مقالات
حوزههای تخصصی:
مفهوم «تناسب» یکی از بنیادی ترین شیوه های انسان برای فهم و سازمان دهی جهان پیرامون است؛ مفهومی که ریشه در ادراک بدن مند از فضا داشته و در نسبت میان بدن، مکان و تجربه زیسته انسان تجلی می یابد. معماری، به عنوان دانشی مبتنی بر تناسبات انسانی، رابطه ای ژرف با تجربه فضامند انسان برقرار می کند و از طریق فرم، مقیاس و سازمان فضایی، بدن را در فرایند ادراک فضا فعال می سازد. در تئاتر عروسکی، این نظام تناسبات دچار دگردیسی می شود؛ زیرا پیکره عروسک جایگزین بدن انسان شده و معیارهای ادراک فضایی بازتعریف می گردد. این تغییر صرفاً در سطح تفاوت ابعادی باقی نمی ماند، بلکه کیفیت تجربه بدن مند فضا، معناپردازی صحنه و روابط فضایی را دگرگون می سازد. پژوهش حاضر با رویکرد توصیفی-تحلیلی و در چارچوب روش شناسی کیفی، با استفاده از منابع کتابخانه ای و تحلیل اسنادی، به بررسی مفهوم تناسب در معماری و چگونگی دگردیسی آن در طراحی صحنه تئاتر عروسکی می پردازد. در چارچوب پدیدارشناسی استیون هال، که فضا را به مثابه تجربه ای بدن مند، چندحسی و استعاری درک می کند، نشان داده می شود که جابه جایی معیار تناسب از بدن انسان به پیکره عروسک، فضاهای استعاری نوینی می آفریند. یافته ها بیانگر آن است که این دگردیسی تناسبات، امکان بازاندیشی در تجربه بدن مند فضا و معناپردازی نوین در تئاتر عروسکی را برای تماشاگر فراهم می آورد.
معناداریِ عرفانی در دراماتورژیِ متن نمایشی: خوانشی از اندیشۀ گابریل مارسل (نگاهی به نمایشنامۀ دنیایِ از کار افتاده)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بازنمایی معناداری عرفانی در درام، یکی از چالش های مهم برای نمایشنامه نویسانی است که در پی تلفیق تجربه های معنوی با ساختارهای دراماتیک هستند. درام مدرن، در واکنش به بحران معنا در عصر جدید و تحت تأثیر برخی جریان های فکری همچون نیهیلیسم و اگزیستانسیالیسمِ الحادی، در فضایی پدید آمده که بازنمایی تجربه های عرفانی را با چالش هایی مواجه ساخته است؛ چالش هایی که نه تنها از ویژگی های متن نمایشی، بلکه از پیچیدگی های زیست مدرنِ نویسنده نیز سرچشمه می گیرند. این پژوهش با طرح این پرسش که چگونه می توان با تکیه بر اندیشه های گابریل مارسل، دراماتورژیِ معناداریِ عرفانی را در متن نمایشی بازآفرینی کرد، تلاش دارد نسبت میان عرفان اسلامی، فلسفه مارسل و ساختار دراماتیک را واکاوی کند. این مطالعه با رویکردی توصیفی–تحلیلی و بر پایه منابع کتابخانه ای انجام شده است و تحلیل مفهومی را در بستر اندیشه مارسل، اصولِ دراماتورژی و آموزه های عرفان اسلامی سامان می دهد. یافته ها نشان می دهد که دراماتورژ، از طریق گفت وگوی سقراطی با نویسنده و تمرکز بر مفاهیمی چون «راز» و «بودن»، می تواند در خلق موقعیت های دراماتیک یاری رسان باشد که تجربه معنا را به شکلی ملموس به مخاطب منتقل کند. همچنین بهره گیری از تضادهای بنیادین همچون ایمان و شک، امید و ناامیدی، از جمله تکنیک هایی است که در تقویت دراماتورژیِ معنابخش در نمایش مؤثر واقع می شود. نمایشنامه دنیای از کار افتاده اثر مارسل، نمونه ای برای تحلیلِ عملی این مفاهیم است که در آن، شخصیت ها از خلال بحران های وجودی و لحظات شهودی به تجربه ای از معنا دست می یابند. درنهایت، این پژوهش چشم اندازی از پیوند سنت عرفانی و درام معاصر ارائه می دهد.
