آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

هم زمان با دوره ای که حکومت مستقل و ملی در ایران توسط صفویان به وجود آمد و ایران از نظام سیاسی خلافت استقلال یافت، اقوام پراکنده شمال دریای خزر و سیبری نیز با محوریت قوم روس توانستند حکومتی مقتدر و مرکزی به وجود آورند که روسیه نامیده شد. طبیعی بود که این دو حکومت نوبنیاد نمی توانستند نسبت به یکدیگر بی تفاوت بمانند و پس از دوره ای روابط تجاری و فرهنگی غیررسمی، به مبادله سفیر و برقراری روابط دیپلماتیک رسمی با یکدیگر روی آوردند. در حال حاضر حدود چهار قرن است ایران و روسیه در خاک یکدیگر کنسولگری و سفارتخانه دارند. اما تحولات تاریخی، روابط ایران و روسیه را در افت و خیزهای ملایم و گاه ناملایمی انداخت و در دوره ای بزرگ ترین جنگ ها و دشواری ها را به میان آورد.دانستن زمینه ها، علل و نتایج رویدادهای دیپلماتیک میان ایران و روسیه از ابتدا تا هم اکنون، چیزی نیست که به راحتی به دست آید و خواننده و نگارنده تاریخ باید سال ها عمر صرف کند تا به چنین احاطه ای دست یابد، اما ضرورت این دانستن برای استقلال، امنیت و پیشرفت کشورمان به قدری زیاد است که ارزنده و بجا خواهد بود مؤسسات و زبدگان عرصه تاریخ نگاری ایران آن را در اولویت های اولیه قرار دهند. دکتر داوود کیانی از استادان و محققان جوان و پرکاری است که به این اهمیت پی برده و آن را در پژوهش های تاریخی در اولویت قرار داده است. او، با تحقیقات و تالیفات بسیار و سوابق مدیریت پژوهشی، هم اکنون معاون سردبیر فصلنامه ایراس و دبیر سایت خبری ــ تحلیلی این مؤسسه، عضو شورای علمی «مؤسسه مطالعات روسیه، آسیای میانه و قفقاز»، عضو انجمن دوستی ایران و روسیه، و مدرس دانشگاه است.

متن

هم‌زمان با دوره‌ای که حکومت مستقل و ملّی در ایران توسط صفویان به‌وجود آمد و ایران از نظام سیاسی خلافت استقلال یافت، اقوام پراکنده شمال دریای خزر و سیبری نیز با محوریت قوم روس توانستند حکومتی مقتدر و مرکزی به‌وجود آورند که روسیه نامیده شد. طبیعی بود که این دو حکومت نوبنیاد نمی‌توانستند نسبت به یکدیگر بی‌تفاوت بمانند و پس از دوره‌ای روابط تجاری و فرهنگی غیررسمی، به مبادله سفیر و برقراری روابط دیپلماتیک رسمی با یکدیگر روی آوردند. در حال حاضر حدود چهار قرن است ایران و روسیه در خاک یکدیگر کنسولگری و سفارتخانه دارند. امّا تحولات تاریخی، روابط ایران و روسیه را در افت و خیزهای ملایم و گاه‌ ناملایمی انداخت و در دوره‌ای بزرگ‌ترین جنگ‌ها و دشواری‌ها را به میان آورد.

دانستن زمینه‌ها، علل و نتایج رویدادهای دیپلماتیک میان ایران و روسیه از ابتدا تا هم‌اکنون، چیزی نیست که به‌راحتی به‌دست آید و خواننده و نگارنده تاریخ باید سال‌ها عمر صرف کند تا به چنین احاطه‌ای دست یابد، اما ضرورت این دانستن برای استقلال، امنیت و پیشرفت کشورمان به‌قدری زیاد است که ارزنده و بجا خواهد بود مؤسسات و زبدگان عرصه تاریخ‌نگاری ایران آن را در اولویت‌های اولیه قرار دهند. دکتر داوود کیانی از استادان و محققان جوان و پرکاری‌ است که به این اهمیت پی برده و آن را در پژوهش‌های تاریخی در اولویت قرار داده است. او، با تحقیقات و تألیفات بسیار و سوابق مدیریت پژوهشی، هم‌اکنون معاون سردبیر فصلنامه ایراس و دبیر سایت خبری ــ تحلیلی این مؤسسه، عضو شورای علمی «مؤسسه مطالعات روسیه، آسیای میانه و قفقاز»، عضو انجمن دوستی ایران و روسیه، و مدرس دانشگاه است.

متن زیر را، که حاصل گفت‌وگوی زمانه با این محقق ارجمند درباره «روابط ایران و روسیه، از گذشته تا حال» است به شما عزیزان تقدیم می‌نماییم.

 

جناب آقای دکتر کیانی همان‌طورکه مستحضرید، روابط ایران و روس و مسائل بین دو کشور، موضوع‌ پردامنه‌ای در همه عرصه‌های سیاسی و تاریخی کشور ما بوده و حتی بسیاری از مسائل کنونی ریشه در این زمینه‌های تاریخی دارد، بر همین اساس نشریه زمانه قصد دارد در این شماره روابط تاریخی ایران و روس را بررسی کند. اگر جنابعالی تقسیم‌بندی یا دیدگاه ویژه‌ای برای ورود به بحث دارید، خواهشمندم در آغاز گفت‌وگو بیان بفرمایید.

برحسب تقسیم‌بندی که بنده مدنظر دارم بحث‌ را می‌توان به سه محور تفکیک کرد؛ اول اینکه اصولاً به لحاظ تاریخی چرا روابط ایران و روسیه پرفرازونشیب بوده است و دلیل این فرازونشیب‌ها چیست؟ نگاه روس‌ها به ما و نگاه ما به روس‌ها چگونه بوده است؟ دوم، آسیب‌شناسی مطالعات روابط ایران و روسیه است که براساس آن، ادبیات کلیشه‌ای حاکم بر این مناسبات را نقد نماییم. محور سوم نیز تحلیل و بررسی روابط کنونی ایران و روسیه است.

