فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۱ تا ۶۰ مورد از کل ۲۹۶ مورد.
حوزه های تخصصی:
برای بررسی ابداعات واژگانی در کتاب شعر آنگاه پس از تندر اثر اخوان ثالث، ابتدا 116 واژه هنجارگریز از اثر مذکور جمع آوری شد و در پیکره رایانه ای گروه فرهنگ نویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی مورد جستجو قرار گرفت و معلوم شد که از میان 116 واژه مذکور تعداد 57 واژه (14/49%) در آثار نویسندگان دیگر هم به کار رفته اند. نتیجه گیری شد که تعداد 59 واژه (86/50%) به اغلبِ احتمال برساخته اخوان ثالث و واژه نو محسوب می شوند. درباره این سؤال که هنجارگریزی واژگانی در اشعار اخوان ثالث به چه میزان با تعمیم قواعد زبان و به چه میزان با نقض قواعد زبان صورت گرفته، در این مقاله نشان داده می شود که هنجارگریزی واژگانی در اکثر موارد (1/74%) با تعمیم قواعد و در 9/25% موارد با نقض قواعد زبان صورت گرفته است.درباره این سؤال که کدام فرایند صرفی در هر یک از موارد تعمیم یا نقض قواعد زبان بیشتر دخیل است، نشان داده می شود که در مورد تعمیم قواعد بیشتر از همه از ترکیب (53%) و در مورد نقض قواعد بیشتر از همه از اشتقاق (5/48%) برای ساختن واژه های هنجارگریز استفاده شده است. سرانجام درباره این سؤال که کدام محدودیت بیش از همه نقض شده است، نشان داده می شود که محدودیت نحوی (5/75%) بیشتر از سایر محدودیت ها نقض شده است. هدف از این بررسی و پاسخ به سؤال های بالا این است که امکانات بالقوه زبان فارسی در حوزه واژه سازی شناخته شوند و راه گشای معادل یابی در ترجمه ادبی باشند. همچنین هنجارگریزی واژگانی می تواند به عنوان یکی از ابزارهای شعرآفرینی در اشعار اخوان ثالث جنبه ای از ویژگی های سبکی سروده های وی را مشخص کند.
بررسی مختصّات دستگاه زبانی قصیده ای از انوری و استقبال نظیری نیشابوری ازآن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
محمد حسین نظیری نیشابوری(؟-1021ه.ق) از شاعران فارسی زبانی است که بخش اعظم عمر خویش را در هند گذرانده است. وی در اشعارش از شاعران نامدار پیش از خود مانند سعدی، حافظ و بابا فغانی استقبال کرده است. یکی از شاعرانی که نظیری در اشعار خویش بویژه قصایدش از وی استقبال وگاهی تقلید کرده و بدین نکته نیز اشاره نموده، انوری ابیوردی است. تحلیل و مقایسه استقبال نظیری از انوری می تواند چگونگی و میزان خلّاقیّت یا تقلید محض وی را نشان دهد.
در این پژوهش با به کار گیری روش هلیدی(1994) در زبانشناسی نقشگرا - سیستمی و تحلیل فرآیندهای مختلف و اجزای آن ها و نیز بررسی دستگاه های آوایی، واژگانی و نحوی قصیده ای از انوری و استقبال نظیری ازآن (68 بیت) میزان تشابه دو متن، خلّاقیّت یا تقلید نظیری بررسی شده است. حاصل تحقیق نشان می دهد قصیده ی نظیری، مشابهت های فراوانی در بخش های مختلف با قصیده ی انوری دارد و حتّی در مواردی، فراوانی نتایج مانند عناصر پیرامونی، کنشگرها و کنش پذیرها، ساخت های متعدّی و ... در قصیده ی نظیری، بیش از ابیات انوری است که می توان آن را نتیجه ی مؤانست زیاد شاعر با شعر انوری دانست.