تأثیر طراحی صحنه و لباس در ایجاد دریافت متقابل میان اجراکنندگان و تماشاگران در نمایش های پست مدرن ایرانی (نمونۀ موردی نمایش ملانصرالدین)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش به بررسی نقش طراحی صحنه و لباس در شکل گیری دریافت متقابل میان اجراکنندگان و تماشاگران در نمایش های پست مدرن ایرانی می پردازد. تئاتر پست مدرن با گسست از ساختارهای روایی کلاسیک و فاصله گیری از شیوه های سنتی اجرا، بر شکل دهی تجربه چندوجهی و مشارکتی مخاطب تأکید دارد. نمایش ملانصرالدین، که مورد مطالعه این تحقیق قرار گرفته، در فضایی طراحی شده است که تماشاگران بر روی یک سری تاب ها در وسط صحنه نشسته اند و هفت دایره اجرایی دور آنها قرار گرفته اند؛ در هر دایره، بازیگران با زبانی غیرمستقیم روایتی مجزا را در پیوند با یک نمایشنامه کلاسیک یا الگویی سنتی و آشنا مثل نقالی یا سیاه بازی ارائه می دهند، بی آنکه ساختار اپیزودیک یا روایت خطی بر اجرا حاکم باشد. ضرورت انجام این پژوهش از آن جهت است که طراحی صحنه و لباس، به ویژه در آثار پست مدرن که ساختارهای روایی و بصری متعارف را کنار می گذارند، نقش مهمی در ایجاد فضای دریافت و تعامل دوسویه بین اجرا و مخاطب ایفا می کند، اما تاکنون به شکل تخصصی و منسجم به این موضوع پرداخته نشده است. هدف این پژوهش، شناسایی ظرفیت های بصری طراحی صحنه و لباس در تقویت ارتباط فعال و چندلایه میان اجرا و تماشاگر است. تحقیق به شیوه کیفی و با روش تحلیل محتوا انجام شده است. در این نمایش، صحنه با ساختاری دایره ای امکان خوانش سیال و مشارکتی را برای تماشاگر فراهم می آورد. طراحی لباس ها نیز مینیمالیستی و ساده، با رنگ های طوسی مایل به نقره ای و بدون بافت یا تزئینات پیچیده است که موجب تمرکز مخاطب بر کنش جسمانی و ریتم اجرای بازیگران می شود. نتایج نشان می دهد که استفاد ه هوشمندانه از عناصر ساده و معناگرایانه در طراحی صحنه و لباس، فضای تفسیرپذیر و پویایی را در اجراهای پست مدرن به وجود می آورد و به شکل گیری تجربه احساسی و مشارکتی تماشاگر یاری می رساند. نمایش ملانصرالدین به دلیل بهره گیری دقیق از این رویکردها، ظرفیتی ممتاز برای تبدیل شدن به الگویی معتبر در طراحی اجرایی تئاتر پست مدرن ایران دارد.
تصویر معاویه در یک سریال تاریخی؛ تحلیل مضمون بازسازی چهره ای جنجالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سریال های تاریخی به عنوان ابزارهایی قدرتمند، نه تنها رویدادهای گذشته را بازسازی می کنند، بلکه این توانایی را دارند که با ارائه تفسیرهای خاص و مد نظر تولیدکنندگان، بر نگرش مخاطبان نسبت به شخصیت ها و وقایع تاریخی تأثیر گذارند. سریال تاریخی «معاویه»، که در رمضان 1403-1404 (مارس 2025) پخش شد نیز در تلاش بود با ارائه تعریفی نو از معاویه ابن ابی سفیان، ذهنیت مخاطبان نسبت به این چهره جنجالی تاریخ اسلام را تغییر دهد و یا حداقل تلطیف نماید. این پژوهش که با هدف بررسی تصویر ارائه شده از معاویه در این سریال انجام شده است، با استفاده از روش تحلیل مضمون تمام قسمت های سریال انجام پذیرفته است. در این راستا، داده ها با بهره گیری از روش تحلیل مضمون براون و کلارک کدگذاری شد که نهایتاً از بیش از 90 مضمون پایه و 17 مضمون سازمان دهنده و سه مضمون فراگیر «ریشه های تاریخی و مشروعیت معاویه»، «تسلط معاویه بر چالش های قدرت»، و «بازسازی معاویه به عنوان چهره ای اخلاق مدار و معنوی» حاصل شد. یافته ها نشان می دهند که سریال با حذف جنبه های منفی تاریخی نظیر جگرخواری هند و تأکید بر جنبه های مثبتی چون کاتب وحی بودن معاویه سعی در ارائه چهره ای مطلوب و قابل قبول از معاویه و بنی امیه دارد. این رویکرد در قالب نظریه چارچوب سازی، قصد دارد با گزینش و برجسته سازی مضامین خاص، روایتی منسجم و مطلوب را از شخصیت معاویه ارائه دهد. بر اساس نتایج حاصل، سریال معاویه با چارچوب سازی، تصویری متعادل و مطلوب از وی ساخته است که با روایات تاریخی شیعه و برخی منابع اهل سنت در تضاد است.
