فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۲۱ تا ۱۴۰ مورد از کل ۲٬۱۴۴ مورد.
حوزه های تخصصی:
«چلّه نشینی» یکی از آداب ویژه، برای ارتباط خاصّ با حقیقت یگانه است که با جلوه های مشترک و گاه متفاوتی در فرهنگ ها و مکاتب عقیدتی و مسلکی در ایران و بخش هایی از اروپا و شرق آسیا ظهور و بروز یافته است. هدف از پژوهش حاضر، بازکاوی چلّه و چّله نشینی در عرفان شرقی و به ویژه عرفان اسلامی است؛ در این راستا به بن مایه های اجتماعی و تاریخی و ساختارهای فردی و سازمانی آن توجه شده است. ریشه «چلّه نشینی» را گونه ای اصیل از یکی از رسوم اعتقادی، مذهبی و عرفانی باید به شمار آورد که مقاصدی چون تسخیر عالم ماوراء الطبیعه، به خلوت پناه بردن از قیل و قال روزمره، پیراسته شدن از آلایش ها، آراسته شدن به صفات متعالی، خالص شدن روح به منظور هماهنگی با روح آفرینش و رسیدن به کمال حقیقی و حقیقت ناب را دنبال می کند. بر این اساس چلّه نشینی در دو مفهوم عامّ و خاصّ مطرح می گردد؛ در مفهوم عامّ، گوشه گیری های سالکان در ساختارهای اعتقادی، عرفانی و دینی مورد نظر است تا بتوان با توجه به مرز ظریف بین شیوه های سلوک، محدوده ای مشخص برای چلّه نشینی متصوّر شد. چلّه نشینی در مفهوم خاصّ، چلّه نشستن در زمان مشخص در خانقاه به منظور دست یافتن به کمال حقیقت است. این پژوهش به روش توصیفی و تاریخی بر اساس منابع کتابخانه ای و استناد به منابع کتبی صورت گرفته است.
تحلیل نسبت میان جهان درون و جهان برون از دیدگاه مولوی در مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از آنجا که عشق، شیرازه اندیشه و نظام معرفتی مولوی را شکل می دهد و ظهور و بروز هر خطاب و اظهاری در آثار مولوی بر پایه عشق بنا نهاده شده است در این جستار، تحلیل ارتباط جهان درون و جهان برون در مثنوی نیز بر مدار نگاه خالق آن درباره عشق صورت می گیرد. این نگاه بر این فرض استوار است که عشق در نظر مولوی، برزخ میان جهان درون و جهان برون است و آنچه آن را در قالب تعبیرات و اصطلاحاتی مانند تناظر آفاق و انفس، شهود و غیب، ظهور و بطون، عین و ذهن، ملک و ملکوت، خاک و افلاک، جسم و روح و ... می خوانند از دیدگاه آفریدگار مثنوی به عشق و جلوه و مظهری از آن وابسته است. بر اساس این نگاه، دوست داشتن و عشق خداوند به شناخته شدن، انگیزه حرکتی ایجادی شده است که به موجب آن، صورت از بی صورتی، متناهی از نامتناهی و ابد از ازل بیرون آمده و شاید بتوان گفت کل آفرینش خلق محقق شده است.
این پژوهش، می کوشد تا جلوه هایی از این باور را در مثنوی مولوی بکاود و آن را تبیین کند. روش پژوهش، توصیفی - تحلیلی است که با توجه به عنوان و اقتضائات تحقیق با رهیافت هرمنوتیک بخشهایی از متن مثنوی تاویل و تحلیل شده است.
اجمالا نتیجه پژوهش نشان می دهد ذیل باور عمومی عارفان مبنی بر اینکه انسان آیینه حق و خلیفه خداست در نظر مولوی، عشق در وجود آدمی، بسان برزخی می ماند که اندیشه را به عرصه ظهور و بیان می کشاند. بدین ترتیب می توان عشق را از دیدگاه هستی شناسی همچون آیینه ای دانست که بودهای آن جهانی را در نمودهای این جهانی منعکس می سازد.
