حکم فتح راه حجاز (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
متن حاضر همانطور که در عنوان آمده به انشای علاءالدین عطاملک بن بهاءالدین محمد بن محمد جوینی نگاشته شده است. وی صاحب تاریخ جهانگشای و رئیس تمامی عراق عرب در زمان اباقا بن هولاگو بوده است. شرح حال وی را محمد قزوینی در مقدمه «تاریخ جهانگشای» به تفصیل آورده است. وی در دوره هولاگو حکومت بغداد را داشت. زمانی که هولاگو در 19 ربیع الثانی سال 663 درگذشت و فرزند او اباقا بر سر کار آمد، سونجاق، یکی از امرای مغول، به حکومت عراق رسید و عطاملک به نیابت وی عراق را اداره میکرد. وی تا پایان سلطنت اباقا (سال 680) و یک سال در عهد احمد تکودار حکومت عراق را داشت و جمعا 24 سال بر این دیار حکومت کرد. زمانی که ارغون به بغداد درآمد، بنای بدرفتاری با عطاملک را گذاشته و وی اندکی بعد درگذشت.تاریخ درگذشت عطاملک روز چهارم ذی حجه سال 681 بوده است. او در مغان درگذشت و پس از مرگش جسدش را به تبریز آوردند در مقبره چرنداب دفن کردند.عطاملک نثری دلنشین و ادیبانه داشته و تاریخ جهانگشای گواه بر نثر عالی اوست. در متن این اعلان به برادرش شمسالدین محمد جوینی هم اشارتی شده است. شمس الدین وزارت اباقا را داشت.اعلان حاضر در سال 667 نوشته شده و هدف آن اعلان امنیت راه حج برای زائران خانه خداست. میدانیم که بغداد در سال 656 به دست مغولان گشوده شد. قاعدتاً به دلیل درگیری آنان با قدرتهای محلی و منازعهای که با قدرتهای موجود در سایر دیار داشتند، راه حج مسدود بوده است. محتمل آن است که مسدود بودن به دلیل عدم وجود امنیت در این مسیر بوده است. به هر روی اعلان حاضر مربوط به ده سال پس از فتح بغداد بوده و ضمن آن اعلام شده است که راه حج باز شده و برای کسی عذری برای نرفتن باقی نمانده است.این حکم که به اصطلاح مغولان «یرلیغ» خوانده شده، در مجموعهای به شماره 2449 (و میکروفیلم ش 2389) در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است که با راهنمایی دوست دانشور جناب آقای دکتر سید حسین مدرسی طباطبائی به آن راه یافتم و ساعتی در خدمت دوست عزیز جناب آقای اشکشیرین آن را مقابله کردم. به هر روی این متن سندی است در ارتباط با حجگزاری ایرانیان و ساکنان عراق در سال 667 .متن را از لحاظ املایی تغییری ندادهام و دلیل این امر البته روشن و واضح است.اینک متن یرلیغ:مـن انشاء الصاحب علاءالدین رحمـه اللهدر فتح راه حجاز و سفر کعبه به حکم یرلیغبسم الله الرحمن الرحیم، «قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور(1)»بحکم آنک توفیق و سعادت مکنون و مدّخرست و بر مثال جنین در ضمیر روزگار مخزون و مضمر، نه هر دَوری وقت ظهور آنست و نه هر ذاتی را استعداد قبول حاصل و خوذ هر کاری را به زمانی مخصوص کردهاند «و الأمور مرهونة بأوقاتها» و آن کار را به ذاتی مفوّض
1 ـ مائده: 16 ـ 15
