خاورمیانه کلید تغییرات اوباما
آرشیو
چکیده
دولت اوباما وارث بسیاری از مشکلات و اشتباهات دولت های قبل از خود، به ویژه دوران هشت ساله ریاست جورج. دبلیو بوش بر کاخ سفید، است و بیشتر این مشکلات و اشتباهات به سیاست های خاورمیانه ای دولت بوش مربوط می شود. چنین به نظر می رسد که اوباما برای ایجاد تغییر در شرایط داخلی و بین المللی امریکا کاری ضروری تر و فوری از بازنگری در نگاه این کشور به خاورمیانه نداشته باشد؛ زیرا کلید بسیاری از مشکلات در خاورمیانه و به ویژه در تهران است.اما آیا به راستی اوباما واقع بینی و در عین حال استقلال رای لازم برای مثبت کردن اوضاع خاورمیانه به نفع امریکا را دارد؟ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی امریکا، و مارتین ایندیک، مدیر مرکز مطالعات سیاسی خاورمیانه و سفیر سابق امریکا در اسرائیل، فضای خاورمیانه ای پیش روی اوباما و سیاست های احتمالی یا ضروری برای اتخاذ توسط او را در مقاله زیر تحلیل کرده اند. البته خوانندگان محترم باید توجه کنند که نویسندگان مقاله در فضای گفتمان حاکم بر دولت های غربی این مقاله را نگاشته اند و به کار بردن واژه هایی مانند تروریسم و... درباره مسلمانان انقلابی موجه نیست. این تحلیل ها بیشتر در پی دادن راهکاری برای حل مشکلات امریکا هستند و نه حل مشکل مردم دیگر مناطق جهان، ولی آگاهی خواننده ایرانی از این گونه تحلیل ها مفید به نظر می رسد.متن
دولت اوباما وارث بسیاری از مشکلات و اشتباهات دولتهای قبل از خود، بهویژه دوران هشتساله ریاست جورج. دبلیو بوش بر کاخ سفید، است و بیشتر این مشکلات و اشتباهات به سیاستهای خاورمیانهای دولت بوش مربوط میشود. چنین بهنظر میرسد که اوباما برای ایجاد تغییر در شرایط داخلی و بینالمللی امریکا کاری ضروریتر و فوری از بازنگری در نگاه این کشور به خاورمیانه نداشته باشد؛ زیرا کلید بسیاری از مشکلات در خاورمیانه و بهویژه در تهران است.
امّا آیا بهراستی اوباما واقعبینی و در عین حال استقلال رأی لازم برای مثبت کردن اوضاع خاورمیانه به نفع امریکا را دارد؟
ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی امریکا، و مارتین ایندیک، مدیر مرکز مطالعات سیاسی خاورمیانه و سفیر سابق امریکا در اسرائیل، فضای خاورمیانهای پیشروی اوباما و سیاستهای احتمالی یا ضروری برای اتخاذ توسط او را در مقاله زیر تحلیل کردهاند. البته خوانندگان محترم باید توجه کنند که نویسندگان مقاله در فضای گفتمان حاکم بر دولتهای غربی این مقاله را نگاشتهاند و به کار بردن واژههایی مانند تروریسم و... درباره مسلمانان انقلابی موجه نیست. این تحلیلها بیشتر در پی دادن راهکاری برای حل مشکلات امریکا هستند و نه حل مشکل مردم دیگر مناطق جهان، ولی آگاهی خواننده ایرانی از اینگونه تحلیلها مفید به نظر میرسد.
باراک اوباما، هنگامی که سکان ریاستجمهوری ایالات متحده را در دست بگیرد، با مشکلات پیچیده، بحرانی و بههمتنیدهای در خاورمیانه روبهرو میشود که توجه فوری را میطلبد: کشور عراق در حال حاضر از آرامشی شکننده در خشونتها بهره میبرد و ارتش ایالات متحده در این کشور تحت فشار شدید است، ایران در آستانة دستیابی به انرژی هستهای است، فرآیند صلح اسرائیل و فلسطین بدون نتیجهای مشخص زمینگیر شده، حرکتهای کوچکی را در لبنان و سرزمینهای فلسطینی، گروههای شبهنظامی اسلامی قدرتمند ایجاد کردهاند، موقعیت تضعیفشدة امریکا توسط سالها شکست و درماندگی، و همچنین باید اشاره کرد به گذشت سریع زمان علیه اوباما.
طی هشت سال گذشته، سیاست امریکا در خاورمیانه تحتالشعاع مسئله عراق بوده است و اینک نه نیازی به ادامة آن است و نه الزام. دولت اوباما باید آرام آرام از تعداد نظامیان خود در عراق و وظایف عملیاتی آنها بکاهد و مسئولیت حفظ امنیت و آرامش را بر عهدة نیروهای عراقی بگذارد.
تثبیت موقعیت در عراق به دولت اجازه میدهد خود را بر ایران متمرکز کند؛ یعنی جایی که ساعت در حال اعلام وقوع برنامة هستهای خطرناک و بیثباتکننده است. اوباما باید بدون محدودیت و قید و شرط با دولت ایران وارد مذاکره شود و در کنار آن از مشوّقهایی برای متقاعد کردن ایران به منظور دست کشیدن از توسعة غنیسازی اورانیوم استفاده کند. با وجود این اوباما، در صورت امتناع ایران از تغییر روش خود در مورد موضوع هستهایاش، باید برای جلب همکاری بینالمللی به منظور وضع تحریمهای شدیدتر تلاش کند.
اقدام نظامی علیه ایران، چه توسط امریکا و چه اسرائیل، گزینهای نامناسب است که مخاطرات و هزینههای فراوانی دارد، ولی این اقدام باید آخرین گزینه باشد که در برابر خطرهای ناشی از ایرانی دارای تسلیحات اتمی، مدنظر قرار میگیرد. همچنین برای بالا بردن آستانة صبر اسرائیل به منظور فرصت دادن به مذاکرات دیپلماتیک، ایالات متحده باید قدرت دفاعی و بازدارندگی اسرائیل را با دادن سامانه دفاعی ضدموشکهای بالستیک تقویت کند.
