در جستجوی اصطلاحات و تعبیرات و تبیین و تحلیل ساخت «زبان حقوقی» ایران، نمی توان و نباید تنها به بررسی متون قوانین پرداخت، بلکه مجموعه مقررات دیگر، یعنی مصوبات هیات دولت، آیین نامه های مصوب وزارتخانه ها و دیگر دستگاه های اجرایی، بخشنامه ها و هم چنین احکام صادر از محاکم و نیز اسناد محاضر و، سرانجام، نوشته های حقوق دانان را هم باید مد نظر داشت. تدوین و تصویب قوانین به شیوه کنونی ، یعنی به صورت نظام یافته و تابع تشریفات معین بیش و کم تعریف شده، دارای تقریبا صد سال سابقه (از زمان استقرار مشروطیت در ایران) است. تدوین و تصویب قانون به شکل جدید موجب به وجود آمدن متون دیگر متکی به قانون، یعنی تصویب نامه ها و مقررات دیگر گردید. بدین ترتیب، بررسی زبان حقوقی، حتی در این دوره صد ساله، بدون تحقیق در این مجموعه پر حجم از مدارک و اسناد کامل نخواهد بود و این پژوهش نیز دراز دامن و دشوار است و تاکنون نیز شیوه اندیشیده ای برای این مطالعه و تحقیق عرضه نگردیده و طرحی برای این گونه بررسی ها درانداخته نشده است.
اگر مبدا حرکت را در خصوص این بررسی ابتدای مشروطیت بگیریم دوره اول مجلس شورای ملی نخستین و مهم ترین عزیمتگاه آن و قوانینی که حاصل کار آن و قوانینی که حاصل کار آن مجلس بوده است نخستین و مهم ترین متونی هستند که باید بررسی شوند. با توجه به دستاوردهای این بخش است که می توان و باید به تحلیل قوانینی پرداخت که بعد از آن به تصویب رسیده یا با اتکای به آنها مقررات دیگر از سوی مراجع مختلف تدوین و تصویب شده اند...
دانشمند محترم، آقای دکتر محمد دبیر سیاقی، تاکنون دیوان منوچهری را دو بار تصحیح کرده اند. تصحیح نخست ایشان در سال 1326 منتشر شد و پس از آن چهار بار، با تغییراتی، در سال های 1338، 1347، 1356 و 1363، مجددا به چاپ رسید. در سال 1370، تصحیح دیگری از این دیوان به همت انتشارات زوار منتشر شد که، درصفحه دو، نوبت چاپ آن چاپ اول قید شده است. بعد از این تاریخ نیز این تصحیح یک بار دیگر به چاپ رسید که ظاهرا این تجدید طبع بدون هیچ گونه تغییری بوده است. طبق احصای بنده، تصحیح دوم کتاب نسبت به چاپ سوم از تصحیح اول – که دراختیار نگارنده است – 38 بیت اضافه دارد. تعدادی از این ابیات مربوط به نسخه ای از دیوان منوچهری است که در سال 1051 نوشته شده و در اختیار برادر مرحوم دهخدا بوده، ولی در اصل به خود دهخدا تعلق داشته است؛ یادداشتی بر برگ اول آن و نکته ای که در زیر می آید این مطلب را تایید می کند. آقای دکتر دبیر سیاقی تفاوت ها و اضافات این نسخه را، در صفحات سی و هفت تا پنجاه از تصحیح اول دیوان (1363)، نقل کرده اند.
