تعامل دین و حکومت در ایران باستان
آرشیو
چکیده
پدیده دین به عنوان یکى از مهمترین عناصر تأثیرگذار برفرهنگ و تمدن، بهویژه سیاست، از مباحثى است که همواره دولتها و حکومتها با آن در تعامل بودهاند. در ایران عهد باستان باورها و معتقدات مذهبى از اهمیتى شگرف برخوردار بوده و هیچگاه گرایش سکولار نسبت به دین مورد تأیید نبوده است. روحانیون به عنوان متولیان امور دینى نفوذ فراوانى در جامعه داشتند و همین عامل، جایگاه آنان را نزد حکومت استحکام مىبخشید. البته در برخى دورهها قدرت لجام گسیخته موبدان، رابطه این طبقه را با دستگاه حاکم دچار چالش مىساخت. در هر صورت، سازش یا نقار با بزرگان روحانى همواره از دغدغههاى اساسى دولتمردان ایران باستان بود که در هر عصرى مبتنى بر سیاست مذهبى حکومت تغییر مىیافت. کنش و واکنش دین و مذهب نسبت به سیاست و حکومت در ایران باستان، مسئلهاى است که مقاله حاضر به آن خواهد پرداخت.متن
مقدمه
دین به عنوان پدیدهاى عالمگیر، وجه امتیاز اصلى بشر مىباشد. در تمام جوامع بشرى اعتقادات و اعمال دینى وجود داشته و انسانها همواره از دریچه مذهب به جهان نگریستهاند. جایگاه دین در ایران باستان نیز بسیار ارزشمند بوده است. آیینها و باورهاى ایرانیان باستان چندان ناشناخته نیستند، اما مقوله پیوند و تعامل دین و اعتقادات با حکومت، از مباحث بسیار مهمى است که بهطور مشخص کمتر به آن پرداخته شده است.
پادشاهان چه دیدگاهى نسبت به اعتقادات رایج جامعه ایران باستان داشتند؟ موضع دستگاه مذهبى جامعه در برابر دستگاه حاکمه و بالعکس چه بود؟ اینها سؤالهایى است که این پژوهش درصدد پاسخگویى به آنهاست.
در بخش اول، مبانى اعتقادى ایرانیان از زمان مهاجرت آریایىها به ایران زمین و باورهاى مذهبى دوره حکومت مادها بیان شده است. در بخش دوم، ضمن اشاره به اوضاع مذهبى عصر هخامنشیان و اشکانیان، سیاست مذهبى دولتمردان این عصر که بر تساهل و تسامح استوار بوده، بررسى شده است. تلفیق دین و دولت در عصر ساسانى و بازخوردهاى آن نیز بخش نهایى این نوشتار را تشکیل مىدهد.
الف) مبانى اعتقادى ایرانیان آریایى
تاریخ مذهبى ایرانیان جزئى از تحولى است که در عقاید دینى نژاد آریا صورت گرفته است. بر همین اساس، اعتقادات مذهبى ایرانیان را از مهاجرت برخى از اقوام ایرانى به ایران زمین بررسى مىکنیم.
ایرانىها شاخهاى از نژاد آریایى هستند و تاریخ ایران با مهاجرت اقوام آریایى به این سرزمین، از شکل اساطیرى خارج مىشود.(1) در این پژوهش نیز با گذر از عصر اساطیرى تاریخ این سرزمین، اوضاع مذهبى ایرانیان پس از استقرار آریایىها در ایران بیان شده است.
نخستین اشارهها در باره اقوام آریایى در منابع آسورى دیده مىشود.(2) هنوز مشخصات،
--------------------------------------------------------------------------------
1 . گئوویدن گرن، دینهاى ایران، ص 46 .
2 . عباس قدیانى، تاریخ ادیان و مذاهب در ایران، ص 64 .
--------------------------------------------------------------------------------
حدود و محل سکونت اولیه آنها و همچنین تاریخ مهاجرتشان به روشنى معلوم نشده است. عمده محققان، خاستگاه اقوام آریایى را در غرب کوههاى اورال و نواحى شمال دریاى سیاه تا شمال قفقاز مىدانند و بر این عقیدهاند که آریایىها از آن منطقه به صورت قبیلهاى و در چندین مرحله به نقاط مختلفى، از جمله ایران، هندوستان و سایر نقاط اروپا مهاجرت کردهاند.(1)
قبایل آریایى با ورودشان به ایران زمین تمام مظاهر زندگانى مردمان این دیار را تغییر داده و با اختلاط قومى و فرهنگى با ساکنان پیشین، فرهنگ و تمدن آنان را در خود مستحیل ساختند. از بین اقوام آریا، سه قوم بزرگ ماد، پارس و پارت که به ترتیب در باختر و جنوب باختر و خراسان ساکن شدند، حکومتهاى باستانى ایران را تشکیل دادند.
قبایل آریایى در آغاز از نظر اعتقادات مذهبى، پیوندهاى فکرى یکسانى داشتند. بر این اساس، مدتها مذهب آریایىهاى ایران و هند همخوانى داشته و قراین و شواهد بسیارى این مسئله را تأیید مىکند.(2)
آریایىها نیز مانند بسیارى از قبایل بیابانگرد، آیینها و تشکیلات مذهبى مشخصى به همراه نداشتند؛(3) عقاید مذهبى آنان بسیار ساده و بىآلایش بود. آنها همه قواى طبیعت را که به زندگىشان رونق مىبخشید، ستایش و پرستش مىکردند. آریایىها در کنار توجه و احترام به قواى نیک و سودمند، به قواى شر زیانبخشى نیز معتقد بودند که از جمله مظاهر آنها تاریکى و قحطى بود و آریاییان آنها را در اشکال اهریمنان و ارواح مضر در نظر خود ترسیم مىکردند.(4)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . سیدتقى نصر، دوره مفصل ابدیت ایران از دید خاورشناسان، ج 1، ص 79 .
2 . جان ناس، تاریخ جامع ادیان،، ص 300 و امیل بنونیست، دین ایرانى، ص 23 .
3 . رقیه بهزادى، آریاها و ناآریاها در چشم انداز کهن تاریخ ایران، ص57 .
--------------------------------------------------------------------------------
نکتهاى که بسیار قابل توجه است آنکه آریایىها از میان خدایان متعدد، به خداى بزرگترى که به احتمال قوى اهورامزدا بوده است، توجهى خاص مبذول مىداشتند.(1) عاملى که ایرانیان را به عنوان نخستین قوم یکتاپرست در تاریخ معرفى نموده است و روح یگانهپرستى را در آنها زنده کرده، آموزهها و تعالیم دین زرتشتى بوده است، زیرا طبق کتاب اوستا بتپرستى بسیار مذموم شمرده مىشد.(2) هرودوت به صراحت بیان مىکند که ایرانیان برخلاف سایر ملتها طبق روح آیین باستانى خویش از بتپرستى گریزان بودند و به آن به دیده پست مىنگریستند.(3)
1 . جایگاه معنوى پادشاهان
پیش از آنکه به اعتقادات مذهبى عصر ماد پرداخته شود لازم است به جایگاه و دیدگاه مذهبى پادشاهان عصر باستان اشاره مختصرى شود.
ایرانیان، سرزمین ایران را مکانى متبرّک و برگزیده خدایان خویش مىپنداشتند و براى آن یک نوع تقدّس قائل بودند.(4) به اعتقاد آنها پادشاهان نیز به عنوان حافظان و نگاهبانان این سرزمین از جانب خدایان برگزیده مىشدند. بر اساس آموزههاى کیش زرتشت، پادشاهان داراى فرّه ایزدى بوده و حکومت آنها نوعى رسالت الهى قلمداد مىشد. برهمین اساس، ستایش و بزرگداشت پادشاهان در حقیقت، ستایش اراده حق و مشیت الهى، و سرپیچى از اوامر آنان بىحرمتى به خدایان و گناهى نابخشودنى تلقى مىشد.(5) البته این ستایش و اطاعت، کورکورانه نبوده و تنها پادشاهانى که صفات اخلاقى ایدهآل داشتند سزاوار و شایسته آن بودند.(6) در هر صورت، وفادارى و فرمانبردارى از پادشاه و محبت به وى از وظایف مذهبى بوده که در اوستا بارها خاطرنشان شده است.(7)
گذشته از آنچه در اوستا مندرج است در روایات و ادعیه زرتشتیان نیز مکرّر به اطاعت و خدمت شهریار اشاره شده است، چنانکه از قدیم تاکنون زرتشیان در ادعیه روزانه خود به شاه دادگر دعا مىنمایند. روز تولد شاه در ایران باستان یکى از اعیاد بزرگ ملى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . محمد معین، «آیین آریاییان پیش از ظهور زرتشت»، مجموعه مقالات، ص 144 .
2 . عزیز اللّه بیات، کلمات تاریخ و تمدن ایران پیش از اسلام، ص 158 .
3 . سیدتقى نصر، همان، ص 33 و هاشم رضى، تاریخ مطالعات دینهاى ایرانى، ص 14 .
4 . هرودوت، تواریخ، ص 74 .
