فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۰۱ تا ۳۲۰ مورد از کل ۷۹۷ مورد.
حوزه های تخصصی:
مفعول نشانه اضافه ای یکی از وابسته های نحوی فعل در زبان فارسی است که تاکنون در کتاب های دستور و مقالات زبان شناختی مربوط به زبان فارسی توجه چندانی به آن نشده است. در این مقاله، می کوشیم، ضمن معرفی این وابسته نحوی فعل در زبان فارسی، شواهدی از کاربرد آن را در فارسی گفتاری و ادبیات قدیم فارسی به دست دهیم. بخش نخست مقاله به بحث در باره تفاوت ها و شباهت های مفعول نشانه اضافه ای با دیگر وابسته های فعل اختصاص دارد. در بخش دوم، به مطالعه شباهتی پرداختیم که بین این وابسته نحوی و عنصر ضمیر در برخی از عبارت های فعلی ضمیردار وجود دارد. در این قسمت، همچنین بحث کرده ایم که چگونه می توان این دو را از هم متمایز ساخت؛ دیگر این که شیوه ضبط و مدخل بندی هر کدام از آنها در فرهنگ ها چگونه باید باشد. بخش سوم به بررسی کاربرد مفعول نشانه اضافه ای در گونه های فارسی و نیز در ادبیات قدیم این زبان اختصاص دارد. در پایان، دست به جمع بندی مطالب و نتیجه گیری زده ایم.
بن مضارع اشتقاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زبان فارسی، زبانی است ترکیبی و نه اشتقاقی اما در موارد بسیار نادر و استثنایی برخی از واژه ها که از بن مضارع ساخته می شوند؛ در آنها ساختار بن فعل می شکند و حرفی میان آن افزوده می شود و یا حرفی به حرف دیگر یا حروف دیگر تبدیل می یابد....
فعلهای ترکیبی، فعلهای بی شخص(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقصود از فعلهای ترکیبی فعل «مرکب» نیست، بلکه فعلهایی است که در بعضی ساختهای آنها از فعلهای دیگر به عنوان فعل معین استفاده می شود. چنانکه ماضی بعید مجهول «گشت»، «گشته بود» می شود. از طرفی نیز گونه ای از فعل بی شخص در فارسی بکار میرود که کار فعل مجهول را می کند: «جیب فلانی را ردند» به جای «جیب فلانی زده شد».
در ستایش نشانه ها
حوزه های تخصصی:
دستور زبانی دیگر
حوزه های تخصصی:
صفت فاعلی مرکب مرخم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در زبان فارسی، واژه های مرکب بسیاری وجود دارد که دستوریان سنتی آنها را صفت فاعلی مرکب مرخم می نامند، مانند میهن پرست، خودبین، خداشناس. چنان که می بینیم، ساختمان ظاهری این واژه ها چنین است: اسم + ستاک حال ضمیر مشترک + ستاک حال نخستین پرسشی که در باره این صفت ها مطرح می شود این است که آیا جز دوم آنها - مثلا بین درخودبین- ستاک حال است یا صفت فاعلی مرخم؟ چنان که می دانیم، در دستورهای سنتی، این جز را صفت مرخم به شمار می آورند: ممکن است از آخر صفت فاعلی مختوم به نده پسوند نده را حذف کنیم و آن را به جای صفت به کار بریم... در این صورت، آن را صفت فاعلی مرخم یا مخفف گوییم و در این حال قبل از بن مضارع کلمه ای می آوریم که با آن بن مضارع تشکیل یک صفت واحد بدهد. مانند سخن گو که اصل آن سخن گوینده بوده است. به گمان این نگارنده، دلایلی وجود دارد که نشان می دهد نظر دستوریان سنتی قرین صحت است. برای دفاع از این ادعا، لازم است با ساختار نحوی و معنائی صفت های مرکب فارسی آشنا شویم ...
نفی در زبان فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مباحث هر زبان ، نحوه منفی ساختن در سطوح مختلف - جمله ، گروه ، واژه و تکواژ است و در این مورد ، هر زبان ویژگیهای خود را دارد . در زبان فارسی ، تا آن جا که نگارنده می داند ، در این باره کاری انجام نگرفته است ؛ البته در دستورهای زبان فارسی اشاره ای مختصر به منفی سازی فعل شده است ، ولی نه جامع است و نه دقیق . در این گفتار ، مسائل مربوط به منفی سازی در زبان فارسی بررسی می شود .
