آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

جنبش های اسلامی 150 سال گذشته، اگرچه بی اهمیت، بی تاثیر و بیهوده نبودند، نتوانستند اسلام و جوامع اسلام را از انفعال در مقابل سیطره جهانی تمدن غرب رها کنند یا حتی مردم کشورهای اسلامی را از شر حکومت های مستبد و دست نشانده خلاص نمایند، اما در این میان وقوع انقلاب اسلامی در ایران چنان عمق فرهنگی و گستردگی سیاسی و اجتماعی داشت که نه تنها داستان تلخ شاهنشاهی را در ایران برچید، بلکه در مقابل نظام سلطه جهانی قرار گرفت و هم اکنون پس از بر باد دادن بنیاد کاخ سرخ کمونیسم، می رود تا کاخ سفید لیبرالیسم را نیز به دست اضمحلال سپرد و سایه فرهنگ اصیل اسلام را بر سر جوامع بشری بگستراند. تاثیری که انقلاب اسلامی بر پیدایش و رویش جنبش های اسلام گرای سیاسی در خاورمیانه، شبه قاره هند، افریقا، آسیای میانه و جنوب شرق آسیا گذاشته است نشان دهنده قدرت تکان دهنده انقلاب و پدیدار شدن بلوک قدرتمند اسلامی در عرصه جهانی است. در مقاله حاضر تاثیر وقوع انقلاب اسلامی بر بیداری جهان اسلام بررسی و تحلیل شده است.

متن

جنبش‌های اسلامی 150 سال گذشته، اگرچه بی‌اهمیت، بی‌تأثیر و بیهوده نبودند، نتوانستند اسلام و جوامع اسلام را از انفعال در مقابل سیطرة جهانی تمدن غرب رها کنند یا حتی مردم کشورهای اسلامی را از شرّ حکومت‌های مستبد و دست‌نشانده خلاص نمایند، اما در این میان وقوع انقلاب اسلامی در ایران چنان عمق فرهنگی و گستردگی سیاسی و اجتماعی داشت که نه‌تنها داستان تلخ شاهنشاهی را در ایران برچید، بلکه در مقابل نظام سلطة جهانی قرار گرفت و هم‌اکنون پس از بر باد دادن بنیاد کاخ سرخ کمونیسم، می‌رود تا کاخ سفید لیبرالیسم را نیز به دست اضمحلال سپرد و سایة فرهنگ اصیل اسلام را بر سر جوامع بشری بگستراند. تأثیری که انقلاب اسلامی بر پیدایش و رویش جنبش‌های اسلام‌گرای سیاسی در خاورمیانه، شبة قارة هند، افریقا، آسیای میانه و جنوب شرق آسیا گذاشته است نشان‌دهندة قدرت تکان‌دهندة انقلاب و پدیدار شدن بلوک قدرتمند اسلامی در عرصة جهانی است. در مقالة حاضر تأثیر وقوع انقلاب اسلامی بر بیداری جهان اسلام بررسی و تحلیل شده است.

 

انقلاب اسلامی ایران، که آن را آخرین انقلاب قرن بیستم می‌دانند، بی‌گمان رویدادی شگرف و واقعه‌ای تاریخی در سلسله رخدادها و تحولات سیاسی و اجتماعی دوران معاصر محسوب می‌شود؛ رویدادی که نه تنها به سرنگونی نظام سلطنتی چندهزارساله در ایران انجامید، بلکه آغازگر خیزش بیداری اسلامی در دوران معاصر بود که شروع دورة جدیدی از ظهور مجدد اسلام را نوید داد. ویژگی متمایزکنندة این انقلاب از سایر نهضتهای بیداری دینی در زمانهای گذشته این است که انقلاب اسلامی ایران، به رهبری امام خمینی(ره)، توانست با گسترش اسلام سیاسی و تقابل آن با ایدئولوژیهای حاکم بر نظامهای سکولار جهان، بسیاری از مسلمانان جهان را در مسیر بازیابی هویت اسلامی خویش قرار دهد و بدین‌ترتیب هویت اسلامی در برابر هویت جهانشمول غرب قرار گرفت.

