آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

در جهانى که امروزه حیات فردى و اجتماعى خویش را در آن سپرى مى‏کنیم، چنان پیوندها و ارتباطات شدت یافته که گویا همه انسانهاى موجود در جوامع متعدد، داراى یک فرهنگ و عقیده‏اند . در حالى که ما با انواع مختلف فرهنگها و عقاید و مذاهب و ادیان، اعم از الهى و غیرالهى مواجه هستیم . تا زمانى که این گونه پیوند و ارتباط میان جوامع انسانى وجود نداشت و افراد با زندگى ساده بدوى، بدون آشنایى با عقاید دیگران به زندگى خود ادامه مى‏دادند، با این فرهنگ خو گرفتند که حقیقت در عقیده و فرهنگ و مسلک آنها منحصر و محدود است و هیچ سخنى از کثرت حقایق در میان نبود . در آن روزگار، محور بحث، «انحصار گرایى ادیان‏» (exclusivism) و «شمول‏انگارى‏» (inclusivism) بوده است . اما تدریجا این دیوار مرتفع تخریب و برخى از وجوه اشتراک میان ادیان، موجب تحول این بحث‏شد و مدتى نگذشت که بحث مزبور جاى خود را به موضوع «تکثرگرایى ادیان‏» داد . این نکته‏اى است که از بررسى پیشینه بحث‏به خوبى به دست مى‏آید . نکته حایز اهمیت، این است که بحث مزبور در دین اسلام چه جایگاهى دارد و متفکران اسلامى چه موضعى در قبال آن گرفته‏اند . آنچه که در این نوشتار بدان پرداخته مى‏شود، تبیین همین مساله است . البته چون سخن در این مقوله بسیار است، هدف نگارنده بر این است که پس از بیان معنى پلورالیزم و ذکر تاریخچه و مبانى آن به نحو اجمال، دیدگاه سه متفکر بزرگ معاصر را مورد بحث قرار داده و موضع آنان را تبیین نماید .

متن

بخش اول
1 - پیشینه بحث پلورالیزم
واژه پلورالیزم به عنوان رویکرد دینى و کلامى، نخستین بار توسط جان هیک (1922 م). در جهان غرب و مسیحیت در دهه‏هاى اخیر مطرح گردید . در دائرة‏المعارف متفکران غربى اثرى از این واژه وجود نداشت و اولین اثرى که آن را ثبت نمود، دائرة‏المعارف میرچا الیاده (1986 - 1907 م). است .
جان هیک، پس از اخذ مدرک دکتراى فلسفه از دانشگاه آکسفورد به کسوت روحانیت درآمده و سه سال به عنوان کشیش فرقه پرسپتیورى در کلیسا خدمت نمود . وى در اثر معاشرت با غیر مسیحیان (مسلمانان، یهودیان و هندوها) به این نکته پى برد که میان ادیان مختلف، وجوه اشتراک وجود دارد و این امر موجب شد که او در اعتقاد جزمى خود که حقیقت و راه نجات را منحصر به مسیحیت مى‏دانست تردید نماید . او که قبلا معتقد بود بهشت، سعادت، نجات و رستگارى تنها در غسل تعمید و عمل به تعالیم کلیساست و حتى حضرت موسى علیه السلام و حضرت ابراهیم علیه السلام اهل بهشت نبوده بلکه در مکانى بنام «لیمپو» که هیچ گونه سرور و تنعمى در آنجا نیست قرار دارند، از این عقاید اعراض کرده و در آثار خویش، مساله دعاوى متعارض ادیان، در باب وصول به حقیقت را مطرح نمود . جان هیک در رویگردانى از جزمگرایى و رویکرد به تنوع ادیان مى‏گوید:
«تا روزگاران اخیر، هر یک از ادیان مختلف عالم نسبت‏به ادیان دیگر در جهل مطلق به سر مى‏برد . اگر چه جنبشهاى بزرگ، موجب تماس دو آیین، مخصوصا اسلام و مسیحیت مى‏شده و لیکن این امر عمدتا مبتنى بر تعارض بوده تا بحث و گفتگو و به همین خاطر هیچ نوع شناخت عمیق و یا تفاهم‏آمیزى از جانب طرفداران یک دین، نسبت‏به دین دیگر به وجود نیاورد .» (2)
او و پیروانش عامل اصلى تفکر انحصارانگارى و شمول گرایى را; محدود نگرى و عادت به سنت‏خاص قبیله‏اى و قومى دانسته و پلورالیزم را محصول عدول از جزمگرایى و پژوهش علمى در سایر ادیان مى‏دانند . (3)
2 - معانى پلورالیزم:
واژه پلورالیسم، برگرفته از واژه لاتین Pluralis به معناى «گرایش به کثرت‏» مى‏باشد . ابتدا این واژه در عرصه سنتى کلیسا، براى شخصى که داراى چند منصب مختلف بود استعمال مى‏شد . سپس در عرصه‏هاى اجتماعى، سیاسى، فرهنگى، اخلاقى، معرفتى و دینى وارد شد . پس این نکته مسلم است که کاربرد معرفتى و دینى آن متاخر از سایر استعمالهاى آن است . به همین جهت‏براى تبیین پلورالیزم دینى، فهم سایر معانى آن لازم و ضرورى است، به حدى که اگر آن ابعاد شناخته نشود فهم درستى از بعد دینى آن ممکن نخواهد بود .