رئیسجمهور امریکا باید برای پیش بردن صلح بین اسرائیل و همسایگان عرب آن، بهویژه سوریه، تلاش فراوانی کند. سوریه هماکنون متحد ایران است و همکاری بین اسرائیل و سوریه سبب تضعیف نفوذ منطقهای ایران، بهویژه در مورد حماس و حزبالله، و تقویت ثبات در لبنان خواهد شد. در جبهة اسرائیل ــ فلسطین به حرکت فوری دیپلماتیک نیاز است تا راه حل مورد توافق هر دو دولت پیدا شود. اگرچه اختلافات در هر دو کشور و نیز سؤالبرانگیز بودن میزان توانایی دولت خودگردان فلسطین برای کنترل مناطق جدید، امکان هرگونه توافق صلح را ضعیف میکند، همة اینها نباید سبب رها کردن تلاشها بشود، بلکه باید برای ایجاد شرایطی گام برداشت که دیپلماسی در آن ثمربخش باشد. تمام این اقدامات یک هدف مشترک دارند و آن هم تأکیدی مجدد بر دیپلماسی به عنوان ابزار سیاست امنیت ملّی ایالات متحده است؛ زیرا ایالات متحده دیگر نمیتواند بدون حمایت و پشتیبانی متحدان منطقهای، نظیر چین، اروپا و روسیه، به اهداف خود دست پیدا کند.
ممکن است عدهای استدلال کنند این تلاشها ارزش چندانی ندارد و دولت بوش جان و مال امریکاییها را در تلاشی نافرجام برای تغییر خاورمیانه به کار برد و اوباما باید بر داخل یا بخش دیگری از جهان تمرکز کند، اما باید خاطرنشان کرد که اینگونه مباحث توانایی خاورمیانه در تأثیرگذاری بر مأموریت امریکا بدون توجه به برنامههای دیگر را نادیده میگیرد. به سادگی میتوان فهمید آنچه در خاورمیانه رخ میدهد، فقط به خاورمیانه منحصر نخواهد شد. [مبارزه با] تروریسم، تکثیر سلاحهای هستهای، [و حفظ] امنیت انرژی و بالاخره حل مشکلات بینالمللی، به اداره کردن خاورمیانه منوط است.
امریکا، از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 1991.م، قدرت برتر در خاورمیانه بوده است، ولی نفوذش در سالهای اخیر، به علت شکست در دستیابی به توافقی جامع دربارة خصومتهای اعراب و اسرائیل، طولانی شدن جنگ در عراق و ناکامی در دمکراتیزه کردن رژیمهای استبدادی عرب، تضعیف شده است. این در حالی است که ایالات متحده تقریباً طی یک دهه گذشته کوتاهیهایی در زمینة ترسیم شیوه مواجهه با تعارضات و کشمکشهای منطقهای داشته و از سوی دیگر به گردنکلفتی کردن و به کار بردن معیارهای دوگانه شهرت پیدا کرده است. زوال موقعیت نسبی ایالات متحده در سطح دنیا، سبب تشدید کاهش نفوذ منطقهای مزبور نیز گردیده است. دولت بوش در افزایش تردیدهای جدی در مورد صلاحیت و نیّات امریکا بهخوبی عمل کرد و این تردیدها توسط بحران مالی جهان نیز تشدید شد. بهنظر میرسد که امریکا در جامة عمل پوشاندن به بسیاری از وعدههایش ناتوان است و اغلب اوقات هنگامی که وارد موضوعی میشود، اوضاع را بدتر میکند.
باوجوداین بخش عمدهای از دولتهای خاورمیانه هنوز ایالات متحده را تضمینکنندة امنیتشان و نیز قدرتی میدانند که میتواند آنها را در دستیابی به اهدافشان کمک کند. بسیاری از ملّتها در منطقه هنوز ارزشهای امریکایی را میستایند. انتخابات اوباما میتواند به آنها قوت قلب دوبارهای در مورد عقیده و احساسشان نسبت به امریکا بدهد. برای متقاعد کردن افکار عمومی اعراب و دنیای اسلام به منظور حمایت از رهبرانشان در همکاری با امریکا، توانایی اوباما در به دست آوردن حس احترام و اعتماد آنها بسیار مهم و حیاتی به شمار میآید.
دولت اوباما باید با توسل به تجدید ساختار دیپلماسی واشنگتن، از مزایای تمایل قدرتهای جهانی و منطقهای برای همکاری با ایالات متحده، حداکثر بهره را ببرد؛ البته چنین تجدیدنظری در آخرین سالهای دولت بوش نیز اتخاذ شد، هنگامی که دیپلماتهای امریکا در مجموعهای از تلاشهای چندجانبه به مذاکره با ایران و کره شمالی روی آوردند، روابط آن سوی اقیانوس اطلس را احیا کردند و سیر صلح فلسطین و اسرائیل را بهبود بخشیدند. اما برای اینکه چنین تلاشهایی واقعاً مؤثر واقع شوند، دیپلماتهای دولت اوباما به حمایت بیشتری نیاز دارند. آنها همچنین به برنامهای برای ایجاد شکل نوینی در محتوای استراتژیک خاورمیانه نیازمندند. مواجهه با تروریسم باید یکی از برنامههای مهم استراتژی امریکا در خاورمیانه باشد، ولی بههیچوجه لازم نیست که به تنهایی میداندار این مبارزه باشد، بلکه دولت اوباما باید به تقویت قابلیتهای محلی در جنگ با تروریسم اهتمام ورزد، از سوی دیگر از قدرتگیری القاعده در عراق جلوگیری کند و کانونهای قدرت و امنیت در استانهای ضعیفی را که القاعده میکوشد در آنها ریشه دواند، قدرتمند سازد. شخص رئیسجمهور باید پیام واضحی را به مسلمانان بدهد مبنی بر اینکه ایالات متحده منازعهای با اسلام ندارد، بلکه در جنگ با گروههای خشونتطلب کوچکی است که علیه پایههای اصلی اسلام عمل میکنند.
