فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۳۰۱ تا ۱٬۳۲۰ مورد از کل ۱٬۶۸۶ مورد.
منبع:
فیزیولوژی ورزشی تابستان ۱۳۹۸ شماره ۴۲
133 - 154
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام این مطالعه، بررسی تأثیر 12 هفته تمرین هوازی با و بدون مصرف مولتی ویتامین- مینرال در هوای آلوده بر برخی عوامل ایمونولوژیک مردان سالم بود. تعداد 46 مرد سالم (سن: 1/2 ± 25 سال؛ شاخص توده بدنی: 98/0 ± 83/23 کیلوگرم بر مترمربع) به طور تصادفی در چهار گروه تمرین هوازی همراه با مکمل (11 نفر)، تمرین هوازی به تنهایی (11 نفر)، مکمل به تنهایی (12 نفر) و کنترل (12 نفر) در هوای آلوده با میانگین شاخص هوای ناسالم قرار گرفتند. برنامه تمرین شامل 90 دقیقه تمرین هوازی، سه جلسه در هفته با شدت 85-60 درصد ضربان قلب ذخیره بیشینه به مدت 12 هفته بود. علاوه براین، از شرکت کنندگان گروه تمرین همراه با مکمل خواسته شد که 500 میلی گرم مولتی ویتامین- مینرال به مدت 12 هفته مصرف کنند. تعداد گلبول های سفید، نوتروفیل ها، لنفوسیت ها، مونوسیت ها، ائوزینوفیل ها و بازوفیل ها، سطوح کوتیزول و ایمونوگلوبین A بزاقی به ترتیب با روش های سل کانتر، الیزا و ایمونودیفیوزیون در حالت پایه و در پایان 12 هفته مداخله اندازه گیری شدند. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری تکراری تجزیه وتحلیل شدند. پس از مداخله، افزایش معناداری در سلول های ایمنی و س طوح ک ورتیزول ( P = 0.047 ) در گروه تمرین ( P = 0.01 )، و کاهش معناداری در لنفوسیت ها ( P = 0.001 )، مونوسیت ها ( P = 0.01 ) و بازوفیل ها ( P = 0.041 ) در گروه مکمل وجود داشت. همچنین، سطوح ایمونوگلوبین بزاقی آ در گروه تمرین همراه با مصرف مکمل، به طور معناداری افزایش یافتند ( P = 0.01 )؛ درحالی که در دیگر گروه ها بدون تغییر ماندند. نتایج نشان داد که تمرین هوازی همراه با مصرف مکمل موجب بهبودی در برخی عوامل ایمنی در هوای آلوده می شود؛ بااین حال، برای دستیابی به نتایج قطعی تر به بررسی های بیشتری نیاز است.
اثر فعالیت وامانده ساز اندام بالایی بر فعالیت قشری- نخاعی و پاسخ دهی موتونورون های نخاعی اندام پایینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی بهار ۱۳۹۸ شماره ۴۱
17 - 30
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، بررسی اثر فعالیت وامانده ساز اندام بالایی بر فعالیت قشری- نخاعی و پاسخ مجتمع موتونورون نخاعی اندام پایینی بود. تعداد 10 آزمودنی مرد فعال به صورت دردسترس و داوطلبانه (سن 99/2 ± 1/28 سال، قد 1/4 ± 77/1 متر، وزن 98/4 ± 70/75 کیلوگرم) در سه جلسه مجزا در این پژوهش شرکت کردند. پس از اندازه گیری ویژگی های آنتروپومتریک و آشنایی با انجام درست حرکت بارفیکس و تحریکات در جلسه اول، در جلسه های دوم و سوم، پتانسیل برانگیخته حرکتی ( MEP )، پتانسیل برانگیخته گردنی- بصل النخاعی ( CMEP ) و پاسخ حرکتی مستقیم بیشینه ( Mmax )، بلافاصله 10 و 20 دقیقه پس از اتمام پروتکل خستگی (انجام حرکت بارفیکس تا واماندگی، هفت ست با فاصله استراحتی یک دقیقه)، با استفاده از تحریک مغناطیسی قشر حرکتی مغز و مسیرهای نخاعی و تحریک الکتریکی عصب پیرامونی اندازه گیری شدند. نتایج پژوهش با استفاده از روش آماری تحلیل واریانس با اندازه گیری تکراری نشان داد که MEP عضله ساقی قدامی (غیردرگیر) در مراحل بلافاصله ( = 0.001 P )، 10 دقیقه ( ₌ 0.001 P ) و پس از پروتکل خستگی نسبت به مقادیر استراحتی کاهش معناداری داشت. CMEP و Mmax تغییر معناداری را نسبت به مقادیر استراحتی نشان ندادند ( P = 0.5 ، 0.07 P = ). براساس داده های به دست آمده، به نظر می رسد که در پدیده انتشار خستگی از اندام بالایی به پایینی، مراکز فوق نخاعی درگیر باشند. افزون براین، این خستگی فوق نخاعی به زمان قابل توجهی برای بازیافت نیاز دارد.
تأثیر تمرین هوازی با شدت متوسط و زیاد بر بیان ژن های آپوپتوزی BAX (BCL2 associated X) و BCL2 (B-cell lymphoma 2) میوکارد موش صحرایی پس از کم خونی و خون رسانی مجدد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی بهار ۱۳۹۹ شماره ۴۵
31-44
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام پژوهش حاضر، تعیین تأثیر تمرین هوازی با شدت متوسط و زیاد بر بیان ژن های BAX و BCL2 میوکارد موش های صحرایی نر پس از کم خونی و خون رسانی مجدد بود. در این پژوهش از 26 سر موش صحرایی ویستار دوماهه با وزن تقریبی 25/25 ± 25/225 گرم استفاده شد. برای بررسی ایجاد سکته حاصل از تزریق ایزوپرنالین، مطالعه ای راهنما در گروه تجربی برای گروه سکته (تعداد = هفت) و گروه کنترل (تعداد = هفت) انجام شد و سکته بطن چپ پس از تزریق ایزوپرنالین با تکنیک تری کروماسون تأیید شد. سپس، موش های گروه پژوهش برای اندازه گیری بیان ژن ها به سه گروه تمرین هوازی با شدت متوسط (تعداد = چهار)، شدت زیاد (تعداد = چهار)و کنترل (تعداد = چهار)تقسیم شدند. موش های گروه پژوهش به مدت یک هفته با دویدن روی نوار گردان آشنا شدند و تمرین هوازی یک ماهه را با شدت متوسط و زیاد با تواتر سه جلسه در هفته اجرا کردند. پس از دو روز استراحت، با فاصله 24 ساعت به موش ها ایزوپرنالین تزریق شد، اما به موش های گروه کنترل فقط ایزوپرنالین تزریق شد. از فرمول 2-∆∆ct برای اندازه گیری بیان ژن BAX و BCL2 و از آزمون آماری تی مستقل برای مقایسه دو گروه سکته و کنترل در مطالعه راهنما و از آزمون آنوا برای مقایسه گروه ها استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که تمرین هوازی متوسط و زیاد می تواند بیان ژن BAX و BCL2 را به ترتیب کاهش و افزایش دهد، اما این تغییرات در تمرین هوازی با شدت متوسط و زیاد معنا دار نبود؛ بنابراین، به نظر می رسد این شدت و مدت زمان تمرین نمی تواند مسیرهای آنتی آپوپتوزی حاصل از ورزش را برای به حداقل رساندن عوارض سکته فعال کند.