عرصه‏هاى پلورالیزم
الف) پلورالیسم اجتماعى، سیاسى
پلورالیسم در قلمرو اجتماع و سیاست، به معناى پذیرش کثرت و تنوع احزاب و نهادهاى سیاسى و اجتماعى است . عواملى مثل وحدت‏گرایى (monism) ، تشدید قدرت مرکزى و استبداد دینى و دولتى، پذیرش فردگرایى و حقوق طبیعى ( naturalrights) و آشنایى با تکثر از طریق رسانه‏هاى ارتباطى، موجب پیدایش و رشد تفکر پلورالیسم اجتماعى گردید که گستره آن در جامعه مدنى، متجلى است .
ب) پلورالیسم فرهنگى
پلورالیسم در ساحت فرهنگ، به معناى پذیرش تعدد فرهنگها، رفتارها و آداب و رسوم اقوام مختلف، در اجتماع انسانى است . در چنین جامعه‏اى، ناهنجارى فرهنگى مفهوم نخواهد داشت; چون رفتار واحدى نهادینه نشده است .
ج) پلورالیسم اخلاقى
در عرصه اخلاق، کثرت گرایى به نسبیت ارزشهاى اخلاقى مى‏اندیشید . آنان به این مقدار که باید سلوک رفتارى و اخلاقى دیگران را در جامعه تحمل نمود، اکتفا نکرده بلکه به عدم جزمیت و نسبى بودن اخلاق معتقدند . به همین جهت‏باورهاى اخلاقى، در میان آنان جدى نبوده و اخلاق عمدتا در قالب منافع مادى و سود انگارى، معنى پیدا مى‏کند .
د) پلورالیسم دینى
مهمترین و شاید آخرین عرصه‏اى که مورد نفوذ پلورالیسم قرار گرفته، عرصه دین و اندیشه دینى است .
جان هیک و پیروانش، دیدگاه دین واحد را به شدت مورد انتقاد قرار داده و معتقدند این یک انحراف جدید است که کسى پندارد دین واحدى، حق است . (4)
آنچه که مورد بحث در نوشتار حاضر است همین معنى از پلورالیسم مى‏باشد .
به نظر مى‏رسد که پس از روشن شدن معانى و ابعاد مختلف پلورالیسم، پرداختن به مبانى و رویکردهاى آن براى ارائه جایگاه بحث، مفید باشد .
3 - مبانى و رویکردهاى پلورالیسم دینى
پلورالیسم دینى بر مبانى متعددى استوار مى‏باشد که مهمترین آنها، مبانى معرفت‏شناختى و کلامى است . مبناى عرفت‏شناختى آن، مشتمل بر بحث از حقانیت ادیان و مبانى کلامى‏اش متکفل اثبات نجات و سعادت پیروان ادیان است . اولى را «پلورالیسم حقانیت‏» و دیگرى را «پلورالیسم نجات‏» گفته‏اند . هر یک از این دو مبنا، رویکردهاى مختلفى را به همراه داشته که به اهم آنها اشاره مى‏کنیم:
1 - رویکرد تفکیک گوهر و صدف دین: به این معنى که دین داراى هسته و پوسته است . هسته دین را گوهر و پوسته آن را صدف دین گویند . قائلین به این رویکرد، معتقدند که در میان همه ادیان وجوه مشترکى وجود دارد و این جهات اشتراک ادیان را گوهر دین مى‏نامند .
در این که آن گوهر چیست، هیچ اتفاق نظرى وجود ندارد . بعضى آن را «بهداشت روانى حاصل از دین‏» ، هاکینگ «مشترکات ادیان‏» و جان هیک «متحول کردن شخصیت انسانها» مى‏داند . همه ادیانى که داراى گوهر باشند هم حقند و هم نجاتبخش .
2 - رویکرد تجربه دینى: در این رویکرد، حق در تجربه دینى و عرفانى تفسیر مى‏شود . تنوع ادیان، بازتابى از تجارت دینى و عرفانى افراد است . حقیقت و گوهر دین همان تجربه شخصى افراد است . جان هیک با طرح این مطلب، هیچ ملاک و معیارى براى صدق و کذب و حق و باطل ادیان باقى نگذاشته بلکه همه ادیان و آیینها حتى شرایع موهوم و خرافى را با ادیان الهى، در یک سطح قرار داده است; چون چه بسا پیروان آیین خرافى هم، چنین تجربه و احساس درونى داشته باشند .
3 - رویکرد انسان مدارانه: بدین معنا که ادیان باید به جاى تاکید و توجه بر امور لاهوتى، به مشترکات دنیایى خود پرداخته و مشکلات زندگى انسان را وجهه همت‏خود قرار دهند .
