معرفت شناسان (12): ایزاک نیوتن (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
ایزاک نیوتن (1727ـ1642) Isaac Newton
زندگی نیوتن
نیوتن روز کریسمس 1642 به دنیا آمد. او تنها فرزند یک کشاورز خردهمالک در لینکن شایر (Lincolnshire) بود که سه ماه پیش از تولد نیوتن درگذشت. نیوتن در تابستان 1661 در کالج ترینیتی، کیمبریج پذیرفته شد. ترینیتی در سی و پنج سال آینده وطن او شد. او بعدها استاد ریاضیات شد. همة سهم نیوتن در علم به سالهای زندگی او در ترینیتی تعلق دارد. مطالعات مستقل او در ریاضیات توجه او را به طرف حساب جامعه و فاضله معطوف ساخت و او در همان اوایل آنچه را که به نام رسالة اکتبر 1966 (Tract of October 1966) شناخته شد تضعیف، و در آن اصول خود را مطرح کرد. در همان زمان او به نورشناسی (Optics) و پدیدة رنگ علاقهمند شد و نخست توجه خودش را به ناهمگنی نور معطوف ساخت.
نخستین دورههای درس گفتارهای او به همین مسئله مربوط میشود، و او در این درسها این نظریهها را پرداخت که پدیدارهای نور از تحلیل نور ناهمگن به اجزای تشکیل دهندة آن ناشی میشود. هر چند کتاب نورشناخت (Opticks) خود را در 1704 منتشر کرد، تقریباً همة محتوای آن به دهة 1660 مربوط میشود. در همان سالها، او به مسئلة مکانیک نیز میپرداخت و دربارة گرانش میاندیشید. او هنوز در ترینیتی بود وقتی در دهة 1680 دوباره به علم مکانیک روی آورد و به مسئلة دینامیکِ مداری (orbital dynamics) پرداخت، و سرانجام اصول ریاضی فلسفة طبیعی ـ به اختصار اصول (The Mathematical frinciples of Natural Philosophy) را نوشت که در 1687 منتشر شد؛ کتابی که آوازة او را در علم برای همة اعصار جاودان ساخت. نیوتن تقریباً یک دهه پس از انتشار اصول از کیمبریج به لندن مهاجرت کرد. او در لندن نخست سرپرست و سپس رییس ضرابخانة سلطنتی شد. در 1703 انجمن سلطنتی او را به ریاست انجمن برگزید و نیوتن تا زمان مرگش در 20 مار 1727 هر دو پست را در اختیار داشت.
نیوتن و الهیات
نیوتن در کیمبریج مطالعة الهیات را نیز با جدیت آغاز کرد. البته، دلیلی برای تردید در این نکته وجود ندارد که او در عصری که مردان جوان تمایل به دیندار بودن داشتند طبیعتاً یک جوان دیندار بوده است، اما دستنوشتههای باقیمانده از او نشانی از مطالعة مداوم الهیات تا 1672 ندارند. شاید مقررات لازم کالج تربیتی که براساس آن بورسیهها میبایست در خلال هفت سال پس از اخذ درجة آموزگاری از کلیسای انگلیس نیز درجه بگیرند در آغاز نیوتن را برای مطالعة الهیات وا داشته بود. به هر حال او در 1668 درجه آموزگاری (M.A.) گرفت و درجة کلیسا را باید در 1975 اخذ میکرد، و نیوتن هرگز کسی نبود که انجام وظایفش را سهل بگیرد. به هر حال دست نوشتههای او جای تردید باقی نمیگذارند که او در حدود 1672 مطالعة الهیات را بسیار جدی آغاز کرد. او کتاب مقدس را به دقت تمام مطالعه کرد. سالها بعد، جانلاک (1704ـ 1632) اعتراف کرد که هرگز کسی را با تسلط بیشتر بر کتاب مقدس نشناخته است. نیوتن پدران قدیم کلیسا را نیز مطالعه کرد و خود را در این ادبیات نیز استاد ساخت. نیوتن در دهة بعدی عمرش، وقت بسیار اندکی در موضوعات علمی و ریاضی، که ما آنها را با نام او مرتبط میدانیم، گذاشت. در آن سالها، مطالعة الهیات و در کنار آن علم کیمیا، بخش اصلی حیات عقلانی او را تشکیل میداد. اصول این روند را بر هم زد و در خلال بیست سال بعد دستنوشتههای الهیاتی نیوتن بسیار رو به کاهش گذاشت. با این همه، او در خلال دهة نخست سدة هجدهم دوباره به الهیات بازگشت و از آن زمان تا دم مرگش الهیات در مرکز توجه او قرار داشت. نیوتن هرگز ورقی را به دور نمیانداخت، از اینرو، همة نوشتههایش که حاصل غور طولانیمدت در الهیات است باقی مانده است. دستنوشتههای او در الهیات بسیار زیاد است و دست کم شامل چند میلیون کلمه میباشد. این دستنوشتهها از حیث کمیت نسبت به نوشتههای او در زمینههای دیگر بسیار زیاد هستند.
