مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
غاده السمان
منبع:
زن در فرهنگ و هنر دوره ۱۵ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱
161 - 180
حوزههای تخصصی:
کلیشه های جنسیتی برخاسته از فرهنگ جوامع مردسالار، معرّف باورهای مشترک و محدودکننده در مورد چگونگی عمل افراد در خانواده و جامعه و طبقه بندی جامعه به مردانه و زنانه هستند. نوشتار پیش رو می کوشد تا با بررسی داستان کوتاه «جنیه البجع» غاده السمان برمبنای مهم ترین مبانی نقد فرهنگی در حوزه جنسیت و به چالش کشیدن گفتمان غالب مردسالار و با بهره گیری از روش توصیفی – تحلیلی نشان دهد که السمان چگونه توانسته است با ترسیم رنج های زنان در خانواده به عنوان هویتی مطیع و منفعل در محیطی مردمحور، سیر دگرگونی این زنان و بازیافتن هویت مستقل آن ها را در محیطی برابر در بافت داستان خود نشان دهد. مهم ترین حوزه مورد انتقاد السمان، حیطه فرهنگ عامه جوامع عربی است که نتوانسته است خود را با مبادی جریان نواندیش معاصر هماهنگ کند. با این توضیح که السمان، آسیب شناسی کلیشه های جنسیتی در مردان را نیز ترسیم کرده و میزان خطای فرهنگ درمورد مردان به عنوان قشر فرادست جامعه مردسالار را نیز نشان داده است. انتقاد از نابرابری های جنسیتی، آسیب های نظام مردسالار، خودباختگی زنان در محیط نابرابر جنسیتی، تعارض مبانی سنت و مدرنیته، و تقلیل زن به هویت جنسی از مهم ترین مباحثی است که السمان در نقد فرهنگ جامعه عربی در داستان های خود برجسته ساخته است.
مفهوم «درد و رنج» در اشعار غاده السَّمّان و فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال هفتم تابستان ۱۳۹۲ شماره ۲۶
157 - 185
حوزههای تخصصی:
«درد و رنج»، یکی از وجوه تراژیک زندگی، در کنار مرگ، تنهایی، آزادی و گناه از مسائلی است که هر انسانی در زندگی با آن روبه روست. این مسئله در هنر و ادبیات به ویژه ادبیات زنانه به گونه ای بازتاب دارد که بررسی و تحلیل آن، نیازمند تحقیقی وسیع و جامع است. ازسویی دیگر، مقایسه ادبیات ملت های مختلف اعم از تطبیق انواع ادبی یا تطبیق آثار دو ماتن اعم از مؤلف یا شاعر، بیش از هرچیز می تواند به کشف نقاط مشترک اندیشه های بشر کمک کند و از سرچشمه جریان های فکری و هنری ادبیات ملت ها پرده بردارد. موضوع این جستار، بررسی اشعار دو شاعره تأثیرگذار معاصر یعنی فروغ فرخزاد و غاده السّمّان از دو ملیّت مختلف (ایران و عرب)، با توجه به ماهیت، مفهوم و مصادیق مختلف درد و رنج و با تأکید بر مسئله وجودشناسی درد و رنج است. این مقاله به بررسی «درد و رنج» در نگاه این دو شاعر زن معاصر در ساحت (محور)های چهارگانه «ماهیت شناسی»، «وجودشناسی»، «غایت شناسی» و «وظیفه شناسی درد و رنج» پرداخته و علل، انواع و راه های گریز از «درد و رنج» را در ساحت وجودشناسی، تحلیل کرده است.
مقایسه تطبیقی «تیپ های شخصیتی» در اشعار سیمین بهبهانی و غاده السمان بر اساس نظریه کارن هورنای(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی دوره ۱۷ بهار ۱۴۰۲ شماره ۶۵
47 - 94
حوزههای تخصصی:
تحلیل روانشناختی شخصیت، یکی از رویکردهای اساسی نقد ادبی معاصر است. روانکاوان بزرگی چون فروید، یونگ و آدلر به بررسی روانشناختی شخصیت پرداخته اند. نظرها و آرای کارن هورنای، هم مبتنی بر اندیشه های فروید است و این مفاهیم را با اندک اختلافی که اندیشه های فروید در زمینه زیست شناختی دارد بسط می دهد. در این پژوهش با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی به مقایسه تطبیقی اشعار سیمین بهبهانی و غاده السمان بر اساس نظریه تیپ های شخصیتی کارن هورنای پرداخته ایم. این پژوهش در صدد پاسخ به این سوال است که شخصیت دو شاعر مورد نظر با توجه به اشعارشان، با کدام تیپ شخصیتی روانکاوانه کارن هورنای قابل انطباق است. نتایج تحقیق نشان می دهد که با توجه بسامد زیاد موضوع عشق در اشعار این دو شاعر و دلزدگی از اجتماع، تیپ های شخصیتی این دو شاعر، مهرطلب و عزلت طلب است. هر دو شاعر در عرصه مضمون از کلیشه های اجتماعی روزگار و پارامتر های عاشقانه ای که زن را به انحصار و انقیاد می کشاند، بیزاری جسته اند و دنیای پیرامون را برای اصالت دادن به تجارب و احساسات زنانه، دنیای فاقد صلاحیت می دانند، بنابراین مطابق نظرات هورنای، این اجحاف، ظلم و فشار سبب پناه بردن آن ها به درون و انزوا و ایده آل گرایی شده است و از همین جاست که عشق یکی از آرمان های مطرح شده در شعر دو شاعر محسوب می شود.