بررسی زایش معنا در ساختار روایی «حکایت نمازفروش» (از هزارویک شب) و روایت سه تار از جلال آل احمد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این مقاله بررسی تطبیقی رابطة پیرنگ بین روایت «حکایت نمازفروش» از هزارویک شب و سه تار از جلال آل احمد است. بر این باوریم که ازلحاظ شکلی (فیگورتیو)، روایت سه تار به «حکایت نمازفروش» بسیار شبیه است. اما عنصر یا واژه یا چیز دیگری در سه تار وجود دارد که سبب ناهماهنگی در انسجام روایی این روایت شده و پیرنگ آن را تخریب و نامنسجم کرده است. براساس این، می خواهیم بدانیم این عنصر کدام است. مطرح شدن این پرسش نتیجة مقایسة تطبیقی است که بین این دو روایت صورت گرفته است. در تحلیل این دو اثر، این پرسش نگارندة مقاله را همواره به خود مشغول کرده بود که چرا بین فیگورها و ساختارهای درونی «حکایت نمازفروش» رابطه ای منطقی و همچنین انسجامی درونی وجود دارد؛ درحالی که در روایت سه تار این انسجام و هماهنگی درونی بین فیگورها از یک سو و ساختار درونی روایت از سوی دیگر دیده نمی شود. فرضی که به کمک آن نگارنده باید به پرسش بالا پاسخ گوید می تواند به این شکل فرمول بندی شود: در روایت «حکایت نمازفروش» شخصیت داستانی روایت یعنی نمازفروش به تخیل خود پناه می برد و آینده را مقابل خود ترسیم می کند؛ به همین سبب او می تواند کنش ها را به شکل خطی و به دنبال هم روایت کند. اما کنشگر سه تار یعنی جوان نوازنده با پناه بردن به ذهن خود به گذشته رجوع می کند. از یک سو، تمایز رجوع به گذشته و آینده باعث تفاوت این دو روایت از یکدیگر می شود و از سوی دیگر، سبب می شود پیرنگ روایت در «حکایت نمازفروش» کامل و منسجم و در روایت سه تار نامنسجم ارائه شود. در سه تار، پناه بردن به خاطرات گذشته سبب می شود شخصیت داستانی در وضعیت انتهایی روایت واقع شود و دیگر نتواند از کنش های آینده سخن بگوید. به همین سبب، سه تار دارای پیرنگی ناقص است؛ زیرا پیرنگ این روایت فقط دارای دو وضعیت است؛ در حالی که پیرنگ «حکایت نمازفروش» دارای هر سه پاره یا هر سه وضعیت است.
تحلیل شناختی پاره ای از استعاره های دل در بوستان سعدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعة حاضر در چهارچوب زبانشناسی فرهنگی به بررسی برخی از مفهوم پردازی های استعاری واژة دل در بوستان سعدی پرداخته است. تحلیل داده ها نشان می دهد که این اندام به شکلی زایا در امر تن آیش ذهن زبانمندان فارسی از طریق یک الگوی فرهنگی مشارکت می جوید و از خلال آن به مفهوم پردازی عناصری از حوزه های مفهومی احساسات (عشق، شادی، غم)، قوای ذهنی (درک کردن، فکرکردن)، ارزش های فرهنگی (بخشندگی، صداقت)، ویژگی های شخصیتی (بی رحمی، آگاهی) و طبیعت و ماده (باغ، آیینه) می پردازد. مفهوم پردازی احساسات در این میان از تنوع بیشتری برخوردار است؛ لذا می توان دل را اندام نمونة اعلا در انتقال احساسات به ویژه «غم» و «عشق»، به-شمارآورد. همچنین معلوم شد که آفرینش عبارات مبتنی بر این اندام، با تبعیّت از نظام های استعاری و بهره گیری از ابزارهای شناختی چون استعاره، مجاز و طرحواره های تصویری همراه است.