در زمانی که نیوتن دوباره به مطالعة الهیات بازگشت، یک سنت الهیات طبیعی در میان دانشمندان انگلیسی بسیار خوب جا افتاده بود. دانشمندان کتابهایی با عناوین نور طبیعت تاریکی الحاد را از هم پاشید (The Darknes of Atheism Dispelled by the of Nature) حکمت خداوند در آثار آفرینش متجلی است (The Wisdom of God Manifested in the Work of the Creation) را پیدر پی منتشر میساختند. رابرت بویل (91ـ1627)، که دارای تألیفات بسیار است، تقریباً در هر یک از آثارش استدلالی از این نوع میآورد و سرانجام پیام همه را در کتابی تحت عنوان صنعتگر مسیحی (Christian Virtuso)، که در عین حال میتوان آن را دانشمند مسیحی (Cristian Scientist) نیز ترجمه کرد، گرد آورد. نیوتن در این ادبیات نیز سهیم شد. او در نامهای به ریچار بنتلی(1742ـ1662 (Richard Bentley, نوشت: «وقتی رسالهام را دربارة منظومهمان نوشتم به این گونه اصول با این امید مینگریستم که ممکن است اندیشة انسانها را به طرف الوهیت معطوف سازند، و هیچ چیز مرا بیشتر از این شادمان نمیکند که دریابم که این آن همین هدف را برآورده میسازد». فقرهای در سؤال 28 در اواخر نورشناخت تأکید دارد که «اشتغال اصلی فلسفة طبیعی عبارت است از ... استنتاج علتها از معلولها، تا این که به علت اولی برسیم، علتی که یقیناً دیگر مکانیکی نیست». او شاید در فصیحترین تقریرش از این استدلال، یعنی در حاشیة عام (General Scholiam) که به ویرایش دوم اصول ضمیمه شد، به توصیف منظومة شمسی میپردازد با سیارات و اقماری که در همان جهت و در همان سطح حرکت میکنند در حالی که ستارگان دنبالهدار نیز در میان آنها سیر میکنند. او چنین استدلال میکند: «این زیباترین نظام خورشید و سیارات و دنبالهدارها فقط با نظارت و حکومت یک هستی نیرومند و عقلانی میتواند پیش رود».
این فقرات از زمانی که نیوتن آنها را نوشته است شناخته شدهاند؛ هیچ دلیلی، هر چه باشد، برای تردید در صداقت آنها وجود ندارد. با وجود این، این فقرات چیزی نیستند که در بسیاری از دستنوشتههای الهیاتی او یافته میشود. فقرات نقلشده تکرار دینداری موروثی، و تأثیر سدهها مسیحیت است که بخشی از دین نیوتن هستند نه تعلیم جدی علم جدید، هر چند به نظر میرسد که از علم جدید هم سود بردهاند. ما در دستنوشتهها، نیوتن دیگری مییابیم که به دین تثبیتشده و جاافتاده رویکردی متفاوت دارد. این رویکرد متفاوت به علم جدید مربوط است، هر چند نه به نتایج آشکار آن که سازندة تصویری جدید از واقعیت فیزیکی است. رویکرد مورد نظر بیشتر به پرسش از وضع علم جدید مربوط است، وصفی که مرجعیت را یکی پس از دیگری رد کرد، و بازیل ویلی (Basil Willey) وقتی (با تکرار تعبیر سدة هیجدهمی) سخن از «برخورد فلسفة سرد» میگوید آن را در مد نظر دارد.
