تأملّی در روایات معراج
آرشیو
چکیده
متن
از جمله معجزات پیامبر مکرّم اسلام(صلی الله علیه وآله) سفر شبانه خارق العاده ایشان به مسجدالاقصی و عالم ملکوت است که قرآن کریم به آن پرداخته و روایات متواتر بر آن دلالت دارند. قرآن کریم در دو سوره از این معجزه بزرگ یاد کرده است: نخست در آغاز سوره اسراء، سیر شبانه و بردن اعجازآمیز پیامبر(صلی الله علیه وآله) را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی ذکر نموده: (سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلا مِّنَ الْمَسْجِدِالْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِالأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ); و دیگر بار در سوره نجم، مشاهدات ملکوتی ایشان را از آیات بزرگ خدای تعالی به اجمال مطرح کرده است: (عَلَّمَهُ شَدِیدُالْقُوَی ذُو مِرَّة فَاسْتَوَی وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَی ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی أَفَتَُمارُونَهُ عَلَی مَا یَرَی وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَی عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَی إِذْ یَغْشَی السِّدْرَةَ مَا یَغْشَی مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی لَقَدْ رَأَی مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَی) (نجم: 5ـ18) همچنین در آیه چهل و پنجم سوره زخرف به یکی از وقایع معراج، که روبه رو شدن پیامبر با پیامبران پیشین و پرسش از آنان است، می پردازد: (وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ.)
آنچه در سوره اسراء آمده بیانگر بخشی از این معجزه بزرگ الهی است که راه را به روی هرگونه توجیه و تأویل نادرست می بندد. ولی مفسّران در باب مطالبی که در سوره نجم به بخش دیگری از این معجزه پرداخته، اختلاف نظر دارند; برخی آن را به معجزه معراج رفتن پیامبر مربوط می دانند، ولی برخی دیگر مقصود آیات یادشده را دیدن صورت واقعی جبرئیل توسط پیامبر دانسته اند. اصل وقوع معراج پیامبر(صلی الله علیه وآله) مورد اتفاق همه عالمان مسلمان است و توجیه و خدشه در آن از کسی پذیرفته نیست،1ولی مجموعه اخباری که در باب معراج ایشان و جزئیات آن در جوامع روایی آمده و از آن با عنوان «روایات معراجیه» یاد می شوند، دارای ابعاد گسترده ای هستند و به دلایلی موجب پدید آمدن آراء متفاوتی شده و در نتیجه، بخش عمده ای از این معجزه حتمی الهی را در هاله ای از ابهام، بلکه تردید قرار داده اند.
پیشینه نقد و بررسی روایات معراج
روایات معراجیه همواره در معرض گفتوگو و نقد و نظر عالمان مسلمان بوده و در دانش های گوناگونی از قبیل کلام، فقه، تاریخ، اخلاق، حدیث و تفسیر مورد بحث قرار می گیرند.2 نخستین پرسش ها در این باب، به زمان امام سجّاد(علیه السلام) باز می گردند. در روایتی، زیدبن علی از پدر بزرگوار خویش، درباره راز تخفیف گرفتن پیامبر از خدای متعال در باب نمازهای واجب به توصیه حضرت موسی(علیه السلام)سؤال کرد و ایشان در پاسخ، مطالبی فرمودند.3
عالمان مسلمان، اعم از شیعه و سنّی، افزون بر تدوین متون روایی ویژه معراج4 ده ها کتاب در این زمینه نگاشته اند که برخی از آن ها عبارتند از: المعراج (معراج نامه)، نوشته ابوعلی سینا (م 428); معراج النبی، علی بن محمّد صمری محلّی (م 841); الآیات العظیمة الباهرة فی معراج سیّد اهل الدنیا و الاخره، محمّدبن یوسف بن علی دمشقی صالحی (م 942) ـ نام دیگر این کتاب الفصل الفائق فی معراج خیرالخلائق است ـ المعراج الجسمانی، سید صدرالدین محمّدبن محمّد باقر رضوی (شارح وافیه م 1160); الرقّ المنشور فی معراج نبینا المنصور، سید جعفر دارابی، معروف به «کشفی» (م 1267); جوامع الاسرار فی معراج الرسول المختار، سیدحسین بن مرتضی طباطبائی حائری یزدی (م 1315); و رجعت و معراج، ابوالحسن رفیعی قزوینی (معاصر).
عالمان بسیاری نیز در کتاب های کلامی، تفسیری، حدیثی و تاریخی، به مناسبت طرح بحث «معراج» نکاتی در باب روایات معراجی آورده اند; از جمله سید مرتضی در تنزیه الانبیاء،5 ابن حجر در فتح الباری،6 طبرسی در مجمع البیان، ابن شهرآشوب در مناقب، بیضاوی در انوارالتنزیل، مجلسی در بحارالانوار، طباطبائی در المیزان،7 یوسفی غروی در موسوعة التاریخ الاسلامی و سیدجعفر مرتضی عاملی در الصحیح من سیرة النبی الاعظم.8
همچنین عالمانی که در پی نقد و بررسی روایات موضوع بوده اند، بخشی از روایات معراجی را به عنوان روایات موضوعه مطرح کرده اند; مانند ابن جوزی در الموضوعات و سیوطی در اللئالی المصنوعه و شوکانی در الفوائدالمجموعه. قدیمی ترین نقد از سید مرتضی و جامع ترین نقد نیز از سوی امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان مطرح شده است.9علّامه طباطبائی در المیزان دیدگاه طبرسی را پذیرفته، ولی نسبت به مصادیقی که او آورده خرده گرفته است و مثال های ایشان را قابل مناقشه می داند.10 همچنین فقیهانی چند، بعضی از این روایات را در مباحث فقهی نقل کرده و مستند فتوای خود قرار داده اند.11
راز اختلاف در اعتبار روایات معراج
راز اختلاف در روایات معراجیه را در چند عامل می توان جستوجو نمود:
یکی آنکه، برخی از این روایات مجعول و بی پایه و اساس بوده و از سوی برخی از افراد ضعیف و کذّاب بر فرهنگ اسلامی تحمیل شده اند.
دیگر آنکه، زبان این روایات در موارد متعدد، زبان تمثیل و تمثّل است که واقعیت های فراسوی ماده را به زبان تمثیل برای مخاطب مجسّم کرده و از این راه، حقایقی را تبیین نموده اند. بنابراین، به یقین، ظاهر آن ها هرگز مراد و مقصود گوینده نبوده است. اما برخی از افراد در مقام فهم مقصود از آن ها، به ظاهر جمود ورزیده و به یکی از دو محظور مبتلا شده اند: گروهی، به دلیل ظاهر غیر قابل قبول آن ها، چنین روایاتی را بکلی نادرست دانسته و در پی آن، معارف فراوانی را از دست داده اند; گروهی دیگر، حقایق مجرّد فراسوی جهان طبیعت را اموری مادی و مبتذل تصور نموده و با استناد به ظاهر این گونه روایات، عقاید نادرستی درباره خدا و فرشتگان و غیر آن مطرح کرده اند.
نمونه هایی از احادیث جعلی در باب معراج
1. ابن حامد بغدادی (م 403)12 در روایتی از ابن عبّاس از پیامبر چنین نقل کرده است: «لمّا اُسری بی رأیتُ الرحمنَ علی صورةِ شابٍّ اَمرد نوره یتلأ لؤ و قد نُهیتُ عن صفِته لَکم، فسألتُ ربّی ان یُکرمنی برؤیتِه فاذا کانّه عروسٌ حینَ کُشِفَ عنه حجابُه مستو علی عرشِه.»13
با توجه به مجموعه آیات و روایاتی که در باب اوصاف خدای تعالی وجود دارند و مدار اعتقادات اسلامی در زمینه خداشناسی هستند، روایت پیش گفته نادرست بوده و آثار جعل و وضع از آن آشکار است. افزون بر آن، دچار تعارض درونی است و صدر و ذیل آن ناهماهنگ هستند. اگر با اتّکا به آغاز روایت، پیامبر(صلی الله علیه وآله) از وصف خداوند نهی شده، چگونه است که در ادامه آن، اوصافی مانند شاب، امرد، عروس و قرار گرفته بر عرش را بیان کرده اند؟
2. ابن عبّاس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نقل کرده است: «اِنَّ اللّهَ فضَّلَ المرسلینَ علَی المقرَّبینَ لَمّا بلغتُ السماءَ السابعةِ لقینی ملکٌ مِن نور علی سریر من نور فسلّمتُ علیه فردَّ علی السلامُ فاوحی اللّهُ الیه یُسلّمُ علیکَ صفیّی و نبیّی فلم تقم له. و عزّتی و جلالی، لَتقومنَّ فلا تقعد الی یومِ القیامِة.»14
ابن جوزی می گوید: خطیب بغدادی بر این باور است که این حدیث باطل و موضوع است، در حالی که رجال سند آن جز محمّدبن مسلمه، همه از ثقات اند.15 افزون بر جعلی بودن، متن این روایت نیز با مقام عصمت فرشتگان الهی ناسازگار است و با فرض صحت سند نیز اعتباری نخواهد داشت.
3. از عایشه نقل شده است: «ما فقدتُ جسدَ رسولِ اللّه و لکنّ اللّهَ أسری بِروحِه»;16 بدن پیامبر در شب معراج در کنارم بود، ولی خداوند روح او را شبانه (به عالم بالا) برد.
جعلی بودن این روایت به این دلیل است که همه مورّخان و قرآن پژوهان زمان معراج را پیش از هجرت دانسته اند و در آن زمان، عایشه همسر ایشان نبوده است تا از بود و نبود جسم پیامبر در شب معراج خبر دهد. علاوه بر آن، آیه اول سوره اسراء بر عروج پیامبر از مسجدالحرام در مکّه تصریح دارد.17
راویان دروغگو در برخی دیگر از این روایات، فضایل زیادی برای برخی از صحابه پیامبر بیان کرده اند; مانند:
4. ان الرسولَ قال: «لَمَّا اُسری بی اِلی السماءِ رأیتُ مکتوباً علی ساقِ العرشِ لا الَه الاَّ اللّهُ محمّدٌ رسولُ اللّه ابوبکرُ الصدیقُ عمرُ الفاروقُ عثمانُ ذوالنورین.»18
در سند این روایت، ابوبکر عبدالرحمن بن عفّان الصوفی قرار دارد. سیوطی در اللئالی المصنوعة گفته است: ابوبکر و شیخش هر دو دروغگو هستند.19 ذهبی در میزان الاعتدال گفته است: یحیی بن معین، عبدالرحمن بن عفان را دروغگو دانسته است.20 ابن حجر عسقلانی نیز همین سخن را درباره او با توضیح بیشتری آورده است.21
5. «عبدالله بن ابراهیم الغفاری عن عبدالرحمن بن زید بن اسلم عن سعید بن ابی سعید عن ابی هریرة مرفوعاً، عُرج بی الی السماءِ فما مررتُ بسماء الاّ وجدتُ فیها مکتوباً محمّدٌ رسول اللّهِ و ابوبکرُ الصدیقُ من خلفی.»22
ابن جوزی درباره این حدیث می نویسد: این حدیث صحیح نیست، غفاری حدیث وضع می کرده و شیخ او نیز به اتفاق عالمان رجالی ضعیف است.23 اگرچه سیوطی تلاش کرده است تا این روایت را به حد حسن ارتقا دهد، ولی شواهدی که بر صدور آن آورده، خود قابل مناقشه بوده و به گفته خود وی، برخی از مؤلّفان کتب حدیثی به عدم امکان احتجاج به برخی از این شواهد نظر داده و متفرد بودن ناقلان آن ها را گوشزد نموده اند.24
6. «روی ابوبکر الجوزقی من حدیث ابی سعید مرفوعاً لمّا عُرج بی الی السماءِ قلتُ اللّهمَّ اجعل الخلیفة مِن بعدی علی بن ابی طالب فارتجّتِ السماواتُ و هتفت الملائکةُ مِن کلِ جانب یا محمّد اقرء وما تشاؤون الاّ ان یَشاءَ اللّه قَد شاءاللّه اَن یکونَ مِن بعدکِ ابوبکر الصدیقُ.»25
ابن جوزی گفته است: این حدیث موضوع و از ساخته های یوسف بن جعفر است.26 جاعلان این گونه روایات، فضلیت تراشی برای صحابه را آن قدر مهم می دانستند که حاضر بودند به مقام پیامبرتوهین شود تا مدح و منقبتی برای آنان از آن سر بر آورد. بنابراین روایت، همه آسمان ها و فرشتگان دریافته بودند که خلیفه پس از ایشان باید ابوبکر باشد، اما پیامبراز درک آن باز مانده بود و درخواست نابجایی از خداوند کرد!
