مقالات
حوزه های تخصصی:
اکنون انسان در عصر ارتباطات و با وجود پدیده هایی از قبیل وبلاگ ها می تواند به دور از محدودیت های رسانه های پیشین آزادانه تصورات و نگاه خود را به درون و برون در فضای مجازی اینترنت بسط دهد. وبلاگ ها در دنیای امروز در حکم رسانه ای اند که نهادهای حکومتی بر آن ها نظارت کامل نمی کنند و به سبب ویژگی های خود توانسته اند محدودیت و موانع رسانه های پیشین را حذف کنند و از توان و آزادی بیشتری در تبادل اطلاعات و آرا برخوردار شوند. بنابراین، با این که وبلاگ نویسی توجه علم را به خود جلب کرده است، کار کمی در مورد اخلاق وبلاگ نویسی انجام شده است و در این زمینه گاهی با محدودیت هایی روبه رو بوده اند. در این مقاله، برای گردآوری داده ها و بررسی جایگاه اخلاق در وبلاگ از روش کتابخانه ای استفاده شده است. در نهایت، کدهای اخلاقی وبلاگ نویسی در چهار زمینه گفتن حقیقت (truth telling)، پاسخ گویی (accountability)، به حداقل رساندن آسیب (minimizing harm)، و نسبت دادن (تخصیص) (attribution) شناسایی شدند.
بررسی نقش تلویزیون در حوزه نقد و شیوه مناظره
حوزه های تخصصی:
رسانه ها با انتقال ارزش ها، هنجارها، و الگوها به مخاطبان باعث هم نوایی و هم سویی و تجانس فکری و عملی افراد جامعه می شوند. به عبارت دیگر، از آن جا که امروزه افراد اجتماع به طور گسترده ای با رسانه ها در ارتباط اند، از طریق آن ها می اندیشند، دنیا را از رهگذر آن ها می شناسند، و رفتارهای خود را براساس الگوهای برگرفته از آن ها سامان می دهند. در این زمینه، تلویزیون، ورای نقش رسانه ای اش، جایگاه خاص و نقش عمده ای در جامعه ایران دارد و همین مبنای تمرکز بر آن پیش زمینة عملیاتی کردن موضوع مقاله شده است؛ زیرا امروزه تلویزیون در هر خانه ای حضور پرقدرت دارد و این به سبب جذابیت آن است.
یکی از موضوعات مرتبط با ماهیت عملکردی تلویزیون حوزه نقد است. نقد را به صورت های متفاوت می توان در تلویزیون نمایاند که برگزاری جلسات مناظره یکی از آن هاست. در این میان، برای دست یابی به هر هدفی، شناخت ماهیت آن موضوع اهمیت زیادی دارد. در مورد مناظره در تلویزیون نیز فهم نقد در ابتدا و شناخت توانایی و ظرفیت تلویزیون در حوزه روش های آن، از جمله مناظره، بسیار مهم است. در این مقاله، براساس مدل های نظری انباشتی و شناختی بر پایة چهارچوب کاشت، نقش تلویزیون با توجه به تبیین مفهوم نقد و مباحث مربوط به آن و شیوة مناظره در حکم ابزاری آگاهی بخش بررسی شده است.
یافته ها براساس بررسی کارشناسی و اسنادی با رویکرد استنباطی و تحلیلی در ابتدا حکایت از لزوم شناخت نقد دارد، بدین مفهوم که نقدی نقد محسوب می شود که به مبانی و یا نتایج یک موضوع مربوط شود وگرنه نقد به حساب نمی آید. از طرف دیگر و در مرحله بعد، مناظره در حکم یک مجرا و یک منشأ عملیاتی شدن نقد باید معطوف به موضوعی مشخص و جزئی باشد و در آن ویژگی ها و مؤلفه های نظریة نقد با توجه به تلویزیون در حکم ابزاری آگاهی بخش و اطلاع رسان در گستره عمومی و هماهنگ با مصالح و منافع عمومی لحاظ شود.