آقای دبیر سیاقی، پس از چاپ تصحیح اول کتاب، نمونه هایی چاپی آن را به نظر مرحوم استاد فروزانفر رسانده بودند و ایشان درباره تعدادی از ابیات دیوان حدس هایی زده بودند که ایشان این تصحیحات را، در چاپ های بعدی، به متن کتاب برده اند. سپس، یادداشت ها و «حدس ها»ی مرحوم دهخدا را نیز از حواشی نسخه خود استخراج کرده و غالب آنها را در متن کتاب درج کرده اند. منتقل کردن این گونه تصحیحات حدسی و گاه ذوقی به متن، در تدوین متن های انتقادی، بی شک با روش مرسوم تصحیح انتقادی و علمی متون سازگاری ندارد. یک متن انتقادی عینی فقط باید به نسخه هایی متکی باشد که مصحح بر اساس آنها کتاب را تصحیح می کند. هر گونه حدس و احتمال درباره صورت کلمات و عبارات متن، ناگزیر، باید در حاشیه قید شود. تنها در مواردی که، در نتیجه سهو القلم کاتب، غلطی آشکار در متن پیدا شده یا کلمه ای، هنگام کتابت، از قلم افتاده باشد مصحح می تواند متن را تغییر دهد. اما، در مورد دیوان منوچهری و «تصحیحات» مرحوم دهخدا نکته دیگری هست و آن این که دهخدا نسخه مورخ 1051 را در اختیار داشته و مقدار زیادی از آنچه را در حاشیه نسخه خود آورده، و به عنوان «تصحیح» دهخدا به چاپ های تصحیح اول دیوان راه یافته، از این نسخه نقل کرده است. نمونه این گونه منقولات را در صفحات سی و هفت تا پنجاه و سه مقدمه چاپ پنجم می توان دید. احتمالا وی به بعضی نسخه های دیگر دیوان یا به جنگ ها و مجموعه های دیگری نیز دسترسی داشته است و صورت های مضبوط در این نسخه ها را در ذهن داشته و در حاشیه نسخه خود از دیوان منوچهری نقل کرده است. این نکته در مورد تصحیحاتی که دهخدا در اشعار منقول در لغت فرس اسدی انجام داده، و آقای دکتر دبیر سیاقی آنها را به متن چاپ خود از لغت فرس منتقل کرده اند، نیز کاملا صدق می کند. نگارنده، هنگام تصحیح لغت فرس اسدی، متوجه شد که تمام این «تصحیحات» منقول از نسخه های دیگر لغت فرس یا از فرهنگ های دیگر است که دهخدا، بدون هیچ گونه قیدی و اشاره ای، در حاشیه نسخه چاپی خود نقل کرده بوده است...
زبان های ایرانی و هندی باستان و میانه واژه های مشترک فراوانی دارند که به پیشینه مشترک آنها باز می گردد، اما، واژه هایی را نیز می توان یافت که از یکی به دیگری راه یافته اند. یکی از کهن ترین واژه های دخیل سنسکریت در اوستا نام خاص – gaot?ma است. در بند شانزدهم فروردین یشت، از زایش مردی سخن به میان آمده که خواهد توانست «از مناظره با گوتمه پیروز به در آید». این نام، در ریگ ودا، به صورت – gotama آمده است. او یکی از هفت عارف (rsi-) بزرگ هند باستان و سراینده سرودهای 74 تا 93 از کتاب نخست ریگ ودا بوده است. بودای معروف نیز از خاندان گوتمه نامی بوده و، از این رو، لقب gautama داشته است. شاید گوتمه مذکور در فروردین یشت را بتوان همان بودا دانست؛ زیرا آیین بودا، از دیرباز، در استان های شرقی ایران شناخته شده بود و از رقیبان دین زردشتی به شمار می آمد.
تاثیر زبان سنسکریت را در ترکیب اوستایی hapta h?ndu- «هفت رود» نیز می توان مشاهده کرد. در بند هجدهم از فرگرد نخست وندیداد «هفت رود» پانزدهمین سرزمینی خوانده شده که اهوره مزدا آفریده است. همین ترکیب در سنسکریت به صورت sapta sindhavah آمده و در ریگ ودا هم سابقه دارد. برخی واژه ایرانی باستان -hindu را – که در اوستا به صورت های hindu- و h?ndu- و در کتیبه های فارسی باستان به صورت hindu- آمده - دخیل از -sindhu هندی باستان می دانند که قاعده ابدال s به h در زبان های ایرانی در آن اعمال شده است؛ اما، چنان که تیمه به درستی نشان داده، hindu ایرانی باستان و -sindhu هندی باستان را باید بازمانده -sindhu هند و ایرانی دانست که هم ریشه هایی نیز در دیگر زبان های هند و اروپایی دارد...