7. «لمّا اُسری بی رأیتُ فی السماءِ خیلا موقوفةً مسرجةً ملجمةً لا تروثُ و لا تبولُ و لا تعرقُ، رأسُها مِن الیاقوتِ الاحمر و حوافِرُها من الزّمردِ الاخضر و ابدانُها مِن العقیانِ الاصفر ذواتُ اجنحة فقلتُ: لمَن هذه؟ فقالَ جبرئیل: هذه لمحبّی ابی بکر و عمر یزورونَ اللّه تعالی علیها یومَ القیامةِ.»27
ابن جوزی می گوید: بی شک، این حدیث موضوع است و از ابوالقاسم ترمذی یا جدّ او فراتر نمی رود و خطیب بغدادی هم آن را منکَر دانسته است.28
8. انس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل کرده است که ایشان فرمودند: «لیلةَ اُسری بی دخلتُ الجنةَ فرأیتُ تفاحةً لم ارَ فی الجنةِ احسنَ منها فتناولتُها فانفلقتُ عن لعبةِ لم ارَ فی الجنةِ احسنَ مِنها. قلتُ لِمَن اَنت؟ قالت: لرجل مِن قریش فظننتُ انّها لی، فقلتُ لِمَن مِن قریش؟ قالت: لعثمانِ بن عفّان المقتولِ ظلماً.»29
این حدیث به خاطر حمیدبن هلال مجهول است.30همچنین محمّدبن سلیمان بن هشام ورّاق، که در سند روایت خطیب بغدادی از ابن عمر وجود دارد، مورد اتهام است.31 شبیه این منقبت درباره حضرت علی(علیه السلام)نقل شده است که در سند روایت از طریق عامّه عطیه وجود دارد و بنا به گفته سیوطی، وی ضعیف است32 و در نقل شیعه نیز همین عطیه وجود دارد، ولی به جای «تفاحه»، «سفرجله» آمده است و متن آن نیز تفاوت زیادی با روایت مزبور دارد. شیخ صدوق در امالی به سند ذیل این روایت را آورده است: «احمدبن محمدبن حمدان المکتب عن محمّدبن عبدالرحمان الصفّار عن محمّدبن عیسی الدامغانی عن یحیی بن المغیرة عن حریز (جزیر) عن الاعمش عن عطیة عن ابی سعید الخدری قال قال رسول اللّه...»33 زمخشری نیز همانند متن نقل شده در امالی صدوق را در ربیع الابرار آورده است.34
9. انّ رسولَ اللّهِ قالَ «لمّا اُسری بی اِلی السماءِ دَخلتُ الجنةَ فرأیتُ فیها قصراً مِن ذهب (و فی روایة اُخری قصراً ابیضَ) فاعجبنی فقلتُ لِمَن هذا القصرُ؟ فقیل لی: لِفتی مِن قریش. فقلتُ مَن هو؟ قیل: عمرُبنُ خطّاب. فما مَنعنی ان اَدخُلَهُ الاّ ما اَعرفُه من غیرتِکَ یا عُمر! فبکی عُمر عند ذلکَ و قالَ: و علی مِثلکَ یُغارُ یا رسولَ اللّهِ؟»35
ابن حجر هیتمی در الصواعق با اندک تغییری روایت مزبور را آورده و در ادامه گفته است: این روایت را احمد و ترمذی و ابن حبّان در صحیح خود، از انس و احمد و شیخان (بخاری و مسلم) از جابر و احمد از بریره و از معاذ نقل کرده اند.36
با آنکه صاحبان جوامع روایی اهل سنّت روایت مزبور را گزارش کرده و در ظاهر، آن را صحیح دانسته اند، ولی آثار وضع از آن پیداست. پیامبر دارای یاران زیادی بودند و برخی از آنان در زمان حیات آن حضرت و در رکاب ایشان به شهادت رسیدند و رنج های فراوانی در راه نشر دعوت اسلام به جان خریدند، اما در این گونه روایات، کمتر سخنی از آنان به میان آمده و در مقابل، از کسانی تمجید شده است که در زمان مقاومت و جان بازی یاران واقعی پیامبر، بنا به اعتراف خود، صحنه نبرد را رها کردند و پا به فرار گذاشتند!37 بنا به تصریح قرآن کریم، جمع زیادی از یاران پیامبردر جنگ «اُحد» پس از هجوم دوباره دشمن، صحنه نبرد را خالی کردند و از میدان گریختند و آن حضرت را تنها گذاشتند.38 آیا می توان پذیرفت افرادی که به گناه کبیره ای همچون فرار از جنگ مبتلا شده اند ـ هر چند خداوند آنان را بخشیده باشد ـ دارای چنین مقاماتی در جهان دیگر باشند، و مؤمنان و مجاهدانی که برای لحظه ای نیز نافرمانی پیامبر نکرده و در برابر دشمن همچون کوه استوار ایستادند، بهره ای نداشته باشند؟
1. «رأیتُ لیلةَ اُسری بی فِی العرشِ فَرَنْدَة39 خضراءَ فیها مکتوبٌ بنور ابیض: لا اله الا اللّه محمّدٌ رسول اللّهِ ابوبکرُ الصدیقُ عمرُ الفاروقُ.»40
ابن جوزی در باب این حدیث می گوید: این حدیث صحیح نیست و عمربن اسماعیل مورد اتهام است. یحیی درباره او گفته است: «لیس بشیء، کذّابٌ دجالٌ سوءٌ خبیثٌ» و دارقطنی و نسائی نیز گفته اند: او متروک الحدیث است.41
همچنین برخی دیگر از روایات با آنکه از نظر متن قابل توجیه هستند، ولی به دلیل ضعف برخی از رجال سند، ارزشی ندارند.
11. میسرة بن عبد ربّه در روایتی مرفوع از ابن عبّاس آورده است: «لمّا اُسری بی اِلی السماءِ الدنیا رأیتُ فیها دیکاً له زغبٌ اخضُر و ریشٌ ابیضُ و رِجلاه فی التخومِ و رأسه عندَالعرش ...» این روایت قریب بیست صفحه را در برمی گیرد. به گفته بخاری، میسره رمی به کذب شده است.42 بنابراین، نمی توان چنین سخنانی را از او پذیرفت. علاوه بر این، در برخی دیگر از روایات آمده است: «رأیتُ ملکاً...»43 که نشان دهنده آن است که وصف یاد شده به صورت تمثیل بوده و نمادی است از یکی از فرشتگان خداوند، نه آنکه در واقع، خروسی با آن هیأت در عرش الهی وجود داشته باشد.
نمونه ای از روایات مخالف قرآن و سنّت در باب معراج
برخی از روایات دارای مطالب خلاف واقع بوده و با آیات قرآن نیز مخالفند. روایاتی که بر رؤیایی بودن معراج نبوی و وقوع آن پیش از بعثت دلالت دارند از این دسته اند:
1. بخاری و مسلم و طبری و ابن مردویه از طریق شریک بن عبداللّه بن أبی نمر از أنس چنین روایت کرده اند: قال: «لیلة أسری بِرسولِ اللّهمِن مسجدِ الکعبةِ جاءَهُ ثلاثةُ نفر قبلَ أن یُوحی إلیه و هو نائمٌ فی المسجدِ الحرامِ فقالَ أوَّلهم: أیّهم هو؟ فقالَ أوسطُهم: هو خیرُهم. فقال أحدُهم: خذوا خیرَهُم، فکانت تلکَ اللیلةِ فلم یَرهم حتّی أتوه لیلةً أخری فیما یَری قلبه و تَنامُ عیناه و لا یَنام قلبُه و کذلکَ الانبیاءُ تنامُ أعینهُم و لا ینامُ قلوبهم فلم یُکلِّموهُ حتی احتملوه فوضعوه عِندَ بئر زمزمَ فتولّاه مِنهم جبریلُ فشقَّ جبریل ما بینَ نحرِه إلی لبته حتی فَرِغَ مِن صدرِه و جوفِه فغسَله من ماءِ زمزمَ بیدِه حتّی أنقی جوفَه ثُمَّ أتی بطست مِن ذهب محشوا إیماناً و حکمةً فحشا به صدره و لغادیده; یعنی عروقُ حلقِه، ثُمَّ أطبقه ثُمَّ عُرِجَ به إلی سماءِ الدنیا... .»44
ظاهر این روایت دلالت دارد که معراج نبوی پیش از بعثت و در حال خواب بوده، در حالی که عمده روایات معراجیه بر خلاف آن هستند و همه عالمان نیز بر این عقیده اند که اسراء پس از بعثت بوده است، نه پیش از آن. علاوه بر این، در روایت مزبور سخن از وجوب نماز بر پیامبر گفته شده و بسیار روشن است که پیش از بعثت نماز معهود کنونی بر پیامبر واجب نبوده است. همچنین ظاهر آیات قرآن (مانند آیه اول سوره اسراء و آیات ابتدای سوره نجم) و روایات زیادی45 دلالت دارند که معراج در بیداری واقع شده; زیرا لسان آیات، لسان امتنان و بیان قدرت عجیب الهی است که چنین معجزهای را درباره پیامبر محقق ساخته. خواب شمردن این معجزه بزرگ الهی به معنای نفی آن است. بسا افراد دیگری حتی منافقان و کافران که خواب هایی می بینند و در آن حال، از محلی در این سوی کره زمین به سوی دیگر می روند و فاصله هایی دورتر از مکّه تا بیت المقدّس را در لحظه ای می پیمایند و در زمانی، کوتاه کارهای بسیاری را در خواب انجام می دهند.46 بنابراین، خبر ذیل که طبری و ابن اسحاق از معاویه، نقل کرده اند، بکلی نادرست است.
2. «أنّه کانَ إذا سُئل عن مسری رسولِ اللّه قال: کانت رؤیا مِن اللّه صادقةً.»47
همچنین است روایتی که پیشتر از عایشه نقل شد و بر رؤیایی بودن معراج دلالت داشت.