پرداختن به فلسفة رسانه
حوزه های تخصصی:
فلسفة رسانه اصطلاحی است با سابقة کمی بیش از یک دهه. هنسن Mark B.) (Hansen، هارتمن (Frank Hartmann)، و سنبوث (Mike Sandbothe) از جمله کسانی اند که به طور اثباتی یا انتقادی این اصطلاح را مورد استفاده و بحث قرار داده اند. برخی نیز همانند دیبری (Regis Debray)، مارک تیلور (Mark Taylor)، و والتر بنیامین (Walter Bengamin) در مقابل فلسفة رسانه از رسانه شناسی (Mediology) سخن گفته اند و فلسفة رسانه را کژراهة شناخت رسانه و محکوم به نقص و اشتباه در باب رسانه دانسته اند.
اما فلسفة رسانه ـ شاخه ای بسیار نو از فلسفة معاصر ـ همچنان موضوع بحث های عمیق در باب رسانه است و رسانه شناسی، به رغم انتقادات سخت خود، نتوانسته است راه را بر آن ببندد. آنچه در زمینة بحث فلسفی در باب رسانه مهم است را می توان در قالب این سؤالات مطرح کرد: فلسفة رسانه چیست و چه تعریفی دارد؟ آیا فلسفه ورزی در باب رسانه نوعی هستی شناسی، معرفت شناسی، یا پدیدارشناسی رسانه است؟ و آیا می توان همچون فیلسوفان تحلیلی از رسانه و کارکردهای آن سخن گفت و فلسفه ورزید؟
مقالة حاضر، ضمن مروری مختصر بر تاریخچة پیدایش فلسفة رسانه، سعی دارد این موضوع را تعریف کند و در پاسخ به سؤالات بالا نوع فلسفه ورزی در باب رسانه را مورد بحث قرار دهد. از نظر مقاله، فلسفة رسانه، به رغم دلایل پیروان رسانه شناسی، امری است ممکن و آن عبارت است از شناخت فلسفی رسانه، بدین معنا که فیلسوف می تواند رسانه را همچون پدیده هایی مانند ذهن، علم، و هنر مورد واکاوی فلسفی قرار دهد و رسانه، اگرچه جدا از نسبتی که انسان (مخاطب) با آن پیدا می کند و به نوعی جدا از ماهیت آگاهی وجود مستقلی ندارد، در آگاهی و ادراک آدمی تأثیر دارد. سخن گفتن از نوع تأثیر رسانه در ادراک مربوط است به نگاه های هستی شناسانه، معرفت شناسانه، پدیدارشناسانه، و تحلیلی ما به رسانه.
شناسایی و اولویت بندی مؤلفه های نقش تلویزیون در توسعه فرهنگ کارآفرینی
حوزه های تخصصی:
مطالعات بسیاری بر اهمیت توسعه فرهنگی در مسیر توسعه کارآفرینی و رشد اقتصادی تأکید کرده اند، به طوری که به تدریج واژة فرهنگ کارآفرینی به صورت یک برساخته و مفهوم جدید شکل گرفته و ابعاد خاص خود را دارد. ابعاد شخصیتی شامل تمایل به ریسک پذیری، نیاز به توفیق، مرکز کنترل درونی، خلاقیت، استقلال طلبی، اعتماد به خود و در بعد دیگر شامل توانایی مدیریت دیگران و نفوذ در آنان، کار گروهی، پشتکار، و علاقه به کوشش می شود. در توسعه و نهادینه سازی فرهنگ کارآفرینی در جامعه، بنیان هایی چون خانواده، نهادهای آموزشی، دولت، شبکه های اجتماعی، صنعت، و رسانة جمعی مشارکت و تأثیر دارند. بنابراین، رسانه یکی از عوامل مؤثر در ارزش های فرهنگی افراد یک جامعه است. از این رو، انتظار می رود رسانة جمعی بتواند از مسیر تأثیر در ارزش های فرهنگی افراد به توسعة فرهنگ کارآفرینی کمک کند.
