فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۸۱ تا ۲۰۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
چند قرن است که فلسفه اسلامی در قسمی "انزوا" به سر می برد، به این معنا که روزآمدی خود را از دست داده است؛ چه این که حل "مسأله" نمی کند، یا دست کم مواجهه جدی و فعال با مسائل روز ندارد. نوشتار حاضر ضمن اشاره به چیستی، امکان و تحقق فلسفه اسلامی؛ دستاوردهای فلسفه اسلامی؛ و سیر تطور فلسفه اسلامی در بستر تاریخ (متقدم، متأخر، و معاصر)، سه قسم فلسفه اسلامی را از هم تفکیک کرده است: فلسفه اسلامی در مقام مفهوم؛ فلسفه اسلامی در مقام تحقق (مشائی، اشراقی، صدرائی، و نوصدرائی)؛ و فلسفه اسلامی آینده. فلسفه اسلامی آینده، فلسفه اسلامی مطلوب است که می تواند بعدها پدید آید و پیدایش آن البته شرایط و لوازمی دارد که باید به آنها التفات کرد، از جمله توجه به مسائل روز به ویژه مسائل اجتماعی- فرهنگی و کاربردی. به نظر می رسد بقای فلسفه اسلامی و نپیوستن آن به تاریخ، در تقابل با ایده "پایان فلسفه اسلامی"، منوط به این مهم است. در ادامه، به مهم ترین و محوری ترین راه کارهایی اشاره شده است که می توانند فلسفه اسلامی آینده یا مطلوب را تحقق بخشند؛ این راه کارها عبارتند از: اعتنای فلسفی به علوم و فناوری های جدید؛ توجه به موج چهارم در فلسفه؛ پرداختن به فلسفه های مضاف؛ اتخاذ رویکردهای انضمامی در فلسفه؛ اجرای پژوهش های میان رشته ای در فلسفه؛ و به کارگیری روش های جدید در فلسفه.
امکان حرکت در موجودات غیرمادی بر پایه حرکت نفس انسانی در آرای علم النفسی ابن سینا و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۴ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۱۵)
219 - 233
حوزههای تخصصی:
با تکیه بر آراء علم النفسی ابن سینا و ملاصدرا در دو مقطع "هنگام تعلق نفس انسانی به بدن طبیعی" و "پس از قطع تعلق از بدن طبیعی"، ضمن اثبات حرکت در نفس مجرد می توان بر امکان و تحقق حرکت در سایر موجودات غیرمادی نیز استدلال ارایه کرد. در هنگام تعلق نفس به بدن طبیعی، نفس مجرد انسانی بدون لحاظ قوه و ماده موجود در بدن طبیعی، امکان حرکت و تغیر دارد، پس سایر موجودات غیرمادی نیز می توانند بدون لحاظ ماده، حرکت داشته باشند. در هنگام قطع تعلق نفس از بدن مادی، اگرچه ابن سینا به امکان حرکت تکاملی نفس تمایل دارد، اما مبانی لازم برای اثبات آن را ندارد. در مقابل، ملاصدرا که صراحتاً تکامل برزخی نفس را انکار می کند، مبانی و آرائی در علم النفس دارد که بر پایه آنها علاوه بر امکان تکامل برزخی نفس انسانی، حرکت در سایر موجودات غیرمادی را نیز می توان اثبات و تبیین کرد.
اسطوره، هستی شناسی اجتماعی و مساله التفات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۴ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۱۶)
333 - 350
حوزههای تخصصی:
اگر اسطوره را در رویکردهای متنوع اسطوره شناسی مد نظر قرار دهیم، خواهیم دید که اسطوره اولاً واجد کارکردی در فرهنگ، جامعه، ذهن یا روان انسان یا انسان ها است؛ ثانیاً واجد جنبه ای جمعی است؛ ثالثاً با وضعیت ناخودآگاه یا پیشاآگاهی مرتبط است و رابعاً جنبه ای تجویزی دارد. این مشخصات موجب می گردد که هستی شناسی اجتماعی بستر مناسبی برای تحلیل اسطوره باشد. با تکیه بر آرای امثال سرل و تائوملا، اسطوره با این توصیف می تواند حقیقتی نهادی لحاظ شود. با این همه، رویکرد غالب در هستی شناسی اجتماعی در فلسفه تحلیلی متاخر همه حقایق نهادی را محصول حیث التفاتی فردی یا جمعی می داند. استدلال خواهم کرد که ویژگی ارتباط اسطوره با ناخودآگاه، همه شاخه های رویکرد غالب هستی شناسی اجتماعی را به چالش می کشد و ناکامی آنها را در تحلیل اسطوره به مثابه حقیقتی نهادی نشان می دهد.