امکان توجیه ظاهر روایات معراج
چنان که گذشت، برخی از عالمان با توجه به ظاهر غیر قابل قبول برخی از روایات بیانگر کیفیت معراج، در پی توجیه و تبیین معقولی از آن ها برآمده و در نهایت، روایات یاد شده را پذیرفته اند.
از جمله علّامه طباطبائی روایات بیانگر شکافته شدن سینه پیامبر و شستوشوی آن با آب زمزم و پر کردن آن از ایمان و حکمت را تمثّل برزخی دانسته و به مفسّرانی که این روایات را غیر قابل قبول دانسته اند، خرده گرفته است.48
همچنین ایشان ضمن باطل شمردن دیدگاه رؤیا بودن معراج، بر این باور است که می توان معراج از مسجدالاقصی به آسمان ها را نوعی عروج روحی دانست که پیامبر در بیداری و هشیاری کامل، آیات با عظمت الهی را درک کرده است و به همین دلیل، برخی از حقایق بیان شده در این روایات با تعبیرهای متفاوتی آمده اند; مثلا، وسیله عروج در برخی روایات «بال جبرئیل» و در برخی دیگر، «نردبان» منصوب بر صخره بیت المقدّس و در دیگری، «براق» دانسته شده است، در حالی که این ها همه تعبیرهای متفاوتی از یک واقعیت هستند.49این توجیه در صورتی رواست که معراج را دو مرحله ای دانسته و مقصود از مسجدالاقصی را همین مسجد معهود در بیت المقدس بدانیم، ولی در برخی روایات، مقصود از آن را مسجد اقصای آسمانی دانسته اند.50 اضافه بر این، ظاهر آیه قرآن و روایات بسیاری بر عروج جسمانی دلالت دارند و رفع ید از آن در باب عروج به آسمان ها به دلیل متقنی نیاز دارد و تاکنون دلیل عقلی قطعی بر نفی جسمانی بودن معراج اقامه نشده است، اگرچه می توان به مثالی بودن برخی یا بسیاری از مشاهدات پیامبردر شب معراج باور داشت و در کنار آن، به عروج جسمانی ایشان نیز معتقد بود.
نکات پایانی
در پایان این مقال، بیان فهرست گونه دو نکته دیگر در باب روایات معراج خالی از فایده نیست:
الف. روایات معراج و بیان معارف عمیق عرفانی و اخلاقی
بخشی از روایات معراج احادیثی قدسی است که پیامبر از خداوند تعالی نقل کرده است.
این بخش از روایات معراجیه توسط کسانی که در پی جمع و تدوین احادیث قدسی بوده اند، مانند شیخ حرّ عاملی در الجواهرالسنیّه به صورت جداگانه تدوین شده است و عالمان اخلاق و عرفان نیز در نگاشته های خود، به شرح و توضیح آن پرداخته اند.51 نکته قابل توجه اینکه احادیث یاد شده در مباحث مربوط به احادیث معراجیه نیامده و یا بسیار اندک به آن ها پرداخته شده است.
ب. تعدّد معراج
از جمله پرسش های قابل طرح در باب معراج، پرسش از تعداد آن است. آیا پیامبر مکرّر به معراج رفته یا فقط یک بار عروج داشته و همان است که بخشی از آن در قرآن بیان شده؟ اگرچه در کتاب های اهل سنّت بحث جدّی در این باره وجود ندارد، ولی در روایات اهل بیت(علیهم السلام) به تعدّد آن تصریح شده است. کلینی در کافی به سند خود از علی بن أبی حمزه آورده است: «سأل أبو بصیر أباعبداللّه(علیه السلام) و أنا حاضرٌ، فقال: جُعلتُ فداکَ کَم عُرِجَ بِرسول اللّه(صلی الله علیه وآله)؟ فقال: مرّتین فأوقفه جبرئیل موقفاً فقالَ له: مکانَکَ یا محمّدٌ فلقد وقفتَ موقفاً ما وقفه ملکٌ قطّ و لا نبی، انَّ ربّک یُصلّی. فقال: یا جبرئیلُ و کیفَ یُصلّی؟ فقالَ: یَقُول: سبّوحٌ قدّوسٌ أنَا ربُّ الملائکةِ و الروح سبَقَتْ رحمتی غضبی، فقال: اللهمَّ عفوکَ عفوکَ. قال: و کان کما قالَ اللّه: قابَ قوسین أو أدنی فقالَ له أبوبصیر: جُعلتُ فداک و ما قاب قوسین أو أدنی؟ قال: ما بینَ سیتها إلی رأسِها. فقالَ بینهما حجابٌ یتلألؤ و لا أعلمه إلاّ و قد قال: مِن زبرجد فنظَر فی مثلِ سمِّ الابرةِ إلی ماشاءَاللّه مِن نورِالعظمةِ»52 اگرچه سند روایت علی بن ابی حمزه صحیح نیست، ولی روایت معتبر دیگری از علی بن ابراهیم قمی به سند ذیل وجود دارد: «علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابان بن عثمان عن ابی داود عن ابی بردة الاسلمی، قال: سمعتُ رسول الله(صلی الله علیه وآله) یقولُ لعلی: یا علی! اِنَّ اللّه اشهدکَ معی فی سبعِ مواطَن; امّا اوّلُ ذلک فلیلةً اُسری بی اِلی السماءِ قال لی جبرئیلُ: اینَ اخوک؟ قلت: خلّفتُه ورائی. قالَ: اُدعُ اللّهَ فلیأتکَ به، فدعوتُ و اذا مثالُکَ معی... و الثانی حینَ اُسری بی فِی المرّة الثانیة فقال لی جبرئیل: این اخوکَ قلتُ: خلّفتُه ورائی. قال، ادعُ اللّه فلیأتِکَ بِه، فدعوتُ اللّه فاذا مثالکَ معی ...»53 این روایت به روشنی، دو معراج را برای پیامبر اثبات می کند.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ «و الذى ینبغى أن یقال أن أصل الاسراء ممّا لا سبیل إلى إنکاره فقد نصّ علیه القرآن و تواترت علیه الاخبارُ عن النبى(صلى الله علیه وآله)و الائمّة من أهل بیته(علیهم السلام).» (ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، قم، جامعه مدرسین، ج 13، ص 32.) علّامه مجلسى نیز روایات معراجیه را متواتر مى داند و مى نویسد: «و الاخبار الواردة فى هذا المطلب لا اظنُّ مثلها ورد فى شىء من اصول المذهب.» (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق، ج 18، ص 289.)
2ـ برخى از شاعران عرب و غیرعرب نیز منظومه هایى در خور توجه در باب معراج سروده اند که فهرست نگاران به آن ها اشاره کرده اند.
3ـ وَ رُوِیَ عَنْ زَیْدِبْنِ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ(علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: سَأَلْتُ أَبِى سَیِّدَالْعَابِدِینَ(علیه السلام) فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَبَةِ أَخْبِرْنِى عَنْ جَدِّنَا رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ أَمَرَهُ رَبُّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ بِخَمْسِینَ صَلَاةً کَیْفَ لَمْ یَسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ عَنْ أُمَّتِهِ، حَتَّى قَالَ لَهُ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ(علیه السلام) ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ لَا تُطِیقُ ذَلِکَ فَقَالَ یَا بُنَىَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) لَا یَقْتَرِحُ عَلَى رَبِّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ فَلَا یُرَاجِعُهُ فِى شَىْء یَأْمُرُهُ بِهِ فَلَمَّا سَأَلَهُ مُوسَى(علیه السلام) ذَلِکَ وَ صَارَ شَفِیعاً لاُِمَّتِهِ إِلَیْهِ لَمْ یَجُزْ لَهُ أَنْ یَرُدَّ شَفَاعَةَ أَخِیهِ مُوسَى(علیه السلام)فَرَجَعَ إِلَى رَبِّهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ فَسَأَلَهُ التَّخْفِیفَ إِلَى أَنْ رَدَّهَا إِلَى خَمْسِ صَلَوَات. قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَبَةِ فَلِمَ لَمْ یَرْجِعْ إِلَى رَبِّهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ وَ لَمْ یَسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ مِنْ خَمْسِ صَلَوَات وَ قَدْ سَأَلَهُ مُوسَى(علیه السلام) أَنْ یَرْجِعَ إِلَى رَبِّهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ وَ یَسْأَلَهُ التَّخْفِیفَ. فَقَالَ: یَا بُنَىَّ أَرَادَ(علیه السلام)أَنْ یُحَصِّلَ لاُِمَّتِهِ التَّخْفِیفَ مَعَ أَجْرِ خَمْسِینَ صَلَاةً لِقَوْلِ اللَّهِ ـ عَزَّوَ جَلَّ ـ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها.» أَلاَ تَرَى أَنَّهُ لَمَّا هَبَطَ إِلَى الاَْرْضِ نَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ(علیه السلام) فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِءُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ: إِنَّهَا خَمْسٌ بِخَمْسِینَ (ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلاَّم لِلْعَبِیدِ)» این روایت در منابع ذیل آمده است: شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، تصحیح على اکبر غفارى، ج 1، ص 197 / همو، الامالى، بیروت، مؤسسه اعلمى، ص 371 / همو، التوحید، ص 176 / همو، علل الشرائع، ص 55. طریق سند شیخ صدوق به زید به شرح ذیل است: محمّدبن محمّدبن عصّام عن محمّدبن یعقوب الکلینى عن على بن محمّد علان کلینى عن محمّدبن سلیمان عن اسماعیل بن ابراهیم عن جعفربن محمّد التمیمى عن الحسین بن علوان عن عمروبن خالد عن زید بن على.
4ـ مانند کتاب المعراج، از پدر شیخ صدوق (م 329); المعراج فى الاحادیث، اثر ابى الصلاح تقى الدین حلبى (م 447); و الاسراء و المعراج، اثر سیوطى و ابن حجر عسقلانى.
5ـ روایت مشتمل بر تخفیف گرفتن پیامبر از خداى متعال در باب نمازهاى واجب، خبر واحد است و علم آور نیست و در عین حال، تضعیف نیز شده است; اما اگر صحیح باشد امر ممتنعى نخواهد بود که ابتدا مصلحت در پنجاه نماز بوده و پس از مراجعه (و درخواست) پیامبر، مصلحت تغییر کرده تا آنکه بر پنج نماز مستقر گردیده است; و چون پیامبر این نکته را مى دانست، براى تخفیف گرفتن براى امّتش و آسان کردن کار بر آنان، از خداوند درخواست تخفیف کرد نمونه این تغییر مصلحت در باب «نذر» وجود دارد که پیش از نذر، فعل منذور واجب نیست، ولى پس از آن واجب شده، در حوزه واجبات قرار مى گیرد. (على موسوى (مرتضى علم الهدى)، تنزیه الانبیاء، نجف، مطبعة الحیدریه، 1352 ق، ص 121.)
6ـ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى، ج 7، ص 156 به بعد.
7ـ علّامه طباطبائى در المیزان روایت معراج را نقل کرده و با تأکید بر اینکه مطالبى نزدیک به آنچه در این روایت آمده، در روایات زیادى از شیعه و اهل سنّت وارد شده، از آن گذشته اند. (المیزان، ج 13، ص 15.)