5 . ذبیحاللّه صفا، تاریخ شاهنشاهى ایران و مقام معنوى آن، ص 11 .
6 . همو، آیین شاهنشاهى ایران، ص 107 .
7 . دین شاه ایرانى (سلیستر)، اخلاق ایران باستان، ص 36 .
8 . ر.ک: جلیل دوستخواه، اوستا کهنترین سرودههاى ایرانیان، ج 1، ص 122-125 .
--------------------------------------------------------------------------------
شمرده مىشده است.(1)
براین اساس، مقام پادشاهى نزد ایرانیان عصر باستان موهبتى الهى بود که از راه توجه به امور دینى و خدمت به خلق حفظ مىشد. پادشاهان نیز که بر اساس دیدگاه مذهبى عموم جامعه از چنین شأن و شوکتى بهرهمند بودند، خود را فرستاده و حمایت شده از جانب خدایان و مجریان اوامر آنان معرفى نموده(2) و همواره در حفظ و تقویت معتقدات مذهبى جامعه کوشا بودند. پادشاهان وظایف مذهبى خاص را متعهد بودند، از جمله آنکه آنان مىبایستى در حفظ و نشر دین استوار بوده و از تمام قدرت خویش در این زمینه استفاده مىکردند.(3) همچنین شرکت در جشنهاى مذهبى که برخى از آنها امروزه جزء اعیاد ملى شمرده مىشود، جزء وظایف پادشاهان محسوب مىشده است. این جشنها در قالب مراسم و تشریفات مذهبى خاص و با حضور پادشاه برگزار مىشد.
هر چند چنین برداشت و دیدگاهى در مورد حق الهى پادشاهان، نقش مهمى در حکومت دینى و استوارى پایههاى قدرت سیاسى امپراتوران ایران باستان داشت، ولى در بطن خود، موجبات تضعیف نقش سیاسى روحانیون را فراهم آورد.
2 . عقاید دینى دوره ماد
مادها که یکى از قبایل مهاجر آریایى بودند، در سال 701ق م اولین سلسله تاریخى را در ایرانزمین بنیان نهادند. راجع به مذهب مادها اطلاعات دقیقى در دست نیست، زیرا نه سنگ نبشتهاى از آنها تاکنون یافت شده و نه گزارشهاى مکتوبى از یونانیان در این باره به دست آمده است. محدود اطلاعات موجود، در باره مغان(4) و آیین آنهاست که هرودوت نقل کرده است.(5) به همین دلیل، مورخانى که به پژوهش در این باره پرداختهاند، تنها توانستهاند تصویرى کلى از موضوع ارائه دهند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . دین شاه ایرانى، همان، ص 36 .
2 . سنگ نبشتهها و کتیبههاى برجاى مانده از عصر هخامنشى کاملاً این مطلب را تأیید مىنمایند.
3 . ذبیحاللّه صفا، تاریخ شاهنشاهى ایران و مقام معنوى آن، ص 13 .
4 . راجع به مغان و آیین آنها ر.ک: هایده معیرى، مغان در تاریخ باستان .
5 . ر.ک: هرودوت، همان، ص 61 و 63 .
--------------------------------------------------------------------------------
قریب به یقین، مذهب مادها با مذهب آریانهاى نخستین، تفاوت خاصى نداشته و بر همان مبانى اعتقادى آنها استوار بوده است. آنها به یک عدّه وجودهاى خیر و شر معتقد بودند و قوا و مظاهر سودمند طبیعت را به عنوان خدایان و موجودات مقدس، ستایش و پرستش مىکردند.
نکته قابل توجه در زمینه ایدئولوژى جامعه ماد، اقتباس آنان از آیینها و معتقدات اقوام و ملل همجوار، به خصوص آشورىها و بابلىهاست که کاوشهاى اخیر باستانشناسان، به خصوص در منطقه لرستان نیز این مطلب را تأیید مىکند.(1) مذهب مادها در نتیجه همجوارى با این ملل قدیمى، به سحر و جادو و اینگونه امور آغشته شد.
اما اینکه مادها به دین زرتشتى گرویده بودند یا نه، هیچ مدرکى در دست نیست که پیروى آنان را از کیش زرتشت تأیید نماید، همچنان که هیچ دلیلى هم وجود ندارد که آنها را معتقد به دین زرتشتى ندانیم. مادها با دین زرتشتى آشنا بوده و کم و بیش نیز آن را پذیرفته بودند. ظاهرا عقاید دینى مادها پس از قرن هفتم ق م تغییر محسوسى را نشان مىدهد و با گذشته، متفاوت است. پژوهشهاى زبانشناسى حاکى از وجود برخى نامههاى خاص، از جمله دو نام «اهورا» و «مزدا» در سالهاى پس از قرن یاد شده است. وجود این دو نام و اعتقاد به اهورا و مزدا در میان مادها نشان از نفوذ عقایدى جدید در میان این قوم مىباشد؛ عقایدى که تشابه زیادى به تعالیم زرتشت دارد. شاید با توجه به همین نکته است که برخى مدعى شدهاند خاستگاه مذهب زرتشت و نیز خود او سرزمین ماد بوده؛ نظریهاى که امروزه مخالفان بسیارى پیداکرده است.
بایستى اشاره کرد دینى که زرتشت به اشاعه آن مبادرت ورزید، دینى نوین و تازه نبود. دین زرتشتى در واقع، اصلاح و تجدّد آیین سابق ایرانیان بود؛(2) آیینى پاک و مبرّا از اوهام، خرافات و جادوگرى که در حقیقت آن را مىتوان چکیده عقاید نیاکان دانست.(3)
کمبود منابع و شواهد و قراین، تبیین صحیح رابطه نهادهاى مذهبى با دولتمردان
--------------------------------------------------------------------------------
1 . دیاکونوف، تاریخ ماد، ص 343 .
2 . نیبرگ، دینهاى ایران باستان، ص 328 .
3 . هانرى ماسه و رنه گروسه، تاریخ تمدن ایران، ص 92 .
--------------------------------------------------------------------------------
حکومت ماد را بسیار دشوار و حتى غیر ممکن ساخته است. چنین استنباط مىشود که بخش عظیمى از اقدامات و اصلاحات دیااکو (701-655 ق م) در برقرارى آداب و رسومى خاص براى مقام پادشاهى، ریشههاى مذهبى داشته است.(1) نوشتههاى هرودوت نیز از نفوذ مذهبى و اجتماعى مغان حکایت دارد.(2)
مغان که یکى از قبایل شرکت کننده در اتحادیه ماد بودند، پس از تشکیل دولت ماد توانستند شاهان ماد را تحت تأثیر معتقدات خویش قرار دهند. اینان نزدیکترین طبقه به شاه و پس از وى پر نفوذترین عناصر در کشور بودند. اهمیت و اعتبار دینى مغان در دستگاه پادشاهى ایران سبب شد که بعدها واژه «مغان» معناى قبلى خود را که نام قبیلهاى بود، از دست بدهد و معناى جدیدى که مترادف با کاهنان مذهبى است پیدا کند.
3 . تساهل و تسامح مذهبى عصر هخامنشیان و اشکانیان
در عصر پادشاهى دو سلسله هخامنشى (559-330قم) و اشکانى (250قم-224م) با وجود عظمت و وسعت حکومتشان، نسبت به دین و مذهب تعصب چندانى وجود نداشت. اعطاى آزادى در قلمرو اندیشه و دین، و حُسن معامله با پیروان ادیان و مذاهبِ دیگر، از مشخصههاى بارز این دوران است که حتى به اعتراف دشمنانشان، در دنیاى کهن تا آن روزگار بىسابقه بوده است.
الف ـ اوضاع مذهبى عصر هخامنشى
بىشک به لحاظ سیاسى، ایران عصر هخامنشى را بایستى قدرتمندترین سلسله تاریخى ایرانزمین قلمداد نمود، زیرا هیچ سلسلهاى در تاریخ ایران نتوانست به وسعت و عظمت این امپراتورى دست یابد.
علاوه بر منابع یونانى، از این دوره، سنگ نبشتهها و کتیبههاى بسیارى باقى مانده است که اطلاعات تاریخى ارزشمندى ارائه دادهاند و در باره مسائل دینى نیز اشارههایى داشتهاند،
--------------------------------------------------------------------------------
1 . هرودوت، همان، ص 60 .
2 . همان، ص 74 .
