آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

شناخت هر موضوعى و استفاده صحیح از آن بستگى تام به شناخت منابع اطلاعاتى آن دارد. در تفسیر قرآن کریم نیز بحث از منابع تفسیر، که در کتاب هاى علوم قرآن با عناوین «مآخذ / مصادر تفسیر» نیز از آن یاد شده، از اهمیت فوق العاده اى برخوردار است و به همان میزان که بهره مندى از منابع تفسیرى اطمینان بخش و راهگشاست، بى توجهى به آن موجب افتادن مفسّر در دامن تفسیر به رأى یا برداشت هاى ناروا از آن خواهد شد.
در این مقاله، پس از بحث هاى مقدّماتى درباره منابع تفسیر،1 خودِ قرآن یکى از منابع تفسیر معرفى گردیده و پس از بیان ادلّه منبع بودن قرآن در تفسیر، به نقد و بررسى شبهات در این موضوع پرداخته شده است.
مفهوم شناسى منابع تفسیر
منبع: «منبع» از ریشه «النبع» (جوشیدن آب از چشمه)2 به جایى گفته مى شود که چشمه از آن مى جوشد. به همین دلیل، سرچشمه و منشأ هر چیزى را «منبع» آن چیز گویند.3
تفسیر: «تفسیر» از ریشه «فسر» در کتب لغت به معناى «بیان و توضیح دادن شىء»4 و مانند آن آمده است.5 بنا به نظر برخى لغت شناسان، این واژه در ثلاثى مجرّد و ثلاثى مزید (باب تفعیل) به یک معناست.6 به دلیل آنکه یکى از معانى باب تفعیل مبالغه است و با توجه به آنکه «اضافة المبانى تدلّ على اضافة المعانى»، نظر کسانى که آن را مبالغه معناى «فسر» دانسته اند7 تأیید مى شود.
دانشوران علم تفسیر و علوم قرآنى تعریف هاى متفاوتى از تفسیر اصطلاحى دارند.8 به نظر مى رسد تفسیر قرآن کریم یعنى بیان مفاهیم9 آیات قرآن و آشکار نمودن مراد خداى متعال از آن بر مبناى ادبیات عرب و اصول عقلایى محاوره.10
بر اساس این تعریف، توضیحات اضافه، که در برخى تفاسیر یا روایات آمده و ربطى به بیان مفهوم آیه و مراد خداى متعال از آن ندارد، مانند تفاصیل ادبیات و صرف و نحو، شرح و بسط داستان هاى قرآنى، تفاصیل احکام فرعى شرع مقدّس و مانند آن، تفسیر آیه به حساب نمى آید.11
منابع تفسیر: مراد از «منابع تفسیر» اسناد و مدارک حاوى داده هایى است که آگاهى از آنها در فهم بهتر قرآن کریم مؤثر است; مانند قرآن کریم، روایات، ادبیات عرب و تاریخ.
ارتباط منابع تفسیر با مبانى، قواعد و علوم مورد نیاز مفسّر
مفسّر پیش از ورود به تفسیر آیات قرآن، باید موضع خود را نسبت به مسائلى همچون اعجاز قرآن، مصونیت آن از تحریف، معناى تفسیر، نیازمندى به تفسیر و امکان و جواز تفسیر روشن کند. از اعتقاد مفسّر درباره این مسائل، به «مبانى تفسیر» یاد مى شود; چرا که هر نوع موضع گیرى در مورد آنها در موجودیت و نحوه تفسیر تأثیر مى گذارد. متناسب با مبانى تفسیر، قواعد تفسیر معلوم مى شود. قواعد تفسیر نیز منابع تفسیر را مشخص مى کند و پس از آن علوم موردنیاز مفسّر آشکار خواهد شد; مثلا، وقتى مفسّر بر این باور باشد که روایات قرینه لفظى منفصل تفسیر قرآن است، این قاعده حاصل مى شود که باید از روایات تفسیرى (با شرایطى) در فهم قرآن استفاده کرد. سپس معلوم مى شود که روایات منبع تفسیر است و پس از آن لزوم آگاهى مفسّر از علوم حدیثى روشن مى شود.12
بنابراین، جایگاه منابع تفسیر پس از مبانى و قواعد تفسیر و پیش از علوم موردنیاز مفسّر است.
اهمیت و ضرورت شناخت و استفاده از منابع تفسیر
با چند مقدّمه ذیل، مى توان اهمیت و ضرورت شناخت منابع تفسیر و استفاده از آنها را اثبات کرد:
اولا، مفسّر دنبال فهم قرآن و کشف مراد خداوند از آن است.
ثانیاً، شناخت صحیح و کامل هر موضوع بستگى به میزان اطلاعاتى دارد که از راه هاى گوناگون درباره آن به دست مى آید.
ثالثاً، منابع تفسیر اطلاعات مؤثرى براى فهم قرآن در اختیار مفسّر قرار مى دهد.
در نتیجه، اگر مفسّر در شناخت منابع تفسیر و استفاده از آنها در تفسیر کوتاهى کند تفسیر صحیحى از قرآن نخواهد داشت. بنابراین، اهمیت و ضرورت شناخت و استفاده از منابع در تفسیر قرآن آشکار مى شود و مفسّر قرآن کریم باید نخست منابع معتبر تفسیر را به دقت بشناسد و سپس از آن منابع به بهترین وجه، در فهم و کشف مراد الهى از آیات استفاده کند.
اقسام منابع تفسیر
منابع معتبر تفسیر قرآن کریم را مى توان به دو دسته منابع «نقلى» و منابع «غیر نقلى» تقسیم کرد: منابع نقلى عبارت است از: 1. آیات قرآن کریم; 2. روایات معصومان(علیهم السلام); 3. ادبیات; 4. لغت; 5. تاریخ.
منابع غیر نقلى عبارت است از: 1. عقل (بدیهیات عقلى و برهان هاى قطعى برگرفته از آنها); 2. دستاوردهاى تجربى.13
از منابع یاد شده، این مقاله تنها به منبع بودن قرآن در تفسیر مى پردازد.
مقصود از «منبع بودن قرآن در تفسیر»
قرآن کریم اولین و مهم ترین منبع نقلى تفسیر است. منبع بودن قرآن در تفسیر، به دو صورت قابل تبیین است:
1. منظور آن است که با توجه به وجود آیات ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مجمل و مبیّن، عام و خاص، و مطلق و مقیّد در قرآن مجید، آیه یا آیاتى که ارتباط لفظى یا معنایى با آیه مورد تفسیر داشته و در فهم و تفسیر آن آیه مؤثر باشد، یکى از منابع براى تفسیر واقع مى شود.
2. مراد آن است که باید محکمات و اصول مسلّمى از قرآن استخراج نمود و آن را معیار سنجش برداشت هاى تفسیرى قرار داد و در اصلاح هر تفسیرى که با آن ناسازگار باشد، کوشید.
رابطه «منبع بودن قرآن در تفسیر» با «تفسیر قرآن با قرآن»
تفسیر قرآن با قرآن یکى از روش هاى تفسیرى است که مفسّر در تفسیر آیات، بیشترین کمک را از خود قرآن کریم مى گیرد و مى توان گفت: مهم ترین منبع مفسّر براى توضیح معناى آیات، آیات دیگر مرتبط با مفاد یا واژگان آیه مورد تفسیر است. ولى بحث حاضر درباره منبع بودن قرآن در تفسیر، اختصاص به روش تفسیر قرآن به قرآن ندارد، بلکه اثبات این نکته است که مفسّر هر نوع روشى در تفسیر داشته باشد، اگر بخواهد تفسیرى صحیح و نزدیک به واقع ارائه دهد، باید براى رسیدن به مراد آیه، از همه منابع تفسیر، که یکى از آنها قرآن است، استفاده کند.