آریانگرایی نیوتن
نیوتن در مطالعات اولیهاش در الهیات، جذب آموزة تثلیث و مشاجرات سدة چهاردهم بین آنچه بعدها «مسیحیت راستکیش» گردید و آریانگرایی (Arianism) شد. او با آریوس (336ـ250 (Arius, همدلی کرد، تعلیم آریوس این بود که مسیح مخلوق است و نباید او را همچون خدای پدر ازلی دانست؛ نیوتن با آثاناسیوس (373ـ296 (Athanasius,? که در واقع معمار اصلی تثلیثگرایی راستکیشی بود مخالفت کرد. نیوتن رأی آثاناسیوس و همفکران او در سدة چهارم را صرفاً یک اشتباه نمیدانست؛ بلکه آنها را تبهکارانی میدانست که مسیحیت را از راه فریب و حقه مصادره کردند و آن را به نفع اهداف خود تحریف نمودند، حتی فقراتی به نفع خودشان در کتاب مقدس وارد ساختند که نیوتن نتوانست آنها را در ویرایشهای پیش از سدة چهارم کتاب مقدس پیدا کند. او در یکی از مقالاتش تحت عنوان «پرسشهایی تناقضنما دربارة اخلاق و اعمال آثاناسیوس و پیروان او» آثاناسیوس را واقعاً محکوم کرد و او را مسئول گناهان آموزهای و اخلاقی رایج دانست.
نیوتن یا آریان شد یا چیزی چنان نزدیک به آریان که تمیز آنها از یکدیگر دشوار است. آریانیسم چیزی شبیه وحدتگرایی است اما با آن یکی نیست. به عقیدة طرفداران این مکتب مسیح(ع) شخصی ازلی همچون خدا نیست بلکه اولین مخلوق خدا است و واسطة بین خدا و انسانها است. نیوتن در دستنوشتههایش بر تمایز بین خدای قادر خالق و مسیح تأکید میکند، و به عقیدة او مسیح تابع خدا است و خدا او را برای نشاندن در طرف راستش برگزیده است. نیوتن از این موضعش، که در دهة 1670 پذیرفت، هرگز عقب ننشست. او در دورة کهنسالی هنوز جملات آریان در باب ماهیت مسیح مینوشت. او تثلیثگرایی را بسیار شنیعتر از یک اشتباه میدانست. او آن را «دین شیطانی نادرست» و «بتپرستی کامل» مینامید. او در خلوت خویش در حجرهاش آنها را «بتپرستان و کفرگویان و شهوتپرستان روحانی» خطاب میکرد. یک یادداشت تیز بتشکنانه که معمولاً انسان نمیتواند آن را راحت به نیوتن نسبت دهد در میان این دستنوشتهها وجود دارد که در آن دربارة آنها چنین مینویسد: «موهومپرستی کفرآمیز» و «افسانههای شگفتانگیز، و معجزات کاذب، و آموزة دایمونها، و دعای شفاعت آنها، و پرستش، و سایر موهومپرستی کفرآمیز بعد از آنها مطرح شد».
داشتن چنین موضعی در اواخر سدة هفدهم در انگلستان آسان نبود. برای کسی مثل نیوتن که آن موضع سرسخت را داشت، ادامة بورس ناممکن بود، و او در 1675 آمادگی داشت تا از بورس خودش در ترینیتی دست بکشد. شاید میشد کرسی لوکاس را به طور جداگانه حفظ کرد، اما در مؤسسهای که راستکیشی را آشکارا شرط عضویت قرار داده بود ناگزیر سؤالاتی دربارة نیوتن مطرح میشد. راستکیشی در اساسنامة کرسی لوکاس نیز آمده بود. اگر بگوییم که تندروی نیوتن در 1675 تعدیل شد و به تعادل رسید اغراق نگفتهایم. در لحظات آخر، احتمالاً در اثر نفوذ ایزاک بارو(77ـ1630 (Isaac Barrow, رئیس کالج ترینیتی، بخشودگی سلطنتی از تعهدات بورس، نه به نیوتن، بلکه به دارندة کرسی لوکاس اعطا شد و بحران خوابید. نیوتن دریافت که اکنون رازداری مطلق شرط تداوم حضور او در کیمبریج است، و نشانی از افشای محتوای مقالات الهیاتیاش به کسی در آنجا در دست نیست. نیوتن هر چند خواهان بورس نبود، آمادگی داشت که سکوت را نگه دارد. نیاز به حفظ این جنبه از وجودش از دسترسی عامه جزئی ثابت از زندگی نیوتن شد. حتی پس از مهاجرت به لندن در 1696، او در این شهر بزرگ نیز رازداری را حفظ کرد. روشن است که او در لندن عقایدش را فقط در حلقهای کوچک و محدود از جوانانی مطرح میکرد که مایل بودند بدعتهای او را بیاموزند. چون بعضی از این جوانان دقت نمیکردند پارهای از عقاید او در آن زمان افشا شد، اما فقط در اواخر سدة بیستم بود که دستنوشتههای الهیاتی او در دسترس عموم اهل پژوهش قرار گرفت و دیدگاههای بدعتآمیز او شناخته شد.