مقایسه پاسخ برخی هورمون های متابولیکی به تمرین مقاومتی با شدت های مختلف با محدودیت و بدون محدودیت جریان خون در دختران جوان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی بهار ۱۳۹۷ شماره ۳۷
185 - 202
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر مقایسه پاسخ برخی هورمون های متابولیکی به تمرین مقاومتی با شدت های مختلف با محدودیت و بدون محدودیت جریان خون در دختران فعال بود. در این پژوهش که با روش نیمه تجربی و طرح متقاطع انجام شد، 11 نفر از دانشجویان دانشگاه اصفهان با میانگین سنی 19 سال در سه وضعیت تمرین مقاومتی کم شدت با محدودیت و بدون محدودیت جریان خون و تمرین مقاومتی با شدت بالا بدون محدودیت جریان خون با فواصل یک هفته ای قرار گرفتند. جلسه های تمرین شامل حرکات فلکشن، اکستنشن بازو و زانو در سه نوبت با 15 تکرار بود. در گروه با محدودیت جریان خون، ناحیه پروکسیمال اندام موردنظر با تورنیکت (فشار 120-100 میلی متر جیوه) هنگام تمرین بسته می شد. نمونه خونی، قبل و بلافاصله بعد از تمرین حاد با هدف تعیین غلظت هورمون رشد، عامل رشد شبه انسولینی، تستوسترون، کورتیزول و لاکتات گرفته شد. برای تحلیل داده ها از آنالیز واریانس با اندازه گیری تکراری در سطح معناداری P≤ 0.05استفاده شد. برمبنای یافته ها، هورمون رشد و لاکتات در هر سه وضعیت تمرینی افزایش معناداری نسبت به پیش آزمون نشان دادند (P<0.001)؛ اما تفاوت معناداری در مقادیر تستوسترون (P=0.307) و عامل رشد شبه انسولینی (P=0.831) مشاهده نشد. همچنین، هورمون کورتیزول در هر سه وضعیت تمرینی کاهش معناداری نسبت به پیش آزمون داشت (P<0.001). به نظر می رسد که تمرین مقاومتی همراه با محدودیت جریان خون با شدت کم، به اندازه تمرین مقاومتی با شدت زیاد و بدون محدودیت جریان خون، بر پاسخ های هورمون رشد و فاکتورهایی مانند لاکتات (که می تواند باعث افزایش قدرت و هایپرتروفی شود) تأثیر داشته باشد.
تأثیر شش هفته تمرین استقامتی با شدت متوسط بر سطوح CAP1 بافت چربی احشایی موش های صحرایی نر ویستار دارای نوروپاتی دیابت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۴۶
41-56
حوزه های تخصصی:
پروتئین CAP1 یکی از عوامل ساختاری و عملکردی مهم بافت چربی در فرایندهای گوناگون ازجمله اختلال های بافت چربی در حالت نوروپاتی دیابت (DN) است و ممکن است تغییرات بافت چربی در اثر تمرین های ورزشی را واسطه گری کند. هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی تأثیر فعالیت استقامتی بر سطوح CAP1 بافت چربی احشایی موش های صحرایی نر دارای نوروپاتی دیابت بود. در این پژوهش، 30 موش صحرایی نر ویستار )10 ± 260 گرم( به روش تصادفی ساده به سه گروه کنترل (C)، نوروپاتی دیابت (DNC) و نوروپاتی دیابتی تمرین (DNT) تقسیم شدند. نوروپاتی دیابت با استفاده از استروپتوزوسین القا و با استفاده از آزمون های رفتاری درد ارزیابی شد. همچنین، پروتکل تمرین ورزشی شامل شش هفته/پنج جلسه در هفته تمرین استقامتی با شدت متوسط بود. 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرینی، آزمودنی ها بی هوش شدند و بافت چربی احشایی استخراج شد و سطوح CAP1 با روش ایمونوهیستوشیمیایی اندازه گیری شد. برای مقایسه گروه ها در متغیرهای مطالعه شده نیز از تحلیل واریانسیک سویه استفاده شد. افزایش معنا دار سطوح این پروتئین در بافت چربی موش های دچار نوروپاتی دیابت مشاهده شد ( 0.0001=P )؛ بااین حال، تمرین استقامتی به تغییر این سطوح افزایش یافته در حالت DN قادر نبود؛ به طوری که تفات معنا داری بین گروه های DNT و DNC مشاهده نشد (0.246P =). به طورکلی، به نظر می رسد سطوح افزایش یافته CAP1 ممکن است پاسخ جبرانی برای افزایش برداشت گلوکز، گرمازایی و آدیپوژنز باشد. همچنین، تأثیرنگذاشتن تمرین های استقامتی بر سطوح CAP1 ممکن است به دلیل هایپرگلایسمی پایدار در گروه DNT باشد؛ بااین حال، تأیید این فرضیه ها نیازمند انجام بررسی های بیشتر است.