نمودارها
حوزه های تخصصی:
که های موصول در فارسی میانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله ‘ نگارنده سعی کرد تا ضمن بازشناسی سه نوع ((که))ی موصول در فارسی میانه ‘ پهلوی ‘ عملکردهای آن را در جملات مرکب ‘ برشمرد . این سه نوع که بعدأ به فارسی جدید می رسند ‘ و شانزده نوع جمله ی مرکب وابسته را شکل میدهند ‘ که متون امروز فارسی تمامی این انواع را به نمایش می گذارد .
پیشوند نفی در زبان فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سخن گویان هر زبان، در گفتار روزمره، برای مبادله پیام های گوناگون و افاده معانی، به شیوه های متنوعی متوسل می شوند. بررسی شیوه های استفاده از امکانات حوزه های زبان این واقعیت را نمایان می سازد که سخن گویان همه زبان های به صرفه جویی در گفتار، زمان صرف شده برای آن و صرف حداقل انرژی گرایش دارند که در زبان شناسی به اصل کم کوشی موسوم است. از طرف دیگر، اهمیت سرعت در قرن حاضر و نیاز به ارائه حداکثر اطلاعات با استفاده از حداقل داده های زبانی ایجاب می کند که اهل زبان از صورت های هم سان احتراز کنند. جنسن (1991)، به نقل از کیپارسکی، اصل اجتباب از هم معنایی را مطرح می سازد. به موجب این اصل، هیچ قاعده واژه سازی نمی تواند واژه ای هم معنی با یکی از واژه های موجود زبان تولید کند. اما، با مطالعه زبان فارسی، در می یابیم که برای ساختن واژه های دارای معنای منفی یا متضاد بیش از یک نوع پیشوند نفی در اختیار فارسی زبانان است که به پایه افزوده می شود تا واژه ای نو بسازد و این از اصل کم کوشی و اقتصاد به دور است. از این رو، در این مقاله، در حوزه صرف به مطالعه یکی از اجزای ساختاری موسوم به پیشوند می پردازیم و از بین تمام انواع آن نیز فقط یک نوع، یعنی پیشوند نفی، بررسی خواهد شد. تلاش خواهیم کرد تا، ضمن بررسی انواع پیشوندهای نفی در زبان فارسی، روشن سازیم که چرا برای مدلولی واحد چند وند متفاوت به کار می رود و آیا کاربرد این پیشوندها با هم تفاوت دارد و اگر چنین است هر کدام چه نقشی بر عهده دارند و، بر این اساس، آیا می توان آنها را دسته بندی کرد و بافت و کاربرد هر یک را مشخص ساخت. به این منظور، تک تک وندهای نفی در زبان فارسی معرفی و بافت کاربرد آنها مشخص می گردد...
نگاهی به یک نگاه
حوزه های تخصصی:
مقاله: دستور زبان همگانی و شکل گیری دانش زبانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نوآوری های عبیدالله عبیدی در دستور زبان فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برخی ادیبان و محققان زبان فارسی در شبه قاره و بعضا ایران بر این باورند که دوران اورنگ زیب عالمگیر (1068 - 1118)، آخرین فرمانروای مقتدر تیموری هند، به دلایلی چون حمله نادر به هند و تعصب مذهبی اورنگ زیب، تسلط انگلیسی ها، عصر انحطاط و زوال زبان و ادبیات فارسی در این سرزمین بوده است. گروهی دیگر، به خلاف، برآن اند که آن عصر، از این حیث، نه تنها دچار زوال و رکود نبوده بلکه در برخی زمینه ها، به ویژه در زمینه نثر فارسی، قرین اعتلا و شکوفایی بوده است. حتی در این زمان است که بعضی پژوهشگران، سهم هندوان را در ارتقای زبان و ادبیات فارسی بیش از گذشته می دانند. رقعات عالمگیری اورنگ زیب از نمونه های جالب توجه انشای فارسی در این دوره به شمار می آید. اشعار زیب النسا، دختر اورنگ زیب، نمودار ذوق شاعره ای تواناست. بیدل شاعر معروف هم زاده این عصر است.
گفتنی است که اورنگ زیب اولین فرمانروای تیموری است که در کار اداری سمت واقعه نویس و سوانح نگار را مقرر کرد. کتاب بیست وسه جلدی فتاوای عالمگیری هم زیر نظر وی نوشته شد که حدود هفتصد نفر از علمای عصر او در تدوین آن سهیم بودند.
