شاعران از شیوه های گوناگونی برای آفریدن مضامین و آراستن کلام خویش بهره برده اند و سخن شناسان و ناقدان کوشیده اند که اسباب و ساز و کار این زیباییها را بیابند؛ بر آنها نامی بنهند و برایشان قواعدی وضع نمایند. شگفت است که یک نوع برجسته، زیبا و پرکاربرد از ظرایف ادبی که در نخستین اشعار بازمانده فارسی، به وسیله رودکی به کار گرفته شده، همچنان تا امروز، بی نام و نشان باقی مانده است. این آرایه اختصاص به مواردی دارد که شاعران با هر کدام از حروف الفبا به طور مجزا یا با جدا کردن حرف یا حروفی از کلمه، برجستگی ویژه ای بدان بخشیده اند و بدین وسیله مفاهیمی عالی را لباسی آراسته پوشانده اند. از میان انواع فراوان آن در سالهای اخیر یک نوع آن را بازی با حروف یا بازی با واژگان خوانده اند؛ در حالی که فقط به آن یک نوع کم ارزش می توان عنوان «بازی» داد و اکثر قریب به اتفاق آنها، مضمون آفرینی های شگرفی هستند که با آراستگی خاصی ارائه شده اند و ارتباط چندانی نیز با بچه بازی با حروف یا بازی با واژگان خوانده شده، ندارند. لذا برای نخستن بار به طور ویژه به بررسی این نوع هنری پرداختیم و عنوان آرایش و آفرینش واکی را برای آن برگزیدیم.در این مقاله اغلب ابیات واج آراسته خاقانی که غالبا زیبایی شگفت انگیزی دارند و برخی از ابیات هنرمندانه شاعران دیگر، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است و در رهگذر بیان زیباییها، سعی شده که گره مفاهیم ابیات نیز گشوده گردد.
سنایی غزنوی، از شاعران سده ششم هجری و نخستین سراینده بزرگ شعر عرفانی در سبک عراقی است. او مثنوی حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه را که بیانیه شعر نمادین عرفانی به شمار می رود، سروده است. تمثیل شهر کوران را نیز در شعر فارسی، نخستین بار سنایی در حدیقه و پیش از سنایی، ابوحیان توحیدی در سده چهارم هجری در مقابسات خویش، به منظور شرح سخنی از افلاطون، به نثر عربی نقل کرده است.کوری نام رمانی از ژوزه ساراماگو، نویسنده پرتغالی وبرنده جایزه نوبل ادبی در سال 1998 میلادی است. نگارنده در این مقاله، با تاکید بر دو اصلاح اقتباس و توارد، به بررسی و نقد تطبیقی این آثار پرداخته است.
سیر پژوهش درباره شعر و اندیشه خاقانی به ویژه در دو دهه اخیر رو به رشد بوده است؛ با این وجود شعر و شاعر دیرآشنای سده ششم ه ق. همچنان پژوهشهای بسیاری را می طلبد. از جمله ضروری ترین تحقیقات در مسیر خاقانی پژوهی، ارائه تصحیحی پاکیزه تر نسبت به دو تصحیح ارزنده - اما نیازمند بازنگری – از استاد علی عبدالرسولی و دکتر ضیا الدین سجادی است.این مقاله می کوشد تا دو واژه «خفتند» و «کاها» را در دو بیت زیر از قصیده مشهور حرزالحجاز خاقانی مورد بررسی و تحلیل قرار دهد و دلایل خود را در ترجیح تصحیح این دو واژه به «جفتند» و «طاها» اقامه کند:- عقل و جان چون یی وسین بر در یاسین خفتند تن چو نون کز قلمش دورکنی تا بینند - خاک مشکین که ز بالین رسول آورده است حرز بازوش چو الکهف و چو کاها بینند
شعر فارسی در چهار دوره سبک «خراسانی»، «عراقی»، «هندی» و «بازگشت»، شعری است معطوف به معانی و اندیشه های گوناگون اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی ، سیاسی و غیر آن. شاعران بزرگ فارسی گو نیز ارزش و اعتبار معنی را در شعر بسی والاتر از نقش و جایگاه مختصات زبانی و شیوه های تعبیر و بیان دیده اند و معنی را یکی از دو عنصر اصلی سبکها – و حتی گاه تنها عنصر آن – خوانده اند. در روزگار ما نیز تیره خاصی از نقادان، معنی را یکی از دو پایه اساسی سبکها دانسته اند. امعان نظر در این گونه آرا و اندیشه های سبک شناختی ایجاب می کند که ویژگیهای سبکی و شعر فارسی را به مختصات ظاهری و مباحث صوری آن محدود نکنیم و در این کار عرصه های پهناور معنی را نیز در کار سبک شناسی دخالت دهیم.
