مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
الگوی استقرار
حوزه های تخصصی:
از جمله موضوعات مورد بحث انسان شناسان و باستان شناسان، توجه به فرآیند تطوری در زمینه روی آوری انسان به سکونت بوده است. تاکنون، کاوش های باستان شناختی که در محوطه های نوسنگی زاگرس مرکزی به انجام رسیده؛ توالی لایه نگاری شده ای را با تاریخی از حدود اواسط هزاره هشتم تا اواسط هزاره ششم پ.م آشکار کرده است. توالی و ترتیبی از سازه ها با پلان های مشخص بیانگر مراحل آغازین تمایل به یکجانشینی و استفاده از مواد مختلف و نحوه بهره برداری از آن ها است. در این پژوهش دو موضوع مورد بررسی قرار گرفته است؛ 1. بررسی روند و الگوی سکونت در دوره نوسنگی و مراحل استقراری طی شده از سکونت فصلی به دایم در منطقه. و 2. بررسی ارتباط سازه ها و عناصر موجود با نوع روش معیشتی. در این خصوص بر اساس مطالعات اخیر میدانی باستان مردم شناختی که در منطقه مذکور به انجام رسیده؛ رفتارهای سکونتی دامداران کوچنده بختیاری، بررسی، و سه نوع الگوی استقراری، از کوچندگی تا روستانشینی شناسایی شده است؛ که در این مقاله به آن پرداخته می شود، به نظر می رسد چنین حرکاتی خود به عنوان تبیین کننده اولین تلاش ها به سوی ساخت و استفاده از خانه در مراحل مختلف دوره نوسنگی نیز مطرح می باشد.
نقش ساختارهای طبیعی در الگوی استقرار محوطه های پیش از تاریخ دشت تهران با استفاده از GIS(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دشت تهران بیش از123 محوطة باستانی پیش از تاریخ دارد که مطالعة زمین باستان شناسی این محوطه ها موضوع پژوهش حاضر است. این پژوهش بر آن است تا با روش تحلیل خوشه ای و محاسبة ضریب تغییرات و همچنین با استفاده از نرم افزارهای GIS، SPSSو Excel نحوة توزیع محوطه های باستانی نسبت به متغیرهای طبیعی شامل نوع آب و هوا، شیب، زمین شناسی، فاصله از رودخانه، ژئومورفولوژی، کاربری اراضی و ارتفاع را بررسی کند. پس از تجزیه و تحلیل مشخص شد که نحوة پراکندگی محوطه ها به گونه ای است که در قسمت های پایین محدوده، یعنی نواحی دشتی و کوهپایه ای (خوشة یک و دو)، کمترین ضریب تغییرات متعلق به عامل فاصله از رودخانه است و محوطه ها در فواصل مختلفی از رودخانه مکان گزینی شده اند تا جایی که در فواصل کمتر از 500 متر تا بیش از 4500 متر شاهد وجود استقرارگاه هستیم. همچنین، ضریب تغییرات بالای عامل ژئومورفولوژی (مخروط افکنه) نسبت به دیگر عوامل نشان می دهد الگوی استقرار بیشتر تحت تأثیر مخروط افکنه هاست؛ زیرا هر جا مخروط افکنه ها گسترده شده اند، استقرارگاه ها با تمرکز بر آن ها به صورت شعاعی شکل گرفته اند و هر چه به طرف قسمت های بالاتر و کوهستانی حوضه می رویم، محوطه ها در فواصل نزدیک به رودخانه و به صورت خطی شکل گرفته اند (مثل خوشة پنج) و شیب مناسب عامل ایجاد استقرارگاه در این گونه نواحی است.