8ـ ایشان به تفصیل به نقد مسئله تخفیف گرفتن در تعداد نمازهاى واجب در این روایات پرداخته و آن را نپذیرفته است. (ر.ک: سیدجعفر مرتضى عاملى، الصحیح، ج 3، ص 26 به بعد.)
9ـ و قد وردت روایات کثیرة فى قصة المعراج فى عروج نبیّنا(صلى الله علیه وآله) إلى السماء و رواها کثیرٌ من الصحابة مثلُ ابن عبّاس و ابن مسعود و أنس و جابربن عبداللّه و حذیفة و عائشة و أمّ هانى و غیرهم عن النبى(صلى الله علیه وآله) و زاد بعضهم و نقص بعض و تنقسم جملتها إلى أربعة أوجه: أحدها: ما یقطع على صحّتها لتواتر الاخبار به و إحاطة العلم بصحته. و ثانیها: ما ورد فى ذلک ممّا یجوزه العقول و لا یأباه الاصولُ فنحن نجوزه ثُمّ نقطُع على أن ذلکَ کان فى یقظته دون منامه. و ثالثها: ما یکونُ ظاهرهُ مخالفاً لبعضِ الاصولِ إلاّ أنّه یمکن تأویلُها على وجه یُوافق المعقولَ فالاولى تأویلُه على وجه یوافقُ الحقَّ و الدلیلَ. و رابعها: ما لا یَصحَّ ظاهرهُ و لا یُمکن تأویلُه إلاّ على التعسّفِ البعیدِ فالاولى أن لا نقبلُه. فأمّا الاولُ المقطوعُ به فهو أنّه أُسرى بِه علَى الجملة، و أمّا الثانى فمِنه ما روى أنّه طاف فى السماواتِ و رأىَ الانبیاء و العرشَ و سدرة المنتهى و الجنَة و النار و نحوَ ذلک. و أما الثالثُ فنحوُ ما روى أنّه رأى قوماً فى الجنةِ یتَنعمَّونَ فیها و قوماً فى النار یُعذِّبونَ فیها فیَحملُ على أنّه رأى صفتهم أو أسماءَهم. و أما الرابعُ فنحو ما روى أنّه(صلى الله علیه وآله) کلّم اللّه جهرةً و رآه و قعد معه على سریرهِ و نحو ذلکَ ممّا یُوجب ظاهرهُ التشبیه. و اللّهُ سبحانه متقدّسُ عن ذلکَ، و کذلک ما روى أنه شقّ بطُنه و غسله لانه(صلى الله علیه وآله) کان طاهرا مطهرّا مِن کل سوء و عیب و کیف یطّهرُ القلبُ و ما فیه مِن الاعتقادِ بالماءِ. (فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، چ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1408 ق، ج 6، ص 609.)
10ـ «و ما ذکره من التقسیم فى محلّه غیر أن غالب ما أورده مِن الامثلة للاقسامِ منظورٌ فیه...» (ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 34.)
11ـ ر.ک: سیدعلى طباطبائى، ریاض المسائل، قم، جامعه مدرسین، 1412 ق، ج 3، ص 399 / محمّدبن حسن اصفهانى (فاضل هندى)، کشف اللثام، قم، مکتبة آیة اللّه مرعشى، 1405 ق، ج 7، ص 617 / رضا فقیه همدانى، مصباح الفقیه، مکتبة الصور، ج 1، ص 220 / ابوالقاسم میرزاى قمى، غنائم الایام، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1417ق، ج 3، ص 82. وى بعضى از روایات معراجیه را صحیح دانسته است. در برخى موارد نیز به دلیل ضعف سند، برخى از استناد به آن ها خوددارى کرده اند; مانند ابوالقاسم میرزاى قمى، پیشین، ج 3، ص 494 / سیدابوالقاسم موسوى خوئى، کتاب الصلاة، چ سوم، قم، دارالهادى، 1410ق، ج 5، ص 260.
12ـ حسن بن حامد بغدادى ورّاق از سران حنابله در عصر خویش بوده است.
13ـ محمد حصنى دمشقى، دفع الشبه عن الرسول و الرسالة،، چ دوم، قاهره، دارالکتب العربى، 1418ق، ص 37.
14ـ عبدالرحمان ابن جوزى، الموضوعات، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق، ج 1، ص 216.
15ـ همان، ج 1، ص 216.
16ـ عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، بیروت، دارالفکر، 1414ق، ج 5، ص 227. اگر به جاى «فقدتُ» «فُقد» خوانده شود، باز مشکل به حال خود باقى است; زیرا عایشه خود در زمان معراج در کنار ایشان نبوده است تا خبر دهد و به طور طبیعى، از دیگرى شنیده و نام آن فرد براى ما معلوم نیست.
17ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 24.
18ـ عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة فى الاحادیث الموضوعه، چ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1364ق، ج 1، ص 320.
19ـ همان، ج 1، ص 320. در این کتاب جمله «یقتل مظلوماً» نیز آمده است: ر.ک: ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 252.
20ـ محمّد ذهبى، میزان الاعتدال، داراحیاء الکتب العربیه، 1382ق، ج 2، ص 579.
21ـ احمد عسقلانى، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، دائرة المعارف النظامیه، 1329ق، ج 3، ص 423.
22ـ عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 216.
23ـ عبدالرحمان ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 236.
24ـ عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 296ـ298. نیز ن.ک: محمّد شوکانى، الفوائدالمجموعة فى الاحادیث الموضوعة، ص 358.
25ـ عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 300 و 301.
26ـ عبدالرحمان ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 235 / محمد شوکانى، پیشین، ص 359.
27ـ عبدالرحمن سیوطى، پیشین، ج 1، ص 304.
28ـ عبدالرحمان ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 240 / عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ص 304 و 305 / محمّد شوکانى، پیشین، ص 362.
29ـ عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 315.
30ـ همان. این روایت از یحیى بن معین نیز نقل شده است. ر.ک: محمدبن سیرین لا یرضى حمید بن هلال / ر.ک: عبداللّه بن عدى، الکامل فى ضعفاءالرجال، ج 3، ص 81.
31ـ محمّد شوکانى، پیشین، ص 364. ابن عدى درباره وى مى گوید: «یوصل الحدیث و یسرقه». ن.ک: عبداللّه بن عدى، پیشین، ج 7، ص 531.
32ـ محتمل است که ضعیف شمردن عطیه به دلیل گرایش شیعى او بوده باشد; زیرا جماعتى از ثقات اهل سنّت از او روایت کرده و بنا به گفته ابن عدب «یکتب حدیثه و کان یعد من شیعة الکوفه.» (عبداللّه بن عدى، پیشین، ج 7، ص 84 و 85.)
33ـ شیخ صدوق، الامالى، ص 183.
34ـ محمود زمخشرى، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، قم، رضى، 1410ق، ج 1، ص 286.
35ـ على بن احمد کوفى، الاستغاثه، ج 2، ص 4.
36ـ احمد هیتمى، الصواعق المحرقة، قاهره، مکتبة القاهره، 1385ق، ص 95.
37ـ عبدالرحمان سیوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 88. سیوطى روایاتى در یاد کرد فراریان از صحنه درگیرى در جنگ احد بیان کرده است که نام عمر و عثمان نیز در آن ها دیده مى شود و عبارت «لما هزمناهم ففررت حتى صعدت الجبل...» را از یکى از خطبه هاى عمر نقل کرده که وى به روشنى به فرار خود اعتراف کرده است.
38ـ آل عمران: 155.
39ـ در برخى نسخه ها «فریده» آمده و معناى آن مروارید غلطان یا گوهر گران بهاست. اما معناى «فریده» هشتى یا ایوان پوشیده شیشه دار است.
40ـ عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 219.
41ـ ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 244.
42ـ احمد عسقلانى، لسان المیزان، ج 6، ص 138.
43ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 56، ص 172 و ج 84، ص 181 و ج 18، ص 327 آمده است: «و هو ملکٌ مِن ملائکةِ اللّه.»
44ـ عبدالرحمن سیوطى، الدر المنثور، ج 5، ص 184.
45ـ مانند روایات بیانگر آب نوشیدن پیامبر در شب معراج از توشه کاروان قریشیان، و میوه (خرما یا سیب بهشتى) خوردن پیامبر که همان به نطفه حضرت زهرا(علیها السلام) تبدیل گردید و موارد دیگر.
46ـ در این باره ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 34 / فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 5 و 6، ص 609.
47ـ عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 227.
48ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 23.
49ـ «و رؤیة الانبیاء و نحو ذلک تمثّلات برزخیة أو روحیة و کذا ما ذکره من حدیث شقّ البطن و الغسل تمثّل برزخىٌ لا ضیر فیه و أحادیث الاسراء مملوءة من ذکر هذا النوع مِن التمثّل کتمثل الدنیا فى هیئة مرأة علیها مِن کل زینة الدنیا، و تمثّلِ دعوة الیهودیة و النصرانیة و ما شاهده مِن أنواعِ النعیمِ و العذابِ لاهلِ الجنة و النارِ و غیر ذلک. و مِمّا یؤیّد هذا الذى ذکرناه ما فى السنة هذه الاخبار مِن الاختلافِ فى بیانِ حقیقة واحدة کما فى بعضِها من صعودهِ ـ صلّى اللّه علیه وآله و سلّم ـ إلى السماءِ بالبُراقِ و فى آخر على جناحِ جبریل و فى آخر بمعراج منصوب على صخرة بیتِ المقدّس إلى السماءِ إلى غیر ذلک ممّا یعثر علیه الباحثُ المتدبّر فى خلال هذه الروایات.» (همان، ج 13، ص 34.)
50ـ امام باقر(علیه السلام) در روایتى که ابن جریر طبرى شیعى نقل کرده به این نکته اشاره فرموده اند: «اخبرنى ابوالحسین محمّدبن هارون بن موسى تلعکبرى، قال اخبرنى ابى قال: حدّثنا ابوعلى محمّدبن همّام یوم الاربعاء للیلة بقیت من المحرّم سنة 326 قال: «حدّثنا جعفربن مالک الفزارى عن القاسم بن الربیع الصحّاف عن محمّدبن سیّار (یسّار)، قال: حدثنى ابومالک الازدى عن اسماعیل الجعفى، قال: کُنت فى المسجدِالحرام قاعداً و ابوجعفر محمّدبن على فى ناحیة فرفع رأسه الى السماءِ مرّة و الى الکعبةِ مرّة ثمّ قال: (سُبحانَ الَّذى اَسرى بعبدِه لیلا مِن المسجدِالحرام الى المسجدِالاقصى ...) فکرّر ذلکَ ثلاثَ مرّات ثُم التفت الىّ و قال: اىُّ شىء یقول اهلُ العراق فى هذه الآیة یا عراقى؟ قلتُ یقولون: اُسرى بِه مِن المسجدِالحرامِ الى بیتِ المقدّس قال: لیس کما یقولون لکنّه اُسرى به مِن هذه الى هذه و اومىء بیده الى السماءِ و ما بینَها، ثم قال...» (محمّد طبرى، نوادرالمعجزات، قم، مؤسسة الامام المهدى، 1400 ق، ص 66.) على بن ابراهیم قمى نیز همین روایت را با سند دیگرى نقل کرده است. ن.ک: على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، چ سوم، قم، دارالکتاب، 1404ق، ج 2، ص 243.)
