مقدمه: ساختار بعضی خانوادهها شرایط لازم را برای به کار گیری خشونت علیه زنان و کودکان فراهم میآورد. این تحقیق سعی دارد از دریچهی نوع روابط حاکم در خانواده به بررسی پدیدهی خشونت علیه زنان بپردازد .
روشکار: این تحقیق با استفاده از روش همبستگی روی زنان جامعهی شهری استان لرستان در سال 1386 صورت گرفته است. حجم نمونهی آماری بر اساس فرمول کوکران 383 نفر در نظر گرفته شد. جمعآوری اطلاعات از طریق پرسشنامه شامل سه قسمت 1- سئوالهای مربوط به اطلاعات جمعیتشناختی 2- پرسشنامهی خشونت علیه زنان حاج یحیی 3- پرسشنامهی محقق ساختهی انواع روابط خانوادگی صورت گرفت. در تحلیل دادهها از روش ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل واریانس یکطرفه و رگرسیون چند متغیری به روش گام به گام استفاده شد.
یافتهها: در بین انواع خشونت، خشونت روانی و جسمی بیش از سلیر اشکال آن در زنان تجربه میشود، همچنین بین خشونت و الگوهای همکاری، همفکری، همدلی، هماهنگی و روابط گفتمانی و داشتن اختیار زن در تصمیمگیری همبستگی معکوس معنیداری وجود دارد (001/0>P) و از سوی دیگر بین وجود الگوی پرخاشگری در خانوادهی پدری و تصور سلطهگرایانهی مرد نسبت به زن رابطهی مثبت معنیداری موجود است (001/0>P).
نتیجهگیری: زمانی که روابط اعضای خانواده بر اساس تشریک مساعی و همکاری با یکدیگر باشد، میزان خشونت خانگی کاهش می یابد.
هدف اصلی این پژوهش مطالعه تأثیر واسطه ای نشخوار خشم بر رابطه بین ابعاد خشم و مهار خشم شامل خشم صفت، خشم حالت، خشم درونی، خشم بیرونی، مهار خشم درونی و مهار خشم بیرونی با سلامت جسمی در نمونه ای از جمعیت عمومی بود. ششصد و هشتاد و هفت زن و مرد ایرانی (332 مرد، 355 زن) با اجرای مقیاس خشم چند بعدی تهران (TMAS)، مقیاس نشخوار خشم (ARS) و مقیاس سلامت جسمی (PHI) به صورت داوطلب در این پژوهش شرکت کردند. نتایج پژوهش نشان داد که سطوح بالاتر خشم با سطوح پایین تر سلامت جسمی و سطوح بالاتر بیماری جسمی مرتبط بود؛ و سطوح بالاتر مهار خشم با سطوح بالاتر سلامت جسمی و سطوح پایین تر بیماری جسمی رابطه دارد. تحلیل نتایج پژوهش نشان داد که ابعاد خشم و مهار خشم به واسطه نشخوار خشم در دو جهت متضاد بر شاخص های سلامت جسمی تأثیر می گذارند. افزایش خشم از طریق نشخوار خشم با کاهش سلامت جسمی و افزایش بیماری جسمی رابطه داشت و افزایش مهار خشم از طریق نشخوار خشم با افزایش سلامت جسمی و کاهش بیماری جسمی مرتبط بود. بر اساس یافته های این پژوهش، تأثیر واسطه ای نشخوار خشم در رابطه بین ابعاد خشم صفت، خشم حالت و مهار خشم درونی و بیرونی با سلامت جسمی کامل و برای ابعاد خشم درونی و خشم بیرونی با سلامت جسمی جزیی بود.
ارزش ها نقشی اساسی در تبیین، کنترل، هدایت و پیش بینی کنش های افراد ایفا می کنند و شیوه جهت گیری، کنش و تعامل آن ها را نسبت به سایر افراد تعیین و هدایت می کنند. بنابراین با توجه به اهمیت ارزش ها در تعیین و هدایت رفتار و تعاملات اجتماعی در جامعه، بررسی موضوع این مقاله به ویژه در جوامع چندفرهنگی مانند شهر بندرعباس، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. این مقاله در صدد است با بهره گیری از نظریه های مربوط به تغییرات فرهنگی، ضمن شناخت وضعیت سنخ های ارزشی در بین اعضای خانواده ایرانی (والدین و فرزندان)، به بررسی تغییرات فرهنگی در خانواده بپردازد.
