مقالات
حوزه های تخصصی:
برهان صدیقین در مقام اثبات وجود خدا بدون وساطت مخلوقات است. فارابی، این منهج را طرح و ابن سینا با تقریر برهان «امکان و وجوب» مدعی اقامه این برهان شد، که صدیقین بودن آن، مورد اعتراض ملا صدرا قرار گرفت و نهایتاً خودِ ملا صدرا و پس از ایشان، علامه طباطبایی هر یک تقریر جدیدی از این برهان را ارائه فرمودند. حضرت آیت الله جوادی آملی از طرفی در مباحث برهانی، با همان ملاکی که ملا صدرا در صدیقین بودن برهان ابن سینا مناقشه کرده بود، در خود برهان ملا صدرا مناقشه نموده اند و نهایتاً بر برهان علامه طباطبایی تأکید می ورزند و از طرفی دیگر در مباحث تفسیری به بیان شواهد قرآنی بر این برهان پرداخته اند. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی در صدد پاسخ به این سوال قرار گرفته است: تبیین برهان صدیقین و شواهد قرآنی آن از منظر آیت الله جوادی آملی چگونه است؟ که در مقام پاسخ پس از تقریر برهان صدیقین از منظر آیت الله جوادی آملی، به تبیین شواهد قرآنی آن با توجه به آیه 45 سوره فرقان و 53 سوره فصلت و توضیح وجه شهادت و دلالت هر کدام از آیات بر مدّعا، همت گمارده است، تا اولاً نمونه ای از عقلانی بودنِ مفاهیم قرآن، ثانیاً جلوه ای از تفکیک ناپذیری قرآن و برهان به صورت عینی و مصداقی، و ثالثاً جنبه ای از اعجاز علمی این کتاب آسمانی را نمایان سازد.
مطالعه تطبیقی نظریه «عدم مجامع فلسفی» با آیات «عمومیت وجه» و «استهلاک عمومی هستی» از منظر آیت الله جوادی آملی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
موضوع عدم و اقسام آن، عدم مقابل و عدم مجامع، از مسائلِ حدوث و قدم در فلسفه و کلام است. عدم مجامع با محتوای برخی آیات قرآن کریم بسیار همخوانی دارد، مضافا بر اینکه از تلفیق برخی آیات با آیات دیگر که از آن به تفسیر قرآن به قرآن نام برده می شود، باورمندی شفاف تری نسبت به متون دینی و مدعیات حکمی محقق می شود. در دو آیه از آیات قرآن کریم معنایی مورد لحاظ قرار گرفته است که در فلسفه اسلامی آن را عدم مجامع نام نهاده اند، دو آیه ی که در کنار هم معنایی جهان شناسانه و فراگیر را با توجه به وجود بما هو وجود القاء می کند. آیت الله جوادی آملی با تسلط بر مبانی قرآنی و برهانی، در کتاب تسنیم (شرح مبسوط بر قرآن کریم) بر همسانی نظریه عدم مجامع و آیات فوق نظر داشته است. ایشان هلاکت عمومی هستی در عین حال پدیداری عمومی هستی را توامان با هم قبال تعریف دانسته اند، ادعایی که قرآن کریم و براهین عقلی در نهایت همسانی با هم پیش می روند.در صورت هم معنا بودن این دو آیه با نظریه عدم مجامع و هماهنگی بین حکم قرآنی و مدعای فلسفی، می توان به یکی از مصادیق ادعای عدم فرق بین قرآن و برهان تایید کرد. در این نوشتار به روش توصیفی/تحلیلی و با ابزار کتابخانه ی سعی در تبیین چگونگی جمع بین هستی و نیستی با تاکید بر آیات قرآن کریم شده است.