--------------------------------------------------------------------------------
لکن آگاهىها ناکافى است و در مبحث دین عصر هخامنشى، هنوز مجهولات و نکات تاریک فراوانى وجود دارد.(1) آنچه مشخص است عمده شاهنشاهان هخامنشى به خداوند و یارى و تأیید او اعتقادى صریح داشتند. سکههاى برجاى مانده از آن دوره که در آنها پادشاهان در برابر آتش مقدس در حال نیایش ایستادهاند،(2) نمایانگر این مطلب است. سنگ نبشتههاى موجود در تخت جمشید و نقش رستم نیز از پاىبندى و ارادت پادشاهان این سلسله به خدایان و باورهاى مذهبى جامعه حکایت دارد.(3) داریوش (521-482قم) در کتبیبه معروف خود در بیستون، حکومت خویش بر ممالک پهناور و تمام پیروزىهایش را نتیجه اراده خداى بزرگ (اهورامزدا) دانسته است.(4)
در باره مذهب پارسها اختلاف نظر شدیدى میان محققان و دینشناسان وجود دارد. به احتمال قوى در عصر هخامنشى مذهبى رسمى که دستگاه حاکمه براى ترویج آن تلاش نماید، وجود نداشت.(5)
از گفتههاى هرودوت بر مىآید که ستایش مظاهر طبیعت، بهخصوص مهرپرستى(6) در بین عامه متداول بوده است.(7) در برخى از کتیبههاى هخامنشى نیز از خدایانى، مانند آناهیتا و میترا یاد شده است که از مهمترین خدایان پارسىها به حساب مىآمدند. آنچه مسلم است این است که پارسها و اصولاً شاهان هخامنشى خدایان متعددى را پرستش مىکردند که در رأس همه آنها اهورامزدا قرار داشت.
در اینکه آیا دین زرتشت در عصر هخامنشیان بین عامه، اشاعه یافته و به عنوان دین رسمى مُلک ایران استقرار یافت، شک و تردید است. مدارک موجود در این زمینه هم نااستوار و متناقض است و به هیچ وجه نمىتوان به صراحت اظهار نظر نمود.(8) سرچشمه بسیارى از
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ریچارد نلسون فراى، میراث باستانى ایران، ص 189 .
2 . لوئى واندنبرگ، باستانشناسى ایران باستان، ص 25 .
3 . در این زمینه ر.ک: محمد معین، «جنبه دینى کتیبههاى هخامنشى»، مجموعه مقالات ، ص 173-182 .
4 . ا.ت. اومستد، تاریخ شاهنشاهى هخامنشى، ص 172 .
5 . رومن گیرشمن، تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، ص 148 .
6 . اعتبار و شکوه جشن مهرگان نزد هخامنشیان در اثر رواج این آیین بوده است (براى آگاهى بیشتر در این زمینه، ر.ک: پورداود، یشتها، ص 397) .
7 . هرودوت، همان، ص 74 .
8 . ریچارد نلسون فراى، تاریخ باستان ایران، ص 197 .
--------------------------------------------------------------------------------
سخنان داریوش در کتیبههایش برگرفته از تعالیم زرتشتى و منطبق با مبانى اخلاقى این آیین بوده است. احتمال داده مىشود که شدت عمل خشایارشا (486-465قم) نسبت به پرستش اهورامزدا و مخالفت با سایر ادیان و مذاهب نیز در نتیجه رسمیت یافتن آیین زرتشتى در این دوره باشد.(1)
با وجود آنکه ردّ پاى مزدیسنا و کیش زرتشت در ایران از الواح و آثار باقیمانده محسوس مىباشد، لکن آداب و رسوم فراوانى نیز در این دوره رایج بوده که با آموزههاى دین زرتشتى مغایرت داشته است.(2) مسئله دیگرى که رسمیت یافتن دینى زرتشتى را در عصر هخامنشیان با تردید روبهرو ساخته، این است که نه در اوستا به شاهنشاهى هخامنشیان اشارهاى شده و نه در کتیبههاى موجود در این دوره، نامى از زرتشت و اوستا آمده است.(3)
در زمینه نفوذ و جایگاه مغان در این عصر لازم به ذکر است که شورش گئوماتاى مغ(4) علیه دستگاه حکومت به پایگاه اجتماعى و حیثیت مذهبى آنها لطمهاى شدید وارد ساخت و مدتها آنها را به انزوا کشاند. با تمام این احوال، قدرت مغان و امتیازاتشان تا آخر دوره هخامنشى به طور کامل از میان نرفت؛ آنان همچنان عهدهدار امور مذهبى بودند(5) و در مراسم تاجگذارى، تاج بر سر پادشاه مىگذاردند.
برخى منابع، حکایت از آن دارند که از سوى شاهنشاهى نمایندگانى در نهادهاى مذهبى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . مرتضى احتشام، ایران در زمان هخامنشیان، ص 210 .
2 . مانند دفن مردگان و قربانى کردن در مراسم دینى که در دین زرتشت این اعمال ممنوع بوده است (ر.ک: امیل بنونیست، دین ایرانى، ص 16) .
3 . براى اطلاع بیشتر در این زمینه، ر.ک: گئوویدنگرن، همان، ص 203-214 .
4 . گئوماتا، مغى بود که با شنیدن خبر مرگ کمبوجیه در مصر، داعیه سلطنت نمود، ولى داریوش شورش وى را سرکوب کرد و تمامى مغان را نیز قتل و عام کرد. ایرانیان براى جاویدان ماندن این روى داد از آن پس، همه ساله جشنى به نام مغکشى برگزار مىکردند(ر.ک: هرودوت، همان، ص 217) .
5 . هرودوت، همان، ص 74 .
--------------------------------------------------------------------------------
بود که بر امور آنها نظارت داشتند. معابد در تمام امپراتورى هخامنشى مالیات مىپرداخته و در برابر دولت، وظایفى را عهدهدار بودند.(1)
ب ـ معتقدات مذهبى دوره اشکانیان
با سقوط امپراتورى هخامنشى به دست اسکندر (330قم) سلسله سلوکیان به مدت هشتاد سال (330-250قم) زمام قدرت را در ایرانزمین بهدست گرفتند.(2) اما مدت چندانى از تشکیل این سلسله نگذشته بود که شاخهاى دیگر از اقوام آریایى زمام قدرت سیاسى را از دست مقدونیان خارج ساخته و به تدریج سراسر ایران را تحت سیطره سیاسى خویش در آوردند. پارتها از شمال شرقى ایران برخاستند و به رهبرى اشک یکم (256-252قم) دولتى را بنیان نهادند که به نام سر سلسله آن در تاریخ به «اشکانیان» شهرت یافتند.(3)
تاریخ سیاسى و اجتماعى اشکانیان هنوز نامشخص و در پرده ابهام باقى مانده است.(4) هنوز اطلاعات جامع و کاملى از این عصر به دست نیامده و محدود آگاهىهاى موجود، برگرفته از اخبار مورخان رومى و ارمنى و کاوشهاى اخیر باستانشناسان مىباشد. آنچه مشخص است ساسانیان (226-652م) که برخلاف پارتیان نسبت به فرهنگ ملى و مذهبى خویش تعصب ویژهاى قائل بودند، چندان تمایل نداشتند میراث پرتنوع فرهنگى این سلسله به آیندگان انتقال یابد. آنان پادشاهان پارتى را به دلیل عدم جدّیت در حفظ فرهنگ سنتى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ر.ک: م.آ. داندامایف، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشى، ص 53 . البته این مطلب با نوشتههاى هرودوت که ایرانیان را فاقد معبد و پرستشگاه دانسته، مغایرت دارد (هرودوت، همان، ص 74) .
2 . در عصر اقتدار سلوکیان دولتمردانشان بر آن شدند تا سیاست یونانى کردن سرزمینهاى دور و نزدیک ایران را دنبال کنند و با ایجاد شهرهاى مهاجرنشین یونانى به نفوذ خویش تداوم بخشند. اهتمام پادشاهان این سلسله بر شکوفایى حیات معنوى خویش از طریق اشاعه هلنیسم بوده است و در این زمینه به موفقیتهایى نیز دست یافتند. آنان با نابودى فرهنگ و تمدن درخشان عصر هخامنشى، تحوّلى شگرف در فضاى فکرى و فرهنگى جامعه پدید آوردند و چنان یونانى مآبى را در این سرزمین گسترش بخشیدند که بازتاب آن تا واپسین روزهاى حکومت پارتیان استمرار داشت. البته پیامدى که نفوذ فرهنگ هلنیستى در ایران داشت به شدت نتایج هلنیسم در سوریه و آسیاى صغیر و مصر نمىرسید. نفوذ فرهنگ یونانى در این نواحى، تغییر و دگرگونى بنیادین را در فرهنگ و تمدن این نواحى به دنبال داشت، در حالى که یونانیان در ایران نتوانستند بر هویت فرهنگى مردمان این سرزمین تأثیر عمیق گذارند و ایرانیان به مرور حتى این تأثیر را از یک جانبهگرایى، خارج ساخته و تحولى اساسى در فرهنگ و تمدن مهاجمان یونانى ایجاد نمودند.
3 . ابوسعید عبدالحى بن ضحاک بن محمود گردیزى، تاریخ گردیزى، ص 60 .
4 . یکى از دلایل مهم این امر، عدم اهتمام پارتیان به ثبت تاریخ خویش از طریق کتیبههاست.