از آن جا که تلویزیون در سه سطح شناخت، انتقال ارزش ها، و جامعه پذیری بر مخاطب خود اثر می گذارد، براساس مدل نهادی، این پژوهش درپی یافتن پاسخ این سؤالات است که مؤلفه های نقش های شناختی، هنجاری، و تنظیمی تلویزیون چیست و در هر نقش این موارد چه اولویتی بر یکدیگر دارند. این پژوهش به صورت کیفی انجام و داده ها از طریق مصاحبه های عمیق گردآوری شده و مؤلفه های شناسایی شده با استفاده از آزمون ناپارامتری فریدمن اولویت بندی شده اند. تعداد 12 مؤلفة شناختی، 9 مؤلفة هنجاری، و 7 مؤلفة تنظیمی شناسایی و اولویت بندی شدند. چهارچوب مفهومی استخراج شده می تواند در توسعة نقشة راه ترویج فرهنگ کارآفرینی در تلویزیون مؤثر باشد.
یافته های این پژوهش حاکی از این است که بخش عمده ای از شناخت مخاطب از مقولة کارآفرینی می تواند از طریق کارکرد اطلاع رسانی صورت پذیرد و فرایند انتقال ارزش ها از طریق کارکرد سرگرمی مؤثرتر از آموزش مستقیم است. همچنین، امکان ایفای نقش تنظیمی به روش های گوناگونی مانند شکل دهی شبکه های اجتماعی امکان پذیر است. مؤلفه های شناسایی شده در قالب چهارچوب مفهومی پژوهش چه بسا مورد توجه سیاست گذاران و برنامه سازان رسانة ملی ایران قرار گیرد.
مدل مفهومی تبیین گفتمان حاکمیت، مردم، و رسانه با رویکرد پدافند غیرعامل
حوزه های تخصصی:
اهمیت رسانه در حکمرانی جدید در قالب مباحثی چون «حکمرانی خوب» همواره مورد تأکید کارشناسان مدیریت دولتی و مدیریت رسانه بوده است. از سوی دیگر، محققان علوم سیاسی و مطالعات بین الملل نیز در قالب موضوعاتی چون دیپلماسی رسانه، پروپاگاندا، و جنگ نرم به نقش رسانه در شکل دهی قدرت نرم ملل و مکاتب اشاره کرده اند. با این حال، بررسی موضوع از یک سو از نبود تبیین جامع نگر و عملیاتی از نقش رسانه در مدیریت هوشمندانة امور داخلی کشورها و از سوی دیگر از تعاملات و روابط بین الملل آن حکایت دارد. این موضوع در عصر جهانی شدن و در کشوری چون ایران، که چندین دهه با هجمة نرم و سخت عوامل داخلی و خارجی مواجه بوده است، بیش از پیش اهمیت می یابد. این پژوهش با مرور قاعده مند مبحث رسانه، فرهنگ، حکمرانی، و قدرت نرم آغاز شده است. در ادامه، پس از بررسی الزامات و کارکردهای رسانه در فضای جنگ نرم، موارد استنتاجی در قالب الگویی عملیاتی از سیاست گذاری رسانه عرضه شده و در پایان نیز یافته ها و الزامات اجرایی و کاربردی جمع بندی شده است. به نظر می رسد رسانه ای با دغدغه های اخلاق مدارانه و ملی گرایانه در عصر جهانی شدن برای نیل به تعالی می بایست حائز چهار کارکرد جذب، تدافع، تهاجم، و تدبیر باشد. در تعریف این مقاله، رسانة متعالی رسانه ای است که هم در بعد داخلی و هم در بعد سیاست خارجی، در تدبیر و توسعة امور، در کنار مردم و حاکمیت و مبتنی بر فرهنگ ها و ارزش های پایة جامعه باشد. نتایج این پژوهش می تواند چهارچوبی برای مطالعات و سیاست گذاری های جامع نگر در عرصة پدافند نرم و در نتیجه زمینه ساز تثبیت و توسعه قدرت هوشمند فرهنگ یا ایدئولوژی مورد نظر باشد.