چنانچه بحث را از محور اول آغاز کنیم، باید به این نکته اشاره کنم که تقریباً تمام مورخان و محققانی که در این حوزه مطالعاتی کرده‌اند متفق‌القول‌اند که روابط ایران و روسیه دارای اوج و حضیض‌های متعددی است و این اوج و حضیض‌ها در دوره‌های مختلف تاریخی، چه دوره صفویه و چه دوره قاجار و حتی دوره پهلوی، وجود دارد. اگر بخواهید روابط ایران و روسیه را دیرینه‌شناسی و تبارشناسی بکنیم مشهور تاریخی این است که می‌گویند از همان زمان ورود اقوام اسلاو به منطقه روسیه (در قرن سوم میلادی)، آشنایی آنها با ایرانی‌هایی که در منطقه قفقاز ساکن بودند آغاز شد و همین آشنایی بستری را برای تنش‌ها و کنش‌های متقابل ایجاد کرد. در سده‌های اول اسلامی هم ایران و روسیه با هم ارتباط داشتند، منتها در آن زمان در روسیه دولت یکپارچه‌ای وجود نداشت، بلکه منظور از روسیه اقوام متفرق این منطقه بودند که هرکدامشان به نمایندگی با ایران وارد گفت‌وگو می‌شدند. نقطه آغاز روابط ایران و روسیه، به معنای روابط میان دو حکومت، به دوره صفوی، و اعزام اولین سفیر ایرانی، به نام سیدحسین از سوی شاه‌سلطان حسین صفوی در نیمه نخست قرن شانزدهم میلادی (سال 1553.م)، که پس از آن مبادله سفیر انجام شد، بازمی‌گردد. معمولاً در روابط بین‌الملل، برای بررسی روابط میان دو کشور، منافع و تهدیدها را مدنظر قرار می‌دهند؛ اینکه چه عواملی سبب همکاری و چه عواملی سبب تنش و تعارض میان دو کشور می‌شود. در دوره‌ای که شاه سلطان‌حسین صفوی به روس‌ها نزدیک شد دو طرف با تهدیدهای مشترک روبه‌رو بودند که اولین و مهم‌ترین آن، امپراتوری عثمانی و موضوع گسترش ارضی و فتوحات این امپراتوری در منطقه قفقاز بود؛ منطقه‌ای که در آن موقع در حاکمیت بلامنازع ایران بود و روس‌ها هم آن موقع ادعایی نسبت به مالکیت این سرزمین‌ها نداشتند. شاه سلطان حسین دست یاری به سمت روس‌ها دراز کرد تا برای مقابله با عثمانی‌ها با هم متحد شوند. روس‌ها هم که نمی‌خواستند عثمانی‌ها در منطقه قفقاز رسوخ پیدا بکنند به درخواست امیران پاسخ مثبت دادند. به این ترتیب روابط دو کشور تقریباً بر پایه روابط سیاسی ــ امنیتی استوار گردید. مسئله دیگر آسیای مرکزی و هند بود. اما ما از این مقطع که بگذریم بعد از مدتی که مسئله عثمانی کم‌رنگ‌تر ‌شد، در دوره قاجار جنگ‌های ایران و روسیه به وقوع پیوست که به انعقاد عهدنامه‌های گلستان و ترکمن‌چای منجر شد. سوای هرگونه مقاصد و نیّاتی که روس‌ها از سرزمین‌گشایی در قفقاز و آسیای مرکزی داشتند، این جنگ‌ها تأثیر پایداری بر روابط ایران و روسیه گذاشت که حتی درحال‌حاضر نیز تأثیرات آن را در حوزه فرهنگی مشاهده می‌کنیم. به اعتقاد من، برای فهم نگاه روسیه به ایران لازم است تا از یک دیدگاه روان‌شناسی تاریخی نیز بهره برد. یک دیدگاه نسبتاً شایع در ایران وجود دارد که سیاست روسیه نسبت به منطقه را براساس «سیاست روسیه در دسترسی به آب‌های آزاد» تحلیل می‌کند. بر پایه این نگرش، روسیه به لحاظ تاریخی همواره نیّت تعرض به سرزمین‌های ایران داشته است و ادّله این موضوع را نیز جنگ‌های ایران و روسیه در نیمه نخست قرن نوزدهم و یا اقدام روسیه در اشغال منطقه شمالی کشور در خاتمه جنگ جهانی دوم در نظر می‌گیرند. می‌خواهم بگویم این دیدگاه از نظر تخصصی مخدوش بوده و آئینه شفافی برای انعکاس نیات و نگرش روسیه نسبت به ایران نیست. روسیه کشوری بسیار پهناور است و به تنهایی چندین برابر قاره اروپاست. جغرافیادانان سیاسی معتقدند که مدیریت چنین کشوری کار بسیار سختی است. آلکسی آرباتف، تحلیل‌گر و متخصص مسائل روسیه، معتقد است که حکومت روسیه به دلیل این موقعیت ژئوپلیتیکی خود ذاتاً یک بازیگر امنیتی است؛ یعنی چون سرزمینی بسیار پهناور دارد که با کشورهای بسیاری همسایه است، همواره دارای نوعی احساس تهدید از این همسایگان است و همین احساس سبب شده است که همیشه در روابطش با کشورها نگرش‌های امنیتی داشته باشد. روسیه در قرون هیجدهم و نوزدهم میلادی نیز برای اینکه مرزهای طبیعی خود را از گزند همسایگان مصون نگاه دارد می‌کوشید تا مناطق حائل حول مرزهای طبیعی خود ایجاد نماید. علت اصلی نگاه تهاجمی روس‌ها به ایران همین مسئله بوده است؛ یعنی ایران در تاریخ ذاتاً برای روسیه اهمیت نداشته است. بنابراین اگر  روس‌ها در ایران نفوذ می‌کردند و یا مناطق آسیای مرکزی و قفقاز را از آن کشور به زور می‌ستاندند برای آن بوده است که از ناحیه ایران تحت نفوذ قوی‌ترین قدرت استعماری وقت، انگلیس، احساس امنیت داشته باشند. به لحاظ تاریخی هیچ‌گونه سند مطمئن و محکمی وجود ندارد که نشان بدهد روس‌ها به دنبال این بودند که ایران را تصرف و مستعمره خود بکنند و به آب‌های آزاد خلیج فارس و دریای عمان دست یابند.

براین‌اساس وصیت‌نامه پتر کبیر، که در آن به جانشینان خود وصیت کرده بود به آب‌های گرم خلیج‌فارس دست یابند، سند تاریخی نیست؟

مبنا قرار دادن این وصیت‌نامه در تحلیل سیاست خارجی روسیه، حتی اگر واقعی باشد، باعث چشم‌پوشی از واقعیت‌ها می‌شود. علاوه بر این، اعتبار و وجود خارجی این وصیت‌نامه محل تردید جدی است. یک دیدگاه آن است که سیاست دسترسی به آب‌های آزاد را، که به پتر کبیر منتسب کرده‌اند، دولت استعماری وقت انگلستان ابداع کرد تا بتواند نوعی نیروی بازدارنده در برابر روسیه ایجاد بکند و ایرانی‌ها از ترس اینکه این وصیت‌نامه اجرا شود از همان بدو امر، موضع تدافعی نسبت به روسیه گرفتند؛ درواقع این جمله تاریخی، روس‌ها را بیشتر متضرر کرده است تا منتفع. اما متأسفانه دیده می‌شود که این عبارت را کارشناسان و تحلیل‌گران در تبیین رفتار تاریخی روس‌ها نسبت به ایران مرتب استفاده می‌کنند. به‌طور کلی یک الگوی فکری شایع در ایران نسبت به روسیه وجود دارد و آن این است که روسیه قصد تجاوز به ایران، تصرف این کشور و مستعمره کردن آن را داشته است، اما واقعیت این است که اسناد و شواهدی وجود ندارد که نشان دهد در آن زمان ایران برای روسیه ارزشمند بوده است. فقط از این نظر ایران محل توجه روسیه بود که این کشور می‌تواند امنیت مرزی آن را به خطر اندازد.

