پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به نظر میرسید که نظام شورایی به دلیل خوانا بودنش با ارزشهای اسلامی و نیز با نفوس انقلاب با محبوبیت خارق العادهای روبرواست . با اینهمه عواملی چون بروز جنگ در مرزها، و نیز اینکه شعار تشکیل شوراها به ابزار اپوزیسیون تبدیل شد و اندیشه برقراری نظام شورایی- به ویژه شوراهای محلی و منطقهای- سریعاً جای خود را به یک نظام متمرکز پارلمانی همانند آنچه قبل از انقلاب بود داد. این مقاله مروری است بر گفتارها و نیروهای مختلف درگیر در این افت و خیز محبوبیت نظام شورایی!
وجود امروزی کشوری به نام ایران که برخی جوانب تمدن ایرانی را در خود دارد -جوانبی که نه فقط وی را به کشورهای همسایه پیوند میدهد بلکه از پیوندی تاریخی حکایت دارد-، به این معنا نیست که چیزی به نام تمدن ایرانی امروز وجود دارد. مبانی اجتماعی یک چنین تمدنی کاملاً تغییر کرده است. نویسنده مقاله بر این نظر است که تلاش برای بازسازی این تمدن به حرکت امروزی ایرانیان برای هماهنگ کردنِ نهادهای سیاسی و اجتماعی خود با اندیشه مدرن و معاصر لطمه خواهد زد. سیاست خارجی ایرانِ امروز باید از نیازهای روزمره کشور ذهنی یا عینی برخواسته از شرایط تمدن قدیمی ایران.
آیا در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی می توان در ورای تضادها و کشمکشهای شدید فرهنگی ـ سیاسی به پیدایش نظم اخلاقی و توافق سیاسی پایدار امید داشت؟ این مقاله با تکیه بر الگوی تکثرگرای روندی نشان خواهد داد که پیش شرط برقراری توافقهای برتر و ارزشمندتر در سطح جامعه، باور و پایبندی همگان به اخلاق ارتباطی و اتکای کنش جمعی بر گونه ای از هنجارهای رفتاری است که با شرکت در گفتگوهای عقلانی قابل حصول است. این نوع اخلاق جهان شمول که دارای ریشه های عمیقی در فرهنگ خردگرا و استدلال پذیر ایرانی ـ اسلامی است، افزون بر بهره مندی از پیامدهای مثبتی چون ارائه سازوکار عملی برای حصول وفاق، تاکید بر برابری افراد در توانش ارتباطی، پایه گذاری جامعه ای دربرگیرنده و نفی نقش نیروهای اجبارگر در ایجاد وفاق، می تواند دارای برخی پیامدهای منفی چون نفی اقتدار امور مقدس و ارائه طرحی غیرواقعی نیز ارزیابی شود. از این منظر، بازسازی و ارتقای اخلاق عملی نهادینه شده، فارغ از ضرورت و اهمیت آن، نیازمند اتخاذ شیوه ای اندیشیده شده و صبورانه است؛ به گونه ای که با حفظ مزایای بنیانهای اخلاقی کنونی جامعه ایرانی، چگونگی بازتولید و شکوفایی آن را جهت گام برداشتن در مسیری تکاملی محقق سازد.
روز 17 دی 1356 شاه دست به ریسک بزرگی زد که بعدها از آن به عنوان نوعی انتحار سیاسی تعبیر شد. عصر این روز، روزنامه اطلاعات در شماره 15506 با درج مقالهای با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» توفانی بپا کرد. در مقاله یاد شده به امام خمینی به گونهای کینهتوزانه و بیمارگونه حمله شده بود و از وی به عنوان «مردی ماجراجو ولی بیاعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری و بهخصوص جاهطلب» یاد شده بود؛ «مردی که سابقهاش مجهول بود و به قشریترین و مرتجعترین عوامل استعمار وابسته بود و چون در میان روحانیون عالیمقام کشور، با همه حمایتهای خاص موقعیتی به دست نیاورده بود، در پی فرصت میگشت که به هر قیمتی هست خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند» و در ادامه آن نیز تهمتهای ناروا و ناجوانمردانه دیگری به رهبر جنبش اسلامی ملت ایران وارد شد و این در حالی بود که بر آمدن رژیم پهلوی، خود زاییده سیاستهای استعماری انگلستان بود.
هدف از این مصاحبه شناخت دلایل ایران ستیزی نزد اعراب منطقه است. مصاحبه شونده بر این نظر است که ایران ستیزی دو دلیل اصلی دارد که یکی به سابقه تاریخی روابط ایران با اعراب بازمیگردد و دیگری به تحولات ایران در منطقه در قبل و بعد از انقلاب اسلامی مربوط است. او به این دو دلیل، دلیل سومی را که از آمریکا و اسراییل سرچشمه میگیرد اضافه میکند. مصاحبه شونده بر این نظر است که برای تخفیف این مساله ایران باید اولاً اعراب را در تعیین نوع روابطشان با اسراییل آزاد بگذارد و دوم به اهمیت منطقه برای جهان به دلیل وجود منابع نفتی آگاه باشد.