______________________
و معلّق «و کلّ مُیسَّر لِما خُلِق له» تا هنگام آن کار در نیایذ جدّ و جهد منجح نیست و کوشش و کشش نافع نه، و چون ذات بیهمال باذشاه زاده عالم، مالک رقاب امم، شاه شاهان عرب و عجم منشأ سعادات و منبع خیراتست، هر سعادت کی ایام در جیب غیب نهاذه بوذ و هر خیر کی زمان در حجاب کتمان آماذه کرده، اینک در عهد همایون و دور میمون اباقا از عدم بوجود آیذ و از قوت بفعل تا اعتزای آن بدولت از ماده او باشد و انتساب آن بروزگار خجسته او کشذ:ور نیست باورت اینک بدار گوش
بعد از آنک امیذهای خلایق بریذه کَشته بوذ و از مدتهای مدید و سالهای بسیار باز طوایف اسلام از زیارت بیت اللهالحرام بازمانده و دل برداشته و رکن حج اسلام کی «ولِلّه عَلَی النّاس حِجُّ البیت من اسْتطاعَ اِلیهِ سَبیلا(1)» و آن یک رکن است از ارکان خمسه کی خراب مانده است و اسلام بحقیقت بر مثال ذاتیست و ارکان خمسه را مثابت حواس خسمه کی ضعف یکی از آن ضعف ذاتست و در این وقت کی مواکب کتبیرای مدینة السلم بغداد را بِسمِّ مراکب متوج گردانیذ از جمله عنایتهای باذشاهانه و عواطف شاهنشاهانه که صادر شذ و بذان یرلیغ نفاذ یافت فتح راه مکه و اجازت طوایف اسلام بزیارت کعبه معظمه و تعیین لشکر برسم بدرقه و سبل و صدقه بود. اشاعت این خیر عام و افشای این حسنه بِاَنام بر حسب یرلیغ جهان پیمای و فرمان بندگشای و منشور غمزدای و مثال رهنمای بندگان دولت روزافزون عطاملک و محمد پسران محمد جوینی به آوازی بلند ندای «و أذِّن فی النّاسِ بِالحجِّ یَأتوکَ رجالاً و علی کلِّ ضامر یأتین من کُلّ فَجٍّ عمیق لِیَشْهدوا منافِعَ لهم و یَذکُرُوا اسْم اللّه فی أیّام معلومات(2)» در میدمند و بر عقب این میگویند:ایها العشاق باز آن دلستان آمذ پدیذجان بر افشانید کان آرام جان آمذ پدیذوقتست کی اربا وجد و صفا و عاشقان مروه و صفا که سالها است ناله شوق تقبیل عتبه کعبه چشم انتظار بر دریچه غیب نهاذهاند لبیک زنان احرام بندند و عاشقوار پای در راه نهند وروی بکار آرند و ماسوی الله را پشت پای زنند; «عسی ربّکم أن یکفّر عنکم سیِّئآتکم و یدخلکم جنات تجری من تحتها الأنهار» و جمعی کی پنبه غفلت در گوش نهاذه بوذند به حجت آنک راه حجاز مسدودست و عذر دفع «من استطاع الیه سبیلا» موجود، یقین دانند کی آن عذر به فضل باری تعالی و یمن دولت قاهره زایل شد و آن بهانه کرانه گرفت، بعد از این چه گویند و به چه
1 ـ آل عمران: 972 ـ حج: 27
____________
حجت تمسک جویند اگر هیچ گونه انوار ایمان و سعادات از صحیفه دلشان محو نگشته است و بزنگار غفلت مبدل نشده وقت فوت نکند و قدرت فرصت از دست نگذارند «و الفُرص تمر مرَّ السحاب» و کار امروز با فردا نیفکنند، فی الجمله چون فیض حق تعالی شامل شد و مرحمت و سیورغامیشی(1) باذشاه حاصل آمذ این بشارت بخاص و عام و دور و نزدیک و ترک و تازیک رسانیذه شذ تا تمامت مؤمنان از مرد و زن، خاص و عام، شریف و وضیع، شیخ و رضیع به تضرع و ابتهال دست نیاز به حضرت ذوالجلال بردارند و دوام عمر و ثبات ملک این باذشاهزاذه جوانبخت سلیمانتخت خواهند و شکر این نعمت را ورد ورد زبان خود سازند انشاءالله تعالی وحدهکتب فی غرة رجب شهرالله الاصم رجب سنة سبع و ستین و ستمائه
پی نوشتها:
________________________________________
1 ـ مائده: 16 ـ 152 ـ آل عمران: 973 ـ حج: 274 ـ در زبان مغولی یعنی: نوازش و تلطف و خیرخواهی.