51ـ مانند الجواهرالسنیه، محمّد حرّ عاملى; المواعظ فى الاحادیث القدسیه، غزالى; الاحادیث القدسیه، محمود توفیق حکیم; شرح الاحادیث القدسیه، حمزة الشرتى و همکاران; صحیح الاحادیث القدسیه و موسوعه شرحها، ابن خلیفه عیلوى و راهیان کوى دوست، محمّدتقى مصباح.
52ـ علّامه طباطبائى درباره این حدیث فرموده است: آیات ابتداى سوره نجم دو بار واقع شدن معراج را، که در این روایت آمده است، تأیید مى کنند. (سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 31.)
53ـ على بن ابراهیم قمى، پیشین، ج 2، ص 335.
آنچه در سوره اسراء آمده بیانگر بخشی از این معجزه بزرگ الهی است که راه را به روی هرگونه توجیه و تأویل نادرست می بندد. ولی مفسّران در باب مطالبی که در سوره نجم به بخش دیگری از این معجزه پرداخته، اختلاف نظر دارند; برخی آن را به معجزه معراج رفتن پیامبر مربوط می دانند، ولی برخی دیگر مقصود آیات یادشده را دیدن صورت واقعی جبرئیل توسط پیامبر دانسته اند. اصل وقوع معراج پیامبر(صلی الله علیه وآله) مورد اتفاق همه عالمان مسلمان است و توجیه و خدشه در آن از کسی پذیرفته نیست،1ولی مجموعه اخباری که در باب معراج ایشان و جزئیات آن در جوامع روایی آمده و از آن با عنوان «روایات معراجیه» یاد می شوند، دارای ابعاد گسترده ای هستند و به دلایلی موجب پدید آمدن آراء متفاوتی شده و در نتیجه، بخش عمده ای از این معجزه حتمی الهی را در هاله ای از ابهام، بلکه تردید قرار داده اند.
پیشینه نقد و بررسی روایات معراج
روایات معراجیه همواره در معرض گفتوگو و نقد و نظر عالمان مسلمان بوده و در دانش های گوناگونی از قبیل کلام، فقه، تاریخ، اخلاق، حدیث و تفسیر مورد بحث قرار می گیرند.2 نخستین پرسش ها در این باب، به زمان امام سجّاد(علیه السلام) باز می گردند. در روایتی، زیدبن علی از پدر بزرگوار خویش، درباره راز تخفیف گرفتن پیامبر از خدای متعال در باب نمازهای واجب به توصیه حضرت موسی(علیه السلام)سؤال کرد و ایشان در پاسخ، مطالبی فرمودند.3
عالمان مسلمان، اعم از شیعه و سنّی، افزون بر تدوین متون روایی ویژه معراج4 ده ها کتاب در این زمینه نگاشته اند که برخی از آن ها عبارتند از: المعراج (معراج نامه)، نوشته ابوعلی سینا (م 428); معراج النبی، علی بن محمّد صمری محلّی (م 841); الآیات العظیمة الباهرة فی معراج سیّد اهل الدنیا و الاخره، محمّدبن یوسف بن علی دمشقی صالحی (م 942) ـ نام دیگر این کتاب الفصل الفائق فی معراج خیرالخلائق است ـ المعراج الجسمانی، سید صدرالدین محمّدبن محمّد باقر رضوی (شارح وافیه م 1160); الرقّ المنشور فی معراج نبینا المنصور، سید جعفر دارابی، معروف به «کشفی» (م 1267); جوامع الاسرار فی معراج الرسول المختار، سیدحسین بن مرتضی طباطبائی حائری یزدی (م 1315); و رجعت و معراج، ابوالحسن رفیعی قزوینی (معاصر).
عالمان بسیاری نیز در کتاب های کلامی، تفسیری، حدیثی و تاریخی، به مناسبت طرح بحث «معراج» نکاتی در باب روایات معراجی آورده اند; از جمله سید مرتضی در تنزیه الانبیاء،5 ابن حجر در فتح الباری،6 طبرسی در مجمع البیان، ابن شهرآشوب در مناقب، بیضاوی در انوارالتنزیل، مجلسی در بحارالانوار، طباطبائی در المیزان،7 یوسفی غروی در موسوعة التاریخ الاسلامی و سیدجعفر مرتضی عاملی در الصحیح من سیرة النبی الاعظم.8
همچنین عالمانی که در پی نقد و بررسی روایات موضوع بوده اند، بخشی از روایات معراجی را به عنوان روایات موضوعه مطرح کرده اند; مانند ابن جوزی در الموضوعات و سیوطی در اللئالی المصنوعه و شوکانی در الفوائدالمجموعه. قدیمی ترین نقد از سید مرتضی و جامع ترین نقد نیز از سوی امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان مطرح شده است.9علّامه طباطبائی در المیزان دیدگاه طبرسی را پذیرفته، ولی نسبت به مصادیقی که او آورده خرده گرفته است و مثال های ایشان را قابل مناقشه می داند.10 همچنین فقیهانی چند، بعضی از این روایات را در مباحث فقهی نقل کرده و مستند فتوای خود قرار داده اند.11
راز اختلاف در اعتبار روایات معراج
راز اختلاف در روایات معراجیه را در چند عامل می توان جستوجو نمود:
یکی آنکه، برخی از این روایات مجعول و بی پایه و اساس بوده و از سوی برخی از افراد ضعیف و کذّاب بر فرهنگ اسلامی تحمیل شده اند.
دیگر آنکه، زبان این روایات در موارد متعدد، زبان تمثیل و تمثّل است که واقعیت های فراسوی ماده را به زبان تمثیل برای مخاطب مجسّم کرده و از این راه، حقایقی را تبیین نموده اند. بنابراین، به یقین، ظاهر آن ها هرگز مراد و مقصود گوینده نبوده است. اما برخی از افراد در مقام فهم مقصود از آن ها، به ظاهر جمود ورزیده و به یکی از دو محظور مبتلا شده اند: گروهی، به دلیل ظاهر غیر قابل قبول آن ها، چنین روایاتی را بکلی نادرست دانسته و در پی آن، معارف فراوانی را از دست داده اند; گروهی دیگر، حقایق مجرّد فراسوی جهان طبیعت را اموری مادی و مبتذل تصور نموده و با استناد به ظاهر این گونه روایات، عقاید نادرستی درباره خدا و فرشتگان و غیر آن مطرح کرده اند.
نمونه هایی از احادیث جعلی در باب معراج
1. ابن حامد بغدادی (م 403)12 در روایتی از ابن عبّاس از پیامبر چنین نقل کرده است: «لمّا اُسری بی رأیتُ الرحمنَ علی صورةِ شابٍّ اَمرد نوره یتلأ لؤ و قد نُهیتُ عن صفِته لَکم، فسألتُ ربّی ان یُکرمنی برؤیتِه فاذا کانّه عروسٌ حینَ کُشِفَ عنه حجابُه مستو علی عرشِه.»13
با توجه به مجموعه آیات و روایاتی که در باب اوصاف خدای تعالی وجود دارند و مدار اعتقادات اسلامی در زمینه خداشناسی هستند، روایت پیش گفته نادرست بوده و آثار جعل و وضع از آن آشکار است. افزون بر آن، دچار تعارض درونی است و صدر و ذیل آن ناهماهنگ هستند. اگر با اتّکا به آغاز روایت، پیامبر(صلی الله علیه وآله) از وصف خداوند نهی شده، چگونه است که در ادامه آن، اوصافی مانند شاب، امرد، عروس و قرار گرفته بر عرش را بیان کرده اند؟
2. ابن عبّاس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نقل کرده است: «اِنَّ اللّهَ فضَّلَ المرسلینَ علَی المقرَّبینَ لَمّا بلغتُ السماءَ السابعةِ لقینی ملکٌ مِن نور علی سریر من نور فسلّمتُ علیه فردَّ علی السلامُ فاوحی اللّهُ الیه یُسلّمُ علیکَ صفیّی و نبیّی فلم تقم له. و عزّتی و جلالی، لَتقومنَّ فلا تقعد الی یومِ القیامِة.»14
ابن جوزی می گوید: خطیب بغدادی بر این باور است که این حدیث باطل و موضوع است، در حالی که رجال سند آن جز محمّدبن مسلمه، همه از ثقات اند.15 افزون بر جعلی بودن، متن این روایت نیز با مقام عصمت فرشتگان الهی ناسازگار است و با فرض صحت سند نیز اعتباری نخواهد داشت.
3. از عایشه نقل شده است: «ما فقدتُ جسدَ رسولِ اللّه و لکنّ اللّهَ أسری بِروحِه»;16 بدن پیامبر در شب معراج در کنارم بود، ولی خداوند روح او را شبانه (به عالم بالا) برد.
جعلی بودن این روایت به این دلیل است که همه مورّخان و قرآن پژوهان زمان معراج را پیش از هجرت دانسته اند و در آن زمان، عایشه همسر ایشان نبوده است تا از بود و نبود جسم پیامبر در شب معراج خبر دهد. علاوه بر آن، آیه اول سوره اسراء بر عروج پیامبر از مسجدالحرام در مکّه تصریح دارد.17
راویان دروغگو در برخی دیگر از این روایات، فضایل زیادی برای برخی از صحابه پیامبر بیان کرده اند; مانند:
4. ان الرسولَ قال: «لَمَّا اُسری بی اِلی السماءِ رأیتُ مکتوباً علی ساقِ العرشِ لا الَه الاَّ اللّهُ محمّدٌ رسولُ اللّه ابوبکرُ الصدیقُ عمرُ الفاروقُ عثمانُ ذوالنورین.»18
در سند این روایت، ابوبکر عبدالرحمن بن عفّان الصوفی قرار دارد. سیوطی در اللئالی المصنوعة گفته است: ابوبکر و شیخش هر دو دروغگو هستند.19 ذهبی در میزان الاعتدال گفته است: یحیی بن معین، عبدالرحمن بن عفان را دروغگو دانسته است.20 ابن حجر عسقلانی نیز همین سخن را درباره او با توضیح بیشتری آورده است.21
5. «عبدالله بن ابراهیم الغفاری عن عبدالرحمن بن زید بن اسلم عن سعید بن ابی سعید عن ابی هریرة مرفوعاً، عُرج بی الی السماءِ فما مررتُ بسماء الاّ وجدتُ فیها مکتوباً محمّدٌ رسول اللّهِ و ابوبکرُ الصدیقُ من خلفی.»22
ابن جوزی درباره این حدیث می نویسد: این حدیث صحیح نیست، غفاری حدیث وضع می کرده و شیخ او نیز به اتفاق عالمان رجالی ضعیف است.23 اگرچه سیوطی تلاش کرده است تا این روایت را به حد حسن ارتقا دهد، ولی شواهدی که بر صدور آن آورده، خود قابل مناقشه بوده و به گفته خود وی، برخی از مؤلّفان کتب حدیثی به عدم امکان احتجاج به برخی از این شواهد نظر داده و متفرد بودن ناقلان آن ها را گوشزد نموده اند.24
6. «روی ابوبکر الجوزقی من حدیث ابی سعید مرفوعاً لمّا عُرج بی الی السماءِ قلتُ اللّهمَّ اجعل الخلیفة مِن بعدی علی بن ابی طالب فارتجّتِ السماواتُ و هتفت الملائکةُ مِن کلِ جانب یا محمّد اقرء وما تشاؤون الاّ ان یَشاءَ اللّه قَد شاءاللّه اَن یکونَ مِن بعدکِ ابوبکر الصدیقُ.»25
ابن جوزی گفته است: این حدیث موضوع و از ساخته های یوسف بن جعفر است.26 جاعلان این گونه روایات، فضلیت تراشی برای صحابه را آن قدر مهم می دانستند که حاضر بودند به مقام پیامبرتوهین شود تا مدح و منقبتی برای آنان از آن سر بر آورد. بنابراین روایت، همه آسمان ها و فرشتگان دریافته بودند که خلیفه پس از ایشان باید ابوبکر باشد، اما پیامبراز درک آن باز مانده بود و درخواست نابجایی از خداوند کرد!