تطبیق و ارزیابی تقریر برهان نظم از دیدگاه ریچارد سوئین برن و جوادی آملی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
برهان نظم ساده ترین و ابتدایی ترین برهان برای اثبات وجود خدا است. سادگی برهان برای مخاطب عام جذاب و اقناع کننده است. تقریر مبتنی بر تمثیل ساده ترین تقریر بود. با پیشرفت علوم تجربی و تجربه گرایی برهان نظم مورد انتقادات جدی قرار گرفت. نقد های هیوم به صورت رسمی زنگ خطر برای ناکارآمدی این برهان به صدا درآورد. از این رو تقریرهای سنتی از برهان نظم به شدت متزلزل شدند. نظریه فرگشت کفه ترازو را به نفع منتقدان برهان نظم سنگین می کرد. در این میان الهیدانانی در سنت فلسفه غربی به فکر اصلاح و بازسازی مجدد این برهان برخاسته اند. ریچارد سوئین برن از جمله این الهیدان ها بوده است. وی با توسل تمایز میان دو نوع نظم، اصل تبیین و اصل سادگی تقریر استقرائی متناسب با گفتمان های علمی معاصر ارائه نموده است و به برهان نظم جان دوباره بخشید. در جهان اسلام جوادی آملی تقریر سنتی مبتنی بر قیاس را بازسازی نموده است. تقریر جوادی آملی علی رغم پایبندی به روش سنتی استدلال، یعنی استدلال قیاسی در تبیین مقدمات سعی شده است معضل استقراء در مشاهده نظم را از طریق علم حضوری مرتفع شود. نظم تکوینی که برخاسته از عینیت و وجود خارجی است تنها براساس اصل علیت توجیه پذیر است و هر گونه صدفه و احتمال و تصادف کور منتفی می شود. توضیح ایشان در تشریح مقدمات همسو با گفتمان های علمی معاصر است. از این منظر قابلیت تطبیق با تقریر سوئین برن را دارد. پژوهش حاضر بیان دو تقریر و ارزیابی هر کدام از این تقریرها در مواجهه با چالش های برهان نظم است.
مؤلفه های بنیادین نظریه فیض در آثار کندی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مسائل اصلی پژوهش حاضر این است که آیا نظریه فیض مورد توجه کندی (185-252ه ق) بوده است؟ آیا کندی در طرح این نظریه، ابتکار عمل داشته و مؤلفه هایی شاخص و ممتاز مطرح کرده است؟ کندی جزو اولین متفکران مسلمانی است که بواسطه نظارت مستقیم بر ترجمه اثولوجیای افلوطین (مبدِع نظریه فیض) و تصحیح این کتاب با نظریه فیض آشنایی داشته است. وی جهت طرح ریزی نظریه فیض، فاعل را به دو قسم حقیقی و مجازی تقسیم کرده، فعل فاعل حقیقی، ایجاد از عدم (ابداع: عدم واسطه ماده، زمان و آلت) بدون هیچ گونه تأثیرپذیری است. در مقابل فاعل حقیقی وجودبخش، تمام ماسوا بدون استثنا، «فاعل بالمجاز» و به بیان رساتر «منفعل بالحقیقه» هستند. فاعل مجازی دو نوع فعل دارد، فعلی که منتهی به وقوف فاعل است و اثری بر جای نمی گذارد؛ و فعلی که با تفکر همراه و هدف از آن بر جای ماندن اثر است واین نوع فعل «عمل» نام دارد. هر دو این نوع فعل، مشروط به بودن شیء موجوده برای اثرگذاری است. اما فعل خداوند «تأییس الأیسات عن لیس» یا همان ابداع است، اما این همان خلق از عدم اهل کلام نیست؛ زیرا کندی برخلاف متکلمین به نقش علم عنایی پیش از ایجاد در مسأله آفرینش توجه داشته و در این جهت از اهل کلام فاصله می گیرد، وی خداوند را «قادر به خروج معانی (معقولات) به هستی» می داند که مؤید توجه وی به علم عنایی و نقش آن در نظریه صدور است. همچنین وی برخلاف متکلمین که منکر قاعده الواحدند، به این قاعده و فحوای آن در جریان فیض واقف بوده، بدون آنکه برهانی بر آن بیاورد و به سبب آنکه تمام ماسوا از جمله مخلوق اول را «منفعل بالحقیقه» می داند، به تشریح وسایط فیض و ابتنای این نظریه بر حضور و نقش آنها در شکل گیری سریان فیض نپرداخته؛ در واقع فیض، بدون محوریت وسایط وجودبخش فیض، تنها مبتنی بر فاعل حقیقی وجودبخش تبیین می شود. از آنجا که عقیده حاکم، فارابی را اولین متفکر اسلامی می داند که به بحث فیض پرداخته است، ضرورت پژوهش تحلیلی محور حاضر، برای درک تطور تاریخی درست از این مسأله و تعیین نقش کندی در باب مسأله فیض، آشکار می شود. تا کنون در این زمینه، تحقیقی به عمل نیامده است.
معرفت شناسی، دانشی درجه یک(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
عموماً معرفت شناسی را دانش درجه دو می دانند که در آن از حیثیت ارزشمندی معرفت گفت وگو می شود. در مقابل، در فلسفه، درباره ی ویژگی های وجودی معرفت، از قبیل تجرد و ماهیت آن بحث می شود. اما همان گونه که برخی از فیلسوفان معاصر متذکر شده اند بسیاری از بحث های معرفت شناسی هستی شناسانه اند. حتی بحث از ارزش معرفت نمی تواند بدون توجه به واقعیت داری آن باشد. هم چنین بدون تکیه بر اصول متافیزیکی، هم چون اصل تحقق واقعیت، ذومراتب بودن آن، اصل علیت و فروعات آن، نمی توان بحث های معرفت شناختی را پیش برد. ازاین رو معتقدیم معرفت شناسی نیز دانشی درجه یک بوده و بخشی از هستی شناسی است و تنها با یک اعتبار خاص است که می توان آن را دانش درجه دو تلقی کرد.
