرزا را از فیض «نظارت و هدایت» آنها در وانفساى جنگ دوم با روس‌ها محروم ساخت و این امر، در کنار امور ذیل موجبات تضعیف و شکست قوای ایران در برابر دشمن متجاوز را فراهم ساخت:

1ــ تعلّل حکومت مرکزى در ارسال سریع بودجه و مهمّات به جبهه[1] و نیز راحت‏طلبى فتحعلی‌شاه و به‌طور مستمر در جبهه حاضرنشدن وی و بازگشت مکرّرش در زمستان‌ها به تهران (که به دشمنِ تیزچنگ و مترصد، فرصت تجدید قوا و جبران شکست را مى‏داد)؛[2] 2ــ ناهمگونى افواج سپاه (که از نقاط مختلف کشور آمده و بعضاً فاقد تعلیمات و آمادگی‌هاى لازم براى نبرد بودند)؛[3] 3ــ سستى و فرار عده‌ای از سربازان و سرداران قشون در برابر حمله دشمن؛[4] 4ــ دقت و احتیاط کافى به‌خرج ندادن در حفظ اسرار نظامى؛[5] 5ــ حسادت و کارشکنى فرزندان شاه[6] و نیز عده‌ای از درباریان در کار عباس‏میرزا؛[7] 6ــ خالى شدن مسند صدارت از شخصیت مستقل و دین‌دار و دلسوزى چون میرزا محمدشفیع مازندرانى؛ 7ـ تبعید شخصیتى چون قائم‏مقام از تبریز به تهران و عزل و مصادره اموال وى در آستانه آغاز جنگ (سال‌هاى 1240-1239 ق)؛[8] 8ــ خیانت بعضى از درباریان نظیر ابوالحسن ایلچى؛[9] 9ــ خیانت و مکر جمعى از ارامنه؛[10] 10ــ خیانت عده‌ای از امرا و فرماندهان جنگ؛[11] 11ــ خباثت و مکر انگلیسی‌ها؛ 12ــ فریبکارى و نیرنگ روس‌ها؛ 13ــ خبط‌ها و غفلت‌هاى مهمّ خود عباس‏میرزا در خلال نبرد.[12]

 

رفع یک اشتباه یا جعل تاریخى

پس از شکست فاحش ایران و جدایی منطقه قفقاز از خاک کشور، عده‌ای این شکست را به پاى روحانیت مجاهد شیعه نوشتند که بر ضدّ قشون متجاوز، حکم جهاد داده و خود نیز در جبهه حضور یافته بود! به ادعاى اینان، عباس‏میرزا و قائم‏مقام (که مسئولیت آن جنگ را برعهده داشتند) با تجدید جنگ با روسیه موافق نبودند و صرفاً بر اثر فشار علما و عوام به این کار تن دادند. بنابراین، علما ضامن همه صدمات و خساراتى هستند که بر اثر جنگ به کشورمان وارد شد!

خان‌ملک ساسانى (به نقل از امثال میرزا یحیى دولت‏آبادى) عباس‏میرزا و قائم‏مقام را مخالف تجدید جنگ با روس‌ها دانسته[13] و نیز همچون محمود محمود[14] و مهدى‏ بامداد[15] با لحنى موهن، علما (و در رأس آنها آیت‏اللَّه العظمى سید محمد مجاهد، معروف به «سید مجاهد») را به‏اصطلاح مسبّب این بدبختى (یعنى آغاز دوباره جنگ‌هاى ایران و روس) و آلت دست انگلیسى‏ها قلمداد کرده،[16] و این در حالى است‏ که سیاست انگلیس در مرحله دوم جنگ‌هاى ایران و روس، بر مخالفت با تجدید جنگ استوار بود و مستر ویلاک، نماینده بریتانیا در دربار ایران، «مرتباً فتحعلى‏شاه را تشویق به سازش با روسیه مى‏کرد». [17] علاوه بر این، میرزا ابوالحسن‌خان ایلچى نیز، که در رأس مخالفان این جنگ قرار داشت، «حقوق‌بگیر» انگلیسى‏ها بود. [18]

ادعاى خان‌ملک، مستند به اظهارات میرزا یحیى دولت‏آبادى (در کنفرانس قاهره، سال 1350.ق) است که مخالفت وى با احکام اسلام و کینه‏اش نسبت به روحانیت شیعه (از علامه مجلسى تا آقا نجفى اصفهانى و شیخ فضل‌اللَّه نورى و شهید مدرس) بر اهل‏ نظر پوشیده نیست، و نقل و نقد دیدگاه‌هاى فکرى و تاریخى وى فرصتى دیگر مى‏طلبد.

جهانگیرمیرزا (فرزند عباس‌میرزا) نیز همچون دولت‌آبادى و خان‌ملک ساسانى، عباس‌میرزا را مخالف تجدید جنگ با روسیه شمرده و مدعى است که وى از روى ناچارى، و بر اثر فشار شاه و علما، به میدان نبرد مجدد با قشون روس گام گذاشت،[19] اما چون نسبت به شخص قائم‏مقام کینه‏اى غریب دارد، از مخالفت یا موافقت قائم‌مقام نسبت به تجدید جنگ با روس، سخنى نمى‏گوید. متقابلاً ابوالقاسم لاچینى (نبیره لاچین‌خان سردار بزرگ گرجى در زمان عباس‌میرزا) عباس‌میرزا را مخالف جنگ با روس‌ها شمرده،[20] ولى چون قائم‏مقام را مخالف نیاى بزرگ خویش (لاچین‌خان) دانسته، وى را موافق تجدید جنگ با روسیه قلمداد کرده و همدست علما و گروهی از رجال سیاسى در اجبار عباس‌میرزا به جنگ شمرده است.[21] متقابلاً چنان‌که در بالا ذکر شد، خان‌ملک ساسانى (که به عباس‌میرزا و قائم‏مقام، علاقه‌مند بوده و آن دو را در یک صف احساس کرده است) هر دوى آنها را مخالف تجدید جنگ دانسته و با لحنى موهن، علما را به‏اصطلاح مسبب این بدبختى (یعنى آغاز دوباره جنگ) و آلت دست انگلیسی‌ها شمرده است!

ظاهراً نسبت موافقت با جنگ ایران و روس به افراد و شخصیت‌ها، پیش و بیش از آنکه جنبه نظریه‏پردازى تاریخى داشته باشد، محمل نوعى تسویه‌حساب با آنان قرار گرفته است! به تعبیرى روشن‌تر، مورخان، هر که را دوست داشته‏اند از به‏اصطلاح ننگ زمینه‌سازى براى تجدید جنگ با روسیه (که آن پیامدهاى تلخ را براى ایران در بر داشت) تبرئه کرده و متقابلاً گناه این امر را بر دوش کسانى افکنده‏اند که قلباً نسبت به آنها بى‏اعتقاد یا مخالف بوده‏اند!

ضمناً نسبت مخالفت با جنگ به عباس‌میرزا یا قائم‌مقام، و شکستن کاسه‌کوزه‏ها بر سر روحانیت مجاهد شیعه، سابقه‏اى دیرین و دیرپا در تاریخ‌نگارى کشورمان دارد و این نظریه با مرگ امثال خان‌ملک ساسانى و معاصران وى (محمود محمود، بامداد و...) نمرده و طی زمان باقى مانده و حتى (نظیر شایعات و مشهوراتِ «بى‏بنیادِِ» تاریخ مشروطه) توسعه و تکثیر یافته است. وحید دستگردى در مقدمه خود بر «دیوان شعر قائم‌مقام»،[22] باقر قائم‏مقامى در کتاب «قائم‏مقام در جهان ادب و سیاست»،[23] دکتر سیدعبدالمجید قائم‌مقام ‌فراهانى در «یادداشت‌ها و خاطرات میرزا بزرگ قائم‌مقام فراهانى میرزا موسى (قائم‌مقام چهارم)»،[24] ابراهیم فائقى در «آشنایى با قائم‏مقام فرهانى بزرگمرد تاریخ ایران»،[25] سیدبدرالدین یغمایى در مقدمه بر «دیوان اشعار میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانى به انضمام مثنوى جلایرنامه»،[26] و پرویز افشارى در «صدراعظم‌هاى سلسله قاجاریه»،[27] سخنان خان‌ملک را (با ذکر مأخذ یا بى‏ذکر مأخذ) تقلید و تکرار کرده‏اند.

در همین زمینه خانم امینه پاکروان، که عباس‌میرزا را «شاهزاده‏اى اصلاح‌طلب» ‏خوانده، در کتابى با همین عنوان، وی را مخالف جنگ قلمداد کرده[28] و ناصر نجمى نیز در اثر جانب‌دارانه‏اى که درباره عباس‌میرزا نگاشته فتحعلى‌شاه را هوادار تجدید جنگ با روسیه و عباس‌میرزا را شدیداً مخالف این امر ‏شمرده و متقابلاً علما و مجتهدان عراق و ایران را، که حکم جهاد صادر کردند، تحت تأثیر «دست‌هاى مرموز»ى ‏قلمداد کرده است که در دربار تهران بر ضدّ عباس‌میرزا توطئه مى‏کردند و عاقبت هم با حربه تکفیر، عباس‌میرزا را به جنگى وادار نمودند که مایل به آغاز آن نبود![29]

مرحوم آیت‌اللَّه سید محمد مجاهد، مرجع بزرگ تقلید شیعیان در زمان فتحعلى‌شاه و پرچمدار جهاد با متجاوزان تزارى، در دوره دوم جنگ‌هاى ایران و روس، به تنهایى نیز (فارغ از مواضع عباس‌میرزا و دیگران نسبت به تجدید جنگ ایران و روس) با حملات تبلیغاتى شدید سکولارها و مخالفان روحانیت روبه‌رو شد. روزنامه «صوراسرافیل»، که در صدر مشروطیت منتشر مى‏شد و آرا و مواضع جناح تندرو و سکولار عصر مشروطه را بازتاب مى‏داد، در دومین شماره خود (ص 1) با اشاره به آیت‏اللَّه سید مجاهد، نوشت: «سیدمحمد مجاهد چندین‏هزار آدم و نصف یک مملکت را فداى تعصب و بى‏اطلاعى خود نمود».[30] جناب صوراسرافیل، درواقع، به جاى آنکه مسائلى نظیر اهمال حکومت قاجار در ارسالِ به موقعِ قشون و تسلیحات به جبهه جنگ با روس‌ها، و چشم و همچشمىِ زیان‌بار شاهزاده‏هاى قجر با یکدیگر (که به‏صورت کارشکنى در کار عباس‌میرزا، فرمانده کلّ قوا، بروز مى‏یافت)، و سست‌عنصرى بعضى از امرا و سرداران ایرانى نظیر آصف‏الدوله، داماد شاه، در برابر ارتش تزارى و فرار ذلیلانه‏شان از میدان (که در منشآت قائم‏مقام منعکس است) و سازش پنهانِ عده‏اى دیگر از امرا و سرداران با دشمن متجاوز (که راه سلطه روس‌ها بر نقاط استراتژیک نظیر ایروان و... را هموار ساخت) را در تحلیل شکست ایران از روسیه بررسى کند، گناه همه خائنان و اهمالگران آن جنگ را یکجا به‏ گردن مرجع دلسوز و وطن‌خواهى افکنده است که براى حفظ مرزهاى ایران اسلامى، رنج هجرت به جبهه را برخود هموار ساخت و سرانجام نیز با مشاهده سستی‌ها و سازش‌ها و دسیسه‌ها (که آن شکست سنگین را بر گُرده ملّت ایران تحمیل نمود) دق کرد![31]

 

حقیقت، اما، چیز دیگرى است!