آقای دکتر مسئله نفت و اینکه شوروی به دنبال امتیاز نفت شمال بود و برای کسب چنین امتیازی فشارهایی بر دولت ایران وارد ‌کرد از نظر جنابعالی هماهنگ با سیاست استعماری این کشور نسبت به ایران نبود؟

به نظر بنده اگر روس‌ها آن‌قدر ولع برای نفت شمال داشتند، به راحتی و با دیپلماسی قوام و تهدیدات ترومن در آن زمان، شمال ایران را تخلیه نمی‌کردند. شاید عده‌ای بگویند که دلیل این امر غنی بودن کشور روسیه از لحاظ نفت و گاز است؛ معمولاً کشوری که از لحاظ انرژی غنی باشد کمتر به کشورهای مشابه در همین زمینه چشم دارد. منتها روس‌ها هیچ‌وقت نسبت به تصرف مناطق ایران ــ البته به جز مناطقی که طی عهدنامه‌های گلستان و ترکمن‌چای به دست آوردند ــ اصرار و مقاومتی نشان ندادند و حتی هیچ‌گاه از حزب توده برای براندازی نظام سیاسی در ایران و کمونیستی کردن کشور، به معنای واقعی آن، استفاده نکردند. زمانی که رضاشاه اعضای این حزب و دیگر کمونیست‌ها را سرکوب می‌کرد شوروی بیانیه‌ای صادر می‌کرد و مخالفت خود را اعلام می‌نمود، اما بعد دوباره روابط میان دو کشور گرم می‌شد. واضح‌تر بگویم برای روس‌ها این مسئله که چه کسی در ایران حاکم باشد چندان اهمیت نداشت، بلکه مسئله مهم آن بود که در ایران رژیمی قدرتمند و غیردشمن حاکم باشد و نه لزوماً متحد؛ درواقع در همین حد که با روسیه عناد نداشته باشد برای روس‌ها کافی بود. از نظر روسیه، وجود حکومت ضعیف در ایران تأثیر منفی بر مرزهای آن کشور می‌گذاشت و سبب ناامنی قومی در این کشور می‌شد که این ناامنی قومی خود می‌توانست به درون سرزمین‌های روسیه که از نظر قومی متکثر بود، سرایت نماید. به همین دلیل بعد از انگلستان، شوروی دومین کشوری بود که حکومت رضاخان را به رسمیت شناخت؛ زیرا روس‌ها اعتقاد داشتند رضاخان می‌تواند ایران را یکپارچه نگاه دارد و اجازه ندهد واگرایی‌های هویتی احتمالی به درون مرزهای شوروی سرایت پیدا بکند. این مسئله در دوره‌های مختلف وجود دارد، به طور مثال در زمان حکومت محمدرضاشاه شوروی‌ها از اینکه او متحد امریکایی بود خیلی عصبانی نبودند؛ همین قدر که می‌دیدند شاه منطقه را یکپارچه نگاه داشته است، بحران به آن معنا وجود ندارد و امریکا سبب از بین رفتن روابط ایران و شوروی نشده است راضی بودند. به اعتقاد بنده شوروی‌ها در مقاطع مختلف می‌توانستند ایران را اشغال کنند، اما این کار را نکردند. در واقعه سال 1920.م که سفیر روسیه در ایران را به قتل رساندند روس‌ها بلافاصله سربازهایشان را به گیلان و مناطق شمالی کشور ایران فرستادند و مناطقی را اشغال کردند، اما در مدت کوتاهی و با انعقاد قراردادی در همان سال، ایران را تخلیه نمودند.

در آن زمان روسیه اصلاً قدرت استعماری محسوب نمی‌شد؛ چون کشوری صنعتی نبوده و انقلاب صنعتی به آن شکل در این کشور پدید نیامده بوده، ازهمین‌رو عملاً به دنبال مستعمره کردن کشورهای افریقایی و شرق دور و... نبود. در آن زمان روسیه کشوری بود با وسعت و جمعیت بسیار و پیشینه تاریخی و فرهنگی، که خودبه‌خود یک قدرت محسوب می‌شد، به همین دلیل بین رفتار روسیه با ایران و رفتار کشورهایی مثل فرانسه و انگلیس با ایران تفاوت‌هایی وجود داشت. روس‌ها تصرف ایران یا نفوذ در آن را ارزشمند تلقی نمی‌کردند؛ چون اصلاً کشوری استعماری و صنعتی محسوب نمی‌شدند که به دنبال مواد خام و عرضه کالاها و صنایع‌شان در کشور مستعمره باشند. این مسئله تا بعد از انقلاب بلشویک که بالاخره روسیه رو به صنعتی شدن رفت و در عرض چند دهه به کشوری صنعتی مبدل شده، وجود داشت.

این تفاوتی که شما بین روسیه با انگلستان، فرانسه و پروس آن زمان ــ که بعداً به امپراتوری آلمان تبدیل شد ــ قائل شدید صحیح است؛ البته روس‌ها صنعتی بودند اما نه به اندازه انگلستان و فرانسه. به‌‌طور مثال آشنایی ایرانیان با مدرنیته از طریق روس‌ها بوده است نه از طریق انگلستان و فرانسه؛ در جنگ‌های ایران و روس بود که عباس‌میرزا فهمید که ایران چقدر از گردونه تمدن و مدرنیته عقب است؛ یعنی زمانی که سلاح‌های روسی را دید فهمید که دنیا تغییر کرده است؛ درواقع ما از طریق روسیه فهمیدیم که دنیا تغییر کرده است، اما ما همچنان در خوابیم. اما همان‌گونه‌که گفته شد، صنعتی شدن روسیه اساساً درخور قیاس با انگلستان و فرانسه نبود. کما اینکه در قرون هیجدهم و نوزدهم میلادی، واهمه انگلستان از فرانسه بیشتر از روسیه بود؛ چون فرانسه ادعای استعماری در افریقا، خاورمیانه و خاور دور داشت اما روسیه نه. این کشور فقط خواهان استیلا بر مناطق پیرامونی خود در اروپای شرقی، بالکان، قفقاز و آسیای مرکزی بود.

جناب دکتر کیانی آیا ماهیت روابط ایران و روسیه در دوران انقلاب کمونیستی یا بلشویکی نسبت به دوران امپراتوری تزاری تفاوت پیدا کرد یا اینکه در زمان تشکیل اتحاد جماهیر شوروی هم، روابط ایران و شوروی براساس همان روابط سنتی تعریف شده بود؟