دیدگاه از منظر زبان شناسی شناختی و کاربرد آن در تحلیل متن داستانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«دیدگاه» در زبان شناسی شناختی نقش مهمی در تعبیر صحنه ها ایفا می کند. این نکته که هر بیننده یا گوینده صحنة مورد بحث را چگونه تعبیر می کند، به دیدگاه او دربارة آن صحنه بستگی دارد. از این روست که برای بیان یک موضوع از زاویة دیدهای مختلف، پاره گفتارهای متنوع و متفاوتی در زبان وجود دارد؛ زیرا گویندگان مختلف به شیوه های متفاوتی هر صحنه ای را مفهوم سازی می کنند. از سوی دیگر، عنصر دیدگاه در روایت نیز نقش تعیینکننده ای دارد. شایان ذکر است دیدگاه دربرگیرندة عواملی است؛ ازجمله زاویة دید- که شامل جهت دید و نقطة دید است- و عوامل دیگری مانند برجسته، زمینه، عینیت و ذهنیت که در پژوهش حاضر به چهار مورد از آنها پرداخته شده است. هدف این پژوهش، بررسیِ مفهوم دیدگاه از منظر زبان شناسی شناختی با به کارگیری الگوی دو زبان شناس شناختی یعنی لنگاکر و تالمی و الگوی شناختی استاکوِل در روایت در سه گونة رواییِ داستان، فیلم نامه و فیلمِ برگرفته از آن است. نتایج این پژوهش حاکی از تأثیرپذیری این سه گونه از یکدیگر است. یافته ها نیز بر غالب بودن نقش نمود زبانی دیدگاه در داستان صحّه می گذارد؛ همچنین نشان می دهد «دیدگاه» پدیده ای پیوسته نیست و ممکن است در روند رخدادهای قصه تغییر کند.
بررسی عناصر زمینه گرا (حالی- مقالی) در گفتمان نی نامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مراحل تکوین علم زبان شناسی مرحله گفتمان است که بر مبنای آن، زبان شناسان جایگاه ویژه ای برای گفته پرداز در نظر می گیرند. در این چارچوب جدید زبانی، شاخص های فردی دخیل در تولید آثار زبانی، به عنوان عناصری مهم و تعیین کننده به حوزة مطالعات زبان راه می یابند. البته این مبحث در تاریخ بلاغت اسلامی، موضوعی دامنه دار است که از کشاکش میان دو علم نحو و معانی بر می خیزد. علمای نحو به سیاق داخلی و مقالی کلام و مطابقت ترکیب اجزای آن با اصول دستوری توجه کرده اند، در حالی که علمای بلاغت، خواص و اغراض نهفته در این ترکیبات را با مطابقت دادن آن با زمینه و سیاق بیرونی کلام (مقام) بازکاویدند. در این بین، عده ای نیز توانستند مقال و مقام را (توأمان) مورد توجه قرار دهند و ضمن رعایت اصول و قوانین نحوی، از آن در اندازه گیری میزان عدول از اصل ترکیب اجزای کلام و تبیین معانی و اغراض ثانوی جملات بهره گیرند. در این مقاله قصد داریم با تبیین و تحلیل پاره ای از عناصر زمینه گرای حاضر در گفتمان نی نامه، از جمله ضمایر شخصی، اشاره و عناصر زمانی و با طرح مسئلة قبض و بسط کلامی، نخست جایگاه و اهمیت گفته پرداز را در این منظومه نشان دهیم و سپس از طریق همین مؤلفه ها، نیت گوینده را در سازمان دادن به ساز کارهای خوانندگان شفاف تر کنیم. اساساً پرسش اصلی تحقیق این است که آیا می توان با کمک عناصر زمینه گرا از سطح جمله فاصله گرفت تا از دورنمایی کامل تر از جمله به اغراض ثانویه متن نظر انداخت و سرانجام، از آن برای سنجش مطابقت مقال و مقام یاری گرفت؟
بررسی نشانه- معناشناختی ساختار روایی داستان کوتاه «لقاء فی لحظة رحیل»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش شرایط تولید و دریافت معنا در«لقاءٌ فی لحظة رحیل»، از نسرین ادریس، نویسندة معاصر لبنانی را بررسی می کنیم. این داستان به دلیل منطق روایی حاکم بر آن، قابلیت مطالعه از دیدگاه نشانه- معناشناسی نوین را دارد و شامل دو گفتمان کنشی عکاس و مبارزان است. کنشگر گفتمان عکاس، حمزه، تابع برنامه است و توانش مهارتی او در هنر عکاسی، موتور اصلی کنش او را به وجود میآورد. البته فرمانده، به عنوان شَوِشگزار، نقش مهمی در کسب توانش عاطفی حمزه دارد. در گفتمان دوم، مبارزان هم بعد از قرارداد و کسب توانش وارد کنش میشوند. از آنجا که دو گفتمان درهم تنیده اند، کنشهای اصلی همزمان انجام میشود؛ مبارزان عملیات را شکل میدهند و حمزه به ثبت تصویری لحظات میپردازد. به ترتیب مراحل فرایند تحولی و روایی به انجام میرسد. هرچند گفتمان غالب هوشمند است، فرایند عاطفی گفتمان، نقش مهمی در شکلگیری ساختار معنایی و روایی داستان، به ویژه در گفتمان عکاس دارد.