7. «لمّا اُسری بی رأیتُ فی السماءِ خیلا موقوفةً مسرجةً ملجمةً لا تروثُ و لا تبولُ و لا تعرقُ، رأسُها مِن الیاقوتِ الاحمر و حوافِرُها من الزّمردِ الاخضر و ابدانُها مِن العقیانِ الاصفر ذواتُ اجنحة فقلتُ: لمَن هذه؟ فقالَ جبرئیل: هذه لمحبّی ابی بکر و عمر یزورونَ اللّه تعالی علیها یومَ القیامةِ.»27
ابن جوزی می گوید: بی شک، این حدیث موضوع است و از ابوالقاسم ترمذی یا جدّ او فراتر نمی رود و خطیب بغدادی هم آن را منکَر دانسته است.28
8. انس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل کرده است که ایشان فرمودند: «لیلةَ اُسری بی دخلتُ الجنةَ فرأیتُ تفاحةً لم ارَ فی الجنةِ احسنَ منها فتناولتُها فانفلقتُ عن لعبةِ لم ارَ فی الجنةِ احسنَ مِنها. قلتُ لِمَن اَنت؟ قالت: لرجل مِن قریش فظننتُ انّها لی، فقلتُ لِمَن مِن قریش؟ قالت: لعثمانِ بن عفّان المقتولِ ظلماً.»29
این حدیث به خاطر حمیدبن هلال مجهول است.30همچنین محمّدبن سلیمان بن هشام ورّاق، که در سند روایت خطیب بغدادی از ابن عمر وجود دارد، مورد اتهام است.31 شبیه این منقبت درباره حضرت علی(علیه السلام)نقل شده است که در سند روایت از طریق عامّه عطیه وجود دارد و بنا به گفته سیوطی، وی ضعیف است32 و در نقل شیعه نیز همین عطیه وجود دارد، ولی به جای «تفاحه»، «سفرجله» آمده است و متن آن نیز تفاوت زیادی با روایت مزبور دارد. شیخ صدوق در امالی به سند ذیل این روایت را آورده است: «احمدبن محمدبن حمدان المکتب عن محمّدبن عبدالرحمان الصفّار عن محمّدبن عیسی الدامغانی عن یحیی بن المغیرة عن حریز (جزیر) عن الاعمش عن عطیة عن ابی سعید الخدری قال قال رسول اللّه...»33 زمخشری نیز همانند متن نقل شده در امالی صدوق را در ربیع الابرار آورده است.34
9. انّ رسولَ اللّهِ قالَ «لمّا اُسری بی اِلی السماءِ دَخلتُ الجنةَ فرأیتُ فیها قصراً مِن ذهب (و فی روایة اُخری قصراً ابیضَ) فاعجبنی فقلتُ لِمَن هذا القصرُ؟ فقیل لی: لِفتی مِن قریش. فقلتُ مَن هو؟ قیل: عمرُبنُ خطّاب. فما مَنعنی ان اَدخُلَهُ الاّ ما اَعرفُه من غیرتِکَ یا عُمر! فبکی عُمر عند ذلکَ و قالَ: و علی مِثلکَ یُغارُ یا رسولَ اللّهِ؟»35
ابن حجر هیتمی در الصواعق با اندک تغییری روایت مزبور را آورده و در ادامه گفته است: این روایت را احمد و ترمذی و ابن حبّان در صحیح خود، از انس و احمد و شیخان (بخاری و مسلم) از جابر و احمد از بریره و از معاذ نقل کرده اند.36
با آنکه صاحبان جوامع روایی اهل سنّت روایت مزبور را گزارش کرده و در ظاهر، آن را صحیح دانسته اند، ولی آثار وضع از آن پیداست. پیامبر دارای یاران زیادی بودند و برخی از آنان در زمان حیات آن حضرت و در رکاب ایشان به شهادت رسیدند و رنج های فراوانی در راه نشر دعوت اسلام به جان خریدند، اما در این گونه روایات، کمتر سخنی از آنان به میان آمده و در مقابل، از کسانی تمجید شده است که در زمان مقاومت و جان بازی یاران واقعی پیامبر، بنا به اعتراف خود، صحنه نبرد را رها کردند و پا به فرار گذاشتند!37 بنا به تصریح قرآن کریم، جمع زیادی از یاران پیامبردر جنگ «اُحد» پس از هجوم دوباره دشمن، صحنه نبرد را خالی کردند و از میدان گریختند و آن حضرت را تنها گذاشتند.38 آیا می توان پذیرفت افرادی که به گناه کبیره ای همچون فرار از جنگ مبتلا شده اند ـ هر چند خداوند آنان را بخشیده باشد ـ دارای چنین مقاماتی در جهان دیگر باشند، و مؤمنان و مجاهدانی که برای لحظه ای نیز نافرمانی پیامبر نکرده و در برابر دشمن همچون کوه استوار ایستادند، بهره ای نداشته باشند؟
1. «رأیتُ لیلةَ اُسری بی فِی العرشِ فَرَنْدَة39 خضراءَ فیها مکتوبٌ بنور ابیض: لا اله الا اللّه محمّدٌ رسول اللّهِ ابوبکرُ الصدیقُ عمرُ الفاروقُ.»40
ابن جوزی در باب این حدیث می گوید: این حدیث صحیح نیست و عمربن اسماعیل مورد اتهام است. یحیی درباره او گفته است: «لیس بشیء، کذّابٌ دجالٌ سوءٌ خبیثٌ» و دارقطنی و نسائی نیز گفته اند: او متروک الحدیث است.41
همچنین برخی دیگر از روایات با آنکه از نظر متن قابل توجیه هستند، ولی به دلیل ضعف برخی از رجال سند، ارزشی ندارند.
11. میسرة بن عبد ربّه در روایتی مرفوع از ابن عبّاس آورده است: «لمّا اُسری بی اِلی السماءِ الدنیا رأیتُ فیها دیکاً له زغبٌ اخضُر و ریشٌ ابیضُ و رِجلاه فی التخومِ و رأسه عندَالعرش ...» این روایت قریب بیست صفحه را در برمی گیرد. به گفته بخاری، میسره رمی به کذب شده است.42 بنابراین، نمی توان چنین سخنانی را از او پذیرفت. علاوه بر این، در برخی دیگر از روایات آمده است: «رأیتُ ملکاً...»43 که نشان دهنده آن است که وصف یاد شده به صورت تمثیل بوده و نمادی است از یکی از فرشتگان خداوند، نه آنکه در واقع، خروسی با آن هیأت در عرش الهی وجود داشته باشد.
نمونه ای از روایات مخالف قرآن و سنّت در باب معراج
برخی از روایات دارای مطالب خلاف واقع بوده و با آیات قرآن نیز مخالفند. روایاتی که بر رؤیایی بودن معراج نبوی و وقوع آن پیش از بعثت دلالت دارند از این دسته اند:
1. بخاری و مسلم و طبری و ابن مردویه از طریق شریک بن عبداللّه بن أبی نمر از أنس چنین روایت کرده اند: قال: «لیلة أسری بِرسولِ اللّهمِن مسجدِ الکعبةِ جاءَهُ ثلاثةُ نفر قبلَ أن یُوحی إلیه و هو نائمٌ فی المسجدِ الحرامِ فقالَ أوَّلهم: أیّهم هو؟ فقالَ أوسطُهم: هو خیرُهم. فقال أحدُهم: خذوا خیرَهُم، فکانت تلکَ اللیلةِ فلم یَرهم حتّی أتوه لیلةً أخری فیما یَری قلبه و تَنامُ عیناه و لا یَنام قلبُه و کذلکَ الانبیاءُ تنامُ أعینهُم و لا ینامُ قلوبهم فلم یُکلِّموهُ حتی احتملوه فوضعوه عِندَ بئر زمزمَ فتولّاه مِنهم جبریلُ فشقَّ جبریل ما بینَ نحرِه إلی لبته حتی فَرِغَ مِن صدرِه و جوفِه فغسَله من ماءِ زمزمَ بیدِه حتّی أنقی جوفَه ثُمَّ أتی بطست مِن ذهب محشوا إیماناً و حکمةً فحشا به صدره و لغادیده; یعنی عروقُ حلقِه، ثُمَّ أطبقه ثُمَّ عُرِجَ به إلی سماءِ الدنیا... .»44
ظاهر این روایت دلالت دارد که معراج نبوی پیش از بعثت و در حال خواب بوده، در حالی که عمده روایات معراجیه بر خلاف آن هستند و همه عالمان نیز بر این عقیده اند که اسراء پس از بعثت بوده است، نه پیش از آن. علاوه بر این، در روایت مزبور سخن از وجوب نماز بر پیامبر گفته شده و بسیار روشن است که پیش از بعثت نماز معهود کنونی بر پیامبر واجب نبوده است. همچنین ظاهر آیات قرآن (مانند آیه اول سوره اسراء و آیات ابتدای سوره نجم) و روایات زیادی45 دلالت دارند که معراج در بیداری واقع شده; زیرا لسان آیات، لسان امتنان و بیان قدرت عجیب الهی است که چنین معجزهای را درباره پیامبر محقق ساخته. خواب شمردن این معجزه بزرگ الهی به معنای نفی آن است. بسا افراد دیگری حتی منافقان و کافران که خواب هایی می بینند و در آن حال، از محلی در این سوی کره زمین به سوی دیگر می روند و فاصله هایی دورتر از مکّه تا بیت المقدّس را در لحظه ای می پیمایند و در زمانی، کوتاه کارهای بسیاری را در خواب انجام می دهند.46 بنابراین، خبر ذیل که طبری و ابن اسحاق از معاویه، نقل کرده اند، بکلی نادرست است.
2. «أنّه کانَ إذا سُئل عن مسری رسولِ اللّه قال: کانت رؤیا مِن اللّه صادقةً.»47
همچنین است روایتی که پیشتر از عایشه نقل شد و بر رؤیایی بودن معراج دلالت داشت.
امکان توجیه ظاهر روایات معراج
چنان که گذشت، برخی از عالمان با توجه به ظاهر غیر قابل قبول برخی از روایات بیانگر کیفیت معراج، در پی توجیه و تبیین معقولی از آن ها برآمده و در نهایت، روایات یاد شده را پذیرفته اند.