 به‌رغم این ادعاها و اتهامات، اسناد و مدارک معتبر تاریخى مطلبی دیگر را بیان می‌کند و نشان مى‏دهد که حکومت قاجار و در رأس آن، شخص فتحعلى‏شاه و عباس‏میرزا بودند که در کوران جنگ‌هاى اول ایران و روس (پس از مأیوس شدن از کمکِ جدّىِ رقباى اروپایى روسیه، یعنی فرانسه و انگلیس، به ایران، و کمبود شدید نیرو براى ادامه مقاومت در برابر قشون تزارى) به سوى علماى ایران و عراق دست یاری دراز کردند و با اعزام پیک‌ها و دادن گزارش‌هایى از مظالم فجیع روس‌ها در مناطق مسلمان‌نشین اشغالى، و فزون‌خواهى تزار نسبت به بخش‌هاى دیگر ایران اسلامى، مصرّانه از علما خواستند که با صدور حکم جهاد، زمینه بسیج عامّ ملّت را براى پرکردن میادین جنگ فراهم آورند و میرزا بزرگ فراهانى (وزیر عباس‌میرزا و قائم‏مقام صدراعظم فتحعلى‏شاه) در 1223.ق آن احکام را همراه بحثى علمى درباره جهاد، در چند رساله بزرگ و کوچک (جهادیه کبیر و صغیر) گرد آورد و فرزندش میرزا ابوالقاسم قائم‏مقام نیز مقدمه‏اى جاندار و کوبنده بر آنها نوشت و عباس‌میرزا آنها را چاپ و در قرا و قصبات کشور (به‌ویژه منطقه آذربایجان) منتشر ساخت.[32] دستگاه عباس‌میرزا، در آستانه آغاز دوره دوم جنگ‌هاى ایران و روس، نیز پیک‌هایی به حضور علما فرستاد و از آنان استمداد جست.

 

استمداد عباس‌میرزا از علما براى تجدید جنگ با روسیه

1ــ لسان‌الملک سپهر، مورخ رسمى دربار محمدشاه و ناصرالدین‏شاه قاجار، تصریح کرده است که گزارش جنایات روس‌ها در اراضى اشغالى «به دست بعضى از چاکران... عباس‌میرزا، که از مصالحه با روسیان نگران بودند، گوشزد» آیت‏اللَّه سیدمجاهد «گشت و او به کارداران درگاه شاهنشاه ایران نگاشت که این هنگام، جهاد با جماعت روسیه فرض افتاده» است. شاه گفت که «ما پیوسته به اندیشه جهاد شاد بوده‏ایم» و پیرو این امر، سید به تهران آمد و مورد استقبال شاه و دولت قرار گرفت. شاه سپس به چمن سلطانیه رفت و اردو زد و سید مجاهد و دیگر مجتهدان بزرگ از نقاط مختلف ایران در آنجا به شاه پیوستند و بالاتفاق حکم به وجوب نبرد با روسیان دادند «و شاهنشاه... و ولیعهد دولت [عباس‌میرزا] نیز سخن ایشان را استوار» کردند. فقط دو تن از دولتمردان با تجدید جنگ مخالف بودند (معتمدالدوله نشاط و میرزا ابوالحسن‌خان ایلچى) که آنها هم با تهدید علما «دم در بستند».[33] بر سیاهه مخالفان جنگ، باید نام منوچهرخان‏ گرجى (معتمدالدوله بعدى) را نیز افزود.[34]

2ــ رضاقلى هدایت، دیگر مورخ رسمى عصر قاجار و سرپرست فرزند محمدشاه، نیز خاطرنشان ساخته است که اخبار جنایات روس‌ها در قفقاز اشغالى در سراسر ایران منتشر شد و «بنیاد صبر و سکون» علما را از جاى برکند، و «همانا کارگزاران دربار حضرت ولیعهد کامکار که بنا بر بعضى مصالح راضى به مصالحه نبودند نیز در این باب تقویتى نمودند». شاه با ملاحظه نفوذ علما در بین مردم، و خطرى که از رهگذر ضدیت با نظر آنها متوجه تخت و تاجش مى‏شد (به‌رغم میل قلبى خویش) با حکم جهاد موافقت کرد و معتمدالدوله نشاط و ابوالحسن ایلچى نیز، که بر رأى علما «انکار داشتند»، بر اثر «پیام‌هاى تهدیدآمیز» آنان تسلیم شدند.[35]

3ــ میرزا محمدصادق وقایع‌‌نگار مَروزى، منشى دربار فتحعلى‏شاه و از دوستان و دستیاران عباس‌میرزا بود که شاه و ولیعهد وی را به مأموریت‌هاى مهم سیاسى می‌گماردند که از آن میان می‌توان به مأموریت بغداد (در فترت میان جنگ‌هاى اول و دوم ایران و روس) براى گفت‌وگو و عقد پیمان با والى عثمانى در آن شهر، و نیز مأموریت رفتن به قفقاز (در آستانه تجدید جنگ‌هاى دوم ایران و روس) از سوى عباس‌میرزا براى تحدید و تعیین مرزهاى ایران و روس، و پایان دادن به مناقشات جارى اشاره کرد.[36] وقایع‌نگار را، به‏درستى، «یکى از یاران صمیم و نزدیک قائم‌مقام» شمرده‏اند.[37] وى از اصحاب سرّ عباس‌میرزا و قائم‏مقام محسوب می‌شد[38] که در دربار فتحعلى‏شاه مراقب توطئه‏هاى مخالفان آن دو و حافظ مصالح ایشان بود و ضمن ارسال گزارش امور براى آنها، به ایشان پند و رهنمود مى‏داد و آنها نیز براى نظریات و تدابیر سیاسى وى ارجى گران قائل بودند. قائم‌مقام در نامه‌ای به وى نوشته است: «منّت وافر خداى را که مهامّ این مملکت، همه بر وفق خواهش شماست و نصایح صادقانه آویزه گوش و هوش ما».[39] نیز درایت و «تدبیر دل‏پذیر» او را در «گشادن درهاى بسته و بستن پیمان‌هاى شکسته» میان ایران و دول همسایه[40] ستوده و نوشته است: «مسطورات شما کلاً مفرّح روح است و بشارت فُتوح... لاشک اگر بر وفق علم شما در این مملکت عمل شود، کارها بر حسب مراد خواهد بود».[41] وى در منشآت خود کراراً از وقایع‌نگار یاد کرده[42] و فضل سرشار، نثر شیوا، فکر بدیع، تدبیر پخته، ثبات در دوستى، و دلیرى و صراحت وى در بیان حقایق را ستوده است.[43]

وقایع‌نگار مورّخى صریح و حق‏گوست که (علاوه بر گزارش‌ها و نوشته‏هاى رسمى) مطالبی نیز در شرح حوادث جنگ‌هاى ایران و روس، در پنهان و براى دل خویش نوشته و براى آیندگان به یادگار نهاده است. ارزش مهم این یادداشت‌ها، گذشته از «امانت و صداقت» وقایع‌نگار، حضور وى در متن حوادثى نظیر نشست سلطانیه است. گزارش وقایع‌نگار، قدیمی‌ترین و معتبرترین گزارشى است که از جنگ‌هاى ایران و روس به‌دست ما رسیده است. این گزارش‌ها علاوه بر شرح جزئیات وقایع (که بعضاً در جاى دیگر نمى‏توان سراغ گرفت)، تجزیه و تحلیل آنها را نیز دربر دارد. در این یادداشت‌ها، که اخیراً به همت آقاى امیر هوشنگ آذر منتشر شده، آمده است: «هنگام تجمع شاه و عباس‏میرزا و وزرا و سرداران نظامى و مجتهدان بزرگ (سیدمجاهد و...) در چمن سلطانیه، ناگهان خبر رسید که روس‌ها شبانه به ایروان حمله کرده و یکى از قراى اطراف آن، مردم را (از زن و مرد و کودک) قتل عام کرده‏اند. و این در حالى بود که سفیر روسیه، در آن تجمع حاضر بوده و سلسله صلح و آشتى مى‏جنبانید. پس از پخش این خبر در اردو،  مجتهدین، جنگ با روسیه را واجب دانستند [و] نایب‌السلطنه هم با عقیده علما موافق بود، ولى معتمدالدوله [نشاط] و حاجى میرزا ابوالحسن‏خان وزیر امورخارجه با جنگ مخالف بودند. سفیر مزبور آنچه کوشش کرد که جدال بین دو دولت صورت نگیرد، به جز انکار و اصرار در جنگ، از عباس‌میرزا و علما جوابى نشنید.

باز میرزا ابوالحسن‌خان و معتمدالدوله در مقابل اصرار عباس‌میرزا، سخن از وظیفه‌دارى به میان آورده و گفت[ند] در این ایام که دولت جدید در روسیه روى کار آمده، بهتر آن است که اعمال دولت گذشته روسیه را ــ پس از تعهدات در عهدنامه [گلستان‏] ــ متذکر شود و آن دولت را از اینکه تعهدى بین دولتین به امضا رسیده و سران روسیه آن را رعایت ننموده‏[اند و] به چند ولایت تاخت آورده و بدون هیچ مجوز متصرف شده‏اند، آگاه نماید. ضمناً در باب تخلیه آنها با دولت جدید مذاکره شود و چنانچه دولت مزبور موافقت ننمود به جنگ پردازند.

بعضى از امنا، این روش و نظریه معتمدالدوله را مورد پسند قرار دادند، لیکن نایب‌السلطنه [عباس‏میرزا] با این عقیده موافق نبود[ه‏] اظهار داشت: دولت روسیه تاکنون به هیچ یک از تعهدات خود وفا ننموده است. مثل این است که الحال مشاهده مى‏شود. از طرفى براى تحکیم دوستى به دربار ایران سفیر مى‏فرستند [و] از سوى دیگر مأمورین مرزى خود را به تجاوز وامى‏دارد. این دوستى را که دولت روسیه با همسایگان خود پیش گرفته، مى‏رساند که دولت مزبور، این طریقه را شعار سیاست خود دانسته که با بروز دوستى، مقصود خصمانه خود را اجرا نماید... . جهت عهدشکنى دولت روسیه، دلایل بی‌شمار است و نظایر آن به کرات مشاهده شده. دولت مذکور، در ظاهر، خود را پشتیبان گوسفند، ولى در پناه [پنهان‏] محرّک گرگ است. روى این اصل، جنگ از ننگ اولى‏تر [و] مرگ از پالهنگ راحت‏تر.