بدین ترتیب هدف مقاله، مطالعة فرایند معناشناسی داستان و ویژگیهای روایی آن است تا سازکارهای تولید معنا و عناصر اصلی شکلگیری معنا را به دست آوریم. همچنین چگونگی تأثیرگذاری فرایند عاطفی بر فرایند معناسازی را بررسی می کنیم.
تحلیل گفتمان انتقادی در اثری از ابراهیم گلستان با استفاده از مؤلفه های جامعه شناختی- معنایی گفتمان مدار با توجه به بازنمایی کارگزاران اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحلیل گفتمان انتقادی مفاهیمی همچون قدرت و ایدئولوژی را در تحلیل وارد می کند و با به کارگیری ساختارهای گفتمان مدار، بین ایدئولوژی و نحوه بیان آن ارتباط برقرار می کند. مسئلة اصلی این تحقیق یافتن شیوه های متفاوت بازنمایی کارگزاران اجتماعی مختلف در روایت «میان دیروز و فردا» اثر ابراهیم گلستان (1384) است. هدف این پژوهش کشف رابطة بین دیدگاه های فکری-اجتماعی (ایدئولوژیک) با ساختارهای گفتمان مدار در روایت مذکور است؛ بنابراین سعی کرده ایم با تحلیل کیفی گفتمان و به کارگیری مؤلفه های جامعه شناختی- معنایی ارائه شده توسط ون لیوون (1996) و انطباق آن ها با برش داستانی موردنظر، بین پیام نهفته در متن که بر پایه ایدئولوژی خاصی سامان یافته است و نحوه بیان آن ارتباط برقرار کنیم و توجیه لازم برای شکل گیری پیام نهفته در متن را ارائه دهیم. حاصل پژوهش نشان می دهد مؤلف به منظور تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب و شرایط سیاسی- اجتماعی پیرامون متن و دیدگاه های فکری- اجتماعی وی کارگزاران اجتماعی مختلف را به شیوه های متفاوتی بازنمایی کرده است.
تحلیل نشانه- معناشناختی شعر «آرش کمانگیر» و «عقاب» تحول کارکرد تقابلی زبان به فرایند تنشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نشانه- معنا شناسی یکی از ابزارهای علمی تحلیل نظام های گفتمانی است که سازکارهای شکل گیری و تولید معنا را در متون بررسی و مطالعه می کند. در نشانه- معناشناسی با عبور از نشانه شناسی ساخت گرای محض به نشانه شناسی پدیدار شناسی و نشان دادن مسیر حرکت نشانه ها به نشانه های استعلایی، عوامل معرفت شناسانة آثار فرصت بروز و ظهور بیشتری می یابد.
شعر «عقاب» از پرویز ناتل خانلری و «آرش کمان گیر» از سیاوش کسرایی، اشعاری روایت محور هستند که به دلیل در برداشتن ماهیت های شوشی و کنشی گوناگون و پروراندن کنش های ارزش آفرین و اسطوره ساز در نهایت داستان، ویژگی های یک روایت را دارند و از این جهت، برای بررسی و تجزیه و تحلیل نشانه- معنا شناختی گفتمان های حاکم بر آن ها ارزشمند و درخور توجه هستند.
در ابتدا و میانة این دو داستان، نظام های گفتمانی تجویزی و القایی یا تعاملی شناختی جریان دارد. در ادامه، به دنبال گفت وگوها و پدیداری روایت های تعاملی، دو نظام ارزشی شکل می گیرد که از چالش میان آن ها دینامیک معنایی گفتمان تأمین می شود و به نظام تنشی می انجامد که براساس دو ارزش گستره ای و فشاره ای قابل تبیین است.