--------------------------------------------------------------------------------
ایران و پیرایش آن از فرهنگ هلنیسم، متهم کرده و با امحاى مدارک و آثار موجود، درصدد بىاهمیت جلوه دادن تاریخ این دوره برآمدند.(1) برهمین اساس، بسیارى از تاریخنگاران میهندوست نیز با پیوند امپراتورى هخامنشیان به ساسانیان، این سلسله (اشکانیان) را استمرار حکومت یونانیان معرفى کرده و با گذرى شتابناک و سطحى از این دوران سکوت و فراموشى، به ثبت تاریخ آنها بىمهرى ورزیده و خاموشى گزیدند.(2)
محدودیت گزارشهاى مربوط به اشکانیان باعث شده که فردوسى نیز در باره تاریخ پارتیان به چند بیتى بسنده کرده و سرانجام چنین اظهار دارد:
چو کوتاه شد شاخ و همبیخشان نگوید جهان دیده تاریخشان
از ایشان به جز نام نشنیدهام نه در نامه خسروان دیدهام(3)
از مباحث قابل تأمل در خصوص پارتیان گرایش آنها به فرهنگ و تمدن یونانى و بىعلاقگى آنها به آداب و رسوم سنتى ایرانى بوده که به گونههاى متفاوت بیان شده است. برخى منابع، پارتها را اقوام بدوى و بیابانگردى معرفى کردهاند که به فرهنگ و تمدن میهن خویش بىتوجه بوده و به طور کامل تحت تأثیر فرهنگ هلنیسم بودهاند. هر چند که در این باره اغراق فراوان شده است و در منابع یونانى پادشاهان اشکانى، دوستدار فرهنگ یونانى خوانده شدهاند، لکن واقعیت این است که گرایش نخستین پادشاهان پارتى را به فرهنگ هلنیستى نمىتوان کتمان نمود. آنها در نتیجه عدم احاطه کامل بر فرهنگ و تمدن ایرانى، در رویارویى با فرهنگ غنى یونانى که در آن عصر اشاعه فراوان یافته بود، تاب مقاومت نیاورده و ناخواسته دلبسته فرهنگ و تمدن هلنى شدند.(4) دلبستگى برخى از پادشاهان اشکانى را نیز مىتوان در بلندنظرى و خصلت آزاداندیشى آنها جستوجو کرد. اشکانیان به هویت ملل دیگر احترام فراوان قائل بودند و احتمال مىرود براى جذب قلوب تبعه یونانىشان، خود را متمایل به فرهنگ و تمدن آنها نشان داده و با آنان راه مدارا و ملاطفت
--------------------------------------------------------------------------------
1 . مالکوم کالج، اشکانیان (پارتیان)، ص 156 .
2 . عباس اقبال آشتیانى، «اردشیر بابکان مؤسس سلسله ساسانى»، مجموعه مقالات، ص 181 و سیدتقى نصر، همان، ص 68 .
3 . ابوالقاسم فردوسى، شاهنامه، ج 5، ص 1492 .
4 . م. موله، ایران باستان، ص 15 .
--------------------------------------------------------------------------------
را پیش گرفته باشند.(1)
البته امروزه خاورشناسان بر این عقیدهاند که اشکانیان به آن شدت که در منابع بیان شده، مجذوب فرهنگ یونانیان نشدند. آنان هر چند در ابتدا در برخورد با فرهنگ هلنیسم دچار سردرگمى بودند، اما قدر مسلم آن است که به مرور با اعتلاى فرهنگ و تمدنشان، نسبت به پیرایش فضاى عمومى جامعه از هلنیسم، اهتمام خاصى مبذول داشتند و تلاش کردند دستکم ظواهر تمدن یونانى را از ایران بزدایند. در واقع به قدرت رسیدن اشکانیان را اگر یک انقلاب فرهنگى سریع علیه فرهنگ هلنیستى ندانیم، بىگمان مىتوان آن را نقطه پایان گسترش این جریان فکرى لحاظ کرد.
تاریخ مذهبى پارتیان همانند تاریخ سیاسى و اجتماعىشان در منابع انعکاس بسیار کمى داشته است و اطلاعات و مدارک موجود، ناقص و آمیخته با ابهامهاى زیادى است. التقاط فرهنگى که در این عصر رایج شده بود، در عرصه دین و مذهب نیز ظاهر شد. بر اساس کاوشهاى اخیر باستانشناسان جاى هیچگونه تردید نیست که پارتها پیش از مهاجرت به ایران، همانند بیشتر اقوام باستانى، عوامل و عناصر طبیعت، از قبیل آفتاب، ماه، ستارگان و ... را ستایش مىکردند. آنان در دورهاى حتى مجسمههایى به شکل اجداد خویش ساخته و آنها را مىپرستیدند.
ورود پارتیان به سرزمین ایران در همه شئون زندگى آنان و از جمله عقاید دینىشان تغییرات بسیارى نهاد. پارتها پس از معاشرت با اقوام ایرانى به مذاهب ایرانى، مانند مهرپرستى،(2) آناهیتاپرستى و همچنین ارباب و انواع یونانى تمایل نشان دادند.(3) جریان مذهبى مهمى که در عصر اشکانیان بروز یافت، میترا پرستى بود. این آیین چنان گسترش یافت که به سرزمین روم نیز رسوخ کرد و در بین رومیان طرفداران بسیار یافت، به گونهاى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . عزیزاللّه بیات، همان، ص 133 .
2 . مهر در نظر پارتیان حامى بزرگ خانواده شاهى محسوب مىشد. آنان مهر را مظهر روشنایى مىشمردند و هنگام طلوع خورشید به پرستش آن مبادرت مىورزیدند.
3 . میخائیل میخائیلوویچ دیاکونوف، تاریخ ایران باستان، ص 265 و نظام الدین مجیر شیبانى، تاریخ تمدن، ج 1، ص 157 .
--------------------------------------------------------------------------------
که پیش از اعلام مسیحیت به عنوان کیش رسمى دولت، زمینه براى رسیمت یافتن این آیین مهیا شده بود.(1)
پارتها، به خصوص در آخرین سده فرمانروایى خود ـ نسبت به رواج دین زرتشتى اهتمام فراوانى به خرج دادند که نشانه بارز آن، گردآورى و تنظیم اسناد آیین زرتشتى است.(2) به اشاره منابع زرتشتى، در عصر بلاش اول (51-77م) با جمعآورى اوستا یک تجدید حیات مذهبى در دین زرتشتى پدید آمد(3) و این مذهب تا فراسوى مرزهاى ایران گسترش یافت.(4) به طور کلى از اوضاع مذهبى اشکانیان چنین برداشت مىشود که پارتیان مذهبى ترکیبى داشتند که به مذهب زرتشتى بسیار نزدیک بود.(5)
بررسى منابع چنین مىنماید که پادشاهان اشکانى آموزش و پرورش مغى مىدیده و مزداپرست بودهاند. البته مزداپرستى آنان بسیارى از صفات آیینهاى بومى و بیگانه را در برداشته است و این ناشى از التقاط و ترکیب آیینها بوده که در این عصر رواج داشته است.(6) شاهنشاهان اشکانى مانند اسلاف خویش مدعى بودند که حکومت آنها تنها ناشى از حمایت توده مردم و رعایا نیست، بلکه موهبتى از جانب خداوند است.
در عصر امپراتورى اشکانیان مغان گرچه ابتدا توانستند نفوذ قابل توجهى کسب کنند، اما افزایش قدرت و احساس خطر پادشاهان اشکانى از آنان در نهایت به محدودیت و کاهش جایگاه و اقتدار نفوذ آنها منجر شد. البته این به معناى انزواى مطلق آنان نیست، بلکه حضور مغان در مجلس مهستان و نظارت بر امور مذهبى پادشاهان و اجراى مقررات مذهبى جامعه، همواره موقعیت آنها را به عنوان قدرتى اجتماعى و دینى حفظ مىکرد.(7)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . م.م. دیاکونوف، اشکانیان، ص 239 .
2 . نیبرگ، همان، ص 408 .
3 . محمدجواد مشکور، گفتارى درباره دینکرد، ص 62 .
4 . نیبرگ معتقد است اشکانیان از قرن آخر فرمانروایى خود در ایران پافشارى فراوانى بر احیاى دین زرتشتى مىنمایند و بدین وسیله زمینه را براى رسمیت یافتن این آیین در عصر ساسانى فراهم مىسازند (ر.ک: نیبرگ، همان، ص 408-409).
5 . عزیزاللّه بیات، همان، ص 134 .
6 . گئوویدنگرن، همان، ص 334 .
7 . میترا مهرآبادى، خاندانهاى حکومتگر ایران باستان، ص 84 .
--------------------------------------------------------------------------------
در پایان، نکتهاى خاطرنشان مىشود و آن اینکه پارتیان با انگیزه تجدید حیات سیاسى، مبناى فعالیت خود را حفظ استقلال ملى قرار دادند. از آنجا که در این دوره، سرزمین ایران از هر سو با تهاجم دشمنان گوناگون روبهرو شده بود، پارتیان نیز ناچار تمام توان و قدرت خویش را صرف دفاع از مرزها و افزایش توان نظامى کشور کردند و همین عامل باعث شد در رونق فرهنگى و مذهبى جامعه، رخوت و سستى حاصل آید.
