مقالات
حوزههای تخصصی:
بدل پوشی در نمایشِ آیینی شبیه، به عنوان شگردی آیینی تلقی می گردد که ریشه های آن به باورهای اسطوره ای، اعتقادی و اجتماعی کهن بازمی گردد. نمایشِ آیینی، فعالیتی جمعی و اجتماعی است که دربردارنده انواعِ متنوعی از گفتار، کنش و حرکاتی نمادین است که نسبتی مستقیم با معنویت و امر مقدس دارد. این مقاله به طور مشخص بر شناختِ انواعِ بدل پوشیِ نقش خوان (نمایشگر) در گونه نمایشی شبیه (تعزیه) تمرکز یافته است و قصد دارد با طبقه بندی و آشکارسازیِ بدل پوشیِ نقش خوانان، و بررسی پیوند میان انواع گسترده آن در نمایش های شبیه با آیین ها و مناسک کهن ایرانی، این پرسش را مطرح سازد که ریشه های کدام یک از جنبه های آیینی، مذهبی، و فرهنگی را می توان در کنش بدل پوشی در نمایش های شبیه بازشناخت؟ این پژوهش با روش توصیفی و تحلیلی و بر بنیاد منابع کتابخانه ای و همچنین با مراجعه به اسناد تصویری انجام یافته است و بر مبنای پرسشِ مطرح شده، با ارائه یک طبقه بندی ابداعی از انواع بدل پوشیِ نقش خوانان در نمایش های شبیه، این فرضیه را به اثبات می رساند که شگردهای گوناگون بدل پوشی، بازتابی از آیین هایی کهن است که در میان باورها، مناسک آیینی ، مذهب و فرهنگ دیرینه ملت ایران نهفته بوده است.
نقش نمایش خلاق در شناسایی و پرورش هوش برتر در کودکان با تکیه بر نظریه هوش های چندگانه هوارد گاردنر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
احتمالاً شناسایی و پرورش استعداد کودکان می تواند آینده ای روشن تر را پیش رویِ آنها ترسیم کند. طبق نظریه گاردنر، از میان هوش های هشت گانه معمولاً در هر فرد یکی از هوش ها غالب است که استعداد وی محسوب می شود. کودکانی که از استعدادها و توانایی های ذاتیِ خود شناخت کافی داشته باشند می توانند در زندگی در مسیری بهتر قرار بگیرند. لذا شناختن استعدادها گامی مهم در آموزش و پرورش نسل آینده به شمار می رود. به دلیل آسیب های اجتماعی وارد بر کودکان، مثل ترس، خجالت، عدم اعتماد به نفس و...، برخی از کودکان حاضر نیستند آزمون های استعدادیابی را انجام دهند و نتیجه استعدادیابی را دچار خطا می کنند. از نمایش خلاق می توان به عنوان بستر و ابزاری امن جهت شناساییِ هوش برتر در کودکان استفاده کرد. برای بررسی این موضوع و با هدف دستیابی به روش هایی برای شناسایی و پرورش هوش برتر، تعدادی از کودکانِ گروه سنی 4 تا 7 سال، ضمنِ شرکت در کلاس نمایش خلاق، در قالب اتودهای نمایشی به آزمون های استعدادیابی پاسخ دادند. درنتیجه، مشخص شد کودکان با ایفای نقش در یک بازی نمایشی، آزمون های استعدادیابی را به دور از ترس و اضطراب پاسخ می دهند. این مقاله می کوشد ورایِ روش هایی که گاه غیرتخصصی برای استعدادیابی انجام می شود، رویکردی بازی محور را بیازماید. به این ترتیب، این پژوهش مقدمه ای است برای مطالعات بعدی، آزمایش های گسترده تر یا جست وجوی روش های دیگر. بر مبنای یافته های پژوهشِ حاضر، بعد از پایانِ ده جلسه تمرین، هوش های هشت گانه کودکان شرکت کننده در کلاس نمایش خلاق نسبت به ابتدای دوره پرورش یافته بود، و شرکت کنندگان در مقابلِ اتودها و بازی های شنیداری، حرکتی، تجسمی، منطقی و... عکس العمل های بهتری داشتند.
