زمینه و هدف: دوران کودکی و نوجوانی شرایط خاصی دارد. مشکل در مقابله و تنظیم هیجان می تواند منجر به اختلال های اضطرابی شود. هدف این پژوهش مقایسه راهبردهای مقابله ای و تنظیم هیجان دانش آموزان دارای نشانه های اختلال های هیجانی مرتبط با اضطراب با گروه بهنجار بود.
روش : روش از نوع علّی- مقایسه ای بود. 331 نفر از دانش آموزان مقطع راهنمایی شهرستان تویسرکان در سال تحصیلی 94- 1393 به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند و پس از غربالگری 60 نفر انتخاب گردیدند (30 نفر با اضطراب بالا، 30 نفر با اضطراب پایین). آزمودنی ها پرسشنامه های راهبردهای مقابله ای اندلر و پارکر (1990)، تنظیم هیجان گراس و جان (2003) و اختلال های هیجانی مرتبط با اضطراب (2000) را پاسخ دادند. داده ها به کمک نرم افزار اس پی اس اس و با روش تحلیل واریانس چندمتغیره تجزیه وتحلیل شد.
یافته ها: یافته های این پژوهش نشان داد که بین راهبردهای مقابله ای و تنظیم هیجان دانش آموزان دارای نشانه های اختلال های هیجانی مرتبط با اضطراب با گروه بهنجار ازنظر آماری تفاوت معنادار وجود دارد (05/0 > P). همچنین بین دو گروه موردبررسی ازنظر مؤلفه های متغیرهای مذکور به عنوان یک متغیر ترکیبی، تفاوت معنادار آماری به دست آمد. هرچند راهبرد مقابله ای مسئله مدار و تنظیم هیجان از نوع ارزیابی مجدد تفاوت معناداری را در گروه های مورد مقایسه نشان نداد اما ازنظر راهبرد مقابله ای هیجان مدار، راهبرد مقابله ای اجتنابی و تنظیم هیجان از نوع فرونشانی، تفاوت بین دو گروه مورد مقایسه معنادار بود (05/0 > P).
هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش شناختی ارتقاء امید برکاهش اهمال کاری و خودناتوان سازی تحصیلی دانشجویان دانشگاه پیام نور بود که درسالتحصیلی94-93 در شهرستان بوکان مشغول به تحصیل بودند. بدین منظور از طریق نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای و از طریق اجرای پرسشنامه های اهمال کاری لی و خودناتوان سازی تحصیلی تعداد 50 نفر برای متغیر خودناتوان سازی و 60 نفر برای متغیر اهمال کاری براساس بالاترین نمره انتخاب شدند و به طریق واگذاری تصادفی، نمونه های انتخابی برای هر متغیر، در دوگروه آزمایش و دو گروه کنترل گمارده شدند. سپس دو گروه درمانی (اهمال کاران تحصیلی، خودناتوان سازها) در هشت جلسه 60 دقیقه ای که توسط دو درمانگر آموزش دیده اجرا شد، تحت آموزش شناختی ارتقاء امید قرار گرفتند، در حالیکه گروه گواه در معرض هیچ مداخله ای قرار نگرفتند. پس از آن از همه آزمودنی های گروه آزمایش و کنترل پس آزمون به عمل آمد. داده های بدست آمده با استفاده از آمار توصیفی(میانگین، انحراف معیار) و آمار استنباطی(آزمون کوواریانس) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس و در سطح 05/0> p برای گروه های وابسته به منظور تعیین اثر بخشی آموزش شناختی ارتقاء امید نشان داد که این کاربندی توانسته است به عنوان مداخله ای مؤثر موجب کاهش خودناتوان سازی و اهمال کاری تحصیلی دانشجویان شود
هدف: هدف پژوهش حاضر مقایسه ی هیجان خواهی و کفایت اجتماعی دختران (20-13) بی سرپرست و بدسرپرست ساکن در مراکز شبانه روزی بهزیستی با دختران تحت سرپرستی خانواده است.