دولت بوش با ترویج مأموریت داشتن برای آزادی توانست جای پایی در دنیای عرب برای خود باز کند، ولی مداخله و اعمال نظرهایش در انتخابات لبنان، عراق و فلسطین سبب شد احزاب اسلامی شبهنظامی وارد فرآیند سیاسی شوند و در هر نقطه به نیروی موازی امریکا مبدل شوند. بایکوت کردن حماس، پس از روی کار آمدنش با انتخابات آزاد، سبب شد مخالفان امریکا در میان عربها و دنیای اسلام، پرچم دوگانه بودن معیارهای امریکا را برافرازند. پافشاری نکردن بوش بر درخواستش از مصر و عربستان مبنی بر باز کردن فضای سیاسی کشورشان، اعتبار اندیشة دموکراتیزه کردن خاورمیانه را مخدوش کرد.
دولت اوباما باید تلاش فراوانی برای ایجاد تعادل بین منافع ایالات متحده و ارزشهایش از خود نشان دهد. رژیمهای خودکامهای که سرکوبگرند و پاسخ مثبتی به درخواستهای مشروع ملّتهایشان ندادهاند سبب انباشت انگیزههای اعتراضی در مساجد شدهاند و این سیر باید عوض شود. پاسخ صرفاً در برگزاری انتخابات نیست؛ بهویژه هنگامیکه گروههای شبهنظامی در رقابت با آنها هستند. ترجیحاً فرآیندی تدریجی و انقلابگونه درخصوص اعطای آزادی باید ایجاد شود. این فرآیند باید بر ساخت جامعة مدنی، باز کردن فضای سیاسی، تقویت ارزشهای دموکراتیک شامل حاکمیت قانون، استقلال قضایی، آزادی مطبوعات و انجمنها، حقوق زنان و شفاف بودن دولت تأکید کند. از همة اینها مهمتر، ایالات متحده باید حمایت خود را بر ایجاد امید به آینده و روحیة مخالفت با دنیای تاریک افراطیون مذهبی در میان نسل جوان و روبهرشد متمرکز کند.
اتکای اقتصاد امریکا به نفت دلیل روشنی است بر نگرانیهای آن در مورد معضلات خاورمیانه در نگاه اول. این اتکا همچنین مورد نظر و دقت افراطگرایان در ایران یا هر جای دیگری است. اگر قیمت بنزین بالا نگاه داشته شده بود، بسیاری از امریکاییها در [میزان] مصرف آن تغییر میدادند، ولی اکنون که قیمت نفت کاهش بسیاری پیدا کرده است، دولت اوباما باید برای افزایش کارآمدی انرژی، کاهش مصرف و جایگزین کردن منابع دیگر انرژی، تلاشهای بسیاری بکند. این اقدامات در آینده سبب کاهش تقاضا برای نفت میشوند و از سوی دیگر تأثیرات ناخوشایند تغییرات جوی را کند میکند و از خروج ثروت به سوی کشورهایی نظیر ایران، روسیه و ونزوئلا نیز جلوگیری مینماید. واضح است هنگامی که قیمت نفت بشکهای ده دلار بود، رهبران ایران نسبت به یک دهة گذشته، که قیمت نفت بسیار بالا بود، احتیاط و ملاحظة بیشتری درخصوص دنیای خارج از کشور خود اتخاذ میکردند. حال که قیمت نفت مجدداً سقوط کرده است، آقای احمدینژاد با توجه به نتایج سیاسی ناشی از سوء مدیریتیش در اقتصاد ایران، به هیچ وجه توانایی ماجراجویی خارجی نخواهد داشت. این موضوع پیام روشنی دارد: کاهش مصرف نفت میتواند فضای استراتژیک در خاورمیانه را تغییر دهد و بگوید که سیاست انرژی به معنی سیاست خارجی است.
یکی از گامهای مهمی که دولت اوباما باید بردارد، انتقال دیدگاه و چشماندازش از عراق به سوی دیگر است. جوش و خروش در میان نظامیان ایالات متحده، تغییر بسیار در تاکتیکهای امریکا و همچنین تمایل رهبران شیعه و سنّی در برقراری و حفظ نظم در جوامعشان سبب ایجاد افقی جدید برای ایالات متحده شده است تا به نقاط دیگری توجه کند. خشونتهای فرقهای بسیار کاهش یافته و القاعده در عراق شدیداً ضعیف شده، ولی موقعیت همچنان شکننده است. اوباما تا نیمة 2010 باید بتواند از شمار نیروهایش تا حد بسیاری یا حتی در حد نیمی از آنان بکاهد. زمان و چگونگی کاهش نیروها بسیار مهم هستند. اگر خیلی زود باشد، سبب احیای قدرت ایران و القاعده میگردد و اگر کند و طولانیمدت باشد سبب حضور بیدلیل نظامیان در عراق و بهکارگرفته نشدن آنان در حوزههای مورد نیاز دیگر خواهد شد. کاهش مطلوب و مناسب نظامیان امریکا در عراق این امکان را به اوباما خواهد داد که به رهبران عراق و همسایگانش نشان دهد که در حال انتقال مسئولیت به آنهاست و از سوی دیگر به امریکاییها نیز بفهماند که درگیری در عراق رو به پایان است. کاهش تدریجی نظامیان نباید منجر شود تردیدهایی درخصوص وعدههای امریکا طی چند سال گذشته، مبنی بر ایجاد و توسعه ثبات در عراق و عادیسازی زندگی مردم، بهوجود آید.
