پژوهش حاضر در پی طرح این پرسش ها است که رویکرد علمای قدیم گرای بخارا در باره ی حضور حکومت تزاری در منطقه ی آنها چگونه بوده است؟ و چه مناسباتی با آنها و مدنیّت روسی داشته اند؟ در پاسخ، علاوه بر معرفی این گروه به عنوان تثبیت یافته ترین طبقه از علما در بخارا و تحلیل مبانی اندیشه ای آنها، مدعای خود را این گونه طرح کردیم که آنها در عین اتخاذ رویکرد مشیّت گرایانه و اعتقاد به حفاظت سرزمینشان توسط مقدسین در برابر روس ها، به تحریم همه ی عناصر جدید پرداختند. گرچه لازمه ی این نوع موضع، اتخاذ رویه ی تخاصم با روس ها بود؛ اما آنها به دلیل آن که اغلب از مقامات حکومتی بودند، در عین عدم پذیرش مدنیّت روسی، برای حفظ مقام خود در مواردی به مماشات با آنها پرداخته و حتی در مواجهه با اصلاح طلبان، در مقام دشمنان داخلی به روس ها معاونت بسیار رساندند.
طریقت قادریه از نخستین سلسله های منظم صوفیانه در جهان اسلام و منتسب به شیخ عبدالقادر گیلانی (470 561 ق./1077 1166م) است که در فاصله سده هشتم تا دوازدهم هجری در جغرافیای پهناوری از سودان تا میان مسلمانان چین، از هند تا دورترین سرحدات اروپایی دولت عثمانی پراکنده شد. منشأ نخستین این طریقت عراق و شهر تاریخی «هزار و یک» فرقه بغداد عصر شکوه سلجوقی عباسی بود. از مکتب جنید انشعاب یافت و پیروان آن ابتدا بیشتر بر مذهب حنبلی بودند؛ اما بعد مخصوصاً در مصر و کردستان به پیروان شافعی آن هم افزوده شد. پرسش اساسی ای که این مقاله حول محور آن سامان یافته، این است که چرا طریقت قادریه در ایران دفع و در عثمانی جذب شد؟ این طریقت صوفیانه حداقل از دو جهت برای دولت های ایرانی، صفوی و افشاری مهم بود. ابتدا به واسطه رویکرد ضدشیعی که این طریقت داشت و در مرتبه بعد به جهت حضور پررنگ و مؤثر قادریه در جغرافیای مورد منازعه دولت های ایران و عثمانی یعنی عراق امروزی و مناطق کردنشین. طریقت قادریه همواره در جنگ های ایران و عثمانی جانب دومی را داشت و دولت آن را به قیامت و پایان جهان خاکی متصل می کرد. بالطبع، سیاست دولت ایران نسبت به آن دفعی بود، بر خلاف عثمانی که سیاستی جذبی برای این طریقت داشت. حاصل این سیاست دفع و جذب، متوقف ماندن طریقت قادریه در ایران و گسترش آن در قلمرو دولت عثمانی بود.