بررسی و تحلیل الگوی استقراری دشت خاوه در دورة اشکانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دشت خاوه در شهرستان دلفان (نورآباد) یکی از دشت های مهم زاگرس مرکزی است که در منطقة پشتکوه شرقی و در بین کوه های گرین و سفید کوه واقع شده است. در این دشت، 36 محوطة باستانی شناسایی شده که قدیم ترین آن ها مربوط به دورة نوسنگی بی سفال و جدیدترین آن ها مربوط به قرن های متأخر دوره اسلامی است. از این تعداد، بیست محوطه دارای بقایای دورة اشکانی بوده اند. مباحث مورد توجه در این مقاله اغلب براساس فعالیت هایی است که طی سال های 1388- 1389 در این دشت به منظور ثبت و تعیین حریم آثار باستانی و در سال 1390 به دلیل شناسایی و تحلیل الگوهای استقراری دورة اشکانی صورت گرفته است. درک و دریافت کلی الگوی استقراری این منطقه در دورة اشکانی از نتایج این پژوهش است که تغییرات جمعیتی یا تغییر الگوی پراکنش استقرارها را نسبت به دوره های قبل نشان می دهد. همچنین، مشخص شد که بیشتر استقرارهای منطقه روستاهای کوچک یا استقرارهای موقت بوده اند و شواهدی از مراکز شهری شناسایی نشد. در این مقاله، به مطالعة محوطه ها و تفسیر الگوهای استقرار دورة اشکانی در این دشت می پردازیم.
نگرشی بر منظر باستان شناسی و تحولات فرهنگی استقرارهای دوران اسلامی دشت تویسرکان (از صدر اسلام تا پایان دوره قاجار)
حوزه های تخصصی:
دشت تویسرکان از دشت های میان کوهی مرتفع کرانه های غربی رشته کوه الوند، از نظر سوق الجیشی در زمره مهم ترین دشت های مواصلاتی نواحی غربی ایران به شمار آمده و درطول تاریخ، بالأخص دوران اسلامی در مسیر خراسان بزرگ از اهمیت قابل توجهی برخوردار بوده است. این دشت در زمستان 1391، طی پژوهشی مورد بررسی و شناسایی قرار گرفته است؛ این بررسی به صورت فشرده (پیمایشی) با گردآوری مواد فرهنگی از سطح محوطه ها به روش تصادفی، با هدف شناسایی و ثبت محوطه های باستانی و آثار تاریخی مطالعه گردیده است. برآیند بررسی، دربردارنده 44 محوطه از دوران مس وسنگ تا ادوار متأخر اسلامی بوده و با توجه به آثار سطحی شناسایی شده از این میان، 14 محوطه دارای آثاری از دوران مختلف اسلامی هستند که نشان از جایگاه این منطقه در دوران اسلامی بوده، اما تاکنون دشت مذکور از منظر تحولات فرهنگی استقرارهای دوران اسلامی مورد کنکاش قرار نگرفته است. حال پرسش این ست که آثار دوران اسلامی در دشت تویسرکان از چه ویژگی هایی برخوردار بوده و پراکندگی و گسترش آن ها از چه الگویی پیروی کرده و همچنین در چه دوره هایی با افزایش و گسترش، مواجه بوده است؟ هدف اصلی جستار پیشِ رو مطالعه منظرباستان شناسی (زمین سیما) دشت تویسرکان، با گونه شناسی و بررسی تحولات فرهنگی آثار و استقرارهای دوران اسلامی و ترسیم الگویی مناسب از توزیع، پراکنش در دشت مذکور است؛ روش پژوهش با بهره مندی از تحلیل های فضایی GIS و به روش های میدانی و کتابخانه ای، تحلیلی از آثار و مواد فرهنگی گردآوری شده از بررسی و مطالعه باستان شناختیِ صورت گرفته از استقرارهای دوره اسلامی دشت تویسرکان (در سه خوشه)، مبتنی بر نظریات رایج تحلیل الگوی استقرار و منظرباستان شناسی خواهد بود. برآیند پژوهش، نشانگر آن ست که استقرارهای دوران اسلامی این دشت با توزیع در تمامی بخش های دشت، متشکل از محوطه های بزرگ، به عنوان هسته های اصلیِ مکان گزینی و محوطه های کوچک، به عنوان پایگاه های خرده اقماری با وابستگی به راه ها و زمین های قابل کشت شکل یافته اند؛ همچنین دشت تویسرکان در دوره صفوی، شاهد رشد فزآینده تعداد استقرارها بوده که «کاروانسرا» و «پل» فرسفج از شاخص ترین آثار به جامانده آن ست و درنهایت دوره های زند و قاجار نیز با گسترش وسعت استقرارها و جمعیت مواجه می شود.