1 ـ مائده: 16 ـ 15
______________________
و معلّق «و کلّ مُیسَّر لِما خُلِق له» تا هنگام آن کار در نیایذ جدّ و جهد منجح نیست و کوشش و کشش نافع نه، و چون ذات بیهمال باذشاه زاده عالم، مالک رقاب امم، شاه شاهان عرب و عجم منشأ سعادات و منبع خیراتست، هر سعادت کی ایام در جیب غیب نهاذه بوذ و هر خیر کی زمان در حجاب کتمان آماذه کرده، اینک در عهد همایون و دور میمون اباقا از عدم بوجود آیذ و از قوت بفعل تا اعتزای آن بدولت از ماده او باشد و انتساب آن بروزگار خجسته او کشذ:ور نیست باورت اینک بدار گوش
بعد از آنک امیذهای خلایق بریذه کَشته بوذ و از مدتهای مدید و سالهای بسیار باز طوایف اسلام از زیارت بیت اللهالحرام بازمانده و دل برداشته و رکن حج اسلام کی «ولِلّه عَلَی النّاس حِجُّ البیت من اسْتطاعَ اِلیهِ سَبیلا(1)» و آن یک رکن است از ارکان خمسه کی خراب مانده است و اسلام بحقیقت بر مثال ذاتیست و ارکان خمسه را مثابت حواس خسمه کی ضعف یکی از آن ضعف ذاتست و در این وقت کی مواکب کتبیرای مدینة السلم بغداد را بِسمِّ مراکب متوج گردانیذ از جمله عنایتهای باذشاهانه و عواطف شاهنشاهانه که صادر شذ و بذان یرلیغ نفاذ یافت فتح راه مکه و اجازت طوایف اسلام بزیارت کعبه معظمه و تعیین لشکر برسم بدرقه و سبل و صدقه بود. اشاعت این خیر عام و افشای این حسنه بِاَنام بر حسب یرلیغ جهان پیمای و فرمان بندگشای و منشور غمزدای و مثال رهنمای بندگان دولت روزافزون عطاملک و محمد پسران محمد جوینی به آوازی بلند ندای «و أذِّن فی النّاسِ بِالحجِّ یَأتوکَ رجالاً و علی کلِّ ضامر یأتین من کُلّ فَجٍّ عمیق لِیَشْهدوا منافِعَ لهم و یَذکُرُوا اسْم اللّه فی أیّام معلومات(2)» در میدمند و بر عقب این میگویند:ایها العشاق باز آن دلستان آمذ پدیذجان بر افشانید کان آرام جان آمذ پدیذوقتست کی اربا وجد و صفا و عاشقان مروه و صفا که سالها است ناله شوق تقبیل عتبه کعبه چشم انتظار بر دریچه غیب نهاذهاند لبیک زنان احرام بندند و عاشقوار پای در راه نهند وروی بکار آرند و ماسوی الله را پشت پای زنند; «عسی ربّکم أن یکفّر عنکم سیِّئآتکم و یدخلکم جنات تجری من تحتها الأنهار» و جمعی کی پنبه غفلت در گوش نهاذه بوذند به حجت آنک راه حجاز مسدودست و عذر دفع «من استطاع الیه سبیلا» موجود، یقین دانند کی آن عذر به فضل باری تعالی و یمن دولت قاهره زایل شد و آن بهانه کرانه گرفت، بعد از این چه گویند و به چه
1 ـ آل عمران: 972 ـ حج: 27
____________
حجت تمسک جویند اگر هیچ گونه انوار ایمان و سعادات از صحیفه دلشان محو نگشته است و بزنگار غفلت مبدل نشده وقت فوت نکند و قدرت فرصت از دست نگذارند «و الفُرص تمر مرَّ السحاب» و کار امروز با فردا نیفکنند، فی الجمله چون فیض حق تعالی شامل شد و مرحمت و سیورغامیشی(1) باذشاه حاصل آمذ این بشارت بخاص و عام و دور و نزدیک و ترک و تازیک رسانیذه شذ تا تمامت مؤمنان از مرد و زن، خاص و عام، شریف و وضیع، شیخ و رضیع به تضرع و ابتهال دست نیاز به حضرت ذوالجلال بردارند و دوام عمر و ثبات ملک این باذشاهزاذه جوانبخت سلیمانتخت خواهند و شکر این نعمت را ورد ورد زبان خود سازند انشاءالله تعالی وحدهکتب فی غرة رجب شهرالله الاصم رجب سنة سبع و ستین و ستمائه
پی نوشتها:
________________________________________
1 ـ مائده: 16 ـ 152 ـ آل عمران: 973 ـ حج: 274 ـ در زبان مغولی یعنی: نوازش و تلطف و خیرخواهی.