پس از فوت اورنگ زیب، با آن که زوال حکومت تیموری آغاز گردید، زبان فارسی از رواج باز نایستاد. غالب (وفات: 1869) شاعر معروف این عصر است که به زبان های فارسی و اردو شعر می گفت. از او آثار متعددی به نظم و نثر فارسی به جا مانده است. شاعران فارسی گوی مانند محمد شبلی نعمانی و غلام قادر گرامی و، از همه مهم تر،علامه اقبال لاهوری در ترویج و گسترش زبان فارسی کوشش های بسیار کردند و به قول گرامی:
در دیده معنی نگران حضرت اقبال پیغمبریی کرد و پیمبر نتوان گفت
حذف واژه های مهجور، ضبط واژه های جدید
حوزه های تخصصی:
مفعول مطلق در زبان فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دستورنویسان زبان فارسی متفق القول اند که کاربرد مفعول مطلق در زبان فارسی تحت تاثیر نحو زبان عربی پدید آمده است. در مقاله حاضر نگارنده کوشیده است تا با ارائه شواهدی از متون باستانی زبانهای ایرانی نشان دهد که رای دستورنویسان در این مورد صائب نیست و این حالت دستوری نه تنها یکی از حالت های رایج نحوی در زبان پارسی است، بلکه چنان که قراین موجود نشان می دهد، سابقه کاربرد آن به دوره هند و ایرانی می رسد و نتیجتا کاربرد آن در زبان فارسی بازمانده همین حالت نحوی زبانهای هند و ایرانی است.
درباره اشتقاق واژه «ترکه»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در فارسی امروز، واژه ترکه از جمله واژه های بسیار رایج است. این واژه، در فرهنگ نفیسی «شاخه بلند و باریک وسبز از هر درختی» و، در لغت نامه دهخدا، «شاخه جوان و تر و باریک» معنی شده است.
به نظر نگارنده، ترکه واژه ای است مرکب از دو جز یا دو تکواژ تر و رکه که هر یک جداگانه بررسی خواهد شد.
تر در فرهنگ ها و در متون با معانی متعدد آمده است که ذیلا شواهدی برای آن ذکر می شود:
1. تر، «هر چیز تازه و آبدار و سبز و نرم و هر چیز که پلاسیده و پژمرده نشده باشد، مانند گیاه تر و میوه تر». (فرهنگ نفیسی)
چوب تر را چنان که خواهی پیچ نشود خشک جز به آتش راست (سعدی، به نقل لغت نامه دهخدا)
و اندروی خرمای تر باشد سخت نیکو. (حدودالعالم، به نقل لغت نامه دهخدا)
شواهد دیگر: بوسه تر، ابر تر، شعر تر، شربت تر، کتاب تر، شکرتر، نغمه تر. (لغت نامه دهخدا)
2. تره زا: تازه زاییده. (فرهنگ فارسی - کردی)
3. tarne tarne (= تازه تازه)، tarne (= تازه، گیاه جوان، انسان جوان). (شکری، ص 332)
4. ترچک، جوان، نازک و ترد. معمولا صفت برای رستنی هاست. (فرهنگ لری)
5. ترنم، افغانی به معنی آب اندکی که روی زمین یا لباس بپاشد. (کرباسی راوری، ص 91)
6. تروفرز و تروند به معنی نوباوه (برهان قاطع) و تردست که جلد و چست و چالاک معنی می دهد. (همان)
7. هم چنین واژه هایی که با آب و خیسی مربوط اند، مانند terit (= کاه شسته) (کرباسی راوری، ص 29)، و ترید کردن نان.
8. با تبدیل a به e و o، در سنگسری واژه terne (= باد شمالی که با رطوبت توام است) و در لاسگردی و شهمیرزادی towrune یا torvone (= ترانه، جوان، آبدار).
9. تر متاری (= بسیارتر، نمناک)، تریان یا ترنیان «طبق و سبد پهنی که از شاخ های باریک چوب ببافند» که در این جا نوعی رابطه معنایی مشهود است.
بیرون شد پیرزن سوی سبزه و آورد پژند چیده بر تریان (لغت فرس)
10. terek «شاخه سبز و تازه درمنه». (واژه نامه راجی)
11. tere «نسل تازه و جوان را گویند» در ضیابر گیلان، از توابع صومعه سرا، نیز در ارمنی واژه های ذیل را داریم: tarm «خیس، تازه، شاخه، فرزند، جوان». (فرهنگ های ارمنی)
12. تراهی «میوه نوباوه و نورسیده» (برهان قاطع). شاید از همین ریشه باشد واژه t?rak «خربزه نارس» در سیستانی. (واژه نامه سیستانی)
13. ترمرگ (به زعم نگارنده به معنای «جوان مرگ») لفظی است که والدین در افغانستان برای نفرین فرزندانشان به هنگام خشم بر زبان می آورند...