مقالات
حوزه های تخصصی:
روش تأویل براساس حکمت متعالیه، ویژگی های خاصی دارد. این روش وقتی برای فهم پدیده های اجتماعی به کار می رود، توصیفی عمیق از آنها عرضه می کند. هدف این نوشتار صورت بندی روش تأویل براساس حکمت متعالیه و با تأکید بر آراء آیت الله جوادی آملی است. در این مقاله پس از اشاره به مبانی و مراحل روش تأویل براساس حکمت متعالیه، به تبیین ""تأویل وجودی"" و ""تأویل مفهومی"" پرداخته و دو مرحله ""خرق حجاب"" و ""بازگشت به اصل"" برای رسیدن به چهره باطنی پدیده ها بیان می شود. یافته های این پژوهش چنین است: «دانشمند علوم اجتماعی با به کارگیری این روش پس از خرق حجاب های فهم پدیده اجتماعی، به اصل و چهره باطنی آنها که همان نماد و نشانه بودن است می رسد»؛ «چهره باطنی پدیده های اجتماعی، نشانه ها و نمادهایی هستند که اسما و صفات الهی را در صحنه اجتماعات انسانی و روابط حاکم بر آنها نشان می دهند»؛ نتیجه اینکه، فهم پدیده های اجتماعی، اعم از حقیقی و اعتباری، جز در پرتو فهم اسماء الهیِ حاکم بر آن ها امکان پذیر نیست.
دانش فلسفه حق، در اندیشه آیت الله جوادی آملی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مهم ترین مسائل دانش فلسفه حق عبارت اند از: مفهوم حق، انواع حق، صاحبان حق و منشأ حق. این مقاله با روش عقلی و کتابخانه ای می خواهد اندیشه آیت الله جوادی آملی را درباره این مسائل از آثار مکتوبشان استخراج کند. گزاره های زیر خلاصه اندیشه وی دراین باره است: 1. مفهوم حق (موضوع دانش فلسفه حق) مفهومی فلسفی است؛ 2. حق می تواند اساس چهار تقسیم قرار گیرد: منشأ؛ صاحب؛ تلازم یا عدم تلازم با تکلیف مقابل یا مجامع؛ قابلیت و عدم قابلیت انتقال از صاحب حق؛ 3. همه موجودات می توانند صاحب حق باشند؛ 4. خاستگاه همه حق ها خدای متعال است.
مبانی تعلیم وتربیت از دیدگاه آیت الله جوادی آملی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و..]
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی کلیات فلسفه تعلیم و تربیت
موضوع این نوشتار، تبیین مبانی تعلیم وتربیت از دیدگاه حضرت آیت الله جوادی حفظه الله است. در این مقاله تلاش کرده ایم با روش توصیفی تحلیلی، دیدگاه های ایشان را درباره مهم ترین مبانی تعلیم وتربیت گردآوری و تحلیل کنیم. باتوجه به گستردگی مباحثِ مبانی تعلیم وتربیت، ناگزیر از گزینش برخی مبانی بودیم؛ یعنی مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی. بخش مبانی معرفت شناختی درباره چند مبنا ازجمله حداکثری بودن دین و شمول آن نسبت به حوزه تعلیم وتربیت، اعتبار یافته های عقل و معتبر بودن داده های علوم انسانی تجربی است. بخش مبانی انسان شناختی نیز درباره دوبعدی بودن انسان، حی متأله بودن انسان، کرامت انسان و خلافت الهی است. جامعیت علمی استاد ازیک طرف، توجه به مسائل نوظهور در حوزه های مختلف ازجمله تربیت ازطرف دیگر و موضع گیری در حیطه های متنوع مرتبط با مبانی تعلیم وتربیت، زمینه مساعدی را برای گردآوری، تنظیم مبانی و مسائل تربیتی و طراحی نظام تربیتی از دیدگاه ایشان فراهم کرده است.
