مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
امپراتوری
بسیاری بر آنند که حمله آمریکا به عراق سرفصل نوینی در روابط بینالملل و همچنین سیاست خارجی ایالات متحده محسوب میشود. این حمله نمودی است از تغییر در سیاست خارجی ایالات متحده از یک سیاست مبتنی بر «هژمونیجویی» به یک سیاست «امپراتوریجویانه». بهرغم اینکه سیاست ایالات متحده با واکنش منفی زیادی در سطح جهان روبهرو شد، اما در داخل ایالات متحده، حداقل تا مدتی، از آن استقبال میشد. آنچه در اینجا حائز اهمیت است این نکته میباشد که چگونه چنین چرخشی در چارچوب سیاستگذاری خارجی ایالات متحده امکانپذیر شد. این مقاله تلاشی است برای نشان دادن چگونگی تکوین این سیاست در بستر گفتمانی مناسب در داخل آمریکا. استدلال اصلی آن نیز این است که از به هم پیوندخوردن موفقیتآمیز چند گفتمان این بستر مناسب گفتمانی فراهم شد. اینها از یک سو شامل چند گفتمان بنیادی سیاست خارجی آمریکا یعنی لیبرالیسم، استثناگرایی، و گفتمان امنیت ملی هستند که زمینه شکلگیری گفتمان جدید امپراتوری را برساختند و از سوی دیگر گفتمان امنیتسازی که عراق را به عنوان آماج اصلی عمل در چارچوب این گفتمان نوین به هدفی مشروع تبدیل کرد. با وجود این، وجود گفتمانها و خرده گفتمانهای بدیل می تواند بهرغم این تغییرات، راه را برای مقاومت در برابر تداوم سیاست جدید هموار سازد.
تحلیلی تاریخی بر تکوین مفهوم پایان تاریخ در سینمای قرن۲۱: روایت شناسی ۱۳فیلم
حوزه های تخصصی:
این مقاله، تحول مفهوم دینی پایان تاریخ را در سینمای آمریکا در سال های 1989 تا 2011 با استناد به متن 13 فیلم شامل سیصد، اسکندر، پرسپولیس، خانه شن و مه ، کرش، پادشاه ایران، شبی با پادشاه، کشتی گیر، روز استقلال، هنکاک، 2012، کتاب الی و مهمانان هتل استرویا مطالعه می کند. از پایان دهه 1970 میلادی، فیلم های ژانر جنگی _ روشن فکری برای اثبات عنصری عینی به نام برتری فرهنگی غرب ساخته می شدند. سپس به تدریج
برای اثبات بی سرانجامی تاریخ از دهه 1990، برای اثبات پایان تاریخ به معنای دینی ساخته شدند. نکته بارز و متفاوت این برداشت دینی آن است که در فیلم هایی از این سبک، منجی جهان، شخصیتی انسانی، ولی
نه مقدس و در عین حال، خیالی و افسانه ای و گاه با کالبدی ماورای انسانی است. برای آنکه نشان دهیم این برداشت صرفاً احساسی نیست و واقعیت دارد، روایت شناسی سیزده فیلمی را که کم و بیش به این گروه
مربوط می شوند و گاهی با بن مایه های مخالفت با ایران ساخته شده اند، بررسی می کنیم.
به لحاظ نظری با استفاده از رویکرد چند رشته ای ارتباطات و مطالعات فرهنگی می توان گفت مفهوم پایان تاریخ در بستر کنش های نمادین در دیالوگ فیلم ها بازتاب یافته است تا پدیده ارتباطی منجی تقدس زدوده را بازنمایی کند. از نظر مطالعات فرهنگی نیز روابط قدرت در سطح جهان امپراتوری (به تعبیر میکل هارت و آنتونیونگری، امپراتوری،1384)
در بازسازی این مفهوم تأثیر داشته است تا شکل گیری امپراطوری مورد حمایت ایدئولوژیک قرار گرفته تبدیل به اسطوره ای بشود که حضورش طبیعی جلوه کند.