اوباما باید، همزمان با این روش، نگاهش را متوجه ایران کند. دولت بوش در سرنگونی طالبان و صدام موفق شد، ولی خطرناکترین دشمنان ایران را از صحنه خارج کرد و درهای امکان برتری منطقهای را برای ایرانیها گشود. دولتهای عرب احساس میکنند که ایرانیها در حال تلاش برای به دست آوردن تسلط تاریخی خود بر منطقه هستند و بیم این را دارند که جوامع شیعی بهقدرترسیده در لبنان و عراق، که ایران از آنها حمایت میکند، سبب تحریک و الهامگیری دیگر جوامع شیعی در کشورهایی نظیر بحرین و عربستان شود. اسرائیل، ترکیه و قدرتهای عرب منطقه در حال مشاهدة ایرانی هستند که برای کسب قدرت هستهای تلاش بسیاری میکند و بهنظر میرسد جامعة بینالملل نیز نمیتواند آن را متوقف کند. ایران و متحدانش در منطقه، یعنی حماس و حزبالله، این ایده را پیش بردهاند که خشونت و افراطگرایی تنها راه آزادی فلسطین و دستیابی اعراب و مسلمانان به عدالت و قدرت است. از سوی دیگر، چالش ایران سبب شده است که بازیگران دیگر منطقه در جهت همگرایی و تشریک مساعی با یکدیگر بکوشند و چشم کمک به امریکا بدوزند. مصر و عربستان عمیقاً از رهبری امریکا مأیوس شدهاند، ولی از حضور و اقدامات مؤثرتر ایالات متحده استقبال خواهند کرد. حتی سوریه، متحد ایران، گامهایی برای مذاکرات صلح برداشته است که البته بخشی بهخاطر توسعة روابطش با واشنگتن و بخشی نیز بهخاطر پرهیز از قرار گرفتن در صف شیعیان، در برابر شکاف شیعه و سنّی، است. اگر دولت اوباما بتواند به دولتهای منطقه نشان دهد که منافع خوبی در تعدیل، مذاکره، مصالحه و اصلاحات اقتصادی و سیاسی وجود دارد، آنگاه از نفوذ بسیاری نیز در آنجا برخوردار خواهد شد. اگر تلاشهای تهران برای دستیابی به اورانیوم غنیشده طی یکسال اول دولت اوباما یا حتی خیلی زودتر از آن، افزایش یابد، ممکن است که ایران بتواند به اورانیوم غنیشده با درجة لازم برای تولید حداقل یک بمب هستهای دست پیدا کند و احتمالاً یک یا دو سال بعد این کشور قابلیت بیشتری برای تولید سلاحهای هستهای پیدا خواهد کرد، ولی زمانی که ایران توانایی تولید مقادیر بسیاری سوخت سلاح هستهای را پیدا کند، آنگاه است که همسایگانش و همینطور ایالات متحده مجبور خواهند شد محاسبات امنیتی خود را تغییر دهند. اسرائیل، که موقعیت انحصاری هستهای خود را در منطقه به واسطة حمله به سوریه و عراق حفظ کرده است، در اندیشة حمله به ایران نیز خواهد افتاد. اگر اسرائیل به ایران حمله کند، اقدامات تلافیجویانة ایران سبب جنگ در لبنان، مسدود شدن تنگة هرمز، افزایش وحشتناک قیمت نفت و در معرض حمله قرار گرفتن نظامیان امریکا در افغانستان و عراق خواهد شد. اگر اسرائیل حمله نکند، دو کشور با قرار گرفتن در شرایط دست به ماشه بودن، ممکن است با محاسبهای غلط و اشتباه، فاجعهای به بار آورند. این در حالی است که کشورهای دیگر، نظیر مصر، عربستان سعودی و ترکیه، نیز به برنامههای اتمی خود شتاب بیشتری خواهند داد.
این نتایج ناخوشایند باید دولت اوباما را بر آن دارد تا با دیگر قدرتهای مهم به درک مشترکی مبنی بر جلوگیری از پیشرفت هستهای ایران برسند. متأسفانه به میدان بازگشتن روسیه از زمان استفاده از نیروهای نظامیاش در گرجستان، مشکل بزرگی را برای امریکا پدیده آورده است. مسکو ممکن است در اندیشة بازگشت به سیاستش در جنگ سرد، مبنی بر حمایت نظامی و دیپلماتیک از بعضی از کشورهای دردسرساز خاورمیانه، باشد. ممکن است نتوان از ورود روسیه به چنین عرصهای جلوگیری کرد، ولی حداقل باید فهمید که آیا مسکو حاضر است سیاستی سازنده در خاورمیانه داشته باشد؟ البته سوق دادن روسیه به سمتی که ایالات متحده آن را در جهت منافع حیاتی خود در خاورمیانه میداند شاید نیازمند معامله بر سر موضوعاتی باشد که روسیه برای خود حیاتی میداند و دولت اوباما باید مشخص کند که اولویتهایش در روابط با روسیه چه هستند؟ اگرچه واشنگتن نمیتواند معاهدات و تعهداتش با دولتهای اروپای شرقی را نادیده بگیرد یا استقلال اوکراین و گرجستان را قربانی کند، میتواند مشوّقهای گوناگونی را برای اطمینان از همکاری روسیه بر روی موضوع ایران به آن ارائه کند؛ از جمله حمایت ایالات متحده از عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی، محدود کردن سامانة موشکهای بالستیک در اروپا، کند کردن گسترش ناتو، موافقت با امکان ایجاد بانک سوخت هستهای برای روسیه یا شریک کردن روسیه در کنسرسیوم بینالمللی غنیسازی هستهای. وارد کردن روسیه [به میز مذاکره] برای اتخاذ روشی مشترک در مورد ایران، میتواند چین را راحتتر وارد این عرصه کند؛ زیرا پکن تمایل ندارد خارج از اجماع بینالمللی قرار گیرد. منافع چین درخصوص جریان آزاد نفت از خلیج فارس در کنار تقاضای انرژی در حال افزایش و رشد است. از سوی دیگر چین ترجیح میدهد منافع تجارت با ایران را فدای افزایش فشارهای اقتصادی بر ایران نکند. یکی از مشکلات دولت اوباما، ایجاد این درک در رهبران چین است که وجود بحران ایران، نتایج معکوسی برای اقتصاد چین خواهد داشت و سرانجام به ثبات سیاست خارجیاش نیز لطمه خواهد زد.