مارکسیسم کانتی: تلفیق اخلاق و عقلانیت در نقد نظام های اجتماعی و اقتصادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲۸
159 - 182
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی تلفیق اصول اخلاقی و عقلانی ایمانوئل کانت با تحلیل های اجتماعی و اقتصادی کارل مارکس، که تحت عنوان "مارکسیسم کانتی" شناخته می شود، می پردازد. مارکسیسم کانتی، برخلاف مارکسیسم سنتی که بیشتر بر تحولات مادی و تاریخی تأکید دارد، به نقش اخلاق، عقلانیت و آگاهی در تغییرات اجتماعی توجه ویژه ای دارد. این رویکرد معتقد است که تغییرات اجتماعی و اقتصادی نه تنها از طریق تغییرات مادی، بلکه از طریق ارتقاء آگاهی و مسئولیت اخلاقی افراد قابل تحقق است. مقاله حاضر با بررسی اصول اساسی فلسفه کانت و تأثیر آن بر مارکسیسم، به تحلیل نقش اخلاق و عقل در نقد نظام های اجتماعی و اقتصادی می پردازد. همچنین، تفاوت های میان مارکسیسم کانتی و دیگر جریان های مارکسیستی، به ویژه مارکسیسم اسپینوزایی و مارکسیسم لنینیستی، مورد بررسی قرار می گیرد. در نهایت، مقاله نشان می دهد که مارکسیسم کانتی با تأکید بر اخلاق و آزادی، می تواند چارچوبی جامع و مؤثر برای نقد نظام های ناعادلانه اجتماعی و اقتصادی ارائه دهد و به عنوان ابزاری مفید برای هدایت تغییرات اجتماعی در جهت عدالت و آزادی عمل کند.
ملاک بداهت بدیهیات تصدیقی؛ راهکاری ترکیبی مبتنی بر ساختار و شهودات درونی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظام معرفتی مبتنی بر مبناگروی قضایای بدیهی را به عنوان بنیان های معرفتی خود برمی گزیند. اما خود این بدیهیات به دلیل وضوح و آشکارگی اشان مورد کاوشی عمیق و مستقل قرار نگرفته اند. سوال اصلی در ارتباط با بدیهیات، ملاک و چرایی بداهت آنهاست. در این مقاله بعد از بیان تعاریف و شروط لازم در بدیهیات به بررسی ملاکات ارائه شده در مطاوی کلمات اهل فلسفه و منطق برای بداهت پرداخته می شود، با استقصاء در مواضع متفاوت به چهار مبنا اشاره می شود؛ ارجاع بدیهیات به علم حضوری، فطری بودن، ارتباط با یک مبدأ عالی و حصول اضطراری. هر یک از این مبانی دارای اشکالاتی است که به ترتیب ذیل هر مبنا بدان اشاره خواهد شد و در نهایت یک نظریه ترکیبی ارائه می شود که بی نیازی از حدوسط را به عنوان ملاکی برای وضوح مفهومی و شهودات درونی را به عنوان منبعی درونی و معرفت زا برای تضمین صدق بدیهیات پیشنهاد می کند و در نهایت نیز استدلالی عملگرایانه برای پشتیبانی از شهودات درونی ارائه می شود؛ به نظر می رسد نظریه اخیر به گونه ای اثبات پذیر دو رکن بداهت را تبیین می کند.