پس از بیانات ولیعهد ــ عباس‌میرزا ــ علما با عقاید محکم شاهزاده هم‏آواز شده، جنگ را پس از صلح اعلام نمودند.

سفیر روسیه بعد از چند جلسه ملاقات با مجتهدین، کوشش نمود که به تعهد خود در ردّ [استرداد] ولایات و خروج روسیه از سرحدات، موافقت علما را جلب نماید، نتیجه نبخشید [و] بنا به رأى علما، جنگ را بر صلح ترجیح دادند... . پس از رفتن ایلچى روس، بنا به امر نایب‌السلطنه، اسماعیل‌میرزا با 22 هزار سواره و پیاده، از افواج استرآبادى و فندرسکى، با تجهیزات حرب از چمن سلطانیه با چند فوج آراسته، به جانب آذربایجان حرکت نمودند.[44]

4ــ در تأیید اظهارات این سه تن (مبنى بر موافقت عباس‌میرزا با تجدید جنگ، و مخالفت نشاط و ایلچى با این امر) مى‏توان به سخن گرنت واتسون (عضو مهم سفارت انگلیس در زمان ناصرالدین‏شاه) استناد جست که ضمن اشاره به فتاواى جهاد علما بر ضدّ روسیه نوشته است: «ولیعهد، که از تجربه‏هاى گذشته درس عبرتى نیاموخته بود، در صدد برآمد باز با فرماندهان روس در میدان نبرد زورآزمایى کند و به نظر مى‏رسید که در سرتاسر قلمرو شاه فقط دو نفر بودند که با اعلى‏حضرت در احتراز از جنگ موافقت داشتند»: نشاط و ایلچى.[45]

5ــ حامد الگار نیز (با تکیه بر اظهارات کسانى چون دروویل، افسر فرانسوى ارتش ایران در زمان جنگ ایران و روس) عقیده دارد که عباس‌میرزا با تجدید جنگ ایران و روسیه موافق بود و از قبل براى آن زمینه‌سازى مى‏کرد.[46] الگار «محرّک اصلى» در تجدید جنگ با روسیه را «خود عباس‌میرزا» شمرده و نوشته است: «کوشش کسانى که شرح حال عباس‌میرزا را نوشته‏اند براى اینکه او را از همه مسئولیت‌هایى که در آغاز کردن جنگ داشته تبرئه کنند فهمیدنى است اما موفقیت‏آمیز نیست»[47] و نیز «هرچند یقیناً فتحعلى‏شاه امید داشت که عاقبت به وسایلى بتواند سرزمین‌هایى را که در نخستین جنگ با روسیه از دست رفته بود باز پس گیرد، ظاهراً همیشه براى از سر گرفتن عملیات جنگى اکراه داشته است. عباس‌میرزا، که شخصاً تصمیم به جنگ داشت، تنها از سلاح فشار روحانیان سود جست تا فتحعلى‏شاه را ناگزیر به موافقت کند. قبلاً دیدیم که بهانه کافى براى جهاد وجود داشت و شاید خود اهالى ایالات اشغالى با عتبات مکاتبه مى‏داشته‏اند، لکن ظاهراً احتمال مى‏رود که عباس‌میرزا دست‏کم به هیجان مذهبى دامن مى‏زده و مى‏خواسته است آن را علیه بى‏میلى و به دفع‌الوقت گذراندن سلطان، به کار گیرد».[48]

موافقت عباس‌میرزا با ازسرگیرى نبرد ایران و روس در اسناد و منابع معتبر تاریخى دیگری نیز تأیید مى‏گردد:

6ــ ژنرال پرنس اسچر باتوف، محقق روسى، با استناد به اسناد و مدارک وزارت‌خارجه روس تزارى در فترت میان جنگ‌هاى دوره اول و دوم ایران و روس، خاطرنشان ‏ساخته است که «عباس‌میرزا به پشت‌گرمى قدرت و نفوذى که بر روى پدر خود داشت، در واقع روح و محور قدرت دولت بود و با فرمانروایى مطلق بر آذربایجان، که ثروتمندترین ایالات ایران و در مرز روسیه واقع است، او در نهایت، سعى و تلاش و فعالیت خود را براى یک جنگ تعیین‌کننده آماده مى‏ساخت».[49] ادعاى اسچر باتوف، مستند به گزارش‌هاى ژنرال‏ یرمُلوف (فرمانده قشون روسیه در قفقاز اشغالى) است که چندى پس از معاهده گلستان، به سفارت از سوى تزار به ایران آمد. وى در این گزارش‌ها، که در 1817.م براى کنت دونسلرود (وزیرخارجه تزار) ارسال نموده، عباس‌‌میرزا را شدیداً مخالف افتادن قفقاز به دست روس‌ها شمرده و به حکومت تزارى هشدار داده است که وى با تمام توان به سازما‌ن‌دهى نیروهاى نظامى ایران (ایجاد ارتش منظم)، تولید انبوه تسلیحات نظامى، تعمیر و آماده‌سازى دژها و نصب توپخانه‏ها، و تمرکز قواى نظامى در مرزهاى ایران و روس اشتغال دارد و درعین‌حال با اعزام مأموران اطلاعاتى به قفقاز، هرگونه تحرک نظامى روس‌ها را زیر ذره‏بین قرار داده است.[50]

7ــ زمانى که جیمس بیلى فریزر، مأمور کارکشته انگلیسى، در اوت 1822.م/ ذى‏قعده 1237.ق در تبریز به حضور عباس‌میرزا رسید، «هنوز آن شهزاده دلیر تمام نیروى ذهنى و جسمانی‌اش وقف رسیدگى به ارتش و جنگ‌هاى ایران و روس بود».[51]

8ــ از نامه عباس‌میرزا به آصف‏الدوله در رمضان 1241.ق، یعنى در آستانه تجدید جنگ با روسیه بر مى‏آید که نظر فتحعلى‏شاه در این زمان موافقت با اقدام به جنگ بوده و عباس‏میرزا هم «مکرر» همین را «عرض» مى‏کرده است.[52] در همان سال، قائم‌مقام در نامه به برادرش (میرزا موسى‏خان) خاطرنشان ساخت که «شعر و تاریخ تبریز، حرف توپ و سرباز است و آیه و حدیثش، جهاد و غزاى قزّاق و صالدات...».[53]

9ــ حاجى ملارضا همدانى (متخلص به کوثر) از فقهاى صاحبدل عصر فتحعلى‏شاه است که در آستانه آغاز دوره دوم جنگ‌هاى ایران و روس در تبریز اقامت داشت و (همچون میرزا مهدى قاضى و عبدالرزاق دُنبُلى) نزد عباس‌میرزا و قائم‌مقام به‌غایت مقرّب بود.[54] همدانى در ذى‌حجه 1238.ق رساله‏اى در لزوم جهاد با ارتش تزارى نوشت‏ و در آن، ضمن ترغیب و تشویق مسلمانان به پس گرفتن سرزمین‌هاى اشغالى از «کَفَره روسیه»، و پرهیز از تکاهل و سستى در این راه، وظایف و تکالیف شرعى فرماندهان و رده‏هاى گوناگون کشورى و لشکرى را در امر مملکت‌دارى و مرزبانى شرح داد.[55] با توجه به روابط مستحکم همدانى با عباس‌میرزا و قائم‌مقام، به نظر مى‏رسد این رساله بدون نظر و خواست ولیعهد و دستگاه وى نگاشته نشده است.

10ــ عباس‌میرزا در 1242.ق، یعنى اوایل جنگ‌هاى دوره دوم ایران و روس، در نامه‌ای به غالب پاشا (والى ارزنه‌الروم) نوشته است: «این اوقات که روسیه از طرف ایروان و قراداغ و طالش، هر سه بناى تجاوز گذاشتند و در عرض چهارده سال ایام مصالحه، چندان‌که مدارا و مماشات کردیم روز به روز تجاوز آنها زیاد شد و عهدشکنى بیشتر کردند و از خطوط سرحدّیه که در عهدنامه بود تجاوز نمودند. کار به جایى رسید که عزت اسلام تحمل نکرد و اقدام به تلافى کردیم و مهم به محاربه انجامید».[56]

ورود عباس‏میرزا به دوره دوم جنگ با روسیه (به گفته خودش) حرکتى کاملاً آگاهانه و مبتنى بر محاسبه قدرت (عظیم) دشمن بود. وی در نامه به فرزندش، محمدمیرزا، مورّخ محرّم یا صفر 1242.ق (که به قلم قائم‏مقام، و در کوران جنگ دوم نوشته شده) چنین گفته است: «ما که متصدى این حرب شدیم، روسیه را پنج‌هزار و ده‌هزار نگفتیم، پنجاه‌هزار و صدهزار دانستیم. طرف دعوى، یرمُلوف [فرمانده کل قشون روسیه در قفقاز] را نمى‏دانیم؛ امپراتور را مى‏دانیم و تکیه به فضل خدا کرده‏ایم و فتح و ظفر را از او مى‏خواهیم و در همین سال، مُلک اسلام را به حول و قوّه خدا از لوث وجود آنها پاک مى‏کنیم».[57] نیز در ربیع‌الثانى یا رمضان همان سال، در نامه به معتمدالدوله نشاط (وزیرخارجه فتحعلى‏شاه) خاطرنشان ساخته است: «واللَّه! باللَّه! روس این قدر قاهر و قوى نیست که مردم شهرت مى‏دهند. به خدا، اگر کار به قاعده و رویّه شود و اسباب کار به وقت برسد، چاره آنها به فضل‏اللَّه صعوبت ندارد. پارسال کم مانده بود تفلیس را خالى کنند، از باکو و قبّه در روند. قضاى آسمانى بود سردار قشون پیش جنگ که امیرخان [سردار] بود به شهادت رسید، قشون برگشت، آنها چیره شدند و شایسته نمى‏دانم بگویم که بعد از آن چه شد که این طور شد»؟![58]

اظهارات دروویل و لاچین خان، دو تن از سرداران مشهور سپاه عباس‌میرزا، نیز از استعداد بالاى ارتش ایران در جنگ سرنوشت با روسیه حکایت می‌کند. گاسپار دروویل، از جمله افسران فرانسوى بود که زیر نظر عباس‌میرزا، به ارتش ایران تعلیمات نظامى مى‏داد. وى کشور ایران را داراى استعداد بالاى نظامى شمرده است و به نظر او این کشور توان آماده ساختن دویست هزار بلکه بیشتر سرباز مسلح و کارآزموده را براى جنگ با دشمن داشت.[59]