از جمله علّامه طباطبائی روایات بیانگر شکافته شدن سینه پیامبر و شستوشوی آن با آب زمزم و پر کردن آن از ایمان و حکمت را تمثّل برزخی دانسته و به مفسّرانی که این روایات را غیر قابل قبول دانسته اند، خرده گرفته است.48
همچنین ایشان ضمن باطل شمردن دیدگاه رؤیا بودن معراج، بر این باور است که می توان معراج از مسجدالاقصی به آسمان ها را نوعی عروج روحی دانست که پیامبر در بیداری و هشیاری کامل، آیات با عظمت الهی را درک کرده است و به همین دلیل، برخی از حقایق بیان شده در این روایات با تعبیرهای متفاوتی آمده اند; مثلا، وسیله عروج در برخی روایات «بال جبرئیل» و در برخی دیگر، «نردبان» منصوب بر صخره بیت المقدّس و در دیگری، «براق» دانسته شده است، در حالی که این ها همه تعبیرهای متفاوتی از یک واقعیت هستند.49این توجیه در صورتی رواست که معراج را دو مرحله ای دانسته و مقصود از مسجدالاقصی را همین مسجد معهود در بیت المقدس بدانیم، ولی در برخی روایات، مقصود از آن را مسجد اقصای آسمانی دانسته اند.50 اضافه بر این، ظاهر آیه قرآن و روایات بسیاری بر عروج جسمانی دلالت دارند و رفع ید از آن در باب عروج به آسمان ها به دلیل متقنی نیاز دارد و تاکنون دلیل عقلی قطعی بر نفی جسمانی بودن معراج اقامه نشده است، اگرچه می توان به مثالی بودن برخی یا بسیاری از مشاهدات پیامبردر شب معراج باور داشت و در کنار آن، به عروج جسمانی ایشان نیز معتقد بود.
نکات پایانی
در پایان این مقال، بیان فهرست گونه دو نکته دیگر در باب روایات معراج خالی از فایده نیست:
الف. روایات معراج و بیان معارف عمیق عرفانی و اخلاقی
بخشی از روایات معراج احادیثی قدسی است که پیامبر از خداوند تعالی نقل کرده است.
این بخش از روایات معراجیه توسط کسانی که در پی جمع و تدوین احادیث قدسی بوده اند، مانند شیخ حرّ عاملی در الجواهرالسنیّه به صورت جداگانه تدوین شده است و عالمان اخلاق و عرفان نیز در نگاشته های خود، به شرح و توضیح آن پرداخته اند.51 نکته قابل توجه اینکه احادیث یاد شده در مباحث مربوط به احادیث معراجیه نیامده و یا بسیار اندک به آن ها پرداخته شده است.
ب. تعدّد معراج
از جمله پرسش های قابل طرح در باب معراج، پرسش از تعداد آن است. آیا پیامبر مکرّر به معراج رفته یا فقط یک بار عروج داشته و همان است که بخشی از آن در قرآن بیان شده؟ اگرچه در کتاب های اهل سنّت بحث جدّی در این باره وجود ندارد، ولی در روایات اهل بیت(علیهم السلام) به تعدّد آن تصریح شده است. کلینی در کافی به سند خود از علی بن أبی حمزه آورده است: «سأل أبو بصیر أباعبداللّه(علیه السلام) و أنا حاضرٌ، فقال: جُعلتُ فداکَ کَم عُرِجَ بِرسول اللّه(صلی الله علیه وآله)؟ فقال: مرّتین فأوقفه جبرئیل موقفاً فقالَ له: مکانَکَ یا محمّدٌ فلقد وقفتَ موقفاً ما وقفه ملکٌ قطّ و لا نبی، انَّ ربّک یُصلّی. فقال: یا جبرئیلُ و کیفَ یُصلّی؟ فقالَ: یَقُول: سبّوحٌ قدّوسٌ أنَا ربُّ الملائکةِ و الروح سبَقَتْ رحمتی غضبی، فقال: اللهمَّ عفوکَ عفوکَ. قال: و کان کما قالَ اللّه: قابَ قوسین أو أدنی فقالَ له أبوبصیر: جُعلتُ فداک و ما قاب قوسین أو أدنی؟ قال: ما بینَ سیتها إلی رأسِها. فقالَ بینهما حجابٌ یتلألؤ و لا أعلمه إلاّ و قد قال: مِن زبرجد فنظَر فی مثلِ سمِّ الابرةِ إلی ماشاءَاللّه مِن نورِالعظمةِ»52 اگرچه سند روایت علی بن ابی حمزه صحیح نیست، ولی روایت معتبر دیگری از علی بن ابراهیم قمی به سند ذیل وجود دارد: «علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابان بن عثمان عن ابی داود عن ابی بردة الاسلمی، قال: سمعتُ رسول الله(صلی الله علیه وآله) یقولُ لعلی: یا علی! اِنَّ اللّه اشهدکَ معی فی سبعِ مواطَن; امّا اوّلُ ذلک فلیلةً اُسری بی اِلی السماءِ قال لی جبرئیلُ: اینَ اخوک؟ قلت: خلّفتُه ورائی. قالَ: اُدعُ اللّهَ فلیأتکَ به، فدعوتُ و اذا مثالُکَ معی... و الثانی حینَ اُسری بی فِی المرّة الثانیة فقال لی جبرئیل: این اخوکَ قلتُ: خلّفتُه ورائی. قال، ادعُ اللّه فلیأتِکَ بِه، فدعوتُ اللّه فاذا مثالکَ معی ...»53 این روایت به روشنی، دو معراج را برای پیامبر اثبات می کند.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ «و الذى ینبغى أن یقال أن أصل الاسراء ممّا لا سبیل إلى إنکاره فقد نصّ علیه القرآن و تواترت علیه الاخبارُ عن النبى(صلى الله علیه وآله)و الائمّة من أهل بیته(علیهم السلام).» (ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، قم، جامعه مدرسین، ج 13، ص 32.) علّامه مجلسى نیز روایات معراجیه را متواتر مى داند و مى نویسد: «و الاخبار الواردة فى هذا المطلب لا اظنُّ مثلها ورد فى شىء من اصول المذهب.» (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق، ج 18، ص 289.)
2ـ برخى از شاعران عرب و غیرعرب نیز منظومه هایى در خور توجه در باب معراج سروده اند که فهرست نگاران به آن ها اشاره کرده اند.
3ـ وَ رُوِیَ عَنْ زَیْدِبْنِ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ(علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: سَأَلْتُ أَبِى سَیِّدَالْعَابِدِینَ(علیه السلام) فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَبَةِ أَخْبِرْنِى عَنْ جَدِّنَا رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ أَمَرَهُ رَبُّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ بِخَمْسِینَ صَلَاةً کَیْفَ لَمْ یَسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ عَنْ أُمَّتِهِ، حَتَّى قَالَ لَهُ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ(علیه السلام) ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ لَا تُطِیقُ ذَلِکَ فَقَالَ یَا بُنَىَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) لَا یَقْتَرِحُ عَلَى رَبِّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ فَلَا یُرَاجِعُهُ فِى شَىْء یَأْمُرُهُ بِهِ فَلَمَّا سَأَلَهُ مُوسَى(علیه السلام) ذَلِکَ وَ صَارَ شَفِیعاً لاُِمَّتِهِ إِلَیْهِ لَمْ یَجُزْ لَهُ أَنْ یَرُدَّ شَفَاعَةَ أَخِیهِ مُوسَى(علیه السلام)فَرَجَعَ إِلَى رَبِّهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ فَسَأَلَهُ التَّخْفِیفَ إِلَى أَنْ رَدَّهَا إِلَى خَمْسِ صَلَوَات. قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَبَةِ فَلِمَ لَمْ یَرْجِعْ إِلَى رَبِّهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ وَ لَمْ یَسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ مِنْ خَمْسِ صَلَوَات وَ قَدْ سَأَلَهُ مُوسَى(علیه السلام) أَنْ یَرْجِعَ إِلَى رَبِّهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ وَ یَسْأَلَهُ التَّخْفِیفَ. فَقَالَ: یَا بُنَىَّ أَرَادَ(علیه السلام)أَنْ یُحَصِّلَ لاُِمَّتِهِ التَّخْفِیفَ مَعَ أَجْرِ خَمْسِینَ صَلَاةً لِقَوْلِ اللَّهِ ـ عَزَّوَ جَلَّ ـ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها.» أَلاَ تَرَى أَنَّهُ لَمَّا هَبَطَ إِلَى الاَْرْضِ نَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ(علیه السلام) فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِءُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ: إِنَّهَا خَمْسٌ بِخَمْسِینَ (ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلاَّم لِلْعَبِیدِ)» این روایت در منابع ذیل آمده است: شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، تصحیح على اکبر غفارى، ج 1، ص 197 / همو، الامالى، بیروت، مؤسسه اعلمى، ص 371 / همو، التوحید، ص 176 / همو، علل الشرائع، ص 55. طریق سند شیخ صدوق به زید به شرح ذیل است: محمّدبن محمّدبن عصّام عن محمّدبن یعقوب الکلینى عن على بن محمّد علان کلینى عن محمّدبن سلیمان عن اسماعیل بن ابراهیم عن جعفربن محمّد التمیمى عن الحسین بن علوان عن عمروبن خالد عن زید بن على.
4ـ مانند کتاب المعراج، از پدر شیخ صدوق (م 329); المعراج فى الاحادیث، اثر ابى الصلاح تقى الدین حلبى (م 447); و الاسراء و المعراج، اثر سیوطى و ابن حجر عسقلانى.
5ـ روایت مشتمل بر تخفیف گرفتن پیامبر از خداى متعال در باب نمازهاى واجب، خبر واحد است و علم آور نیست و در عین حال، تضعیف نیز شده است; اما اگر صحیح باشد امر ممتنعى نخواهد بود که ابتدا مصلحت در پنجاه نماز بوده و پس از مراجعه (و درخواست) پیامبر، مصلحت تغییر کرده تا آنکه بر پنج نماز مستقر گردیده است; و چون پیامبر این نکته را مى دانست، براى تخفیف گرفتن براى امّتش و آسان کردن کار بر آنان، از خداوند درخواست تخفیف کرد نمونه این تغییر مصلحت در باب «نذر» وجود دارد که پیش از نذر، فعل منذور واجب نیست، ولى پس از آن واجب شده، در حوزه واجبات قرار مى گیرد. (على موسوى (مرتضى علم الهدى)، تنزیه الانبیاء، نجف، مطبعة الحیدریه، 1352 ق، ص 121.)
6ـ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى، ج 7، ص 156 به بعد.
7ـ علّامه طباطبائى در المیزان روایت معراج را نقل کرده و با تأکید بر اینکه مطالبى نزدیک به آنچه در این روایت آمده، در روایات زیادى از شیعه و اهل سنّت وارد شده، از آن گذشته اند. (المیزان، ج 13، ص 15.)
8ـ ایشان به تفصیل به نقد مسئله تخفیف گرفتن در تعداد نمازهاى واجب در این روایات پرداخته و آن را نپذیرفته است. (ر.ک: سیدجعفر مرتضى عاملى، الصحیح، ج 3، ص 26 به بعد.)
