رویکردِ زاهدانه ، یکی از کهن ترین جریان های فرهنگی و اجتماعی دوره اسلامی است که چندان که باید نتوانسته خود را از سایه تصوفِ اسلامی بیرون کشد و ابعادِ خود را آن چنان که شایسته است بشناساند . بدین منظور، این مقاله به واکاویِ گوشه ای از تاریخ و فرهنگِ دوره اسلامی پرداخته است. شناساییِ پیوندهای زهد و تصوف و توجه به ویژگی های رویکردِ زاهدانه ، که نشان دهنده سیالیتِ این جریانِ عظیمِ فرهنگی و اجتماعی است ، بیان می دارد که چگونه دنیاگریزی و ساده زیستیِ همراه با ترسِ از عذابِ الهی به عنوانِ رویکردِ نخستینِ این جنبش، آرام آرام و به اقتضای تغییراتِ سیاسی- اجتماعی حاکم بر جامعه، جای خود را به گفتمانِ اعتراضی و پویا در نقدِ انحراف از مبانیِ اسلام در دوره اموی داد . پس از این سرفصلِ مهم و در پاسخ به نیازهای بنیادینِ فکری و فرهنگی، براساسِ رویکردِ تغییر و تکامل، شرایط برای پذیرشِ خصلت های عرفانی مهیا گردید .
کردها یکی از اقوام کهن ایران زمین هستند که پیشینه آنان به ژرفنای اسطوره ها باز می گردد ؛ کما این که همین ویژگی یکی از انگیزه های التفات مورخان و پژوهش گران به مناطق کردنشین شده است . البته ، لازم به یادآوری است که برخی از مناطق ، مانند بیلوار که درحد فاصل میان کردستان و کرمانشاهان واقع شده است ، کم تر مورد توجه مورخان و جامعه شناسان قرار گرفته است.
پژوهش حاضر، که با روی کرد جامعه شناسی تاریخی به سیر تحول وتطوراوضاع تاریخی و اجتماعی بیلوار پرداخته ، برآن است تا با بررسی خاست گاه اقوام ساکن دراین منطقه وانگاره های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی آنان ، به شناخت بخشی از این خطه کردنشین نایل آید ، زیرا منطقه بیلوار به رغم پیشینه ای ژرف ، به علت نبود راه های تجاری و ارتباطات گسترده با سایر مناطق ، نه تنها مورد التفات ارباب قدرت و ثروت قرار نگرفته است ، بلکه بیش تر در زمینه های سیاسی و اقتصادی به صورت منطقه ای پیرامونی و حاشیه ای ، میان اورامانات در غرب و دینور در شرق و جنوب شرقی ، بوده است.
در میان مؤلفه های چندلایه و ترکیبی هویتی ایران دوره ساسانی، آگاهی و تعلق تاریخی یکی از مهم ترین آنهاست که کمتر در پژوهش های مربوط به این عصر بدان توجه شده است. این عنصر هویتی در دوران پیشا ساسانی نیز وجود داشت، اما در این دوره با توجه به نگرش و ایدئولوژی سیاسی دینی ساسانیان و دادن رنگ و لعاب عامدانه به آن و حرکت در جهت مشخص و تعریف شده، اهمیت بیشتری یافت؛ زیرا از نظر مؤسسین سلسله، با اهتمام به این و اسطوره های ایرانی، نوعی آرمان اجتماعی و سامان فکری در جامعه به وجود می آمد و باعث یگانگی و همدلی طبقات مختلف مردم می شد. به عقیده ساسانیان، در کنار دین زردشتی، آگاهی و تعلق مشترک تاریخی یکی از عناصر اصلی برقراری وحدت و همبستگی اجتماعی در قلمرو «ایرانشهر» بود که موجب ایجاد نوعی «هم پندار گرایی تاریخی» در میان آنان می گشت. شکل گیری این آرمان از همان دوران اولیه روی کار آمدن خاندان ساسانی و اردشیر قابل ملاحظه است. هدف از این پژوهش باستناد به منابع و روش توصیقی- تحلیلی اثبات این آگاهی تاریخی است.
فلسفه تاریخ گرچه همانند بیشینه دانش های بشری شواهد و حتی ریشه هایی در دانش های سنتی شرق مسلمان دارد، ولی به عنوان یک شاخه معرفتی مستقل در غرب سامان یافته و سپس وارد سرزمین های شرقی شده است. وضعیت کنونی دانش در ایران، اسلامی به ویژه با توجه به ضرورت ها و زمینه های تحول در علوم انسانی، مجالی برای درانداختن طرحی نو در زمینه فلسفه تاریخ را فراهم آورده است. مقاله حاضر پس از مروری بر اهم مباحث دو شاخه اصلی فلسفه تاریخ، یعنی فلسفه نظری تاریخ و فلسفه انتقادی تاریخ، کاستی های تقسیم بندی موجود را مورد توجه قرار داده و سپس پیشنهاد مستدل خود را برای بومی سازی مباحث فلسفه تاریخ متأثر از آموزه های دینی در پنج محور اصلی بدین شرح مطرح ساخته است: فلسفه فراتاریخ، فلسفه مجموعه رویدادهای تاریخی، فلسفه رویداد تاریخی، فلسفه علم تاریخ و فلسفه گزارش های تاریخی.
عینیت یکی از مسایل مطرح شده در فلسفه علم تاریخ است که در قرون اخیر نظر فیلسوفان و مورخان را به خود جلب کرده است. اختلاف نظر آنان بر سر این مساله باعث شکل گیری دیدگاه های متفاوتی گردیده است. قبول یا رد عینیت در تاریخ پژوهشگر تاریخ را ملزم به پاسخگویی به سوالاتی در این زمینه می کند. نظر به اینکه تعدادی از فیلسوفان و پژوهشگران تاریخ این موضوع را پیچیده ترین و گیج کننده ترین مباحث فلسفه علم تاریخ شمرده اند، متاسفانه با گذشت سال ها، هنوز هم پژوهشگران تاریخ با همان عنوان از مساله عینیت یاد می کنند. مقاله حاضر ضمن رد این دیدگاه، درصدد آن است که با نگاهی جدید به عینیت، جایگاه آن را در مطالعات تاریخی مورد بررسی قرار دهد و به موانع دست یابی به آن بپردازد.