زبان و فرهنگ دو مقوله متاثر از یکدیگرند. زبان، به عنوان جزیی از فرهنگ جامعه، هم در ساختار و اجزای خود و هم در کاربرد، از ارزش های فرهنگی جامعه تاثیر می پذیرد و حتی، در مراتبی، با آنها شکل می گیرد و متقابلا در تکوین و توسعه فرهنگ و هویت بخشیدن نقش تعیین کننده دارد. در روند طولانی و تدریجی تحول، ارزش های فرهنگی زبان، به عنوان یکی از اجزای نسبتا دیرپای فرهنگی، هر چند در برابر فشار برای تغییر تا حدودی پایدارتر است، دنباله رو این تحولات است و در پی تحولات اجتماعی می توان تغییرات تدریجی زبانی را نیز انتظار داشت. با این همه، زبان نه تنها نشان دهنده نگرش فرهنگی سخنگویان معاصر است که نگرش فرهنگی گذشتگان را نیز می نمایاند. متن ها و داستان های کهن منابع ارزشمند و در خور توجهی هستند برای بررسی برخی مسائل فرهنگی.
در این مقاله، از خلال پاره ای نوشته های سغدی، به مقام زن در ایران و نگرش نیاکان ما به زنان توجه و نشان داده شده است که زنان در تاریخ فرهنگ این مرز و بوم از حرمت و اعتبار والایی برخوردار بوده اند و این معنی در بعضی از متون سغدی بازتاب یافته است.
در آثار اصیل زبان سغدی یا در متن های سغدی بودایی و مانی و مسیحی که از زبان های دیگر به زبان سغدی ترجمه شده اند، به ویژه در نامه ها و اسناد به دست آمده از کوه مغ و در نوشته های روی سکه ها، مجموعه ای از عناوین و القاب برای مراتب و درجات اجتماعی و جود دارد که به دسته بندی های نجیب زادگان زمین دار مربوط می شده است. این القاب، که در جامعه سغدیان ثبات و قوام یافته بودند، به صور گوناگون در منابع مکتوب منعکس گشته اند. در این مجموعه، القابی نیز مختص بانوان دارای منزلت های اجتماعی گوناگون دیده می شود. در مقاله حاضر، چند لقب مربوط به زنان اشراف بررسی می شود...
سخن گویان هر زبان، در گفتار روزمره، برای مبادله پیام های گوناگون و افاده معانی، به شیوه های متنوعی متوسل می شوند. بررسی شیوه های استفاده از امکانات حوزه های زبان این واقعیت را نمایان می سازد که سخن گویان همه زبان های به صرفه جویی در گفتار، زمان صرف شده برای آن و صرف حداقل انرژی گرایش دارند که در زبان شناسی به اصل کم کوشی موسوم است. از طرف دیگر، اهمیت سرعت در قرن حاضر و نیاز به ارائه حداکثر اطلاعات با استفاده از حداقل داده های زبانی ایجاب می کند که اهل زبان از صورت های هم سان احتراز کنند. جنسن (1991)، به نقل از کیپارسکی، اصل اجتباب از هم معنایی را مطرح می سازد. به موجب این اصل، هیچ قاعده واژه سازی نمی تواند واژه ای هم معنی با یکی از واژه های موجود زبان تولید کند. اما، با مطالعه زبان فارسی، در می یابیم که برای ساختن واژه های دارای معنای منفی یا متضاد بیش از یک نوع پیشوند نفی در اختیار فارسی زبانان است که به پایه افزوده می شود تا واژه ای نو بسازد و این از اصل کم کوشی و اقتصاد به دور است. از این رو، در این مقاله، در حوزه صرف به مطالعه یکی از اجزای ساختاری موسوم به پیشوند می پردازیم و از بین تمام انواع آن نیز فقط یک نوع، یعنی پیشوند نفی، بررسی خواهد شد. تلاش خواهیم کرد تا، ضمن بررسی انواع پیشوندهای نفی در زبان فارسی، روشن سازیم که چرا برای مدلولی واحد چند وند متفاوت به کار می رود و آیا کاربرد این پیشوندها با هم تفاوت دارد و اگر چنین است هر کدام چه نقشی بر عهده دارند و، بر این اساس، آیا می توان آنها را دسته بندی کرد و بافت و کاربرد هر یک را مشخص ساخت. به این منظور، تک تک وندهای نفی در زبان فارسی معرفی و بافت کاربرد آنها مشخص می گردد...