علاقة نیوتن به پیشگویی کتاب مقدس
نیوتن همراه الهیات آریان به کتاب مقدس هم علاقه داشت، این علاقه در آغاز به کتاب مکاشفة یوحنا بود که بعدها به کتاب دانیال نبی نیز علاقه پیدا کرد. علاقة او به نبوت و اخبار کتاب مقدس معروف است؛ اندکی پس از فوت او، ورّاث او ملاحظاتی در باب پیشگوییها (Observations of the Prophecies) را منتشر کردند. این دستنوشتههای منتشرشده، که در واقع دو دستنوشتة متفاوت به همراه تعدادی فصول گوناگون بود و وراث نیوتن آنها را در یکجا گرد آورده بودند، حاصل تفکرات نیوتن در دوران کهنسالی بود، و او آنها را با آگاهی از شهرت روزافزونش و برای تیره و تار ساختن اعتقادات بدعتآمیز قدیمش نوشته بود. در واقع یافتن نکتهای در تاریخهای پراکندة ذکرشده در این کتاب غیرممکن است. البته این بههمریختگی زمانی مطالب به اصل دستنوشتة نیوتن در تفسیر مکاشفة یوحنا که نیوتن آن را در دهة 1670 نوشت مربوط نیست. نیوتن در این نوشتهها جذب تفسیر جاافتادة پیرایشگرانه (Puritan) شد که بر «ارتداد بزرگ» متمرکز بود. برای مفسران پیرایشگر، ارتداد بزرگ عبارت بود از کلیسای رم. برای نیوتن، عبارت بود از تثلیث. هدف مکاشفة یوحنا پیشگویی پیدایش ارتداد بزرگ و پاسخ خدا به آن بود. در پایان مُهر (seal) ششم (از دیدگاه نیوتن، مُهرها به معنای دورههای زمان هستند)، شش شیپور اول و پیالههای غضب مربوط به آنها (که باز اشاره به ادوار زمان هستند) تاخت و تاز وحشیانة امپراتوری روم را پیشگویی میکنند، و از عذابهای سختی سخن به میان میآید که بر مردم کلهشقی که در اثر فساد و فحشا دنبال خدایان دروغین رفتهاند نازل میشود. نیوتن، که در اصالت عهد جدید موجود تردید داشت، در جستجوی چنین تفسیری حدود بیست نسخة دستنویس متفاوت از مکاشفة یوحنا گرد آورد تا این کتاب را تصحیح کند. او معتقد بود که این تفسیر فقط زمانی میتواند درست باشد که بر واقعیتهای تاریخ که بعدها رخ دادهاند صادق آید، و او از این جهت در جستجوی این واقعیت ما در تاریخ مسیحیت جدید نیز بسیار کوشا بود.
تفسیر نیوتن در اواخر دهة 1670، به سبب پیبردن او به نقش آیین یهود به مثابه «الگو» در پیشگویی، جهت جدیدی به خود گرفت. بدینسان نیوتن جذب ادبیات یهود شد ـ و به مطالعة آثار متفکرانی مانند یوسفوس (حدود 100ـ 37م.) و فیلون (45 م ـ حدود 30 پ.م) و موسی بن میهون (1204ـ1135 م) و دیگر محققان یهودی پرداخت. در این زمینه، شکل دقیق هیکل در اورشلیم برای نیوتن اهمیت فزایندهای یافت. او متقاعد شد که خیمة موسی(ع) و هیکلهای (معابد) سلیمان و حزقیال بنی نیز همان شکل را داشتهاند، هر چند آن هیکلها بزرگتر بودهاند. او بهترین توصیف را در اینباره در فصول 43 ـ 40 کتاب حزقیال نبی پدا کرد. او بر اساس همین توصیف طرحی از هیکل با جزییات کامل رسم کرد و به هنگام ضرورت با استفاده از اقتضائات طرح هیکل متن را نیز تصحیح کرد!