در روابط بین‌الملل ما با عاملی به نام جبر جغرافیا سروکار داریم. بدین‌معناکه بخش عمده‌ای از رفتار کشورها، فارغ از نظام‌ سیاسی یا ایدئولوژی حاکم بر آنها، متأثر از مسائل جغرافیایی آنهاست. بر همین اساس بین تحلیل‌گران روابط بین‌الملل مشهور است که روسیه دوران تزاری با روسیه دوران کمونیستی و بلشویکی، از نظر رفتارهای بین‌المللی آن کشور تفاوت ذاتی وجود ندارد و فقط جلوه‌های سیاست جهانی‌ آن دو دولت متفاوت بوده است. یعنی روابط شوروی با چین، کشورهای اروپایی و امریکا نسبت به روابط روسیه تزاری با این کشورها تغییری نکرد؛ به عبارت دیگر بعد از انقلاب روسیه، روابط روسیه و اروپا از حالت رقابت به مشارکت مبدل نشد، اما جلوه‌های آن تغییر پیدا کرد، اما رابطه شوروی با ایران نسبت به روابط روسیه تزاری با این کشور تفاوت کوچکی پیدا کرد؛ انقلابیون بلشویک وقتی که به اریکه قدرت تکیه زدند کوشیدند چهره مثبتی از انقلابشان به کشورهای منطقه نشان بدهند. انقلاب در هر کشوری با هیجان‌های بسیاری همراه است، اما به‌تدریج که دوره انقلابی طی می‌شود، احساس فروکش می‌کند و عقلانیت دوباره برمی‌گردد. در این دوران، روس‌ها برای اینکه بتوانند پیام انقلابشان را صادر کنند کوشیدند خودشان را در مقام قدرت نرم نشان بدهند، به‌طوری‌که تصویر بهتری از خود به منطقه ارائه دهند، به همین خاطر عهدنامه مودّت و قرارداد 1921 را با ایران امضا کردند. هرچند که شوروی سرزمین‌های ایرانی را مسترد ننمود اما، برای مالکیت ایران در منطقه خزر، بحث «دریای ایران و شوروی» را مطرح کردند، و کوشیدند به گونه‌ای از ایران در منطقه دلجویی کنند، اما همان‌طورکه عرض کردیم تاریخ نشان می‌دهد که هرچه که از سن و سال شوروی جوان در آن زمان می‌گذرد دوباره آن روحیه ذاتی روس‌ها که نوعی رفتار امپراتورگونه در منطقه است، بازمی‌گردد. در این دوره روس‌ها از گروه‌های جدایی‌طلب و فرقه‌گرا در ایران حمایت نمودند. اگرچه این حمایت ابزاری برای اعمال فشار به دولت مرکزی ایران داشت، نوع رفتار آنها مانند اقدامات انجام‌شده در دوران تزاری بود؛ درواقع روس‌ها دوباره به ذات اولیه خود بازگشتند. این نشان می‌دهد که انقلاب‌ها زیاد نمی‌توانند رفتار کشورها را که ناشی از جبر جغرافیا و فرهنگ استراتژیک است، تغییر دهند.

خود انقلاب بلشویکی چه تأثیری بر محیط داخلی ایران گذاشت و آیا حزب توده حزبی هدایت‌شده و عامل نفوذی شوروی به حساب می‌آمد؟

همان‌طورکه عرض کردم، شواهد تاریخی نشان نمی‌دهند که روسیه از حزب توده به صورت ابزاری برای تغییر نظام سیاسی در ایران استفاده کرده باشد؛ شاید ایران بستر مناسبی برای پذیرش کمونیسم نبوده است یا شاید روس‌ها تمایلی به تغییر نظام سیاسی در ایران نداشتند که البته به نظر من روس‌ها تمایلی به این کار نداشتند؛ زیرا دلیلش را هم گفتم ایران کشوری است مسلمان، مناطقی هم که روسیه از ایران گرفته بود عمدتاً مسلمان بودند، ازهمین‌رو روسیه ترجیح می‌داد بین این مناطق شکاف وجود داشته باشد؛ چون اگر می‌خواست ایران را هم به سمت خود جذب یا آن را تصرف کند آن وقت مدیریت منطقه آسیای مرکزی و قفقاز برایش مشکل می‌شد. شاید همین دیدگاه سبب می‌شد روس‌ها حزب توده را وسیله‌ای بیش نبیند. رژیم پهلوی، در مواقع مختلف، حزب توده را سرکوب کرد، 53 نفر عضو مؤسس حزب را بازداشت نمود و بسیاری از سران حزب توده را اعدام کرد، اما روس‌ها در قبال این اقدامات فقط اعتراض کردند و حرکتی دال بر حمایت آشکار از آنها یا قرینه‌ای که نشان دهد روس‌ها بسیار روی این حزب حساب کرده‌اند و به‌خاطر آن حاضرند روابط خود را با ایران بازتعریف کنند، از آنها دیده نشد. آنها پس از مدتی به موضع اولیه‌شان برمی‌گشتند و نرمش از خودشان نشان می‌دادند، به همین خاطر می‌توان گفت که حزب توده برای روس‌ها بیشتر وسیله‌ای برای تغییر رفتار نخبگان ایرانی بوده است نه وسیله‌ای برای تغییر نظام سیاسی در ایران.

روسیه تزاری در کنار فرانسه، انگلستان، آلمان یا عثمانی، بازیگری بین‌المللی محسوب می‌شود به‌خاطر همین این قدرت‌ها گاهی با روسیه علیه قدرتی ثالث متحد می‌شدند، اما پس از انقلاب کمونیستی شوروی، جامعه بین‌المللی دوقطبی شد. در آن زمان بلوک غرب روسیه را به عنوان یک بازیگر در نظر نمی‌گرفت؛ یعنی هیچ‌کدام از کشورهای بلوک غرب نمی‌توانستند از این قطب جدا شوند و به‌طور مستقل با شوروی متحد شوند یا معاهده امضا کنند. مهم‌ترین تأثیر دوقطبی شدن جهان بر سیاست داخلی ایران بود که نظام سیاسی ایران هرگونه ابتکار عمل در روابط خارجی با دول بزرگ را از دست داد؛ یعنی تا پیش از انقلاب کمونیستی شوروی، ایران می‌توانست فرانسه را با روسیه علیه انگلستان متحد کند، اما پس از شکل‌گیری بلوک شرق دیگر ایران آن قدرت را نداشت؛ یعنی باید وسط منگنه‌ای به‌نام بلوک شرق و بلوک غرب خودش را حفظ می‌کرد و نمی‌توانست پاره‌ای از غرب را علیه پاره‌ای از شرق متحد کند. نظر شما دراین‌باره چیست؟

بعد از جنگ جهانی دوم و به ویژه زمانی که امریکاییان به بمب اتم رسیدند، جهان دوقطبی شد؛ در آن موقع ایران با کشوری در منطقه شمالی خود مواجه بود که یکپارچه ایدئولوژیک بود. گرچه اوایل سلطنت رضاشاه، روابط ایران با روسیه خوب بود و روابط اقتصادی این دو کشور با هم سیر صعودی داشت، یک سلسله اتفاقاتی افتاد که دوباره شوروی‌ها را نسبت به ایران ناامید کرد؛ ماجرای 53 نفر، قتل تیمورتاش در زندان، پیمان سعدآباد (سال 1937.م) از جمله این اتفاقات بود؛ درواقع از نیمه دوم حکومت رضاشاه روابط دو کشور دوباره از فراز به فرود رسید و ایرانی‌ها از شوروی‌ها فاصله گرفتند، حتی براساس دیدگاهی، انگلیسی‌ها برای اینکه شوروی‌ها با رضاخان ملاطفت بکنند اجازه می‌دادند رضاشاه ضدانگلیسی جلوه بکند. در جایی ‌خواندم که علت اعدام سفیر وقت شوروی در ایران به‌خاطر اطلاعات غلطی بود که این سفیر از تحولات ایران به شوروی مخابره می‌کرد. واقعیت این است که نگرانی ایران با انقلاب اکتبر دوبرابر شد. در همین‌جا لازم است اشاره کنم که به لحاظ فرهنگی، ایرانی‌ها چندان وقعی به روس‌ها نمی‌گذارند؛ یعنی به نوعی غرب را مظهر تمدن می‌دانند، ولی نسبت به روسیه اساساً این احساس را ندارند. به دلیل این نگرش فرهنگی، که خاطره تصرف مناطق شمالی ایران نیز در شکل‌گیری آن بسیار مؤثر بوده است، ایرانیان نسبت به روس‌ها، به‌طور اعم، و حزب توده، به‌طور اخص، دیدی روشن حاکی از نوعی پذیرندگی و استقبال نداشته‌اند.