به لحاظ روش شناسی نیز برای شناخت بازنمایی مفهوم پایان تاریخ در متون این فیلم های سینمایی از تحلیل گفتمان لاکلا و موفه، نشانه شناسی بارت و روایت شناسی تاریخی که قبلا روش آن را در مجله نقد _ 2004 _ ساختاربندی کرده ام، استفاده شده است و تحلیل میدان سینمایی نیز با رویکرد ساختارگرایی تکوینی بوردیو انجام می شود. در کنار این روش ها از اظهار نظر دیگران، درباره زندگی تولیدکنندگان فیلم ها استفاده شده است.
نتایج احتمالی بر این اصل استوار خواهد بود که جنس قدرت با روابط کهن اقتصاد سیاسی قابل تعریف و سنجش پذیر نیست و در عوض، جنس قدرت، نرم افزاری و غیر ملموس است (همو: فصل اول و دوم) و بیشتر در گفتمان فیلم ها و کالاهای فرهنگی یافت می شود. این فیلم ها نیز انسان را نه با ترس از نیروهای ماورایی یا نیروهای سخت، بلکه با امید به آینده دار بودن تاریخ به تعادل اجتماعی و پیروی از هنجارهای جهان امپراتوری جدید هدایت می کنند.
انقلاب اسلامی و تحولات نظام سیال بین الملل؛ از نظریه تا عمل
حوزه های تخصصی:
نظام بین الملل فعلی را نظم سیال نامیده ام؛ و تصور می کنم نظم فعلی آرمانی ترین نظمی است که بشر از قرارداد وستفالی به بعد در حال تجربه آن است؛ هرچند ممکن است با مطلوب های ملت های مختلف فاصله های نجومی داشته باشد. البته چندی است که مختصاتی از آن رجعت به نظم های گذشته دارد. معتقدم اثرات سه انقلاب موفق یعنی انقلاب استقلال طلبانه هند به رهبری ماهاتما گاندی و انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره)و انقلاب آرام ضد آپارتاید آفریقای جنوبی به رهبری نلسون ماندلا، هم بر نظام و هم بر نظم بین المللی فعلی تأثیر مستقیم و غیرمستقیم بسیار مثبتی بر جای گذاشته و موضوعات اصلی آن را به سوی ارزش های مشترک بشری متحول کرده است.
نظریه سیاسی رادیکال در بستر سرمایه داری متأخر: «قدرتِ سازنده» در اندیشه آنتونیو نِگری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پس از جنگ دوم جهانی با چرخش نظریه سیاسی بسوی فلسفه های اسپینوزا و نیچه، شاهد قوام نظریه سیاسی رادیکال متأخر در اروپا هستیم. بویژه پس از دهه ی 1990 و در پی تعمیق پدیده جهانی شدن، نقد بنیادین مفاهیم همبسته ی مدرنیته و سرمایه داری از سوی متفکرین رادیکال مطرح شد. در کنار کسانی چون فوکو، رانسیر، آگامبن، دلوز و گتاری، آنتونیو نِگرینیز سهمی مهم در فربه شدن این نظریه داشته است. نِگری جهت مفصل بندیِ مفهوم رادیکال شده ی قدرت، تولیدِ زیستی - سیاسی را درنظر می گیرد. این شیوه ی دگرگونِ تولید در قلمروی یک امپراتوریِ جهانی که فضای حکم رانی سرمایه داری متأخر است جای دارد. به زعمِ نگری، تولید زیستی سیاسی می تواند امکانِ گذر درون بودی از امپراتوری را فراهم نماید و درنتیجه روی دیگر قدرت که سازندهاست فعلیت یابد. قدرت ِ سازنده ، خمیرمایه ی کار و تولید توأم با میلِ افراد و لازمه ی تحقق دموکراسی مطلق است. هدف این مقاله آن است که ضمن بررسی متن-زمینه محورِ شکل گیری اندیشه ی آنتونیو نگری، چگونگیِ مفصل بندی مفهوم قدرت و درک دگرگونه ی وی از این مفهوم را پی گیری کند. قدرتِ سازنده مفهومی است که به کمک تفسیر رادیکال فلسفه ی اسپینوزا مفصل بندی شده و در مقابلِ مفهوم مدرن و هابزیِ حاکمیّت قرار می گیرد.