برخی ادیبان و محققان زبان فارسی در شبه قاره و بعضا ایران بر این باورند که دوران اورنگ زیب عالمگیر (1068 - 1118)، آخرین فرمانروای مقتدر تیموری هند، به دلایلی چون حمله نادر به هند و تعصب مذهبی اورنگ زیب، تسلط انگلیسی ها، عصر انحطاط و زوال زبان و ادبیات فارسی در این سرزمین بوده است. گروهی دیگر، به خلاف، برآن اند که آن عصر، از این حیث، نه تنها دچار زوال و رکود نبوده بلکه در برخی زمینه ها، به ویژه در زمینه نثر فارسی، قرین اعتلا و شکوفایی بوده است. حتی در این زمان است که بعضی پژوهشگران، سهم هندوان را در ارتقای زبان و ادبیات فارسی بیش از گذشته می دانند. رقعات عالمگیری اورنگ زیب از نمونه های جالب توجه انشای فارسی در این دوره به شمار می آید. اشعار زیب النسا، دختر اورنگ زیب، نمودار ذوق شاعره ای تواناست. بیدل شاعر معروف هم زاده این عصر است.
گفتنی است که اورنگ زیب اولین فرمانروای تیموری است که در کار اداری سمت واقعه نویس و سوانح نگار را مقرر کرد. کتاب بیست وسه جلدی فتاوای عالمگیری هم زیر نظر وی نوشته شد که حدود هفتصد نفر از علمای عصر او در تدوین آن سهیم بودند.
پس از فوت اورنگ زیب، با آن که زوال حکومت تیموری آغاز گردید، زبان فارسی از رواج باز نایستاد. غالب (وفات: 1869) شاعر معروف این عصر است که به زبان های فارسی و اردو شعر می گفت. از او آثار متعددی به نظم و نثر فارسی به جا مانده است. شاعران فارسی گوی مانند محمد شبلی نعمانی و غلام قادر گرامی و، از همه مهم تر،علامه اقبال لاهوری در ترویج و گسترش زبان فارسی کوشش های بسیار کردند و به قول گرامی:
در دیده معنی نگران حضرت اقبال پیغمبریی کرد و پیمبر نتوان گفت
از میان شخصیت های فرهنگی عصر قاجاریه، میرزا اسحاق شمس المعالی نیریزی به جهات متعدد شاخص است. وی، به گواهی معاصران و آثارش، علاوه بر آشنایی با فقه و اصول و تفسیر و فلسفه و ریاضی و نجوم، خوش نویس و ادیبی توانا و شاعری ذواللسانین بوده است. اطلاعات درباره شرح حال او از دو طریق به دست می آید. یکی آثار به جا مانده از خود او و دیگر از منابع و تذکره های هم عصر او. این منابع، به ویژه از آن جهت که برخی از مولفان آنها، با شمس المعالی مجالست و موانست داشته اند، حایز اهمیت بسیار است. مهمترین آنها عبارت اند از : المدایح المعتمدیه از محمد علی بهار اصفهانی؛ گنج شایگان از میرزا طاهر اصفهانی متخلص به شعری؛ حیفه الشعرا از احمد دیوان بیگی شیرازی و تذکره مرآت الفصاحه از داور، شیخ مفید بن میرزا نبی شیرازی.
از او با القاب و عناوین بلندی یاد کرده اند. وی در گنج شایگان (503 - 504) چنین توصیف و تعریف شده است:
هو الحبر الهمام و البحر الزاخر الطمطام، اصل الحکمه و قانون الادب، شمس المعالی اسحاق شیرازی، حکیمی است فرزانه و هنرمند دانا و بی مانند، عارف به جوامع تفسیر و تاویل، واقف به بدایع اجمال و تفصیل، جامع مراتب زهد و علم و حاوی مراسم قدس و فضل ... هرسطری از افکار دلپذیرش شطری است از حقایق ژرف و هر حرفی از تحقیقات بی نظیرش طرفی است از معانی شگرف، دقیقه های معانیش در لباس حروف، چو در سیاهی شب، روشنی پروین است. به علم درست نویسی در تمام خطوط چنان ماهر و مربوط است که از نسخ و نستعلیق و ثلث و رقاع و ریحان و شکسته، آنچه از خامه اش می تراود و بر نامه می نگارد، بر روی صفحه مانند طره طرا برغره غرا مسلسل است و دلربا، و لطایف معانی در آن الفاظ و مبانی چون آب حیات است درظلمات، روشن و جانفزا...
واژه هایی که در این مقاله فهرست شده اند حاصل تحقیقی است که حدود سال 1373، در سه شهر اهواز، آبادان و مسجد سلیمان، انجام گرفت. هدف از این تحقیق گردآوری وام واژه های انگلیسی موجود در گویش های این سه شهر بود.
