در این مقاله با نیم نگاهى به تاریخ و سیر پیشرفت علم و دانش هاى تجربى این گونه نتیجه گیرى مى شود که با توجه به این نکته مهم که رشد علم و تکنولوژى در غرب مبتنى بر حذف دین بوده است. در طول تاریخ خود همواره داراى اثرات مخربى بوده است و در نقطه مقابل آن به جامعه درخشان و پیشرفته مسلمانان در دورانى که اروپا غرق در بدبختى و سیاهى بوده اشاره مى شود و علل آن پیشرفت علمى سودمند را، داشتن پشتوانه اى نظیر دین اسلام مى داند. مقاله با طرح آیاتى از قرآن مجید نشان مى دهد که این کتاب آسمانى چگونه به صورتى دقیق حقایق مسلم علمى را بیان کرده آن هم در عصرى که مردم کوچکترین آگاهى و اطلاعاتى از این حقایق نداشتند و این خود دلیل محکمى بر الاهى بودن نگارش این کتاب مى باشد. امروزه نیز که به واسطه کشفیات فیزیک مدرن و متلاشى شدن بنیان تئورى ورافیزیک کلاسیک و جاى گیرى اصل عدم قطعیت در مقابل دانشمندانى که ادعا داشتند با یافتن علت و قانون علمى، هر پدیده اى را مى توانند توضیح بدهند، بیش از پیش نقش قدرت علمى نهفته در دین، اسلام و قرآن آشکار مى گردد. دین همواره راهى میانى را ارایه داده است: نه رویکرد علمى مدرن را رد و محکوم مى کند و نه مجبور مى شود که براى آن مقام الوهیت و یزدانى قایل شود.
تاریخ تفسیر قرآن در یک قرن اخیر با نهضتهای اجتماعی به ویژه نهضتهای اصلاح دینی که چون رستخیز فکری سراسر اقالیم اسلامی را درنوردیده؛ درهم تنیده شده، به طوری که بدون توجه و ارجاع به نهضتهای اصلاحی نمیتوان تفسیر را در چارچوب تاریخیاش ملاحظه کرد.
نهضتهای اصلاح گرایانهی دینی کما بیش از یک قرن پیش در شرق اسلامی آغاز گشته و از سرزمینی تا سرزمین دیگر در عین تشابه، تفاوتهایی در اصول داشته است یعنی علاوه بر داشتن علل مشترک، در هر منطقه آثار و سیر و آغاز و تداوم متنوعی داشته است و یکپارچه و یکباره و منسجم با انگارههای ثابت و واحد نبوده است.
خصوصیت اصلی رنسانسی که به صورتهای مختلف و با مضمون واحد یا مشابه در سراسر عالم اسلام سر بر آورده، این بوده است که اسلام را نه یک عقیده مهجور و ایمان قلبی، بلکه یک نظام کامل عیار دینی و دنیوی و اخلاقی و سیاسی و عبادی و اجتماعی میدیدهاند یعنی یک فرهنگ بالنده نه یک دین راکد که درحاشیه اجتماع به راه خود برود، و محور اساسی این تفکر، قرآن کریم بوده است.
عامل دیگر اندیشهی اصلاح در نزد شخصیتهایی چون سیدجمال تا محمدعبده وسیدقطب تاعلاّمه اقبال، و آیةالله طالقانی، تا شهید مطهری و شهید صدر و درخشانترین خورشید آنان حضرت امام خمینی1، اعتقاد به باز بودن باب اجتهاد بوده است.