نهضت کوبیسم که در دهه¬های نخست سده¬ی بیستم انقلابی در هنرهای تجسمی به وجود آورد، بر ادبیات نیز تاثیرات تعیین کننده¬ای داشته است، تا آن¬جا که بسیاری کوبیسم را «شیوه¬ی بیان قرن بیستم» می¬دانند. این مقاله می¬کوشد تاثیر این جریان هنری را بر شعر حجم به مثابه¬ی آوانگاردترین جریان شعر معاصر ایران بررسی کند. با توجه به این که جهان¬بینی واحدی بر هر دو جریان حاکم است، پرسش اصلی مقاله این است که به-کارگیری اصول زیبایی¬شناختی یک مکتب تجسمی در یک هنر اساساً زبانی یعنی شعر چگونه ممکن است و استفاده از چه تمهیداتی را درپی خواهد داشت. مقاله به سه بخش تقسیم شده و در هر بخش یکی از مفاهیم بنیادین مشترک میان کوبیسم و حجم¬گرایی معرفی شده است. این مفاهیم عبارتند از ذات شیء و بازنمایی واقعیت، تصویر سه بعدی و خلق حرکت تصویری، مادیت زبان. هر یک از این مفاهیم به¬کارگیری تمهیداتی را در شعر موجب می¬شود که با تکنیک¬های تصویری نقاشان کوبیست متناظر است. این تمهیدات عبارتند از تعریف فرم براساس شرایط ادراک واقعیت، تعویض جایگاه زمینه و موضوع، حذف زاویه¬دید و روایت از شعر، بسامد پایین واژگان حسی همچون اسم¬ خاص و صفت، حذف کارکرد رسانه¬ای زبان از طریق توجه به ویژگی¬های مادی آن. به¬کارگیری این تمهیدات در هنرهای زبانی همان تاثیر تابلوهای کوبیستی را به وجود می¬آورد، تاثیری که مهمترین پیامد آن، به چالش کشیده شدن اصل «بازنمایی» در هنر است.
در سالهای حکومت پهلوی، علاوه بر شاعران صاحب سبکی چون شاملو، اخوان، سپهری و فرخزاد ،که به دلیل استقلال در اصول هنری، زبانی و فکری و گستردگی حوزه تاثیرگذاری بر محیط ها و محفلهای ادبی در عمل جریانهای نیرومندی را در شعر معاصر ایران به وجود آوردند، بعضی دیگر از شاعران به نسبت جوان و تازه کار با کنشی شورانگیز، حال و هوای حاکم بر فضای هنری و فرهنگی جامعه را به چالش جدی و جدال آمیز کشاندند و در موقعیت مناسب اجتماعی و تاریخی و برای مدتی محدود، کوشش های شورش گرانه آنها به نتیجه ای موفقیت آمیز منتهی شد و توجه محفلها و مخاطبان بسیاری را به خود معطوف کرد و به این طریق است که به طور رسمی چند جریان شعری در حوزه ادبیات معاصر ایران شکل می گیرد. پدیده شعر حجم ،که به وسیله یداله رویایی و حلقه حامیان و هواداران او در سال 1348 با سر و صدای بسیار مطرح می شود، یکی از این جریانهای اصلی است.
