هدف این نوشته آن است که با بررسی نظریه ها و مدل های روان شناسان اخلاق و پیوند زدن این مباحث با مفهوم «استعاره»، پیشنهادی کاربردی برای تقویت تفکر اخلاقی کودکان، از طریق بازی و ادبیات ارائه کند. ابتدا به بررسی الگوی پیاژه برای رشد اخلاقی کودک میپردازیم و سپس بحث را با بررسی آراء کولبرگ، از دیگر روان شناسانی که در قالب رویکرد شناختی، به این موضوع نگاه کرده است، دنبال میکنیم. در ادامه، با بیان برخی انتقادهای وارد بر این رویکرد، به بررسی آراء گیلیگن، از نظریه پردازان فمینیست، در باب نسبت رشد اخلاق و «روایت» میپردازیم. سپس با طرح نکاتی دربارة تعریف مفهوم استعاره، به استعاره های مفهومی و غیر زبانی خواهیم پرداخت. هدف از این نکات آن است که بتوانیم «بازی»، به ویژه «بازی وانمودی» را به عنوان نوعی استعارة مفهومی تعمیمیافته تعریف کنیم. چنین تعریفی به ما اجازه میدهد که در چارچوب رویکرد روایت محور به اخلاق، به امکانات بالقوة ادبیات و بازی به عنوان یکی از مهم ترین سرچشمه های تقویت قوة اخلاقی کودکان بیشتر واقف شویم.
هدف از این پژوهش، بررسی تاثیر الگوی آموزش خوش بینی به روش قصه گویی بر تغییر سبک اسناد بدبینانه به خوشبینانه درکودکان دبستانی سال چهارم و پنجم ابتدایی بوده است. روش پژوهش مورد استفاده تجربی با طرح دو گروه آزمایش و کنترل با پیش آزمون، پس آزمون و آزمون پیگیری می باشد. از پرسشنامه سبک اسناد کودکان گازلو ((CASQ جهت جمع آوری اطلاعات استفاده شد. گروه نمونه از بین داوطلبان شرکت در کارگاه قصه گویی انتخاب شد و با روش همتا کردن بر اساس نمره ی پیش آزمون سبک اسناد، آزمودنیها به دو دسته همطراز تقسیم شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. گروه نمونه شامل 30 نفر بوده است. طرح آزمایشی طی 12جلسه اجرا شد و دو هفته بعد از اتمام جلسات پس آزمون و 6 ماه بعد، آزمون پیگیری اجرا شد. نتایج نشان داد که الگوی آموزش خوش بینی به روش قصه گویی، باعث تغییر سبک اسناد بدبینانه به خوشبینانه در کودکان دبستانی شده است. همچنین کاربردپذیری این روش منجر به پایداری نسبی اثرات آن بعد از 6 ماه شده است. بنابر این می توان سبک تبیین کودکان را با استفاده از الگوی آموزش خوش بینی به روش قصه گویی تغییر داد و با آموزش خوشبینی به کودکان می توان بسیاری از مشکلات ناشی از اسناد بد بینانه را کاهش داد.