این پژوهش ضمن تحلیل انواع نظام های گفتمانی مانند نظام گفتمانی تجویزی، القایی و رخدادی در این دو شعر، به بررسی این متون ازدیدگاه نظریات تقابلی گرمس و مربع معنا و گذر از مربع معنایی به فرایند تنشی می پردازد و درپی پاسخ به این پرسش است که شعر روایی فارسی تا چه حد ظرفیت تحلیل نظام های گفتمانی را داراست.
بررسی ویژگی های سبکی داستان کوتاه «جشن فرخنده» از جلال آل احمد با رویکرد سبک شناسی انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، سبکشناسی انتقادی در داستان کوتاه را به صورت کاربردی به حوزة پژوهشهای سبکشناسی فارسی معرفی کرده ایم. پرسش اساسی تحقیق این است که ایدئولوژی پنهان متن در داستان کوتاه «جشن فرخنده» اثر جلال آل احمد چیست، چه مؤلّفههای سبکیای به کشف آن منجر میشود و ایدئولوژی پنهان متن چه کارکردی دارد. فرض بر این است که در این داستان ایدئولوژی ساز کاری برای مشروعیت بخشیدن به ستیز علیه سلطه است. این پژوهش به روش لایهای انجام شده است. ابتدا لایة بیرونی و بافت موقعیتی متن مورد بررسی قرار گرفته، سپس دو لایة روایی و متنی شامل کانونسازی، میزان تداوم و جنبههای آن، و خردلایههای واژگانی، نحوی و بلاغی بهعنوان مؤلفههای سبکی برجسته تجزیه، و تمام لایههای یادشده مرتبط با یکدیگر و در ارتباط با گفتمانهای رایج در زمان نویسنده تحلیل شده است. نتایج پژوهش نشان میدهد در این متن، تقابل، مؤلفة سبکیِ مهم و معناداری است. ویژگیهای سبکی متن، از تقابل شخصیتها و تقابل گفتمانها تا برجستگی قطب منفی کلام، نشان دهندة ایدئولوژی پنهان متن است که عبارت است از نارضایتی نویسنده، بهعنوان روشنفکری منتقد که طیفی از جامعه را نمایندگی میکند؛ از هر دو جریان اجتماعی و سیاسی مذکور در داستان. این ایدئولوژی سازکار مشروعیت بخشیدن به ستیز علیه سلطه را سازمان دهی می کند. هدف پژوهش، کاربرد سبکشناسی انتقادی در تجزیه و تحلیل داستان کوتاه فارسی و آشکار کردن این امر است که با برقراری ارتباط بین ویژگیهای سبکی و کلانلایة گفتمانی شامل بافت موقعیتی، لایة بیرونی متن و مقولههای ایدئولوژی و قدرت، میتوان به تفسیر و درک و دریافت عمیق تری از متن- اصلی ترین هدف دانش سبکشناسی- دست یافت.
بینامتنیت در شرق بنفشه، اثر شهریار مندنی پور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله تلاشی است برای یافتن ردپای متون دیگر یا به عبارتی بینامتنیت در داستان شرق بنفشه اثر شهریار مندنی پور، نویسندة نسل سوم داستان نویسی ایران. خوانش بینامتنی مخاطب را از ارتباط یک متن با متون دیگر آگاه می کند و بنا بر نظریة بینامتنیت، هیچ متنی در انزوا شکل نمی گیرد و نمی توان آن را بدون ارتباط با متون دیگر خواند یا تفسیر کرد. در داستان شرق بنفشه حضور متون دیگر در متن اصلی به روشنی محسوس است و مؤلف نشانه هایی به کار می برد که با بررسی آن ها می توان جنبه های بینامتنی را تشخیص داد و منابع آن را شناخت. این تحقیق با استفاده از روش تحلیلی و بر اساس نظریة بینامتنیت و بررسی شواهد به دنبال اثبات این فرضیه است که وجوه اشتراک بین داستان شرق بنفشه و سایر آثار مورد بحث، ازجمله غزلیات حافظ، غزلیات شمس، تذکرة الاولیا، بوف کور و ... که در پاره ای موارد ماهیت تقلیدی پیدا می کند، اتفاقی نیست و انگیزة مؤلف از به وجود آوردن عمدی این مجموعه از روابط بینامتنی، ایجاد یک نظام معنایی در جهت رسیدن به مفهومی عرفانی در متن است. پیرنگ همسان، عرفان مشترک، اعتقاد به هستی در نیستی و قدم نهادن به وادی فنا از گزاره های مشترک این اثر با برخی متون دیگراست که در طول داستان از آن ها نام برده می شود. بررسی و تحلیل این اشتراکات در جهت نشان دادن بینامتنیت این اثر با سایر متون مورد بحث و خوانش اثری با مضمونی شرقی از دیدگاه بینامتنی به عنوان نظریه ای امروزی از مهم ترین دستاوردهای این مقاله است.