قرن ها است که ادبیات کهن فارسی بر ادبیات غرب تاثیر نهاده است و نویسندگان و ادیبان اروپایی و امریکایی با افتخار به این موضوع اشاره کرده اند. کافی است در این زمینه نگاهی کنیم به ترجمه های فیتزجرالد از رباعیات خیام و یا غزلیات مولانا با ترجمه کالمن بارکس که امروزه پرفروش ترین اثر در قلمرو کشورهای انگلیسی زبان است.بدیهی است که این رابطه فرهنگی یکسویه نبوده و در این داد و ستد و تاثیر و تاثر، ادبیات فارسی و به ویژه ادبیات معاصر فارسی از ادبیات غرب تاثیر پذیرفته است. این تاثیرپذیری پیش از انقلاب مشروطه و از راه ترجمه آغاز شد و موج نوخواهی و نوجویی شاعران و نویسندگان ایرانی سبب شد که انواع جدید ادبی به قلمرو ادبیات فارسی راه یابد.هدف مقاله حاضر آن است که نشان دهد آیا ترجمه چند نامه به شاعری جوان اثر راینر ماریا ریلکه به قلم دکتر پرویز ناتل خانلری در سال 1318 تاثیری بر نیما یوشیج در نگارش کتاب حرف های همسایه داشته است. در دستیابی به پاسخ این پرسش بررسی، مقابله ای متن دو کتاب با توجه به شرایط ادبی در ایران و جنبه های نوآورانه در شعر نیما یوشیج انجام خواهد شد.چکیده عربی:أثر الأدب الفارسی القدیم علی الآداب الغربیة منذ القرون وأشار إلی هذا الأمر أدباء أوروبا وأمیرکا فخورین بهذا التأثیر. ولإثبات هذا القول یکفی أن نلقی نظرة علی ترجمات فیتز جیرالد لرباعیات الخیام أو ترجمات کولمان بارکس لغزلیات مولوی حیث تعتبر الترجمتان من أکثر النتاجات رواجا فی الأوساط الأدبیة فی البلدان الناطقة بالإنجلیزیة.ومن الواضخ أن هذه العلاقات الثقافیة بین إیران والغرب لم تکن أحادیة بل کان للأدب الفارسی سیما الأدب المعاصر حظّ من التأثر بالأدب الغربی. بدأ هذا التأثر قبیل ثورة الدستور عن طریق الترجمة حیث أدت رغبة الشعراء والکتاب الإیرانیین فی التیارات الأدبیة الجدیدة إلی دخول أنواع أدبیة جدیدة فی حوزة الأدب الفارسی.یهدف هذا المقال أن یدرس تأثیر ترجمة (رسائل إلی شاعر شاب) لراینر ماریا ریلکه بقلم برویز ناتل خانلری عام 1318ش علی الشاعر الإیرانی المعاصر نیما یوشیج فی تألیف کتابه (أحادیث الجار). وللوصول إلی الجواب یدرس هذا المقال دراسة مقارنة بین نصّ الکتابین بالنظر إلی الظروف الأدبیة فی إیران والجوانب الإبداعیة فی أشعار نیما یوشیج.
نیما یوشیج دیدگاه ادبی خود را بر رویکردی انتقادی به شعر کلاسیک بنیان نهاد و آرای او به صورت گسترده و گاه تناقضآمیز بر پیروانش و نسلهای بعدی نوگرایان تأثیر گذاشت. اکنون پس از گذشت نیم قرن از مرگ نیما، با توجه به ظهور نظریههای جدید و گسترش امکانات متنوّع نقد ادبی، بازنگری دیدگاههای او و پیروانش ضروری مینماید. این مقاله بر آن است تا رویکردهای انتقادی نیما را نسبت به شعر کلاسیک در الگوی وصفی ـ روایی شعر نو بررسی و نقد کند. بررسی این الگو که کانونیترین بخش دیدگاه ادبی نیماست میتواند به رفع ابهامها و تناقضات درونی نظریة شعر نو کمک نماید و امکانات مغفولماندة شعر کلاسیک را فرا روی آن قرار دهد. مهمترین اشکالهایی که در احتجاجات نیما برای نقد شعر کلاسیک وجود دارد عبارتاند از: ذهنی تلقّی کردن شعر کلاسیک بهویژه غزل فارسی، بیتوجّهی به وجه روایی غزل در شعر کلاسیک، توجه به ویژگیهای داستان مدرن در نقد شعر کلاسیک، وفاداری به رئالیسم در شعر، تقلیل دادن امکانات شعری کهن به کاربرد تزئینی عناصر بلاغی، بیتوجهی به زمان ذهنی و درونی در روایت، و قرار دادن الگوی وصفیـ روایی در تقابل قطعی با شعر کلاسیک.