ج ـ آزاداندیشى پادشاهان هخامنشى و پارتى
همانگونه که پیشتر اشاره گردید از جلوههاى ارزشمند امپراتورى هخامنشیان و اشکانیان، آزادمنشى و اغماض نسبت به باورها و عقاید مذهبى پیروان سایر ادیان و مذاهب است. پادشاهان دو سلسله به همین قانع بودند که رعایاى ملل مغلوب، مطیع شاهنشاه و وفادار به او باشند و مالیات خود را به کارگزاران بپردازند. در واقع، پادشاهان در مقابل اعطاى آزادى مذهبى به مغلوبین، ایمان استوار به امپراتورى را از آنها خواستار بودند.
تاریخ گواه است که غالب فاتحان و کشورگشایان دنیاى کهن نسبت به خدایان و معتقدات مذهبى دیگر ملل به دیده بغض و عناد مىنگریستند و با ویرانى معابد و به غنیمت بردن اموال آنها نهایت بىحرمتى را به آنان اعمال مىداشتند. اما پادشاهان هخامنشى راه و رسم دیگرى در پیش گرفته، بر اساس سیاستى سنجیده و اندیشیده با مردمان ممالک مفتوحه برخورد بسیار مناسبى داشتند(1) و هیچ اصرارى بر تحمیل دین و مذهب خویش نمىکردند.(2)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ر.ک: ویل دورانت، تاریخ تمدن (مشرق زمین گاهواره تمدن)، ج 1، ص 408 .
--------------------------------------------------------------------------------
نخستین اقدام کورش (559-539قم) پس از فتح هر منطقهاى، اعلام تعهداتى در باره آزادى مذهبى بود که در میان مردم تبلیغ و ترویج شد.(1) او با احترام فراوانى که به معبد مردوک قائل شد محبت و علاقه بىشمار بابلیان را به دست آورد. داریوش نیز در مصر با تعظیم خدایان آنها منش مذهبى کوروش را استمرار بخشید.
یکى از دلایل این تساهل مذهبى، گستردگى قلمرو شاهنشاهى و تعدد و تنوع ملتهاى تابعه و تبعا گوناگونىِ باورهاى دینى نزد این ملتها بود که امکان ایجاد وحدت مذهبى را بسیار دشوار و حتى غیر ممکن مىساخت. در نتیجه، آنان مىبایست سعى مىکردند با تساهل و مدارا نزد پیروان ادیان مختلف، مشروعیت خویش را حفظ کرده و بدین وسیله وحدت و آرامش را در این امپراتورى برقرار نمایند. در واقع، این سیاست مذهبى آنها عاملى براى استحکام فرمانروایى و حفظ سلطه سیاسىشان بر مناطق مفتوحه محسوب مىشد.(2) برخى نیز بر این عقیدهاند که رفتار ملایم امپراتوران هخامنشى با ملل مغلوب و احتراز آنها از ویرانى و قتل و غارت، در نتیجه نفوذ تعلیمات مذهب زرتشتى و به عبارت صحیحتر، نفوذ ایدئولوژى اقتصادى این آیین که بر رونق کشاورزى و حفظ آبادانى تأکید داشت، بوده است.(3)
اشکانیان در امور مذهبى، حتى از هخامنشیان هم تعصب کمترى نشان مىدادند و تساهل مذهبى از مشخصات فرهنگ اعتقادى آنها بود. پارتیان اقوامى صحرانورد و بیابانگرد بودند و احتمال مىرود این مسامحه و بردبارى آنان در دین و مذهب از روحیه و خصوصیات عشیرهاى و بیابانگردى آنان نشئت گرفته باشد.(4)
پادشاهان اشکانى بسیار صبور و انعطافپذیر بودند. تساهل مذهبى و آزادى اندیشه در اجراى مناسک دینى در همه جا رعایت مىشد و هر کس از هر مسلک و ایدهاى آزادانه طرفدارى مىنمود و در آرامش خاطر، به تبلیغ و ترویج آن مىپرداخت. دین مسیحیت از اواخر این عصر در ممالک شرقى رو به گسترش نهاد و در سایه رفتار ملاطفتآمیز
--------------------------------------------------------------------------------
1 . البته این سیاست مذهبى در رابطه باتمامى پادشاهان هخامنشى مصداق ندارد، چنانکه خشایارشا برخلاف دولتمردان پیشین تحت تأثیر تحریکات مغان و روحانیون زرتشتى از روش اسلافش منحرف شد و با اعمال فشار بر پیروان سایر مذاهب، موجبات آزار و اذیّت آنان را فراهم ساخت. وى تنها پرستش اهورامزدا را مجاز شمرده و ستایندگان سایر خدایان را تهدید به مرگ نموده بود. بعید نیست که این برخورد خشایارشا در نتیجه اقدامات تجزیهطلبانه برخى پیروان سایر مذاهب بوده که وى را وادار به تنبیه و انتقامجویى از آنان نموده است (ر.ک: مرتضى احتشام، همان، ص 112 و اومستد، همان، ص 314) .
2 . در این زمینه ر.ک: رضا مرادى غیاثآبادى، منشور کوروش هخامنشى و محمدعلى منوچهرى، مذهب و سیاست در جهان، ص 453-457 .
3 . مرتضى احتشام، همان، ص 219 .
4 . سبکتکین سالور، بنیاد شاهنشاهى ایران، ص 66 .
5 . در تاریخ ایران بعد از اسلام هم مشاهده مىکنیم که در هیچ دورهاى مانند عصر سلطه مغولان که اقوامى کاملاً بیابانگرد و بدوى بودند، تسامح و تساهل مذهبى در این سرزمین شکل نگرفت.
--------------------------------------------------------------------------------
دولتمردان اشکانى روز به روز انتشار آن وسعت یافت، حتى عدهاى از مسیحیان که در امپراتورى روم تحت شکنجه و فشار واقع شده بودند به ایران پناه آوردند و کلیساهایى در سرزمین اشکانیان براى خود بنا کردند.(1) مذهب بودایى نیز در قسمتهاى شرق امپراتورى، پیروان بسیار یافت و از طریق ایران به آسیاى مرکزى و چین نفوذ کرد.
مداراى اشکانیان با یهودیان چشمگیرتر بود، به گونهاى که یهودیان، شاهزادگان ایرانى را مدافع حقیقى آیین خویش مىانگاشتند. آنها پس از صدماتى که از ناحیه رومیان و سلوکیان به آنان وارد شده بود، نسبت به حسن نظر اشکانیان بسیار خرسند بودند. حمایت امپراتورى اشکانى از یهودیان نیز در نتیجه تضاد سیاسى با دولت روم بود، زیرا یهودیان یک گروه مذهبى مخالف دولت روم به حساب مىآمدند.
در هر صورت، عدم احاطه کامل دولتمردان پارتى بر معتقدات مذهبى جامعه به همراه برخى نارضایتىهاى اجتماعى دیگر، سرانجام خوشى براى این امپراتورى نداشت. رنجودگى خاطر توده ملت، بهویژه کاهنان، فضایى مناسب براى قیام اردشیر بابکان (226-241م) فراهم ساخت که با قیامى ملى ـ مذهبى بنیان این امپراتورى را برانداخته و بار دیگر پارسیان را بر مسند قدرت نشاند.
در پایان این بخش به دو نکته اساسى اشاره مىشود:
نکته اول، اینکه در روزگارى که اصل تحمیل مذهب رسمى و بىاحترامى به معتقدات ملل مغلوب، امرى عادى و حتى جزء قوانین حکومتى برخى کشورها، مانند امپراتورى روم بوده است، این برخورد شاهنشاهان هخامنشى و پارتى که نشئت یافته از تعالیم کیش زرتشت و حقیقت مزدیسنا بوده، قابل توجه مىباشد.(2)
نکته دوم، اینکه مداراى مسلّم این حکومتها با اقلیتهاى مذهبى علاوه بر آنکه محیطى امن براى پیروان سایر ادیان و مذاهب فراهم ساخته بود، به فرهنگ و تمدن این دوره نیز رونق استثنایى و پرتوى عالمگیر بخشیده بود که آثار باقیمانده از آن عصر، مؤیّد این مطلب است.(3)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . محمدعلى منوچهرى، همان، ص 471 .
2 . دین شاه ایرانى (سلیستر)، همان، ص 37 .
3 . دیوید استروناخ، پارساگارد، ص 9 .
--------------------------------------------------------------------------------
ب ) پیوند دین و دولت در عصر ساسانى
آنچه در از وصیتنامه اردشیر بابکان، سرسلسله امپراتورى ساسانى به فرزندش شاپور (241-271م) آمده است، که به روشنى، گسست سیاست مذهبى دولتمردان این سلسله را از دورههاى پیشین روشن مىنماید.
«پسر من! دین و شاهى قرین یکدیگرند و یکى از دیگرى بىنیاز نیست؛ دین اساس ملک است و ملک، نگهبان دین است. هر چه را اساس نباشد معدوم گردد و هر چه نگهبان نداشته باشد تباهى گیرد».(1)
دوران حکومت ساسانیان به لحاظ تاریخ مذهبى، مهمترین دوره تاریخ ایران باستان به شمار مىآید. در این دوره که حکومت صبغه کاملاً دینى داشت، شاهد رستاخیز فرهنگى عظیمى هستیم که بر دین و آداب و رسوم ملى ایران تکیه مىکرد.