در دوره حکومت محمدرضاشاه پهلوی، به‌ویژه بعد از کودتای 28 مرداد، روابط ایران و شوروی، به‌ویژه روابط اقتصادی و نظامی آنها در مجموع حسنه بود. با توجه به اینکه ایران یکی از ستون‌های سیاست خارجی امریکا در منطقه محسوب می‌شد، چگونه این رابطه شکل گرفت و چه منافعی برای ایران در پی داشت؟

روس‌ها ایران را به صورت همسایه‌ای سازنده می‌خواستند؛ یعنی انتظار اتحاد استراتژیک با ایران نداشتند؛ برای اینکه به لحاظ اقتصادی، امنیتی و سیاسی چشمداشتی به ایران نداشتند، همین‌که ایرانی‌ها تهدیدی برای منافع روس‌ها در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی نباشند برای آنها بسیار ارزشمند بود. همان‌گونه که ذکر کردید، ایران متحد استراتژیک امریکا بود، اما شوروی با ایران روابط حسنه‌ای داشت؛ زیرا فاکتور غرب برای روسیه در مورد ایران چندان واجد اهمیت نبود. این نکته بسیار مهمی است چون ایرانیان تصور می‌کنند که هرچه از غرب بیشتر فاصله بگیرند نزد روس‌ها محبوب‌تر می‌شوند، درحالی‌که این پنداشت اشتباه است. روس‌ها می‌دانند که هم غرب به‌خاطر موقعیت ژئوپلیتیکی ایران از این کشور چشم‌ نمی‌پوشد و هم ایران به لحاظ اقتصادی، تکنولوژی و فرهنگی نمی‌تواند از غرب چشم‌ پوشد، به همین خاطر این واقعیت را پذیرفته‌اند و به دنبال این هستند که چگونه ایرانی را که به غرب گرایش دارد مدیریت کنند. این در حالی است که هرچه ایران از غرب فاصله گرفته و به سمت روسیه حرکت کرده است، روس‌ها با درک این اضطرار ایرانی، فشارهای بیشتری در قالب کسب امتیاز بر این کشور وارد کرده‌اند؛ درواقع زمانی که ایران با غرب رابطه دارد برای روسیه محترم‌تر است و این کشور حساب بیشتری برای آن باز می‌کند تا ایرانی که با غرب رابطه ندارد.

بالاخره شاه خطر کمونیسم را به خوبی درک کرده و کمونیست‌های ایران را دشمن شماره یک خود می‌دانست. او تصور می‌کرد با مذهبی‌ها از طریق دلال‌های سیاسی و مذهبی می‌تواند کنار آید، ولی با کمونیست‌ها به هیچ عنوان نمی‌توان کنار آمد، بااین‌حال روابط اقتصادی و نظامی ایران با شوروی در سطح خوبی بود و بسیاری از تجهیزات، تسلیحات و تأسیسات صنعتی ایران از شوروی وارد می‌شد، و از طرف دیگر همین روابط سبب شده بود که زمینه مناسبی برای رفت و آمد روس‌ها در ایران فراهم شود و در سایه همین روابط بعضی از نیروهای چپ‌گرا توانستند فعالیت کنند. با وجود این مسائل چگونه محمدرضاشاه پذیرفت این روابط در این سطح باقی بماند؟

این موضوع فقط به دوره محمدرضاشاه مربوط نمی‌شود، بلکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز روابط با شوروی ادامه یافت. دلیل این مسئله هم قرار گرفتن کشور کوچکی چون ایران در همسایگی غول بزرگی به نام شوروی است. همین موضوع خودبه‌خود کشوری مثل ایران را تا درجه‌ای مجبور می‌کند نسبت به شوروی تمکین کند. در زمان جنگ تحمیلی که شوروی‌ها به عراق کمک تسلیحاتی می‌کردند، رابطه ایران با شوروی ادامه داشت و گاز آن به شوروی صادر می‌شد. بنابراین ایران، چه در دوره پهلوی و چه در دوره جمهوری اسلامی، به داشتن حداقل رابطه با شوروی ادامه داده است. چون با قطع رابطه ممکن بود تنش میان دو کشور بروز کند و ایران نگران مرزهای مشترکش با شوروی نیز باشد. بنابراین با وجود آنکه رابطه ایران زمان محمدرضاشاه با شوروی می‌توانست تقویت جناح‌های چپ و نیروهای مارکسیست را در پی داشته باشد، حکومت پهلوی این رابطه را قطع نکرد.

روابط این همسایه، که از لحاظ سیاسی، نظامی امنیتی و ایدئولوژیک هراس‌آور و مهیب به‌نظر می‌رسید، با ایران پس از انقلاب اسلامی چطور بود؟

بجاست روابط جمهوری اسلامی ایران با شوروی را در دو مقطع 1358 تا 1368 و از 1368 تا حال حاضر بررسی کنیم. در مقطع اول، با پیروی انقلاب اسلامی شوروی‌ها خوشحال شدند و از انقلاب استقبال کردند؛ چون با سقوط رژیم پهلوی یکی از متحدان اقماری امریکا در محیط استراتژیک روسیه شوروی کنار رفته بود. به علاوه دولت جدید ایران قرارداد 1959 را ملغا اعلام کرد؛ قراردادی که روس‌ها از آن بسیار بیمناک بودند. اما این شوق اولیه به ناامیدی مبدل شد. در آن زمان ماهیت انقلابی ایران برای کشورهای منطقه ناشناخته بود؛ عده‌ای می‌گفتند شعارهای آیت‌الله خمینی شبه‌مارکسیستی است و ازهمین‌رو این انقلاب را حلقه دیگری از انقلاب‌های کمونیستی شوروی می‌دانستند، اما عده‌ای دیگر، چون نیروهای ملّی‌مذهبی را در کنار امام(ره) می‌دیدند و نیز این مسئله که ایشان از فرانسه وارد ایران شده است، معتقد بودند که خیلی زود در ایران دوباره نظام لیبرالی حاکم می‌شود. همین ناشناخته بودن انقلاب ایران، نه تنها اشتباهات محاسباتی امریکا و اروپا را در پی داشت، بلکه سبب اقدامات اشتباه روس‌ها نیز شد. پس از انقلاب، با حمله شوروی به افغانستان، روابط این دو کشور کدر شد، از سوی دیگر ایران هم بلافاصله در چهارچوب سیاست نه شرقی نه غربی اقداماتی انجام داد، مثلاً مواد 6 و 5 پیمان 1921 را ملغا اعلام می‌کند. طبق این مواد روسیه، اگر احساس ناامنی از خاک ایران می‌کرد، می‌توانست تمامیت ارضی این کشور را نقض کند. ایرانی‌ها با لغو این مواد و نیز سرکوب کردن حزب توده و محکوم نمودن اقدام شوروی در حمله به افغانستان عملاً به شوروی‌ها نشان داد که تصورشان در مورد ایرانی اشتباه بوده است. عامل دومی که بیش از این عامل سبب شد روس‌ها از تغییر نظام در ایران نگران شوند، وجهه مذهبی حکومت ایران بود. براساس این نظام دینی، نظریه ام‌القرا، صدور انقلاب به کشورهای منطقه، حمایت از جنبش‌های آزادی‌بخش و کمک به جنبش‌‌های اسلام‌گرا مطرح گردید و این واقعیت سبب شد شوروی، که بسیاری از مردم آن مسلمان بودند، از جانب ایران احساس خطر کند (روسیه اولین کشور مسیحی است که بیشترین مسلمان را دارد). اگرچه بعدها ثابت شد که جهت شعارهای انقلاب اسلامی در قالب امّ‌القری، رهبری جهان اسلام، حمایت از مستضعفین و حمایت از جنبش‌های آزادی‌‌بخش، رنگ و ماهیتی ضدغربی دارد، اما در سال‌های 1979 و 1980 روس‌ها این پیش‌بینی را نمی‌نمودند. شوروی در سال‌های اولیه پیروزی انقلاب در ایران از این هراس داشت که انقلاب اسلامی به آسیای مرکزی و قفقاز سرایت کند، به همین دلیل در کنار امریکا از حامیان اصلی جنگ عراق علیه ایران بودند؛ چون می‌خواستند با این شیوه انقلاب را مهار کنند. در جنگ هشت‌ساله شوروی از کشورهایی بود که به عراق سلاح می‌داد و درواقع شهرهای ایرانی با موشک‌های روسی بمباران می‌شدند، ممکن بود امریکایی‌ها پول و امکانات به عراق بدهند، اما تسلیحات این کشور عموماً از شوروی تأمین می‌شد. در مورد ایران، اولین مسئله مهم برای شوروی مسئله آسیای مرکزی و قفقاز بود و باقی موضوعات جایگاه ثانوی داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی و پس از طرح شعارهای انقلابی، روس‌ها احساس کردند که آن منافع حیاتی آنها، که حضور در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز است، به مخاطره افتاده است. آذربایجان شیعی، تاجیکستان، قزاقستان، ازبکستان، ــ که بیشتر جمعیت آنها مسلمانان بودند ــ می‌توانستند انبار باروتی برای شوروی باشند.