پیشینه مراجعه به قرآن به عنوان یکى از منابع تفسیر
پیشینه مراجعه به آیات قرآن به عنوان یکى از منابع تفسیر، به اولین روزهاى نزول قرآن برمى گردد. پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت ایشان(علیهم السلام)، که عهده دار تبیین قرآن بوده اند، استفاده از قرآن را در تفسیر به اصحاب خویش تعلیم داده اند. شاگردان مکتب تفسیرى اهل بیت(علیهم السلام) و دیگر مفسّران نیز در طول تاریخ از این منبع در تفسیر استفاده کرده اند. تفسیرهاى بر جاى مانده از صحابه و تابعان و مفسّران دیگر شاهد گویایى بر این ادعاست. در ذیل، نمونه هایى از مراجعه به قرآن از کلام معصومان(علیهم السلام)و دیگران ذکر مى شود:
ابو امامه از نبى مکرّم(صلى الله علیه وآله) روایت مى کند که در تفسیر آیه (وَیُسْقَى مِن مَاء صَدِید) (ابراهیم: 16) (و به او آبى چرکین نوشانده مى شود)، فرمودند: آب به وى نزدیک مى شود، وى از آن نفرت پیدا مى کند و چون نزدیک تر شود، صورتش بریان مى گردد و پوست از سرش جدا مى شود. هنگامى که از آن مى نوشد، امعا و احشاى او را متلاشى مى کند و از پشتش خارج مى شود. خداوند متعال مى فرماید: (وَ سُقُوا مَاء حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ)(محمّد: 15); (و آبى جوشان به خوردشان داده مى شود [تا] روده هایشان را از هم فرو پاشد) و نیز مى فرماید: (وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاء کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ)(کهف: 29) (و اگر فریادرسى جویند به آبى چون مس گداخته، که چهره ها را بریان مى کند، یارى مى شوند.)14
عبداللّه بن مسعود روایت مى کند که وقتى آیه (الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْم أُوْلَـئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ) (انعام: 82); (کسانى که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده اند، در ایمنى اند و ایشان راه یافتگانند) نازل شد بر مردم گران آمد و گفتند: یا رسول اللّه! کدام یک از ما بر خودش ظلم نکرده است؟ حضرت پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «ظلم» به معنایى نیست که شما اراده کرده اید، مگر این کلام عبد صالح (لقمان) را نشنیده اید که به پسرش گفت: (یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ) (لقمان: 13) (اى پسرک من! به خدا شرک نورز که به راستى، شرک ستمى بزرگ است.)15
محمّدبن جریر طبرى در تفسیرش نقل مى کند که مردى معناى (وَ شَاهِد وَ مَشْهُود) را از حسن بن على(علیهما السلام)سؤال کرد. ایشان فرمودند: «شاهد» محمّد(صلى الله علیه وآله)، است. سپس آیه (فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّة بِشَهِید وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَـؤُلاء شَهِیداً) (نساء: 41) (پس چگونه است [حالشان] آنگاه که از هر امّتى گواهى آوریم و تو را بر آنان گواه آوریم) را به عنوان دلیل قرائت کردند و فرمودند: «مشهود» روز قیامت است و آیه (ذَلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذَلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ)(هود: 103) (آن [روز] روزى است که مردم را براى آن گرد مى آورند و آن [روز] روزى است که [جملگى در آن] حاضر مى شوند) را قرائت کردند.16
از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است که در تفسیر آیه (وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَقْدِرَ عَلَیْهِ) (انبیاء: 87); (و «ذوالنون» را [یاد کن] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که هرگز بر او تنگ نمى گیریم.) فرمودند: «ظن» به معناى این است که [حضرت یونس(علیه السلام)] یقین داشت که خداوند روزى اش را بر او تنگ نمى گیرد («قدر علیه» به معناى تنگ گرفتن روزى است.) خداى متعال مى فرماید: (وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ) (فجر: 16) (و اما چون او را بیازماید و روزش اش را بر او تنگ سازد) این آیه بدین معناست که روزى اش را بر او تنگ مى گرداند.17
صحابه و تابعان نیز یا به عنوان یک شیوه عقلایى یا به پیروى از شیوه پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) و ائمّه اطهار(علیهم السلام) برخى از آیات را با آیات دیگر تفسیر مى نمودند. براى نمونه، مجاهد از ابن عبّاس از دلیل وجوب سجده در سوره «ص» مى پرسد و ابن عبّاس مى گوید: مگر این دو آیه را نخوانده اى که مى فرماید: (وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیَْمانَ) (انعام: 84) (و از نسل او [نوح] داود و سلیمان است)، (أُوْلَـئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ) (انعام: 90) (اینان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده است. پس به هدایت آنان اقتدا کن) داود(علیه السلام)کسى است که پیامبر شما(صلى الله علیه وآله)مأمور شده بدو اقتدا کند. داود(علیه السلام) سجده کرد و پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز سجده کرد.18
طبرى از مجاهد نقل مى کند که در تفسیر آیه (کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ)(بقره: 28) (چگونه خدا را منکرید، با آنکه مردگانى بودید و شما را زنده کرد، باز شما را مى میراند [و] آنگاه به سوى او بازگردانده مى شوید) گفته است: شما چیزى نبودید، تا اینکه شما را آفرید، سپس مى میراند، سپس زنده مى کند و آیه (قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ)(غافر: 11) (مى گویند: پروردگارا! دو بار ما را به مرگ رسانیدى و دو بار ما را زنده گردانیدى) مانند آن آیه است.19
طبرسى در تفسیر آیه (هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیَةِ)(غاشیه: 1) (آیا خبر «غاشیه» به تو رسیده است؟) از محمّدبن کعب و سعیدبن جبیر نقل مى کند که «غاشیه» آتشى است که صورت هاى کافران را با عذاب فرا مى گیرد; استدلال ایشان به این آیه است: (وَ تَغْشَى وُجُوهَهُمْ النَّارُ)(ابراهیم: 50) (و چهره هایشان را آتش مى پوشاند.)20
جایگاه قرآن در میان سایر منابع
چنان که گذشت، طبق معیار صحیح، تفسیر باید بر مبناى ادبیات عرب و اصول عقلایى محاوره صورت گیرد، اولین اصل از اصول عقلایى محاوره در فهم سخنان گوینده، مراجعه به سخنان دیگر وى در همان موضوع است و در صورتى که در سخنان خود گوینده، قرینه اى21 یا توضیح و تبیینى بر مطالب خودش یافت نشود، به شارحانى که خود گوینده تعیین کرده است مراجعه مى شود. بنابراین، محل مراجعه به قرآن به عنوان منبع، قبل از دیگر منابع است.22 البته در این باره، باید به دو نکته توجه شود:
1. با این منبع، فهم همه قرآن مقدور نیست; زیرا آیات زیادى از قرآن با آیه دیگرى قرابت لفظى یا معنایى ندارند و یا به رغم هم معنا یا قریب المعنى بودن آیه با آیات دیگر، بر فهم آیه موردنظر سودمند نیستند.23
2. ملاک در استفاده از آیات دیگر، قرینه بودن آن آیات در فهم آیه مورد تفسیر است. قرآن یک واحد منسجم و به هم پیوسته اى است که گاهى آیه اى در یک موضوع به صورت مجمل یا موجز نازل شده و سپس آیه دیگرى به صورت مبیّن و مفصّل به همان موضوع پرداخته است و یا به عکس. بنابراین، شرط تأخّر زمانى، که در ناسخ بیان مى شود، در آیات منبع شرط نیست.