تحلیل شرطی متصل در برخی آثار منطق سنتی اروپای سده نوزده(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
منطق پژوهی سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۳۰)
171-199
حوزههای تخصصی:
ماهیت قضایای شرطی و تحلیل محتوای آن یکی از مباحث دامنه دار در منطق بوده است. پرسش ها و مسائل مطرح شده در سنت منطقی مغرب زمین در باره قضایای شرطی تا حدی متفاوت از آن چیزی است که در سنت منطقی جهان اسلام می شناسیم. در این مقاله با تکیه بر برخی از آثار مهم منطق سنتی مغرب زمین بویژه انگلیسی زبان در قرن نوزده، به بررسی مهمترین مباحث مربوط به قضایای شرطی متصله، مانند ماهیت قضیه شرطی، دسته بندی های مختلف ارائه شده از قضایا، تعبیر وجهی از قضایای شرطی، کمیت و کیفیت قضایای شرطی و نفی قضایای شرطی پرداخته شده است. منطق دانان غربی در این مباحث آراء متفاوتی ارائه و به نکاتی اشاره کرده اند که در منطق سنتی جهان اسلام کمتر مورد توجه بوده است شناخت آراء متفاوت منطق دانان سنتی غرب در این مباحث، از یکسو ما را با زمینه های رویش منطق جدید آشنا می کند و از سوی دیگر امکان اسباب نقادی منطق سنتی در جهان اسلام را فراهم می سازد.
معنای انشا و قواعد آن در فلسفه زبان آستین و اصول فقه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۸۴)
113 - 131
حوزههای تخصصی:
آستین اولین فیلسوفی بود که متوجه شد نوع مهمی از اظهارات وجود دارد که شکل جملات خبری را دارد، اما نه صادق است و نه کاذب؛ زیرا گوینده در این اظهارات، وضعیت و حالتی را توصیف نمی کند، بلکه با این اظهارات درواقع فعلی را انجام می دهد. از منظر آستین، اظهارات اخباری می توانند صادق یا کاذب باشند، اما اظهارات انشایی صادق یا کاذب نیستند، بلکه بجا یا نابجا هستند. آستین تصریح می کند که در اظهارات انشایی واژه ها باید به صورت جدی بیان شوند تا به صورت جدی در نظر گرفته شوند. عالمان علم اصول فقه هم معتقدند: جملات تام خبری حکایت از تحقق شیء یا عدم تحقق آن می کنند و ازاین رو متصف به صدق و کذب می شوند؛ اما معانی انشایی ایجادی هستند و با لفظ، انشا معنا می شود. مراد از «ایجادی بودن معانی انشایی» ایجاد و انشا در خارج است؛ یعنی حقیقت آن معنای انشایی با لفظ، ایجاد و متحقق می شود. از منظر این عالمان، معنای انشا، مدلول تصدیقی جدی است و تا قصد انشا نباشد، انشا صادق نیست. اما آستین قواعد شش گانه ای را که برای کارکرد مناسب اظهار انشایی ضروری اند، بیان می کند. اصولیان شیعه گرچه به صورت نظام مند دست به تدوین چنین قواعدی نزده اند، اما در مطاوی مباحث خود، به صورت جسته و گریخته، به این مسائل توجه داشته اند. بدین سان تبیین، تحلیل و مقایسه ی نظرات آستین و علمای علم اصول فقه در باب معنای «انشا» و قواعد آن، هدف این مقاله است. روش این پژوهش «توصیفی تحلیلی» و مبتنی بر داده های کتابخانه ای است.
بررسی مقایسه ای مفهوم دیگری مطابق با اندیشه های بوبر و لویناس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۹۱
219 - 235
حوزههای تخصصی:
هدف این تحقیق بررسی چگونگی ارتباط اندیشه بوبر و لویناس با تاکید بر مفهوم «دیگری» است. مطابق اندیشه های بوبر و لویناس و در زمینه فلسفه اخلاق، پژوهش های فراوانی با موضوع های مختلف انجام شده است. با این حال، رابطه بین آن ها هنوز هم به عنوان یک زمینه تحقیقاتی گنگ و مبهم باقی مانده است. این تحقیق درصدد است تا بازتابی مقایسه ای در مواجهه با مفهوم «دیگری» مطابق با اندیشه های این دو فیلسوف ارائه نماید. با بررسی های انجام شده در حالی که اندیشه های بوبر با یک رابطه متقابل «من» و «تو» همراه بوده است که یک رابطه متقارن، نزدیک و هم سو را پرورش می دهد، لویناس بر رویارویی رو در رو تأکید کرد که با فاصله ای نامتقارن مشخص می شود. لویناس نظر انتقادی خود را به رابطه «من و تو» بوبر مطرح و مدعی می شود که برخورد بوبر به اندازه کافی اخلاقی نیست، زیرا طرف مقابل را به نفع یک فرآیند شکل گیری خودمحورانه نقض می کند. در واقع لویناس به فاصله میان «من» و «دیگری» معتقد است و «دیگری»، «من» یا «خود» دیگر نیست. از سویی در اندیشه لویناس، اگر در مواجهه با «دیگری»، انتظار برخورد متقابل و یکسان از «دیگری» وجود داشته باشد، از حیطه اخلاقی خارج می شویم.