دولت اوباما برای تغییر رفتار ایران، بهویژه در مورد مسائل هستهای، باید بهطور مستقیم با این کشور مذاکره کند. امّا چرا؟ زیرا گزینههای دیگر امیدوارکننده نیستند. مجازات و تحریمها در تغییر این رفتار ناتوان بودهاند. اقدام نظامی پیشگیرانه میتواند حداکثر چندسال برنامههای هستهای ایران را دچار وقفه سازد، ولی اسرائیل و نیروهای امریکا در عراق و افغانستان را در معرض اقدامات تلافیجویانه قرار میدهد. چشمانداز روشنی نیز در براندازی حکومت ایران وجود ندارد، چه از طریق اقدام نظامی و چه به وسیلة حمایت از قیامی داخلی. ضمانتی برای بهتر شدن اوضاع با توسل به مذاکره با ایران وجود ندارد، ولی تلاش صادقانهای که با شکست مواجه شده باشد، راه را برای برگزیدن اقدامات سختگیرانهتر، از منظر افکار عمومی امریکا و جامعة بینالمللی هموارتر خواهد ساخت. هرگونه اقدامی در برابر ایران بسیار پیچیده خواهد بود؛ زیرا جوانب بسیار زیادی وجود دارند که باید به آنها توجه کرد. هزینههای هر اقدامی با توجه به ماهیت تصمیمگیریهای غیرعادی تهران و تمایل حکومت به گسترش منافع ملّی و انقلاب اسلامی آن میتواند افزایش یابد؛ بنابراین دولت اوباما باید راهی پیدا کند که توسط آن به دولت ایران نشان دهد به منافع مشروعش احترام میگذارد، ولی با ماجراجوییهای ناشی از تفکر انقلاب اسلامی مقابله خواهد کرد. نتیجة سیاست مذاکره مستقیم بین ایران و امریکا باید به وارد کردن ایران در نظم جدید منطقهای و تشویق آن به همکاری مسئولانه با همسایگان و توسعة نفوذش با توسل به ابزار صلحجویانه نه از طریق مقابله، تخریب و گسترش قدرت هستهای منجر شود؛ البته انجام دادن همة اینها بسیار دشوار و کسب موفقیت نیز سخت است، ولی نشان دادن هویج کاهش تحریمها، تضمین امنیتی، داشتن رابطة عادی با ایالات متحده و جامعة بینالملل در کنار چماق احتمال افزایش تحریمها، بهویژه تحریمهای نیرومندتر اقتصادی و [نیز] تحریم صدور بنزین به ایران، اهمیت فوقالعادهای دارند. باوجوداین، قبل از اینکه دولت اوباما چنین تلاشهایی را آغاز نماید، باید از حمایت اعراب، اسرائیل و ترکیه اطمینان حاصل کند. مصر، اردن و دولتهای عضو شورای همکاری خلیج[فارس] بیم دارند که منافع آنها قربانی آشتی ایران و امریکا با هم شود؛ بنابراین واشنگتن برای برطرف کردن این ترس، باید ضمن طرف مشورت قرار دادن این کشورها و اتخاذ هرگونه اقدام در این زمینه، ضمانتهای لازمی نیز برای مطمئن شدنشان از ناکام ماندن برنامههای هستهای ایران به آنها بدهد. اسرائیل از عکسالعملهای ایران در برابر حملة نظامی پیشگیرانه آگاه است؛ بهویژه اگر قرار باشد خود به تنهایی این کار را بکند؛ بنابراین ترجیح میدهد از اقدامات دیپلماتیکی، که به دست نیافتن ایران به آستانة هستهای شدن منجر میشود، حمایت کند؛ اگرچه از تدابیر تأخیری ایران نیز نگران است. امیدواری تلآویو به موضوع مذاکره با ایران، کمتر از واشنگتن است؛ زیرا قدرت بازدارندگی کمتر و دلایل بیشتری برای ترس از نیات تهران دارد. اسرائیل هرگز وجود قدرت هستهای دیگر را در همسایگی خود تحمل نخواهد کرد؛ بهویژه اینکه این قدرت وجودش را تهدید کرده باشد. کوچک بودن وسعت اسرائیل همراه تمرکز زیاد جمعیت در آن سبب شده است اولین حمله از سوی ایران در هر مقیاسی که باشد به نتایج ویرانگری منجر شود. دولت بوش برای داشتن فرصت کافی به منظور فراهم آوردن شرایط مذاکرة دیپلماتیک، باید اسرائیل را متقاعد کند تا زمانی که تلاشهای دیپلماتیک ایالات متحده به نتیجه نرسیده است از حمله به تأسیسات هستهای ایران خودداری ورزد؛ البته چنین کاری باید توأم با افزایش قدرت بازدارندگی و دفاعی اسرائیل از طریق مجهز کردن آن به سیستمهای اخطاردهنده و دفاع ضدموشکهای بالستیک باشد.
همزمان با اینگونه اقدامات، واشنگتن باید تضمینهای لازم را به کشورهای عرب و اسرائیل در مورد موضوع هستهای ایران بدهد و ممکن است این کار تنها راه جلوگیری از تبدیل شدن برنامة هستهای ایران به یک مسابقة تسلیحاتی در منطقه باشد. اولین گام ایالات متحده در مورد ایران باید هدایت مذاکرات ایران و امریکا در چهارچوبی چندجانبهنگر باشد. الگوی این مذاکرات باید مشابه گفتوگوهای ششجانبه در مورد کره شمالی باشد که بازیگران مهم منطقهای در آن حضور دارند. در دومین گام، واشنگتن باید پیششرط تعلیق غنیسازی اورانیوم از سوی ایران را نادیده بگیرد. اگر ایران، طی مذاکرات، غنیسازی را متوقف کرد، سازمان ملل نیز تحریمها را به حال تعلیق درآورد و اگر ایران این کار را انجام نداد، تحریمهای سازمان ملل و [نیز تحریمهای] چندجانبه باید شدت یابد. واشنگتن در مرحله سوم باید نشان دهد که میشود با ایران، به عنوان یکی از امضاکنندگان معاهده منع تکثیر انرژی هستهای، وارد گفتوگو شد؛ زیرا به واسطه این معاهده ایران حق غنیسازی دارد. در پایان ضرورت دارد این حق را برای ایران تأیید کند؛ البته درصورتیکه ایران موافقت داشته باشد برنامه غنیسازی را محدود کند؛ آن هم به گونهای که تحت تدابیر امنیتی، تولید مقادیر متنابهی از آن برای ساخت سلاح هستهای ممکن نباشد. در پایان مسیر این اقدامات، باید مذاکرات چندجانبهای درخصوص عادیسازی روابط ایران و امریکا، حمایت ایران از حماس و حزبالله، مخالفتش با سیر صلح اعراب و اسرائیل و همچنین جایگاه آن در عراق، آغاز شود. اما ایالات متحده نباید اصراری بر پیوند زدن همزمان این موضوعات به یکدیگر داشته باشد و صرفاً مشوّقهایی در مورد رفتار ایران در قضیه برنامة هستهای ارائه کند و بقیه موکول شود به رفتار کلی این کشور. از سوی دیگر جزئیات این اقدامات باید در معرض اطلاع مردم امریکا و ایران قرار گیرد تا دولت ایران بتواند از مواضع مذاکراتی خود در برابر کانونهای قدرت داخلی دفاع کند و [این اقدام] به دولت ایالات متحده نیز این امکان را میدهد تا از حمایت داخلی و همچنین خارجی، در صورت نیاز به فشار بیشتر علیه تهران، برخوردار گردد.