رویکردهاى دیگرى چون تکافو ادله، رویکرد هرمنوتیکى و مفسرمحورى نیز جزء رویکرد پلورالیسم مى‏باشد که همه آنها با نوعى از مناقشه و چالشهاى شدید همراه است . (5)
حاصل کلام اینکه پلورالیسم دینى جان هیک و صراطهاى مستقیم آقاى سروش که در حقیقت‏برگرفته از اندیشه رمانتیک «شلایر ماخر» (دین بدون بار معرفتى و احساس شخصى) و تفکیک نومن و فنومن «کانت‏» مى‏باشد، این است که:
اولا: نباید بر دین حق و عقاید حقه تاکید کرد; زیرا مستلزم ابطال عقاید دیگران است . بنابراین، همه عقاید باید به صورت مساوى رسمیت داشته باشند .
ثانیا: احکام فقهى صدف دین بوده و مانع تکثرگرایى مى‏باشند .
ثالثا: مصادیق اخلاقى مطلق نبوده بلکه نسبى‏اند به این معنى که هیچ یک از گزاره‏هاى اخلاقى، ثابت و مطلق نمى‏باشند .
بخش دوم
با توجه به معناى پلورالیسم و مبانى و رویکردهاى آن و دیدگاههاى انتقادى‏اى که در آن وجود دارد، نمى‏توان اسلام را مشمول قلمرو آن دانست; زیرا دین اسلام داراى مبانى و مؤلفه‏هایى است که مفهوم کثرت‏گرایى و پلورالیسم دینى آن را برنمى‏تابد; مولفه هایى چون جامعیت تعالیم و دستورات، مساله خاتمیت، عدم تحریف کتاب الهى و معتبر بودن آن، عقلانیت و خردپذیرى آموزه‏هاى دینى و برترى و جاودانگى آن هیچ زمینه‏اى براى توجیه پلورالیستى باقى نمى‏گذارد . این کلام، فقط سخن متفکران مسلمان نیست‏بلکه بسیارى از مسیحیان منصف نیز به آن اعتراف دارند و اگر مجال محدود نبود، به دیدگاه آنان پرداخته مى‏شد ولى چون هدف این نوشتار، بیان دیدگاه سه حکیم الهى است، به تبیین نظریات این سه متفکر مسلمان اکتفا مى‏کنیم .
اما قبل از آن، تذکر این نکته ضرورى است که هر چند در زمان حیات پر برکت آن سه بزرگوار، این بحث چندان مطرح نبوده تا آنان پاسخ مستقیم به این شبهات بدهند ولى در میراث مکتوبشان، عبارات بسیارى را مى‏توان یافت که در راستاى نقض و طرد اندیشه پلورالیستى است .
1 - دیدگاه امام خمینى‏قدس سره
طرفداران تفکر تکثرگرایى دینى براى اثبات ادعاى خود، به دلایلى استناد نموده‏اند که در محل خود قابل دقت و توجه است . از جمله ادله یا شواهد آنها این است که:
«این نکته را باید به جان شنید و تصویر و منظر را باید عوض کرد و به جاى آن که جهان را واجد یک خط راست و صدها خط ج‏ببینیم، باید آن را مجموعه‏اى از خطوط راست دید و به جاى صراط مستقیم باید از صراطهاى مستقیم سخن گفت .» (6)
امام در نقض این تفکر مى‏فرماید:
«از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل است که خط مستقیمى در وسط کشیدند و خطهاى دیگر در اطراف آن و فرمودند: این خط وسط، خط من است و اعتدال حقیقى، جز براى انسان کامل که از اول سیر تا منتهى النهایه وصول هیچ منحرف و معوج نشده است، براى کسى دیگر مقدور و میسور نیست و آن به تمام معنى خط احمدى و خط محمدى است و دیگران از سایرین، سیر به تبع کنند نه به اصالت .» (7)
از نگاه امام، صراط مستقیم، همان راهى است که انبیا، مامور به تبلیغ آن بودند و آن همان طریق و مسیرى است که انسان را به اوج سعادت و کمال انسانیت مى‏رساند و هر صراطى غیر از این، صراط انحرافى است نه مستقیم . چگونه مى‏توان هم مسیرى را که انبیا تبلیغ مى‏کردند، مسیر مستقیم دانست و هم راهى که دشمنان آنان ترویج مى‏نمودند؟ قطعا صراط انبیا غیر از صراط اشقیا بوده و دو هدف در آن دو وجود داشته است . پس باید یکى مستقیم و دیگرى غیر مستقیم بوده باشد . بنابراین، تردیدى نیست که باید صراط مستقیم داشته باشیم (نه صراطهاى مستقیم) و آن صراط، جز صراط انبیا نیست .