اردشیر از خانوادهاى مذهبى در خطّه فارس برخاست.(2) وى خاندان خویش را که در منطقه از نفوذ معنوى فوقالعادهاى بهرهمند بودند، منسوب به خاندان هخامنشى مىدانست.(3) در واقع، اردشیر با جلب نظر روحانیون متنفذ در پى آن بود که ضمن موضعگیرى در برابر مخالفان احتمالى، آنان را در رسیدن به اهدافش با خود همراه سازد. وى با تشکیل سازمان مذهبى منظمى براى مؤبدان در ایالات، ارتباط تنگاتنگى میان دستگاه مذهبى و دستگاه حاکمه ایجاد نمود و از همان ابتدا دین و دولت را قرین هم ساخت.(4) وى که در سایه حمایت
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابوالحسن على بن حسین مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 1، ص 243 .
2 . اجداد اردشیر، سرپرست آتشکده آناهیتا در ولایت اصطخر فارس بودهاند (ر.ک: تاریخ طبرى، ج 2، ص 580 و ابن اثیر، الکامل، ج 1، ص 380) .
3 . رومن گیرشمن، تاریخ ایران، ص 285 و نیبرگ، همان، ص 407 .
4 . نیبرگ در این زمینه مىنویسد: «... وابستگى به دین مغان، بدان گونه که در فارس شکل گرفته و پرداخته شده بود، از شرایط گریزناپذیر براى راه یافتن به مقامات بالاى دولتى شد» (نیبرگ، همان، ص 408) .
--------------------------------------------------------------------------------
روحانیون بر پارتیان چیره شده بود، پس از تثبیت قدرت سیاسى خویش در اولین اقدام به احیاى عقاید مذهبى دیرین، بهویژه کیش زرتشتى مبادرت ورزید. به دستور وى کتاب اوستا که در ایام استیلاى اسکندر و جانشینانش تمام یا قسمتى از آن از بین رفته بود، بازنویسى شد(1) و دیانت زرتشتى را تا سطح مذهب رسمى ارتقا داد.(2)
لازم به ذکر است که هر چند دین زرتشتى بسیار دیر در این سرزمین جنبه رسمى یافت و سازمان و تشکیلات قدرتمندى پیدا کرد، لکن این بدان معنا نیست که پذیرش عمومى این آیین، از عصر ساسانى آغاز شده باشد.(3) کیش زرتشت از همان بدو ظهور، پیروان بسیارى بین ایرانیان پیدا کرد، ولى در نتیجه سیاست مذهبى دولتمردان پیشین، جنبه رسمى به خود نگرفت. درست مانند مذهب تشیع که بسیارى از ایرانیان مدتهاى مدید متمایل به این مذهب بودند، ولى چندین قرن گذشت تا اینکه در عصر صفوى به دین رسمى ایرانیان تبدیل شد.
همانطور که اشاره شد از مهمترین شاخصههایى که تاریخ سیاسى و مذهبى این دوره را از سایرین متمایز مىسازند، همنواختى و هماهنگى دین و دولت، بهخصوص در عصر نخستین پادشاهان این سلسله است.(4) در این دوره، سلطنت و وحدت کشور بر مذهب متکى شد و بین دیانت و سیاست، پیوندى عمیق شکل گرفت.(5) عاملى که این پیوند را استوارى مىبخشید، علاوه بر رسمیت یافتن دین زرتشتى، همبستگى نَسَبى و اهداف دینى و اجتماعى مشترک میان روحانیون و پادشاهان بود که بر اساس آن، دولت حامى دین شد و دین پشتیبان دولت.
نه بى تخت شاهى بود دین به پاى نه بى دین بود شهریارى به جاى
نه از پادشاه بىنیاز است دین نه بى دین بود شاه را آفرین(6)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . محمدجواد مشکور، همان، ص 61 و گردیزى، همان، ص 65 .
2 . گیرشمن، همان، ص 307 و نیبرگ، همان، ص 408 .
3 . همان .
4 . به گفته ریچارد نلسون فراى «همداستانى و همراهى دین و دولت که از پایههاى اسلام به شمار مىرود (الدّین و المُلک توأمان) سرمشقى از دولت ساسانى است و در کتاب اندرز که از پهلوى به عربى برگردانده شده، همین مطلب آمده است» (ر.ک: فراى، میراث باستانى ایران، ص 388) .
5 . آرتور امانوئل کریستن سن. ایران در زمان ساسانیان ، ص 359 .
6 . ابوالقاسم فردوسى، همان، ص 1546 .
--------------------------------------------------------------------------------
این رابطه مناسب پادشاهان با نهادهاى مذهبى و کسب پایگاه مقدس در بین توده مردم کمک شایانى به آنها نمود تا بتوانند مدتى بسیار طولانى و در میان آن همه آشوب و ناآرامى تاج و تخت خود را حفظ کنند.
1 . گسترش قدرت روحانیون
روحانیون (کاهنان یا مؤبدان) در دورههاى مختلف تاریخ ایران باستان، شأن و مقامى خاص داشتند و یکى از متنفذترین طبقات اجتماعى به حساب مىآمدند. پادشاهان که از نفوذ این طبقه در بین مردم آگاه بودند، براى کسب مشروعیت سیاسى حکومتشان سعى فراوان مىکردند تا رابطهاى مناسب با آنها برقرار نموده و با جلب نظر آنها پوششى امنیتى براى حکومت خویش فراهم آورند.
انتشار دین «و حفظ مذهب راستى و پرستش خداى یکتا و اداى بعضى مراسم نیک و مفید»(1) از مهمترین وظایف مؤبدان به شمار مىآمد. آنان ضمن اینکه اقامه تمام امور مذهبى جامعه را عهدهدار بودند، در کنار آن برخى فعالیتهاى اجتماعى، مانند تعلیم و تربیت، تعبیر خواب، مداواى بیماران و ... را نیز انجام مىدادند و به طور کلى در تمام جوانب زندگانى مردم دخالت داشتند. تربیت شاهزادگان(2) و برگزارى جشنها و اعیاد مذهبى نیز از دیگر قلمروهاى فعالیت روحانیون بود که جلوهاى سیاسى به عملکرد این طبقه مىبخشید.(3)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . دین شاه ایرانى (سلیستر)، همان، ص 44 .
2 . شاهزادگان در دوران طفولیت تحت نظر روحانیون قرار مىگرفتند تا مورد وعظ و اندرز قرار گیرند و در تهذیب اخلاقشان بکوشند (ر.ک: دین شاه ایرانى، همان، ص 50) .
--------------------------------------------------------------------------------
تا ظهور حکومت ساسانى، روحانیون در امور مملکتى قدرت و نفوذ گسترده و غیر قابل مهار نداشتند، ولى با روى کار آمدن این سلسله، روحانیون به دستگاه سازمان یافتهاى مبدل شدند و دیرى نپایید که به تدریج، علاوه بر امور دینى، بالاترین مقامهاى دولتى را نیز تحت سیطره خویش در آوردند. نفوذ آنها به حدى رو به فزونى نهاد که حضورشان را در حل و فصل مسائل اجتماعى و سیاسى، مانند انتخاب پادشاه اجتنابناپذیر نمود و بدین وسیله قدرتشان همطراز و گهگاه بالاتر از پادشاهان قرار گرفت.(1)
در باره وضع و وظایف روحانیون عصر ساسانى اطلاعات تقریبا بسندهاى موجود است. تردیدى نیست که اردشیر با اتکا به نفوذ مغان زرتشتى توانست طومار حکومت پارتیان را در هم پیچد و در این راه، بهخصوص تنسر، مشاور روحانى وى که از سرشناسترین مؤبدان عصر ساسانى است، کمک فراوانى به او کرد.(2) بدین گونه روحانیون از همان قدم اول با دولتمردان ساسانى در عرصه قدرت، همگام شدند. نفوذ و جایگاه روحانیون بهتدریج چنان ترقى یافت که پادشاهان دیگر قادر به کنترل قدرت آنها نبودند به گونهاى که آنها مجبور بودند در بسیارى از امور، نظر روحانیون را جویا شوند.
قدرت لجام گسیخته این طبقه به مرور شهریاران ساسانى را به ستوه آورد و آنان را به فکر کاستن از قدرت روحانیون و تضعیف جایگاه این طبقه انداخت. تنش میان دستگاه حاکمه با روحانیون در عصر پادشاهى قباد (487-498م) به اوج خود رسید که سرانجام آن، براندازى و حبس پادشاه بود.(3) در هر صورت، روحانیون تا واپسین روزهاى امپراتورى ساسانیان قدرت و نفوذ خویش را حفظ نموده و تنها دین اسلام بود که توانست این سدّ قدرت آنها را در هم شکند.