عباس‌میرزا به قرارداد تحمیلى صلح گلستان راضى نبود و فقط با فشار شاه و صدراعظم وى، به مماشات با این قرارداد تن داد،[60] ازاین‌رو مى‏کوشید که اولاً از قطعى شدن‏ صلح دائم بین دو کشور جلوگیرى کند[61] و ثانیاً با بالا بردن توان نظامى ایران، سرزمین‌هاى اشغالى را، در جنگى دیگر، از روس‌ها پس گیرد.[62] عباس‌میرزا از اشغال‏ خاک ایران توسط همسایه طماع و زورگوى شمالى، سخت ناراحت بود و از فزون‌خواهى آینده وى در نگرانی به سر می‌برد و به‌ویژه چون قسمتی از قلمرو حکومت وى اشغال شده بود، از پدر و برادران خویش (که بعضاً بر سر جانشینى پدر، با وی به سختی رقابت می‌کردند) شرم داشت و ازهمین‌رو به نوشته اسچر باتوف، محقق روسى، موضوع براى او «جنبه حیثیتى» یافته بود و براى اعاده شرف ملّى و سیاسى خویش در برابر رقیبان و حسودان، باید به هرگونه بود مناطق اشغالى را پس مى‏گرفت. خود عباس‌میرزا نزد ژوبر، فرستاده مخصوص ناپلئون، تأسف شدید خویش را از سلطه بیگانه بر نقاط شمالى رود ارس بیان کرده است.[63] سرّ اختلاف و درگیرى عباس‌میرزا (و وزیر وى، میرزا بزرگ‏ فراهانى) با فرستادگان روسیه (در فترت میان جنگ‌هاى اول و دوم ایران و روس) نظیر ژنرال یرمُلوف و گریبایدوف (منشى وقت سفارت روسیه)[64] همین امر بود. آنان، علاوه‏ بر تکبر و تبخترشان که رفتار معمول روس‌ها، به‌ویژه در آن روزگاران بود، از نارضایتى عباس‌میرزا و کوشش‌هاى سیاسى ــ نظامى وى براى پس گرفتن قفقاز اشغالى آگاه بودند و همین امر بر خشم و تحکّمشان مى‏افزود.

 

خاندان قائم‌مقام، پیشتاز در امر جهاد با روس تزارى

خاندان قائم‏مقام (میرزا بزرگ و میرزا ابوالقاسم)، بر خلاف آنچه امثال دولت‏آبادى و خان‌ملک گفته‏اند، برای دفع تجاوز روسیه و آزادسازى مناطق اشغالى، در بین رجال سیاسی آن روزگار، بیشترین کوشش را کرده‌اند. اقدام میرزا بزرگ به گرفتن فتواى جهاد از علماى بزرگ عراق (کاشف‏الغطاء و صاحب ریاض) و ایران در سال 1224.ق و چاپ و انتشار این فتواها در کشور، در تاریخ ثبت شده است. میرزا محمدصادق وقایع‌نگار، که خود ناظر حوادث بوده، نوشته است: پس از مأیوس شدن دولت ایران از کمک و حمایت فرانسه (ناپلئون) در بحبوحه جنگ‌هاى اول ایران و روس، سر و کله سفیر انگلیس (سر فورد جونز) در افق سیاست ایران پیدا شد. وی گفت: «دولت وى حاضر است در باب پیشامد مخاصمه ایران و روس، کمک مالى و تجهیزات جنگى بنماید، مشروط بر اینکه دولت ایران با دولت‌هاى اروپا ــ به‌خصوص فرانسه ــ قطع رابطه نماید. بااینکه وزیر امورخارجه وقت با این پیشنهاد موافق بود، اغلب امناى مملکت با این نظریه مخالف بودند و فتحعلى‏شاه را به این نکته متوجه ساختند که دولت انگلیس هم عاقبت ــ به مصلحت مملکت‌دارى ــ از تعهد خود شانه خالى خواهد نمود و رویه فرانسه را پیش خواهد گرفت. بنابراین لازم و واجب است که تجاوزات روسیه را در محال گرجستان و تفلیس به علماى اسلام اعلام دارند که آنان به موجب تشویق، اهالى اسلامى را بر علیه تجاوز روسیه بشورانند و امر جهاد صادر نمایند».

وقایع نگار سپس افزوده است: «پس از موافقت، این امر به میرزا بزرگ فراهانى، که یکى از وطن‌پرستان به شمار مى‏رفت، واگذار گردید. مشارٌالیه براى انجام منظور، حاج ملاباقر سلماسى و صدرالدین تبریزى را ملاقات [و] آنان را به سوى عتبات گسیل داشت [تا] پیشامد لشکرکشى روسیه را در حدود شمال ایران به گرجستان و داغستان و سایر نقاط شمال به عرض شیخ محمدجعفر نجفى [کاشف‌الغطاء] و آسید على اصفهانى [صاحب ریاض‏] برسانند.

فرستادگان دستور را اجرا، و علما را از آن پیشامد آگاه کردند. علما نیز به هریک از پیشوایانى که طرف تقلید عامّه بودند شرحى [در] امر جهاد از طرف شاه صادر نموده، به قم و کاشان [و] یزد [و] اصفهان [و] شیراز [و] سایر بلاد ارسال داشتند. من‌جمله از علماى محلى ملااحمد نراقى، میرمحمدحسین سلطان‌العلما امام جمعه اصفهان، ملاعلى‏اکبر اصفهانى، که اعظم علما محسوب بودند، بدین دستور احکامى صادر [نمودند] که علماى اسلامى جهاد با روسیه را ــ نسبت به تجاوز در خاک ایران ــ جهاد بى‏اکراه دانسته و مجادله بی‌گناه مى‏دانند. رعا[یا]ى اسلامى هرقدر که مى‏توانند براى مخارج جنگ به دولت کمک برسانند، حلال و بى‏شبهه مى‏باشد، به شرط اینکه مباشرین امور جنگ، مردمى وطن‌دوست [و] درستکار و به دیانت معروف بوده باشند. به‌علاوه، سررشته‌داران نظام هم به سوابق نادرستى [و] سازش با دشمن، یا خدعه و تزویر اقدامى نکرده باشند. در این صورت بر تمام ساکنین ایران ــ صغیر و کبیر، وضیع و شریف ــ واجب است براى تقویت دین و استقلال کلیه حدود مملکت به جهاد بپردازند و دشمن را از خانه حقّه خود، که مِلک طلق آنهاست و از نیاکان به ارث برداشته‏اند، از دست یغماگران تجاوزپیشه روسیه برهانند و خون خود را در راه به‌دست آوردن این منظور دریغ ندارند.

مباشر این امر، یعنى میرزا بزرگ، عبارت بیانات مجتهدین را به طرز رساله در آورده، در تمام شهرهاى مملکت به وسیله حکام منتشر ساخت. در اندک وقت، کلیه ایران ــ به‌خصوص آذربایجان ــ به شورش پرداخته، با وسایل لازم مهیاى جهاد عمومى با روسیه شدند».[65]

به نوشته قائم‏مقام در منشآت، میرزا بزرگ مصلحت ایران را در «معارضه‌به‌مثل» با روس مى‏دید.[66] تفسیر این سخن را باید از رساله «شکوائیه» قائم‌مقام جست که نوشته است: «نظر والد سعیدم آن بود که با تلاش بسیار دژها و قلعه‌هایى در نقاط مرزى آذربایجان احداث کرده و سپاهى فراهم آورد که با دشمن به معارضه‌به‌مثل برخیزند... تا آنکه اساس نظام جدید در ارتش ایران را پى‌ریخت و آنان با قشون روس به نبرد برخاستند».[67] نیز به تصریح وی، زمانى، حتى میرزا بزرگ (به علت اهتمام شدید به‏ نبرد شرافتمندانه با روسیه متجاوز، و درگیرى با یرمُلوف، سفیر متکبر و آتش‏افروز روسیه) نزد فتحعلى‏شاه به «جنگ جویى» متهم، و براى مدتى از کار برکنار گردید.[68]

میرزا حتى اندیشه ایجاد ناوگان جنگى در دریاى مازندران را در سر مى‏پرورانید و دراین‌باره با سِر گور اوزلى (سفیر انگلیس در ایران) نیز گفت‌وگو کرد، ولى تحمیل عهدنامه گلستان بر ایران، که سلطه روسیه را بر آن دریا محقق مى‏کرد، امکان اجراى این نقشه را منتفى ساخت.[69] گریبایدوف، سفیر مشهور روسیه (که پس از قرارداد ترکمن‌چاى در تهران به‏ قتل رسید)، زمانى که اولین بار در مقام منشى نمایندگى روسیه در ایران (1818 ــ 1819.م)، به این کشور آمد، در نامه فوریه 1820.م به یکى از دوستانش نوشت: عباس میرزا «که ما فعلاً افتخار حضور او را داریم، و در پرانتز باید بگویم دشمن من است، از لندن اسلح‌سازى و چرم‌سازى و کارهاى دیگر استخدام کرده و مى‏خواهد دانشگاه تأسیس کند، وزیرى دارد میرزا بزرگ قائم‌مقام، که دشمن روسیه است و به‌هیچ‌وجه حاضر نیست با نزدیکى ایران و روسیه موافقت کند».[70] سرگور اوزلى (سفیر انگلیس در ایران و واسطه صلح در هنگام عقد قرارداد گلستان) نیز در گزارش محرمانه به وزیرخارجه لندن، میرزا بزرگ را «سدى در راه تحقق صلح میان روسیه و ایران» شمرده است که «با انگلیسی‌ها» نیز «هیچ میانه‏اى ندارد».[71] بیراه نیست که بر سنگ قبر میرزا بزرگ نوشتند: «جهدها در کار جهاد مشرکین و حفظ ثغور مسلمین کرد و ابتدائاًً خود مؤسس نظام جدید در مُلک اسلام گردید و در مسئله جهاد... از روى علم و اخلاص، رسالات واضحه الدلالات نگاشت».[72]