«این صراط مستقیمى را که انبیا جلو راه بشر گذاشتند و نبى اکرم آخرین انبیا و اشرف همه آنها، آن راه را جلو مردم گذاشتند و مردم را دعوت به این صراط مستقیم کردند و هدایت کردند به راه انسانیت و خروج از همه انحاى کفر و الحاد و خروج از همه ظلمات به نور مطلق، باید شما جوانان همان راه را ادامه دهید تا این که پیرو رسول اکرم صلى الله علیه و آله و در مکتب حضرت صادق علیه السلام پیروان شایسته باشید .» (8)
اقسام صراط از نگاه امام
از جمله ادعاى تکثرگرایان این است که همه صراطها، صراط حقند و این که بگوییم کدام حق و کدام باطل است، درست نیست . هر کسى تجربه و احساس ویژه‏اى از امر مطلق دارد و همه آنها على‏السویه دینى‏اند و باید به رسمیت‏شناخته شوند . پس همه صراطها در یک رتبه قرار داشته و آن هم حقانیت آنهاست .
اما این اندیشه از نگاه امام مردود است . ایشان در بیان اقسام صراط، با نگاهى بسیار دقیق و عالمانه مى‏فرماید:
«صراط داراى سه قسم است که عبارتند از: صراط مستقیم، صراط مفرطین و صراط مفرطین، صراط مستقیم عبارت است از سلوک الى الله، بى احتجاب به حجب ملکى و ملکوتى یا بى احتجاب به حجب معاصى قالبیه و قلبیه یا بى احتجاب به حجب غلو و تقصیر و یا بى احتجاب به حجب نورانیه و ظلمانیه، صراط مفرطین; وقوف به ظاهر و یا وقوف به باطن است . چنانچه بعضى اهل ظاهر، علوم قرآن را عبارت از همان معانى عرفیه عامیه و مفاهیم سوقیه وضعیه مى‏دانند و به همین عقیده، تفکر و تدبر در قرآن نکنند و برخى دیگر، به گمان خود از ظاهر قرآن منصرف شوند و با تلبیسات ابلیس لعین و نفس امارة بالسوء از ظاهر قرآن، منحرف و به خیال خود به علوم باطنیه آن متشبث هستند . این دو طایفه، هر دو از جاده اعتدال خارج و از نور هدایت‏به صراط مستقیم قرآنى محروم و به افراط و تفریط منسوبند .» (9)
مفهوم صراطهاى مستقیم
صراط مستقیم داراى معنى و مفهومى است که اگر به خوبى مورد فهم قرار گیرد، سایر راهها از آن تفکیک خواهد شد . در بیان و بنان امام بارها به این معنا اشاره و حتى تصریح شده است . ایشان صراط مستقیم را به معناى، «صراط اسلام، صراط انسانیت، صراط کمال، صراط عدالت‏» (10) و ظاهر شریعت (11) دانسته‏اند .
پس هر طریقى که انسان را از مسیر اسلام و انسانیت و عدالت و شرع مقدس اسلام و در یک کلام از طریق کمال مطلق دور سازد، صراط انحرافى است نه مستقیم .
«صراط مستقیم الهى از اسفل سافلین شروع و به اعلى علیین ختم مى‏شود و این صراطى است که حق تعالى به آنها انعام فرموده به نعمت مطلقه که آن، نعمت کمال جمع اسمایى است که بالاترین نعمت الهیه است .» (12)
از نگاه ایشان صراط مستقیم، تفسیر روشنى دارد و آن سنت و سیره رسول الله صلى الله علیه و آله و اهل بیت عصمت علیهم السلام است که نزدیکترین راه رسیدن به خدا مى‏باشد . هر صراطى غیر از این، صراط حیرت و سرگردانى است .
در احادیث و ادعیه، صراط مستقیم به همین معنا تفسیر شده است . از امام صادق علیه السلام درباره صراط مستقیم سؤال شد . امام علیه السلام فرمودند: «هو امیرالمؤمنین علیه السلام‏» و از صراط معوج و انحرافى سؤال شد فرمودند: «هى طریق اهل الضلال‏» (13) و در زیارت جامعه خطاب به اهل بیت علیهم السلام مى‏خوانیم: «انتم السبیل الاعظم و الصراط الاقوم .»