هویت در عصر رسانه های دیجیتال
حوزه های تخصصی:
توسعة شبکه های ارتباط الکترونیکی هویت اجتماعی انسان را وارد مرحلة جدیدی کرده است. در این مرحله، افراد با فرهنگ ها، نژادها و شرایط محیطی خاص خود می توانند در تشکیل هویت جمعی انسان نقشی فعال ایفا کنند، هرچند این کثرت ممکن است در یک برخورد ناصحیح به هرج ومرج بیانجامد، برخورد منطقی، نظام مند و مبنایی بشریت را از حاکمیت تک صدایی سوژة غربی رها می سازد. این امر مستلزم رویکردی پدیدارشناسانه است؛ که فرهنگ های بشری را پاس بدارد و راه های مسالمت آمیز زندگی در دهکدة جهانی را با ارزش های جهان شمول، که برآمده از تمدن همة بشریت است، پیشنهاد کند. در این تجربه، طی فرایندهای تعامل اجتماعی همواره گفتمان های متنوع بازسازی می شوند و خرد جمعی دائماً در حال توسعه خواهد بود. همچنین عواطف به علائق جمعی مبدل می شوند تا انسان بتواند به افراد بیشتری عشق بورزد و در غم آنان سهیم باشد.
مرگ سوژه در هنر جدید رسانه ای
حوزه های تخصصی:
هنر جدید رسانه ای یکی از تحولات هنری است که از دل هنرهای معاصر برآمده است. پیدایی هنرهای معاصر با جدایی از مؤلفه ها و مقاصد هنر مدرن ممکن شد و از میان آن ها تأکید بر سوژة هنرمند مهم ترین مؤلفة هنر مدرن بود که هنرهای معاصر به دنبال جرح و تعدیل آن بودند. سوژه محوری هنر مدرن، در نهایت به انتزاع و خود آئینی هنر انجامید، اما جریان هنرهای معاصر، که واکنشی نقادانه به هنر مدرنیستی بود، مجال دگر آئین شدن هنر را فراهم ساخت. از نتایج این دگر آئینی می توان به وابستگی هنرها به رسانه های فراگیر اشاره کرد، به نحوی که رسانه ها بیش از هر مؤلفة دیگری در هنر تأثیر نهادند و سبب شدند که سوژه هنرمند در هنرهای معاصر تضعیف و سپس در هنر جدید رسانه ای حذف شود.
باز شناسی نقش فیلم مستند در آموزش تاریخ
حوزه های تخصصی:
تاریخ مجموعه ای سترگ درباره زندگی اقوام و ملت های گوناگون در گذر زمان است. ملت ها می کوشند با حفظ دانش تاریخی و انتقال آن به نسل های بعد هویت خود را پاس دارند. اما ماهیت غیر عینی تاریخ و انقطاع زمانی میان گذشته و حال رویدادهای تاریخی را برای نسل امروز تجربه ناپذیر می سازد که این حفظ و انتقال دانشِ تاریخی را دشوار می کند. در نظام های آموزشی جدید، هدف از آموزش تاریخ به خاطرسپردن اسامی متعدد نیست، بلکه تقویت قدرت تحلیل افراد از رویدادهای تاریخی و بررسی تأثیر آن در زندگی امروز جوامع انسانی است. بر این اساس، یافتن راه های بهتر در آموزش تاریخ و آسیب شناسی شیوه های کنونی آموزش تاریخ یکی از مهم ترین حوزه های علوم انسانی است و همواره مورد توجه صاحب نظران بوده است. یکی از موضوعات مؤکد در آموزش تاریخ به کارگیری انواع رسانه ها برای کمک به درک بهتر مخاطبان از موضوعات درسی است، اما متأسفانه آموزش تاریخ در ایران چندان مورد توجه قرار نگرفته است. فیلم یکی از ابزارهایی است که می تواند به انتقال اطلاعات به مخاطبان و بازسازی گذشته در ذهن آنان کمک کند. در میان انواع فیلم ها، گونه های مختلف فیلم مستند به لحاظ اتکا بر واقعیات و منابع متقن یکی از بهترین ابزارهای آموزش تاریخ و بازنمایی رویدادهای گذشته برای مخاطبان است. این مقاله براساس نظریه های رایج در دو حوزة فیلم های مستند و آموزش نوین در جست وجوی بازشناسی جایگاه و اهمیت فیلم مستند در آموزش تاریخ و با هدف مطالعة بین رشته ای در دو حوزه تاریخ و هنر نگاشته شده است. در این مقاله تأکید شده که استفاده از هرگونه فیلم و تصویر متحرک که براساس واقعیت ساخته شده نیازمند شناخت اولیه استادان و آموزگاران از انواع فیلم مستند و کاربردهای آموزشی آن درباره تاریخ اجتماعی و سیاسی کشورهای گوناگون است.