مطالعه تطبیقی مفهوم استعاری عشق در اشعار غاده السمان از منظر تاریخی نگری و عرفانی
حوزههای تخصصی:
ادبیات و شعر شکلی از آفرینش هنری است و همچون دیگر اشکال هنر، برای بررسی و تحلیل مضامین آن می توان از رهیافت ها و روش های گوناگون استفاده نمود. نگاه به یک مسئله بر اساس چند روش، زاویه های پنهان مسئله را نمایان تر می کند و معرفت و شناخت جامع تری پدید می آورد و چه بسا نتایج متفاوتی را به همراه داشته باشد. تاریخی نگری و عرفانی دو رویکرد در متدلوژی و روش تحقیق پژوهش گران است که یکی بر اساس ریشه ها و تحولات تاریخی به بررسی موضوع می پردازد و درصدد بررسی عوامل تاریخی پیدایش یک موضوع است و دیگری با نگاهی عرفانی به هنر از جنبه حقیقت، خیال، تشبیه و بیان مفهوم عشق که ظهور و تجلی حسن و زیبایی است، به دنبال معنا بخشیدن به زبان رمزآلود هنر و هنرمند است. این مقاله با روش گردآوری اسنادی و تحلیل محتوا به بررسی مفهوم استعاری عشق در اشعار غاده السمان از دو منظر تاریخی نگری و عرفانی می پردازد. نوع مقاله توصیفی-تطبیقی است و تجزیه و تحلیل اطلاعات با رویکرد کیفی تفسیری انجام شده است. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که از منظر تاریخی نگری با تکیه بر اجماع آرای مورخان هنر، مضامین موجود در اشعار السمان، متاثر از زمان و مکانی است که در آن زیسته و جهان نگری ای که نسبت به شرایط پیدا کرده است که کاملا با آرای تاریخی نگران مطابقت دارد. آن چه از منظرعرفانی دریافت می شود، آن است که عناصر شعری السمان برگرفته از جهان بینی و سلوک عرفانی ویژه او است که با ایجاد مفاهیم استعاره ای به آن تجسم خاص بخشیده است. عشق انسان به انسان، عشق ممکنات است و مجاز عرفانی است و این مفهوم استعاری عشق که درون مایه بسیاری از اشعار وی است، با آرای عرفا هم خوانی دارد. طبق تحلیل و دریافت نگارنده، از آن جا که السمان دلبستگی های عاشقانه اش را با عنصر خیال و نمادپردازی، آن چنان درهم آمیخته که از فراواقع گرایی به آن نمود واقعی بخشیده واحساس و ذوق و آشفته حالی اش شبیه کشف و مکاشفات عرفاست و عشق زمینی اش در مفهوم عشق حقیقی ترکیب شده است، در این خصوص، رویکرد عرفانی تفسیر بهتری ارایه می دهد.
