برخورداری انسان از قوه تخیل و تلاش او برای فرار از محدودیتهای بشری، او را به تفکری ماورایی واداشته است که یکی از مجاری به روز این تفکر خلق سفرنامه های روحانی و آن جهانی است که ادبیات جهان به هر رنگ و زبانی، نمونه ای از آن را بروز داده است. در ادبیات اسلامی نیز از این مقوله شاهکارهایی وجود دارد که خود در شکل گیری و حتی روند این سیر و سیاحت در ادب اروپا بسیار تاثیرگذار بوده است؛ همچنانکه پیشینه کمدی الهی دانته را در آثاری چون ارداویراف نامه و فتوحات مکیه و... جستجو کرده اند. البته، بی هیچ گمانی باید تمامی این آثار را برگرفته از معراج حضرت رسول (صلی الله علیه وسلم) دانست. در میان سفرنامه های روحانی ـ اسلامی دو شاهکار ادبی؛ یعنی سیرالعباد الی المعاد سنایی و رساله الغفران ابوالعلاء معری با نگاهی متفاوت از دیگران گزارش شده است که هر دو به لحاظ دشواریهایی که در ارائه اندیشه مؤلفان داشته اند، آنچنان که می بایست تحلیل و بررسی نشده اند. لذا در این نوشتار، تلاش شده است ضمن معرفی و نمودن بسترهای مشترک هر دو سفر، به هدف غایی و باز هم مشترک این دو ادیب پرداخته شود. به همین جهت، ضمن معرفی اجمالی مؤلفان و احوال ایشان در زمان تالیف اثر، با نگاهی انتقادی تشابهات و تمایزات هر دو اثر ارائه و جایگاه هر یک در گستره سفرنامه های روحانی بررسی شده است.
مقالة حاضر به بررسی و معرفی سنت فکری و نظام معرفتی دو شاعر و پژوهشگر از دو جغرافیای فرهنگی متفاوت یعنی مولانا، شاعری از سنت فکری شرق، و ژاک سالومه، محققی از سنت فکری و نظام معرفتی غرب، میپردازد. آنچه منجر به این مقایسه شده، اقتباس ادبی سالومه از قصة «طوطی و بازرگان» مولانا در «قصة مرد عاشق»( (Le conte de l'homme très amoureuxاست. او از این قصه همانی را درک میکند که سنت فکری او به شکل آموزه در ذهنش گماشته است. سالومه به قصة «طوطی و بازرگان» نگاهی مغرب زمینی دارد. به این معنا که در سنت های فکری مغرب زمین چندان به مباحث ماورایی، آن گونه که ما در عرفان و فلسفة شرق (نه صرفاً ایران) به آن معتقدیم، نگریسته نمیشود. بلکه تأثیر فلاسفة انگلیسی به ویژه کسانی چون هابز، لاک و هیوم بر جریانات پس از خود، در فلسفه فرانسه محصولی به بار آورد که بیش از هر چیز نگاهی تجربه گرا و پوزیتیویستی را به همراه داشت. به این معنا که محسوسات و مشاهدات پایة اساسی اظهار نظرها و تحلیل های فکری قرار گیرد. در این مقاله، با استناد بر سابقة ادبیات عرفانی در غرب و بکارگیری تحقیقی جامع از نظرات این دو نویسنده و باتأکید برفصل مشترک عقاید تعلیمی آنان، به تحلیل تأثیر یکی ازارکان اساسی ادب عرفانی - «چگونه سخن گفتن»- توجه میگردد. این امر در شناسایی اقتدار فرهنگ و ادبیات غنی ایران در جوامع غربی سهم بسزایی دارد و بر این مدعا صحه میگذارد که ادبیات صوفیانه و تعلیمی ایران همواره مورد بهره برداری فرهنگی قرار گرفته است.
با توجه به کثرت کاربرد راست در مفهوم سوی و جهت، محققان در گزارش یا تصحیح متون پیشین؛ از جمله شاهنامه، وقتی به تعبیر «راه راست» برخورده اند، آن را در مقابل راه یا جانب چپ تصور کرده اند و از ریشه کهن «راه» و معنی اصلی «راه راست» غفلت کرده اند. بررسی کتابخانه ای تعبیر «راه راست» در متون کهن نشان می دهد، وقتی «راست» صفتِ «راه» باشد، دارای مفهوم سوی و جهتِ راست در مقابل چپ نیست؛ بلکه به معنی آشکار و روشن است و «راه راست» به معنی آشکار و روشن یا راه آشکار و مشهور و گشاده در مقابل راه بی راه؛ راه ناشناخته و نامسلوک و پوشیده به کار رفته است. در این مقاله، پس از تبیین ریشه و مفهوم راه راست در برابر راه بی راه، تدبیری نظامی را نشان داده ایم که در شرح متون کهن از آن غفلت شده است، همچنین چند سهو و خطای کاتبان یا مصححان متون کهن را اصلاح کرده ایم.