اگر قلمرو ظواهر، ژنه را مسحور می کرد همان گونه که شور او برای تئاتر موید این نکته است، اما از سر تفنن نبود که او شخصیت های دراماتیک خود را از واقعیت تهی ساخت تا هویتی دیگر را که از قبل ظاهر خویش به دست آورده اند، به آنها ببخشد.
قصد ژنه حرکتی نظام مند در جهت تهی سازی واقعیت بود که همان گونه که میشل کرون متذکر می شود، شخصیت هایی را شکل می دهد که میتوان آنها را «خلاهای منسجم» نامید. به عبارت دیگر ظواهری به وجود می آیند که در هنجارهای روانشناختی نه در تقلید از واقعیت هیچ گونه وجه مشترکی با شخصیت دراماتیکی که تماشاچی عادت به دیدن آن روی صحنه دارد، ندارد.
تشدید این ظواهر در نمایشنامه ها یکی از شیوه هایی است که به ژنه امکان داده است تا تئاتر سنتی را ساختارزدایی کند.
روحیه اشرافی که در قرن هفده و هجده در فرانسه بسیار رایج بود با «رفتار متمایز و ممتاز» طبقات اجتماعی برجسته مشخص میشود. علاوه بر نگاه حسود و انتقادآمیز که اساس زندگی اجتماعی این دوره را تشکیل می دهد و پایین دست بودن دیگر اقشار جامعه را به تصویر میکشد، تمسخر و لذت از انجام کارهای بد از دیگر خصوصیات روحیه اشرافی است. والمون و مادام دو مرتوی در کتاب روابط خطرناک اثر لاکلو، دو نمونه مهم از این شخصیتهای اشرافی بدجنس در ادبیات فرانسه کلاسیک هستند. در این مقاله به بررسی ادبیات بدی در ادبیات فرانسه قرن هفده و هجده خواهیم پرداخت.