المفارقه في ديوان "ولاده أخرى"لفروغ فرخزاد و"الرقص مع البوم" لغاده السّمّان: دراسه مقارنه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات فی اللغه العربیه و آدابها بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۷
159 - 186
حوزههای تخصصی:
المفارقه، فن بلاغی یتّسم بالمحایله اللغویّه، وهی عباره عن التواصل الخفی بین منشئ النص والمتلقّی؛ فالمکوّنات المستخدمه فیها تشبه ألغازا لغویّه تحتاج إلى الحل والتفکیک، وهذه الوظیفه ترجع إلى القارئ المتمکّن النشیط الذی یستقصی معنى النص، فلا یتوقّف إلا بعد الوصول إلى معنى النّص المکتوب وتحویله إلى النّص المستنبط الذی یؤدّی إلى التمتع واللذه فی نفسه؛ والمفارقه هی أبرز الفنون البلاغیه فی شعر الشواعر المعاصرات المناضلات فی سبیل حل المشاکل النفسیه والمصائب الاجتماعیه؛ وفروغ فرخزاد وغاده السّمّان، تعدّان من الشواعر اللاتی یکدّسن القسم الکبیر من نصوصهن الشعریه للتعبیر عن قضایا المرأه والمشاکل التی تواجهها فی المجتمع. یهدف هذا البحث إلى دراسه المفارقه فی دیوان «ولاده أخرى» لفروغ فرخزاد و «الرقص مع البوم» لغاده السّمّان، مستخدما المنهج المقارن ومستعینا بالوصف والتحلیل ومن النتائج التی وصل إلیها، هی: إنّ المفارقه تعدّ من المکوّنات الرئیسه فی شعر فروغ فرخزاد وغاده السّمّان، وهما توظّفان هذه الظاهره، للتعبیر عن مکنوناتهما النفسیه والاجتماعیه مثل: فقدان الحریه للنساء فی المجتمع. فقد استخدمت غاده السّمّان، المفارقه للتعبیر عن غطرسه الرجل أمام المرأه، ومخادعته إیّاها وتشاؤمها من الحب المادی الذی ینتهی إلى الفشل والکآبه، وهی تتمنّى عالما مثالیا بعیدا عن عالم سوداوی تعیش فیه وتبحث عن حب صادق طیب؛ أمّا فروغ فرخزاد فقد وظّفت هذه الظاهره للإشاره إلى الاحتجاج ضد القوانین الصارمه التی لا تتغیر، والخیبه، والموت والانضمام إلى الحیاه الأبدیه لأجل لقاء الله والحب الروحی وعدم تعلّقها بالشؤون المادیه والوصول إلى المرتبه الإنسانیه العلیا، وحلول الروح الإلهیه فی وجودها؛ ومن قبیل هذه الموضوعات التی لا یمکن التعبیر عنها إلا بواسطه لغه المفارقه التی تمتاز بالغموض والالتباس المرتبطین بالنزعه الصوفیه لدى الشاعره.
بررسی تأثیر تفکرات نیهیلیستی بر شکل گیری پلیدشهر در شعر سیمین بهبهانی و غاده السمان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال ۱۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۵۲
1 - 25
حوزههای تخصصی:
در تاریخ فرهنگ جهانی، همیشه ارتباط ژرفی میان فلسفه و ادبیات وجود داشته است. بعدها نیز با ظهور مکتب های فلسفی چون نیهیلیسم، ایده های فلسفی در ادبیات نقش اساسی و محوری ایفا کردند. نیهیلیسم به ایدئولوژی گفته می شود که معمولاً با نفی مطلق همراه است؛ لذا در آن معنای زندگی، هستی و بودن از بین می رود. این مکتب فلسفی اواخر سده هجدهم و اوایل سده نوزدهم گسترش چشمگیری پیدا کرد و به علوم گوناگون راه یافت. ادبیات پلیدشهری که با ادبیات آرمان شهری در تضاد است، در حقیقت بازتاب زندگی فردی و جامعه ناخوشایند و شرایط نامطلوب سیاسی، اجتماعی، فرهنگی خالقان این آثار ادبی است؛ لذا تفکرات، جهان بینی و حتی دلزدگی های آنان را نیز دربرمی گیرد. پژوهش حاضر با روش توصیفی- تحلیلی و براساس مکتب ادبیات تطبیقی آمریکا با هدف نشان دادن ارتباط مکتب فلسفی نیهیلیسم با ادبیات پلیدشهری، اشعار سیمین بهبهانی و غاده السمان را مورد بررسی قرار داده است. نتیجه نشان می دهد؛ که بهبهانی و السمان خلق پلیدشهر را دست مایه مطلوبی برای بیان تفکرات نیهیلیستی خویش قرار داده اند و ازآنجایی که هر دو شاعر زن هستند، لذا معضلات و مشکلات زنان، آنان را بیشتر به سمت تفکرات نیهیلیستی سوق داده و به دنبال آن به خلق پلیدشهر روی آورده اند؛ اما در اشعارالسمان بنابر تاریخچه زن عرب، اندیشه های نیهیلیستی و ترسیم پلیدشهر نمود بیشتری پیدا می کند. به طورکلی، هدف سیمین و غاده از ترسیم پلیدشهر، رسیدن به شهری آرمانی و ایده آل است.