اثر حاد توانمندسازی پس فعالی با تحریک فراجمجمه ای با نویز تصادفی بر برخی متغیر های الکتروفیزیولوژیک و عملکردی در مردان ورزشکار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴۴
31-54
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی اثرهای ترکیب توانمندسازی پس فعالی ( PAP ) و تحریک فراجمجمه ای و نویز تصادفی ( tRNS )، بر حداکثر فعالیت عضلات در آزمون MVIC و انتگرال الکترومیوگرافی در آزمون نگه داشتن پای راست در حالت باز روی دستگاه بدن سازی بود. در این مطالعه، 10 دانشجوی ورزشکار از رشته های کشتی، دوومیدانی و والیبال با میانگین سنی 1/29 سال به صورت داوطلبانه شرکت کردند. آن ها در چهار جلسه مجزا و با فاصله 24 ساعت، یکی از چهار پروتکل گرم کردن معمول و دریافت tRNS ساختگی (گروه کنترل)، گرم کردن معمول و دریافت tRNS ، گرم کردن معمول و اجرای یک نوبت حرکت جلو پا با پای راست روی دستگاه بدن سازی و گرم کردن معمول و دریافت tRNS به همراه اجرای یک نوبت حرکت جلو پا با پای راست روی دستگاه بدن سازی را اجرا کردند. درهنگام اجرای آزمون ها، هم زمان سطوح فعالیت امواج مغزی و عضلات پهن خارجی، راست رانی و پهن داخلی پای راست، به ترتیب با استفاده از الکتروانسفالوگرافی و الکترومیوگرافی ثبت شدند. نتایج نشان دهنده افزایش معنادار توان مطلق امواج مغزی تنها در کانال Cz در هر سه روز پس آزمون نسبت به پیش آزمون در هر دو آزمون MVIC ( P = 0.001 ) و نگه داشتن پای راست در حالت باز روی دستگاه بدن سازی ( P = 0.001 ) بود. مقادیر حداکثر فعالیت عضلات هدف در آزمون MVIC و مقادیر IEMG عضلات هدف در آزمون نگه داشتن پای راست در حالت باز روی دستگاه بدن سازی، حاکی از افزایش معنادار در هر سه روز پس آزمون نسبت به پیش آزمون در هر سه عضلات هدف بود ( P = 0.001 ). مدت زمان نگه داشتن پای راست در حالت باز روی دستگاه بدن سازی، به صورت چشمگیری در هر سه روز پس آزمون نسبت به پیش آزمون افزایش یافت ( P = 0.001 ). به نظر می رسد به کارگیری tRNS ، PAP و ترکیب این دو با یکدیگر پس از گرم کردن نسبت به گرم کردن به تنهایی، سبب افزایش فعالیت مغزی، حداکثر فعالیت عضله، انتگرال الکترومیوگرافی و مدت زمان نگه داشتن پای راست در دو آزمون نام برده می شود که دراین میان، ترکیب tRNS و PAP به مراتب دارای اثرهای هم افزایی در مقایسه با این دو روش به تنهایی است.
افزایش ماکروفاژهای آلوئولی و سورفکتانت ریوی رت های نر جوان پس از شش هفته تمرین تناوبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی زمستان ۱۳۹۶ شماره ۳۶
59 - 72
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش بررسی تغییرات ماکروفاژ آلوئولی و سطوح پروتئین سورفکتانت ریوی در پی شش هفته تمرین تناوبی در رت های نر جوان بود. 15 سر موش صحرائی نر نژاد ویستار سه هفته ای با میانگین وزنی 8 ± 96 گرم به طور تصادفی به گروه های پایه، کنترل و تمرین تقسیم شدند. پس از دو هفته آشنایی با محیط آزمایشگاه و نوارگردان، شش هفته تمرین تناوبی را اجرا کردند. آزمودنی ها شش جلسه در هفته، هر جلسه 30 دقیقه تمرین تناوبی را اجرا کردند. یک دقیقه فعالیت شدید با دو دقیقه استراحت فعال در 10 تکرار اجرا شد. سرعت دویدن آزمودنی ها در زمان استراحت، نصف سرعت تمرین در نظر گرفته شد. اندازه گیری سطوح پروتئین سورفکتانت A با روش الایزا و درصد جمعیت ماکروفاژهای آلوئولی با استفاده از روش استریولوژی بافت ریه صورت گرفت. تجزیه و تحلیل با استفاده از آنالیز واریانس یک طرفه و آزمون LSD در سطح P≤0.05 انجام شد. شش هفته تمرین تناوبی موجب افزایش معنی دار در سطوح سورفکتانت A نسبت به گروه پایه و کنترل به ترتیب با 33.2 و 24.2 درصد شد ( 0.001 P≤ ). همچنین درصد جمعیت ماکروفاژهای آلوئولی نسبت به گروه پایه و کنترل به طور معنی داری ( 0.001 P≤ ) افزایش یافت (به ترتیب 660 و 11 برابر). با تأیید اثر تعاملی بین ماکروفاژهای آلوئولی و سورفکتانت A در مواجهه با فعالیت ورزشی، و نقش برجسته تر ماکروفاژهای آلوئولی نسبت به سورفکتانت A ، نقش تنظیمی سورفکتانت A در کنترل التهاب احتمالی ناشی از ورزش و حمایت از ماکروفاژهای آلوئولی مورد انتظار است.