ادلّه منبع بودن قرآن در تفسیر
چهار دسته دلیل مى توان بر منبع بودن قرآن در تفسیر برشمرد که عبارتند از:
1. سیره عقلا
سیره عقلا این است که در فهم سخن هر گوینده و نویسنده اى، از سخنان دیگر وى براى رفع اجمال و ابهام آن کمک مى گیرند، به ویژه اگر صاحب سخن از کسانى باشد که مطالب مربوط به یک موضوع را متفرّق و در زمان هاى متفاوت بیان مى کند; حتى اگر در سخن وى ابهام و اجمالى نباشد و احتمال داده شود که در سخنان دیگر او، قیدى، قرینه اى، مخصّصى، مبیّنى باشد که به فهم بهتر آن کمک مى کند، بررسى سخنان دیگر او را لازم مى دانند.
با توجه به اینکه قرآن کریم اولا، به زبان مردم بیان شده است (وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُول إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ)(ابراهیم: 4) (و ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حق را] براى آنان تبیین کند) و ثانیاً، به صورت تدریجى و در طول 23 سال و در موقعیت هاى زمانى گوناگون نازل شده و آیات مربوط به یک موضوع در کل قرآن پراکنده است، به این نتیجه مى رسیم که در تفسیر هر آیه اى، حتى در غیر موارد اجمال و تشابه نیز، باید به تمام آیاتى که با معناى آن آیه ارتباط دارد و احتمال داده مى شود که در معناى آن آیه تأثیر داشته باشد، مراجعه شود و با در نظر گرفتن آنها، به تفسیر آیه پرداخته شود.
بر اساس این دلیل، منبع بودن قرآن در تفسیر، حتى در مواردى که اجمال و ابهامى در آیه وجود ندارد، اثبات مى شود.
نه تنها از سوى شارع منع و نهى اى نسبت به این سیره نرسیده، بلکه ـ چنان که در پیشینه بحث گذشت ـ روش تعلیمى پیامبر اکرم و امامان معصوم(علیهم السلام) نیز استفاده از خود قرآن در تفسیر، مؤیّد این روش است.
2. برخى ویژگى هاى قرآن
برخى از ویژگى هاى قرآن نشان مى دهد که در تفسیر این کتاب الهى، ناچار باید از آیات دیگر آن استفاده کرد; مانند:
الف. نزول تدریجى: تاریخ قرآن کریم حکایت از آن دارد که به صورت تدریجى طى 23 سال بر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نازل شده و آیات ـ جز در موارد بسیار اندک ـ به همان ترتیب نزول در میان سوره ها قرار گرفته و این امر موجب شده است که در برخى موارد، آیه اى به تنهایى قابل فهم نباشد و مفهوم همان آیه در جاى دیگر که با الفاظ دیگرى بیان شده، قابل فهم گردد و یا لغت مبهم آیه اى در ساختار دیگرى قابل فهم باشد و یا در بسیارى از موارد، مطلبى که در آیه اى از قرآن به صورت مجمل بیان شده در جاى دیگر به گونه اى روشن و با وضوح بیشتر بیان گردد; مفسّر از آیه نخست برداشت احتمالى دارد و آیه دوم تصدیق کننده برداشت تفسیرى مفسّر مى شود. یا موضوعى به صورت عام یا مطلق یا در جایى به صورت خاص یا مقیّد بیان شده و یا مطلبى به صورت موجز بیان گردیده و در جاى دیگر، به تفصیل بیان شده است; یا مفهوم آیه اى روشن بوده، ولى مصداق آن مبهم است و در جاى دیگر بیان شده.24 در این گونه موارد، آیات دسته دوم قرینه فهم مراد خداوند از دسته اول است.25
ب. بیان مطالب بسیار در حجم کم: ویژگى دیگر قرآن این است که در برخى موارد، در بیان مطالب، گزینشى عمل کرده، به گونه اى که اگر قرینه مقالى یا حالى و مقامى نباشد، مراد آیه مبهم مانده، به خوبى فهمیده نمى شود. در این گونه موارد، برخى آیات یا اصول کلى مستخرج از آن، قرینه فهم آیه شده، مراد آیه را روشن مى سازد.
اگر آنچه از آیات دیگر در فهم مراد خداوند از آیه مورد تفسیر فهمیده مى شود حجت نباشد، به یقین، مردم مراد خداوند را درست نفهمیده، گم راه خواهند شد و در نتیجه، نقض غرض بعثت خواهد شد. بنابراین، آنچه از آیات دیگر به عنوان ـ مثلا ـ مخصّص یا مقیّد نسبت به آیه مورد تفسیر به شمار مى آید، در تفسیر و تبیین آیات قرآن قابل اعتماد و استناد خواهد بود و این چیزى جز منبع بودن قرآن در تفسیر نیست.
3. دلیل قرآنى
از آیه 7 سوره آل عمران منبع بودن قرآن کریم براى تفسیر استفاده مى شود. این آیه مى فرماید: (هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فى قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ یَقُولُونَ ءامَنا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْألْبَابِ) (اوست کسى که این کتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد; برخى از آن آیات محکم [صریح و روشن] است، آنها اساس کتابند، و [برخى] دیگر متشابهاتند. اما کسانى که در دل هایشان انحراف است، براى فتنه جویى و طلب تأویل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پیروى مى کنند، با آنکه تأویلش را جز خدا و ریشه داران در دانش کسى نمى داند; [آنان که] مى گویند: ما بدان ایمان آوردیم، همه [چه محکم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان کسى متذکر نمى شود.)
بر اساس این آیه، بخشى از آیات قرآن محکم و بخشى دیگر متشابه است. «متشابه» آیه اى است که به رغم روشنى مدلول لفظى آن، مراد خداوند از آن براى شنونده روشن نیست و در دو یا چند احتمال مردّد مى شود. این معنا با توجه به تقابلى که میان این دو دسته آیات برقرار شده روشن مى شود و نیز به دلیل بیان این نکته که کسانى که در دل هایشان انحرافى وجود دارد، براى طلب فتنه و تأویل، از آیات متشابه پیروى مى کنند.
اما «محکم» آیه اى است که در دلالتش بر مراد خداوند، هیچ گونه شک و تردیدى وجود ندارد. از این رو، محکم «امّ الکتاب» معرفى شده است.26
واژه «امّ» در واژه نامه ها به معناى چیزى است که آنچه در اطرافش قرار دارد، بدان چسبانده مى شود،27 و نیز به معناى اصل هر چیز،28 محل بازگشت، جماعت و دین،29 آمده و علت اینکه آیات محکم «امّ الکتاب» معرفى شده، آن است که این دسته از آیات «مرجع قرآن» هستند. بنابراین، طبق این آیه، آیات محکم قرآن مرجع آیات متشابهند. چنان که بسیارى از مفسّران اشاره دارند، مرجع بودن آیات محکم براى آیات متشابه، در تفسیر و تبیین است;30 یعنى آیات محکم توضیح دهنده و مفسّر آیات متشابهند. در نتیجه، این آیه بر منبع بودن برخى آیات براى تفسیر آیات دیگر، دلالت دارد.31
در روایات نیز این مسئله مورد تأیید واقع شده است. امام رضا(علیه السلام) فرمودند: «من ردّ متشابه القرآن الى محکمه فقد هدى الى صراط مستقیم»32 (هر کس متشابه قرآن را به محکم آن برگرداند، به راه مستقیم هدایت شده است.)