هنر قدسی و تئاتر بچه های مسجد: پژوهشی در مبانی نظری و کارکردهای اجتماعی-فرهنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تئاتر بچه های مسجد به عنوان یکی از جریان های فرهنگی پس از انقلاب اسلامی ایران، نقش مهمی در ترویج مفاهیم دینی و هنر قدسی ایفا کرده است. بررسی رابطه میان هنر قدسی و تئاتر بچه های مسجد، به تحلیل مفاهیم، اهداف و کارکردهای این نوع تئاتر یاری رسانده و آن را به عنوان ابزاری برای انتقال مفاهیم قدسی و تربیت نیروهای هنری متعهد برجسته می کند. روش تحقیق به صورت کیفی و با تحلیل محتوای منابع مکتوب و دیجیتال انجام شده است. یافته ها نشان می دهد که تئاتر بچه های مسجد با بهره گیری از مفاهیم دینی و ارزش های اسلامی، بستری مناسب برای ترویج هنر قدسی و تربیت هنرمندان متعهد فراهم کرده است. از طرف دیگر این نوع تئاتر با بهره گیری از مفاهیم نور محمدی، صادر اول و کهن الگوهای اسلامی، توانسته ضمن حفظ اصالت دینی، به نیازهای آموزشی و فرهنگی نسل جوان پاسخ دهد. در نتیجه این مطالعه مشخص شد که تئاتر مسجدی با تلفیق عناصر هنر قدسی و کارکردهای اجتماعی، توانسته است به عنوان پلی بین سنت و مدرنیته عمل کند و ویژگی های زیبایی شناختی، ساختاری و محتوایی این هنر نمایشی، جایگاه آن را در نظام فرهنگی جامعه اسلامی تحکیم می کند.
بررسی گفتمان متعارض در فیلم های ابرقهرمانی پس از حوادث 11 سپتامبر با تکیه بر نظریه خط خطاهای آلن سینفیلد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر، ایالات متحده آمریکا با بحرانی چندلایه در حوزه های امنیت، هویت و فرهنگ عمومی مواجه شد؛ بحرانی که بازتاب آن به ویژه در حوزه سینمای جریان اصلی و ژانر ابرقهرمانی مشهود است. در همین دوره، فیلم های اقتباسی از کتاب های مصور با سرعتی بی سابقه رونق یافتند و به یکی از مهم ترین ابزارهای بازنمایی وضعیت پسا بحران بدل شدند. این مقاله با بهره گیری از چارچوب نظری آلن سینفیلد و مفاهیم «خط خطا» و «داستان های گسلی»، می کوشد نشان دهد که چگونه فیلم های ابرقهرمانی در عین بازتولید گفتمان های مسلط امنیتی و ملی، واجد گسل های ایدئولوژیکی هستند که امکان خوانش های مقاوم را در دل روایت های به ظاهر منسجم فراهم می سازند. تحلیل کارکردهای آیینی چون نوستالژی، واقعیت گریزی و تحقق آرزو، و همچنین اسطوره قهرمانِ خودگمارده، نشان می دهد که این آثار واجد تنش هایی هستند که از دل تناقض های درونی نظم موجود سربرمی آورند. روش انجام پژوهش حاضر، توصیفی تحلیلی است و این پژوهش فاقد فرضیه ای مشخص است. به نظر می رسد فیلم های ابرقهرمانی پس از 11 سپتامبر، به رغم ظاهر سرگرم کننده و همدلانه خود، میدان های ایدئولوژیکی پیچیده ای هستند که در آنها بازتولید و مقاومت، هم زمان و در کنار یکدیگر عمل می کنند.