اثر شش هفته تمرین استقامتی و عصاره هیدروالکلی گزنه بر سطح قندخون و سلول های نکروتیک ناحیه CA3 هیپوکامپ موش های صحرایی نژاد ویستار در مدل دیابت نوع یک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۵۱
43 - 68
حوزه های تخصصی:
با توجه به اثر آنتی اکسیدانی ورزش و گیاه گزنه، هدف این مطالعه بررسی شش هفته ای این مداخلات بر تغییرات قندخون و سلول های نکروتیک در ناحیه CA3 هیپوکامپ موش های دیابتی نوع یک بود. در این مطالعه 76 سر موش نژاد ویستار به گروه های سالم (کنترل، تمرین، گزنه و تمرین - گزنه) و دیابت (کنترل، تمرین، گزنه و تمرین - گزنه) تقسیم شدند. دیابت با تزریق داخل صفاقی استرپتوزوتوسین (45 میلی گرم/کیلوگرم) القا شد و 48 ساعت پس از تزریق، قندخون بیشتر از 300 میلی گرم در دسی لیتر ملاک تأیید دیابت بود. پس از تأییدشدن دیابت، پروتکل تمرین استقامتی با شدت متوسط (پنج روز/هفته) و گاواژ روزانه عصاره هیدروالکلی گزنه به مقدار 50 میلی گرم/کیلوگرم، به مدت شش هفته اجرا شد. چهل وهشت ساعت پس از آخرین جلسه، موش ها قربانی شدند و بافت هیپوکامپ خارج شد و سپس در فرمالین 10 درصد برای رنگ آمیزی کریزیل ویوله برای شمارش سلول های نکروتیک قرار داده شدند. داده ها با آزمون های آنالیز واریانس آنوا و کروسکال والیس و با استفاده از آزمون تعقیبی بونفرونی درسطح معنا داری (α = 0.05) تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها نشان داد که شش هفته تمرین استقامتی و مصرف عصاره گزنه سبب کاهش معنا دار غلظت قن د خون گ روه های دی ابت-تم رین ( P = 0.001 )، دی ابت-گزنه ( P = 0.001 ) و دی ابت-تمرین-گزنه ( P = 0.001 ) در مقایسه با گروه دیابت-کنترل شد. به علاوه بین گروه های دیابت-گزنه و دیابت-تمرین-گزنه ( P = 0.001 ) و دیابت-گزنه با دیابت-تمرین ( P = 0.002 ) تفاوت معنا دار مشاهده شد. همچنین تعامل تمرین استقامتی و مصرف عصاره گزنه باعث کاهش معنا دار تعداد سلول های نکروتیک در گروه دیابت-تمرین-گزنه در مقایسه با گروه دیابت-کنترل شد ( P = 0.029 ) ؛ درنتیجه شش هفته تمرین استقامتی و مصرف عصاره هیدروالکلی گزنه می تواند اثر محافظتی بر جلوگیری از نکروزشدن سلول های منطقه CA3 هیپوکامپ موش دیابتی داشته باشد.
تأثیر هشت هفته تمرین مقاومتی، استقامتی و موازی بر مقادیر سرمی CTRP-12، فورین، KLF-15، پروفایل لیپیدی و مقاومت به انسولین در مردان چاق غیرفعال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی بهار ۱۴۰۰ شماره ۴۹
107 - 136
حوزه های تخصصی:
آدیپوکاین ها و بیومارکرهای التهابی، تسهیل کننده اثرات تخریبی چاقی نظیر مقاومت به انسولین هستند که در القای بیماری متابولیکی تقش بسزایی دارند. هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر ۸ هفته تمرین مقاومتی، استقامتی و موازی بر مقادیر سرمی CTRP-12، فورین، KLF-15 و مقاومت به انسولین در مردان چاق غیر فعال بود.40 مرد چاق غیرفعال (45 30 سال، BMI≥30) به طور تصادفی در 4 گروه، تمرین مقاومتی، تمرین استقامتی، تمرین موازی و کنترل تقسیم بندی شدند. گروه های تمرینی به مدت 8 هفته، سه جلسه در هفته به تمرینات ویژه پرداختند. مقادیر سرمی CTRP-12، فورین و KLF-15 با استفاده از کیت به روش ELISA اندازه گیری شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون آماری t همبسته و ANOVA در سطح معنا داری (05/0 ≥p) استفاده شد. نتایج آزمون t همبسته نشان داد که مقادیر KLF-15 گروه های تمرین هوازی (p=0.006) و موازی (p=0.036) به طور معناداری افزایش یافت. در حالی که، مقادیر فورین در این دو گروه کاهش معنا داری نشان داد (به ترتیب: p=0.001 p=0.044). مقادیر CTRP-12 نیز تنها در گروه تمرین موازی افزایش معنا داری (p=0.023) داشت. تمرین هوازی (p=0.009) و موازی (p=0.006) به طور معناداری مقاومت به انسولین را کاهش دادند. در بررسی بین گروهی تمرین هوازی تغییرات معنا داری در KLF-15 (p=0.039 و F=3.090) و فورین (p=0.031 و p=3.297) نسبت به گروه کنترل ایجاد کرد. به نظر می رسد استفاده از تمرینات هوازی و به ویژه تمرینات موازی تاثیرات بهتری بر پروفایل لیپیدی و همچنین آپریگولیشن آدیپوکاین های ضد التهابی جدید نظیر KLF-15 و CTRP-12 و همچنین دانرگولیشن آدیپوکاین التهابی فورین داشته باشد.
مقایسه نمره ژنتیکی (TGS) پلی مورفیسم های وابسته به عملکرد قدرتی/توانی -ACE، HIF1α و IGF1 کاراته کاران نخبه و آماتور ایرانی با غیرورزشکاران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی بهار ۱۴۰۱ شماره ۵۳
176 - 149
حوزه های تخصصی:
اهداف: عملکرد ورزشی ویژگی پیچیده ای است که از ژنتیک افراد و عواملی محیطی همچون تغذیه و تمرین تأثیر می پذیرد . نمره ژنتیکی کلی ( TGS )، روش جدید استعدادیابی ژنتیکی در سال های اخیر است؛ بنابراین هدف از انجام شدن مطالعه حاضر، مقایسه TGS پلی مورفیسم های کاندیدای وابسته به عملکرد قدرتی/توانی ACE ، HIF1 α و IGF1 کاراته کاران نخبه و آماتور ایرانی با غیرورزشکاران بود. مواد و روش ها: آزمودنی های پژوهش252 نفر داوطلب سالم از استان اصفهان ( 124 مرد و 128 زن) با میانگین سنی 4/7 ± 2/27 سال بودند که برحسب سطح قهرمانی در گروه های کاراته کاران نخبه ( 80 قهرمان) ، آماتور ( 86 نفر) و غیرورزشکاران ( 86 نفر) قرار گرفتند، اما از لحاظ قد، وزن و سن مشابه بودند. نمونه های خونی در تیوب های حاوی EDTA ، گردآوری شدند و پس از استخراج DNA به روش نمک اشباع و رسوب الکل، برای تعیین نوع پلی مورفیسم ها پس از طی مراحل PCR و RFLP با انجام دادن الکتروفورز ژنوتیپینگ شدند و TGS محاسبه شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش های آمار توصیفی، آنوای ساده و کای اسکوئر در نرم افزار اس پی اس اس استفاده شد. سطح معناداری نیز 0.05 > P تعیین شد. یافته ها: در پلی مورفیسم ACE ، ژنوتیپ DD در گروه حرفه ای (63 درصد) به طور معناداری بیشتر از گروه غیرورزشکار (41 درصد) و گروه آماتور (7/14 درصد) بود ( 0.011 = P ، 14.430 = 2 χ )، اما در شیوع ژنوتیپینگ پلی مورفیسم های HIF1 α ( 0.60 = P ، 2.746 = 2 χ ) و IGF1 ( 0.81 = P ، 1.549 = 2 χ ) تفاوت معناداری مشاهده نشد . به علاوه، میانگین نتایج TGS در گروه کاراته کاران نخبه (با میانگین85/69 ) بیشتر از کاراته کاران آماتور (با میانگین40/64) و غیرورزشکاران (با میانگین 37/63) بود، اما این تفاوت معنادار نبود ( 08/0 = P ، 66/1= F ). نتیجه گیری: یافته های پژوهش حاضر نشان داد در کاراته از میان پلی مورفیسم های کاندیدا، ACE ضریب تمیز بیشتری دارد، اما احتمالاً با توجه به ماهیت چندعاملی عملکرد موفق در کاراته درباره کاربرد TGS به احتیاط بیشتر و به طورکلی درباره کاربرد TGS در مقوله استعدادیابی ژنتیکی ورزشی، به بررسی های اقلیمی با پلی مورفیسم های متنوعی نیاز است.