خلاصه آنکه اولا، قرآن دو دسته آیات دارد: یک بخش آیات مبهم و داراى شبهه (متشابه); و بخش دیگر آیات روشن و رفع کننده ابهام از آیات بخش نخست (محکم).
ثانیاً، «تفسیر» پى بردن به مراد خداوند از آیات است، و این امر بدون رفع ابهام و شبهه میسّر نخواهد بود. بنابراین، مراجعه به آیات محکم در تفسیر آیات متشابه، امرى اجتناب ناپذیر و ضرورى است.
4. دلایل روایى
الف. در روایت آمده است که «کِتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْض وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْض.»33 (این کتاب خداست که بدان بینش مى یابید و با آن سخن مى گویید و به وسیله آن مى شنوید; [کتابى است که] هر قسمتى از آن، از قسمت دیگر سخن مى گوید و برخى بر برخى دیگر گواهى مى دهد.)
بر اساس این روایت، قرآن مجموعه به هم پیوسته اى است که برخى از آیات آن مرتبط با آیات دیگر و هم موضوع است، به گونه اى که برخى از برخى دیگر سخن مى گوید و گواه بر آن است. بنابراین، با مراجعه و تدبّر در مجموع آیاتى که این ویژگى را دارند، مى توان آیه اى را گواه بر آیه دیگر و قرینه فهم آیه دیگر قرار داد و این چیزى جز منبع بودن قرآن در تفسیر نیست.
ب. از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است: «و اعلموا ـ رحمکم اللّه ـ أنّه من لم یعرف من کتاب اللّه ـ عز و جل ـ الناسخ من المنسوخ و الخاص من العام و المحکم من المتشابه و الرخص من العزائم و المکّى و المدنى و أسباب التنزیل و المبهم من القرآن فى ألفاظه المنقطعة و المؤلفة، و ما فیه من علم القضاء و القدر و التقدیم و التأخیر و المبیّن و العمیق و الظاهر و الباطن و الابتداء و الانتهاء و السؤال و الجواب و القطع و الوصل و المستثنى منه و الجارى فیه و الصفة لما قبل ممّا یدلّ على ما بعد ... فلیس بعالم بالقرآن و لا هو من أهله، و متى ما ادعى معرفة هذه الاقسام مدّع بغیر دلیل فهو کاذب مرتاب مفتر على الله الکذب و رسوله وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیر.»34 (بدانید ـ خداوند رحمتتان کند ـ هرگاه کسى از کتاب خدا، ناسخ را از منسوخ، خاص را از عام، محکم را از متشابه و مستحبات را از واجبات، مکّى و مدنى و اسباب نزول و آنچه را از قرآن مبهم است، چه الفاظش از هم منقطع باشد یا مرکّب، و آنچه از علم قضا و قدر و تقدیم و تأخیر، آشکار و عمیق، ظاهر و باطن، ابتدا و انتها، سؤال و جواب، قطع و وصل ، آنچه استثنا شده و آنچه نشده و صفت کلام قبلى را که دلالت بر مابعد دارد، نداند به قرآن آگاه نیست و اهل آن محسوب نمى شود و اگر کسى مدعى شناخت این اقسام شود بدون دلیل، دروغگو و اهل افترا و تهمت بر خدا و پیامبرش است و منزلگاه او جهنم خواهد بود که بد سرانجامى است.)
امام صادق(علیه السلام) در این روایت، به برخى از ویژگى هاى قرآن اشاره فرموده و در پى، آن کسى را که به دروغ، مدعى آگاهى از این ویژگى هاست، جاهل به قرآن معرفى نموده و وعده عذاب به وى داده است. با اندک تدبّرى در این ویژگى ها، مى توان به راحتى به این نکته پى برد که از یک سو، در نظام ساختارى و محتوایى برخى آیات، نگاه متقابل ملاحظه شده است، به گونه اى که برخى آیات قید یا قرینه یا مخصّص و مبیّنى نسبت به آیه دیگر محسوب مى شود، و از سوى دیگر، آیات مربوط به یک موضوع در کل قرآن پراکنده است. از این رو، در تفسیر هر آیه، باید به تمام آیاتى که با معناى آن آیه مرتبط است و احتمال دارد که در معناى آیه تأثیر داشته باشد، مراجعه شود.
ج. در روایتى از امام رضا(علیه السلام) آمده است: «إنّ فى أخبارنا محکماً کمحکم القرآن، و متشابهاً کمتشابه القرآن، فردّوا متشابهها إلى محکمها، و لاتتّبعوا متشابهها دون محکمها، فتضلّوا.»35 (قطعاً در روایات ما، محکم و متشابهى همانند محکم و متشابه قرآن وجود دارد. پس متشابه روایات ما را به محکم آن برگردانید و از متشابه روایات بدون رجوع به محکم، پیروى نکنید [که اگر پیروى کنید] گم راه مى شوید.)
در روایت یاد شده، روایات معصومان(علیهم السلام) در داشتن محکم و متشابه به آیات قرآن تشبیه گردیده و وجوبِ رجوع به محکماتِ آیات به هدفِ فهمِ متشابهاتِ آیات امرى مسلّم فرض شده و براى تأکید مطلب، پیامد مرجع قرار ندادن محکمات را گم راهى بیان کرده است. بنابراین، منبع بودن محکمات براى متشابهات در آیات و روایات از این روایت استفاده مى شود.
د. در اخبار متواتر منقول از پیامبر اکرم و ائمّه اطهار(علیهم السلام)، عرض اخبار به کتاب خدا یک وظیفه شمرده شده است. به نظر مى رسد معیار سنجش بودن آیات قرآن اختصاص به روایات ندارد و شامل هر فکر و اندیشه و نیز برداشت تفسیرى مى شود، بخصوص با توجه به عبارت برخى از روایات که مى فرماید: «کلّ شىء مردود الى کتاب اللّه»36 یا مى فرماید: «ما من امر یختلف فیه اثنان الاّ و له اصل فى کتاب اللّه.»37
بنابراین اولا، با گذرى کوتاه به آیات قرآن، معلوم مى شود که برخى آیات مجمل بوده و مفاد آنها روشن نیست. ثانیاً، به گواهى روایات، قرآن مرجع و اصل هر چیزى و معیار بازشناسى سخن صحیح از ناصحیح است. ثالثاً، وقتى قرآن براى هر چیزى مرجع شد به طریق اولى، مى تواند مرجع براى خود نیز باشد. بنابراین، قرآن کریم یکى از منابع تفسیر است.
یک شبهه
گرچه منبع بودن قرآن در تفسیر با توجه به ادلّه آن، امرى ضرورى است، ولى روایات موسوم به «ضرب القرآن» به ظاهر با منبع بودن قرآن در تفسیر متنافى مى نمایند. از این رو، طرح و نقد و بررسى آن ضرورت دارد.