ندای وجدان در اندیشه هایدگر و فطرت در فلسفه ملاصدرا؛ مطالعه تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا و هایدگر در هستی شناسی خویش به ترتیب به فطرت و ندای وجدان پرداخته اند. پرسش اصلی این است که آیا می توان میان نظریه فطرت و ندای وجدان اشتراکاتی یافت. یافته های پژوهش حاکی است که میان ندای وجدان در اندیشه هایدگر و فطرت در فلسفه ملاصدرا اشتراکاتی وجود دارد. متعالی ساختن انسان، کشف معنای زندگی، کشف فقر ذاتی انسان، سازگاری با وجود سیال و عدم ثبات ماهیت انسان، بنیان یافتن براساس آگاهی، از وجوه مشترک این دو مفهوم است. مهم ترین تفاوت این است که خدا در فطرت جایگاه مهمی دارد، اما در ندان وجدان هایدگری نقشی ندارد. البته برخی از مفسران اندیشه هایدگر، تفسیری عرفانی ارایه کرده اند که در این صورت قرابت بیشتری میان این دو مفهوم می توان برقرار کرد.
نقد و تحلیل دیدگاه لاادری گرایانه اونامونو درخصوص اعتقاد به خدا، جاودانگی و اثرات اخلاقی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مابعدالطبیعی سال ۵ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۹
۱۸۷-۱۶۹
حوزههای تخصصی:
میل به جاودانگی به عنوان یکی از تبعات حب ذات، میلی ریشه دار در تمامی انسان هاست. میگل.دی اونامونو اندیشمندِ اگزیستانسیالیست و ادیب اسپانیایی معتقد است میل به جاودانگی، منشاء دین و اعتقاد به خداست. از نظر او اندوهِ ناشی از عدمِ اطمینان نسبت به ارضای شوق ما به وجودی بی پایان، وضعیت طبیعی ماست. به دنبال بروز این وضعیتِ تراژیکِ ناشی از ناتوانی عقل بشری در اثبات وجود خدا و جاودانگی، اونامونو تلاش دارد تا با اتخاذِ روشی لاادری گرایانه از طریق شوق طبیعی اما نامعقولِ همه انسان ها به جاودانگی، اثبات وجود خدا، جهنم، معنای زندگی و نهایتاً ترغیب افراد به اخلاقی تر زیستن بپردازد. از نظر او اعتقاد به جاودانگی می تواند زمینه را برای رشد اخلاق و توسعه فردی فراهم نموده و از تکرار ملال انگیزِ تجربیات در یک زندگی ابدی اجتناب کند. در بادی امر ازجمله شائبه ها درخصوص دیدگاه اونامونو، نگاه پراگماتیستی و خردستیزی و غیرواقع گراییِ حاکم بر اندیشه وی است. در این نوشتار تلاش شده تا با تبیین مفاهیم جاودانگی، خدا، معنای زندگی، عقل و ایمان از منظر او و مقایسه آن با دیدگاه های کانت، نیچه، ویلیام جیمز و برنارد ویلیامز این شوائب بررسی شوند. از دیگر نوآورهای این پژوهش، ارائه یک صورت بندی قیاسی بدیع مبتنی بر دیدگاه اخلاقی اونامونو برای اثبات وجود خدا از طریق جاودانگی شخصی است.