از حدود نود سال پیش، هم زمان با اکتشاف نفت در منطقه بختیاری و استان خوزستان و تاسیس شرکت نفت ایران و انگلیس، پدیده قرض گیری واژگانی بسیار گسترده و عمیق در مناطق یاد شده شکل گرفت. به طوری که بسیاری از این واژه ها هنوز هم در مکالمات روزمره و عادی مردم کاربرد اساسی دارند.
برای گردآوری این واژه ها، علاوه بر تکیه بر محفوظات خود، در طی چهارماه، دوبار به شهرهای نام برده سفر کردم. یافتن منبع برای این تحقیق چندان کار مشکلی نبود، چون تقریبا تمام گروه های سنی زن و مرد ساکن در شهرهای مورد تحقیق این واژه ها را در گفتگوهای روزانه خود به کار می برند و، به عبارتی، واژه ها نسل به نسل منتقل شده اند، به طوری که افراد جوان تر اغلب حتی از قرضی بودن یا انگلیسی بودن اصل واژه بی اطلاع اند. آنان، در مواردی، گمان می کردند که واژه بختیاری یا محلی است.
در تهیه فرست، سعی شده است که حتی الامکان واژه هایی آورده شوند که بالاخص در این مناطق کاربرد دارند. آن واژه های قرضی که به طور عام وارد زبان فارسی شده اند، از قبیل تلفن، رادیو، تایر، پلیس، آمبولانس مدنظر نبوده اند. واژه های فهرست شده دارای فراوانی کاربرد یکسان نیستند. در متن اصلی تحقیق، سعی شده است که، با مثال هایی دقیق، بافت و زمینه کاربرد و گاه حتی زمان و دوران کاربرد آنها مشخص گردد. اما، در این جا، برای پیش گیری از زیاد شدن حجم کار، مثال ها حذف شده اند...
نقد صوفی، محمد کاظم یوسف پور، انتشارات روزنه، تهران 1380، 468 صفحه.
تصوف یا عرفان اسلامی متعالی ترین و باشکوه ترین و پرجاذبه ترین جلوه فرهنگ اسلامی است که همواره الهام بخش و وحدت بخش مسلمانان بوده است. حقیقت عرفان ریشه در نهاد و فطرت الهی انسان دارد و ظهور آن درکلام و رفتار است که با فرهنگ پیوند می یابد. از این رو، هیچ دین یا فرهنگ دینی را نمی توان یافت که از گرایش های عرفانی تهی باشد. عرفان اسلامی، که ریشه در تعالیم بلند کتاب آسمانی و سنت دارد، در اصل، همان حقیقت و جوهره دین اسلام است. اساسی ترین مبانی عرفان اسلامی بر آیات الهی و تعالیم و آموزه های رسول اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام مبتنی است و سلوک عملی پیامبر اسلام و اهل بیت گواه این حقیقت است.
در اواسط یا اواخر قرن دوم هجری بر گروهی از عارفان بغداد عنوان صوفی اطلاق شد و بعدها، تا چندین قرن، عنوان صوفی با عارف، و نیز تصوف با عرفان مترادف گشت. البته برخی از عارفان میان عرفان و تصوف تمایز قایل شده و مرتبه تصوف را دون مرتبه عرفان دانسته اند (قشیری، ص 476 و بعد؛ نسفی، ص 297).
در باره ریشه و معنای الفاظ تصوف وصوفی، و زمینه های پیدایش تصوف، آرا متعددی اظهار شده است. منابع و مآخذی را که به این مباحث پرداخته اند به سه دسته می توان تقسیم کرد: 1) منابع عرفانی، از جمله قوت القلوب ابوطالب مکی، التعرف لمذهب اهل التصوف ابوبکر کلابادی؛ اللمع فی التصوف ابونصر سراج طوسی؛ الرساله القشیریه ابوالقاسم قشیری، کشف المحجوب هجویری. 2) منابع و مآخذ غیر عرفانی متقدم، از جمله اساس البلاغه زمخشری؛ تحقیق ماللهند ابوریحان بیرونی؛ تلبیس ابلیس ابن جوزی؛ رساله الصوفیه و الفقرا ابن تیمیه؛ مقدمه ابن خلدون. ظاهرا یکی از نخستین منابعی که در آن لفظ صوفی یا صوفیه آمده البیان و التبیین جا حظ (وفات:255) است. 3) منابع و مآخذ معاصر که آنها را در دو گروه می توان جای داد: آثار عرفان پژوهان مسلمان؛ تحقیقات عرفان پژوهان غربی. از میان محققان ایرانی معاصر در زمینه تصوف و عرفان، دکتر قاسم غنی، استاد بدیع الزمان فروزانفر، استاد جلال همایی و دکتر عبدالحسین زرین کوب را باید نام برد. هم چنین، از معاصران مسلمان، عبدالرحمن بدوی صاحب تاریخ التصوف الاسلامی من البدایه حتی نهایه القرن الثانی یاد کردنی است...