رویکرد ملک الشعرای بهار به دین و عرفان
حوزه های تخصصی:
این مقاله که گوشه ا ی از یک پژوهش دانشگاهی با عنوان «جامعه شناسی ادبیات در دیوان ملک الشعرای بهار» است، از چگونگی بازتاب مسایل دینی و عرفانی در شعر بهار سخن می گوید.
بهار در آغاز شاعری، به اقتضای وظیفه ملک الشعرایی آستان قدس رضوی، قصاید دینی بسیاری سروده است. اما بعدها هم که به تهران تبعید و در آن جا ساکن می شود، به رغم غلبه گرایش های سیاسی و کم رنگ شدن عنصر دین در ساختار فکری اش، بر باورهای دینی تاکید می ورزد و هم چنان «دین را اساس تمدن جهانی بشر می داند».
او به خدایی که «بیرون ز حد» است و «ارغنون جهان را می نوازد» باور دارد و از ما می خواهد که «یک لحظه در هر کار» از وی غافل نشویم. به قرآن که می تواند ابزار اتحاد و اتفاق مسلمانان باشد ولی اینک فروغی ندارد هم اعتقاد دارد.
بهار به مثابه مسلمانی شیعه، غالب حساسیت های شیعه را دارد. او در بلندترین قصیده دیوانش به حاکمیت شیعه در عصر صفوی اشاره کرده، آن را« رسمی همایون» دانسته است.
در باور بهار «مسند شرع و سریر حکم» توامان اند و با جدایی «دین که هم کاسه سیاست بود و به قهر از آن جدا شد»، موافقت ندارد. او عامل اصلی این جدایی را سرمایه داری دانسته، معتقد است اینان سبب شدند که دین به دست عوام که «عدوی دین و کتاب پیمبر» و «بدعت آوردند»، بیفتد.
او در یک قصیده طنز آمیز، استفاده ابزاری از دین را محکوم می کند و از کسانی که به مخالفان خود به جرم پرداختن به «کار ادارات دولتی» «وکیل شدن و از مشروطه حرف زدن» یا «روزنامه نویس و چیز فهم شدن» حمله می کنند، انتقاد می کند. او در جای جای دیوانش به اختلاف مسلمانان اشاره می کند و از «اخلاق تباه مرد و زن» سخن می گوید.
بهار، به رغم مشغله های سیاسی بسیارش که او را به آدمی برون گرا و اجتماعی تبدیل می کند. به مثابه انسانی متامل از لحظه های شهودی و عارفانه غافل نمی ماند و هرگاه فرصتی می یابد، چونان «سلطانی نامور بر تختگاه تجرد» تکیه می زند و خود را «سلطان ملک فنا و منصوردار بقا» می یابد و « از دیده، طریق دل می بندد و از اشک روان به گِل» می نشیند.
اندیشه های عرفانی عین القضات در باب ابلیس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
صرف نظر از نگاه اخلاقی به ماجرای ابلیس، که صوفیه آدمی را از دسیسه های او برحذر می دارند، مساله «نافرمانی وی در امر سجود بر آدم(ع)»، همواره موضوع بحث گروهی از عارفان مسلمان بوده است. از جمله این عرفا که در این باره دیدگاه به نسبت نو و کاملی دارد، عین القضات همدانی است. از منظر وی، سجده نکردن ابلیس بر آدم (ع)، ناشی از عشق راستین او به معشوق ازلی و نیز جریان قلم تقدیر الهی است. طبق نگرش دوگانه او، که متضمن اثبات یگانگی خداست، وجود نور سیاه عزازیلی و نور سپید محمدی (ص)، اولی به عنوان محکی برای تشخیص مخلصان و دیگری به عنوان منشا درک کمالات انسانی، در عالم هستی ضرورت دارد.