اندیشیدن کودک به مثابۀ مساله ای فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ذهن و اندیشیدن کودک و شیوه کارکرد آن مورد مطالعه علوم متفاوت، به ویژه روان شناسی کودک بوده است. فلسفه نیز به این موضوعات توجه دارد. اما توجه فلسفه به اندیشیدن کودک متمرکز بر این مساله نیست که کودک به چه مسائل فلسفی می اندیشد. توجه فیلسوفان بر اندیشه کودک تابع پاسخ به مسائل فلسفی است، مثل مساله چگونگی حصول معرفت، مساله نسبت معرفت با زبان و فرهنگ، و مساله امکان معرفت پیش از یادگیری زبان مادری. در پاسخ به چگونگی امکان معرفت، فیلسوفان و معرفت شناسان به ماهیت سوژه (صاحب تجربه) توجه کردند و در سنت تجربه گرایی جریانی شکل گرفت که در جوهر بودن ذهن فردی تردید ایجاد کرد و به تبع آن، زبان را به مثابه هویت سوبژکتیو جمعی در فرایند معرفت معرفی کرد. در نتیجه، این جریان فلسفی کودک را پیش از ورود به قلمرو زبان مادری، فاقد معرفت و اندیشه دانست. در این مقاله فرایند تاریخی مذکور را از فیلسوفان کلاسیک مدرن تا کواین و ویتگنشتاین دنبال می کنیم، و مسایل مذکور را بررسی خواهیم کرد. روش این پژوهش کتابخانه ای و مبتنی بر متون فلسفی و تحلیل آنها است و آشکار خواهد شد که تامل در باب اندیشه کودک چگونه می تواند به پاسخ به برخی مسائل فلسفی بیانجامد.
نگاه منطبق بکت و هایدگر به مسئله مرگ با تکیه بر نمایش آخر بازی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۹
367 - 388
حوزههای تخصصی:
مسئله مرگ همواره در طول تاریخ یکی از بزرگ ترین و اساسی ترین سؤالات انسان بوده و هست. چیستی مرگ و چگونگی فرار از آن یا حتی دست یافتن به اکسیر جاودانگی همواره یکی از موضوعات مهم تاریخ ادبیات بوده است. موضوع مرگ در تاریخ فلسفه نیز جایگاه ویژه ای داشته و دارد. بدین ترتیب این مسئله فلسفی به اشکال مختلف درآثار ادبی و هنری نمود پیدا کرده است. ساموئل بکت نیز به عنوان یکی از بنیانگذاران جریان فکری ابزورد در ادبیات نمایشی، در آثار خود به این موضوع مهم فلسفی پرداخته است. این مقاله سعی در خوانش هایدگری مسئله مرگ در نمایشنامه آخر بازی بکت دارد. در این پژوهش مفهوم ترس آگاهی و رابطه آن با مسئله مرگ در نمایش آخر بازی که به ملال و پوچی ممتدی انجامیده، با استناد به نظریات هایدگر بازخوانی شده است. از آنجایی که در این مقاله تکیه بر نمایش آخر بازی با تم مرگ است، باید گفت فلسفه هایدگر می تواند بینش های فلسفی بکت را در خصوص مرگ در این نمایش برای ما روشن کند. بررسی این موضوع علاوه بر این که می تواند مخاطبان تئاتر بکت را در درک بهتر فلسفه پنهان در پس آثار نمایشی وی کمک کند، همچنین می تواند مثال عملیِ بارزی برای درک مفهوم پدیدارشناسانه مرگ از نظر هایدگر باشد. این مقاله با استناد به منابع و مراجع کتابخانه ای به رشته تحریر درآمده است.