میرزا ابوالقاسم‌خان قائم‌مقام فرزند و دست‌پرورده مستقیم چنین شخصیتى بود. او بر هر دو رساله جهادیه پدر خویش (جهادیه اکبر و اصغر)، مقدمه مفصلى نوشته که در منشآتش آمده و از جاى‏جاى آن، شور ملّى و غیرت اسلامى وى در دفع تجاوز روسیان پیداست. قائم‌مقام، همچنین، در اشعارش، جابه‏جا تلاش بى‏وقفه مخدومش، عباس‏میرزا (در فترت میان دوره اول و دوم جنگ‌هاى ایران و روس) را برای تقویت بنیه نظامى ایران به منظور ستیز با «روس منحوس» ستوده است.[73] دعاى وى در حق ولیعهد، درخواست قدرت براى وى به منظور درهم‏شکستن صولت روس بوده[74] و درباره وی نوشته است: «حضرت ولیعهد تا حال دنبال آکندن مال نرفته‏اند و این کار بسیار سهل گرفته‏اند، حتى به خاصه وجود مبارک منتهاى قناعت از مأکول و ملبوس کنند و هرچه باشد صرف مدافعه روس و محافظت ملک محروس سازند. امصار و قلاع را بر انبار متاع مقدّم دانند و هیچ گنج زر و دُرج گوهر را با یک جعبه آلات حرب و یک کیسه باروط و سُرب برابر ندانند. این ملک مختصر را، که از سه طرف بحر و با روم و روس مجاور است و جمیع اوضاعش با سایر ممالک مغایر، مالک‌الملکى چنین باید رزم‏خواه نه بزم‏خواه؛ نامجو نه کامجو».[75] نیز مى‏گفت: با اشغال بخشى از کشورمان به دست روس‌ها، ما عید نداریم و باید بر ضد آنها به قیام و جهاد دست بزنیم و آن کس که به نماز تظاهر می‌کند، ولى از جهاد تغافل مى‏ورزد دین ندارد.[76] 

با مرگ الکساندر پاولیچ (تزار روس) در ربیع‌الاول 1241، بر سر جانشینى او میان بستگانش نزاعى درگرفت و آن نزاع مدتى روسیه را در آشوب و اغتشاش فروبرد. قائم‌مقام در شعرى که در آن ایام حساس سروده، ضمن اشاره به رویدادهاى فوق، به ولیعهد ایران هشدار داده است که با مرگ تزار، ایران را از خطر تجاوز روسیه ایمن نداند، چه دشمن سلطه‌جو، صلح را فرصتى براى تجهیز قوا و تجدید حمله مى‏شمارد.[77] نیز در دوران جنگ‌هاى دوم ایران و روس بود که قائم‌مقام طىّ چکامه‏اى بلند، سستى و گریز جمعى از سربازان و سرکردگان سپاه ایران در جنگ با روس‌ها (در «هَشتدَرَکِ» آباران)[78] را شدیداً تقبیح کرد و متقابلاً دلاورى و پایدارى لشکر تبریز، ارومى و ایروان‏ را در پهنه آن نبرد که سبب شد ایران بر دشمن پیروز شود، سترد.[79]

 

کارگزاران عباس‌میرزا، مشوّق علما براى تجدید جنگ

لسان‌الملک سپهر، چنان‌که ذکر شد، نوشت: گزارش جنایات روس‌ها در اراضى اشغالى «به دست بعضى از چاکران... عباس‌میرزا، که از مصالحه با روسیان نگران بودند گوشزد» آیت‏اللَّه سیدمجاهد گردید و زمینه صدور حکم جهاد و آمدن علما به جبهه جنگ با روسیه را فراهم آورد. این چاکران و کارگزاران ولیعهد چه کسانى بودند؟ بى‏گمان یکى از آنها میرزا محمدصادق وقایع‌نگار، دوست صمیمى و محرم راز قائم‌مقام بود. همان‌طور که گفته شد، عباس‌میرزا وقایع‌نگار را، اندکى پیش از آغاز دوره دوم جنگ‌هاى ایران و روس، براى تحدید و تعیین نقاط مرزى به قفقاز فرستاد. وی تا تفلیس هم رفت، ولى با سرسنگینى و بى‏محلّى زننده و آشکار روس‌ها روبه‌رو شد و دست خالى برگشت و از همان تفلیس، این چکامه دردآلود و شورانگیز را براى عباس‌میرزا فرستاد:

به تفلیسم فلک آورده دردا

فغان زین ظلم و آوخ زین تعدّا

مرا زآن پاک‌تربت‌ها که پاکان‏

چو جان در تن، در آن دارند خوش جا

سپهر آورده است و کرده است‏

انیس روسى و مأنوس ترسا

مگر تیغ ولیعهد عدو سوز

مگر تدبیر پیر شاه برنا[80]

خلاصى بخشدم زین شوم مسکن‏

رهایى بدهدم زین زشت سکنا

جهان داور خداوندا یکى ره‏

ز تیغ آبرنگ برق‏آسا

ز راه دین غبار کفر بنشان‏

ز روى شرع، رنگ شرک بزدا

هوط در مرز ایران کرده دشمن‏

به جوش آورده در سر دیگ سودا

فروبنشان به آب تیغ، جوشش‏

که دانند این هوس خام است و بیجا[81]

شخصیت دیگرى که در دستگاه عباس‌میرزا حضور داشت و مجدّانه در خط جهاد با قشون متجاوز تزارى گام بر‏داشت، ابوالقاسم قائم‏مقام فراهانى بود که به تأسى از پدرش (میرزا بزرگ)، به دفاع جدّى و شرافتمندانه از استقلال و تمامیّت ارضى ایران اسلامى اعتقاد و اصرار داشت، و اسناد و مدارک معتبر تاریخى، نظیر نامه‏ها و اشعارى که از قائم‌مقام باقى مانده دلیل محکمی بر این موضوع است.

پس از پایان یافتن جنگ‌هاى دوره دوم ایران و روس، فتحعلى‏شاه، در نامه‏اى (به قلم قائم‌مقام که آن هنگام در تهران اقامت داشت) به عباس‌میرزا، به وى توصیه کرد که از این پس با دولت‌هاى همسایه (روس و عثمانى) «حُسن سلوک» داشته باشد و سیاست گذشته را که «بر خلاف دستورالعمل اولیاى» تهران «به حرف هر بیمایه، بناى برهم‌زنى با هر همسایه» را مى‏گذاشت و از رأى زیردستان خویش «خواه قائم‌‌‌مقام باشد و خواه میرزا محمدعلى[82] و میرزا تقى[83] یا دیگران» تبعیت مى‏کرد کنار بگذارد و «به زودى‏ مصالحه» با روس‌ها را بگذراند.[84] مى‏بینیم که شاه (به کنایه ابلغ از تصریح) قائم‏مقام را یکی از زیردستان ولیعهد دانسته که وى را به برهم زدن روابط با همسایگان تحریک کرده است. از نامه خود عباس‌میرزا در سفر خراسان به فرزندش (محمدمیرزا) نیز، که در آن از کارشکنى قائم‌مقام و آصف‏الدوله با سردار وفادار خویش «لاچین‏خان» انتقاد کرده است، مى‏توان دریافت که اصرار بر جنگ با روسیه، کار اللهیارخان آصف‏الدوله و قائم‌مقام بوده است. عباس‌میرزا در این نامه نوشته است: «نوشتجات تبریز تفصیلات داشت، حضوراً مى‏گویم. وقتى این حرف‌ها در میان مى‏آید بى‏اختیار نفرین به اللهیارخان مى‏کنم و به قائم‌مقام که... ندانسته حرکاتى کردند که ضررها زدند به جهت غرض و خودخواهى... . ضررها و زحمات و بردن این همه مملکت به جاى خود، حالا هم دست برنمى‏دارند. اسم هم به دوستى است، اینها دوستى را صرفه خود مى‏دانند».[85]

در نشست مهمّ سلطانیه (ذى‏قعده 1241.ق) که در آستانه تجدید جنگ‌هاى ایران و روس برگزار شد، قائم‌مقام در جرگه هواداران جنگ با روسیه قرار داشت. واتسون، عضو سفارت انگلیس در زمان ناصرالدین‌شاه، نوشته است: «هیئت شوراى سلطنت (در امر جنگ با روسیه) دو دسته بودند: عده‏اى طالب تعقیب جنگ، و دسته دیگر طرفدار دادن مزایا و استقرار صلح بودند. آصف‏الدوله (داماد شاه) با دسته اول بود... [و] در این سیاستش قائم‏مقام، که وزیر بسیار شایسته‏اى بود، با او هم‌رأى بود».[86]

قائم‌مقام در سال 1239.ق برای گفت‌وگو با شاه درباره مسائل مرزى ایران و روس[87] و تعیین‏ تکلیف دولت ایران در این زمینه، از سوى عباس‏میرزا به تهران اعزام شد. خود وى در نامه به میرزا موسى‌خان، برادرش، نوشته است: «شاه من و معتمد[88] را خواست و [درباره‏ امور مرزى و سیاست خارجى ایران‏] مشورت به میان آورد و من صلاح در این دیدم که شاه را تکلیف به [آمدن به‏] اوجان کنم [چمن اوجان، در نزدیکى تبریز واقع شده و تقریباً حکم ستاد ارتش را داشت‏] و امرِ سرحدِّ [ایران و روس‏] را کلّى [مهم‏] به قلم دهم و معتمد، شاه را میل به خراسان مى‏داد و مى‏گفت با روس، مماشات صلاح است. یک دو مجلس مدّعى او شدم و آخرالامر بناى [رفتن شاه به مرزهاى‏] خراسان شد و هر قدر خواستند از من تصدیق بشنوند تا حال نکرده‏ام و مصلحت را در این سیاق دیدم».[89]

قائم‌مقام، حتى یک سال پیش از آغاز دوره دوم جنگ‌هاى ایران و روس، به علت حرفى که به شاه زده و گفته وى (با پیرایه‏هایى اضافه) به گوش عباس‌میرزا رسیده بود، نزد ولیعهد به «جنگ‌افروزى» با روس متهم شد. در توضیح این موضوع باید گفت که در ذى‌‌قعده 1240.ق (یک سال پیش از نشست شاه و علما در سلطانیه و آغاز دوره دوم جنگ‌هاى ایران و روس) قائم‌مقام نزد شاه به‏سر مى‏برد و درواقع کارگزار ولیعهد در پایتخت بود. از نامه قائم‌مقام به برادرش میرزا موسى‌خان (مورخ 2 ذى‌قعده 1240.ق)[90] بر مى‏آید که او در گفت‌وگو با شاه، ضمن طرح این نکته که فزون‌خواهى و تجاوز به خاک ایران، سیاستِ خود تزار است، نه اقدام خودسرانه بعضی از سفراى وى، نظیر یرمُلوف، گفته است: «یا درست باید ایستاد جنگ کرد و مطالبه ولایات مغصوبه را نمود و همّت پادشاهانه گماشت و از اینکه جان‌ها بر سر این کار رود و پول‌ها خرج این مهم شود باک نداشت»، یا باید سفیرى را در پایتخت تزار و نیز کنسولى را در تفلیس نشاند که در صورت لزوم، مستقیماً با شخص تزار و وزیرخارجه وى تماس گیرد و مشکلات بین دو کشور را (به ‏دور از سوسه‏دوانى و خرابکارى پیرامونیان تندرو و جنگ‏طلب تزار) حل‌وفصل کند. ازآنجاکه شاه در آن زمان به جنگ میلى نداشت، عباس‌میرزا در این موضوع تقیّه مى‏کرد و از افشاى مکنون ضمیر خود مبنى بر تجدید جنگ با روسیه خوددارى مى‏ورزید. برای همین بود که حرف‌هاى قائم‌مقام (خاصّه با شاخ و برگى که بدان داده بودند) خودسرانه و بر خلاف سیاست عباس‌میرزا قلمداد شد و اعتراض وى را در پی داشت (البته چندى بعد، نظر شاه نیز برگشت و متقاعد شد که مجدداً با روس‌ها بجنگد).[91]