اثر تمرین هوازی و تمرین فوتبال بر سطوح عامل نوروتروفیک مشتق مغزی در افراد معتاد به مواد محرک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴۴
17-30
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام پژوهش حاضر، مقایسه اثر هشت هفته تمرین هوازی (مهارت بسته) در محیط ثابت و قابل پیش بینی و تمرین فوتبال (مهارت باز) در محیط متغیر و غیرقابل پیش بینی، بر سطوح عامل نوروتروفیک مشتق از مغز معتادان درحال ترک بود. طرح پژوهش ازنوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. 45 مرد معتاد با میانگین سنی و انحراف استاندارد 65/6 ± 93/30 سال که ماده شیشه وابستگی اصلی آن ها به شمار می رفت، به طور تصادفی به گروه های تمرین هوازی، تمرین های فوتبال و کنترل تقسیم شدند. سطوح نوروتروفیک مشتق مغزی قبل از شروع مداخله و پس از اتمام مداخله اندازه گیری شدند. برای مقایسه های بین گروهی از تحلیل کوواریانس یک راهه استفاده شد و داده های پژوهش با استفاده از اس.پی.اس.اس. نسخه 24 تحلیل شدند. نتایج پژوهش نشان داد که هشت هفته فعالیت هوازی و تمرین های فوتبال باعث افزایش معناداری در سطوح نوروتروفیک مشتق مغزی سرم معتادان درحال ترک نسبت به گروه کنترل شدند P < 0.05) ). همچنین، بین مقادیر پس آزمون دو گروه تمرین هوازی و تمرین های فوتبال اختلاف معناداری به سود گروه تمرین های فوتبال مشاهده شد ( P < 0.05 ). به طورکلی و با توجه به نتایج پژوهش حاضر، به نظر می رسد برنامه فعالیت هوازی و تمرین های فوتبال موجب افزایش سطوح نوروتروفیک مشتق مغزی در افراد دارای اعتیاد به مواد محرک می شوند و می توان از این نوع تمرین های ورزشی به خصوص تمرین های فوتبال برای بهبود سطوح مختل شده این عامل مغزی در معتادان درحال ترک استفاده کرد.
تأثیر شش هفته تمرین استقامتی بر پروتئین های FSTL-1، NDNF، VEGF و تغییرات عروق عضله قلبی رت های نر سالم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی بهار ۱۳۹۸ شماره ۴۱
169 - 186
حوزه های تخصصی:
در شرایط پاتولوژیک، پروتئین های FSTL-1 ، NDNF و VEGF نقش تنظیمی کلیدی ای در عملکرد سیستم قلبی عروقی دارند. پژوهش های محدودی در زمینه نقش این عوامل با تمرین ورزشی انجام شده اند؛ بنابراین، هدف پژوهش حاضر، بررسی تأثیر شش هفته تمرین استقامتی بر مقادیر FSTL-1 ، NDNF ، VEGF و تغییرات عروق عضله قلبی رت های نر بود. تعداد 10 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار به طور تصادفی به دو گروه (تعداد = پنج) کنترل سالم و تمرین ورزشی تقسیم شدند. تمرین ورزشی استقامتی به مدت شش هفته، پنج روز در هفته، هر جلسه 30 دقیقه و با شدت متوسط (65 – 55 درصد VO2max ) انجام شد. 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرینی رت ها بی هوش شدند و بافت قلب آن ها خارج شد. برای سنجش مقادیر FSTL-1 ، NDNF و VEGF از روش الایزا و برای بررسی تغییرات عروق بافت قلب از رنگ آمیزی ( H & E ) استفاده شد. از آزمون آماری تی مستقل و آزمون همبستگی پیرسون برای تحلیل داده ها استفاده شد ( P < 0.05 ). یافته ها نشان داد که شش هفته تمرین استقامتی مقادیر FSTL-1 را به طور معناداری افزایش داد ( P = 0.002 ) و NDNF را به طور معناداری کاهش داد ( P = 0.001 ). قطر عروق در گروه تمرین ورزشی کاهش معناداری داشت ( P = 0.073 ). شش هفته تمرین استقامتی سبب افزایش مقادیر FSTL-1 عضله قلب می شود که به نظر می رسد در پیشگیری از بیماری های قلبی عروقی بسیار مؤثر است. با توجه به نتایج VEGF و هیستولوژی عروق نیز تأثیرات فیزیولوژیک NDNF بر القای آنژیوژنز قلب آزمودنی های سالم با تمرین ورزشی، به مطالعات بیشتری نیاز دارد.