جایگاه انتخاب عقلانی در افعال اختیاری انسان از دیدگاه صدر المتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۲
137-167
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا نفس ناطقه را دارای شئون ادراکی و اجرایی می داند. انسان می تواند در مسیر اندیشه تا عمل با حضور عقل عملی هنگام تزاحم هایی که احیاناً بین قوه ناطقه و سایر قوای نفس به وجود می آید انتخاب صحیح داشته باشد. این پژوهش قصد دارد با روشی توصیفی تحلیلی به تبیین انتخاب در آثار ملاصدرا بپردازد؛ انتخابی که تنها گاهی عقلانی است. صدرا برای تبیین حقیقت انتخاب عقلانی، به نقش هایی که عقل عملی می تواند در فرآیند فعل اختیاری ایفا کند توجه می کند. از نظر او عقل عملی با غلبه بر وهم در باره ادراکات تصوری تأمل می کند، گاهی آن ها را به عنوان امر نافع تأیید نمی کند؛ با ایستادگی در برابر برخی از شوق های حیوانی (شهوت و غضب) از تشدید آن ها جلوگیری می کند؛ امور جزئی را که خود به جواز، نیکویی و زیبایی آن ها حکم داده است با عزمی قاطع به صحنه عمل می آورد. در تمام مسیر یک فعل اختیاری، نفس پیوسته در حال انتخاب است. عقل عملی با ایفای کامل این نقش ها انتخاب عقلانی و خوب را محقق می سازد و برعکس با غیبت عقل عملی قطعاً انتخابی بد و عملی غیرانسانی شکل می گیرد. عمل انسان تنها هنگامی انسانی است که جزء علمی نفس، به فهمی عالمانه و عقلی برسد و این فهم را با عزمی قاطع که در ناحیه جزء عملی در پرتو عقلانیت عملی حاصل می شود همراه کند.
Allameh Tabataba'i: The Absoluteness Monotheism And Its Relationship With Free Will(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
5 - 28
حوزههای تخصصی:
The Absoluteness Monotheism based on absolute unity is a point of view that Allameh Tabataba'i explains based on verses and traditions. He criticized the previous philosophers' theory of formational unity and the mystics's theory of personal unity of Being and established a point of view that had an impact on his entire intellectual and philosophical system. He admits that with this point of view, even discussions of predestination and free will are dismissed and irrelevant. Therefore, the problem of predestination and free will must be solved in another way. In this research, we aim to first express the view of The Absoluteness monotheism according to Allameh. Secondly, the ratio of discretion to The Absoluteness monotheism should be checked, It will become clear that with this monotheistic view, issues and problems arise differently, and some questions and contradictions are not raised in the intellectual framework of this monotheistic view and will be irrelevant; It will be clear that according to monotheism, there is only one absolute existence in the universe, and the other entities are conditioned and related to God. A person who accepts monotheism has surrendered himself to God and freed himself from servitude to others, and such a person has the highest level of freedom, because servitude to others is slavery and coercion, and in the shadow of God's servitude, man will achieve full freedom and true happiness.
تبیین برنامه درسی ترکیبی دروس فلسفه و منطق با استفاده از روش معکوس
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی استفاده از برنامه درسی ترکیبی و استفاده از روش معکوس در دروس فلسفه و منطق اجرا شده است. روش کار: روش پژوهش حاضر، توصیفی _ تحلیلی است. گستره پژوهش، اسناد و مدارک معتبر است. نتایج: استفاده از برنامه ترکیبی در دروس فلسفه و منطق این امکان را فراهم می کند که با استفاده از تکنولوژی، دسترسی به محتوا و منابع آموزشی به سهولت فراهم شود، کلاس درس محدود به مکان و زمان خاصی نباشد و هم چنین توانایی مربیان برای دریافت بازخورد از پیشرفت یادگیرندگان بهبود یابد و از این طریق بتوان بهتر به اهداف دوره های آموزشی دست یافت. با استفاده از روش معکوس و یادگیری الکترونیکی می توان یادگیری اصول و قواعد را در خارج از کلاس درس انجام داد و کلاس درس بر کاربرد این علوم و انجام تمرین و پروژه متمرکز شود. البته با توجه به اینکه یکی از اصلیترین عوامل تأثیرگذار در اثربخشی یادگیری الکترونیکی، به کارگیری شیوه طراحی آموزشی مناسب برای شکل دهی به محیط یاددهی و یادگیری است؛ بنابراین نقش معلم در این برنامه درسی، طراح آموزشی است. طراحی که بتواند محیط جذابی را در کلاس درس حضوری و مجازی ایجاد کند تا مخاطبان با علاقه دروس مختلف را فرابگیرند. نتیجه گیری: نتیجه گیری کلی پژوهش نشان داد که استفاده از برنامه ترکیبی به همراه روش معکوس، معلمان را توانمندتر و در فراگیران مهارت های تفکر را افزایش می دهد، به گونه ای که می توانند قواعد منطق و دیدگاه های فیلسوفان مختلف را در فهم و حل مسائل مختلف به کار گیرند.