روایات ضرب القرآن
مهم ترین شبهه اى که ممکن است در مقابل ادلّه منبع قرار دادن قرآن در تفسیر مطرح شود، ملازم بودن آن با «ضرب القرآن بعضه ببعض» است که بر این اساس، پیامبر گرامى و ائمّه اطهار(علیهم السلام)نسبت به کار برخى اعتراض مى کردند که چرا آیه اى را بر آیه دیگر حمل مى کنند و این همان منبع قرار دادن قرآن در تفسیر است. براى روشن شدن مطلب، روایات یاد شده در ذیل، بررسى مى شود:
1. محمّدبن یعقوب کلینى از على بن ابراهیم و او از پدرش از نضربن سوید از قاسم بن سلیمان از امام صادق(علیه السلام)و ایشان از امام باقر(علیه السلام) نقل کرده است که ایشان فرمود: «مَا ضَرَبَ رَجُلٌ الْقُرْآنَ بَعْضَهُ بِبَعْض إِلَّا کَفَرَ.»38 (کسى بعضى از قرآن را بر بعضى دیگر از آن نزد، جز آنکه کافر شد.)
2. محمّدبن إبراهیم بن جعفر النعمانى در کتاب تفسیرش، از احمدبن محمّد بن سعیدبن عقده از احمدبن یوسف بن یعقوب الجعفى، از اسماعیل بن مهران از حسن بن على بن أبى حمزه، از پدرش از اسماعیل بن جابر نقل کرده است که امام صادق(علیه السلام)فرمودند: «انّ اللّه ـ تبارک و تعالى ـ بعث محمّداً، فختم به الانبیاء، فلا نبىّ بعده، و انزل علیه کتاباً، فختم به الکتب ـ الى أن قال ـ و جعله النبى(صلى الله علیه وآله) علماً باقیاً فى اوصیائه، فترکهم الناس، و هم الشهداء على أهل کلّ زمان و عدلوا عنهم ....، ذلک أنّهم ضربوا بعضَ القرآن ببعض و احتجّوا بالمنسوخ و هم یظنّون أنّه النّاسخ، و احتجّوا بالمتشابه و هم یرون أنّه المحکم، و احتجّوا بالخاص و هم یقدّرون أنّه العام و احتجوا بأول الایة و ترکوا السبب فى تأویلها و لم ینظروا إلى ما یفتح الکلام و إلى ما یختمه و لم یعرفوا موارده و مصادره إذ لم یأخذوه عن اهله، فضلّوا و أضلّوا.»39(خداوند ـ تبارک و تعالى ـ حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) را مبعوث نمود و با آن حضرت، آمدن پیامبران را خاتمه داد. بنابراین، پیامبرى پس از آن حضرت نخواهد بود. و کتابى بر آن حضرت نازل نمود و آمدن کتب را خاتمه بخشید. و آن حضرت کتاب (قرآن) را نشانه اى در میان اوصیاى خویش (امامان(علیهم السلام)) قرار داد; ولى مردم اوصیاى آن حضرت را در حالى که ایشان گواهان بر اهل هر زمان بودند، رها کردند و از آنان روى گرداندند... این بدان دلیل بود که آنان برخى از قرآن را بر برخى دیگر آن زده و به آیه منسوخ احتجاج کرده اند، در حالى که گمان مى بردند ناسخ است; و به متشابه احتجاج نمودند، در حالى که به اعتقاد خود، آن را محکم مى دانستند; و خاص را دلیل قرار دادند، در حالى که آن را عام به حساب مى آوردند; و ابتداى آیه را دلیل قرار دادند و سبب در تأویلش را رها کردند و به آغاز و فرجام سخن توجهى نداشتند و موارد و مآخذش را نشناختند; زیرا آن را از اهلش فرا نگرفتند. بدین روى، گم راه شدند و دیگران را هم گم راه نمودند.)
3. در ذیل آیه شریفه (وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً)(آل عمران: 78) از ابن عبّاس روایت شده که گفته است: این آیه درباره گروهى از احبار یهود نازل شد که از پیش خود مطالبى را مانند ویژگى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، که در کتاب خدا نبود، مى نوشتند و بدان مى افزودند. و نیز گفته شده است: این آیه درباره یهود و نصارا نازل شده که تورات و انجیل را تحریف کردند و برخى از قسمت هاى کتاب خدا را به قسمت دیگر مى زدند و آنچه را از آن نبود، بدان ملحق مى کردند و دین حنیف را از آن حذف نمودند.40
4. از أحمدبن حنبل و ابن ماجه از عمرو بن شعیب، از پدرش، از جدّش نقل کرده اند که گفت: نبىّ اکرم(صلى الله علیه وآله) شنیدند که جماعتى درباره قرآن به ستیز و دشمنى مى پردازند، فرمودند: «إنّما هلک من کان قبلکم بهذا: ضربوا کتاب اللّه بعضه ببعض، و إنّما نزل کتاب اللّه یصدّق بعضه بعضاً، فلا تکذّبوا بعضه ببعض، فما علمتم منه فقولوا، و ما جهلتم فکلوه إلى عالمه.»41 (مردمان پیش از شما به سبب چنین کارى هلاک شدند: بعضى آیات کتاب خدا را به بعضى آیات دیگر زدند. قرآن نازل شد تا بعضى از آن بعضى دیگر را تصدیق کند. پس برخى از آیات آن را با برخى دیگر تکذیب نکنید. آنچه را از آن مى دانید، بیان کنید و آنچه را که نسبت به آن آگاهى ندارید، به داننده آن واگذارید.)
5. در روایتى، ابن سعد و ابن ضریس در فضائل و ابن مردویه از عمرو بن شعیب از پدرش از جدّش نقل مى کند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از کنار گروهى گذشتند که آیه اى را به آیه دیگر ارجاع مى دادند. ایشان در حالى که از این عمل آنان خشمناک بودند، فرمودند: به همین طریق، امّت هاى پیش از شما گم راه شدند; چرا که درباره پیامبرانشان با یکدیگر اختلاف کردند و بعضى آیات کتاب خدا را به بعضى آیات دیگر زدند. فرمودند: به راستى، قرآن نازل نشد تا بعضى از آن برخى دیگر را تکذیب نماید، بلکه نزول آن بدان دلیل بود که بعضى از آن برخى دیگر را تصدیق نماید. پس هر چه را از قرآن به درستى شناختید بدان عمل کنید و هر چه را که برشما متشابه بود، به آن ایمان آورید.42
پاسخ شبهه
الف. نقد سندى روایات: دو روایت نخست، که در کتب شیعه نقل شده است، از نظر سند، اعتبار چندانى ندارد; زیرا در روایت نخست، که به دو طریق از نضربن سوید از قاسم بن سلیمان روایت شده، یکى از راویان، قاسم بن سلیمان است که در کتب رجالى، گرچه تضعیف نشده، ولى سخنى در توثیق وى نیز وارد نشده است.43 در سند روایت دوم نیز حسن بن على بن ابى حمزه و پدرش على بن ابى حمزه قرار دارند و این دو به خاطر آنکه از سران «واقفیه» بودند، تضعیف شده و از دروغ گویان دانسته شده اند.44 سومین روایت نیز، که بیان سبب نزول است، بدون هیچ سندى از ابن عبّاس نقل شده است. بنابراین، هیچ یک از سه روایت شیعى مذکور سند صحیحى ندارد. دو روایت بعدى نیز، که از اهل سنّت است براى اثبات وثاقت راویان آن راهى جز مراجعه به رجال اهل سنّت و اقوال رجال شناسان اهل سنّت نیست، و چون که عدالت و وثاقت رجال شناسان اهل تسنّن نزد شیعه ثابت نیست، توثیق آنان نیز براى شیعه اعتبار ندارد.