بررسی تطبیقی نظریه «احساس حقارت» و شیوه های مقابله با آن براساس روانشناسی فردگرای آدلر در اشعار شاعران زن ایران و عرب (سیمین بهبهانی، غاده السمان)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی دوره ۱۷ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۶۷
341 - 379
حوزههای تخصصی:
نقد روانکاوانه، نقدی جدید و بینا رشته ای است که در آن پژوهشگر و یا منتقد، بر آن است تا جنبه های پنهان و یا زوایای مختلف رفتاری و نشانه های روانی موجود در یک اثر مورد نظر، اعم از ادبی و یا .... را بکاود تا بدین وسیله به تحلیل شخصیت نویسنده، هنرمند و یا اشخاص داستانی بپردازد. روان شناسی فردنگر به وسیله آلفرد آدلر پایه گذاری شده است و یکی از نظریه های موجود در این روانشناسی فردگرا، نظریه احساس حقارت است. در این مقاله که به شیوه توصیفی- تحلیلی بر مبنای سندکاوی و شیوه مطالعات کتابخانه ای صورت گرفته است، اشعار دو تن از شاعران معاصر ایران و عرب (سیمین بهبهانی، غاده السمان) بر اساس نظریه احساس حقارت مبتنی روانشناسی فردگرای آدلر مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرد. نتایج تحقیق نشان می دهد که احساس حقارت موجود در اشعار سیمین بهبهانی و غاده السمان به علت تبعیض جنسیتی موجود در جامعه بوده است و مهم ترین مؤلفه ها و شاخصه هایی که بر اساس روانشناسی فردگرای آلفرد آدلر برای مقابله با احساس حقارت می توان در اشعار این دو بانوی شاعر دید، شامل مکانیزم های برتری جویی، علاقه اجتماعی، یاس و تنهایی، انزوا و کناره گیری؛ شکوه و اعتراض و عشق است.
دراسه مقارنه للرؤی النسائیه فی روایه "الروایه المستحیله" لغاده السمان و"مرتفعات مهب الریاح" لإیمیلی برونتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دخل الأدب النسائی مرحله جدیده بعد تزاید عدد النساء فی مجال الأدب فی القرنین الأخیرین، واستخدام المرأه لغه خاصه فی الدفاع عن حقوقها. ولهذا النوع من الأدب مکانه خاصه؛ لأنّ المرأه من خلال اهتمامها بخصائصها الشخصیه واعتمادها على عناصر الحبّ والموده، تتأثر أیضاً بالضغوط الکبیره الّتی تواجهها دائماً فی المجتمع، فتعکس أجزاء من قضایاها الخاصه فی أعمالها الأدبیه، ومن أشهر هؤلاء النساء، السوریه غاده السمان، مؤلفه "الروایه المستحیله"، وإیمیلی برونتی مؤلفه روایه "مرتفعات مهبّ الریاح". وقد توصّل هذا البحث الّذی أجری بالمنهج الوصفی التحلیلی، وبالاعتماد على المدرسه الأمریکیه، إلى أنّ الزواج وحقّ المرأه فی اختیار الزوج والحجاب والتعلیم والعمل والنشاط الاقتصادی والاجتماعی کانت من الأفکار الشائعه لهاتین المؤلفتین؛ وکان حجاب النساء فی "الروایه المستحیله" إسلامیاً غربیاً وفی "مرتفعات مهب ّالریاح" من النوع التقلیدی؛ وقد أکّدت کلتا المؤلفتین على تعلیم المرأه فی روایاتهما.
شعریه المفارقه التصویریه وأنماطها فی شعر فروغ فرخزاد وغاده السّمّان؛ دراسه مقارنه علی ضوء نظریه التلقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات فی العلوم الانسانیه دوره ۳۱ سال ۱۴۴۶ شماره ۴
105 - 128
المفارقه التصویریه، ظاهره بلاغیه، تتّسم بإبراز التناقض بین الذاتین، لإثبات الصفات الإیجابیه أو السلبیه التی تستجلی من خلال التصاویر المتناقضه التی کان من شأنها التوافق والانسجام، وذلک لإیحاء المفاهیم المستحدثه فی الواقع المعیش وبالتالی للإلمام بالمعضلات المعقّده فی المجتمع؛ ونظرا لاختیار الشاعر المعاصر هذه التقنیه البلاغیه، عالجناها فی مجموعتین الشعریه: "ولاده أخری" لفروغ فرخزاد و"الرقص مع البوم "لغاده السّمّان، للکشف عن مکنوناتهما النفسیه فی المجتمع الذکوری، مثل عدم التساوی بین حقوق الرجل والمرأه، أو لاستجلاء القضایا الاجتماعیه، مثل ظهور المثقفین المزیفین الذین یرون لزوم تطور البلاد، فی محاکاتهم العمیاء، الثقافه الغربیه والإباحیه ولقد وظّفنا فی هذا البحث، المنهج المقارن علی ضوء نظریه التلقی فی المدرسه الألمانیه. وأهم النتائج التی توصلنا إلیها، فهی کما یلی: توظیف الصوره المتناقضه للمرأه من قبل الشاعرتین، وتوظّف غاده السّمّان، صوره متناقضه للأشخاص المشهورین فی العصور السابقه؛ أما فروغ فرخزاد، تستخدم التناقض، فی صفات الأنبیاء الذین کانت من رسالتهم الکریمه هدایه الناس وإنذارهم؛ فتقلب هذه الصفات، وتوظّفها متناقضه فی المثقفین المزیفین الذین نسوا الهویتین الدینیه والثقافیه بسبب الفساد الخلقی.