نیوتن در اوایل دهة 1680 کار بر روی یک رسالة الهیاتی جدید را، که هرگز به شکل نهاییش نرسید، آغاز کرد و آن را در دستنویسی که به شکل نهایی بسیار نزدیک بود سرچشمههای فلسفی الهیات نصارا (Theologiae gentilis origines philosophicae) نامید. سرچشمهها اصولیترین نوشتههای الیهاتی نیوتن، و در عین حال مهمترین نوشتة او بود. پژواک افکار او در این نوشته، در کارهای علمی او در خلال سیسال آینده کاملاً آشکار است: در بخش نخست دستنوشت اصلی نتیجهگیری اصول، در به اصطلاح حواشی کلاسیک که در خلال دهة 1690 در تجدید نظرهای کتاب سوم نوشته شد اما هرگز چاپ نگردید، در سطور پایانی پرسش 31، که نیوتن آن را نخست در 1706 منتشر کرد، در دو یادداشت مربوط به حاشیه عام که به ویرایش دوم اصول در 1713 افزوده شد.
سرچشمهها از تاریخ انسان یک الگوی دوری ارائه کرد که در آن یک دین صادق واحد همواره به بتپرستی تبدیل میشود. نیوتن بر این مطلب استدلال کرد که همة تمدنهای باستان خدایان دوازدهگانة واحدی را، هر چند تحت نامهای متفاوت، پرستیدهاند. این خدایان دوازدهگانه متناظرند با هفت سیاره، و چهار عنصر، و عنصر پنجم (quintessence) که مردم باستان قهرمانان و قوانین الهیشان را با آن یکی میدانستهاند. پادشاهانی که میخواستند ادعا کنند که از الوهیت نازل شدهاند دارای هرگونه انگیزه برای ترویج این دین داشتهاند. از دیدگاه نیوتن الهیات نصارا نوعی بتپرستی هرزه بود. نوع بشر با یک دین راستین آغاز کردند، دینی که از مشاهدة طبیعت آشکار میشد، و نیوتن متقاعدش بود که میتواند شواهد این دین راستین را در میان مردمان اولیه، و پیش از آغاز بتپرستی، بیابد. او دریافت که در سراسر جهان باستان، همه جا، معابدی وجود داشته است که همه طرح مشترکی داشتهاند و نیوتن آنها را «تالارها» (prytanea) نامید. همة این تالار، معبدها یک آتش مرکزی داشتهاند که با هفت شمع احاطه شده بوده است، و این نمایندة جهان ـ و در واقع جهان خورشیدمرکزی ـ بوده است؛ زیرا فلسفه توأم است با دین راستین. نخستین مدرک او برای دین راستین پرستش نوح نبی(ع) و فرزندان او بود. در واقع، خدایان دوازدهگانة او اجداد مشترک مردمان باستان بودهاند، مردی که هر یک از آنها آن دوازده تا را نیاکان مشترک خود میدانستند و به آنها الوهیت بخشیدند. نخست مصریان این دین را به بتپرستی کشاندند، سایر مردم باستان نیز بتپرستی را از مصریان آموختند.