ب. نقد محتوایى روایات: قرآن پژوهان تفسیرهاى متفاوتى از این روایات دارند که اطلاع از آن مى تواند ما را در گزینش نظر صحیح در رابطه با مفاد روایات یارى رساند. آن نظریه ها عبارتند از:
1. شیخ صدوق از استاد خود محمّدبن الحسن از معناى حدیث «ضرب القرآن» سؤال کرد، وى در پاسخ گفت: معناى حدیث این است که فردى در تفسیر آیه اى، تفسیر آیه دیگر را ارائه دهد.45
2. تأویل برخى متشابهات به برخى دیگر، به مقتضاى هواى نفس بدون شنیدن از اهل آن و یا نور و هدایتى از جانب خداست.46
3. تفسیر قرآن و جمع بین آیات و استنباط احکام است که این را جز معصوم نمى داند.47
4. در هم کوبیدن آیات به هدف ناچیز شمردن و بى مقدار کردن آیات یا اینکه مراد از کفر، کفر اصطلاحى نباشد.48
5. خلط مقامات معانى آیات به یکدیگر و اخلال به ترتیب مقاصد آنها; مثل آنکه آیه محکم را متشابه و متشابه را محکم به حساب آورد49 که نتیجه آن تفسیر به رأى است.50
6. بنا گذاشتن بر زورگویى، مجاز و خود رأیى در اخذ معناست.51
7. بازى کردن با معانى قرآن بر حسب هواى نفس و مصلحت شخصى، به هدف به کرسى نشاندن حرف خود و ساکت کردن طرف مقابل.52
8. برهم زدن و به هم ریختن قرآن است; یعنى رجوع به عام و مطلق، پیش از فحص درباره مقیّد و مخصّص آنها، و رجوع به متشابه بدون ارجاع آن به محکم و عدم رعایت ناسخ در استفاده از آیات منسوخ. قرآن یک واحد منسجم و هماهنگ است. بنابراین، تمسّک به یک آیه بدون مراجعه به سایر آیاتِ شارح و مفسّر، مستلزم خارج ساختن آیه مزبور از جایگاه خاص آن است.53
9. مقارنه آیات و ارجاع آیه اى به آیات دیگر به خاطر ابراز اختلاف و تضادّ بین آیات و ایجاد فتنه در دین خداست.54
نظر صحیح در رابطه با مفاد روایات
در روایت نخست، «ضرب القرآن بعضه ببعض» موجب کفر دانسته شده است.
در روایت دوّم، فاصله گرفتن از اوصیاى نبىّ گرامى(صلى الله علیه وآله)موجب گرفتار آمدن در دامن ضرب القرآن دانسته شده است: «ضربوا بعض القرآن ببعض و... إذ لم یأخذوه عن اهله.»
در همین روایت، «زدن برخى از قرآن به برخى دیگر» به «احتجاج به منسوخ، به گمان ناسخ بودن و احتجاج به متشابه، به گمان اینکه محکم است» تفسیر شده است.
در روایت سیوطى، «تکذیب القرآن بعضه بعضاً» در مقابل «تصدیق القرآن بعضه بعضاً»، و نتیجه ضرورى «ضرب القرآن بعضه ببعض» قرار گرفته است.
«ضرب الشىء بالشىء» در واژه نامه ها به معناى مخلوط کردن و درهم آمیختن آمده است.55 با توجه به معناى لغوى «ضرب الشىء بالشىء» و نکاتى که از روایات استفاده مى شود به نظر مى رسد آنچه در این روایات نهى شده هر نوع تفسیرى است که لازمه اش انکار و تکذیب آیات قرآن و انکار وحى باشد. بنابراین، هر نوع مخلوط کردن و درهم آمیختن آیات، چه بر اساس هواى نفس و تفسیر به رأى و بناگذاشتن به خود رأیى در اخذ معنا و فاصله گرفتن از اوصیاى نبىّ گرامى(صلى الله علیه وآله)باشد یا بر پایه بى توجهى یا بى دانشى نسبت به ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، عام و خاص و مطلق و مقیّد; یا اینکه به وجود تناقض در پیام وحى اعتقاد داشته باشد یا آیه اى را به گونه اى به آیات دیگر ارجاع دهد که اختلاف و تضاد میان آیات را نتیجه بگیرد، همه این موارد مى تواند مصداق ضرب القرآن بعضه ببعض باشد. معیار اینکه تفسیرى مصداق روایات ضرب باشد، این است که بتواند مفسّر را تا سرحدّ تکذیب آیات قرآن، انکار آیات و کفر بکشاند.
با توجه به معنایى که از روایات «ضرب القرآن» شد، نه تنها منبع قرار دادن قرآن در تفسیر، مصداق روایات «ضرب القرآن» نیست، بلکه مصداق مخالف آن روایات است; چرا که معناى «منبع بودن قرآن در تفسیر» این است که آیات منسوخ بدون توجه به آیات ناسخ تفسیر نشود و احتجاج به متشابه به گمان اینکه محکم است، صورت نپذیرد. علاوه بر این، در بحث حاضر، قرآن به عنوان یکى از منابع تفسیر معرفى مى شود، بدون اینکه از منابع دیگر غفلت شود. بنابراین، توجه به مضمون آیات دیگر ملازم با فاصله گرفتن از اوصیاى نبىّ گرامى(صلى الله علیه وآله)نیست، بلکه ـ چنان که گذشت ـ یکى از شیوه هاى تفسیر نبى اعظم و اوصیاى گرامى ایشان(صلى الله علیه وآله)تفسیر «قرآن با قرآن» بوده است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ مانند: مفهوم شناسى منابع تفسیر، ارتباط منابع تفسیر با هر یک از مبانى، قواعد و علوم مورد نیاز، اهمیت و ضرورت شناخت و استفاده از منابع، مقصود از منبع بودن قرآن در تفسیر، پیشینه مراجعه به قرآن به عنوان یکى از منابع تفسیر، جایگاه قرآن در میان سایر منابع.
2ـ «نبع الماء نبعاً: خرج من العین.» خلیل بن احمد فراهیدى، ترتیب کتاب العین، قم، اسوه، 1414 ق، ج 3، ص 1749.
3ـ ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، ط. الثانیة، استانبول، دارالدعوة، 1410 ق، ص 898.
4ـ احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغه، تحقیق و ضبط عبدالسلام هارون، بیروت، دارالاسلامیه، 1990، ج 4، ص 504 / احمدبن محمّد فیومى، مصباح المنیر فى غریب الشرح الکبیر، ط. الثانیه، قم، دارالهجرة، 1414 ق، ص 472 / سعید شرتونى، اقرب الموارد، ذیل واژه «فسر».
5ـ ابن منظور در لسان العرب (بیروت، دار صادر، ج 5، ص 55) و محمّدبن یعقوب فیروزآبادى در القاموس المحیط (بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1412 ق، ج 2، ص 156) آن را به «آشکار ساختن امر پوشیده» و ابوالقاسم حسین راغب اصفهانى در مفردات الفاظ القرآن (تحقیق صفوان عدنان داوودى، بیروت، دارالشامیه، 1416 ق، ص 636) آن را به «اظهار معناى معقول» معنا کرده اند.
6ـ محمّدبن درید، جمهرة اللغه، ج 2، ص 718.