بررسی تطبیقی کهن الگوی نقاب در آراء یونگ و ردپای آن در غزل های مولانا (غزلیات شمس)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقاب در اصل و در کاربرد مفهومی و اصطلاحی، در دایرة مفاهیم روان شناسی به کار می رود؛ اما در نوشته های یونگ تمایز معناداری یافته است که امروزه، هر گاه از آن سخن در میان باشد، به گونه ای با آرا و افکار یونگ، در پیوند است. از نظر او، نقاب به دو دسته قابل تقسیم بندی ا ست؛ دستة اول، صورتکی است که انسان بر چهره اش می زند و خود را آن طور که نیست، نشان می دهد. دستة دوم، دربرگیرندة پندارها و خیالاتی غیر واقعی است که مانع از رشد و نمو خود حقیقی او می شود. یونگ با دقیق شدن در امور روانی و جان آسمانی انسان، مسئلة نقاب را به گونة نظریه ای می پرورد و پیش روی ما می گذارد. او یکی شدن با نقاب را در جلوگیری از رشد شخصیت و رسیدن به فردیت، بزرگ ترین زیان می داند و افراد را از یک سوشدن بر حذر می دارد. از سویی در ادبیات عرفانی ما از جمله در غزلیات شمس، مفاهیمی وجود دارد که ژرف ساخت آن، با الگوییکه یونگ تعریف می کند، هم خوانی و هم پوشانی دارد. ما در این مقاله، رمزها و سمبل هایی را که مولانا در غزلیات برای بیان مفهوم نقاب به کار برده است، بررسی کرده و درعین حال از آوردن نمونه هایی از دیگر آثار عرفانی ناگزیر بوده ایم.
تحلیلی بر روح در ادبیات عرفانی
حوزه های تخصصی:
یکی از واژه های مورد بحث و استعمال عرفا در زبان و ادبیات فارسی، واژه روح است، که با عقاید و دیدگاه های گوناگون روبه روست. بیشتر عرفا بر این باورند که روح جوهری مخلوق و محدث و غیر جسمانی است، علاوه بر این ایشان به وجود دو روح حیوانی و انسانی معتقدند و ابراز می دارند که روح انسانی هرگز دچار مرگ و نیستی نمی شود و جوهری باقی است و فقط روح حیوانی دچار بطلان و نیستی می شود و گذشته از این، ترقی و تعالی روح با ضعف و کاهش جسم، رابطه متقابل دارد و به بیان دیگر رشد و تعالی یکی باعث تنزل و انحطاط دیگری است، اما ایشان قالب و حواس ظاهری را کلاً نفی نمی کنند؛ زیرا معتقدند همین عوامل بیرونی با استعانت از نیروهای درونی، روح را قادر به نایل آمدن به کمال معرفت می نمایند.
در این مقاله سعی نگارنده آن است که عقاید و دیدگاه های عرفا را در ادبیات فارسی تا قرن هفتم هجری درباه مساله روح؛ ماهیت، کیفیت و اهمیت آن، عوامل تنزل و ترقی روح و فراق و جدایی آن از اصل مورد بحث و بررسی قرار دهد.
همت، براق هفت وادی سلوک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در زبان فارسی همت به معنای قصد، اراده، کوشش و بلند نظری است، اما از نظر عارفان یکی از مقامات سیر و سلوک است؛ به عبارت دیگر بال پرواز سالک برای رسیدن به دولت عالی است. همت، عامل حرکت و کار و دستیابی به نعمتهاست و موجب تقویت اراده و قدرت صبر و تحمل مصائب می شود. مصادیق بلند همتی عارفان تنها ترک دنیا و آخرت نیست بلکه سر منزل همت عارفان خداوند متعال است. گر چه ممکن است بعضی از رهروان، بی مجاهده و بدون طی مراحل دشوار سیر و سلوک با عنایت خداوندی به مقصود برسند، داشتن همت این امر، برای این دسته نیز الزامی است زیرا همت افراد جهت حرکت را معین می کند و توفیقات و تأییدات از جانب حق موانع و عوایق را رفع می کند و رسیدن را شتاب می دهد. همت بلند تنها به اموری که در توان است متوجه نمی شود بلکه به اموری فراتر از توان نیز مصروف می گردد. عارفان صاحب همت را بالاتر از صاحب اراده و مجاهده دانسته و گفته اند صاحب همت را سکونی نیست و ارزش هر کس به قدر همت اوست.