چشمپوشی بر حملات بنیادی سرچشمهها در سدة بیستم البته امری است آسان. به اینصورت که به مسئلة عجیب و غریب نوح و فرزندانش میخندیم و دین را درمییابیم که رساله به نظر میرسد که وحی یهودی ـ مسیحی انگ تعصب مسیحی میزند. اما نباید از این نکته غافل شویم که نیوتن به زبان روز حرف میزند، زبانی که تنها زبان در دسترس او بود. به هر حال، او اسناد مربوط به سایر مردم باستان را به اندازهای نوشتههای عبری معتبر میدانست. به طور مثال، او به یک داستان کلی دربارة سیل و ده رئیس قبیله اشاره میکند که قبل از نوح بودهاند. «نوح» فقط یک نام بسیار آشنا برای مخاطبان بالقوة نیوتن بود؛ در واقع، این انسان به عقیدة نیوتن بیشتر مصری بود تا عبرانی، بیشتر هامون بود تا نوح. بالاتر از اینها، سرچشمهها از این راه که مسیحیت را نمونة دیگری از چرخة تکراری میدانست باد غرور آن را فرو نشاند. به عقیدة نیوتن، تاریخ بشریت نشان میدهد که خداوند پیوسته پیامبرانی میفرستد تا انسان را از بتپرستی باز دارند. مسیح(ع) متفاوت از پیامبران دیگر نبود، اما تثلیث آثاناسیوس، که یک مصری بود، نوع بشر را دوباره در بتپرستی غوطهور میسازد زیرا تثلیث آیا چیزی به جز این است که انسانی را به عنوان خدا پرستش کنیم؟ نیوتن عنوان فصل 11 سرچشمهها را، که البته هرگز ننوشت، چنین انتخاب کرده بود: «دین راستین فرزندان نوح، پیش از آن که پرستش خدایان دروغین آن را تباه سازد چه بود؟» او در جای دیگر مینویسد: «دین مسیحی بیشتر از ادیان دیگر راستین نیست و کمتر از ادیان راستین دیگر تباه نشده است». پس به نظر میرسد که «دین راستین فرزندان نوح» دینی موافق با اصول طبیعی بوده است، یعنی دین که در آن خداوند پرستیده میشود و انسانها وظایفشان را در قبال یکدیگر انجام میدهند، و همه خواهان مطالعة دقیق طبیعت هستند.
نیوتن در حال کار بر روی سرچشمهها بود، وقتی که مشاهدة ادموند هالی (1742ـ1656 (Edmond Halley, در 1684 او را به طرف اصول کشاند. همانگونه که در بالا گفتیم، اصول نیز حاوی این دیدگاههای الهیاتی نیوتن است، و نیوتن بعدها نیز به مسئلة الهیات بازگشت تا افکار قدیمترش را ترمیم کند. او در این بازگشت روایتی اصلاحشده از سرچشمهها ارائه کرد، روایتی که شبیه دستنوشتههایش در باب پیشگویی است. تاریخ شماری پادشاهیهای اصلاح شدة گذشته، اثری است که پس از مرگ نیوتن منتشر شد، این اثر نشانی از مبدأ بنیادی آن به دست نمیدهد.
نتیجه
ارائة تفاسیر متفاوت از این سیر دینی نیوتن ممکن است. به نظر میرسد که این سیر نشان کوشش او برای تطبیق میراث روحانی او با افکارش دربارة واقعیت عقلانی جدید است. این سخن تا اندازهای دربارة اشتغال همة دانشمندان به الهیات طبیعی صادق است. آثار هر یک از اشتغال همة دانشمندان به الهیات طبیعی صادق است. آثار هر یک از این دانشمندان را به تنهایی بخوانیم، میبینیم که هر کدام به نظر میرسد که شاهدی بر ایمان شکافناپذیر نویسندگان آنها است؛ و اگر این آثار را پشت سر بخوانیم، میبینیم که هر یک از آنها ضرورتاً استدلالهای اسلافش را تکرار میکند، نویسندگان این آثار در واقع بر آن هستند که بیباوری به آسانی از بین نمیرود. به طور مثال، بویل مدتها پس از رد کردن بیدینی و الحاد، دوباره برای طرد هر چه بیشتر آن به ایراد سلسله سخنرانیها پرداخت. کی در هزارة قبل چنین ضرورتی وجود داشت؟ دانشمندان اواخر سدة هفدهم احساس میکردند که علت این نیاز و ضرورت دفع الحاد و بیدینی را باید در تزلزل پایههای مسیحیت موروثی جستجو کرد، و بنابراین میکوشیدند برای مسیحیت چراغ جدیدی بیفروزند و مبنای جدیدی بیابند. اما در این میان، نیوتن اهداف بیشتری داشت، او میخواست عناصر و مبادی مسیحیت را، به ویژه از تثلیث و مسائل ملحق به آن، پاکسازی کند، زیرا او تثلیث را امری غیرعقلانی میدانست که دین مسیحیت را تا حد یک اعتقاد مندرآوردی و بیدلیل تنزل میدهد. او به هنگام بررسی مسئلة تثلیث به فقراتی از کتاب مقدس اشاره میکند که به عقیدة او تحریف شدهاند و در اینباره مینویسد که:
اگر بگویند که ما نباید با داوری و حکم شخصی خود بگوییم که چه چیز جزو کتاب مقدس است و چه چیز نیست، اعتراف میکنم که فقرات بسیاری از کتاب مقدس از این حیث قابل بحث نیست، اما در مواضعی از آن که قابل بحث است دوست دارم آنچه را بهتر میفهمم برگیرم. میل و استعداد افراطگرایی و موهومپرستی انسان همیشه او را شیفتة امور اسرارآمیز میگرداند، و به همین جهت است که انسانها آنچه را کمتر میدانند بیشتر دوست دارند. چنین کسانی ممکن است از خواندن مکاشفة یوحنا بیشتر خوشحال شوند: اما من این احترام را به یوحنا قائلم که او مطالبش را با درکی عالی نوشته است و بنابراین اخذ این درک عالی بهترین کار در حق او خواهد بود.