گزینة اقدام نظامی، چه از سوی ایالات متحده و چه اسرائیل، باید در پشت صحنه باقی بماند؛ زیرا بدون توجه به این مطلب، تهران ممکن است اقدامات دیپلماتیک رئیسجمهور جدید و جوان امریکا را فرصتی برای تلف کردن وقت تا رسیدن به آستانة انرژی هستهای تلقی کند.
اگر ایران به مذاکرة مستقیم با امریکا تمایل نشان ندهد و برنامة غنیسازی اورانیوم را نیز به حال تعلیق درنیاورد، آنگاه است که دولت اوباما در اولین اقدامش در برابر ایران با مشکل جدّی روبهرو خواهد شد. در این صورت قبل از هرگونه تصمیمی مبنی بر اقدام نظامی علیه ایران، ایالات متحده باید از طریق کانالهای خصوصی خود، آیتالله خامنهای، رهبر این کشور، را از مخاطرات ناشی از این اقدام برای کشور و حکومتش آگاه سازد و تهدیدات متوجه ادامة سیاست فعلی هستهای آن کشور را، که در مخالفت با جامعه بینالمللی است، گوشزد کند. در غیر این صورت ایالات متحده به صدور بیانیهای نیاز دارد که بهطور کاملاً روشن، ایران را از نتایج مخرب و ویرانگر هرگونه استفاده از سلاح یا مواد هستهای یا انتقال آنها آگاه سازد. ازآنجاکه وقت طلاست، اوباما نباید اقدامات خود را، به امید اینکه با انتخابات ژوئن 2009 ایران، گرایش مسئولانهتری در دولت بهوجود خواهد آمد، به تعویق اندازد. تمرکز تلاشهای قبلی امریکا بر حرکتهای سیاسی داخلی ایران، به علت فقدان شناخت و آگاهی دقیق از این حرکتها و نیز بیتدبیری ایالات متحده نتیجة ناامیدکننده و بیهودهای به دنبال داشتند؛ ازاینرو مذاکرة مستقیم با تهران نیازمند کانال مؤثری است که با دولت ارتباط داشته باشد، نه هر حزب یا دستهای خارج از آن.
از طرف دیگر حرکت به سوی احیای سیر صلح اعراب و اسرائیل توجه ایران را جلب مینماید و هرگونه پیشرفتی در آن، بهویژه با سوریه، ایران را نگران این موضوع میکند که همزمان با کاهش رو به رشد قیمت نفت، به عنوان قدرت ملّی، اندیشة برتری منطقهای برایش تیره و تار میشود. سوریه معبری اساسی است برای نفوذ ایران در لبنان و فلسطین، و مذاکرات سوریه و اسرائیل تهدیدی برای این نفوذ به شمار میآید. جداسازی سوریه از ایران سبب میشود تهران و متحدانش، یعنی حماس و حزبالله، از داشتن متحدی مهم محروم گردند. ایران در گذشته به موفقیتهایی در جداسازی اعراب از اسرائیل با توسل به متحدانش در منطقه، دست پیدا کرده است و احتمالاً باز هم به این کار دست خواهد زد، اما اکنون رهبر ایران با گزینة دیگری روبهروست که رئیسجمهور جدید امریکا مطرح میکند؛ پیش رفتن به سوی صلح و بهدست آوردن امنیت و منافع مشروع ملّی در صورت پذیرفتن مذاکره با ایالات متحده. مذاکرات صلح با اسرائیل باید از پیچیدگی کمتری نسبت به حل موضوع فلسطین برخوردار باشد. اسرائیل درباره توانایی سوریه برای انجام دادن یک معامله تردید اندکی دارد. اولمرت به بشار اسد پیشنهاد عقبنشینی کامل از بلندیهای جولان را داده است و رهبران دو حزب عمده اسرائیل، یعنی نتانیاهو و باراک، نیز در سال 1990.م پیشنهاد مشابهی به پدر بشار اسد دادند؛ درواقع بسیاری از موضوعات مورد مناقشه اسرائیل و سوریه را دولت کلینتون حل و فصل کرد. اسرائیل در گذشته تمایلی به معاملهبلندیهای جولان در برابر صلح از خود نشان داد، ولی نسبت به تعهد سوریه در عادیسازی روابط، تردیدهای جدی داشت، اما امروز اوضاع فرق میکند؛ اسرائیل به خاطر تهدیدی که از سوی ایران احساس میکند، تمایل بیشتری دارد تا به توافقی استراتژیک با سوریه برسد؛ زیرا در این صورت از نفوذ و مداخله ایران در مرزهای جنوبی و شمالی خود خواهد کاست. ترکیه، که عضو پیمان ناتو است، در همسایگی ایران، عراق و سوریه قرار دارد و روابط استراتژیک و طولانی نیز با اسرائیل داشته است، میتواند در این میان سهم بسزایی داشته باشد. دولت فعلی ترکیه، که توسط حزب اسلامگرای عدالت و توسعه اداره میشود، اعتبار نسبتاً خوبی در دنیای عرب بهدست آورده است. دولت ترکیه، به خاطر راغب نبودن دولت بوش به انجام شدن مذاکره به وسیله روسیه، توانسته است با فراهم آوردن مقدمات مذاکرات بین دمشق و تلآویو، مزایایی بهدست آورد.