7ـ راغب اصفهانى، پیشین، ص 636 / احمدبن محمّد فیومى، پیشین، ص 472.
8ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1379 ق، ج 1، ص 39 / على جرجانى، التعریفات، ص 76 / آقا بزرگ تهرانى (محمّدمحسن رازى) الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 4، ص 232 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ط. الثالثه، طهران، دارالکتب الاسلامیه، 1397 ق، ص 4.
9ـ معناهایى که با قطع نظر از سایر آیات و ادلّه و شواهد دیگر از آیه فهمیده مى شود.
10ـ ر.ک. على اکبر بابائى و دیگران، روش شناسى تفسیر قرآن، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه / سمت، 1379، ص 23.
11ـ علّامه طباطبائى در این زمینه مى نویسد: «بنابر اینکه معناى تفسیر محصّل مدلول آیه مى باشد، بحثى را "بحث تفسیرى" مى توان گفت که در محصّل معناى آیه تأثیر داشته باشد. اما بحث هایى که در محصّل معناى آیه تأثیر ندارند، مانند برخى بحث هاى مربوط به لغت، قرائت و بدیع، این نوع بحث ها تفسیر قرآن نیست.» (سید محمّدحسین طباطبائى، قرآن در اسلام، قم، انتشارات اسلامى، 1361، ص 70.)
12ـ ر.ک. على اکبر بابائى و دیگران، پیشین، ص 261ـ262.
13ـ برخى از قرآن پژوهان با استفاده از ظاهر عبارت شیخ طوسى در مقدّمه تفسیر گران سنگ التبیان که مى نویسد: «و لاینبغى لاحد ان ینظر فى تفسیر آیة لاینبىء ظاهرها عن المراد تفصیلا، أو یقلّد احداً من المفسّرین، الاّ ان یکون التأویل مجمعاً علیه، فیجب اتباعه لمکان الاجماع» (محمّدبن حسن طوسى، التبیان فى تفسیرالقرآن، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1409 ق، ج 1، ص 6) «اجماع» را جزو منابع تفسیر دانسته اند. (محمّدکاظم شاکر، مبانى و روش هاى تفسیرى، قم، مرکز جهانى علوم اسلامى، 1381، ص 107ـ108) با توجه به این نکته که حجّیت اجماع اصالت ندارد; یعنى حجّیت آن از نظر اجماع و اتفاق آراء نیست، بلکه حجّیت آن منوط به کاشف بودن از قول معصومان(علیهم السلام) است، نمى توان «اجماع» را به عنوان منبعى مستقل در کنار منابع دیگر ذکر کرد.
پژوهشگر یادشده «شهود عرفانى» را یکى دیگر از منابع تفسیر شمرده است (همان)، هرچند وى بر یافته هاى عرفانى ضابطه مند و هماهنگ با نقل صحیح و برهان عقلى تأکید دارد. ولى به نظر مى رسد با توجه به این اصل مسلّم که مستندات تفسیر باید از امور یقینى یا چیزى که به منزله آن است، باشد و شهود عرفانى در صورتى که با نقل صحیح یا عقل تأیید شود حجّیتش به خاطر همان نقل و عقل خواهد بود و در صورتى که مورد تأیید هیچ یک از آن دو نباشد تنها بر شهودکننده حجّت است و بر دیگران حجّیت ندارد. بنابراین، نمى توان شهود عرفانى را منبعى مستقل در کنار منابع دیگر به حساب آورد.
14ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1376 ق، ج 8، ص 244.
15ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 3ـ4، ص 506، ذیل آیه 82 سوره انعام.
16ـ محمّدبن جریرطبرى، تفسیر طبرى (جامع البیان فى تأویل القرآن)،ط.الثالثه، بیروت، دارالکتب العلمیه،1402،ج12،ص 521.
17ـ عبدعلى بن جمعه عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، ط. الثانیه، قم، مطبعة العلمیه، ج 4، ص 492 و ص 493.
18ـ اسماعیل بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالاندلس، ج 6، ص 54.
19ـ جلال الدین سیوطى، الدّر المنثور فى التفسیر المأثور، بیروت، دارالفکر، 1403 ق، ج 1، ص 105.
20ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 9ـ10، ص 725.
21ـ مراد از «قراین» در این مقاله، قراینى است که از مقوله الفاظ یا اصول کلى قطعى مستفاد از مفاد کلام است که در فهم مقصود گوینده از آیه دیگر مفید است.
22ـ برخى از قرآن پژوهان متقدّم بر این نکته تصریح کرده اند که مفسّر ابتدا باید از خود قرآن تفسیر آن را بجوید، اگر نیافت به سنّت مراجعه کند. سیوطى مى نویسد: «قال العلماء: من اراد تفسیر الکتاب العزیز، طلبه اولا من القرآن، فما اجمل منه فى مکان فقد فسّر فى موضع آخر، و ما اختصر فى مکان فقد بسط فى موضع آخر منه... فان اعیاه ذلک طلبه من السنّة; فانّها شارحة للقرآن و موضّحة له» (جلال الدین سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، منشورات الشریف رضى، ج 3ـ4، نوع هفتاد و هشت، ص 200 / احمدبن تیمیّه، مقدّمه فى اصول التفسیر، بیروت، منشورات دار مکتبة الحیات، ص 39) محمّدحسین ذهبى نیز مى نویسد: «لابدّ لمن یتعرّض لتفسیر کتاب اللّه تعالى أن ینظر فى القرآن اولا، فیجمع ما تکرّر منه فى موضع واحد، و یقابل الآیات بعضهاببعض لیستعین بماجاء مسهباً على معرفة ماجاء موجزاً...» (محمّدحسین ذهبى، التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 37.)
23ـ برخى از قرآن پژوهان با تمسّک به برخى ادلّه و شواهد ادعایى با صراحت یا بدون آن، ممکن است ادعا کنند که همه معانى قرآن را با تدبّر در خود قرآن مى توان به دست آورد و از کمک گرفتن از غیرقرآن ـ به هرنوع که باشد ـ بایدخوددارى کرد. در قسمت«یک شبهه» به نقدوبررسى این سخنان پرداخته شده است.
24ـ براى نمونه مى توان به موارد ذیل اشاره کرد: مراد از کسانى که به آنان نعمت داده شده، در سوره حمد بیان نشده و در آیه 69 نساء بیان گردیده است و نیز مصداق «صراط مستقیم» در سوره حمد بیان نشده و در آیات 61 یس و 161 انعام بیان گردیده است. همچنین مراد از «عهد خداوند» و «عهد مردم» در آیه 40 بقره بیان نشده و در آیه 12 سوره مائده آمده است.
25ـ ر.ک. محمّدحسین ذهبى، پیشین.
26ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 3، ص 21.
27ـ «اعلم أنّ کل شىء یضمّ الیه سائر ما یلیه، فانّ العرب تسمّى ذلک الشىء اُمّاً.» (خلیل بن احمد فراهیدى، پیشین، ج 1، ص 104).
28ـ «امّ الشىء اصله.» (احمدبن محمّد فیومى، مصباح المنیر، ص 23); «اُمّ: یقال لکلّ ما کان أصلا لوجود شىء...» (راغب اصفهانى، پیشین، ص 85)
29ـ «أمّ: اصل واحد یتفرّع منه اربعة أبواب، و هى: الاصل، المرجع، الجماعة، الدین. و هذه الاربعة متقاربه» (احمدبن فارس، پیشین، ج 1، ص 21.
30ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 3، ص 43 / ابوالفتوح رازى (حسین بن على بن احمد خزاعى نیشابورى)، روض الجنان و روح الجنان، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلامى، 1372، ج 4، ص 174 / محمّدبن حسن طوسى، پیشین، ج 2، ص 394 / مولى محسن فیض کاشانى، الصافى فى تفسیر کلام اللّه (تفسیر الصافى)، مشهد، دارالمرتضى للنشر، ج 1، ص 294 / محمّدجواد بلاغى، آلاء الرحمن، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 1، ص 255.
31ـ ر.ک. محمود رجبى، روش تفسیر قرآن، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1383، ص 209.
32ـ شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، تحقیق مؤسسه آل البیت، قم، 1409 ق، ج 27، ب 9 (ابواب صفات قاضى)، ص 15.
33ـ نهج البلاغه، تصحیح صبحى صالح، قم، دارالهجره، خطبه 133، ص 192. در منابع اهل سنّت، روایاتى وجود دارد که در آنها به منبع بودن قرآن در تفسیر تصریح شده است. با تتبع مختصر به دو مورد برمى خوریم که عبارتند از: اول. روایتى از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) که به طریق حذیفه نقل شده است: «و الحدیث کالقرآن یفسّر بعضه بعضاً.» (محمّدبن احمد قرطبى انصارى، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1416 ق، ج 13، ص 35) دوم. «اخرج ابن جریر و ابن المنذر عن سعید بن جبیر فى قوله "متشابهاً" قال: یفسّر بعضه بعضاً، و یدلّ بعضه على بعض.» (جلال الدین سیوطى، پیشین، ج 7، ص 221.)
34ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 93، ص 4.
35ـ شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 27، ب 9 (ابواب صفات قاضى)، ص 115.
36ـ أبى عن على بن النعمان عن أیوب بن الحر قال سمعت أبا عبداللّه ما یقول: «کل شىء مردود إلى کتاب اللّه و السنّة، و کل حدیث لا یوافق کتاب الله فهو زخرف.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 2، ص 242، ب 29.)
37ـ «مُحَمَّدُبْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَبْنِ مُحَمَّد عَنِ ابْنِ فَضَّال عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیْمُون عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَیْس، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ (ع): «مَا مِنْ أَمْر یَخْتَلِفُ فِیهِ اثْنَانِ إِلاَّ وَ لَهُ أَصْلٌ فِى کِتَابِ اللَّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ لَکِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ.» (محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ط. الثالثة، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1388 ق، ج 1، ص 60) مشابه همین روایت در مصادر ذیل نیز آمده است: همان، ج 7، ص 158 / محمّدبن حسن طوسى، تهذیب الاحکام، ج 9، ص 357 / شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 26، ص 293 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 89، ص 100، ب 8 / احمدبن محمّدبن خالد برقى، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، ج 1، ص 267.
38ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 633 باب «النوادر»، ص 627. همین روایت با حذف ابتداى سند در عدة الداعى و نجاح الساعى احمدبن فهد حلّى (ص 229) و ثواب الاعمال، (شیخ صدوق) (ط. الثانیة، قم، منشورات رضى، 1368، ص 280) آمده است. نیز استاد شیخ صدوق، محمّدبن حسن، از حسین بن حسن بن ابان، از حسین بن سعید، از نضر بن سوید، از قاسم بن سلیمان، از امام صادق(علیه السلام) و ایشان از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده است. (ر.ک. محمّدبن على بن حسین بن بابویه (شیخ صدوق)، معانى الاخبار، قم، انتشارات اسلامى، 1361، ص 190.)
39ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 93، ص 3 / شیخ حرّ عاملى روایت یاد شده را با همین سند، ولى با اندکى تفاوت در متن نقل کرده است. (ر.ک. شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 27، ص 200.) نیز علّامه مجلسى همین روایت را بدون ذکر سند و نام امام، بلکه با تعبیر «عن الائمه» در بحارالانوار، (ج92، ص72) نقل کرده است.
40ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 1، ص 780 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 9، ص 70.
41ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 30، ص 512 / جلال الدین سیوطى، الدرّ المنثور، ج 2،ص 149 / اسماعیل بن کثیر، پیشین، ج 2، ص 10.
42ـ جلال الدین سیوطى، پیشین، ج 2، ص 149.
43ـ سید ابوالقاسم موسوى خوئى، معجم رجال الحدیث، ط. الرابعة عشر، بیروت، دارالزهراء، 1409 ق، ص 20 / محمّدتقى تسترى، قاموس الرجال، ط. الثانیه، قم، انتشارات اسلامى، 1410 ق، ص 472 / محمّدباقر مجلسى روایت را مجهول دانسته است. (ر.ک. مرءاة العقول فى شرح اخبار آل الرسول، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363، ج 12، ص 521.)
44ـ سید ابوالقاسم موسوى خوئى، پیشین، ج 5، ص 14 و ج 11، ص 214 / سید محمّدجواد حسینى، المعین على معجم رجال الحدیث، مشهد، آستان قدس رضوى، 1415 ق، ص 306.
45ـ «هو أن تجیب الرجل فى تفسیر آیة بتفسیر آیة أخرى» (شیخ صدوق، معانى الاخبار، ص 190، ب «معنى الحدیث الذى روى عن الباقر(علیه السلام).»
46ـ «لعلّ المراد بضرب بعضه ببعض تأویل بعض متشابهاته إلى بعض بمقتضى الهوى من دون سماع من أهله أو نور و هدى من اللّه» (مولى محسن فیض کاشانى، پیشین، ج 1، ص 70.)
47ـ «افید انّ المراد تفسیرالقرآن و الجمع بین آیها و استنباط الاحکام، فإنّه لایعلم ذلک غیر المعصوم.» (محمّدباقر مجلسى، مرءاة العقول فى شرح اخبار آل الرسول، ج 12، ص 521 و 522.)
48ـ «و یحتمل ان یکون المراد المعنى الظاهر بتقدیر الاستخفاف او ارتکاب التجوز فى الکفر.» (همان، ص 522.)
49ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 3، ص 83.
50ـ همان، ص 81.
51ـ سید محمّدسعید حکیم پس از بیان دو دسته روایت، که دسته دوم آن روایات ضرب قرآن است، مى نویسد: «ظهورهما فى ابتناء اخذ المعنى على التکلّف و العنایة او التحکّم.» (سید محمّدسعید حکیم، المحکم فى اصول الفقه، 6 جلدى، مؤسسة المنار، 1414 ق، ج 3، ص 175.)
52ـ «المعروف انّ البعض یتلاعب بمعانى القرآن حسب اهواءه و مصالحه فیضرب بعضه ببعض لیثبت حجته و یسکت خصمه تجنیا على الحق و الحقیقة و تشویها لمعانى و مفاهیم القرآن الصافیة و هذا هو عین الجحود و الکفر بالله تعالى.» (مرکز الرساله، الایمان و الکفر و آثارها على الفرد و المجتمع، قم، مرکز الرسالة، 1419 ق، ص 73.)
53ـ عبداللّه جوادى آملى، تفسیر تسنیم، قم، اسراء، 1378، ج 1، ص 99.
54ـ عباسعلى عمید زنجانى، مبانى و روش هاى تفسیر قرآن، چ چهارم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1373، ص 118ـ130.
55ـ ابن منظور، پیشین، ص 536 / مصطفى ابراهیم و دیگران، پیشین، ذیل واژه.

تبلیغات