ارائه الگوی استقرار مدیریت دانش در دانشگاه مازندران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مدیریت بهره وری سال سیزدهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۵۰
89 - 117
حوزه های تخصصی:
مدیریت دانش به عنوان یک رشته علمی در ایران هنوز دوران طفولیت خود را سپری می کند، از این رو هنوز مسائل ناشناخته بسیاری در این زمینه وجود دارد. هرچند سازمان ها به خصوص مطالعه موردی این پژوهش یعنی دانشگاه مازندران، به تدریج به اهمیت مدیریت دانش در واحدهای مختلف خود پی می برند، اما هنوز فاصله زیادی برای عملیاتی کردن آن وجود دارد. واحدهای مختلف دانشگاه مازندران باید به صورت آگاهانه وارد این مقوله شده و به صورت پیشگیرانه عمل کنند تا از این موقعیت و فرصت حداکثر استفاده را برند. این تحقیق با هدف استقرار مدیریت دانش و طراحی الگوی بهینه آن انجام شده است. از این رو با به کارگیری یک رویکرد آمیخته و با بهره گیری از روش های فراترکیب و مدل سازی ساختاری تفسیری به سنجش وضعیت بلوغ و طراحی الگوی بهینه استقرار مدیریت دانش در دانشگاه مازندران پرداخته است. نتایج فراترکیب منجر به شناسایی 98 زیرشاخص (کد)، 14 شاخص و 3 بعد اصلی در استقرار مدیریت دانش شد که با نظر خبرگان دانشگاهی و مشاورین فرآیند های سازمانی و استفاده از روش دلفی به بومی سازی و غربال گری آن ها پرداخته شد و با استفاده از آن ها سطح بلوغ مدیریت دانش دانشگاه مازندران اندازه گیری شد. در ادامه با روش مدل سازی ساختاری تفسیری، سطح بندی شاخص های استقرار مدیریت دانش انجام شده است. همچنین مطابق با نتایج، وضعیت بلوغ مدیریت دانش در دانشگاه مازندران نامطلوب ارزیابی شد. در نهایت نیز پیشنهادهایی برای بهبود و ارتقای سطح بلوغ مدیریت دانش دانشگاه مازندران ارائه شد.
نقش متغیرهای محیطی بر شکل گیری استقرارهای دوره باکون زاگرس مرتفع (استان چهارمحال وبختیاری)
حوزه های تخصصی:
در مطالعه چگونگی چیدمان استقرارها در یک منطقه، نقش محیط و بسترهای آن در یک چشم انداز جغرافیایی مورد توجه است. در مدل استقرار، بیشترین توجه به جغرافیای طبیعی و ارتباط انسان ها با مکان یابی و زندگی در منطقه جغرافیایی معطوف شده است. در این پژوهش از منابع باستان شناسی و جغرافیایی برای تحلیل الگوی استقرار جوامع باکون زاگرس مرتفع استفاده خواهد شد. بنابراین پرسش های پژوهش عبارتنداز: کدام عوامل بر ماهیت و نوع الگوهای مکان گزینی در محوطه های باکون زاگرس مرتفع مؤثر بوده اند؟ تأثیر این عوامل برروی تعداد محوطه ها چگونه است؟بر این اساس ابتدا با توجه به ماهیت کاربردی موضوع و مؤلفه های مورد بررسی روش پژوهش، نگارندگان بعد از طراحی نظری موضوع که شامل بررسی مبانی نظری و بازدید از محوطه ها بود، به مطالعه اسناد و مدارک حاصل از بررسی ها و کاوش های باستان شناختی خواهند پرداخت. درمجموع در این محدوده، 106 محوطه مربوط به دوره باکون شناسایی شد. از متغیرهای مهم و اساسی در ارزیابی و مطالعه استقرارها چندین متغیر مانند ارتفاع از سطح دریا، دوری یا نزدیکی محوطه ها به مسیرهای ارتباطی و منابع آبی، امکان دسترسی به زمین های زراعی، نوع پوشش گیاهی، شیب و جهت شیب به عنوان