هدف پژوهش بررسی تعیین تأثیر آموزش شادکامی با الگوی شناختی- رفتاری فوردایس بر باورهای غیرمنطقی نوجوانان دختر تحت پوشش بهزیستی شهر زاهدان بود. روش پژوهش نیمه تجربی و از نوع پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. 24 نفر از نوجوانان دختر تحت پوشش بهزیستی به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شده و به شیوه تصادفی به گروه های 12 نفره آزمایش و کنترل گمارده شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه باورهای غیرمنطقی جونز بود. گروه آزمایش روش آموزش شادکامی فوردایس را در 8 جلسه 90 دقیقه ای به مدت دو ماه دریافت نمودند و گروه کنترل مداخله ای دریافت نکردند. نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس کاهش معناداری را در میانگین کل نمره باورهای غیرمنطقی نشان داد. به نظر می رسد که آموزش شادکامی فوردایس بر کاهش باورهای غیرمنطقی نوجوانان دختر تحت پوشش بهزیستی زاهدان مؤثر بوده است. این آموزش خرده مقیاس های باورهای غیرمنطقی از جمله انتظارات بیش از حد از خود، تمایل به سرزنش کردن خود، بی مسئولیتی عاطفی، نگرانی در مورد آینده و ناامیدی نسبت به تغییر را کاهش داده است.
پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه ازخودبیگانگی روانی و کیفیت دلبستگی با نگرش به رفتارهای خرابکارانه در دانش آموزان دبیرستانی انجام شد. روش پژوهش، توصیفی از نوعِ همبستگی و شرکت کنندگان شامل 320 دانش آموز (176 دختر و 144 پسر) پایه سوم دبیرستان بودند که به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه ازخودبیگانگی روانی ""ملوین سیمن (1959)""، پرسشنامه رفتار خرابکارانه و سیاهه دلبستگی به والدین و همسالان ""آرمسدن و گرینبرگ (1987)"" بود. نتایج نشان داد که مؤلفه های اعتماد و ارتباط با والدین و همسالان رابطه منفی و مؤلفه بیگانگی از والدین و همسالان و هر پنج مؤلفه ازخودبیگانگی روانی رابطه ای مثبت با نگرش به رفتارهای خرابکارانه داشتند. تحلیل رگرسیون گام به گام نشان داد که متغیرهای احساس ازخودبیگانگی روانی، اعتماد به پدر، اعتماد به همسال، ارتباط با همسال و ارتباط با مادر توانستند واریانس نگرش به رفتار خرابکارانه را به طور معنی داری پیش بینی کنند (87/0R2=). با توجه به نتایج حاضر، توجه به روابط دلبستگی برای مشاوران و خانواده درمانگران در مواجهه با نوجوانان توصیه می شود
هدف: این پژوهش باهدف بررسی رابطه میان چشم انداز زمانی و گرایش به سوءمصرف مواد مخدر در نوجوانان اجرا شد. روش: به این منظور405 نفر از نوجوانان دختر دوره دوم متوسطه مدارس شهر تهران به روش نمونه گیری چندمرحله ای تصادفی انتخاب و پرسشنامه های چشم انداز زمانی زیمباردو و مقیاس آمادگی اعتیاد مورد آزمون قرار گرفتند. یافته ها: نتایج همبستگی پیرسون نشان داد میان گرایش به سوءمصرف مواد مخدر با چشم انداز زمانی گذشته گرای منفی، حال گرای لذت طلب، حال گرای تقدیرنگر، رابطه مثبت و با چشم انداز زمانی آینده گرا رابطه منفی وجود دارد. نتایج تحلیل رگرسیون نیز نشان داد که از بین ابعاد چشم انداز زمانی چهار بعد گذشته گرای منفی، حال گرای لذت طلب، آینده گرایی و حال گرای تقدیرنگر به عنوان متغیرهای پیش بین شرایط ورود به معادله نهایی رگرسیون برای توضیح گرایش به سوءمصرف مواد مخدر را دارا بودند و درنهایت چهار بعد فوق 38% از واریانس گرایش به مصرف مواد را تبیین کردند. نتیجه گیری: چشم انداز زمانی عامل مهم و کلیدی در گرایش به سوءمصرف مواد مخدر است. نتایج این پژوهش نشان می دهد آموزش فرد به سمت آینده گرایی و یاد دادن به تأخیر انداختن لذت فوری و در نظر گرفتن عواقب و پیامدهای اعمال حال حاضر می تواند در ایجاد گرایش به چشم انداز زمانی متعادل و پیشگیری از سوءمصرف مواد مخدر بسیار مؤثر باشد.
هدف این مطالعه بررسی رابطه ی بین سبک های هویت و شادکامی دانش آموزان دبیرستان های شهر مشگین شهر است. روش پژوهش حاضر از نوع، توصیفی – همبستگی می باشد. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانش آموزان مدارس شهرستان مشگین شهر بود که در این پژوهش به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای 350 نفر (169پسر، 181 دختر) از میان دانش آموزان انتخاب شدند. برای ارزیابی متغیرها از پرسشنامه سبک های هویت (ISI ,6G؛ برزونسکی، 1992)، شادکامی آکسفورد (OHI؛ آرگایل و لو، 1990) استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش های آمار توصیفی مانند (میانگین و انحراف معیار) و همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه استفاده شد. نتایج نشان داد دو سبک اطلاعاتی و هنجاری با شادکامی رابطه مثبت معنا دار دارد و می تواند آن را پیش بینی کنند. همچنین بین هر پنج مولفه شادکامی با دو مولفه از هویت یابی (اطلاعاتی و هنجاری) رابطه مثبت معنادار وجود دارد در حالیکه، از میان همان پنج مولفه فقط دو مولفه(عاطفه مثبت و کارآمدی) با هویت یابی سردرگم/اجتنابی در ارتباط است.در کل، یافته ها نشان می دهد می توانیم سبک های هویت و میزان شادکامی را در مسیرهای دلخواه تغییر دهیم، مثلا ،می توان با آموزش سبک های مختلف فرزندپروری و با تغییر سبک های هویت، میزان شادکامی را به حد مطلوب رساند؛ یا ابعاد بهزیستی را در راستای ارتقای سلامت روان، تغییر داد.