تأثیر هشت هفته تمرین هوازی بر بیان ژن های LXRa، PEPCK و G6PC2 در کبد موش های چاق پیش دیابتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴۸
17 - 38
حوزه های تخصصی:
مطالعه حاضر با هدف بررسی تأثیر هشت هفته تمرین هوازی بر بیان LXRa mRNA، PEPCK و G6PC2 در بافت کبد موش های چاق پیش دیابتی انجام شد. تعداد 18 سر موش نر C57BL/6 به دو گروه تقسیم شدند: 1- موش های تغذیه شده با رژیم غذایی پرچرب (موش های پیش دیابتی) (تعداد = 12) و 2- موش های تغذیه شده با رژیم غذایی استاندارد (موش های غیرچاق) (تعداد = 6). تأیید شرایط پیش دیابتی با تست تحمل گلوکز (GTT) انجام گرفت. سپس موش های پیش دیابتی به طور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند: رژیم غذایی پرچرب-تمرین (HFD-Exe) و رژیم غذایی پرچرب-بی تحرک (HFD-Sed). موش های گروه تمرینی به مدت هشت هفته و پنج روز در هفته با سرعت متوسط 21 متر بر دقیقه و به مدت 45 دقیقه روی نوار گردان تمرین کردند. 24 ساعت پس از آخرین جلسه تمرینی، موش ها قربانی و خون از قلب موش ها گرفته شد. بافت کبد جدا شد و برای اندازه گیری سطح بیان LXRa و ABCA1 در دمای 70- درجه سانتی گراد نگهداری شد. نتایج نشان داد سطوحLXRa و ABCA1 کبدی در موش های تمرین کرده به طور معناداری از موش های تمرین نکرده بیشتر بود. بیان نسبی ژن های کلیدی در گلوکونئوژنز ازجمله G6PC2 و PEPCK در کبد موش های تمرین کرده در مقایسه با موش های تمرین نکرده به طور معناداری کاهش پیدا کرد. همچنین تمرین هوازی موجب کاهش استئاتوز و آنزیم های کبدی در موش های پیش دیابتی شد. به دنبال تمرین بدنی، بیان ژن LXRa و ABCA1 در کبد موش ها افزایش پیدا کرد و موش ها را از چاقی القاشده توسط HFD محافظت می کند و خطر بیماری کبد چرب را کاهش می دهد.
تمرین استقامتی افزایش بیان ناشی از دیابت نوروتروفین-4/5 را در ریشه های حسی عصب سیاتیک کنترل می کند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی تابستان ۱۳۹۷ شماره ۳۸
125 - 142
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، بررسی تأثیر شش هفته تمرین استقامتی بر بیان ژن نوروتروفین-4/5 در ریشه های حسی عصب سیاتیک رت های نر دارای نروپاتی دیابت بود. بدین منظور، تعداد 20 سر موش نر ویستار (ده هفته سن، میانگین وزن 4/8 ± 3/326 گرم) به کار گرفته شدند. رت ها به طور تصادفی به چهار گروه پنج تایی، دیابت تمرین کرده، گروه دیابت کنترل، گروه سالم تمرین کرده و گروه سالم کنترل تقسیم شدند. دو هفته پس از القای دیابت، پروتکل تمرین استقامتی به مدت شش هفته با شدت ملایم (معادل 55-50 درصد اکسیژن مصرفی بیشینه) برای پنج روز در هفته انجام شد. برای سنجش بیان نوروتروفین-4/5 از تکنیک ریل تایم استفاده شد. همچنین، برای تجزیه وتحلیل آماری از آزمون تحلیل واریانس یک طرفه استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که نروپاتی دیابت باعث افزایش معنادار بیان ژن نوروتروفین-4/5 در ریشه های حسی عصب سیاتیک شد ( 0.001 ≥ P ). شش هفته تمرین استقامتی نیز باعث افزایش معنادار بیان ژن نوروتروفین-4/5 در ریشه های حسی عصب سیاتیک رت های نر سالم شد ( 0.05 ≥ P ). همچنین، تمرین ورزشی بیان ژن نوروتروفین-4/5، در ریشه های حسی عصب سیاتیک رت های دارای نروپاتی دیابت تغییر معناداری نداد ( 0.938 = P )؛ اما بیان ژن نوروتروفین-4/5 گروه دیابت تمرین در مقایسه با گروه دیابت کنترل، کاهش معناداری یافت ( 0.001 ≥ P )؛ بنابراین، به نظر می رسد که دیابت و شش هفته تمرین استقامتی به تنهایی باعث افزایش بیان ژن نوروتروفین-4/5 در ریشه های حسی عصب سیاتیک می شود؛ اما در تعامل با یکدیگر تأثیرات آن ها کاهش می یابد.
تأثیر تمرین تناوبی پرشدت در موش صحرایی ماده چاق قبل از بارداری بر زمان خستگی، متیلاسیون ژن های PGC-1α و سارکولیپین در عضله دوقلوی زاده های موش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی تابستان ۱۳۹۸ شماره ۴۲
79 - 94
حوزه های تخصصی:
چاقی و نیاز به کنترل انرژی، درسراسر جهان به عنوان یکی از بزرگ ترین عوامل در بروز بیماری های مزمن محسوب می شوند و به دلیل انتقال مضرات آن از مادر به فرزند بسیار اهمیت دارند؛ بنابراین، هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی تأثیر تمرین تناوبی پرشدت در موش صحرایی ماده چاق قبل از بارداری بر زمان خستگی، متیلاسیون ژن های Peroxisome proliferator-activated receptor gamma coactivator 1-alpha ( PGC-1α ) و سارکولیپین در عضله دوقلوزاده های موش بود؛ براین اساس، 40 موش صحرایی سه ماهه ماده نژاد ویستار خریداری شدند و به چهار گروه مساوی تغذیه پرچرب، (گرم 22 ± 250) کنترل (گرم 30 ± 170)، تمرین + تغذیه پرچرب (گرم 30 ± 240) و تمرین (گرم 33 ± 190) تقسیم شدند. بعد از انجام شش هفته پروتکل تمرین تناوبی شدید، موش های ماده باردار شدند و پس از تولد نوزادان، آن ها به دو گروه تقسیم شدند. گروه اول برای بررسی متیلاسیون PGC-1α و سارکولیپین، به روش واکنش زنجیره ای پلی مراز اختصاصی تشریح شدند و گروه دوم بعد از دوماه، پروتکل شنا برای سنجش خستگی را انجام دادند. نتایج آزمون آنوای یک طرفه نشان داد که کاهش معناداری ( P = 0.001 ) در مقادیر متیلاسیون ژن PGC-1α و افزایش معناداری ( P = 0.001 ) در آزمون سنجش مقاومت به خستگی، بین گروه تمرین با گروه های دیگر و گروه تمرین + تغذیه پرچرب با گروه تغذیه پرچرب وجود داشتند؛ بنابراین، انجام تمرین های تناوبی شدید قبل از بارداری بر متیلاسیون ژن PGC-1α و عملکرد ورزشی نوزادان موش صحرایی در مقاومت به خستگی نقش دارد. همچنین، تمرین تناوبی شدید می تواند تأثیر ناشی از مصرف غذای پرچرب را کاهش دهد.