متغیرهای مستقل و مساحت محوطه های دوره باکون به عنوان متغیرهای مستقل و مساحت محوطه های دوره باکون به عنوان متغیر وابسته درنظر گرفته شده است. در ضریب همبستگی، رابطه متغیرها بین 1+ تا 1- است؛ هرچه رابطه متغیرها به 1+ نزدیک تر باشد نشان از همبستگی بالا، و هرچه به صفر نزدیک تر شود، همبستگی کمتر است و اگر منفی باشد، نتیجه آن برعکس است. نتایج نشان می دهد فاصله محوطه ها تا منابع آب، جاده ها و نوع کاربری اراضی بیش از سایر عوامل با پراکنش محوطه های باستانی در منطقه زاگرس مرتفع تأثیر گذاشته اند.
مطالعه دگرگونی های فرهنگی و تغییرات مکان گزینی استقرارهای ادوار مس وسنگ تا عصر قاجار دشت کبودرآهنگ، استان همدان (مبتنی بر دو فصل بررسی باستان شناختی)
حوزه های تخصصی:
استقرارهای جوامع انسانی، همواره در طول زمان دچار دگرگونی های فرهنگی و تغییرات مختلف در مکان گزینی خود بوده اند. ازجمله دلایل این دگرش، تحول در راهبردهای معیشتی در نتیجه تغییرات اقلیمی، دگرگشت در سازمان اجتماعی در پی تغییرات تولید، فناوری و... بوده است. در این بین، مهم ترین عامل را باید معیشت و به نوعی جبر وابسته به جغرافیای زیستی (زیست بوم) در تأمین نیازهای اولیه، در ساختار الگوی استقرارهای انسانی قلمداد کرد؛ بنابراین چارچوب های اقتصادی، اجتماعی و محیطی، مکمل یکدیگر برای تحلیل چراییِ ایجاد تغییرات یا عدم آن در الگوهای زیستی انسان ها در طول حیات تاریخی آن ها به شمار می آیند. دشت کبودرآهنگ، از دشت های شمالی استان همدان و از مهم ترین کریدور ها و راه های ارتباطی بین فرهنگ های فلات مرکزی، شمال غرب و زاگرس مرکزی در طی ادوار مختلف بوده است. این دشت در تابستان 1386، تحت عنوان: «بررسی و شناسایی باستان شناختی بخش گل تپه و مرکزی شهرستان کبودرآهنگ»، به صورت فشرده (پیمایشی) با گردآوری مواد فرهنگی از سطح محوطه ها، طی دو فصل بررسی و مطالعه گردیده است. برآیند مطالعات میدانی، دربردارنده 140 محوطه از ادوار مختلف مس وسنگ تا اسلامی متأخر است که نشان از دگرگونی و تغییرات زیست محیطی و فرهنگی در الگوهای استقراری از دوره مس وسنگ تا عصر قاجار دارد. از موضوعات اصلی که در علم باستان شناسی بدان پرداخته می شود، مسأله بررسی تغییرات مکان گزینی محوطه های باستانی و درنهایت، تلاش برای تحلیل تغییر و تحولات الگوهای استقراری و دلایل آن در طول زمان است. در این راستا و برای بررسی فرآیند دگرگشت های الگوهای استقراری، انگاره هایی مبنی بر تأثیر عواملی مانند: «فضا»، «زمان» و «مکان» در روند این تغییرات ارائه شده است. با این وصف، پرسش اصلی این پژوهش چنین طرح می شود که، عوامل تأثیرگذار در دگرگونی و تغییرات فرهنگی استقرارهای دشت کبودرآهنگ از دوره مس وسنگ تا عصر قاجار چه بوده است؟ روش اتخاذشده در پژوهش حاضر، بهره برداری از راهبردهای نظریه «کنت وات»، مبتنی بر تحلیل های GIS با رویکرد تاریخی-تحلیلی خواهد بود. نتایج مطالعه استقرارهای دشت کبودرآهنگ از دوره مس وسنگ تا عصر قاجار، نشان از تغییر در راهبردهای سازشی گروه های انسانی حاضر در آن، براساس الگوهای معیشتی در مکان گزینی با تأسی از جغرافیای منطقه مورد مطالعه در نیازهای جوامع انسانی دارد.