فرهنگ، استعاره و ترجمه پذیری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقالة حاضر با مطرح کردن این پرسش نوشته شده است: «ترجمة ترکیبات استعاری فرهنگ- بنیاد به چه روش یا روش هایی امکان پذیر است؟». در پاسخ گویی به این سؤال، نتایج بررسی تطبیقی ترجمة رینولد نیکلسون از دفتر اول مثنوی معنوی مولانا به عنوان داده درنظر گرفته شده است. چارچوب کار، الگوی ترجمة هاروی (2000) است. نگارنده با توجه به نیاز پژوهش، به معرفی نشانة استعاری و دلالت استعاری پرداخته است. در این بخش شش نوع دلالت از هم بازشناخته شده اند. الگوی شش گانه- که یکی از دستاورد های این پژوهش است- می تواند بین هر دو زبان «الف» و «ب» که زبان مبدأ و مقصد در فرایند ترجمه اند، مورد استفاده قرار گیرد. در ادامة تحقیق، چگونگی به کارگیری این دلالت در ترجمة استعاره های فرهنگ- بنیاد و سپس معرفی الگویی برای ترجمة این موارد آمده است. به عبارت دیگر، برای هریک از روابط دلالی مطرح شده شیوه هایی در ترجمه پیشنهاد شده است. این پیشنها دها براساس ماهیت دلالت استعاری شکل گرفته اند. به این ترتیب، مترجم در رویارویی با ترکیب استعاری الگویی در دست دارد که او را در ترجمة انواع استعاره ها قدم به قدم راهنمایی می کند.
فرایند نظم دهنده ی روایت در رمان ""چهره ی مرد هنرمند در جوانی"" اثر جیمز جویس (The Ordering Process of Narrative in James Joyce's A Portrait of the Artist as a Young Man)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در ارتباط با مباحث مربوط به رابطه ی بین تاریخ و ادبیات، یکی از دغدغه های اصلی تاریخ شناسی مدرن روش بازنمایی مفهوم واقعیت در یک چارچوب روایی منسجم می باشد، واقعیتی که تنها از طریق فرایندی روایی که ساختارمند و نظم دهنده باشد، قابل دسترسی است. بنابراین با هدف بررسی فرایند نظم دهنده ی روایی در رمان ""چهره ی مرد هنرمند در جوانی"" نوشته ی جیمز جویس(James Joyce)، مقاله ی حاضر بر آن است تا به مسئله ی تاریخ و روایت و نقش روایت در بازنمایی واقعیت در این رمان بپردازد. از اینرو، بنا بر نگره ی فراتاریخ هیدن وایت (Hayden White)، تحمیل نمودن روایت بر خط داستانی این رمان تلاشی است از سوی نویسنده ی این اثر در جهت شکل دادن خطی از روایت از طریق بکارگیری تصاویر ذهنی بافتی و ساختاری. در این راستا این جستار قصد دارد نه تنها به بررسی اجمالی برخی از تصاویر ذهنی موجود در اثر بپردازد٬ بلکه چگونگی دستیابی به چنین فرایندی را از طریق بکارگیری اینگونه تصاویر ذهنی در یک کنش زیبایی شناختی مستمر نیز مورد بحث قرار دهد.