معدن کن، معصومه، نگاهی به دنیای خاقانی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ج1، 1375؛ ج2، 1377؛ ج3، 1378، ده + هفده + شانزده + 791 صفحه.
این تحقیق موضوع پایان نامه دکتری مولف در رشته زبان و ادبیات فارسی بوده که به راهنمایی دکتر منوچهر مرتضوی در دانشگاه تبریز به انجام رسیده است. انگیزه این تالیف در مقدمه چنین بیان شده است:
جاذبه های فراوان شعر خاقانی موجب شد که نگارنده به بررسی فرهنگی و اجتماعی و تاریخی و جغرافیایی دیوان خاقانی روی آورد و با تجزیه و تحلیل این دیوان مباحث و فواید پراکنده را کشف و گردآوری و با ترکیب آنها به صورت ابواب و فصولی چند، بکوشد تا اشعار پراکنده و مشهور به دشواری و اغلاق خاقانی را به اجزای پیکر واحد و جان داری از حیات اجتماعی روزگار خاقانی تبدیل کند و وحدت و نظم جهان خاقانی و عرصه فرهنگی و اجتماعی گسترده این سخنور بزرگ را نشان دهد و تجربه ای از تحقیق در شئون فرهنگی و اجتماعی و تاریخی یک مجموعه ادبی را با تدوین نتایج آن بیان نماید. هر چند باید صادقانه اعتراف کنم که هنوز در پایان کار خود را در دامنه های قلل رفیع و بدایات عرصه های پهناور شناخت این جهان وهم انگیز می یابم و، با همه کوشش که در این بررسی و تحقیق کرده ام، کاری سزاوار وسعت و شکوه جهان پهناور شاعر شروان و درخور انتظار صاحب نظران انجام نداده ام. (ص 4)
مولف این کتاب را بر اساس دیوان خاقانی، تصحیح شادروان ضیا الدین سجادی، تدوین کرده و از تصحیح مرحوم عبدالرسولی نیز بهره برده است. در این تحقیق، اندیشه ها، عواطف و زندگی ادبی و خانوادگی شاعر و نیز اوضاع فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی روزگار خاقانی و محیط پیرامونش از دیوان وی استخراج شده و ذیل هفت عنوان کلی، در سی و سه بخش: زندگی خاقانی، صحنه آسمان در دیوان خاقانی، طب، بهداشت، موسیقی، باورها، سوگواری، عروسی، آرایش زنان، اعیاد، بزم ها، باده گساری، مشاغل، بازی ها و سرگرمی ها، شکار، سفر، معاملات، البسه، اطعمه، کشاورزی، گوشه هایی از اوضاع و احوال اجتماعی، تعلیم و تعلم، کودکان، رسوم و تشریفات خسروان، قصر و ایوان، مناصب، درم خریدگان، داوری و مسائل مربوط به آن کبوتران نامه بر، چشم انداز مسائل ترسایی و یهودی و زردشتی، اشارات تاریخی و جغرافیایی، طرایف بلاد، و نوادر حکایات و اشارات، گردآمده و سپس بخش سی و چهارم شامل بعضی مطالب متفرقه به آن افزوده شده است...
«پری: تحقیقی در حاشیه اسطوره شناسی تطبیقی»، پژوهش خواندنی و بس ستودنی استاد بهمن سرکاراتی، را در واپسین سال های نخستین دهه پس از انقلاب – آن هنگام که دوره مجلدات نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز به سادگی یافت نمی شد – خوانده بودم. این مقاله ارزشمند، همراه با نوشته هایی دیگر از استاد، در قالب کتابی به نام سایه های شکار شده (نشر قطره، تهران 1378)، تجدید چاپ شده است. چندی پیش از این هم نوشته دوست گرامی، آقای ابوالفضل خطیبی، را – که آن نیز «سایه های شکار شده» نام گرفته است – در معرفی مجموعه مقالات استاد در نامه فرهنگستان (سال چهارم، شماره دوم، 1377، شماره پیاپی 14) خواندم.