بررسی ارتباط عوامل ژئومورفیک و تغییرات دیرینه تراز دریای خزر با الگوی استقرار محوطه های باستانی شرق استان مازندران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طی دوره های باستانی، شرایط جغرافیایی هر منطقه، از مهم ترین عوامل تاثیرگذار در تعیین الگوی استقرار سکونتگاه ها بوده و تغییرات محیطی، منجر به تغییر الگوهای استقراری نیز می گردیده است. هدف از این پژوهش، بررسی تاثیر تغییرات دیرینه تراز دریای خزر و همچنین نقش عوامل ژئومورفیک در الگوی استقرار محوطه های باستانی شرق استان مازندران می باشد. در ابتدا، نقشه ارتفاع، شیب و ژئومورفولوژی محدوده مورد مطالعه تهیه گردید و موقعیت نقاط باستانی (از دوره پارینه سنگی تا دوره اسلامی) فراوانی و تراکم آنها در هر یک از طبقات ارتفاعی، شیب و لندفرم های ژئومورفولوژیکی، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت. نتایج ضمن تایید تاثیر پذیری الگوی استقرار از عوامل ژئومورفیک محدوده ی مورد مطالعه نشان داد که در دوره های متفاوت، تاثیر عوامل فوق مورد مطالعه، بر مکان گرینی استقرارگاه ها، متفاوت بوده است. هچنین مطالعه لندفرم ها و پراکندگی نقاط باستانی مشخص نمود که مخروط افکنه ها، متراکم ترین لندفرم محسوب می شوند و متراکم ترین بازه ارتفاعی در محدوده مورد مطالعه، بازه ارتفاعی 0 تا 15 متر بوده که این بازه ارتفاعی دقیقا منطبق بر قاعده مخروط افکنه های موجود در منطقه می باشد. در مرحله بعد، با مطالعه پژوهش های انجام شده بر روی تغییرات سطح اساس دریای خزر طی هزاره های گذشته، ایجاد بانک اطلاعات از داده ها و سپس تطبیق زمان این نوسان ها با دوره های باستانی، تاثیر تغییرات خط ساحلی بر مکان گزینی سکونتگاه-های باستانی حوضه جنوب شرق دریای خزر مورد بررسی قرار گرفت و نتایج نشان داد که در برخی از دوره های باستانی الگوی استقرار به شدت تحت تاثیر پیش روی ها و پس روی های دریای خزر می باشد.