داده هـای این تحقیق با تکمیل 393 پـرسشنامـه (200 نفر والدین و 193 نفر فرزندان) به روش مصاحبه حضوری، از خانوارهای ساکن در شهر بندرعباس، گردآوری و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج حاصل از بررسی وضعیت سنخ های ارزشی، نشان می دهند که هم والدین و هم فرزندان، ارزش های مادی را نسبت به ارزش های فرامادی، در اولویت بالاتری قرار می دهند. هم چنین نتایج نشان داد، میزان رضایت از زندگی، تعامل اجتماعی و احساس خوشبختی فرزندان، بیشتر از والدین است و در مقابل والدین بیشتر به ارزش های مذهبی و خانوادگی توجه دارند. این مسئله احتمالاً به دلیل تاکید بیشتر والدین بر ارزش های سنتی، مذهبی و خانوادگی باشد که خود نیز، تحت تاثیر شرایط اجتماعی شدن افراد در دوران اولیه زندگی اشان است. در یک جمع بندی کلی می توان گفت، به دلیل برآورده نشدن نیازهای اولیه افراد در هر دو گروه از پاسخگویان (والدین و فرزندان)، اولویت های ارزشی بیشتر به سمت ارزش های مادی گرایش دارد. در واقع علی رغم ظهور و نمود بُعد سخت توسعه در جامعه آماری، بُعد نرم توسعه (تغییرات فرهنگی و ارزشی متناسب) هنوز تحقق نیافته است.
در راستای لزوم آموزش مهارت های «مدیریت هیجانی»، این پژوهش با عنوان «تاثیر آموزش مدیریت خشم بر مهارت های خودنظم دهی خشم و تعارضات والد ـ نوجوان دوره راهنمایی شهر تهران» انجام شده است. هدف اصلی این پژوهش بررسی تاثیر اجرای برنامه آموزش مدیریت خشم برای گروه معینی از دانش آموزان دختر دوره راهنمایی و ارزشیابی اثربخشی آن بر افزایش مهارت های خودنظم دهی خشم و کاهش تعارضات دختران نوجوان در ارتباط با والدینشان است.در این موقعیت پژوهشی، از طرح پیش آزمون ـ پس آزمون با گروه کنترل استفاده شد. جامعه آماری پژوهش حاضر را دانش آموزان دختر پایه های اول و دوم دوره راهنمایی شهر تهران تشکیل می دهند.
ابتدا 30 دانش آموز از طریق نمونه گیری در دسترس از دو مدرسه غیرانتفاعی دوره راهنمایی دخترانه شهر تهران انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. پس از مشخص شدن گروه های آزمایش و کنترل، برنامه آموزش مدیریت خشم به عنوان عامل آزمایشی، در 10 جلسه 90 دقیقه ای و به صورت هفتگی بر گروه آزمایش اعمال گردید. در اواسط دوره یکی از دانش آموزان گروه آزمایش به دلیل غیبت حذف گردید و با حذف یکی از اعضای گروه کنترل، نمونه پژوهش به 28 دانش آموز رسید. در پایان از هر دو گروه پس آزمون به عمل آمد. ابزار این پژوهش شامل دو پرسشنامه بیان صفت و حالت خشم و راهبردهای تعارض است و هر دو از روایی و پایایی خوبی برخوردارند. یافته های این تحقیق با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که تفاوت بین گروه های آزمایش و کنترل در مهارت های خودنظم دهی خشم و تعارضات والد ـ نوجوان در سطح 05/0 معنادار بود. نتیجه گیری نهایی این است که آموزش مدیریت خشم، مهارت های خودنظم دهی خشم را افزایش داده و موجب کاهش تعارضات والد ـ نوجوان می شود.
این مطالعه با هدف کلی تعیین نقش تجربه خشونت در دوران کودکی و ارتباط میان این تجربه با الگوهای رفتاری زناشویی در بزرگسالی ونیز بررسی تفاوت های جنسیتی در الگوهای رفتاری خشونت و صمیمیت در زندگی زناشویی دانشجویان متاهل صورت گرفته است. جامعه آماری این پژوهش ازکلیه دانشجویان سه دانشگاه در تهران تشکیل شده است. از این جامعه 432 دانشجوی متأهَل (266 دانشجوی زن و 266 دانشجوی مرد)، با روش تصادفی ساده، انتخاب شدند. در این پژوهش، سه پرسشنامه به کارگرفته شد:
1- پرسشنامه صمیمیَت 2- پرسشنامه خشونت و 3-پرسشنامه اطلاعات فردی. در تحلیل داده ها از آزمون های آماری t ، همبستگی و تحلیل رگرسیون استفاده شده است.نتایج نشان می دهد بین زنان و مردان مورد مطالعه از لحاظ ابعاد مختلف صمیمیت تفاوت معنادار وجود ندارد . به رغم وجود شباهت جنسیتی در الگوهای صمیمیت، گروه مردان و زنان مورد مطالعه از لحاظ نمره کل خشونت، خشونت جسمانی و جنسی تفاوت معنادار نشان داده اند و از لحاظ خشونت اقتصادی و تجربه خشونت در دوران کودکی تفاوت دو گروه معنادار نیست. بررسی های همبستگی نیز نشان می دهد که بین صمیمیت و خشونت، همبستگی منفی و معنادار وجود داردوخشونت به طورکلی و تجربه خشونت در دوران کودکی، قوی ترین عوامل پیش بینی کننده صمیمت زناشویی هستند. نتایج برحسب نظریه های مختلف روان شناسی مورد بحث قرار گرفته است.