9ـ و قد وردت روایات کثیرة فى قصة المعراج فى عروج نبیّنا(صلى الله علیه وآله) إلى السماء و رواها کثیرٌ من الصحابة مثلُ ابن عبّاس و ابن مسعود و أنس و جابربن عبداللّه و حذیفة و عائشة و أمّ هانى و غیرهم عن النبى(صلى الله علیه وآله) و زاد بعضهم و نقص بعض و تنقسم جملتها إلى أربعة أوجه: أحدها: ما یقطع على صحّتها لتواتر الاخبار به و إحاطة العلم بصحته. و ثانیها: ما ورد فى ذلک ممّا یجوزه العقول و لا یأباه الاصولُ فنحن نجوزه ثُمّ نقطُع على أن ذلکَ کان فى یقظته دون منامه. و ثالثها: ما یکونُ ظاهرهُ مخالفاً لبعضِ الاصولِ إلاّ أنّه یمکن تأویلُها على وجه یُوافق المعقولَ فالاولى تأویلُه على وجه یوافقُ الحقَّ و الدلیلَ. و رابعها: ما لا یَصحَّ ظاهرهُ و لا یُمکن تأویلُه إلاّ على التعسّفِ البعیدِ فالاولى أن لا نقبلُه. فأمّا الاولُ المقطوعُ به فهو أنّه أُسرى بِه علَى الجملة، و أمّا الثانى فمِنه ما روى أنّه طاف فى السماواتِ و رأىَ الانبیاء و العرشَ و سدرة المنتهى و الجنَة و النار و نحوَ ذلک. و أما الثالثُ فنحوُ ما روى أنّه رأى قوماً فى الجنةِ یتَنعمَّونَ فیها و قوماً فى النار یُعذِّبونَ فیها فیَحملُ على أنّه رأى صفتهم أو أسماءَهم. و أما الرابعُ فنحو ما روى أنّه(صلى الله علیه وآله) کلّم اللّه جهرةً و رآه و قعد معه على سریرهِ و نحو ذلکَ ممّا یُوجب ظاهرهُ التشبیه. و اللّهُ سبحانه متقدّسُ عن ذلکَ، و کذلک ما روى أنه شقّ بطُنه و غسله لانه(صلى الله علیه وآله) کان طاهرا مطهرّا مِن کل سوء و عیب و کیف یطّهرُ القلبُ و ما فیه مِن الاعتقادِ بالماءِ. (فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، چ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1408 ق، ج 6، ص 609.)
10ـ «و ما ذکره من التقسیم فى محلّه غیر أن غالب ما أورده مِن الامثلة للاقسامِ منظورٌ فیه...» (ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 34.)
11ـ ر.ک: سیدعلى طباطبائى، ریاض المسائل، قم، جامعه مدرسین، 1412 ق، ج 3، ص 399 / محمّدبن حسن اصفهانى (فاضل هندى)، کشف اللثام، قم، مکتبة آیة اللّه مرعشى، 1405 ق، ج 7، ص 617 / رضا فقیه همدانى، مصباح الفقیه، مکتبة الصور، ج 1، ص 220 / ابوالقاسم میرزاى قمى، غنائم الایام، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1417ق، ج 3، ص 82. وى بعضى از روایات معراجیه را صحیح دانسته است. در برخى موارد نیز به دلیل ضعف سند، برخى از استناد به آن ها خوددارى کرده اند; مانند ابوالقاسم میرزاى قمى، پیشین، ج 3، ص 494 / سیدابوالقاسم موسوى خوئى، کتاب الصلاة، چ سوم، قم، دارالهادى، 1410ق، ج 5، ص 260.
12ـ حسن بن حامد بغدادى ورّاق از سران حنابله در عصر خویش بوده است.
13ـ محمد حصنى دمشقى، دفع الشبه عن الرسول و الرسالة،، چ دوم، قاهره، دارالکتب العربى، 1418ق، ص 37.
14ـ عبدالرحمان ابن جوزى، الموضوعات، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق، ج 1، ص 216.
15ـ همان، ج 1، ص 216.
16ـ عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، بیروت، دارالفکر، 1414ق، ج 5، ص 227. اگر به جاى «فقدتُ» «فُقد» خوانده شود، باز مشکل به حال خود باقى است; زیرا عایشه خود در زمان معراج در کنار ایشان نبوده است تا خبر دهد و به طور طبیعى، از دیگرى شنیده و نام آن فرد براى ما معلوم نیست.
17ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 24.
18ـ عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة فى الاحادیث الموضوعه، چ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1364ق، ج 1، ص 320.
19ـ همان، ج 1، ص 320. در این کتاب جمله «یقتل مظلوماً» نیز آمده است: ر.ک: ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 252.
20ـ محمّد ذهبى، میزان الاعتدال، داراحیاء الکتب العربیه، 1382ق، ج 2، ص 579.
21ـ احمد عسقلانى، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، دائرة المعارف النظامیه، 1329ق، ج 3، ص 423.
22ـ عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 216.
23ـ عبدالرحمان ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 236.
24ـ عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 296ـ298. نیز ن.ک: محمّد شوکانى، الفوائدالمجموعة فى الاحادیث الموضوعة، ص 358.
25ـ عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 300 و 301.
26ـ عبدالرحمان ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 235 / محمد شوکانى، پیشین، ص 359.
27ـ عبدالرحمن سیوطى، پیشین، ج 1، ص 304.
28ـ عبدالرحمان ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 240 / عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ص 304 و 305 / محمّد شوکانى، پیشین، ص 362.
29ـ عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 315.
30ـ همان. این روایت از یحیى بن معین نیز نقل شده است. ر.ک: محمدبن سیرین لا یرضى حمید بن هلال / ر.ک: عبداللّه بن عدى، الکامل فى ضعفاءالرجال، ج 3، ص 81.
31ـ محمّد شوکانى، پیشین، ص 364. ابن عدى درباره وى مى گوید: «یوصل الحدیث و یسرقه». ن.ک: عبداللّه بن عدى، پیشین، ج 7، ص 531.
32ـ محتمل است که ضعیف شمردن عطیه به دلیل گرایش شیعى او بوده باشد; زیرا جماعتى از ثقات اهل سنّت از او روایت کرده و بنا به گفته ابن عدب «یکتب حدیثه و کان یعد من شیعة الکوفه.» (عبداللّه بن عدى، پیشین، ج 7، ص 84 و 85.)
33ـ شیخ صدوق، الامالى، ص 183.
34ـ محمود زمخشرى، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، قم، رضى، 1410ق، ج 1، ص 286.
35ـ على بن احمد کوفى، الاستغاثه، ج 2، ص 4.
36ـ احمد هیتمى، الصواعق المحرقة، قاهره، مکتبة القاهره، 1385ق، ص 95.
37ـ عبدالرحمان سیوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 88. سیوطى روایاتى در یاد کرد فراریان از صحنه درگیرى در جنگ احد بیان کرده است که نام عمر و عثمان نیز در آن ها دیده مى شود و عبارت «لما هزمناهم ففررت حتى صعدت الجبل...» را از یکى از خطبه هاى عمر نقل کرده که وى به روشنى به فرار خود اعتراف کرده است.
38ـ آل عمران: 155.
39ـ در برخى نسخه ها «فریده» آمده و معناى آن مروارید غلطان یا گوهر گران بهاست. اما معناى «فریده» هشتى یا ایوان پوشیده شیشه دار است.
40ـ عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 219.
41ـ ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 244.
42ـ احمد عسقلانى، لسان المیزان، ج 6، ص 138.
43ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 56، ص 172 و ج 84، ص 181 و ج 18، ص 327 آمده است: «و هو ملکٌ مِن ملائکةِ اللّه.»
44ـ عبدالرحمن سیوطى، الدر المنثور، ج 5، ص 184.
45ـ مانند روایات بیانگر آب نوشیدن پیامبر در شب معراج از توشه کاروان قریشیان، و میوه (خرما یا سیب بهشتى) خوردن پیامبر که همان به نطفه حضرت زهرا(علیها السلام) تبدیل گردید و موارد دیگر.
46ـ در این باره ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 34 / فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 5 و 6، ص 609.
47ـ عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 227.
48ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 23.
49ـ «و رؤیة الانبیاء و نحو ذلک تمثّلات برزخیة أو روحیة و کذا ما ذکره من حدیث شقّ البطن و الغسل تمثّل برزخىٌ لا ضیر فیه و أحادیث الاسراء مملوءة من ذکر هذا النوع مِن التمثّل کتمثل الدنیا فى هیئة مرأة علیها مِن کل زینة الدنیا، و تمثّلِ دعوة الیهودیة و النصرانیة و ما شاهده مِن أنواعِ النعیمِ و العذابِ لاهلِ الجنة و النارِ و غیر ذلک. و مِمّا یؤیّد هذا الذى ذکرناه ما فى السنة هذه الاخبار مِن الاختلافِ فى بیانِ حقیقة واحدة کما فى بعضِها من صعودهِ ـ صلّى اللّه علیه وآله و سلّم ـ إلى السماءِ بالبُراقِ و فى آخر على جناحِ جبریل و فى آخر بمعراج منصوب على صخرة بیتِ المقدّس إلى السماءِ إلى غیر ذلک ممّا یعثر علیه الباحثُ المتدبّر فى خلال هذه الروایات.» (همان، ج 13، ص 34.)
50ـ امام باقر(علیه السلام) در روایتى که ابن جریر طبرى شیعى نقل کرده به این نکته اشاره فرموده اند: «اخبرنى ابوالحسین محمّدبن هارون بن موسى تلعکبرى، قال اخبرنى ابى قال: حدّثنا ابوعلى محمّدبن همّام یوم الاربعاء للیلة بقیت من المحرّم سنة 326 قال: «حدّثنا جعفربن مالک الفزارى عن القاسم بن الربیع الصحّاف عن محمّدبن سیّار (یسّار)، قال: حدثنى ابومالک الازدى عن اسماعیل الجعفى، قال: کُنت فى المسجدِالحرام قاعداً و ابوجعفر محمّدبن على فى ناحیة فرفع رأسه الى السماءِ مرّة و الى الکعبةِ مرّة ثمّ قال: (سُبحانَ الَّذى اَسرى بعبدِه لیلا مِن المسجدِالحرام الى المسجدِالاقصى ...) فکرّر ذلکَ ثلاثَ مرّات ثُم التفت الىّ و قال: اىُّ شىء یقول اهلُ العراق فى هذه الآیة یا عراقى؟ قلتُ یقولون: اُسرى بِه مِن المسجدِالحرامِ الى بیتِ المقدّس قال: لیس کما یقولون لکنّه اُسرى به مِن هذه الى هذه و اومىء بیده الى السماءِ و ما بینَها، ثم قال...» (محمّد طبرى، نوادرالمعجزات، قم، مؤسسة الامام المهدى، 1400 ق، ص 66.) على بن ابراهیم قمى نیز همین روایت را با سند دیگرى نقل کرده است. ن.ک: على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، چ سوم، قم، دارالکتاب، 1404ق، ج 2، ص 243.)
51ـ مانند الجواهرالسنیه، محمّد حرّ عاملى; المواعظ فى الاحادیث القدسیه، غزالى; الاحادیث القدسیه، محمود توفیق حکیم; شرح الاحادیث القدسیه، حمزة الشرتى و همکاران; صحیح الاحادیث القدسیه و موسوعه شرحها، ابن خلیفه عیلوى و راهیان کوى دوست، محمّدتقى مصباح.
52ـ علّامه طباطبائى درباره این حدیث فرموده است: آیات ابتداى سوره نجم دو بار واقع شدن معراج را، که در این روایت آمده است، تأیید مى کنند. (سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 31.)
53ـ على بن ابراهیم قمى، پیشین، ج 2، ص 335.