تأثیر بداهه پردازی در نمایش خلاق بر رشد پرسشگری کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تئاتر میدان تفکر و پرسشگری است. جنبش های مدرن (تئاتری)در دگرگونی ارتباط خود با مخاطب (تماشاگر) بی توجه به ایجاد رابطه ای پرسشگرانه و فعال نبوده اند. پرسشگری نشانگر ذهن کاوشگر انسان بوده و نسبت مستقیمی با خلاقیت دارد. پرسش به مفهوم شیوه نگرشی که جواب های داده شده را در ارتباط با محدودیت های شان کشف کرده و حرکتی متفکرانه و مداوم را توسعه می دهد و به عنوان سکون نیافتگی نهایی در یک جهان بسته فکری، معنایی وسیع تر می یابد. محرک تفکر پرسش است و کودکان با پرسیدن در موقعیت آموختن قرار می گیرند. با توجه به خاصگی ها و عناصر وجودی تئاتر، تربیت ذهن پرسشگر و نقاد می تواند و باید در میدان تئاتر کودک قرار گیرد. بی شک برای تحقق چنین ایده آلی، اشکال خاصی از تئاتر مورد توجه قرار می گیرند که فراتر از تمایل به ایجاد سرگرمی و لذتِ صرف، بر تقویت عملکردهای شناختی متمرکز باشند. در این مقاله ظرفیت نمایش خلاق و ویژگی بداهه پردازانه آن در گسترش روحیه پرسشگری کودکان با مطالعه و بررسی متون و نظریات مختلف در باب پرسشگری و بداهه پردازی و به روش توصیفی تحلیلی مورد بررسی قرار گرفته است. نتیجه نشانگر آن است که نمایش خلاق در آهستگی روند بداهه پردازانه خود در تقویت تفکر و پرسشگری کودکان اثربخش است.
سینمای دیاسپورا: تقابل یا تعامل فیلم ساز با هویت ملی و جهانی شدن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رابطه میان «هویت ملی» و «جهانی شدن» نشان دهنده تقابل بازتعریف هویت یک ملت با جریان فراگیر تعاملات جهانی است. جهانی شدن، به عنوان پدیده ای که مرزهای جغرافیایی را تضعیف می کند، بازخوانی هویت ملی را ضروری ساخته و فضای تعامل میان آنها را فراهم کرده است. سینمای دیاسپورا از طریق روایت زیست مهاجران، به تقویت تفاوت ها و بازاندیشی احساس تعلق ملی در فضای جهانی کمک می کند. پژوهش خاصی در مورد رابطه تعاملی یا تقابلی فیلم ساز با هویت ملی و جهانی شدن مشاهده نمی شود. تحقیق حاضر با هدفی کاربردی سعی در رفع خلأ علمی در این زمینه داشته و مسئله اصلی آن واکاوی رابطه تعاملی یا تقابلی فیلم ساز نسبت به هویت ملی اش در بستر جهانی شدن است. روش تحقیق تحلیل محتوای کیفی به شیوه مطالعه موردی است. دو فیلم زمانی برای مستی اسب ها و لاک پشت ها هم پرواز می کنند ساخته بهمن قبادی از موارد مطلوب گزینش شده و به کمک نرم افزار (Atlas. ti)، مؤلفه های اقتصاد زیرزمینی و معیشت وار، سفر و مهاجرت، هویت قومی، تقابل فرهنگی و زبانی، هویت طبقاتی و نابرابری های اجتماعی، نقد اجتماعی مضامینی هستند که طبق یک فرایند نظام مند و پس از واکاوی ادبیات پژوهش حاصل شده، و چارچوب مفهومی را تشکیل داده اند. نتیجه نشان از آن دارد، از منظر کلی، رابطه میان «هویت ملی» و «جهانی شدن» در بستر سینمای دیاسپورا دو مفهوم در تضاد نیستند، بلکه می توانند در شرایط مناسب مکمل یکدیگر نیز باشند. جهانی شدن فرصتی برای بازخوانی هویت ملی فراهم می کند و دیاسپورا از طریق بازتاب تجربه زیسته مهاجران، به بازتعریف احساس تعلق ملی در فضای جهانی کمک می کند.