نوشته کنونی، در حقیقت، با انگیزه افزودن یادداشتی بر اشارات او در باب مقاله «پری: تحقیقی در حاشیه اسطوره شناسی تطبیقی» (سرکاراتی 1350)، فراهم شده است. وی چکیده ای از آن مقاله را نقل کرده چنین افزوده است:
بیوار... به این مقاله ]«پری...»[ توجه کرد ولی خود نظریه دیگری درباره منشا و خاستگاه پریان پیش کشید. بنابر نظریه بیوار، سرچشمه افسانه پریان را، با آن نیروی مشهور جادوگری و جنگاوری، نباید در مفاهیم دینی هندو اروپایی جستجو کرد بلکه این افسانه های برخاسته از یک سلسله سنت های ایرانی مربوط به قبیله ای موسوم به پریکانی هستند. این قبیله در منطقه خوش آب و هوای جبل بارز، که در قسمت جنوبی ناحیه ای که از رفسنجان و پاریز تا بلند ترین مناطق پیرامون ده بکری بین بم و جیرفت امتداد دارد، سکونت داشتند. به گفته بیوار، روحانیون زردشتی از این قبیله بیزاری می جستند؛ ولی گویا، به تاثیر روایات پارتی، در حماسه ها و سپس در شعر پارسی، با آنان همدلی می شود...
واژه rnkcrm دو بار اسناد کوه مغ دیده شده است: یک بار در قطعه B3.11 و دیگری در قلعه A1 V3. لیوشیتس، ویراستار جلد دوم این مجموعه اسناد، و بوگولیوبوف و اسمیرنووا، ویراستاران جلد سوم آن، در قرائت مذکور و معنای آن، «چرم رنگ شده»، کلمه ای مرکب از rang «رنگ» و carm «چرم، پوست»، هم رای اند. اما معنایی که به این واژه داده شده محل تامل است. برای چنین معنایی، کاربرد اسم مفعول فعلی دال بر «رنگ کردن» انتظار می رود، مانند rast (از – raz)، هم چنین جز نخست واژه مرکبی از نوع /sw?t - ???/ sw?t?w? «دارای گوش سوراخ شده» یا?d-p?zn/ wsw?t pzn /?su«قلب پاک». صورتrang ?arm/ rnkcam-/ تنها می تواند ترکیب وصفی از نوع ??w -sar?/?wsr?/«سال گاو» یا kan??ar| ka??r| «لنگه در» و مانند اینها باشد. در واقع، کلمات مرکب مشابه سغدی که واژه crm جز دوم آنهاست به ما کمک می کنند تا معنای حقیقی rnkcrm را بیابیم. این کلمات مرکب عبارت اند از: /??w-?arm/ ?w crm «چرم گاو»،14 )، A4 R12؛ ^A 10.3؛ B 1.12 دوبار) xar?-?arm/ ?r crm/ «چرم خر» (A10.410) و /nax?lr-?arm/ n??yr crm «چرم بز کوهی» (B 19.511). از آن جا که جز اول این واژه های مرکب اسامی حیوانات است، طبعا rnk نیز باید بر یکی از حیوانات دلات کند. در جستجو برای یافتن چنین واژه ای، واژه رنگ، که در فرهنگ های فارسی «بز کوهی، مرال و آهو» معنی شده، برفور به ذهن می آید. این واژ ه را، که به نظر می رسد متعلق به لهجه های ایرانی شمالی و شرقی باشد (بسنجید با: وخی rang «مرال»)، شاعران خراسانی و ماورالنهری قرن های چهارم هجری، چون کسایی، اسدی، منوچهری، فرخی، عنصری، فخری گرگانی، مسعود سعد و سوزنی به کار برده اند. از آن جا که واژه رنگ احتمالا برای شاعران فارسی زبان غربی و جنوبی شناخته نبوده، اسدی لازم دیده است که آن را در فرهنگ خود، که مقصود از تالیف آن اساسا گردآوری واژه های ناشناخته برای شاعران غیر خراسانی بوده، ضبط و معنی کند...