امام خمینى رحمه الله با توجه به این روایت مى‏فرماید:
«اگر در این عالم به راه راست نبوت و طریق مستقیم ولایت قدم زده باشى و از جاده ولایت على بن ابى‏طالب علیه السلام اعوجاج پیدا نکرده باشى و لغزشى پیدا نکنى، خوفى براى تو در گذشتن از صراط نیست; زیرا که حقیقت صراط، صورت باطن ولایت است . چنانچه در احادیث وارد شده که صراط مستقیم ماییم .» (14)
پس این سخن مردود است که گفته شود نه تشیع، اسلام خالص است و نه تسنن، نه اشعریت‏حق مطلق است نه اعتزالیت، اصحاب هر فرقه مجازند که همچنان بر طریقه خود بمانند و پا بفشارند . (15)
اینکه گفته شود «تشیع اسلام خالص و حق نیست‏» شاید به علت تردید گوینده سخن، به حقانیت‏سیره و سنت اهل بیت علیهم السلام باشد و الا چه دلیلى دارد که مسیر تشیع را حق ندانیم در حالى که اصول و مبانى تشیع، همان اصولى است که ائمه علیهم السلام به پیروان خود تعلیم دادند . چنانچه هانرى کربن مسیحى مى‏گوید:
«به عقیده من، مذهب تشیع تنها مذهبى است که رابطه هدایت الهى را از میان خدا و خلق همیشه زنده نگه داشته است .» (16)
حضرت امام رحمه الله مى‏فرماید:
«شیعه در جمیع امصار و اعصار از ائمه هداى معصومین منزهین موحدین، تبعیت نمودند و به برهانهاى روشن آنها، حق را شناخته و تنزیه و توحید نمودند .» (17)
پس صراط مستقیم همان صراطى است که از فرش به عرش کشیده شده و از هر انحراف و اعوجاجى مصون و محفوظ است; همان طریقى که خداوند، انبیا و اولیایش را براى هدایت‏خلق به آن صراط و دورى از صراطهاى انحرافى دیگر، ارسال نموده است . صراطى که اخراج از ظلمات به سوى نور و هدایت است نه از نور به سمت ظلمات که آن صراط شیاطین است .
2 - دیدگاه علامه طباطبایى‏قدس سره
از جمله شواهد و ادله تکثر گرایان دینى، استناد و استشهاد به برخى از آیات قرآن کریم است . آنان ادعا دارند که در آیات قرآن، تعابیرى وجود دارد که به روشنى، حقانیت ادیان را ثابت مى‏کند; به عنوان مثال خداوند در قرآن مى‏فرماید:
«و ان من اهل الکتاب الا لیومنن به قبل موته و یوم القیامة یکون علیهم شهیدا» (18)
یعنى: و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر این که پیش از مرگش به او (عیسى علیه السلام) ایمان مى‏آورد و او روز قیامت‏بر آنها گواه خواهد بود .
این که آیه مزبور شاهدى بر مدعاى پلورالیستها باشد و حقانیت‏یهود و مسیح را ثابت کند، محل تامل است; چرا که نیاز به تفسیر دارد که در این مورد باید به اهلش رجوع کرد . علامه طباطبایى که یکى از بزرگترین مفسران شیعه در عصر حاضر به شمار مى‏آید، در تفسیر این آیه مى‏فرماید:
«سه نوع تفسیر براى این آیه مطرح شده است: تفسیر اول این است که همه یهودیان و مسیحیان هنگام ظهور حضرت مسیح علیه السلام در زمان حضرت مهدى (عج) که براى کشتن دجال به زمین ارسال مى‏شود به او ایمان مى‏آورند .
تفسیر دوم آن است که اهل کتاب، هنگام مرگشان که پرده‏ها کنار رود به حضرت، ایمان واقعى پیدا مى‏کنند ولى این ایمان فایده‏اى براى آنان ندارد .
تفسیر سوم که مرحوم طبرسى آوردند، این است که اهل کتاب، قبل از مرگ خود به حضرت محمد صلى الله علیه و آله ایمان خواهند آورد .» (19)
باید گفت قبول و پذیرش هر یک از تفاسیر سه گانه، مستلزم حقانیت مسیحیت و یهودیت امروزى نیست; زیرا متون اصلى آن دو دین الهى در دست نمى‏باشد .
به علاوه، آیه نه تنها در مقام بیان مراد مدعیان پلورالیسم دینى نیست‏بلکه آنچه از ظاهر آیه به دست مى‏آید خلاف ادعاى آنها را ثابت مى‏کند .
آیه دیگر مورد استناد آنان، آیه 62 از سوره بقره است که مى‏فرماید:
«ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصارى و الصابئین من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون‏»
یعنى: به درستى کسانى که ایمان آوردند و کسانى که یهودى هستند و مسیحیان و صابئین، هر که ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد و کار شایسته انجام دهد، پس براى ایشان نزد خداوند اجر و پاداش است و ترس و حزنى براى آنان نیست .
البته این آیه مربوط به مساله نجات است نه حقانیت ادیان و مساله نجات و حق بودن، دو مقوله جدا از یکدیگرند (به زودى توضیح آن خواهد آمد) و علامه همین مطلب را نیز توضیح داده‏اند . وى در رد این تلقى عامیانه از آیه مى‏فرماید:
«ممکن است‏بنا به مضمون آیه تصور شود; کسانى که به خدا و روز قیامت ایمان آورده‏اند و داراى عمل صالح هستند، اگر چه همه پیغمبران یا بعضى از آنان را قبول نداشته باشند، رستگار خواهند بود ولى باید دانست که در سوره نساء آیات 151 - 150 خداوند عالم، کسانى را که به پیغمبران یا به بعضى از آنان ایمان ندارند کافر دانسته است . آنجا که مى‏فرماید: ان الذین یکفرون بالله و یریدون ان یفرقوا بین الله و رسله و یقولون نومن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا اولئک هم الکافرون حقا و اعتدنا للکافرین عذابا مهینا «کسانى که به خدا و پیامبرانش کفر مى‏ورزند و مى‏خواهند بین خدا و پیامبرانش جدایى بیندازند و مى‏گویند به بعضى از پیامبران ایمان مى‏آوریم و به بعضى دیگر کافر مى‏شویم و مى‏خواهند به این که میان آن کفر و ایمان، راهى را فرا گیرند آنان به حقیقت کافرانند (مانند یهود که عیسى علیه السلام و محمد صلى الله علیه و آله را منکر شدند و مانند مسیحیان که محمد صلى الله علیه و آله را انکار کرده‏اند).