مطالعۀ ژانر و آمیزۀ ژانرهای سینمایی با استفاده از رویکرد زبانی - منطقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مطالعات ژانر، مسئله پیوند ژانرها با یکدیگر و یا همان هیبریدیزاسیون است که به طورکلی اشاره به ترکیب ژانرهای مختلف در یک اثر دارد. فارغ از محل بحث بودن خود ژانر این مطلب که ترکیب و پیوند ژانرها با یکدیگر در فیلم ها به چه شکل صورت می گیرد، به چالشی جدّی برای پژوهش در این عرصه تبدیل شده است. اما از آن جا که اولاً مطالعات نظری پیرامون ژانر دامنه دار و پرافت وخیز بوده و ثانیاً پژوهش های صورت گرفته پیرامون مسئله هیبریدیزاسیون یا ژانرهای هیبریدی اندک شمار می باشد، پژوهش در این حوزه همواره با مشکلات بسیاری همراه است. با توجه به مطلب گفته شده، پژوهش پیشِ رو قصد دارد تا با یک رویکرد نقّادانه، به روش پژوهش کتابخانه ای و به شیوه ای توصیفی تحلیلی و با تحویل مسئله ژانر و هیبریدازیسیون ژنریک به یک بحث زبانی منطقی شناختی به بررسی مسئله ترکیب ژانرها پرداخته و در تلاش برای یافتن این پاسخ که اولاً ژانر چیست و ثانیاً هیبریدیزاسیون ژنریک به چه معنا است به ارائه یک مدل پیشنهادی برای ارزیابی ترکیب و هیبریدیزاسیون در فیلم ها بپردازد. چارچوب نظری این پژوهش بر مبنای آراء زبان شناسانه ویتگنشتاین و بهره مندی از منطق جدید فرگه است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد هرچند کماکان افق برای بررسی ها و مطالعات بیشتر باز بوده و پژوهش حاضر نیازمند مطالعات تکمیلی و گسترده تری است، اما به کارگیری الگوی زبانی منطقی درهم تنیدگی مقوله ای می تواند برخی زوایای پنهان مسئله را آشکار ساخته و امکان های دیگری برای ارزیابی فیلم ها پیش روی مطالعات فیلم بگشاید که از منظر برخی رویکردهای دیگر مغفول بوده است.
بازنمایی هویت مهاجر و فضای سوم در تئاتر یوسف الجندی: تحلیلی پسااستعماری بر نمایشنامۀ ده آکروبات در یک پرش شگفت انگیز از ایمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله با بهره گیری از چارچوب نظری پسااستعماری، به تحلیل نمایشنامه ده آکروبات در یک پرش شگفت انگیز از ایمان اثر یوسف الجندی می پردازد. هدف اصلی پژوهش، بررسی بازنمایی هویت فرهنگی مهاجران عرب تبار و تحلیل راهبردهای مقاومت آنها در برابر فرایند «دیگری سازی» در جامعه میزبان است. چارچوب نظری تحقیق مبتنی بر مفاهیم «هیبریدیت فرهنگی» و «فضای سوم» در نظریه هومی بابا و نظریه های «بازنمایی» و «شرق شناسی» ادوارد سعید است. روش پژوهش توصیفی تحلیلی و مبتنی بر خوانش انتقادی متن است. یافته ها نشان می دهند که الجندی با بهره گیری از ساختار چندصدایی، شخصیت هایی سیال و متکثر خلق می کند که در دل تنش های زبانی، فرهنگی و نسلی، به بازتعریف جایگاه خود می پردازند. نمایشنامه با عبور از کلیشه های رسانه ای، صدای مهاجر را از درون تجربه زیسته او روایت می کند و به فضایی برای مقاومت گفتمانی بدل می شود. این اثر نه فقط بازتابی از زیست دیاسپوریک، بلکه الگویی از تئاتر پسااستعماری و مقاومت فرهنگی در برابر روایت های مسلط غربی است.