در دهه دوم، یعنی از سال 1368/1989 چند اتفاق مهم ‌افتاد: جنگ عراق علیه ایران تمام شد، اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید، رهبر انقلاب اسلامی رحلت کردند، جنگ سرد دوقطبی پایان یافت، سیاستمداری عمل‌گرا به نام آقای هاشمی رفسنجانی رئیس‌جمهور ایران گردید؛ همه این عوامل دست به دست هم داد تا نگاه شوروی‌ها به ایران به عنوان کشوری تهدیدزا تغییر کند؛ البته شوروی‌ها از اواخر جنگ هشت‌ساله فهمیدند که ایران خطری برای آنها در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی ندارد و جهت شعارهای ایران به سمت اسرائیل و غرب است. به طور مشخص از سال 1368 با سفر آقای هاشمی ــ رئیس مجلس وقت ــ به مسکو، دو هفته بعد از رحلت امام‌خمینی(ره)، روابط روسیه با ایران تغییر کرد؛ از آن زمان به بعد ایران به فرصتی برای روسیه تبدیل شد و موقعیت این کشور در نزد سیاستمداران روسی، نسبت به دو دوره قبل، یعنی دوران پهلوی و دهه اول انقلاب، بهتر شد و روس‌ها دیگر از ایران به عنوان صادرکننده اسلام سیاسی نمی‌ترسیدند و ایرانی‌ها هم از روسیه به عنوان کشوری که قصد صدور انقلاب خود به ایران و توسعه نفوذ در آن را دارد نگرانی نداشتند. اساساً تجزیه شوروی سبب شد که ایران همسایگی خود را با روسیه از دست بدهد و فقط از طریق دریا با روسیه ارتباط داشته باشد. در دهه 1990 نیز روابط ایران و روسیه تحکیم شد. با این همه، باید تأکید نمود که نگاه ایران به روسیه از همان ابتدای دهه 1990 غیرواقع‌بینانه بود. ایران با این هدف به سمت روسیه رفت که بتواند در مقابل فشارهای امریکا ایستادگی کند. جنگ خسارت‌های بسیاری بر کشور وارد کرده بود، از سوی دیگر ایران با تحریم‌های غرب مواجه بود، ازهمین‌رو این کشور برای تأمین برخی نیازهای خود خصوصاً در بخش تسلیحات به روسیه روی آورد. نکته مهم آن است که ایران با ذهنیت تداوم جنگ سرد به سمت روسیه شتافت؛ یعنی معتقد بود که با وجود فروپاشی شوروی و پایان نظام دوقطبی، روسیه همچنان رقیب امریکا در نظام بین‌الملل است. این در حالی بود که روس‌ها در بسیاری از مواقع نسبت به فشارهای امریکا کم‌طاقت بودند. به‌طور مثال انعقاد قرارداد «گورــ‌ چرنومروین» که به محدود شدن صدور تسلیحات روسی به ایران منجر شد، نتیجه فشار امریکا به روسیه بود. این پنداشت اشتباه سبب شده است که عده‌ای از ایرانیان در تحلیل اقدامات روسیه، این کشور را متهم به «خیانت»، «دورویی» و تعابیری شبیه آن نمایند و چنین اعلام کنند که روسیه از ایران به صورت مهره‌ای برای باج‌خواهی از امریکا استفاده می‌کند؛ درواقع تصور اشتباه ایرانی‌ها از روسیه سبب شده است تا انباری از ادبیات کلیشه‌ای در ایران نسبت به روسیه ایجاد شود. این نگرش اساساً اشتباه است؛ زیرا همه کشورها براساس منافع ملّی خودشان اقدام می‌کنند؛ روس‌ها هیچ‌گاه به ایرانی‌ها اعلام نکردند که شما به هر قیمتی به دنبال انرژی هسته‌ای باشید ما از شما حمایت خواهیم کرد، ولی در عمل حمایت نکنند. روس‌ها همواره اعلام کرده‌اند موضع آنها درباره فعالیت‌های ایران مشخص است. کوتاه سخن در این قسمت آنکه نگاه دولتمردان ایرانی به روسیه امنیتی است؛ یعنی از روسیه انتظار دارند در مقابل امریکا به نفع ایران ایستادگی کند، حال آنکه نگاه روسیه به ما اساساً اقتصادی است؛ یعنی روسیه از ما می‌خواهد که بازاری باشیم برای فروش سلاح‌ها و کالاهایش.

در کنار عامل اول، یعنی تعارض نگاه، عامل دوم این است که ایران از روسیه می‌خواهد تا در مسائل جهانی با او باشد، درحالی‌که روسیه ایران را در مصالح دوجانبه نگاه می‌کند. این تعارض انتظار در کنار تعارض نگاه‌ها سبب شکنندگی و تعریف‌ناپذیری روابط ایران و روسیه درحال‌حاضر و نیز رواج یافتن ادبیات غیرواقعی و کلیشه‌ای در این زمینه شده است.