ارزشیابی الگوهای استقرار اخلاق حرفه ای در سازمان بر اساس تعالیم اسلامی(مقاله ترویجی حوزه)
آنچه در سازمان های امروزی با عناوین «رقابت»، «رشد» و «سودآوری» اتفاق می افتد، به شدت نگران کننده است. این نگرانی ناشی از عبور سازمان ها از خط قرمز اخلاق است. کاهش اعتماد مردم نسبت به رعایت جنبه های قانونی و اصول اخلاقی توسط مدیران و سازمان ها، اهمیت ورود اخلاق در عرصه سازمان ها را دوچندان می کند که این خود مستلزم شناسایی ابعاد و مؤلفه های اخلاق حرفه ای در گام نخست و همچنین ارائه الگوی استقرار اخلاق حرفه ای در سازمان ها در گام بعدی است. این در حالی است که تلاش های علمی چند دهه اخیر نیز نتوانسته است به صورت واضح و مشخص الگویی را در این زمینه ارائه نماید. نکته مهم دیگر اینکه الگوهای ارائه شده در غرب، لزوماً هم سنخ با مفاهیم، ارزش ها، آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی اسلامی نیست و شاید در برخی جهات نیز دارای تضاد باشد. همچنین معیارهای مشخصی در خصوص ارزیابی این الگوها به صورت منسجم وجود ندارد که بتوان جنبه های گوناگون آن را سنجید، به ویژه که الگوها در فرهنگ غرب طراحی و تبیین شده باشد. در این پژوهش، پس از بررسی و مطالعه کتابخانه ای، پنج الگوی استقرار اخلاق حرفه ای در سازمان شناسایی، و همچنین مجموعه معیارهایی که نشان دهنده جامعیت الگوهاست، احصا گردید. در ادامه با استفاده از نظر خبرگان حوزه اخلاق سازمانی و فن «تحلیل سلسله مراتبی فازی»، به میزان اهمیت معیارها و در نهایت، الگوهای شناسایی شده پرداخته شد. با توجه به نزدیکی نظرات کارشناسان و خبرگان در اولویت بندی معیارها و در نتیجه گزینه ها، می توان الگوی حسینی و عباسی را با انجام تغییرات و ایجاد بهبود، به مثابه الگوی مطلوب سازمان های کشور در نظر گرفت.
الگوهای استقراری دوران پیش از تاریخ در حوضه آبریز ابهررود(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
استان زنجان و بویژه حوضه جغرافیایی ابهررود، به دلیل قرارگیری در میان سه حوضه فرهنگی – جغرافیایی فلات مرکزی، شمال غرب و غرب ایران یکی از مناطق مهم، اما ناشناخته در پژوهش های باستان شناسی به شمار می رود. ویژگی های اقلیمی، جایگاه خاص جغرافیایی و موقعیت خاص منطقه در کریدور طبیعی فلات مرکزی به شمال غرب ایران سبب شده که این منطقه از دیرباز مورد توجه گروه های انسانی واقع گردد. این موقعیت و وضعیت جغرافیایی به روشنی نشان دهنده اهمیت حوضه آبریز ابهررود در مطالعات باستان شناسی ایران است. با این وجود اطلاعات ما درباره تحولات منطقه در دوران مختلف پیش از تاریخ و کیفیت ارتباط این منطقه با سایر حوضه های فرهنگی بسیار محدود است. از این رو انجام پژوهش های باستان شناختی و بویژه بررسی های منطقه ای بسیار ضروری می نمود. اطلاع و آگاهی از الگوهای استقراری این منطقه می تواند درک و آگاهی ما را از چگونگی تقابل مناطق فرهنگی-جغرافیایی پیرامون فزونی دهد. بر این اساس بررسی های باستان شناسی حوضه آبریز ابهررود طی دو فصل در سال های ۱۳۸۲ و ۱۳۸۴ به انجام رسید و در پی آن آگاهی های ارزشمندی در مورد پیشینه استقرار در منطقه پیش روی ما قرار گرفت. در این نوشتار به نتایج حاصل از بررسی های باستان شناختی حوضه آبریز ابهررود و تحلیل آن ها پرداخته شده است.