روحانیون به خوبى آگاه بودند که اساس بقاى ایرانیّت و استقلال مذهبى کشور، دین زرتشتى است، از این رو تعصب ویژهاى برفراگیر ساختن این مذهب در داخل کشور داشتند و همگان را به پیروى از این دین فرا مىخواندند. آنان از تمامى امکانات دولتى براى پیشبرد اهداف دینى خود بهره برده و در این راه از هیچ اقدامى، حتى قلع و قمع مخالفان فروگذار نبودند.(4) سنگ نبشتههایى که از کرتیر،(5) مؤبد بزرگ این عصر برجاى مانده است، تلاش
--------------------------------------------------------------------------------
1 . عیسى صدیق، تاریخ فرهنگ ایران، ص 65 .
2 . کریستن سن، همان، ص 359 و 360 .
3 . ولادیمیر گریگورویچ لوکونین، تمدن ایران ساسانى، ص 133 .
4 . کریستن سن، همان، ص 465 .
5 . همان، ص 423 .
6 . کرتیر، موبدموبدان دوران شاپور اول، هرمزد اول، بهرام اول و بهرام دوم بود. برخى معتقدند دین زرتشتى به یارى وى، دین دولت شد و لذا از او با عنوان بنیادگذار جامعه دینى ساسانى نیز نام بردهاند (ر.ک: گئوویدنگرن، همان، ص 363) .
--------------------------------------------------------------------------------
طبقه مؤبدان را براى تبلیغ و ترویج آیین زرتشتى و سرکوب آیینهاى دیگر کاملاً نمایان مىسازد.(1)
البته این خود جاى بحث دارد که روحانیون تا چه حد به این هدف خود، یعنى فراگیر ساختن کیش زرتشتى دست یافتند. به ظاهر، اقبال عمومى جامعه در برابر تلاش فراوان روحانیون چندان رضایتبخش به نظر نمىرسد، چنانکه گرایش مردم به آیینهاى نوظهور و سایر اقلیتهاى دینى که در این دوره با وجود فشار و سختگیرى رواج یافتند، گواهى آشکار بر نافرجام ماندن این استراتژى دستگاه مؤبدان است.
آیین زرتشت اگر چه در مبانى جهانشناسى و بنیانهاى نظرى پیچیدگىهاى زیادى نداشت، اما روحانیون زرتشتى براى اینکه بتوانند به استحکام موقعیت هر چه بیشتر خویش بیفزایند، تشریفات دینى بسیار مفصل و گستردهاى را ایجاد کردند که همین امر یکى از دلایل انحطاط اعتقادى مردم و گرایش آنان به ادیان دیگر بود. همچنین تفرّق و تشتّت دستگاه مذهبى و تعصبات نابهجاى آنها موجبات آزار و اذیت طبقات پایین اجتماع گردیده و رنجودگى خاطر عامّه مردم را در پى داشت. در نهایت، نهادهاى مذهبى که در مراحل نخستِ فرمانروایى ساسانیان عامل وحدتبخش امپراتورى به شمار مىرفتند، در دراز مدت به یکى از مهمترین عوامل سقوط و اضمحلال امپراتورى ساسانى تبدیل شدند.
2 . اقلیتهاى مذهبى
چنین گمان مىرفت که با رسمیت یافتن آیین زرتشتى و اقتدار دستگاه مذهبى روحانیون در این عصر، تحولات مذهبى گستردهاى صورت نپذیرد، ولى واقعیت چیز دیگرى است و در این دوره، اصطکاک و تضاد مذهبى در سطح گستردهاى مشاهده مىشود. در این دوره، دستکم در مقایسه با دورههاى پیشین، مماشات و مدارا نسبت به پیروان دیگر مذاهب کاهش چشمگیرى یافت. مبناى وحدت ملى کشور در این دوره، دین و مذهب بود، از اینرو آزادى مذهبى معنایى نداشت. پادشاهان بر اساس تعصب مذهبى، نظارتى همه جانبه بر افکار
--------------------------------------------------------------------------------
1 . تورج دریایى، شاهنشاهى ساسانى، ص 71 .
--------------------------------------------------------------------------------
و ایدههاى مذهبى داشتند و ضمن انحصارطلبى و تأکید بر کیش رسمى کشور، براى مردم تحت فرمان خویش حق داشتن عقاید مخالف را قائل نبودند.(1) تفتیش عقاید امرى معمولى بوده و پیروان مذاهب دیگر، پیوسته مورد پىگرد قرار مىگرفتند.(2)
روحانیون متعصب زرتشتى نیز که فضاى باز مذهبى و اعمال سیاست تساهل و تسامح دینى چندان به سودشان نبود، هیچ دیانتى را در داخل کشور تجویز نمىکردند و در جهت نابودى عقاید مخالف و مقابله با افکار و مذاهب دیگر، با پادشاهان همراه شده، حتى در این راه، شدت عمل بیشترى به خرج مىدادند. فشار و جبر روحانیون بر اقلیتهاى دینى که جمعیت فراوانى را شامل مىشدند، آنها را به تدریج از حکومت دل آزرده و به نیرویى مخالف امپراتورى مبدل ساخت، به گونهاى که آنها همواره به شورشهاى داخلى و خارجى امیدوار بوده و به نوعى با آنها همراه مىشدند.
البته باید توجه داشت که به رغم تمام این سختگیرىها، باز مدارایى که در عهد برخى پادشاهان با افکار و منشهاى مذهبى دیگر مىشد،(3) در مقایسه با روش و برخورد بىرحمانه و تعصبآمیز همسایگان این سرزمین، به خصوص امپراتورى روم با مخالفینشان قابل توجه است.(4)
در عصر ساسانیان علاوه بر فعالیت دیگر اقلیتها شاهد دو آیین نوظهور مزدکى و مانوى هستیم. این مسلکها در واقع، قیام و جنبشى اجتماعى تحت لواى دین علیه شریعت زرتشتى و خفقان سیاسى و اجتماعى جامعه بودند که با استقبال توده مردم روبهرو شد. از آنجا که جامعه عصر ساسانى جامعهاى مذهبى بود، اقشار جامعه اعتراضشان را به محرومیت و تبعیض اجتماعى، با حمایت از جنبشهاى مذهبى و عصیانهاى اجتماعى نشان مىدادند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . نیبرگ، همان، ص 419 .
2 . این سختگیرىها و فشارها گویا چندان نتیجه بخش نبوده است، به گونهاى که دین مسیحیت با وجود مخالفت فراوان حکومت ساسانى، رفته رفته چنان در این سرزمین گسترش یافت که بىگمان اگر اسلام وارد ایران نشده بود، غیر ممکن نبود که ایران به کشورى مسیحسى مبدل مىشد (ر.ک: مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 203 و کریستن سن، همان، ص 466) .
3 . کریستنسن، همان، ص 367 و 557 .
4 . همان، ص 560 .
--------------------------------------------------------------------------------
تاریخ گواه این مطلب است که جنبشهاى مذهبى و اجتماعى پیش از آنکه شکوفا شوند، زمینه مناسبى براى تحقق آنها فراهم مىشود. دلیل پیدایش مسلکهاى متعدد در این دوره و گرایش طیف وسیعى از توده ملت به مدعیان مذاهب جدید را نیز بایستى در نارضایتى همگانى جامعه و عوامل آن جویا شد که بىگمان در تضاد طبقاتى و ستمهاى طبقه اشراف و مؤبدان ریشه داشت. روى آوردن پادشاهان به این مذاهب و تأیید مقطعى آنها نیز براى رهایى از سلطه و نفوذ طبقه روحانیون بوده است.(1)
آموزههاى آیین مزدک که بیشتر جنبه اجتماعى داشت، هر چند به مانند انقلابى وسیع سراسر حکومت ایران را دچار هرج و مرج و آشوب کرد، ولى تأثیر خارجى نداشت.(2) اما دین مانى که از ادیان و مذاهب گوناگون اقتباس شده بود، به دینى فرامرزى تبدیل شد و در زندگانى غالب ملل شرق و غرب تأثیرات عمیق نهاد. این دین به حدى در روم گسترش یافت که به بزرگترین رقیب دین مسیحیت در این امپراتورى تبدیل شد.(3)
این جنبشهاى مذهبى و بدعتها و الحادها هر چند بنیان سیاسى و اجتماعى جامعه را تهدید مىکرد اما در عین حال، عاملى براى انسجام روحانیون به شمار مىآمد که هر از چند گاهى به تقویت مبانى دین زرتشتى اهتمام بیشترى ورزند.
نتیجه
به یقین میان حیات سیاسى ایران باستان و معتقدات دینى و مذهبى جامعه ارتباطى متقابل برقرار بوده است. دو حوزه دین و دولت که هر دو به گستره عمومى جامعه تعلق داشتند، در تأمین خواستهها و منافع مادى و معنوى خویش در موارد بسیار، همپوشانى یافتهاند. حکومتها بر بنیادهاى مذهبى و دینى استوار بوده و پادشاهان سعى داشتند با ابراز علاقه به اعتقادات رایج جامعه و جلبنظر دستگاه مذهبىِ مغان، پایههاى قدرت سیاسى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . سیدتقى نصر، ابدیت ایران، ص 250 و 251 .
2 . گئوویدنگرن، همان، ص 424 .
3 . سیدتقى نصر، همان، ص 253 .