عامل سوم بی‌اعتمادی تاریخی ایرانی‌ها به روس‌هاست؛ چون طی تاریخ، روسیه قسمت‌هایی از ایران را تصرف کرده است، ایرانی‌ها هنوز هم نسبت به رفتارهای روسیه در نظام بین‌الملل شکاک هستند، درحالی‌که به اعتقاد بنده روس‌ها طی دو دهه اخیر عمدتاً نافع ایران بودند به طور مثال کل‌ تراز تجاری‌ ایران با روسیه، در خوشبینانه‌ترین حالت ــ که فقط محصول افزایش قیمت نفت در چند سال گذشته بوده است ــ چهار میلیارد دلار بوده است. این در حالی است که هم‌اکنون تراز تجاری ایران با ترکیه بیش از هفت میلیارد دلار است، بااین‌حال، اگر ترکیه در شورای حکام یا در نهادهای بین‌المللی دیگر علیه ایران رأی منفی بدهد خیانت‌کار تلقی نمی‌شود. در کنار این بدبینی و نیز انتظارات فزاینده‌ای که در ایران نسبت به روسیه وجود دارد، این کشور در بسیاری مواقع به ایران کمک کرده است. از جمله اینکه مقاومت روس‌ها سبب شده است قطعنامه چهارمی که علیه ایران صادر شده است حالت تحریمی نداشته باشد؛ چه‌‌بسا اگر روس‌ها نیز در جبهه غربی بودند، تحریم‌های سنگین‌تری علیه ایران وضع می‌شد. به همین خاطر معتقدم که باید نوع نگاه ایران به روسیه تغییر کند.

از نظر جنابعالی نفت و به‌طور کلی انرژی در فراز و نشیب روابط ایران و روسیه چه تأثیری خواهد داشت؟ ایران همیشه طرفدار افزایش قیمت نفت بوده است، در صورتی که قیمت نفت در سطح دنیا افزایش یابد، نفت سیبری ارزش کشف و استخراج پیدا می‌کند. چون تا حال حاضر قیمت نفت ارزان بوده، به هر شکل استخراج نفت از سیبری مقرون به صرفه نبوده است، مثلاً عربستان همیشه پایه سیاست نفتی خود را این گذاشته است که قیمت نفت تاحدی پایین بماند که برای روسیه مقرون به صرفه نباشد از سیبری نفت استخراج کند. براین‌اساس نگاه به روسیه تا چه حد در سیاستگذاری‌های ما در بخش انرژی تأثیر گذاشته است؟

به رغم آنچه ذکر شد به اعتقاد بنده یکی از جاهایی که سیاست ایران نسبت به روسیه بسیار انتقادپذیر می‌باشد، حوزه انرژی است؛ چون ایران با روسیه در حوزه انرژی رقیب است نه همکار، اما ایران به خاطر ملاحظات بین‌المللی مجبور است در بازار انرژی به روسیه اجازه یکه‌تازی بدهد؛ البته این‌گونه رفتار صحیح نیست و در اینجا باید از رفتار ایران که دست روسیه را در بازار جهانی انرژی بیش از حد باز کرده است انتقاد کرد. کشور ایران، با داشتن حدود 10 درصد ذخایر جهانی نفت و 16 درصد ذخایر جهانی گاز، کشوری بسیار موثر و نفوذگذار در نظام بین‌المللی است. از سوی دیگر این کشور بسیار راغب است که یکی از شرکای اروپا در امر انرژی باشد، اما به خاطر ملاحظاتی که با روس‌ها دارد عملاً تلاشی برای صدور انرژی به اروپا نمی‌شود. درحالی‌که اگر ایران بتواند به اروپا انرژی صادر کند قطع یقین می‌تواند درباره بسیاری از مشکلاتش با اروپا و غرب راحت‌تر گفت‌وگو کند؛ به‌طور مثال در ماجرای بحران گرجستان، اروپاییان بلافاصله اجلاس سران برگزار، و اعلام کردند که روسیه دیگر متحد مورد اعتمادی نیست و هرچه سریع‌تر باید برای کاهش وابستگی خود به واردات گاز از روسیه به دنبال دیگر کشورهای تأمین‌کننده، از جمله ایران باشیم. دول اروپایی‌ بارها اقداماتی انجام داده‌اند که نشان از شوق بالای آنها در سرمایه‌گذاری در ایران دارد. اگر موضوع فشارهای امریکا و مخالفت‌های این کشور را کنار بگذاریم، مشخصاً می‌توان گفت که ملاحظات سیاسی ایران نسبت به روسیه عملاً مانع گسترش روابط این کشور با اروپا شده است. تشکیل کارتل گازی ــ که اخیراً اجلاسش برگزار شد ــ که براساس آن گاز به قیمتی هماهنگ به بازار مصرف‌کننده صادر می‌شود، می‌تواند حرکت خوبی در جهت اشتراکی کردن منافع باشد، اما مقوله اصلی بحث صدور انرژی و مسیر ترانزیتی آن است. در مقوله ترانزیت انرژی هم، با اینکه ایران می‌تواند یکی از مسیرها و گزینه‌های کارآمد و مناسب برای اروپا باشد، به‌خاطر ملاحظاتی که با روسیه دارد، عملاً در گردونه رقابت‌ها به منظور انتخاب شدن برای ترانزیت انرژی عقب افتاده است. به طور کل در زمینه انرژی، منافع ایران با روسیه همگن نیست و از این جهت ملاحظات ایران درخصوص روسیه سبب شده است منافع ملّی کشور محدود گردد.

صرف‌نظر از ضعف‌های روابط ایران و روسیه در زمینه سیاسی و انرژی، باید به این نکته اشاره کرد که روابط فرهنگی عمیقی هم بین این دو کشور وجود ندارد. درصورتی‌که روابط فرهنگی بین دو کشور ایجاد می‌شد، شاید تاحدی ایران در برابر فرهنگ مسلط غرب با مشکل کمتری روبه‌رو بود. نظر شما دراین‌باره چیست؟

اصولاً در دنیای جدید، روابط اقتصادی است که روابط سیاسی را تعریف می‌کند. به نظر بنده اگر روابط اقتصادی وسیعی بین ایران و روسیه وجود داشت، ممکن بود حافظه‌های تلخ تاریخی ایرانیان نسبت به روسیه ــ خاطرات فراموش‌ناشدنی که ما داریم ــ پاک ‌شود. طی تاریخ، به‌ویژه در قرون نوزده و بیست میلادی، روابط میان فرانسه و آلمان سراسر رقابتی بود. همچنین آلمان در جنگ جهانی اول و دوم ضربات مهلکی به اقتصاد فرانسه وارد کرد و در هر دو جنگ خاک فرانسه را برای مدتی اشغال کرد، اما چون زمینه‌های مشترک اقتصادی بین فرانسه و آلمان وجود داشت، سنگ بنای اتحادیه اروپا را هم همین دو کشور گذاشتند. هرچند هنوز هم فرانسوی‌ها علاقه چندانی به آلمانی‌‌ها ندارند، اما هم‌اینک مهم‌ترین متحد تجاری فرانسه، آلمان است. طی تاریخ، به‌ویژه در قرون نوزدهم و بیستم میلادی، روابط میان فرانسه و آلمان سراسر رقابت بود. درباره روابط بین ایران و روسیه نیز باید گفت چون بین دو کشور زمینه‌های مشترک اقتصادی وجود ندارد، خودبه‌خود مسائل تاریخی و فرهنگی خود را زود نشان می‌دهند. واقعیت مسئله این است که روسیه کشوری صنعتی و پیشرفته نیست تا بتواند نیازهای صنعتی و تکنولوژیک ایران را تأمین کند، حتی در حوزه صنعت انرژی، شرکت‌های روسی مثل لوک اویل و گازپروم توسعه‌یافتگی شرکت‌های اروپایی و امریکایی را ندارند، به همین خاطر نیازهای اقتصادی ایران را روسیه نمی‌تواند برآورده کند. این موضوع که گفته می‌شود ایران متحد استراتژیک روسیه است صحیح نیست؛ همانگونه که ذکر شد میانگین کل‌ تراز جاری ایران و روسیه در دهه 1990 از 2 میلیارد دلار تجاوز نمی‌کرد و در این دو، سه سال اخیر است که به‌خاطر افزایش قیمت نفت به 4 میلیارد دلار رسیده است. درحالی‌که سقف روابط ایران با چین درحال‌حاضر بیش از 25 میلیارد دلار، با ترکیه افزون بر 7 ‌میلیارد دلار است.