دولت ترکیه همچنین به نیروهای پاسدار صلح بینالمللی در لبنان پیوست و در صورت نیاز، حاضر است نیروهایی نیز به غزه یا ساحل غربی بفرستد؛ بنابراین اوباما باید ترکیه را در پیشبرد سیر صلح سوریه و اسرائیل و مقابله با چالش ایران مداخله دهد. واسطهگری ایالات متحده برای ایجاد صلح بین اسرائیل و سوریه سبب شده است دمشق از صف دشمنان خارج شود و احتمال دارد اتحاد بین سوریه و ایران را نیز مخدوش نماید؛ البته این شرایط پیش نخواهد آمد، مگراینکه دولت اوباما وارد مذاکره با سوریه شود و سوریه در صورتی حاضر خواهد شد روابط استراتژیک خود را با ایران قطع کند که امتیاز عادیسازی روابط با امریکا را بهدست آورد. دولت اوباما با باز کردن دفتر جدیدی برای رابطه با سوریه، میتواند دمشق را به در پیش گرفتن سیاستی سازنده در لبنان و مراقبت مؤثر از مرزهایش با عراق متقاعد نماید. مذاکرات تحت حمایت امریکا بین سوریه و اسرائیل میتواند دولت اوباما را در دیگر مأموریتهای ایجاد صلح یاری رساند.
اوضاع نابسامان فلسطینیان موضوعی حساس و ترحمبرانگیز در بین اعراب و دنیای اسلام است و ایران نیز از این موقعیت برای بسط اندیشه و دعوی رهبری در خاورمیانه بهخوبی استفاده برده و این بحث را نیز ترویج داده که آزادی فلسطین صرفاً از طریق اعمال زور ممکن است و این به معنای زیر سؤال بردن رهبران کشورهای عربی است که میکوشند این معضل را، همگام با امریکا، از طریق مذاکره با اسرائیل حل کنند. غفلت دولت بوش از این موضوع، برای امریکا هزینههای بسیاری در بر داشت؛ البته بوش کوشید در زمان برگزاری اجلاس صلح آناپولیس در سال 2007.م به این نکته اهمیت دهد. از طرف دیگر عدهای میگویند تمرکز بر این موضوع اشتباه است؛ زیرا تعداد کمی از رهبران منطقه به این مطلب اهمیت میدهند. آنها معتقدند توجه به این نکته و تلاش برای ایجاد توافقی نهایی، سبب نمیشود مسائل ضروری و مهم منطقه حل شود؛ درواقع چنین توافقنامهای دیدگاه اکثریت اسرائیلیها را، که اشغال را بار خطرناکی بر دوش خود میدانند، و نیز اعتقاد میلیونها نفر از اعراب و مسلمانان را، که موضوع فلسطین را سمبل حقارت خود میدانند نادیده میگیرد. علاوه بر این، ناکامی در کسب چنین توافقی سبب میشود رهبران عرب نگاه نقادانة افکار عمومی را نسبت به شکستهای خودشان متوجه این ناکامی کنند.
اوباما باید، به وسیلة چهار اقدام هماهنگ، از چهارچوب ایجادشده توسط مذاکرات آناپولیس حداکثر استفاده را ببرد:
1ــ مذاکرات باید مجدداً آغاز شوند، توافقنامة نهایی نیز در اسرع وقت حاصل گردد و اجرای آن در مراحل بعدی دنبال شود. اگرچه مباحث مطرحشده در حین مذاکرات بر سر مرزها، بیتالمقدس و آوارگان به سختی پیش خواهند رفت، ایالات متحده باید، در جایگاه واسطة بین طرفها، بکوشد این اختلافات را برطرف کند. ایالات متحده باید با توجه به مدت زمانی که از مذاکرات دو طرف گذشته است، راهحلهایی را پیشنهاد دهد و مراقب باشد که از تحمیل پیشنهادات صرفنظر کند.
2ــ دولت اوباما باید فلسطینیان را تشویق کند تا نسبت به تعهدشان مبنی بر جنگ با تروریسم وفادار باشند و همچنین اسرائیل را به کُند کردن سرعت شهرکسازی ترغیب نماید. هر دو طرف قدمهای اندکی به سوی جامه عمل پوشاندن به تعهدات فوق، که توسط نقشة راه در نظر گرفته شده بود، برداشتند. اگرچه دولت خودگردان استقرار نیروهای پلیسی اردن برای حفظ نظم در شهرهای ساحل غربی را پذیرفت، بهتر است آموزشهای مناسب و پرسرعتی برای نیروهای فلسطینی در نظر گرفته شود تا بتوانند علیه گروههای تروریستی و جنگجویانی که هنوز به رفتارهای خشونتآمیز علیه اسرائیل ادامه میدهند وارد عمل شوند. چون این کار به زمان بسیاری نیاز دارد، رئیسجمهور جدید باید با کمک نیروهای بینالمللی، بهویژه عربها و مسلمانان و یا ترکیبی از هر دو، در کنار نیروهای فلسطینی، نظم و امنیت را در سرزمین فلسطینیان حفظ کنند تا خود بتوانند در آینده این وظیفه را بر عهده بگیرند.
دولت اولمرت، وقتی که به شهرکسازی روی آورد، از ساختوسازهای جدید در آن سوی دیوار حائل (امنیتی) کاست، ولی اجازه داد هزاران واحد خانه جدید در بلوکهای موجود و در بیتالمقدس شرقی ساخته شوند و به این وسیله سبب اعتراض فلسطینیان و رهبران عرب شد. اوباما نیاز به تفاهم جدیدی با نخستوزیر بعدی اسرائیل مبنی بر متوقف ساختن شهرکسازی برای زمان معینی (بین 6 تا 12 ماه) دارد تا مذاکرهکنندگان به توافقی در مورد مرزهای حکومت فلسطین دست پیدا کنند. پس از توافق در مورد مرزها، آنگاه شهرکسازی میتواند از سر گرفته شود، ولی صرفاً در مناطق مورد توافق.
3ــ اوباما باید برای بهبود شرایط در ساحل غربی، به کمکها و تلاشهای حمایتگرایانة خود به منظور تسهیل نقل و انتقال کالا، خدمات و مردم بیفزاید. سلام فیاض، نخستوزیر حکومت خودگردان، و تونی بلر، نمایندة ویژه گروه چهارجانبه، تلاشهایی برای آغاز طرحهای اقتصادی محلی و برچیدن بعضی از مراکز امنیتی بازرسی انجام دادهاند و لازم است که اسرائیل و دولتهای عرب نیز با حمایت و همکاریهایی خود به تقویت تلاشهای آنها کمک کنند.