بررسی استقرارهای دوره نوسنگی دشت سرفیروزآباد، غرب زاگرس مرکزی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
دشت سرفیروزآباد واقع در شرق ماهیدشت در غرب مرکزی زاگرس دارای قابلیت های فراوانی در مطالعات باستان شناسی است، با این حال به علت عدم انجام پژوهش های باستان شناسی، منطقه ای ناشناخته و تاریک محسوب می گردد. موقعیت جغرافیایی و قابلیت های زیست محیطی اجرای برنامه های منظم باستان شناختی را در سرفیروزآباد ضروری می نمود؛ به همین منظور طی یک فصل فعالیت میدانی در سال ۱۳۸۸ منطقه سرفیروزآباد توسط هیأتی از دانشگاه تهران مورد بررسی پیمایشی فشرده قرار گرفت. این بررسی نتایج پرباری را ارائه کرد و اطلاعات فراوانی به دانش اندک ما از وضعیت منطقه به ویژه در دوره پیش از تاریخ و تاریخی افزود. از میان یافته های بررسی، ۱۷ محوطه دارای بقایایی قابل انتصاب به دوره نوسنگی هستند. مطالعات انجام شده نشان می دهد که در سرفیروزآباد آغاز استقرار به دوره نوسنگی قدیم باز می گردد که از آن دوره ۳ محوطه در بخش های مختلف منطقه شناسایی شده است. از دوره نوسنگی میانی و جدید نیز ۱۵ مکان با بقایای استقرار و سفال های این دوره شناسایی گردید. مطالعه الگوهای زیستگاهی استقرارهای دوره نوسنگی نشان دهنده وابستگی فراوان به منابع طبیعی، به ویژه آب و منابع سنگ چخماق است. با آغاز سفالگری در منطقه تغییرات قابل توجهی در الگوی مکان گزینی استقرار روی داده است. مقاله حاضر به مطالعه این محوطه ها و تفسیر الگوهای استقرار دوره نوسنگی منطقه پرداخته است.
تحلیل توزیع زمانی- مکانی الگوهای استقرار سکونتگاه های عصر آهن شهرستان دیواندره با استفاده سیستم اطلاعات جغرافیایی (GIS)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اثر دوره ۴۴ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۱۰۰)
۱۶۷-۱۴۴
حوزه های تخصصی:
شهرستان دیواندره، یکی از مهم ترین مناطق جغرافیایی و اقلیمی ایران و کردستان، که در تقسیمات ژئومورفولوژیکی بخشی از واحد کردستان شرقی و سنندج- سیرجان را تشکیل داده است. از نظر منظر طبیعی با دشت های مرتفع که توسط سد کوهستانی احاطه شده است. براساس مطالعات باستان شناسی شهرستان دیواندره و مجاورت با محوطه های تاریخی زیویه و تخت سلیمان و نیز وجود محوطه های کاوش شده در منطقه مذکور بی شک یک منطقه تاریخی با داده های فرهنگی خاص خود است که تاکنون به صورت کامل مورد پژوهش قرار نگرفته است. پژوهش حاضر به مطالعه ۵۶ استقرار عصر آهن منطقه دیواندره (بخش کرفتو) که در بررسی های میدانی باستان شناسی سال ۱۳۹۷ شناسایی شدند می پردازد. مهم ترین پرسش های موجود، چگونگی شکل گیری استقرارها و متغیرهای محیطی مؤثر در شکل گیری سکونتگاه های عصر آهن است. در این پژوهش سعی بر آن است با روش مطالعات میدانی و کتابخانه ای و به کارگیری مدل تحلیل جغرافیایی، تفسیر روشمند و مناسبی از نحوه توزیع محوطه های عصر آهن بخش کرفتو ارائه گردد. بررسی ها نشان داد که الگوی مکان گزینی محوطه ها در ارتباط با عوامل محیطی همچون ارتفاع، منابع آبی در شکل گیری و برهمکنش فرهنگی زیستگاه های عصر آهن مشهود است. منطقه مورد پژوهش دارای آب و هوای مناسب، تپه های ماهوری کم ارتفاع در پهنه دشت، جهت کشاورزی و تأثیرپذیری متغیرهای محیطی، وابستگی استقرارها به منابع آبی به صورت خطی استقرارهای دائمی و کوچرو فصلی را نشان می دهد. همچنین بررسی عوامل محیطی تأثیرگذار در مدل تراکم کرنل بیشترین تراکم محوطه ها در بخش مرکزی و غربی منطقه را مشخص می کند.