مراتب شناخت در عرفان مولوی و آیین بودا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله معرفت و توجه به سلسله مراتب و شناخت آفت های هر مرتبه جزء اصول بنیادین در نظامهای عرفانی است. هر مکتب عرفانی بدنبال نشان دادن نوعی معرفت متعالی است تا بتواند عمق بیشتری از حقیقت را به پیروان خود نشان دهد. بنابراین پرسش اساسی در این مکاتب این است که مراتب این معرفت کدام است و چگونه می توان به این معرفت متعالی رسید؟ در این مقاله، برای پاسخ به این پرسش ها دیدگاه مولوی در عرفان اسلامی ودیدگاه بودا در عرفان هندو را مورد بررسی قرار داده ایم. مولوی در آثار منظوم و منثور خود معرفت را ابتدا در سطح ابزارهای حسی، سپس در مرتبه ی بالاتر با کمک ابزارهای عقلی انسانی دنبال کرده و با بیان تقسیم بندی مراتب عقل، ویژگیهای هر کدام را برشمرده و سرانجام اوج معرفت را در معرفت شهودی تبیین می کند. اما در آموزه های بودائی پس از بیان زنجیره ی علّی که باعث رنج و درد انسان در دنیا می شود، علت اصلی رنج انسان در جهل و نادانی او جستجو شده و رسیدن به دانایی حقیقی نقش بسیار اساسی در رهایی از این رنج دارد. بنابراین معرفت برتر، شناخت چهار حقیقت شریف و استفاده صحیح از راههای هشتگانه برای نجات از رنج و رسیدن به آزادی مطلق و حقیقت غایی است. فنای فی الله مولانا ورسیدن به رهایی و نیروانا در اندیشه بودا نهایت این سلوک معرفتی معنوی است که در این پژوهش با روش توصیفی تطبیقی مورد بررسی قرار گرفته است.
انسان کامل از دیدگاه ابن عربی و پیشینة آن
حوزه های تخصصی:
مفهوم «انسان کامل» یکی از مفاهیم مهم در عرفان و فلسفه اسلامی است. ابن عربی اعتقاد دارد: «انسان کامل کامل ترین مجلایی است که حق در او ظهور کرده، خلقت با او آغاز شده و بدو ختم می گردد، قطب و مرکز دایره وجود است، عالم بر مدار او می چرخد و همه کائنات از او فیض می گیرند.» در این مقاله با اشاره به اندیشه های پیشینیان در این باره، تبیین ابن عربی از انسان کامل تحلیل می شود.
مذهب عشق الهی در غزلیات سعدی
حوزه های تخصصی:
سعدی اهل عرفان است و این عرفان عشق است، یعنی امری که در غزلیات او موج می زند و خاستگاه اندیشه و بیان او می شود. او با عشق تمام اسرار وجود را رصد می کند و برایش راه وصول به حقیقت است. سعدی عشق این سری و عشق آن سری را توأمان دارد و به جایگاهی می رسد که این دو به وحدت می رسند. اگرچه برخی مضامین این عشق را زمینی دانسته اند، اما او عارفی است که در سرتاسر غزل هایش به تبیین عشق الهی پرداخته و بر همین اساس است که به نزاع همیشگی میان عقل و عشق با توجهی خاص نگریسته است. در این مقاله کوشیده شده تا ضمن بررسی ویژگی های عشق الهی در غزلیات سعدی، به عرفان شناختی سعدی در این عرصه پرداخته شود.