4ــ اوباما باید به دنبال حضور فعال دولتهای عرب در فرآیند صلح باشد. 21 عضو اتحادیه عرب، به دنبال عربستان سعودی، امضای توافقنامة صلح و عادیسازی روابط با اسرائیل را پیشنهاد دادند؛ به شرطی که اسرائیل به مرزهای قبل از ژوئن 1967.م بازگردد و با تشکیل دولت فلسطینی موافقت کند. با وجود این، ایجاد نشدن پیشرفتی محسوس در مذاکرات گردهمایی آناپولیس و از سرگیری فعالیت شهرکسازی اسرائیل، سبب شد که آنها از پیشنهاد خود رویگردان شوند؛ البته بازگشت مجدد آنها به ادامة فرآیند صلح در صورتی ممکن خواهد بود که پیشرفت در مذاکرات و متوقفشدن فعالیت شهرکسازی را مشاهده کنند. از طرف دیگر لازم است که آنها برای عمل به تعهدات مالی خود به دولت خودگردان و نشان دادن تمایل به رودررویی بیشتر با اسرائیل طی فرآیند صلح و نه در انتهای آن، تحت فشار قرار گیرند.
دولت اوباما باید درخصوص معضل حماس، که با پیروزی در انتخابات ژانویه 2006.م بر سر کار آمد و در ژوئن 2007.م نیز از طریق اقدام نظامی، کنترل نوار غزه را در دست گرفت، تصمیم بگیرد. حماس هم موجودیت اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد و هم با سیر صلح و توافق بین فلسطینیان و اسرائیل مخالفت میورزد. از سوی دیگر حماس از خشونت علیه اسرائیل، که خود آن را مقاومت مینامد، حمایت میکند. نادیده گرفتن حماس، که کنترل غزه را در دست دارد و از حمایت یکسوم فلسطینیان نیز برخوردار است در فرآیند مذاکرات صلح، سبب ناکام ماندن آن فرآیند خواهد شد. راه برونرفت از این مشکل غامض، روشن ساختن این واقعیت است که حماس مسئول سرنوشت مردم غزه است نه امریکا. رهبران حماس باید بین موشکپرانی به اسرائیل و درک نیازهای فلسطینیان به نظم، امنیت و کمکهای غذایی و دارویی، یکی را انتخاب کنند؛ البته متوقف ساختن استفاده از تونلها برای قاچاق سلاح و آزادی گروگان اسرائیلی را نیز باید مدنظر قرار دهند.
ایالات متحده باید مشوّق اینگونه تحرکات باشد، ولی اجازه دهد که مصر، اسرائیل، و دولت خودگردان خودشان روابطشان را با حماس تنظیم و اداره کنند. اگر آتشبس بین حماس و اسرائیل ادامه پیدا کند و مصالحهای بین حماس و دولت خودگردان بهوجود آید، آنگاه دولت اوباما باید با هر دو دولت فلسطینی تعامل داشته باشد، ولی سطح اندکی از تماس با حماس را مدنظر قرار دهد. اما اگر آتشبس تمدید نگردید و اسرائیل مجدداً وارد غزه شد، آنگاه دولت اوباما باید با همکاری دیگران، نیروی بینالمللی تحت کنترل اعراب تشکیل دهد تا به حمایت از کنترل غزه توسط دولت خودگردان کمک کند و خروج اسرائیل از غزه را مطرح سازد. قطعاً بهترین راه، جلوگیری از وقوع این اتفاقات است.
تمام اقدامات مطرحشده در این مقاله در صورتی به موفقیت خواهد رسید که اوباما آنها را اولویت اول و اساسی خود به شمار آورد. اگرچه وزارت خارجه رهبری تلاشهای دیپلماتیک را عهدهدار است، چون این مأموریت بزرگ به تعامل گسترده با دولتها، گروهها، احزاب و دستجات بسیاری نیاز دارد که همة آنها باید بهطورهمزمان مدیریت شود، اوباما باید نمایندگان ویژهای را برای اداره کردن تمهیدات مربوط به ایران، اعراب و اسرائیل تعیین نماید که هرکدام از طریق وزارتخارجه به رئیسجمهور گزارش دهند. مسیر و شیوة مذاکرات نباید از سوی واشنگتن دیکته شود، ولی مدتزمان آن باید مدنظر قرار گیرد؛ بهطور مثال اقدامات مربوط به ایران باید هرچه زودتر آغاز گردد؛ زیرا باید قبل از رسیدن ایران به توانایی تولید سلاح هستهای، برنامة غنیسازی اورانیوم آن را متوقف کرد. وضعیت در مورد فلسطین و اسرائیل نیز همینگونه است؛ زیرا حمایت اسرائیل و فلسطین از یک راهحل مورد قبول هر دو دولت بسیار شکننده است. دستیابی به توافق اسرائیل و فلسطین نیز به همان میزان دشوار است. اگر قرار باشد تواقفی حاصل شود، صرفاً در مراحل مختلف ممکن خواهد بود نه در یک مرحله زمانی و مکانی. برعکس میتوان مصالحهای نسبتاً فوریتر بین سوریه و اسرائیل متصور شد. تمام سه اقدام و تلاش فوق باید بهطور همزمان دنبال شوند؛ زیرا پیشرفت در یکی از آنها، به پیشرفت در مورد بقیه کمک خواهد کرد.
تجدیدنظر در دیپلماسی خاورمیانه برای اوباما مأموریتی دشوار به شمار میآید؛ زیرا خاورمیانه شگفتیهای ناخوشایندی برای او در انبار خود دارد. فقط یک استراتژی منسجم است که میتواند موفقیت را تضمین کند.[1]
پینوشتها
* رئیس «شورای روابط خارجی» که مجلة فابین توسط آن منتشر میشود و یکی از سازمانهای بانفوذ خصوصی در عرصة سیاست خارجی امریکا بهشمار میآید.
** مدیر مرکز مطالعات سیاسی خاورمیانه سابان در مؤسسة بروکینز، سفیر سابق امریکا در اسرائیل، معاون وزارت خارجه امریکا در امور خاور نزدیک.
[1]ــ برای اطلاع از اصل این ترجمه رک:
Richard N. Haass and Martin Indyk, “Beyond Iraq”, Foreign Affairs, January / February 2009. P.P. 1-10