تأثیر مکمل دهی رزوراترول و فعالیت هوازی بر میزان پروتئین SIRT1 و PGC-1α عضله اسکلتی و UCP-1 بافت چربی زیرپوستی موش های صحرایی نر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی بهار ۱۳۹۷ شماره ۳۷
167 - 184
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر تعیین تأثیر هم زمان و مکمل دهی رزوراترول و فعالیت هوازی بر میزان پروتئین SIRT-1 ، PGC-1α عضله نعلی و بافت چربی شکمی -کشاله ای و UCP-1 بافت چربی شکمی -کشاله ای در موش های صحرایی نر بود. در این پژوهش، 32 سر موش صحرایی(میانگین وزن10 ± 260 گرم، سن هشت هفته)، به صورت تصادفی به چهار گروه شاهد، تمرین، مکمل-تمرین و مکمل تقسیم شدند. گروه های تمرینی به مدت 12 هفته ( هفته ای پنج جلسه، هر جلسه به مدت 45 دقیقه) روی نوارگردان فعالیت کردند. گروه مکمل-تمرین روزانه 10 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم از وزن بدنشان مکمل رزوراترول دریافت کردند. برای اندازه گیری پروتئین بافتی UCP-1 ، SIRT1 و PGC-1α از روش الایزا (ساندویچ دوتایی) استفاده شد. آزمون تحلیل واریانس یک طرفه برای تحلیل داده ها استفاده شد و سطح معنا داری ( P≤0.05 ) درنظر گرفته شد . نتایج نشان داد که میزان پروتئین های SIRT1 و PGC-1α در بافت عضله و چربی سفید زیرپوستی در گروه تمرین- مکمل و گروه مکمل، به ترتیب با P≤0.001 و P≤0.05 افزایش معناداری داشته است. پروتئین UCP-1 نیز در بافت چربی سفید، پس از تمرینات افزایش معناداری را نشان داد (P≤0.001) . با توجه به نتایج به دست آمده، احتمالاً مکمل دهی رزوراترول به همراه فعالیت بدنی هوازی تأثیر قوی تری بر افزایش میزان SIRT-1 و PGC-1α عضله نعلی و بافت چربی شکمی -کشاله ای و UCP-1 بافت چربی شکمی -کشاله ای نسبت به استفاده جداگانه از فعالیت بدنی یا مکمل رزوراترول دارد و احتمالاً موجب تغییر فنوتیپ چربی سفید زیرپوستی به چربی بژ (بینابینی) می شود.
بررسی اثر 12 هفته تمرین تداومی با شدت Fatmax و آستانه بی هوازی و تناوبی شدید بر ظرفیت چربی سوزی بیماران پیش دیابتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی بهار ۱۳۹۸ شماره ۴۱
31 - 46
حوزه های تخصصی:
اختلال در سوخت وساز چربی یکی از نقص های موجود در افراد پیش دیابت و زمینه ابتلابه دیابت نوع دو است. هدف از انجام مطالعه حاضر، بررسی اثر 12 هفته تمرین تداومی و تناوبی شدید بر ظرفیت چربی سوزی بیماران پیش دیابتی بود. تعداد 32 بیمار پیش دیابتی (سن 0/4 ± 7/38 سال، BMI 4/1 ± 9/26 کیلوگرم بر مترمربع، چربی بدن 5/2 ± 2/26 درصد و VO<sub>2</sub>peak 22/0 ± 49/2 لیتر در دقیقه) در چهار گروه کنترل ( CON )، تمرین تناوبی شدید ( HIT )، تمرین تداومی با شدت Fatmax ( FAT ) و تمرین تداومی با شدت آستانه بی هوازی ( IAT ) قرار گرفتند. گروه های HIT ، FAT و IAT ، به مدت 12 هفته و هفته ای چهار جلسه به اجرای تمرین ورزشی (به ترتیب با شدت 90 درصد VO<sub>2</sub>peak در هر تناوب، شدت Fatmax و شدت آستانه بی هوازی) پرداختند. از آزمون آماری تی همبسته و تحلیل واریانس یک طرفه برای تجزیه وتحلیل داده ها استفاده شد. میزان تأثیر تمرین ورزشی بر حداکثر اکسیداسیون چربی در گروه های FAT ، IAT و HIT ، به ترتیب 35 درصد، 25 درصد و 26 درصد بود که این تفاوت بین گروه FAT با گروه های IAT و HIT معنا دار بود ( P < 0.05 ). همچنین، میزان تأثیر تمرین ورزشی بر Fatmax در گروه های FAT ، IAT و HIT ، به ترتیب 33 درصد، 24 درصد و 27 درصد بود که این تفاوت فقط بین گروه های FAT و IAT معنادار بود ( P < 0.05 ). نتایج پژوهش نشان داد که میزان تغییر اکسیداسیون چربی در سه گروه تمرینی نسبت به قبل از تمرین متفاوت بود. این بدان معنی است که شدت و نوع فعالیت ورزشی ممکن است از عوامل تأثیرگذار بر اکسیداسیون چربی در افراد پیش دیابتی باشند.