اسلام و تجدّد: نگاهی به رمان تروریست(2006) اثر جان آپدایک (Islam and Modernity: A Study of John Updike's Terrorist (2006))(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تصویر مسلمانان در سیاست، رسانه ها، و نیز ادبیات غرب بیش و کم تصویری سیاه و سفید از مردمی است که با تمدن و تجدد و تسامح بیگانه اند. پس از جنگ سرد تاکنون و به ویژه از آغاز حملات تروریستی در نقاط مختلف جهان، خاصه پیامد یازده سپتامبر در آمریکا، بازنمایی مسلمانان تغییری چشمگیر را شاهد بوده است: تروریست بودن نیز به انگاره های بدویّت و عقب ماندگی افزوده شده است. این جستار به بررسی رمان تروریست(2006) اثر جان آپدایک می پردازد. نویسندگان برآنند نشان دهند چگونه این رمان، تحت تاثیر و همگام با گفتمان سیاسی غالب در آمریکا و غرب، اسلام را دینی خشونت گرا و متحجر بازنمایی می کند. نویسندگان شگردهای آپدایک را در معرفی اسلام به عنوان دینی متعصب، که پیروان خود را به خشونت (تروریسم) می خواند، می کاوند و استدلال می کنند که رویکرد جان آپدایک در این اثر شرق شناسانه است.
تفاوت راوی قصه¬نویس و قصه¬گو در داستان «شیر و گاو» از کلیله و دمنه و داستان های بیدپای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش با رویکردی تطبیقی، دو متن کلاسیک فارسی (داستان های بیدپای و کلیله و دمنه) با توجه به شیوة روایت آن ها بررسی شده است. فرضیة مقاله، وجود تفاوت هایی در شیوه های روایتگری این دو اثر است به اعتبار وجود سبک گفتاری در یکی و سبک کتبی و منشیانه در دیگری. حضور راوی در آغاز حکایت ها، راوی درون متنی و برون متنی، نقش راوی در برجسته کردن واژگان، لحن راوی، شیوة نتیجه گیری راوی (گوینده و نویسنده) در پایان حکایت ها، نگرش راوی به شخصیت های داستان، حضور آشکار راوی در پایان داستان و چگونگی پایانبندی روایت، مواردی هستند که در دو کتاب مقایسه شدهاند و در نهایت فرضیة پژوهش (تفاوت دو روایت در شیوة روایتگری) اثبات شده است.
Interrelationships between Language and Literature from Old English to the Modern Period(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
Literature is the aesthetic manifestation of language. It is ‘as old as human language and as new as tomorrow’s sunrise.’ This paper explores the interrelationships between language and literature from 600 AD to the present day. The grammar of present-day English is closely related to that of Old English with the same tense formation and word orders. The verse unit is a single line and its organizing device is ‘alliteration’. The range of Chaucer’s English did much to establish English as a national language. The writers of the Elizabethan period reshaped the literary language by borrowing foreign words and by coining new expressions and figures of speech. Shakespeare’s language and modern English have enough in common so that historians consider that they both belong to the same stage in the history of English. Milton attempted to reinvent the English language through his Paradise Lost. The writers of the seventeenth century developed a prose style that could bear the weight of the most serious and complex ideas. Then, the writers of the eighteenth century devoted themselves to developing out a formal, polished, and “correct” style of expression. Wordsworth and Coleridge intended to purify and renew the literary language and make it closer to the everyday speech of the ordinary people. Modernism tried to articulate a representation of the world and the way of seeing it through complexities of mind using the spoken rather than the formal language.
تبیین چالش ها و ظرفیت های رابطة نقد و نظریة ادبی و ادبیات تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش، تبیین رابطة نظریه و نقد ادبی و ادبیات تطبیقی و همچنین بررسی چالش ها و ظرفیت های این رابطه است. نخست، دلایل وجود رابطه ای تنگاتنگ بین این دو حوزه بررسی می شود. سپس، بهره گیری از نظریه های غیربومی (خارجی) برای خوانش محصولات فرهنگی بومی به عنوان راهکاری در پژوهش های ادبی و ادبیات تطبیقی پیشنهاد می شود. همچنین، اهمیت و ضرورت چنین رویکردی در حوزة ادبیات تطبیقی ذکر می شود.