از دیدگاه عباس‌میرزا و قائم‌مقام، آمدن سیدمجاهد در ذى‌قعده 1241.ق به ایران (هم‌زمان با آمدن ایلچى روس به دربار فتحعلى‏شاه)، رویدادى مبارک و به نوشته قائم مقام، «از نتایج اقبال بى‏زوال» شاه بود؛ زیرا حضور سید و علماى همفکر وى در تهران و سلطانیه، قدرت چانه‌زنى شاه و دولت ایران را در گفت‌وگو با سفیر روسیه بالا مى‏برد. آنگاه چنانچه آن سفیر به خواست ایران (مبنى بر استرداد تمام یا بخش مهمّی از سرزمین‌هاى اشغالى) تن مى‏داد، غائله بدون هیچ مشکلى حل می‌شد و اگر هم سفیر از قبول درخواست ایران امتناع می‌ورزید و آتش جنگ برافروخته مى‏شد، باز حضور علما و حکم جهادشان با روسیه، سبب بسیج مردم در جبهه‏ها می‌گردید و با آن مى‏شد کار جنگ را با قوّت و قدرت بیشترى پیش برد. عباس‌میرزا در نامه به برادرزن و همفکرش (آصف‏الدوله) مورخ رمضان 1241.ق (که به قلم قائم‌مقام است) با اشاره به اغتشاش فزاینده روسیه در آن ایام (به علت مرگ تزار) نوشته است: «در باب جناب مجتهد الزمانى [سیدمجاهد] که [کاغذى به ما] نوشته بود کاغذ او را دیدیم. آمدن او هم در این وقت که ایلچى [روسیه به دربار شاه‏] مى‏آید یکى از نتایج اقبال بى‏زوال است؛ چرا که اگرچه، آنچه حالا منظور همایون مى‏باشد و ما هم مکرر عرض کرده‏ایم اقدام به کار بشود، وجود او یکى از اسباب کلیه و اظهار و اصرار او و علماى اسلام در کار جهاد و غزا در نظر روسیه و همه دولت‌ها عذر کلى است و الا که ایلچى که مى‏آید سخن تازه داشته باشد که مصلحت پذیرفتن آن بهتر از مصلحتى باشد که حالا دیده‏اند، باز اصرار او و ائمه و علماى اسلام را اسباب منّت کلى روسیه مى‏توانند کرد».[92]

از نامه فوق بر مى‏آید که شاه نیز (به‌رغم بى‏میلى پیشین به تجدید جنگ) در نیمه دوم سال 1241.ق، به این نظر رسیده بود که مصلحت کشور در تجدید جنگ با روسیه نهفته است. مگر آنکه ایلچى روس، حکم استرداد کل (یا بخش عمده) قفقاز به ایران را در جیب داشته باشد.

عباس‌میرزا در نامه دیگر (که باز هم به قلم قائم‌مقام و خطاب به آصف‏الدوله نگارش یافته) مورخ رمضان تا اواسط شوال 1241.ق، با اشاره به نامه سید مجاهد به خویش نوشته است: «آمدن جناب معزّى‏الیه در این وقت، مفید فایده کلّیه است؛ چراکه اگر صلح را مضبوط کنند منّتها بر سر روسیه مى‏توان گذاشت که با آمدن او و شورش کلّ اسلام، باز مصالحه را بر هم نزدیم و اگر جنگ را شروع نمایید، حرف او اثر کلى خواهد کرد و وجود او سبب شوق و شور مردم خواهد بود. چنان‌که مى‏بینیم مردم تا شنیده‏اند او به دربار همایون مى‏آید شورى عظیم در دل‌هاى مردم افتاده سهل است که میرزا آمبورگر [کنسول روسیه در تبریز] بسیار ترسیده بود که او را به زبان‌هاى دیگر آرام و سکون دادیم». حتى به دربار ایران پیشنهاد کرده است: «چون این خاصیت‌ها از آمدن معزّى‏الیه مى‏باشد صلاح این است که... دولت، او را عُظم بسیار بدهند و... قدغن شود که در راه‌ها به هر شهر مى‏رسد ملاّها با چاووش و عَلَم استقبال کنند و همچنین از دارالخلافه ملاها به این وضع و شاهزاده‏ها به طریق خودشان استقبال نمایند که اگر این عُظم را براى مصلحتِ کار به او ندهند، نه در صورت صلح، از نشنیدن حرف او منّتى به روسیه مى‏توان [گذاشت‏]، نه در صورت جنگ، حرف او براى مردم خودمان مایه‏[اى‏] و آمدنش براى روسیه باعث حرف خواهد بود... بارى، تفنگ خوبى پر شده، اگر خوب خالى بشود...».[93]

 

نتیجه:

باتوجه به دلایل متعدد و متقن فوق، تردید نباید کرد که عباس‌میرزا و قائم‌مقام در لزوم پیکار با روسیه متجاوز و پس گرفتن سرزمین‌های اشغالی، گفته و نوشته شود، به اصطلاح از قماش «مناسباتاً ذکروها بعدالوقوع»! بوده و تحریف آشکار تاریخ است. معمولاً در زمان پیروزی و فتح، همه می‌کوشند آن را به پای خود و گروهشان بنویسند و به عکس وقتی شکست و افتزاحی روی می‌دهد، همه فریاد «کی بود، کی بود؟ من نبودم!» برمی‌آورند و تقصیر را به گردن دیگران می‌افکنند تا از طعن معاصران و لعن آیندگان در امان بمانند! غافل از اینکه، ماه همیشه پشت ابر نمی‌ماند و بالاخره روزی زمستان خواهد رفت و روسیاهی به ذغال خواهد ماند.

 

پی‌نوشت‌ها


 

[1]ــ دراین‌باره براى نمونه رک: درد دلها و مویه‏هاى جانسوز عباس‌میرزا در نامه وى ــ به قلم قائم‌مقام ــ خطاب به آصف‏الدوله در اواخر رمضان 1242.ق (مندرج در: نامه‏هاى پراکنده قائم‌مقام، بخش یکم، صص 91 ــ 89) و نیز نامه قائم‌مقام به منوچهرخان ایچ‌آقاسى‌باشى (مندرج در: منشآت قائم‌مقام، چاپ عباسى، صص 133 ــ 132).

[2]ــ براى نتایج سوء این امر رک: تاریخ جنگهاى ایران و روس، یادداشتهاى... وقایع‌نگار...، صص 265 ــ 264

[3]ــ رک: نامه عباس‏میرزا (به قلم قائم‌مقام) پس از قتل گریبایدوف به میرزا موسى‌خان فراهانى (برادر قائم‌مقام)، مندرج در: خان‌ملک‌ ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، ج 2، ص 31؛ نامه‏هاى پراکنده قائم‌مقام، به کوشش جهانگیر قائم‌مقامى، بخش دوم، ص 65

[4]ــ در این زمینه رک: قصیده شیواى قائم‌مقام، با مطلع: «آه از این قوم بى‏حمیّت و بی‌دین»! مندرج: در منشآت قائم‌مقام، همان، (بخش اشعار، صص 112-108).

[5]ــ رک: گاسپار دروویل، سفر در ایران، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، تهران: شباویز، 1365، صص 256 ــ 253

[6]ــ مک دونالد، سفیر انگلیس در دربار فتحعلى‏شاه در 22 فوریه 1825 به دولت هند بریتانیا نوشت: «محبت برادرانه‏اى بین شاهزادگان وجود ندارد. مبهم بودن آتیه وراثت سلطنت چاره‏اى جز تلاش براى رسیدن به تاج و تخت باقى نمى‏گذارد؛ زیرا در غیر این صورت ممکن است جان خود را از دست بدهند. شاه نیز با تحریک رقابت آنان سعى مى‏کند موازنه‏اى میان پسرانش ایجاد کند» (انفصال هرات، ص 60).

[7]ــ قائم‌مقام در مثنوى «جلایرنامه» انواع کارشکنی‌ها در کار رساندن نیرو به قواى عباس‌میرزا را تشریح کرده است. رک: قائم‏مقام در جهان ادب و سیاست، صص 82 ــ 80

[8]ــ قائم‏مقام، خود در «رساله شکوائیه» (منشآت، قائم مقام، همان، صص 349 ــ 332) شرح جان‌سوزى از وضعیت خویش در آن ایام را به دست داده است.

[9]ــ براى نمونه‏اى از خیانت‌هاى او در جنگ‌هاى ایران و روس رک: تاریخ جنگهاى ایران و روس، یادداشتهاى... وقایع نگار...، صص 139 ــ 134

[10]ــ میرزا محمدصادق وقایع‌نگار، موارد مختلفى این خیانت‌ها (از جمله در زمان ورود قشون روسیه به تبریز و اشغال این شهر به دست آنها) را در کتاب تاریخ جنگهاى ایران و روس نشان داده است. رک: ص 269 و صفحات قبل از آن.

[11]ــ نظیر خیانت نظرعلى‌خان و برادرش شیخعلى کنگرلو و نیز احسان‌خان کنگرلو، که به اشغال گنجه و نظاره و قلعه مستحکم و استراتژیک عباس‌آباد توسط روس‌ها انجامید (رک: جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، تهران: علم، 1384، صص 72 و 79 ــ 78 و 82 ــ 81؛ تاریخ جنگهاى ایران و روس، یادداشتهاى... وقایع‌نگار...، صص 260 ــ 256).

[12]ــ میرزا محمدصادق وقایع‏نگار، منشى فتحعلى‏شاه و دوست عباس‏میرزا، مواردى از غفلت‌ها و خبط‌هاى عباس‌میرزا را در طی جنگ‌هاى ایران و روس (دوره اول و دوم) نشان داده است. رک: جنگهاى ایران و روس؛ یادداشتهاى... وقایع‌نگار...، صص 94 ــ 91 و 103 و 250 ــ 245. درباره علل شکست ایران از روسیه در دوره دوم جنگ‌ها رک: همان، صص 302 ــ 300

[13]ــ خان‌ملک ساسانی، همان، ج2، صص 19 ــ 18

[14]ــ تاریخ روابط سیاسى ایران و انگلیس...، ج 1، صص 268 ــ 267

[15]ــ مهدی بامداد، شرح‌‌حال رجال ایران، در قرن 12 و 13 و 14، تهران: فردوس، 1384، ج2، صص 320 ــ 318

[16]ــ خان‌ملک ساسانی، همان، صص 19 ــ 18

[17]ــ ابوالقاسم طاهری، تاریخ روابط بازرگانى و سیاسى ایران و انگلیس، تهران: سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، ج 2، ص 29، و نیز: حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو...، ترجمه ابوالقاسم سرّى، ص 123

[18]ــ منصوره اتحادیه، انفصال هرات، (مجموعه مقاله: گوشه‌هایی از روابط خارجی ایران، تهران: کتاب سیامک، 1380، ص 56، و نیز رک: بحث مفصل اسماعیل رائین در کتاب حقوق‌بگیران انگلیس در ایران درباره ابوالحسن ایلچى.