بنابراین کسى از ایمان خود بهره‏مند خواهد شد که به همین پیغمبران ایمان آورده و داراى عمل صالح باشد . (20)
منظور آیه از «ان الذین یکفرون بالله و رسله ...» اهل کتاب; یعنى یهود و نصاراست که یهود به موسى ایمان مى‏آورند ولى به عیسى علیه السلام و محمد صلى الله علیه و آله کفر مى‏ورزند و نصارا به موسى علیه السلام و عیسى علیه السلام ایمان دارند ولى به محمد صلى الله علیه و آله کفر مى‏ورزند . (21)
از میان همه ادیان الهى، دینى که رابطه میان انبیاى الهى را حفظ نموده، دین اسلام است . این حقیقتى است که پرفسور هانرى کربن آن را چنین تبیین مى‏نماید:
«مذهب یهود، نبوت را که رابطه‏اى است واقعى میان خدا و عالم انسانى در حضرت کلیم ختم کرده و پس از آن به نبوت حضرت مسیح و حضرت محمد صلى الله علیه و آله اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع مى‏کند و همچنین نصارى در حضرت مسیح متوقف شده و اهل سنت از مسلمین نیز در حضرت محمد صلى الله علیه و آله توقف کرده و تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد صلى الله علیه و آله ختم شده مى‏داند ولى ولایت را که همان رابطه هدایت و تکمیل مى‏باشد براى همیشه زنده مى‏داند .» (22)
وحدت ادیان در همه زمانها
از نگاه علامه، دین خدا در همه ازمنه و امکنه، واحد بوده و حقیقت در وصول به کمال و سعادت جز یکى نیست و اختلاف صراطها از هوى و هوس سرچشمه دارد .
این سخن، پندارى بیش نیست که بگوییم: همه بشریت در مسیر حقند چه آنان که توصیه‏هاى اسلام را بپذیرند و عمل کنند و چه آنان که نپذیرند و عمل نکنند و فقط به مدرکات عقل پایبند باشند; چرا که از عقل، پیام و فرمان غیر عاقلانه صادر نمى‏شود .
علامه در تفسیر آیه 135 سوره مبارکه بقره «و قالوا کونوا هودا او نصارى تهتدوا قل بل ملة ابراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین‏» مى‏فرماید:
«دین حقى که اولاد ابراهیم از اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندانش بر آن دین مشى مى‏کردند، همانا اسلام بوده است که دین ابراهیم علیه السلام بود . بنابراین همه اختلافات که در فرقه‏هاى یهود و نصارا به وجود آمده از هوا و هوس آنان نشات گرفته و آنان بودند که احزاب و طوایف را در دین ایجاد نمودند و الا دین خدا واحد است . این اغراض و اهداف دنیوى بوده که آنان را به این راه کشانده است .» (23)
پس انبیاى عظام الهى، ادیان مختلف نیاورده‏اند بلکه دین واحدى را فرا روى بشریت نهادند و هدف واحدى را ترسیم نمودند . هر کس در همان مسیر قرار گیرد و آن هدف را تعقیب نماید، در صراط مستقیم قرار دارد .
3 - دیدگاه شهید مطهرى‏قدس سره
یکى دیگر از ادعاهاى پلورالیستها این است که: «دم زدن از یک حقیقت اسلامى ایده آل و گوهرى جاودانه در مدار تاریخ، اکنون یک پندار اسطوره‏اى بیش نیست .» (24)
به تعبیرى صریحتر اسلام ناب و خالص نداریم همانگونه که مسیحیت و یهودیت ناب نداریم . این سخن بدان معنى است که دین اسلام با توجه به این که متن اصلى‏اش بدون تحریف باقى مانده، با شریعت‏یهود و مسیح که متن وحیانى‏شان مورد تحریف محرفان قرار گرفته، مساوى‏اند .