پس از گذشت شش دهه، هنوز سخن از «بحران ادبیات تطبیقی» در میان است. بروز بحران در مرحلة نخست از رابطة ادبیات تطبیقی و نقد و نظریة ادبی ناشی شد. هم بستگی این دو نه فقط به دلیل شباهت های آن ها در تعریف، بلکه به دلیل اهمیّت و ضرورت، اهداف و آرمان های مشابه آن هاست. ادامة بحران ادبیات تطبیقی به صورتی نو (بحران هویّت) نیز زادة تغییر در وضعیت نظریه و نقد ادبی در سطح مجامع علمی و دانشگاهی است. به رغم این ها و شکّایّت (موجّه) موجود در ادبیات تطبیقی نسبت به کاربست نظریه های خارجی برای خوانش آثار بومی، تعامل سازنده و آگاهانة این دو حوزه می تواند ظرفیت های جدیدی را در پژوهش های ادبی ایجاد کند. چنین تعاملی ضامن فزونی و گوناگونی هر دو حوزه خواهد بود.
ویژگی های بلاغی انئید و پیشینة آن در ادب لاتین: بررسی تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انئید ویرژیل یکی از شاهکار¬های حماسه جهان و بدون شک گرانقدر¬ترین نمونه حماسه لاتین است، هر چند می¬توان این کتاب را حماسه مصنوع به حساب آورد اما در این مورد نیز حقیقت با مجاز در می¬آمیزد و اسطوره پردازی شاعر متاثر از وقایع تاریخی از یاد رفته است.
نگارنده در مقاله حاضر بر آن است که با استفاده از متون حماسی شعرای لاتین پیش از انئید، که به طور عمده از سخنوری یونان متاثر بوده اند، ویژگی های بارز این کتاب را در حوزه معانی و بیان و بدیع نشان دهد. با توجه به ابیات معدود و انگشت شماری که از شاعران حماسه سرای لاتین پیش از ویرژیل بر جای¬مانده است، نمی¬توان در این باب به سبک شعرای مقدم و بنابراین تاثیرات بلاغی مجموعه آثار آنان در ویرژیل پرداخت بلکه در این مورد تنها راه ممکن اکتفا به ابیات اندک باقی مانده و بررسی بلاغی آنها است.
از این¬رو، در این گفتار پس از بیان شرح حال مختصری از این شعرا، به ذکر موثرترین ویژگی سبکی سخن آنان با توجه به ابیات بر جای مانده در انئید پرداخته خواهد شد. شایان ذکر است که دستور زبان لاتین کلاسیک که ویرژیل بزرگترین نماینده آن در نظم و سیسرون نماد آن در نثر است، با تمایز آشکار از لاتین عامیانه و باستانی، در شکل گیری شیوه بیان و بلاغت انئید سهمی عمده دارد.
شعر و قصه هایی به گویش نهاوندی
حوزه های تخصصی:
اشتراک عینی در برخی اشعار احمد شاملو و نیما یوشیج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اشتراک عینی فنی است که در آن، شاعر با انتخاب مجموعه ای از اشیاء، موقعیت ها، موضوعات، حالات یا زنجیره ای از حوادث، به نحوی مؤثر واکنشی عاطفی در خواننده به وجود می آورد. در این حالت، شاعر نیازی به بیان صریح احساسات ندارد؛ بلکه آن ها را در قالب اشیاء، موقعیت ها و غیره در ذهن خواننده تداعی می کند. در اشعار نیما یوشیج و احمد شاملو نمونه های بسیاری از فن اشتراک عینی را می بینیم. به نظر می سد تاکنون تحقیق برجسته و قابل توجهی از اشتراک عینی از این دو شاعر دیده نشده است؛ بنابراین هدف مقاله این است که به مقایسه این فن در برخی اشعار این دو بپردازد. از اشعار نیما می توان به شب پا، بخوان ای همسفر با من، شب همه شب، هست شب و از اشعار شاملو به رانده، گل کو، سخنی نیست، او را صدا بزن، مرثیه، وصل، ابراهیم در آتش اشاره کرد.