بحران معنایی زندگی در تعامل مستشرقین با فقه اسلامی؛ با نگاهی بر مفهوم «حقوق اسلامی» در اندیشه یوزف شاخت(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مدتهاست «حقوق اسلامی» با زبان مسلمانان و ایرانیان همنشین شده. بسیاری از ایشان «حقوق اسلامی» را معادل فقه می دانند. لکن به نظر می رسد که بین این دو تفاوت های مهمی وجود دارد و این تفاوت پیش از آنکه حقوقی باشد، فلسفی است. «فقه»، «حقوق» و «حقوق اسلامی» علاوه بر اینکه به سه دانش متفاوت دلالت می کنند، به سه طرح مختلف از کیفیت سامان دهی نهادهای حقوقی و البته کیفیت حضور آدمی در جهان اشاره دارند. برای اشاره به طرح حقوقی موجود در ایران معاصر و برخی از کشورهای مسلمان می توان از «حقوق اسلامی» استفاده کرد. لکن این طرح در تمشیت و سامان دهی نظام اجتماعی با چالش هایی مواجه است. به نظر ریشه این چالش ها به بحران هایی در خود این طرح باز می گردد. «حقوق اسلامی» درگیر چه بحران هایی است؟ متن حاضر تلاش داشته تا با روشی کیفی، به این سوال بپردازد. طرح «حقوق اسلامی» را می توان در چند گفتمان پیگیری کرد. یکی از این ها، گفتمان مستشرقین است. به نظر می رسد دو نقطه بحرانی در این طرح وجود دارد؛ اولا از نظر دانشی که «حقوق اسلامی» در آن دانش متولد شده، فقه یک امر پیشاحقوقی است و تحقق مستقلی ندارد و نحوه حضورش بی تصمیمی است؛ ثانیا «حقوق اسلامی» دچار بحران معنا است. در اندیشه مستشرقی چون شاخت، فقه از کلام جدا شده و به عنوان حقیقتی صرفا تاریخی و جزئی محل توجه قرار می گیرد. حقوق اسلامی زمانی که ارتباط خود را با کلام از دست می دهد، در مورد پرسش های اساسی حیات انسان سخنی نمی گوید و امکان تولید معنا برای زندگی انسانی را از دست می دهد.
کلام فلسفی تأویلی ناصر خسرو(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
متن حاضر [گشایش و رهایش ناصرخسرو]، هم مورد علاقه فرد متخصص در مطالعات اسلامی است، و هم شخص غیرمتخصص. فرد متخصص، در این جا نظام فلسفی ای را می یابد که مولفه های صرفاً اسماعیلی، نوافلاطونی و مولفه هایی اصیل را در کنار هم جمع می کند که هم تاریخ خردورزی عقیده اسماعیلی را روشن می کند و هم أصالت پدیدآورنده آن را. این متن برای خواننده عادی، صورت بندی روشن گرانه ای از مسأله فراق، فراتر از بافت دینی و تاریخی آن در اختیار خواننده عادی قرار می دهد. متفکران اسماعیلی سده های میانی مانند ناصرخسرو و نصیرالدین طوسی، خود را تنها به عنوان متکلمان و سخنگویان جامعه مذهبی خویش ندیده اند، بلکه خود را به مثابه متفکرانی همه جانبه که حکمت فلسفی و درمان روحانی را به بشریت عرضه می کنند، دیده اند. آنها به بشریّت یاد می دهند که رهایش راستین در سایه تحوّل روحانی انسان از فعلیّتی است که به طور عمده حیوانی است، به کمال بالقوّه اش که در مرتبه فرشتگان قرار دارد. این دگرگونی در طریق عقلانی معرفت رخ می دهد، معرفتی که مشتمل بر علم طبیعت است و اذعان دارد به این که ابدان، تصویرهای ظاهری و ابزارهای روح اند. جاذبه اساسی تفکر اسماعیلی در درگیر بودن این تفکر با مسأله عامّ فراق است که روان کاوی، فلسفه وجودی و مارکسیسم معاصر، آن را جدّی ترین مسأله بشریت به شمار می آورند. شرح گونه های این کلان-موضوع، فراتر از حوصله این مقدمه است؛ موضوع عامّ این است که ما از بیگانه شدن از وضعیت آرامش و وفاق نخستین خود رنج می بریم و نیاز داریم که از طریق یک فرایند درمانی بازپیوستگی و یگانگی (دوباره)، به آن بازگردیم.