روش: روش تحقیق حاضر توصیفی و از نوع پس رویدادی می باشد. جامعه آماری 60 نفر است. نمونه های تحقیق 30 نفر از گروه دختران بی سرپرست و بدسرپرست استان لرستان به صورت در دسترس و 30 نفر از گروه دختران تحت سرپرستی خانواده استان مذکور به صورت تصادفی ساده انتخاب شدند. اطلاعات هر دو نمونه دختران بی سرپرست و تحت سرپرست خانواده از طریق پرسشنامه های مرتبط یعنی «هیجان خواهی زاکرمن» و «کفایت اجتماعی فلنر» گردآوری شدند. نتایج حاصل از داده ها با استفاده از آزمون t برای گروه های مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: یافته های تحقیق نشان داد که بین هیجان خواهی و کفایت اجتماعی دختران بی سرپرست و بدسرپرست با دختران تحت سرپرستی خانواده تفاوت معنادار وجود دارد.
نتیجه گیری: می توان گفت که جدایی از والدین به عنوان یک رویداد آسیب زا می تواند آینده و سلامت رشدی و روانی دختران بی سرپرست را تحت تأثیر قراردهد و آن ها را دچار آسیب های روانی کند.
زمینه و هدف: از مبانی نظری امیددرمانی به ندرت برای بهبود علائم روان شناختی دختران نوجوان استفاده شده است و اطلاعات اندکی در مورد تاثیر امیددرمانی گروهی وجود دارد. هدف این پژوهش تعیین اثربخشی امید درمانی گروهی برافسردگی، احساس تنهایی، و خودکارآمدی دانش آموزان دختر بود.
روش: پژوهش حاضر آزمایشی و از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود و جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان دختر پایه 10 و 11مدارس ناحیه 1 شهر رشت در سال تحصیلی 93-94 بود. برای نمونه گیری 200 دانش آموز دختر به طور خوشه ای تصادفی انتخاب شدند و در مرحله پیش آزمون به پرسشنامه افسردگی بک (1971)، مقیاس احساس تنهایی آشر (1983) و مقیاس خودکارآمدی شرر و آدامز (1985) پاسخ دادند. پس از نمره گذاری و غربالگری 30 نفر که ضعیف ترین نمرات را داشتند انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) گمارده شدند. گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد و برای گروه آزمایش، هشت جلسه 90 دقیقه ای آموزش امیددرمانی گروهی اجرا شد.
یافته ها: نتایج تحلیل کوواریانس یک متغیری پس از کنترل مقادیر پیش آزمون نشان داد نمرات خلق افسرده و احساس تنهایی در گروه آزمایش نسبت به گروه گواه به طور معنی داری پایین تر است (05/0P<)، اما بین نمرات پس آزمون این دو گروه، تفاوتی از نظر خودکارآمدی وجود نداشت (05/0P>).
نتیجه گیری: آموزش امیددرمانی گروهی تأثیر قابل ملاحظه ای در کاهش افسردگی، و احساس تنهایی در دانش آموزان دختر دبیرستانی دارد. براین اساس به مشاوران آموزشی پیشنهاد می شود از روش امیددرمانی گروهی برای دانش آموزانی مبتلابه اختلال های خلقی و احساس تنهایی استفاده نمایند.
هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش شناختی ارتقای امید بر خوش بینی و انگیزش پیشرفت دانشجویان دانشگاه پیام نور بود که در سال تحصیلی94-93 در شهرستان بوکان مشغول به تحصیل بودند. بدین منظور از طریق نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای و از طریق اجرای پرسش نامه های خوش بینی شی یر و کارور و انگیزه پیشرفت هرمانز، تعداد چهل نفر برای هر متغیر بر اساس پایین ترین نمره انتخاب و به طریق واگذاری تصادفی در دو گروه بیست نفری آزمایش و کنترل گمارده شدند. سپس دو گروه درمانی (دانشجویان دارای انگیزش پیشرفت پایین و گروهی که نمره مقیاس خوش بینی آن ها پایین بود) در هشت جلسه شصت دقیقه ای که به وسیلة دو درمانگر آموزش دیده اجرا شد، تحت آموزش شناختی ارتقای امید قرار گرفتند، در حالی که گروه گواه در معرض هیچ مداخله ای قرار نگرفتند؛ پس از آن از همه آزمودنی های گروه آزمایش و کنترل پس آزمون به عمل آمد.
داده های به دست آمده با استفاده از آمار توصیفی (میانگین، انحراف معیار) و آمار استنباطی (آزمون کوواریانس) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس و در سطح 05/0> pبرای گروه های وابسته به منظور تعیین اثر بخشی آموزش شناختی ارتقای امید نشان داد که این کاربندی توانسته است به عنوان مداخله ای مؤثر موجب افزایش خوش بینی و انگیزش پیشرفت دانشجویان گردد.