شهید مطهرى‏قدس سره در پاسخ چنین توهمى مى‏فرماید:
«دین حق در هر زمانى یکى بیش نیست . بر همه کس لازم است از آن پیروى کنند . این اندیشه که میان برخى از مدعیان روشنفکرى اخیرا رایج‏شده است که مى‏گویند همه ادیان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقت‏یکسانند اندیشه نادرستى است، البته میان پیامبران خدا، اختلاف و نزاعى وجود ندارد و پیامبران خدا همگى به سوى یک هدف و یک خدا دعوت مى‏کنند ولى این سخن به این معنى نیست که در هر زمانى چندین دین حق وجود دارد و طبعا انسان مى‏تواند در هر زمانى، هر دینى را که مى‏خواهد بپذیرد . بر عکس، معناى این سخن، این است که انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد .» (25)
نسبت‏حق و عقیده
یکى از اندیشه‏ها و تفکراتى که امروزه در جامعه ما از جانب برخى از روشنفکران تبلیغ مى‏شود; تفکر پیوند حقانیت‏با ایمان و عقیده است . این نکته کم و بیش براى انسان کافى است که خدا را بپرستد و به او ایمان داشته باشد . اصل، داشتن ایمان است; مهم نیست که به چه دینى ایمان داشته باشیم; زیرا همه ادیان حقند . این فکر به وسیله جرج جرداق صاحب کتاب «الامام على علیه السلام صوت العدالة الانسانیه‏» و جبران خلیل نویسنده معروف مسیحى لبنانى، در غرب، محمد آرکون در شمال افریقا، فضل الرحمان در شبه قاره هند و برخى از روشنفکران در ایران تبلیغ گردید که برخى از مسلمانان آگاهانه یا ناخودآگاه آن را پذیرفتند .
شهید مطهرى‏قدس سره (که امام خمینى مطالعه آثارش را بدون استثنا براى طبقه دانشجو و روشنفکر متعهد، مفید و آموزنده دانستند) در آثار خویش، در مقام رد این تفکر مى‏فرماید:
«برخى از مردم زمان ما طرفدار این فکر شده‏اند که براى انسان کافى است که خدا را بپرستد و به یکى از ادیان آسمانى که از طرف خدا آمده است، انتساب داشته باشد، دستورهاى او را به کار بندد و شکل دستورها چندان اهمیتى ندارد . حضرت مسیح هم پیغمبر است‏حضرت محمد صلى الله علیه و آله هم پیغمبر است . مهم این است که به خدا ایمان داشته باشد . این تفکر را ما باطل مى‏دانیم، درست است که در دین اجبار و اکراهى نیست ولى این سخن به این معنى نیست که دین خدا در هر زمانى متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم انتخاب کنیم . چنین نیست، در هر زمانى یک دین حق وجود دارد و بس . هر زمانى پیغمبر صاحب شریعتى از طرف خدا آمده، مردم موظف بوده‏اند که از راهنمایى او استفاده کنند و قوانین و احکام خود را از او فرا گیرند تا نوبت‏به حضرت خاتم الانبیا رسیده است . در این زمان اگر کسى بخواهد به سوى خدا راهى بجوید، باید از دستورات دین او راهنمایى بجوید .» (26)
قرآن در این زمینه تصریح دارد که:
«و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرین‏» (27)
یعنى: و هر کس غیر از اسلام دینى را بپذیرد هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از زیانکاران خواهد بود .
در خصوص استدلال بر این آیه چنین مناقشه شده است که مراد از اسلام، خصوص دین اسلام نیست‏بلکه اسلام در این آیه; به معناى عام آن است که همان تسلیم شدن در برابر خدا مى‏باشد .
شهید مطهرى در پاسخ مى‏فرماید:
«این درست است که دین اسلام همان تسلیم است ولى حقیقت تسلیم در هر زمانى شکلى داشته و در این زمان، شکل آن، همان دین گرانمایه‏اى است که به دست‏حضرت خاتم‏الانبیا ظهور یافته است و قهرا کلمه اسلام بر آن منطبق مى‏گردد و بس . تسلیم خدا شدن; پذیرفتن دستورهاى اوست و روشن است که باید به آخرین دستور خدا عمل کرد و آخرین دستور خدا، همان چیزى است که آخرین رسول او آورده است .» (28)
تفکیک مساله نجات از حقانیت
براى هیچ اهل علمى این امر پوشیده نیست که میان حقانیت ادیان و مقوله نجات فرق است و این امرى قریب به بداهت است ولى آنان که از پلورالیسم دینى سخن رانده‏اند، این دو را با هم خلط کرده‏اند .
آنچه از تعالیم اسلام به ما رسیده و مفسران و حکیمان و متکلمان اسلامى در آثار خویش تبیین کرده‏اند، این است که نجات و رستگارى انسانها در قیامت، اعم از حقانیت است; چرا که مطابق تعالیم آسمانى اسلام، عدم نجات و رستگارى، براى آن دسته از افرادى است که عالمانه و عامدانه، از قبول حق، در هر زمانى که موظف به آن هستند استنکاف ورزیده و بدون استغفار و توبه از دنیا بروند . پس نجات و رستگارى محدود به افرادى نیست که به دین حق روى آورده و به آن عمل کنند بلکه برخى از کسانى که به دین حق دسترسى پیدا نکرده و یا از درک آن ناتوان بودند و نیز اطفال و دیوانگان و مستضعفان فکرى، اهل نجات و رستگارى بوده و هرگز به جهت عدم اعتقاد به دین حق و یا ترک عمل به تعالیم دین حق عذاب نخواهند شد .