قرن ششم، گویی عصر شاعران متلون و متزلزل و بی بهره از پشتوانه های قابل اتکای اجتماعی، اقتصادی و فکری و عقیدتی است. این شاعران نه مثل برخی از اسلاف خود – مانند رودکی و عنصری – از صله ها و حاتم بخشی های بی پایان ممد وحانشان برخوردارند و نه مثل بعضی از اخلاف کریم طبع و بلند نظر خود – همانند عطار و مولانا – به دور از محیط دربار، در پی کشف و تجربه آفاق و قلمروهای ناشناخته انسانی، هنری و سخنوری اند.جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی، یکی از نمونه های بارز شاعران این دوره است. او هم دل در گرو معتقدات دینی و ارزشهای اخلاقی دارد و هم در اثر ناگزیری یا فزون طلبی، عملا آنها را نادیده می گیرد. هم مدح و غزل می سراید و هم خود را به سبب سرودن آن ملالت می کند. هم از حکمت و معرفت نشان دارد و هم آثار تزلزل و تلون در وجنات سروده هایش هویداست و این همه، چنان نیست که بتوان آن را به تنوع طلبی و عادت گریزی ذاتی شعر و هنر نسبت داد و دامان شاعر را از اتهام آلودن گوهر هنر به هوسها ونیازهای حقیر، مبرا دانست؛ اما در عین حال نباید فراموش کرد که شعر این دسته از شاعران، بیش از آنکه سند تغیر احوال و بی ثباتی شخصیت آنان باشد، آینه بی غبار روزگارانی است که در آن مسندنشینان ناسزاوار حکم می رانند و جریان شعر و هنر را بر بستر هوسها و امیال خام خود به هر سو می کشانند.
کتاب «معارف» تنها اثر باقی مانده از بها ولد، محمد بن حسین خطیبی بلخی، پدر مولانا است. بها ولد و اثرش «معارف» در طول تاریخ مورد بی توجهی ادیبان و دوستداران عرفان و ادبیات بوده است. ولی امروزه عرفان صادقانه و ساده و ناب و بی لفظ بازی او مورد توجه بیش از پیش ایرانیان و محققان وعرفان دوستان غربی واقع شده است. این کتاب بر خلاف آنچه از نامش تصور می شود، مجوعه منظمی از اندیشه ها و عقاید نیست بلکه حاوی مجموعه ای پراکنده و نامنظم از افکار، بیان رویاها، تصورات، تعمق در معنی و تفسیر برخی آیات قرآنی و تاویل عرفانی آنها، تفکر در مورد مسائل کلامی چون جبر و اختیار و... و گاهی گلچینی از مواعظ و خطابه های اوست که بدون هیچ ترتیب موضوعی توسط خود او یا دیگران کنار هم جمع شده و بعدها نام «معارف بها ولد» به خود گرفته است. عرفان او، عرفان مثبت و جمع گرا (صحبت) و به دلیل تاکید بر انس و جمال و معیت مهرآمیز الهی مبتنی بر احساس شادی ومسرت و مزه (در برابر عرفان متکی بر زهد و خوف) است. حجاب یکی از مقوله های عرفانی مطرح شده در این کتاب است. در این مقاله ابتدا حجاب عرفانی را با توجه به اقوال متقدمین صوفیه تعریف کرده و سپس اندیشه های بها ولد را در این مورد به تفصیل بررسی نموده و آن گاه بازتاب اندیشه های بها ولد را در مثنوی نشان خواهیم داد.
سرودن شعر به گویشهای محلی در شعر کلاسیک فارسی گستردگی چندانی نداشته و شاعران همواره اشعار خود را به زبان فارسی دری که زبان معیار شعر فارسی به شمار می آمده، می سروده اند. اگر از فهلویات بابا طاهر بگذریم، درگلستان سعدی و مثلثات او و همچنین در دیوان حافظ ابیات اندکی به گویش قدیم شیراز می توان دید. در شعر معاصر فارسی، استفاده از شعر گویشورانه بیشتر در میان شاعران کلاسیک معاصر و به عنوان نوعی «تفنن» دیده می شود اما در سال 1306 نخستین کوشش در پیوند دادن اشعار عامیانه با شعر گویشورانه به وسیله ملک الشعرا بهار انجام گرفت و بعدا در سال 1332 شاملو با سرودن منظومه «پریا» کوشش بهار را به اوج رساند. منظومه «قصه دخترای ننه دریا» چند سال بعد سروده شد و فروغ فرخزاد با تاثیرپذیری از شاملو منظومه «به علی گفت مادرش روزی» را درفاصله سالهای 38 تا 42 سرود. هر سه منظومه دارای پیامهای اجتماعی برای مخاطبان بزرگسال بودند اما بعدا برخی از آنها به سبب زبان گویشورانه و لحن کودکانه ای که در آنها وجود داشت در زمره ادبیات کودکان نیز به شمار آمدند.در این مقاله پس از بحث درباره سابقه شعر گویشورانه به بررسی سه منظومه مزبور پرداخته می شود.