عاطفه، اراده و معقولیت باور دینی (تقریری از نقد ویلیام جیمز بر «اخلاق باور»کلیفورد)(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
55 - 75
حوزههای تخصصی:
باورهای دینی و معقولیت آن مسئله ای است که با مدعیات فیلسوفان مدرن به مسئله ای جدی در فلسفه دین بدل شد. یکی از مناقشه برانگیزترین مواضع در این مورد قرینه گرایی است که تأکید دارد اعتقادات ما باید همراه با شواهد و قرائن باشد. در دوران معاصر کلیفورد با مطرح کردن ایده اخلاق باور قرینه گرایی را به افراطی ترین شکل خود مطرح کرد. ویلیام جیمز با مطرح کردن نقش اراده و عواطف در شکل گیری باور نظریه کلیفورد را نقد کرده و سعی در دفاع از عقلانیت باور دینی دارد. در این نوشتار سعی می شود به این پرسش پاسخ داده شود که جیمز چگونه با همان مبانی تجربه گرایانه قرینه گرایان به نقد کلیفورد می پردازد و آیا دیدگاه او توان پاسخ به نقدهای مطرح شده را دارد یا نه. تلاش می شود با روش تحلیلی و براساس داده-های کتابخانه ای نحوه مواجهه جیمز با قرینه گرایی از موضعی غیراز ایمان گرایی بررسی و ارزیابی شود. با توجه به دیدگاه های جیمز به ویژه در مقاله اراده معطوف به باور می توان دریافت موضع او در دفاع از عقلانیت باور دینی در مقابل قرینه گرایی نسبتا منسجم است. از نظر ویلیام جیمز موضع قرینه گرایی کلیفوردی برخلاف ادعا غیرعقلانی و جزم گرایانه است و میل و اراده منطقاً نقشی ضروری در حقیقت جویی بازی می کنند.
بررسی و نقد نظریه ایان توماس رمزی درباره زبان دین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۵۸)
75 - 88
حوزههای تخصصی:
یکی از دیدگاه های منحصر به فرد زبان دین رویکرد ایان توماس رمزی، اسقف و فیلسوف دین آکسفورد دهه 50 میلادی، است. مقاله حاضر به روش توصیفی و تحلیلی به بررسی دیدگاه زبان دین ایان توماس رمزی پرداخته و عمده مباحث آن دو موضوع است؛ یکی تبیین و توصیف معرفت زبان دین ایان توماس رمزی و دوم زبان سخن گفتن رمزی از خداوند و توجیه گزاره های الهیاتی. ایان رمزی درباره زبان دین معتقد به نوعی تجربه دینی است؛ یعنی با توصیف عبارات و کلمات الهیات می توان به امری ماورای تجربی دست یافت. رویکرد معرفتی رمزی دفاع از آموزه های دینی در برابر موضع انتقادی آنتونی فلو و آیر مبنی بر ابطال ناپذیری و بی معنایی گزاره های دینی بود. در نتیجه معتقد بود کلمات زبان دین و گزاره های دینی همچون گزاره های علمی می توانند دربردارنده معنا و در موقعیت خاصی حاوی مکاشفه و از نوع تجربه منحصر به فرد باشند. مهم ترین مسائل و دغدغه های ایان رمزی جایگاه تجربی بخشیدن به زبان دین، درک کاربرد معنایی کلمات، کشف امور واقع جهان با مدل سازی و به کارگیری استعاره در روش فهم زبان الهیاتی بود.