چگونگی امتداد یافتن فلسفه به علوم در فلسفه اسلامی با تأکید بر تقریر آیت الله جوادی آملی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مسئله اساسی پژوهش حاضر پاسخ گویی به این پرسش است که ازنظر فلسفه اسلامی، امتداد و بسط فلسفه به علومِ ناظر به زندگی چگونه رخ می دهد و فلسفه چگونه در تولید و تولد نظریه های علمی نقش آفرینی می کند. این مقاله می کوشد با روش توصیفی تحلیلی، ضمن بازخوانی آن دسته از مباحث فلسفه اسلامی (با توجه ویژه به تقریر آیت الله جوادی آملی) درباره رابطه فلسفه و علوم، ابتدا مهم ترین ابعادِ دیدگاه فلسفه اسلامی را درباره رابطه فلسفه و علوم توصیف کند و سپس با تحلیل منطقی نکته های این دیدگاه، دلالت ها، ظرفیت ها و افق گشایی های آن را درباره چگونگی امتداد فلسفه به علوم آورده ایم. ملاک تمایز در علوم، موضوع فلسفه و موضوع علوم و نسبت آن ها با یکدیگر، جایگاه موضوع، مبادی و مسائل در علوم و نسبت آن ها با یکدیگر از مهم ترین مسائل فلسفه اسلامی اند که چهارچوب نظری مناسبی برای بررسی چگونگی امتداد فلسفه به علوم فراهم می کنند که در بخش «بازخوانی» به آن ها توجه کرده ایم. در بخش پایانی نیز مهم ترین دلالت ها و ظرفیت های این بازخوانی برای چگونگی نقش آفرینی فلسفه در تولید و تولد نظریه های علمی در قالب پنج اصل بنیادین آمده اند که ازجمله آن ها می توان به نقش فلسفه در تأمین مقدمات برای اثبات برخی مسائل علمی، تأکید بر اشراف دانشمند بر مبادی فلسفی دانش خود، نقش این اشراف در تعمیق نظری و تدقیق استدلالی نظریه ها و همچنین تفسیر صحیحی از اصطلاح «فلسفه مضاف» و منطبق بر مبانی فلسفه اسلامی اشاره کرد.
دلالت معنایی مفاهیم جزئی و نقش آن ها در منطق ارسطویی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
بیشتر منطق دانان ارسطویی مفاهیم را به کلی و جزئی تقسیم و تمایز آن ها را تبیین می کنند؛ اما برخی معتقدند مفهوم جزئی وجود ندارد و تمام مفاهیم کلی اند. به نظر می رسد برای روشن شدن سرنوشت این تقسیم، باید ملاک تمایز مفهوم جزئی و کلی را به درستی تبیین کنیم. با روشن شدن این ملاک، میزان دلالت معنایی هریک از این دو مفهوم و تبیین صدق و کذب گزاره های متشکل از آن ها نیز روشن می شود. منطق دانان معتقدند نمی توان از مفاهیم جزئی در علوم برهانی بهره برد؛ زیرا علم یقینیِ همیشگی در اختیار انسان قرار نمی دهند؛ بااین حال، گاهی از مفاهیم جزئی در علوم برهانی استفاده شده است و برخی معتقدند قضایای متشکل از مفاهیم جزئی، یقین دائم برای انسان ایجاد می کنند. شاید بتوان سخن ایشان را باتوجه به سخن حکمای پیشین توجیه کرد.
پدیدارشناسی انسان و کیهان پیش و پس از انقلاب کپرنیکی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله چهار دیدگاه را درباره کیهان از اندیشه های روزگارِ باورهای اساطیری، روزگار پیدایش فلسفه در یونان باستان، منظومه ماندگار بطلمیوس در قرون وسطا و پیدایی علم جدید از یافته های نیکولاس کوزایی، کپرنیک، کپلر و گالیله بازجسته ایم و دلالت های اسطوره شناختی آن ها را در شش محور ارتباط خدا و کیهان، حیات انسان و جهان، انس انسان با کیهان و حیرتش از آن، گفت وشنود انسان با کیهان، طول و عرض کیهان و سرانجام رابطه علم و تجربه زیسته تبیین کرده ایم. ما بر حتمی بودن تأثیرات متافیزیکی و اسطوره شناختی هر نظریه علمی تأکید کرده ایم و با شواهد تاریخی نشان داده ایم این تأثیرات تابع اراده یا آیین و جهان بینی نظریه پرداز نیست.
کتابشناسی (ترجمه): معنای زندگی (ریچارد تیلور)(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
از نظر ریچارد تیلور مفهوم «بی معنایی» دشواری کمتری نسبت به مفهوم «معناداری» دارد. به همین دلیل او ابتدا به تعریف زندگی بی معنا، که بهترین نمونه آن افسانه باستانی سیسوفوس است، می پردازد و سپس از طریق مقایسه زندگی بامعنا را تعریف می کند. وی زندگی بی معنا را زندگی بیهوده می داند که مطلقاً هیچ حاصلی ندارد. بنابراین، زندگی بامعنا زندگی هدفمند خواهد بود. اما اگر هدف زندگی صرفاً خود زندگی باشد و انسان به فعالیت های تکراری بپردازد که به آن ها علاقه ای ندارد، زندگی او معنایی نخواهد داشت. همچنین اگر انسان به اهداف خود برسد و سپس به استراحت بپردازد و از نتیجه کارهایش لذت ببرد دچار ملال بی پایان می شود و زندگی اش بی معنا خواهد شد. تیلور نتیجه می گیرد که معنای زندگی عبارت است از انجام فعالیت هایی که اراده و علاقه ما به آن ها تعلق گرفته است. معنای زندگی چیزی جز ارضای امیال مان نیست. از این رو، معنای زندگی از درون ما نشأت می گیرد نه از بیرون.