تأثیرپذیری سهراب سپهری از عرفان شرق در حوزه اخلاق زیست محیطی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سهراب سپهری، شاعر و نقاش مسلمان و طبیعت گرا، در گذر از کشورهای شرق دور، با عقاید و باورهای آنان آشنا و این آشنایی موجب شد که شعر او رنگی از عرفان و اخلاق آیین های شرقی به خود بگیرد. «هندوییسم»، «بودیسم»، «تائوییسم» و «ذنیسم»، اصلی ترین ادیان و آیین های کشورهای شرق دور (چین، هند، و ژاپن) هستند که سهراب تحت تأثیر آموزه های آنها به ویژه در حوزه اخلاق قرار گرفت؛ اخلاقی که هر سه حوزه فرد، اجتماع، و زیست کره را دربر می گیرد.
در این مقاله، پس از معرفی دیدگاه های ارزشی درباره اخلاق زیست محیطی، مباحث مربوط به اخلاق زمین در شعر سهراب و مطابقت آن با آیین های شرقی بررسی شده است. این بررسی نشان می دهد که کانون ارزشی زیست محور در دیدگاه سپهری و آیین های شرق مشترک است.
مفهوم «عدم» در آثار بیدل دهلوی و مقایسة آن با اندیشه های ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از موضوع های اصلی و به سخنی دیگر و بهتر، اساسی ترین موضوع در تصوّف و عرفان اسلامی بحثِ «وجود» است که با ظهور عارف اندلسی، «محیی الدّین ابن عربی» در قرن هفتم و پس از آن تاکنون در ادب فارسی جلوة آشکار و نمودی پُررنگ دارد. به تَبَعِ آن، برایِ روشن کردنِ حقیقتِ «وجود» و «موجود» و نیز منشأ موجودات، در مرتبة پس از آن، مقولة دیگری که در عرصة علم عرفان نظری از آبشخورِ مقولة «وجود» آب خورده است و مورد بحث و بررسی قرار گرفته، مقولة «عدم» است. این جُستار به بررسی مقولة «عدم» در زبان و آثار «بیدل دهلوی» می پردازد و در پیِ آن است تا با جستجوی مفاهیم «عدم» در کلّیّات آثار وی به این نتیجه برسد که آیا در این باره، شباهت اندیشگانی میانِ بیدل دهلوی و ابن عربی وجود دارد یا نه؟ در این راستا، نخست به مقولة «عدم» در آثار ابن عربی پرداخته شده، سپس دیدگاه بیدل دهلوی واکاوی شده، با نظر ابن عربی مورد مقایسه قرار گرفته، در نهایت نیز نتیجة تأثیرات ابن عربی بر بیدل بیان شده است.
پیکرگردانی و گشت اسطوره ای در رمان چاه بابل اثر رضا قاسمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال شانزدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۵۸
159 - 185
حوزه های تخصصی:
رمان چاه بابل اثر رضا قاسمی بن مایه ای اساطیری دارد؛ داستان بر پایه روایت سامی ماجرای هبوط دو فرشته مذکر به نام هاروت و ماروت و دلباختگی شان به زنی به نام زهره (ناهید) نوشته شده است، نمایش پیکرگردانی این سه، و چگونگی انتقال خویشکاری هر کدام در رمان، هدف این جستار است، که با روش توصیفی تحلیلی، پیشینه هبوط فرشتگان و ارتباط آن ها را با الهه های هندی و ایرانی باستان نشان می دهد. در این راستا بررسی پیکرگردانی آناهیتا، هئورتات و امرتات و ارتباط هر یک با الهه هندی سرسوتی، و دوقلوهای اشوین حائز اهمیت است. نتایج پژوهش نشان می دهد که زمان، مکان و شخصیت در رمان، تثلیثی و سه گانه است. در تثلیث شخصیت، گشت اسطوره ای هاروت و ماروت در پیکر دو مرد و شمایل زهره در پیکر یک زن رخ می نماید؛ «مندو»، «کمال» و «فیلیسا» نقش محوری این تبدیل را بر عهده دارند. تکرار، تناسخ و دگردیسی در سه زمان مختلف (عصرقاجار، زمان انقلاب و دوران معاصر)، در توازی روایات سه گانه رمان در سه مکان (روسیه، ایران، فرانسه) بازنماینده مسأله پیکرگردانی و گشت اساطیری و مؤید تکرار الگوهای رفتاری ازلی ابدی در میان انسان هاست.
شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ازتعمق دانشمندان، سخن پردازان و شارحان بزرگ دنیا، در اقیانوس بیکران نهج البلاغه قرن ها می گذرد، اما هنوز جان کلام مولا امیرالمومنین امام علی(ع) به کمال، توصیف و تبیین نشده است، چراکه نهج البلاغه ، دانشنامه الهی، درون کلام خالق و والاتر از کلام مخلوق است و دوامتیاز ویژه دارد: یک فصاحت و بلاغت و دیگری چند بعدی بودن آن؛ گنجینه ای بی پایان که از امیر بی بدیل ملک سخن علی بن ابی طالب(ع)سرزده است؛همو که فرمود: «به راستی ما فرماندهان سپاه سخنیم؛ریشه دخت سخن در میان ما دویده و جا گرفته و شاخه هایش برسرما آویخته است»(خطبه 233). به خاطر چنین ویژگی های بی نظیری است که شارحان بی شماری تلاش کرده اند نهج البلاغه را به دقت مورد بررسی و کنکاش قراردهند؛کنه سخن مولا را به فراخور معرفت خود دریابند و به خواننده منتقل نمایند. ابن ابی الحدید یکی از ده ها شارح بزرگترین شاهکار ادبی بشر میان عرب و عجم می باشد که در تفسیر« اخو القرآن» قلم فرسایی کرده است.این مقاله برآنست ضمن معرفی معروفترین شرح نهج البلاغه (شرح ابن ابی الحدید)و شخصیت خالق آن، روش وی در این اثر را مورد نقد و بررسی قرار دهد و به این سوال پاسخ دهد که : آیا شرح بیست جلدی ابن ابی الحدید، به واقع، تبیین دقیق کلام نورانی و روشنگر امیرالمومنین امام علی – علیه السلام – هست یا نه.
شطحیات عین القضات همدانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شطحیات محصول نگاه تازة گویندة آن به خدا، انسان و شریعت و بازگویی تجربه های خاص روحی اوست و از آنجا که افق جدیدی در برابر خواننده متجلی می سازد، با بیان پارادوکسی همراه است و اعجاب و شگفتی را در خواننده بر می انگیزد و او را با معنایی خلاف انتظار روبه رو می سازد. از سوی دیگر، چون این معنی در یک ساختار منظم زبانی عرضه می شود، زبان شطح ارزش والایی می یابد. این پژوهش برآن است به بررسی شطحیات عین القضات به عنوان یکی از مصادیق سطح تناقضی زبان عرفانی او بپردازد، که در آن امری متناقض با ظاهر شرع بیان می شود. توحید ابلیس، رؤیت خداوند، کفر و ایمان، فنا و بقا و... از جمله شطحیاتی هستند که قاضی پرشور همدان به سبب بیان آنها جان باخت.
معنای زندگی از دیدگاه ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در تفکر غربی، «معنای زندگی» به عنوان یک مسأله شناخته میشود. از میان نظرات مختلف، یکی از دیدگاهها درباره معنای زندگی، دیدگاه عرفانی است که اگرچه تاکنون کمتر به آن نظر شده است، میتواند پاسخگوی بسیاری از پرسشها در باب این مسأله باشد. در پژوهش حاضر، ارکان معناداریِ زندگی، از دریچه نگاه یکی از مشاهیر عرفان اسلامی، محیالدین ابن عربی شناسایی می گردد و جایگاه انسان و اهمیت حضور وی در جهان هستی، بر مبنای دیدگاه «خدامحور» این عارف بررسی می شود. به این منظور، بر مبنای آرای ابن عربی، ابتدا بر شناختپذیری معنای زندگی صحّه گذاشته میشود و سپس، به دست میآید که ارزش و اعتبار والای وجود انسان نسبت به جهان، انگیزه متعالی عشق در آفرینش و معاد و ارتقای بینش عرفانی، معناداری زندگی انسان را در سه مفهوم «ارزش زندگی»، «غایت زندگی» و «فایده زندگی» اثبات میکند.