ملامح المدینه فی روایات غاده السمان وغزاله علیزاده: دراسه مقارنه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال ۱۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۵۲
29-55
حوزههای تخصصی:
اعتمدت هذه الدراسه المقارنه منهجَ المدرسه الأمریکیه، التی ترکز علی نقاط التشابه والاختلاف ((similarity and contrast بین الأعمال الأدبیه، کما وجّهت اهتمامها إلی النص الأدبی بعد أن أهمل فی زحمه البحث عن الصلات التاریخیه بین الآداب. وشملت الدراسه روایات غاده السمان کلها وهی: "بیروت 75"، و"کوابیس بیروت"، و"لیله الملیار"، و"الروایه المستحیله – فسیفساء دمشقیه"، و"سهره تنکریه للموتی"، کما تناولت روایات "غزاله علیزاده" جمیعها وهی : "بیت الإدریسیین"، و"لیالی طهران".وحاولت الدراسه الإجابه لهذا السؤال: ما هی الملامح البارزه للمدینه فی روایات غاده السمان و غزاله علیزاده؟ فرأینا أن الکاتبتین اهتمتا برسم الصوره العلنیه والمخفیه لمدینتی بیروت وطهران فی روایاتهما، وقامتا بنقد مسار تحدیث المدینه فی البلدان العربیه وإیران، حیث تغیرت تضاریس المدینه فی البلدان المذکوره تغیراً سلبیاً وتشوهت الطبیعه فیها وزُرعت بدلا منها الأبنیه الإسمنتیه. وأوضحت الکاتبتان فی محاوله لتجسید حفریات الإنسان فی المدینه، مدی الآثار السلبیه التی تترکها الأحداث الکبری مثل الحرب والثوره فی المدینه، حیث یحل فی المدینه الدمار والفوضی.
تحلیل تطبیقی کهن الگویی جلوه های طبیعت در شعرهای رزا جمالی و غاده السمّان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از ساختارهای بنیادی در شعر رُزا جمالی و غاده السّمّان تفکر اسطوره ای است. از آنجا که این دو شاعر از لحاظ شیوه استفاده از واژگان و عناصر زبانی زنانه شباهت های بسیاری با هم دارند، اشعارشان از جنبه عناصر زبانی مشترک و دارای کهن الگو، تحلیل تطبیقی شده است؛ بنابراین روش انجام پژوهش تطبیقی و با رویکرد توصیفی- تحلیلی بوده است. یافته ها نشان می دهد هر دو شاعر بر اساس اندیشه و عاطفه زنانه از عناصر و جلوه های طبیعت استفاده کرده اند و حضور این عناصر و مفاهیم مثل زمین، دهلیز، دریا، اقیانوس، درخت و ... ریشه کهن الگویی دارند؛ درواقع هر دو شاعری دارای سرشت و ذهنیتی متأثر از ضمیر ناخودآگاه هستند و تصاویر شعر آنها فراتر از مرزها و محدودیت های مردسالارانه محسوب می شود. همچنین عناصر کهن الگویی زنانه (رویش، زایش، حیات، جاودانگی و مرگ) در اشعار این شاعران برجسته است. رزا جمالی، زایش و حیات را از طریق تشبیه خود به کلمه زنانه «زمین» و غاده السمان جاودانگی زنانه را از طریق همانند دانستن خود با «درخت و جنگل» نشان داده است. از لحاظ ذهنیت زنانه باید گفت زبان جمالی نسبت به زبان غاده مبهم تر و زنانه تر است. همچنین وحدت و جاودانگی در شعر جمالی بیشتر از غاده دیده می شود.