--------------------------------------------------------------------------------
خویش را مستحکم نگه دارند. البته در برخى دورهها بین دو گروه، تعارضهایى پدید مىآمد که یا ناشى از سیاست مذهبى دولتمردان آن عصر بود که برتساهل و تسامح تکیه داشت و یا ناشى از دخالت بیش از حد متولیّان نهاد دین در حکومت.
سرزمین پهناور ایران به لحاظ موقعیت خاص جغرافیایى و قابلیتهاى گسترده فرهنگى، محل تلاقى فرهنگها و تمدنهاى عظیم و در نتیجه، شیوع افکار و عقاید گوناگون بود، از این رو در ایران باستان تنوع جریانها، افکار و اعتقادات مذهبى متعددى وجود دارد که این سرزمین را میدان نفوذ و فعالیت خویش قرار داده بودند و واکنش حکومتها در برابر این مکاتب و مسلکها نیز در هر دورهاى متغیر بود.
--------------------------------------------------------------------------------
فهرست منابع
25 . ابن اثیر، عزالدین، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، 1402ق/1982م .
26 . احتشام، مرتضى، ایران در زمان هخامنشیان، تهران، شرکت سهامى کتابهاى جیبى، 2535 .
27 . استروناخ، دیوید، پاسارگارد، ترجمه حمید خطیب شهیدى، تهران، سازمان میراث فرهنگى کشور (پژوهشگاه)، 1379 .
28 . اقبال آشتیانى، عباس، «اردشیر بابکان مؤسس سلسله ساسانى»، مجموعه مقالات، به کوشش محمد دبیر ساقى، تهران، کتابفروشى خیام، 1350 .
29 . اومستد، ا.ت، تاریخ شاهنشاهى هخامنشى، ترجمه محمد مقدم، تهران، سازمان چاپ و پخش کتاب ابن سینا، 1340 .
30 . ایرانى (سلیستر)، دین شاه، اخلاق ایران باستان، چاپ سوم: تهران، انجمن زرتشتیان ایرانى بمبئى، 1334 .
31 . بنونیست، امیل، دین ایرانى، ترجمه بهمن سرکاراتى، تهران، بنیاد فرهنگ ایرانى، 1354 .
32 . بهزادى، رقیه، آریاها و ناآریاها در چشم انداز کهن تاریخ ایران، تهران، طهورى، 1382 .
33 . بیات، عزیزاللّه، کلیات تاریخ و تمدن ایران پیش از اسلام، چاپ سوم: تهران، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتى، 1368 .
34 . بیانى، شیرین، دین و دولت در عصر ساسانى و چند مقاله دیگر، تهران، جامى، 1380 .
35 . پورداوود، یشتها، به کوشش بهرام فرهوشى، چاپ سوم: تهران، دانشگاه تهران، 2536 .
36 . پیرنیا(مشیرالدوله)، حسن، ایران باستان، تهران، اساطیر، 1373 .
37 . حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ نهضتهاى فکرى ایرانیان، چاپ دوم: تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایرانى، 2536 .
38 . داندامایف، م.آ، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشى، ترجمه روحى ارباب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352 .
39 . دریایى، تورج، شاهنشاهى ساسانى، ترجمه مرتضى ثاقبفر، تهران، ققنوس، 1383 .
40 . دوبواز، نیلسون، تاریخ سیاسى پارت، ترجمه علىاصغر حکمت، تهران، کتابخانه ابن سینا، 1342 .
41 . دورانت، ویل، تاریخ تمدن(مشرق زمین گاهواره تمدن)، ج1، ترجمه احمد آرام، ع. پاشایى و امیر حسین آریانپور، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1365 .
42 . دوستخواه، جلیل، اوستا کهنترین سرودههاى ایرانیان، ج 1، چاپ دوم: تهران، مروارید، 1372 .
43 . دیاکونوف، میخائیل میخائیلوویچ، اشکانیان، ترجمه کریم کشاورز، چاپ دوم: تهران، پیام، 1351 .
44 . ـــــــــــــــــــ ، تاریخ ایران باستان، ترجمه روحى ارباب، چاپ سوم: تهران، شرکت انتشارات علمى وفرهنگى، 1382 .
45 . ــــــــــــــــــ ، تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، تهران، پیام، 2537 .
46 . رضى، هاشم، تاریخ مطالعات دینهاى ایرانى ، چاپ دوم: تهران، انتشارات بهجت، 1371 .
47 . زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، امیر کبیر، 1362 .
48 . سالور، سبکتکین، بنیاد شاهنشاهى ایران، تهران، شرکت نسبى حاج محمدحسین اقبال و شرکا، 1340 .
49 . صدیق، عیسى، تاریخ فرهنگ ایران، چاپ چهارم: تهران، دانشگاه تهران، 1347 .
50 . صفا، ذبیحاللّه، آیین شاهنشاهى ایران، تهران، دانشگاه تهران، 1346 .
51 . ـــــــــــــــ ، تاریخ شاهنشاهى ایران و مقام معنوى آن، چاپ دوم: تهران، شوراى عالى فرهنگ و هنر، 1354 .
52 . طبرى، محمدبن جریر، تاریخ طبرى، چاپ چهارم: بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات 1403ق/1983م.
53 . فراى، ریچارد نیلسون، تاریخ باستانى ایران، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1380 .
54 . ــــــــــــــــ ، میراث باستانى ایران، ترجمه مسعود رجبنیا، چاپ چهارم: تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1373 .
55 . فردوسى، ابوالقاسم، شاهنامه، تصحیح ژول مول، تهران، سخن، 1369 .
56 . قدیانى، عباس، تاریخ ادیان و مذاهب در ایران، تهران، انیس، 1374 .
57 . کالج، مالکوم، اشکانیان(پارتیان)، ترجمه مسعود رجبنیا، چاپ دوم: تهران، هیرمند، 1383 .
58 . کریستن سن، آرتو، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمى، چاپ هشتم: تهران، دنیاى کتاب، 1375 .
59 . گردیزى، ابوسعید عبدالحى بن ضحاک بن محمود، تاریخ گردیزى، تصحیح عبدالحى حبیبى، تهران، دنیاى کتاب، 1363 .
60 . گیرشمن، رومن، تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمود بهفروزى، چاپ دوم: تهران، جام، 1379 .
61 . لوکونین، د. گ، تمدن ایران ساسانى، ترجمه عنایت اللّه رضا تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350 .
62 . ماسه، هانرى و رنه گروسه، تاریخ تمدن ایران، ترجمه جواد محیى، تهران، نشر گمرتمبرگ، 1336 .
63 . مجیر شیبانى، نظام الدین، تاریخ تمدن، تهران، دانشگاه تهران، 1343 .
64 . مرادى غیاثآبادى، رضا، منشور کوروش هخامنشى، چاپ چهارم: تهران، پژوهشهاى ایرانى، 1383 .
65 . مسعودى، ابوالحسن على بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 1، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم: تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 2536 .
66 . مشکور، محمدجواد، گفتارى درباره دینکرد، [بىجا، بىنا]، 1325 .
67 . مطهرى، مرتضى، خدمات متقابل اسلام و ایران، چاپ دهم: قم، صدرا، 1359 .
68 . معیرى، هایده، مغان در تاریخ باستان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى ومطالعات فرهنگى، 1381 .
69 . معین ، محمد، «آیین آریاییان پیش از ظهور زرتشت»، مجموعه مقالات، به کوشش مهدخت معین، تهران، مؤسسه انتشارات معین، 1367 .
70 . معین، محمد، «جنبه دینى کتیبههاى هخامنشى»، مجموعه مقالات، به کوشش مهدخت معین، تهران، مؤسسه انتشارات معین، 1367 .
71 . منوچهرى، محمدعلى، مذهب و سیاست در جهان، [بىجا]، هاد، 1371 .
72 . موله، م، ایران باستان، ترجمه ژاله آموزگار، تهران، دانشگاه تهران، 2536 .
73 . مهرآبادى، میترا، خاندانهاى حکومتگر ایران باستان، تهران، فتحى، 1372 .
74 . ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علىاصغر حکمت، تهران، پیروز، 1354 .
75 . نصر، سیدتقى، دوره مفصل ابدیت ایران از دید خاورشناسان، چاپ سوم: تهران، انتشارات کیهان، 1351 .
76 . نیبرگ، هنریک ساموئل، دینهاى ایران باستان، ترجمه سیف الدین نجم الدین غیاث آبادى، تهران، مرکز ایرانى مطالعه فرهنگها، 1359 .
77 . واندنبرگ، لوئى، باستانشناسى ایران باستان، ترجمه عیسى بهنام، چاپ دوم: تهران، دانشگاه تهران، 1348 .
78 . ویدن گرن، گئو، دینهاى ایران، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران، آگاهانه ایده، 1377 .
79 . هرودوت، تواریخ، ترجمه مازندرانى، [بىجا]، چاپخانه وزارت فرهنگ و هنر، [بىتا] .
80 . هوار، کلمان، ایران و تمدن ایرانى، ترجمه حسن انوشه، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1363 .