در این مقاله ابتدا به سعی و تلاش انقلاب اسلامی در حاکم نمودن این نوع تفکر در جهان اشاره شده و در ادامه نیز، با تقسیم بندی جوامع اسلامی به پنج منطقة مهم، بازتاب انقلاب اسلامی در جهان اسلام بررسی گردیده است

 

تأثیر انقلاب اسلامی در بیداری دینی

انقلاب اسلامی، از جنبش‌های مهم اسلامی در دوران معاصر، برآیند اندیشه‌های امام خمینی بوده و دقیقاً بر سه پیش‌فرض اصلی در نگرش اسلام سیاسی (Political Islam) استوار است: 1ــ اسلام مجموعه‌ای از آموزه‌های مسلّم دینی است که از ذات اسلام انفکاک‌ناپذیر است و آموزه‌هایی همچون عدالت‌طلبی، ظلم‌ستیزی، صلح‌طلبی، جهاد با متجاوزان به حریم مسلمانان، فقرستیزی در اسلام، همگی ابعادی اجتماعی و سیاسی دارند؛ 2ــ اسلام مستقیماً بر تأسیس حکومت تأکید کرده است و ازاین‌رو صرف‌نظر از مفاهیمی که بار اجتماعی و سیاسی دارند، خود اسلام دینی سیاسی است و شاهد این مدعا این است که پیامبر اکرم (ص)، هم‌زمان، هم رهبر و هم فرمانروای سیاسی جامعة خویش بوده است؛ 3ــ تأسیس حکومت اسلامی فقط منحصر به پیامبر(ص) نبوده و جامعة اسلامی، با اتکا به قوانین الهی، موظف است حکومتی براساس سیاست اسلامی تأسیس کند. بر اساس این نگرش، سیاست اسلامی فقط با سخنرانی، موعظه و تهییج احساسات تحقق نمی‌یابد. سیاست اسلامی درصدد است تا برای تحقق آرمان‌های عنوان‌شده در گفتمان اسلام سیاسی، از طریق نظام‌سازی، استراتژی، قانون و راهکار وضع کند.

مسلمانان ایران تحت رهبری امام خمینی(ره) و الگوگیری از ایدههای فوق توانستند در کشوری همچون ایران، که تحت حاکمیت استبداد داخلی و استعمار خارجی بود، پیروز شوند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز نیروهای انقلابی، با توجه به ایدئولوژی جهانشمول اسلامی، احیای هویت واحد اسلامی، مبارزه با ناسیونالیسم و برقراری اتحاد جهان اسلام در برابر غرب را هدف خود قرار دادند.

 کارگزاران انقلاب بر این باور بودند که فقط با اتخاذ این سیاست میتوان به منافع امت اسلام دست یافت و از همین‌رو طرح مباحثی همچون صدور انقلاب و گسترش ارزشهای اسلامی، تهدیدی برای نظام جهانی و منافع ابرقدرتها تلقی گردید و تضاد منافع آنها با ایران سبب شد با عنوان «بنیادگرایی اسلامی» (Islamic Fundamentalism)  در مقابل تحولات جدید موضع بگیرند و آن را تهدیدی برای منافع خود بدانند و به این نتیجه برسند که باید اسلام‏گرایان سیاسى را سرکوب کنند؛ به همین دلیل امریکا، با حمایت از رژیمهاى سکولار در خاورمیانه، از طریق تمام رسانه‏هایى که در اختیار داشت، تبلیغات گسترده‏اى را مبنى بر اینکه اسلام‏گرایان، خشونت‏گرا و ضد غرب هستند، به راه انداخت تا بتواند جلوی گسترش اسلام سیاسی شیعی در منطقه و جهان را بگیرد، اما در عمل به‌رغم همراهی بعضی از دولتهای اقتدارگرای اسلامی با قدرتهای خارجی، این انقلاب به موفقیتهایی در عرصة بیداری دینی دست یافته است که مهمترین آنها عبارت‌اند از:

 

1ــ احیای اسلام به صورت مکتبی جامع و جهانی:

از لحاظ تاریخی، پس از ظهور و غلبة نهضت رنسانس در اروپا، که رویداد مهمی در تاریخ تمدن غرب شمرده میشود، غرب، درحالی‌که در ابعاد مختلف نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی حرف اوّل را در دنیا میزد، حالت تهاجمی به خود گرفت و تهاجم، جوامع دیگر، بهویژه جهان اسلام را، که در دوران قبل از رنسانس از تمدن عظیم و شکوفای اسلامی برخوردار بود، به انفعال و پیروی از خود وادار کرد و امیدی هم به تغییر شرایط نمیرفت.