[19]ــ رک: جهانگیرمیرزا، همان، صص 8 ــ 7 و 15 ــ14. ظل‏السلطان، فرزند ناصرالدین‏شاه، نیز عباس‌میرزا را بى‏اعتقاد به تجدید جنگ با روسیه قلمداد کرده است. رک: ظل‌السلطان، خاطرات ظل‌السلطان، ج 1 (سرگذشت مسعودى)، به اهتمام و تصحیح حسین خدیو جم، تهران: اساطیر، 1368، ص 20

[20]ــ ابوالقاسم لاچینی، احوالات و دست‌خط‌های عباس‌میرزا نایب‌السلطنه، تهران: بنگاه مطبوعاتی افشار، چ 2، صص 15ــ10

[21]ــ همان، ص 14

[22]ــ ابوالقاسم بن عیسی قائم مقام، دیوان شعر قائم‌مقام، تهران: بی‌جا، صص 38 ــ 37

[23]ــ باقر قائم‌مقامی، قائم‌مقام در جهان ادب و سیاست، صص 24 ــ 22

[24]ــ یادداشت‌ها و خاطرات میرزابزرگ قائم‌مقام فراهانی میرزاموسی (قائم‌مقام چهارم)، صص 43 ــ 42

[25]ــ ابراهیم فائقی، آشنایی با قائم‌مقام فراهانی بزرگمرد تاریخ ایران، صص 45 ــ 44

[26]ــ دیوان اشعار میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی به انضمام مثنوی جلایرنامه، به تصحیح بدرالدین یغمائی، تهران: شرق، 1366، صص شش ــ هفت.

[27]ــ پرویز افشار، صدراعظم‌های سلسله قاجاریه، تهران: وزارت امور خارجه، 1376، صص 96 ــ 94

[28]ــ عباس‌میرزا شاهزاده اصلاح طلب، تهران، 1958، صص 2 و 4

[29]ــ ناصر نجمی، ایران در میان طوفان یا شرح زندگانی عباس‌میرزا نایب‌السلطنه و جنگ‌های ایران و روس، تهران، صص 212ــ 209

[30]ــ روزنامه صوراسرافیل، ش 2، ص 1

[31]ــ سید مجاهد، درضمن، نیاى بزرگ سیدمحمد طباطبایى (پیشواى مشروطه) بوده، و داورىِ توهین‏آمیز صوراسرافیل درباره سیدمجاهد، گذشته از تبلیغ بر ضدّ مرجعیت شیعه، خالى از تعریض به شخص طباطبایى (که با افراط‌گرى‏ها و آشوب‌آفرینى‏هاى جناح تندرو و سکولار مشروطه شامل صوراسرافیل و یارانش، موافقت نداشت) نبود.

[32]ــ عبدالرزاق بیک دنبلی، مآثر السلطانیه: تاریخ جنگ‌های ایران و روس، تهران، ص 145؛ صنیع‌الدوله، منتظم ناصرى، ج 3، 1493؛ تاریخ جنگهاى ایران و روس (یادداشتهاى میرزامحمدصادق وقایع‏نگار «هما» مروزى...)، تصحیح امیرهوشنگ آذر، صص 173 ــ 172؛ حاج‌ میرزا حسن حسینی فسایی، فارسنامه ناصرى، تهران: سنائی، 1314.ق، ج 1، صص 699 ــ 698؛ ناصر نجمى، همان، صص 147 ــ 146

[33]ــ محمدتقی لسان‌الملک سپهر، ناسخ التواریخ قاجاریه، تهران: اساطیر، 1377، بخش وقایع 1241.ق

[34]ــ به گزارش مک دونالد، سفیر انگلیس در ایران، در نامه به کمیته سرى، مورخ 28 اکتبر 1826: گروه صلح‌طلب در دربار ایران، از میرزا عبدالوهاب معتمدالدوله و میرزا ابوالحسن‌خان و منوچهرخان [گرجى‏] و سفیر انگلیس تشکیل مى‏شد و گروه مایل به جنگ اللَّه‏یارخان آصف الدوله و روحانیان و نظامیان بودند (منصوره اتحادیه، انفصال هرات، همان، ص 60). منوچهرخان رئیس خواجه‏هاى دربار فتحعلى‏شاه بود و بعدها در زمان محمدشاه قاجار، در مقام حاکم اصفهان، مرموزانه از میرزاعلى‏محمد باب (پیشواى بابیان) حمایت کرد که در تواریخ آمده است. مک دونالد در 28 اکتبر 1826 به کمیته سرّى خبر داد: «این شخص گرجى، که باهوش و لایق است و به شاه نزدیک است، مى‏تواند به پیشبرد مقصود ما کمک کند» (همان، ص 54).

[35]ــ رک: روضه الصفاى ناصرى، بخش وقایع سال 1241، ج 9، صص 647 ــ 645

[36]ــ رک: تاریخ جنگهاى ایران و روس؛ یادداشتهاى میرزا محمدصادق وقایع نگار...، همان، صص 90، 185 ــ 184 و 229

[37]ــ همان، ص 37

[38]ــ قائم‌مقام به وى نوشته است: «حضرت مخدوم مهرپرور بنده، اى تو به هر کار یار و یاور بنده» (منشآت قائم‏مقام، همان، ص 93). نیز: «مخدوم من، اى آن که مرا در همه عالم، مانند تو یک یار وفادار نباشد». (همان، ص 99). همچنین براى نامه رمزى قائم‌مقام به او رک: همان، ص 85

[39]ــ منشآت، قائم‌مقام، همان، ص 98

[40]ــ همان، صص 2 ــ 1

[41]ــ همان، ص 84

[42]ــ منشآت قائم‌مقام (که توسط فرهادمیرزا گردآورى شده) اساساً با نامه به میرزا صادق وقایع‌نگار آغاز مى‏شود. براى نامه‏هاى قائم‌مقام به وى رک: منشآت قائم‌مقام، همان، صص 4ــ1 و 15ــ10 و 86ــ82 و 105ــ93 و 212ــ207

[43]ــ رک: همان، صص 210 و 207 و 85 و 13 و 11 و 3 ــ 1

[44]ــ جنگ‌هاى ایران و روس؛ یادداشتهاى... وقایع نگار، همان، صص 237ــ235

 ممکن است گفته شود: چرا با وجود اصرار سفیر روس به صلح با ایران، عباس‌میرزا و همفکران وى از این امر استقبال نکردند و کشور را درگیر آن جنگ خانمان‌سوز نمودند؟! باید توجه کرد: سفیر انگلیس (سر گور اوزلى) هنگام تشویق حکومت ایران به عقد قرارداد گلستان با روسیه، قول داده بود که وى و همکارانش در دولت بریتانیا، در گفت‌وگوهاى خویش با اولیاى دولت روس، آنان را به استرداد سرزمین‌هاى اشغال‌شده متقاعد خواهند ساخت. سفیر انگلیس ــ آن‌گونه‌که بعدها کاملاً روشن شد ــ دو هدف را از پایان دادن به جنگ و دشمنى ایران با روسیه تعقیب مى‏کرد: 1ــ لندن در آن زمان، متحد روس‌ها در برابر ناپلئون شمرده مى‏شد و همکارى با دشمن روسیه (بخوانید: ایران) براى وى مقدور نبود. با ایجاد صلح میان ایران و روس، لندن از محضور همکارى با دشمن تزار رهایى مى‏یافت و کار سرنگونى ناپلئون با فراغت و قوّت بیشترى پیش مى‏رفت؛ 2ــ انگلیس طبق قرارداد 1814 خود با ایران متعهد شده بود که در صورت وقوع جنگ میان ایران و کشور ثالث، سالانه مبلغ دویست‌هزار تومان به ایران بپردازد، و پایان یافتن جنگ ایران و روس، به لندن امکان مى‏داد که از زیر بار این تعهد شانه خالى کند. دولت ایران، روى وعده‏هاى (پوچ و فریبنده) سفیر انگلیس به قرارداد گلستان تن داد و طی چهارده سال فترت میان جنگ‌هاى اول و دوم ایران و روس، به گونه‏هاى مختلف (و از آن جمله: اعزام سفیر به دربار تزار، و نیز پیغام‌هاى مکرر به اولیای امور لندن) کوشید زمینه استرداد قفقاز اشغالى به میهن اسلامى را فراهم آورد، ولى در این راه، با بى‏اعتنایى آشکار روس‌ها به سفیر ایران (امتناع تزار از ملاقات با سفیر ایران در پترزبورگ به مدت دو سال، و بعد هم او را دست خالى به ایران بازگرداندن) و دفع‌الوقت انگلیسی‌ها روبه‌رو گردید و نهایتاً معلوم شد که وعده انگلیسی‌ها و چراغ سبز روس‌ها، از سر فریب و نیرنگ بوده و فلسفه‏اى جز خام کردن ایرانیان و ایجاد صلح بین ایران و روس براى حل مشکل ناپلئون نداشته است (رک: طاهری، تاریخ روابط بازرگانى و سیاسى ایران و انگلیس، ج 2، فصل اول: درخت تلخ سرشت). عباس‌میرزا، حتى پس از قرارداد ترکمن‌چاى، کوشید شخصاً به روسیه رود و در دیدار با تزار مسائل را حل کند، که فرمانده قشون روسیه در قفقاز، ژنرال پاسکیوسچ، به عذر اینکه اکنون تزار در مسافرت است مانع این کار شد. سخنان عباس‌میرزا در چمن سلطانیه درباره تزویر و عهدشکنى روس‌ها، ناظر به این تجارب تلخ سیاسى بود.