به نظر شما، در بحث رژیم حقوقی دریای خزر، ایران در برابر روسیه مظلوم واقع نشده است؟

رژیم حقوقی دریای خزر به شکل دوفاکتو برقرار شده است. ایرانی‌ها به دنبال مالکیت مشاع بودند. روسیه در اوایل دهه 1990 از رژیم حقوقی مبتنی بر مالکیت مشاع حمایت نمود اما چون آذربایجان، قزاقستان و ترکمنستان زیر بار این تصمیم نرفتند و عملاً قراردادهای دو جانبه با یکدیگر امضا کردند و پای شرکت‌های نفتی غربی به دریای خزر را باز کردند، روسیه برای عقب نماندن از غائله در یک چرخش موضع در سال 1998.م ــ قراردادی با آذربایجان و قزاقستان امضا کرد و عملاً بر رویه حقوقی پیش‌گرفته‌شده صحه گذاشت. ایران تنها کشوری بود که در این زمینه از گردونه خارج بود. در حال حاضر نیز رژیم حقوقی دریای مازندران به سبب کهنگی و کم‌اعتباری موضوع عامل مثبت یا منفی در روابط ایران و روسیه به حساب نمی‌آید، بلکه موضوع اصلی روابط ایران و آذربایجان و تقسیم سواحل میان خودشان است که هنوز هم اختلافات ادامه دارد.

آیا بحث رژیم حقوقی دریای خزر و اینکه احتمالاً روسیه در این زمینه به ایران ظلم می‌کند نیز به همان حافظه تاریخی بازمی‌گردد؟

متأسفانه به‌خاطر بی‌اعتمادی و حافظه تاریخی ایرانیان نسبت به روسیه، آنها هر حرکت روسیه را با بدبینی نگاه می‌کنند. عده‌ای حتی در زمانی که پوتین به ایران آمد این‌طور بیان کردند که ایران می‌خواهد به‌خاطر حمایت‌های سیاسی روسیه از خود، در مسائل بین‌المللی، دریای خزر را کلاً به روس‌ها بفروشد. درحالی‌که اساساً مالکیت مشاع از وجاهت حقوقی لازم جهت تقسیم منابع زیر بستر دریای خزر برخوردار نیست. موضع‌ ایران از روز اول دقیق نبود. در قرارداد 1921، ایران و شوروی بهره‌برداری مشترک از دریای خزر را مطرح کردند که این بهره‌برداری مشترک منابع روی بستر دریا، یعنی ماهی‌ها و حق کشتیرانی را شامل می‌شد نه منابع زیر بستر دریا، یعنی نفت و گاز را، به همین خاطر موضع ایران نتوانست در مجامع بین‌المللی وجاهت حقوقی پیدا بکند و ادعای اولیه ایران، مبنی بر داشتن سهم 50 درصدی‌ از منابع دریا با استقبال هیچ کشوری مواجه نشد.

با توجه به آسیب‌شناسی انجام‌شده در مورد روابط ایران و روسیه، چه راهکارها یا پیشنهادهایی می‌توان برای سیاست ایران در قبال این کشور ارائه داد؟

به‌نظرم نگاه ایران چه در سطح نخبگان اجرایی و سیاستمداران و چه در سطح کارشناسان و تحلیل‌گران سیاست خارجی به روسیه نیازمند صیقل‌یافتگی است. ایران و روسیه فاقد ظرفیت و بسترهای لازم جهت داشتن اتحادی عمیق و استراتژیک هستند. هر دو کشور در زمینه منافع ملی دارای حوزه‌های مشترک و اختلاف‌زا هستند. عدم حضور نیروی نظامی خارجی در دریای خزر، ثبات در مناطق قفقاز و آسیای مرکزی و لزوم چند جانبه‌گرایی در روابط بین‌الملل از حوزه‌های مشترک همکاری میان ایران و روسیه است. با این همه دو کشور در زمینه بازارهای مصرف انرژی و نیز ترانزیت انرژی به آن بازارها مشخصاً رقیب هستند. افزون بر این، ظرفیت روسیه برای مقاومت در برابر فشارهای غرب و خصوصاً امریکا جهت توسعه همکاری‌های خود خصوصاً در بخش نظامی محدود است. بنابراین، لازم است تا ایران خود را آماده همکاری و رقابت با روسیه کند. همچنین ایران باید سیاست خود در برابر روسیه را مستقل از روابطش با غرب تنظیم نماید. تجربه تاریخی نشان می‌دهد که هرگاه ایران از مناسبات تلطیف‌یافته و رو به گسترشی با غرب برخوردار بوده است، احترام و منزلت بالاتری نزد مقامات کرملین داشته است. در نتیجه هرچه انزوای ایران از غرب بیشتر شود، عضلات دیپلماسی ایران در رقابت با روسیه جهت توسعه منافع ملی خود ضعیف‌تر خواهد شد.

جناب دکتر کیانی از سخنان شما بسیار فایده بردیم، اگر درباره موضوع گفت‌وگو نکته‌ای باقی مانده است بفرمایید.

فقط در پایان باید به این جمله پوتین خطاب به پارلمان روسیه در نیمه نخست ریاست‌جمهوری‌اش اشاره کنم که: «کسی که در افسوس قدرت شوروی نباشد دل ندارد و آن‌که به فکر احیای آن باشد عقل ندارد»؛ منظور این عبارت این است که کشورها دوست دارند هم قدرتمند باشند هم پایدار، و این کار مشکلی است. فروپاشی‌ شوروی ثابت کرد که تعامل نداشتن با دنیا، عدم درک واقعیت‌های بین‌المللی و تکیه صرف بر ایدئولوژی ضامن واقعی حیات سیاسی هیچ کشوری نیست. کشوری در نظام بین‌الملل پایدار و مقتدر ظاهر شود که هم بتواند الگوی اجتماعی و سیاسی خود را دنبال نماید و هم با دیگر کشورها تعامل برقرار کند. روسیه فعلی بسیار متفاوت از زمان شوروی است. علاوه بر فرصت‌های بین‌المللی، رهبری توانمند و مقتدر این کشور توانسته است روسیه را به جمع بازیگران مؤثر در روابط بین‌المللی بازگرداند. به نظر بنده کشورهای دیگر نیز باید در همین مسیر گام بردارند؛ یعنی به دنبال مقتدر شدن و پایدار ماندن، هر دو با هم، باشند. در پایان از جنابعالی و همکاران کوشای شما در نشریه زمانه صمیمانه تشکر می‌نمایم.

 

 

تبلیغات