این وضعیت تا چند دهه قبل نیز ادامه داشت و در نیمة دوم قرن بیستم، با برتری دو ایدئولوژی لیبرالیسم و مارکسیسم در نظام بین‌الملل و به وجود آمدن دو قطب متأثر از این دو ایدئولوژی در عرصة جهانی، اکثر کشورها، به‌ویژه کشورهای کوچک و آسیب‌پذیر، برای تأمین منافع خود ناگزیر به یکی از این دو قطب پیوستند و حتی هر تغییر و تحولی در سطوح ملّی، منطقه‌ای و بین‌المللی را فقط در سایة حضور و پشتیبانی یکی از این دو قطب محقق می‌‌دانستند و تقریباً این وضعیت وجهه‌ای قانونمند به خود گرفته بود و هیچ کشوری خارج از این محدوده امکان فعالیت نداشت و ایران نیز در دوران قبل انقلاب از این وضعیت مستثنا نبود؛ بدان خاطر که سیاست‌های غرب و در رأس آنها امریکا در منطقة خاورمیانه و همچنین خلیج فارس، به‌دلیل اهمیت ژئوپولتیک این منطقه در تقابل لیبرالیسم با مارکسیسم، ایران را، که کشوری با موقعیت استراتژیک منحصربهفرد بود، در شرایطی استثنایی قرار داده و همسایگی با قدرتی همچون اتحاد جماهیر شوروی و برخورداری از وضعیتی برای تبدیل شدن به قدرت منطقه‌ای و همچنین سیاست‌ها و گرایش‌های غرب‌گرایانه، ایران را به گزینه‌ای مناسب برای اعمال سیاست‌های امریکا در مقابله با ایدئولوژی مارکسیسم مبدل کرده بود. امریکا، علاوه بر پیگیری اهدافی همچون مقابله با نفوذ کمونیسم، تضمین تداوم صدور نفت ارزانقیمت از منطقه و همچنین دفاع از رژیم‌های محافظه‌کار و متحدان غرب در منطقه، با انتخاب بعضی از دولت‌های منطقه‌ای به عنوان تکیه‌گاه اصلی سیاست‌های خود برای ایجاد توازن قوا در منطقه و تأمین منافع غـرب، در پی یافتن شریک استراتژیک برای مقابله با افکار مخالف بود و تا حدود بسیاری توانست با همکاری ایران و بعضی از کشورهای منطقه، نظیر عربستان سعودی، به اهداف خود دست یابد. 

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تمام سیاستهای امریکا نقش بر آب شد؛ بدان خاطر که انقلاب، با احیای تفکر اسلامی، بر میزان تأثیرگذاری اسلام و مسلمانان در عرصه‌های مختلف اجتماعی افزود و هویت اسلامی را در تقابل با هویت غربی قرار داد. اگر در دوران رنسانس، غرب دین را از صحنة اجتماعی بیرون کرد، در مقابل انقلاب اسلامی ایران دین را به صحنة اجتماع باز گرداند. اگر احیـاگـری و بیـداری جهـان اسلام در تاریخ معاصر حاصل تلاش اندیشمندانی همچـون سیـدجمـالالـدیـن اسـدآبادی با شعار بازگشت به اسلام و تقـابـل با فرهنگ غرب بود، باید خاطرنشان کرد که پیروزی انقلاب، تلاشهای فکری و اصلاحی آنها را جامة عمل پوشاند.

اهداف ایدئولوژیک انقلاب اسلامی بر مبنای فرهنگ دینی، ارزش‌های سنّتی و بومی،  برای جهان غرب کاملاً غیر منتظره بود و کشورهایی که با ایدئولوژی‌هایی نظیر لیبرالیسم، سوسیالیسم و… در نظام بین‌الملل خو گرفته بودند، به هیچ وجه نمی‌توانستند با رویکرد دینی یا احیای سنّت سیاسی اسلام کنار آیند؛ بدان خاطر که در نیمة دوم قرن بیستم، این اعتقاد و باور اساسی حاکم بود که تأسیس و تداوم حکومت بر پایة معیارهای دینی و اسلامی ممکن نیست و از همین رو کشورهای اسلامی راهی جز الگو گرفتن از نظامهای سکولار غرب ندارند. این باور حتی در ذهن بسیاری از سران سیاسی و رهبران جهان اسلام نیز حاکم شده بود که در دنیای معاصر، اسلام نمیتواند نیازمندیهای جامعة مدرن و پیشرفتة امروز را پاسخ دهد و به همین دلیل امکان برپایی نظامی سیاسی بر پایة ارزشهای اسلامی وجود ندارد.