تدوین و به روزرسانی نُرم های آمادگی جسمانی مردان و زنان 18 تا 60 ساله شهر کرمانشاه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی بهار ۱۴۰۰ شماره ۴۹
137 - 168
حوزه های تخصصی:
هدف کلی این پژوهش تدوین و به روز رسانی نورم های آمادگی جسمانی مردان و زنان 18 تا 60 سال شهر کرمانشاه بود. آزمودنی های این پژوهش را 200 نفر از مردان و 200 نفر از زنان شهر کرمانشاه تشکیل دادند که به ترتیب، متوسط سن آن ها 421/11±82/34 و 31/1±96/36 سال، قد 297/5±64/179 و57/0±46/161 سانتی متر ، وزن 586/11±97/80 و 17/1±86/70 کیلوگرم بود که به طور تصادفی انتخاب و در طبقات مختلف سنی تقسیم شدند. از آزمون های دویدن/ راه رفتن راکپورت برای اندازه گیری استقامت قلبی- عروقی، شنا برای سنجش استقامت عضلات کمربند شانه ای، درازونشست برای سنجش استقامت عضلات ناحیه شکم، نیروسنج دستی برای سنجش قدرت عضلات مچ دست، جعبه اندازه گیری انعطاف بدنی برای تعیین انعطاف تنه، چین پوستی سه ناحیه ای برای تخمین درصد چربی بدن استفاده شد. یافته های این پژوهش نشان داد که میانگین استقامت قلبی- عروقی آزمودنی ها در مردان و زنان به ترتیب،14/45 و 80/38 میلی لیتر برکیلوگرم بر دقیقه، درصد چربی بدن 28/23 و 95/31 درصد، WHR 927/0 و 829/0 متر، انعطاف پذیری 43/29 و 91/23 سانتی متر، قدرت عضلانی پنجه دست راست 21/42 و 63/24 کیلوگرم، قدرت عضلانی پنجه دست چپ 02/36 و 13/23 کیلوگرم، استقامت عضلات سینه ای تعداد 18/44 و 32/14 شنای سوئدی، استقامت عضلات شکم تعداد 81/32 و 94/28 دراز و نشست بود. در مقایسه با هنجار های موجود، مردان شهر کرمانشاه در متغیرهای توان هوازی، قدرت عضلانی پنجه، استقامت عضلات سینه وضعیت بهتری به نسبت شهرهای دیگر و سایر کشورها داشتند و زنان شهر کرمانشاه در متغیرهای درصد چربی بدن، قدرت عضلات پنجه و انعطاف پذیری وضعیت نامناسبی داشتند.
تأثیر تمرین تناوبی شدید با مکمل سازی زردچوبه بر چربی احشایی، چربی زیرپوستی شکمی و مقاومت انسولین در زنان چاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی پاییز ۱۳۹۸ شماره ۴۳
55 - 74
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام مطالعه حاضر، تعیین تأثیر شش هفته تمرین تناوبی شدید با مکمل سازی زردچوبه بر چربی احشایی، چربی زیرپوستی شکمی و مقاومت انسولین در زنان چاق بود. تعداد 30 زن چاق با دامنه سنی 20 تا 25 سال درقالب یک طرح نیمه تجربی با پیش آزمون- پس آزمون، به صورت هدفمند انتخاب شدند و به طور تصادفی به دو گروه همگن 15 نفری تمرین تناوبی شدید – مکمل زردچوبه (سه میلی گرم کورکومین به ازای هر کیلوگرم وزن بدن در یک روز) و گروه تمرین تناوبی شدید- دارونما تقسیم شدند. دوره آماده سازی به مدت سه هفته و تمرین تناوبی شدید به مدت شش هفته و چهار جلسه در هفته انجام شد. نمونه های خونی در دو مرحله ؛ یعنی قبل از شروع دوره تمرینی و 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرینی در فاز فولیکولی گرفته شدند. چربی شکمی با دستگاه اولتراسونوگرافی اندازه گیری شد و انسولین و گلوکز سرمی به ترتیب به روش ایمونواسی آنزیمی و فتومتری اندازه گیری شدند. داده ها در سطح معنا داری P < 0.05 تجزیه وتحلیل شدند. نتایج نشان داد که در هر دو گروه، چربی شکمی و مقاومت انسولین به طور معنتاداری کاهش یافتند. در مقادیر چربی احشایی و چربی شکمی دو گروه تفاوت معنا دار وجود داشت. این مقادیر در گروه تمرین- زردچوبه کمتر بود. تمرین های تناوبی شدید با مکمل زردچوبه احتمالاً می توانند مقاومت انسولین و چربی شکمی (چربی احشایی و چربی زیرپوستی) را کاهش دهند. به نظر می رسد که تمرین تناوبی شدید و زردچوبه در مقایسه با تمرین تناوبی شدید در کاهش چربی شکمی مؤثرتر بودند.
اثر پیش آماده سازی با یک نوع برنامه تمرین شناختی ورزشی بر بیان ژن های Ntrk2، نسبت Bcl2/Bax و عوارض ناشی از سکته مغزی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴۴
143-160
حوزه های تخصصی:
یک رویکرد باارزش برای افزایش سطح سلامت و کاهش آسیب های مغزی، انجام دادن فعالیت ورزشی و فعالیت شناختی است. پژوهش حاضر با هدف تعیین تأثیر برنامه تمرین ورزشی شناختی بر عوامل و عوارض دخیل در سکته مغزی انجام شد. در این مطالعه، 30 سر رت نژاد ویستار (هشت هفته و با وزن 200 تا 250 گرم) به طور تصادفی به سه گروه تمرین شناختی ورزشی + ایسکمی، کنترل (سالم و بدون مداخله ورزشی) و ایسکمی تقسیم شدند. تمرین در گروه شناختی ورزشی شامل شنا در ماز آبی موریس به مدت سه هفته و در هر هفته، سه روز و در هر روز، چهار بار با فاصله 10 دقیقه بود. پس از آخرین جلسه تمرین، رت ها تحت ایسکمی گلوبال قرار گرفتند. بیان ژن های Ntrk2 و Bcl2/Bax بافت مغز با تکنیک Real-Time PCR سنجیده شد و با استفاده از آزمون تحلیل واریانس یک راهه و آزمون تعقیبی بونفرونی تجزیه وتحلیل شد. نتایج، افزایش معناداری را در میزان بیان ژن Ntrk2 در گروه تمرین شناختی ورزشی + ایسکمی نسبت به دو گروه کنترل و ایسکمی نشان داد ( 0.05 ≥ P ). همچنین، بیان ژن Bcl2/Bax در گروه کنترل نسبت به دو گروه تمرین شناختی ورزشی + ایسکمی و ایس کمی به طور معنا دار بی شت ر بود ( 0.05 ≥ P ). نمره اختلال نورولوژیک و اختلال حسی-حرکتی در گروه تمرین شناختی ورزشی + ایسکمی نسبت به دو گروه کنترل و ایسکمی کاهش معنا داری یافت ( 0.05 ≥ P ). به نظر می رسد پیش آ ماده سازی با تمرین شناختی ورزشی قادر به افزایش میزان بیان ژن های Ntrk2 و Bcl2/Bax و کاهش نمره اختلال نورولوژیک و اختلال حسی-حرکتی در فرایند ایسکمی است.