[45]ــ تاریخ ایران دوره قاجاریه، ترجمه ع. وحید مازندرانى، صص 200 ــ 199

[46]ــ نقش روحانیت پیشرو...، ص 120

[47]ــ همان، ص 123

[48]ــ همان، صص 126-125

[49]ــ بررسی‌هاى تاریخى، سال 9، ش 2 (خرداد ــ تیر 1353)، ص 55

[50]ــ همان، صص 64 ــ 65 و 67؛ درباره اقدامات عمرانى و نظامى عباس‌میرزا در آذربایجان همچنین رک: جهانگیرمیرزا، همان، صص 10 ــ 9 و 191ــ 187؛ گاسپار دروویل، سفر در ایران، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، صص 34 ــ 33، 251 ــ 249 و 268

[51]ــ تاریخ بازرگانى و سیاسى ایران و انگلیس...، ج 2، ص 75

[52]ــ نامه‏هاى پراکنده قائم‏مقام، بخش یکم، ص 48

[53]ــ خان ملک ساسانى، همان، ج 2، ص 9

[54]ــ عباس‌میرزا در نامه‏اى (به قلم قائم‌مقام) خطاب به میرزا بزرگ نوشته است: «اگر صحبت ارباب کمال را طالب باشید مثل جناب حاجى [ملارضا همدانى‏] و حاجى عبدالرزاق بیک [دنبلى‏] ادیب کاملى در آت‌ن شهر است» (منشآت قائم‏مقام، چاپ محمد عباسى، ص 136). همدانى، همچنین، رساله‏اى موسوم به «مفتاح النبوه» در ردّ کتاب هنرى مارتین (کشیش انگلیسى مأمور اخلال در عقاید مسلمانان از سوى کمپانى هند شرقى بریتانیا) دارد که میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام بر آن دیباچه‏اى نگاشته و در آن، حاجى ملارضا همدانى را با القابى چون «حکیم عهد و وحید عصر و داناى جهان و...» ستوده و از توجه خاص ولیعهد به وى یاد کرده است (همان، صص‏290 ــ 281).

[55]ــ براى متن این رساله رک: ابوالفضل حافظیان، رساله جهادیه حاج ملارضا همدانى، مندرج در: حکومت اسلامى، سال 2، ش 1 (بهار 1376)، صص 217 ــ 209

[56]ــ اسناد و مکاتبات تاریخى ایران قاجاریه، ج 2  (از 1239 تا 1263 ه.ق)، به اهتمام محمدرضا نصیرى، ص 79

[57]ــ نامه‏هاى پراکنده قائم‏مقام، به کوشش جهانگیر قائم‏مقامى، بخش یکم، ص 65

[58]ــ همان، ص 80؛ نیز همو در نامه به آقامحمدحسن (مورخ رمضان 1244)، با اشاره به شکست دولت عثمانى از روسیه (که بلافاصله پس از تحمیل قرارداد ترکمن‌چاى بر ایران بود) با دریغ و افسوس خاطرنشان ساخته است: «بر عالم معلوم است که هرگاه این دو دولت به این وضع از هم سوا نمى‏شدند پشت به پشت یکدیگر مى‏دادند نه آخسقه و قارص و بایزید [مناطق عثمانى‏] بر باد مى‏رفت، نه ایروان و نخجوان و طالش به دست روس مى‏افتاد» (اسناد و مکاتبات تاریخى ایران قاجاریه، ج 2 (از 1239 تا 1263 ه.ق)، همان، ص 113).

 براى تأیید شکست‏ناپذیر بودن روس‌ها از زبان کارشناسان انگلیسى آن روزگار (سر جان مک نیل و سر هنرى رالینسون) رک: ابوالقاسم طاهری، تاریخ بازرگانى و سیاسى ایران و انگلیس، ج 2، ص38، چنان‌که گرنت واتسون، عضو مهمّ سفارت انگلیس در اوایل سلطنت ناصرالدین‌شاه، نیز تصریح کرده است: «فتوحات فرماندهان روس بیشتر ناشى از سستى شاه و نارضامندى اتباعش بود نه از برکت فنون جنگى و یا هنرنمایى یا از جهت فعالیت فوق‏العاده آنها» (تاریخ ایران دوره قاجاریه، ترجمه ع. وحید مازندرانى، همان، ص 221).

[59]ــ گاسپار دروویل، همان، صص 257 ــ 256؛ لاچین‌خان، سردار شجاع و کارآمد گرجى، کسى است که به اعتراف مکرر عباس‌میرزا، با دلاورى و فداکارى شگرف خویش، و قربانى دادن فرزند برومندش، قشون ایران به رهبرى عباس‌میرزا در جنگ با چوپان اوغلى پاشاى عثمانى را از شکست قطعى رهانید. به نوشته عباس‌میرزا در نامه به فرزندش محمدمیرزا (محمدشاه بعدى)، لاچین‌خان پس از خروج از گرجستان و پیوستن به فتحعلى‏شاه، پیشنهادهایى داد و متعهد شد که در صورت اجرای آنها، پیروزى ایران و شکست روسیه را تضمین مى‏کند، ولى اولیاى دولت ایران «همه را عذر آوردند (و) افسوس... وقتى دانستند (که) فایده نداشت» (ابوالقاسم لاچینی، عباس‌میرزا نایب‌السلطنه، ص 66).

[60]ــ اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ، به کوشش محمد مشیرى، صص 63 ــ 62؛ گاسپار دروویل (افسر فرانسوى تحت امر عباس‌میرزا و صاحب سرّ وى در جنگ‌هاى دوره اول ایران و روس) نیز پذیرش صلح گلستان توسط فتحعلى‏شاه را «برخلاف میل و تصمیم آشکار ولیعهد» دانسته (گاسپار دروویل، همان، صص 31 و 166). وی نوشته است: «عباس‌میرزا تا آنجا که قدرت داشت با عقد پیمان اخیر صلح با روسیه [قرارداد گلستان‏] مخالفت مى‏ورزید» (همان، ص 179).

[61]ــ گزارش هنرى ویلاک (سفیر انگلیس در دربار فتحعلى‏شاه) به لندن (مورخ مارس 1826) حاکى است که عباس‌میرزا، شاه را از پذیرش سازش موقتى که توسط فتحعلى‏خان بیگلربیگى تبریز در فوریه 1825.م در تفلیس بین ایران و روسیه حاصل شده بود منصرف کرد (رک: اسناد وزارت خارجه انگلیس، 27/60 ، گزارش ویلاک، 31 مارس 1826 و نیز: منصوره اتحادیه، همان، ص 45، نامه ویلاک به کانینگ (وزیرخارجه انگلیس)، سپتامبر 1825)

[62]ــ دروویل، «نقشه نبرد... بسیار عاقلانه» ولیعهد براى بازپس‏گیرى قفقاز اشغالى را تشریح کرده است (گاسپار دروویل، همان، ص 179).

[63]ــ محمدابراهیم باستانى پاریزى، حماسه کویر، ص 669

[64]ــ رک: منشآت قائم‌مقام، همان، ص 5 و نیز: نامه‏هاى الکساندر گریبایدوف درباره ایران مربوط به سلطنت فتحعلى‏شاه قاجار، ترجمه رضا فرزانه، صص 42 ــ 35

[65]ــ تاریخ جنگهاى ایران و روس، یادداشتهاى... وقایع نگار...، همان، صص 173 ــ 172

[66]ــ منشآت قائم‏مقام، همان، ص 83

[67]ــ همان، صص 360 ــ 359

[68]ــ همان، ص 5؛ عبدالرزاق بیگ دنبلى در مآثر سلطانیه (صص 325 ــ 324) نوشته است: یرمُلوف در 1232 به ایران آمد و «از قائم‌مقام صدر دولت» یعنى میرزا بزرگ «به سبب بعضى مکالمات که ایلچى را صرفه نبود دلگران» شد. نیز رک: سعید نفیسی، تاریخ سیاسى و اجتماعى ایران در دوره معاصر، ج 2، صص 85 ــ 84 و 93 ــ 92

[69]ــ فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، ج 2، صص 302

[70]ــ نامه‏هاى الکساندر گریبایدوف درباره ایران مربوط به سلطنت فتحعلى‏شاه قاجار، همان، صص 50 ــ 49

[71]ــ ابوالقاسم طاهرى، همان، ج1، ص 470 به نقل از: اسناد محرمانه وزارت‌خارجه انگلیس مورخ سال 1812 موجود در در بایگانى اسناد ملّى انگلیس زیر شماره  60/7-1812 .F.O، پرونده 7، نامه اوزلى به لرد کاسل رى، 30 دسامبر 1812

[72]ــ حسین نخجوانى، مواد التواریخ، ص 313

[73]ــ رک: منشآت قائم‏مقام، همان، بخش اشعار، صص 49 ــ 46

[74]ــ همان، ص 292: قدر اللَّه نقض الروس به نفذ سهامه...

[75]ــ همان، صص 76-75

[76]ــ همان، ص 21

[77]ــ همان، بخش اشعار، صص 34-33 و صفحات قبل و بعد.

[78]ــ این جنگ، که روس‌ها در آن، با دادن هزار کشته شکست فاحش خوردند، به اسم آباران معروف است. براى گزارشى از این نبرد رک: تاریخ جنگهاى ایران و روس، یادداشتهاى... وقایع نگار...، همان، صص 239 ــ 238

[79]ــ منشآت، قائم‌مقام، همان، بخش اشعار، صص 112-108

[80]ــ مقصود، عباس‌میرزا نایب السلطنه است.

[81]ــ تاریخ جنگهاى ایران و روس، یادداشتهاى... وقایع نگار...، همان، مقدمه مصحح، ص 35

[82]ــ میرزا محمدعلى ظاهراً مقصود میرزا محمدعلى آشتیانى مستوفى دستگاه ولیعهد است که از سوى وى در سال 1238 براى عقد صلح با عثمانى روانه ارزنه‌الروم گردید. رک: منشآت قائم‌مقام، همان، نامه عباس‌میرزا (به قلم قائم‌مقام) خطاب به محمدعلى آشتیانى، صص 10 ــ 4

[83]ــ ظاهراً مقصود میرزا تقى‏آقا على‌آبادى است که از ادبا و منشیان آن زمان، و از دوستان قائم‌مقام بود. براى شعر او در مدح قائم‌مقام رک: دیوان شعر قائم مقام، گردآورى وحید دستگردى، ص 65

[84]ــ منشآت قائم‌مقام، همان، صص 49 ــ 48

[85]ــ ابوالقاسم لاچینى، همان، ص 67

[86]ــ تاریخ ایران دوره قاجاریه، ترجمه وحید مازندرانى، همان، ص 212

[87]ــ رساله شکوائیه، قائم‌مقام، مندرج در: منشآت قائم‌مقام، چاپ عباسى، ص 362: حتى امرت من حضره ولایه العهد الى سدّه خلافه العصر لاعرض نبذاً من مصالح الثغر و اصلح بعضاً من مفاسد الامر...

[88]ــ معتمدالدوله نشاط، از متصدیان امورخارجه در زمان فتحعلى‏شاه.

[89]ــ منشآت قائم‌مقام، چاپ عباسى، ص 75

[90]ــ نامه‏هاى پراکنده قائم‌مقام، همان، بخش یکم، صص 46 ــ 44

[91]ــ هنرى ویلاک (سفیر انگلیس در دربار فتحعلى‏شاه) نوشته است: شاه را دیده بودند که به‏ تلخى «در هنگام صحبت از بدبختى‏هاى مسلمانان در زیر یوغ حکومت روسیه» مى‏گرید (حامد الگار، همان، ص 149).

[92]ــ نامه‏هاى پراکنده قائم‌مقام، همان، بخش یکم، صص 49 ــ 48

[93]ــ همان، صص 51 ــ 50

 

 

 

 

تبلیغات