انقلاب اسلامی با زنده کردن اسلام سیاسی در دنیا، بهویژه در جهان اسلام، و تأسیس دولتی بر پایة اسلام، که با تعهد و پایبندى به ارزشهاى اسلامى به نیازهاى عصر کنونى پاسخ داد، بهطور عملى ادعاهاى غرب و غرب‏گرایان را باطل کرد و این در حالی بود که غرب تلاش براى تأسیس حکومت اسلامى در عصر کنونى را بىفایده مى‏دانست؛ بدان خاطر که معتقد بود اسلام در بهترین شرایط خود، یعنى چهارده قرن پیش، فقط روش حکومتى خوبى بوده است، اما امروزه توان اداره کردن حکومت را ندارد و نمى‏تواند در برابر نیازهاى این عصر و تحولات اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و نظامى آن پاسخگو باشد.[1]

جمهوری اسلامی ایران با تلاش نظری و عملی در تقابل با این ایده، «به همگان ثابت کرد که مسئلة بازگشت به اسلام تنها یک خیال و نظر نبوده، بلکه می‌تواند واقعیت داشته باشد».[2] نیروهای انقلابی، با گسترش آرمانهای اسلامی، «نشان دادند که ادیان، به‌ویژه دین اسلام، با گذشت زمان و توسعة مدرنیزاسیون نه تنها به پایان راه خود نرسیدهاند، بلکه هنوز به‌عنوان مهمترین راه نجات بشریت از ظلم و بیدادگری مطرح میباشند».[3]

پیروزی انقلاب اسلامی، با رویکرد به معنویت، احیای دین و دین‌گرایی، در دنیایی که با رشد سریع تفکرات الحادی، خداگریزی، انسانمحوری و گرایش بعضی از کشور‌‌‌‌های جهان به نظام فکری ــ سیاسی سکولار روبه‌رو بود، نه تنها توانست گفتمان دینی در ایران را تغییر دهد، ‌بلکه شرایط جدیدی را بهوجود آورد که از ورود جهان به دورهای متفاوت از ادوار گذشته و عصری با ویژگی‌‌‌‌‌های ممتاز دینی و معنوی حکایت می‌کند؛ در واقع انقلاب اسلامی، در دنیای مملو از مکاتب مادی، ضمن گشودن دریچهای از قدرت معنویات، اعتقادات دینی و مذهبی به روی مردم سایر ادیان، مسلمانان را نیز به آغوش اسلام بازگرداند که این امر موجبات مخالفت سایر مکاتب با آن را فراهم آورد.

بدینترتیب با استقرار نظام سیاسی مبتنی بر اسلام در ایران، همة مسلمانان در جهان هویتى تازه یافتند و احساس عزّت و شخصیت اسلامى در آنان دمیده شد و در نتیجه کوشش دهها سالة قدرتهاى استعمارى و استکبارى براى تحقیر مسلمانان نقش بر آب شد و در تمام عالم، گرایش به اسلام رشد کرد و گسترش یافت و حتی اسلامگرایان در بعضی از کشورها تا بدانجا پیش رفتند که درصدد برآمدند در کشورهای خود حکومت اسلامی تأسیس کنند.

 

2ــ طرح گفتمان اسلام سیاسی در سطح جهانی:

پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) در دهه‌های پایانی قرن بیستم، که از آن به «عصر پایان ایدئولوژی» تعبیر می‌شد، بسان موجی خروشان در برابر اندیشه‌ها و نظریات مارکسیستی و لیبرالیستی حاکم در شرق و غرب جهان، طلایه‌دار راه جدیدی شد و توانست معادلات موجود در نظام بینالملل را دگرگون سازد. شکلگیری وضعیت جدید در نظام دو قطبی، سبب شد قدرتهای جهانی، که تا آن زمان در نزاع لیبرالیسم و مارکسیسم، در دو جبهة مقابل هم قرار گرفته بودند، با تهدید جدیدی مواجه شوند. تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بیشترین دغدغة غرب در جهان اسلام و کشورهای مسلمان، ترس از حرکت‌های ناسیونالیستی و جنبش‌هایی روشنفکری بود که اغلب تحت تأثیر ایدئولوژی رقیب قرار میگرفتند؛ ازهمین‌رو آنها از تهدیدی همچون حرکتهای اسلامی رنج نمیبردند.[4] در آن دورة زمانی، باور همگان بر آن بود که برای سرنگونی هر رژیمی، بیش از آنکه احساسات یا ایدئولوژی لازم باشد، نیروهای انقلابی به اسلحه نیاز دارند، اما بر خلاف تفکر حاکم بر این دوره، اسلامگرایان شیعی در ایران بدون توسل به مبارزة مسلحانه، فقط با تکیه بر آرمانهای شیعی در مقابل رژیمی کاملاً مسلح صفآرایی کردند. با غلبة ایدئولوژی انقلاب اسلامی علیه سلطة مورد حمایت همهجانبة قدرتهای بزرگ جهانی، معیارهای جدیدی مطرح شد که علاوه بر غلبه بر قدرتهای مادی، همچنین امکان سنجش و مواجهه با معیارهای حاکم بر جهان را با مشکل مواجه نمود؛ بدان خاطر که «انقلاب اسلامی با ماهیت دینی، باعث غافل‌‌گیری صاحبنظران، دولتها و نخبگان سیاسی، که تصور وقوع انقلابی با این ماهیت و ایدئولوژی در دنیایی عادت کرده به انقلابهای مارکسیستی یا لیبرالمسلک را نمیکردند، شد».[5] انقلاب اسلامی ایران به جهان اسلام، که از ایدئولوژیهای معاصر همچون ملّیگرایی، لیبرالیسم غرب، سوسیالیسم نظامی یا مارکسیسم سنّتی برای مبارزه استفاده کرده و به پیروزی نرسیده بود، «اسلام انقلابی» را عرضه کرد؛ یعنی آنچه به مسلمانان توان میداد تا در پرتو آن، آزادی خویش را بهدست آورند و در مقابل استعمار، صهیونیسم، سرمایهداری و نژادپرستی ایستادگی کنند.[6] البته ذکر این نکته ضروری است که گرچه اسلام سیاسی در دهههای قبل توسط بسیاری از گروهها، از جمله اخوانالمسلمین در حال گسترش بود، به عقیدة اندیشمندان غربی و اسلامی، به استثنای ایران، در هیچ کشوری اسلام سیاسی نتوانست تغییر عمیقی در صحنة سیاسی به‌وجود آورد و از دسترسی به قدرت ناکام ماند؛[7] بدان خاطر که  از اواخر دهة 1960.م، اسلام سیاسی در سایر کشورها، در محیط‌هایی تهی از فرهنگ و سیاست سر برآورد و رشد کرد و فرهنگ چپی در این‌ دوره همراه نظام استبدادی رایج در جوامع، سبب ناکامی آنها گشت.[8] این در حالی بود که انقلاب در ایران، برخلاف آنها، با احیای نهاد دینی سنتی در ایران، توده‌های به‌حاشیه‌رانده‌شده و زیان‌دیده از سیاست نوسازی و فساد نظام حکومتی را بسیج و رهبری کرد و سرانجام نیز پیروز شد.[9] همچنین ویژگی‌های درونی اسلام شیعی ارائة تفسیر مکتبی از آن را ممکن ساخت و از طرفی وجود دسته‌ای از عوامل، زمینههای پیروزی آن را آسان کرد که از جملة این موارد میتوان به وجود مفاهیمی مانند امامت، انسان صالح، تقیه، شهادت، غیبت، انتظار، منجیگرایی و ... در مذهب شیعه، جایگاه والای علما در ایران و به‌ویژه سهم امام خمینی در نظریه‌پردازی و بنیان‌گذاری انقلاب اسلامی اشاره کرد؛ همچنین باید متذکر شد که نیروهای انقلابی در انتقال آگاهی سیاسی برای صفآرایی، نقد ترتیبات اجتماعی و زیر سؤال بردن وضع آن زمان، عرضه کردن مجموعة جدیدی از ارزشها و طرح کلی جامعة مطلوب، توجیه پیروان بر مبنای حقانیت و عقلانیت، به‌خوبی عمل کردند.[10]

انقلاب اسلامی ایران، در ردیف بزرگ‌ترین انقلاب‌های جهان، با اتخاذ برنامة سیاسی خاص برای تأسیس نظام برخاسته از اسلام و اجرای اصول اسلامی و نیز نفی گفتمانهای غربی حاکم بر ساختار نظام بین‌الملل، در عین حال که غرب را به لحاظ فنّی و صنعتی بر جهان اسلام برتر تلقی می‌کرد، از نظر اخلاقیات در انحطاط و پرتگاه نابودی می‌دانست و نظام سیاسی حاکم بر جهان را، که مبتنی بر جدایی دین از سیاست بود، طرد میکرد. با پیروزی انقلاب اسلامی عملاً «برای اوّلین مرتبه در تاریخ مدرن، گفتمان اسلام سیاسی در حالی در دنیای لائیسم و سکولاریسم مطرح شد که دین نه تنها از سیاست جدا و به گفتة مارکس افیون ملّتها تلقی میشد، بلکه دورة آن نیز گذشته و آن را متعلق به تاریخ میدانستند و معتقد بودند که دین چیزی برای ارائه به دنیای مدرن ندارد».[11] حاکم شدن این گفتمان در کشوری همچون ایران، که حوزة نفوذ اندیشة غربی بود، در عمل پیوند دین و سیاست را بر مبناى اسلام اصیل محقق نمود و این موقعیت جدید، سیطرة گفتمان غربمحور را متزلزل ساخت.

 

تبلیغات