Kantian Futurism(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
1 - 8
حوزههای تخصصی:
The future of philosophy and the future of humankind-in-the-world are intimately related, not only (i) in the obvious sense that all philosophers are “human, all-too-human” animals—i.e., members of the biological species Homo sapiens, and also finite, fallible, and thoroughly normative imperfect in every other way too—hence the natural fate of all human animals is also the natural fate of all philosophers, but also (ii) in the more profound and subtle sense of what I’ll call philosophical futurism. Philosophical futurism is a critical, synoptic, and speculative reflection on the fate of humankind-in-the-world, with special attention paid not only to what humankind-in-the-world (including philosophy itself) will most likely be, if things continue to go along in more or less the same way as they have been and are now going, or could conceivably be, as in science fiction or other forms of imaginative projection, but also to what what humankind-in-the-world (including philosophy itself) ought to be, and therefore (assuming that “ought” entails “can”) can be, as the direct result of our individual and collective free agency, for the purpose of rationally guiding humankind in the near future. In my essay, I very briefly present, defend, and strongly recommend a version of philosophical futurism that I call Kantian futurism.
Grasping the Grounds of Thought: The Thing-in-Itself . Actancy and Ecology(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
111 - 138
حوزههای تخصصی:
The Thing-in-Itself has been contentious issue within Kantian philosophy. Initially, it seems like an unfortunate side-effect of Kant’s distinction between phenomena and noumena. This article deals with this issue in a different manner, attempting to re-situate the Thing-in-Itself within Kantian philosophy, albeit from an anthropological rather than a critical angle. The anthropological works of Kant fully recognize that subjectivity and lived experience, as well as a thoroughgoing cognitive gradualism are necessary to “orient ourselves in thinking”. By reading the importance of the Thing-in-Itself from the anthropological viewpoint of Otto Friedrich Bollnow and the Kyoto School philosophy of Ueda Shizuteru, I argue that in all its negativity, the Thing-in-Itself constitutes the outer expanse of thought. Connecting this exposition with contemporary thinking on actancy and ecology, and following the Romantic tradition represented by Schopenhauer and Schelling, I argue that the Thing-in-Itself can be grasped indirectly and non-conceptually. As such, it constitutes the ground of thought. This insight makes Kant’s initially problematic concept directly relevant for our current ecological predicament, through which we realize the necessity for epistemic humility and embracing the unknown or the noumenal dimension that we cannot conceptually represent.
واکاوی انتقادی نظریه های قانون طبیعی در اولین مرحله احیای آن در دوره پساتجدد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۳
321-355
حوزههای تخصصی:
قانون طبیعی در مشهورترین تفسیر خود، فرمان های ثابت و دائمی عقل عملی درباره رفتارهای اختیاری بشر هستند که انسان ها با اطاعت از آنها در همه زمان ها و مکان ها به خوشبختی می رسند. به دنبال تسلط اندیشه تجربه گرایی (پوزیتیویسم) بر عقل گرایی در قرن 19 میلادی، مباحث مربوط به قانون طبیعی با پیشینه 25 قرن نیز از رونق افتاد و گفتمان قانون طبیعی به آرامی به فراموشی سپرده شد. با گذشت بیش از یک قرن، دوباره مطالعه قانون طبیعی در دوره پساتجدد قرن بیستم با جدیتی بیش از دوره-های گذشته پیگیری شد و گرایش به رویکردهای نو درباره این آموزه در سه مرحله احیا گردید. پرسش اصلی این مقاله عبارت است از اینکه: نظریه های غربی قانون طبیعی در اولین مرحله احیای آن (1890 - 1940) در دوره پساتجدد کدامند و چه کاستی هایی دارند؟ برای پاسخ دادن به این پرسش، این مقاله نظریه های متنوع قانون طبیعی را در اولین مرحله احیای آن در قرن بیستم در ضمن سه گفتار نقد و بررسی می کند. در گفتار اول پس از شرح نظریه های پساتجدد غیرکاتولیک، کاستی های آنها بیان می شوند. گفتار دوم به مطالعه نظریه های کاتولیک در آن دوره پرداخته و اشکال های آنها را توضیح می دهد. آخرین گفتار نیز کاستی های مشترک همه نظریه های پساتجدد قانون طبیعی را در اولین دوره احیای آن بیان می کند.روش پژوهش در این مقاله، ترکیبی از روش های نقلی، عقلی و انتقادی است.