در سوره نساء آیات 99 - 97 خداوند مى‏فرماید:
کسانى که بر خود ظلم کردند وقتى فرشتگان جانشان را مى‏گیرند، مى‏گویند: «در چه حال بودید؟» پاسخ دهند: «ما در زمین از مستضعفان بودیم .» مى‏گویند: «مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟» پس آنان جایگاهشان دوزخ است و آن سرانجام بدى است مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستى که چاره‏جویى نتوانند و راهى نیابند . پس آنان که عذرى دارند باشد که خدا از ایشان در گذرد، که خدا همواره خطابخش و آمرزنده است .
امام خمینى (29) ، علامه طباطبایى (30) ، شهید مطهرى (31) و اکثر اندیشمندان اسلامى معتقدند از این آیات استفاده مى‏شود که قاصران و مستضعفان کسانى هستند که اندیشه آنان به حقیقت دست نیافته باشد و غالب افرادى که به حقیقت اعتراف ندارند، قاصر یا مستضعف فکرى هستند و هر چند خداشناس نیستند اما عذاب نمى‏شوند .
بنابراین، مفهوم نجات و رستگارى، از مساله حقانیت، در اسلام از هم جدا بوده و اسلام بر خلاف تعالیم مسیحیت (که تنها راه نجات را ایمان به مرگ فدیه‏وار مسیح یا مشارکت در غسل تعمید مى‏داند) قلمرو نجات را بسیار وسیع قرار داده است .
شاید آنان که در غرب با آگاهى از تعالیم مسیحیت کلیسایى، سخن از پلورالیسم گفته‏اند، با تاثیرپذیرى از تعالیم کلیسایى بوده نه تعالیم حضرت مسیح علیه السلام و با این توجیه، ممکن است‏سخنى منطقى گفته باشند; زیرا با آن آموزه‏هاى سنتى و فرهنگ غربى، که نجات را آن گونه محدود نموده‏اند، چاره‏اى جز طرح این بحث نداشتند .
اما آنان که در کشورها و جوامع اسلامى تلاش کرده‏اند تا این بحث را براى مسلمانان بومى کنند به خطاى فاحشى دچار شده‏اند چون میان مسیحیت تحریف شده با اسلام معتبر، فاصله زیادى وجود دارد و قیاس میان آن دو، مقایسه‏اى نادرست است .
پى‏نوشت:
1) محقق و نویسنده .
2) جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، انتشارات بین‏المللى هدى، تهران، چاپ اول، 1372، ص 223 .
3) ر . ک: همان، ص 224; میرچا الیاده، دین پژوهى، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، تهران، دفتر دوم، ص 340 .
4) ر . ک: همان، ص 232; عبدالرسول بیات، فرهنگ واژه‏ها، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینى، قم، چاپ اول، 1381، ص 146 .
5) ر . ک: ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، ص 273; میرچا الیاده، پیشین، ص 308 .
6) عبدالکریم سروش، صراطهاى مستقیم، مجله کیان، ش 36، ص 9 .
7) امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، مؤسسه تنظیم و نشر آثار، تهران، چاپ دوم، 1377، ص 153 .
8) امام خمینى، صحیفه نور، ج 14، ص 11 .
9) امام خمینى، تفسیر سوره حمد، مؤسسه تنظیم و نشر آثار، تهران، چاپ چهارم، صص 76 - 75 .
10) امام خمینى رحمه الله، صحیفه نور، ج 12، ص 131 .
11) تفسیر سوره حمد، پیشین، ص 72 .
12) همان، ص 79 .
13) فیض کاشانى، علم الیقین فى معرفة اصول الدین، ج 2، ص 967 .
14) امام خمینى، اربعین حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار، تهران، ص 360 .
15) عبدالکریم سروش، پیشین، ص 12 .
16) ر . ک: سید محمدحسین طباطبایى، ظهور شیعه، نشر شریعت، ص 7 .
17) تفسیر سوره حمد، پیشین، ص 70 .
18) نساء/159 .
19) سید محمدحسین طباطبایى، المیزان، ج 5، ص 136 .
20) همان، ص 128; سید محمدحسین طباطبایى، خلاصه تعالیم اسلام، ص 12 .
21) سید محمدحسین طباطبایى، تفسیر المیزان، پیشین، ص 127 .
22) سید محمدحسین طباطبایى، ظهور شیعه، پیشین، ص 7 .
23) سید محمدحسین طباطبایى، المیزان، پیشین، ج 1، صص 306 - 305 .
24) مجله کیان، ش 14، ص 40 .
25) شهید مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ هفتم، ج 1، ص 275 .
26) همان، ص 277 .
27) آل عمران/85 .
28) شهید مطهرى، پیشین، ص 277 .
29) امام خمینى‏قدس سره، شرح حدیث جنود عقل و جهل، پیشین، صص 159 - 158 .
30) سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ج 5، ص 51 .
31) مرتضى مطهرى، عدل الهى، ص 353 .

 

تبلیغات