امپراتوری جدید و تروریسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۳ پاییز ۱۳۹۲ شماره ۳
123 - 151
حوزه های تخصصی:
مفهوم «امپراتوری جدید» به وضعیت جهانی شدن معاصر اشاره دارد. در دوره جهانی شدن، دولت های ملی همچنان اهمیت دارند و منطق بازدارندگی ناشی از توازن قوا بین آنها همچنان بخش مهمی از عامل حفظ ثبات و امنیت در جامعه جهانی(امپراتوری) است. با این حال، تهدیدات جدید از سوی بازیگران جدید فروملی و فراملی و نیز از ناحیه ظهور مسائل جدید امنیتی ناشی می شوند که در نتیجه فرایندهای جهانی شدن به وجود آمده اند. تروریسم در قلب تهدیدات ناشی از فرایندهای جهانی شدن در فضای حاکمیت امپراتوریایی قرار دارد. این مقاله تلاش می کند شرایط اهمیت یافتن پدیده تروریسم در مسائل امنیتی امپراتوری را توضیح دهد.
هژمونی مزدایی؛ تطبیق نظام هژمونیک با امپراتوری هخامنشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امپراتوری جهانی هخامنشی ایران در سیستم بین الملل دوران باستان به عنوان یک قدرت هژمونی شناخته می شود. این دولت دارای مختصات هژمونی به معنای کلاسیک و مدرن بود که بیش از هر چیز نظام شاهنشاهی یک قدرت هژمونی را ایجاب می کرد. این هژمونی مزدایی بر اساس اندیشه های سیاسی ایرانشهری و نظم ایرانی شکل می گرفت که در استراتژی سیاست خارجی و داخلی هخامنشیان نمود می یافت. سوال اصلی این است؛ اندیشه سیاسی ایرانشهری عصر هخامنشی بر اساس مفهوم هژمونی و نظام هژمونیک در ایجاد یک نظم نوین جهانی ایرانشهری در عرصه بین المللی چگونه شکل گرفت؟ نتایج نشان می دهد که ایران هخامنشی به عنوان یک قدرت هژمون در سطح سیستم سه گانه دنیای باستان، سه سیستم منطقه ای مهم جهان باستان یعنی سیستم شبه قاره هند و جنوب آسیا، سیستم خاورمیانه و خاور نزدیک و بخش اعظم سیستم مدیترانه را کنترل می کرد. این دولت علاوه بر اقدامات نظامی و اقتصادی مشروع برای حفظ هژمونی خود بر سیستم های بین المللی، از تکنیک های کنترل مراکز قدرت ازجمله تکنیک توازن قوا برای کنترل قدرت های منطقه ای گریز از مرکز استفاده می کرد. همچنین، زیربنا و نقطه کانونی هژمونی ایران بر اساس عدالت و ایدئولوژی خاص حکومت شاهنشاهی است. در این دوران بر اساس نظم زمینی و کیهانی سیستم شاهنشاهی، هژمونی فرهنگی، نظامی، اقتصادی و سیاسی ایرانشهری شکل گرفت و با یک اقتصاد پویا و پیشرفته بر مبنای قدرت اقتصادی و تجاری یک نظام پولی قدرتمند و واحد در جهان باستان ایجاد کرد. روش تحقیق در این مقاله بر مبنای روش تطبیقی قرار دارد و روش گردآوری داده ها بر مبنای کتابخانه ای و منابع معتبر اینترنتی است.