سرچشمهها به بصیرتی در باب دین راستین رسید که جز در یک جهت، که شاید مهمترین جهت باشد، با خداپرستی طبیعی تفاوتی ندارد. آنجا که خداپرست طبیعی دیگر نمیتواند دشمنیش را با مسیحیت را فرو خورد، نیوتن باور دارد که او مسیحیت راستین را تجدید میکند. نیوتن در رسالة صلح (Irenicum) که به دوران کهنسالی او تعلق دارد، مسیحیت، یا دین راستین را به دو آموزه کاهش داد: محبت خدا و محبت همسایه. او در بستر مرگ، پس از سالها رعایت ظاهر، رسوم دینی کلیسای انگلیسی را رد کرد.
هیجان خداپرستی طبیعی مدتها پیش از مرگ نیوتن فروکش کرده بود، و در سالهای پس از مرگ او، تحریفات دینی به جایی رسیدکه نیوتن از آن بیم داشت. خود او در این جنبش تقریباً هیچ سهمی نداشت، زیرا او تقریباً همواره کوشش کرده بود که دین راستین را به دور از هرگونه افراط و فرا خداپرستی دریابد. بلکه میتوان گفت که طغیان علیه دینداری در سده هجدهم تحت تأثیر همان انحرافاتی بود که نیوتن را به کوشش برای معرفی دین راستین وا میداشت. از این جنبه میتوان گفت که سستی و خرافی بودن پارهای مبانی مسیحیت رایج باعث شد که با طلوع علم جدید و رشد عقلانیت در میان مردم، و در نتیجه با طغیان علیه دین رایج اصلِ ایمانِ شکافناپذیر نیز در غرب کمکم رو به افول بگذارد. و در نهایت میتوان گفت که آنچه در این میان از بین رفت دین راستین که دانشمندی همچون نیوتن میکوشید از آن دفاع کند نبود، بلکه دین آمیخته با تحریفات بود که از مردم ایمانی بیدلیل و فقط از سرسادگی میخواست. این داستان بسیار عبرتآموز است.
زندگی نیوتن
نیوتن روز کریسمس 1642 به دنیا آمد. او تنها فرزند یک کشاورز خردهمالک در لینکن شایر (Lincolnshire) بود که سه ماه پیش از تولد نیوتن درگذشت. نیوتن در تابستان 1661 در کالج ترینیتی، کیمبریج پذیرفته شد. ترینیتی در سی و پنج سال آینده وطن او شد. او بعدها استاد ریاضیات شد. همة سهم نیوتن در علم به سالهای زندگی او در ترینیتی تعلق دارد. مطالعات مستقل او در ریاضیات توجه او را به طرف حساب جامعه و فاضله معطوف ساخت و او در همان اوایل آنچه را که به نام رسالة اکتبر 1966 (Tract of October 1966) شناخته شد تضعیف، و در آن اصول خود را مطرح کرد. در همان زمان او به نورشناسی (Optics) و پدیدة رنگ علاقهمند شد و نخست توجه خودش را به ناهمگنی نور معطوف ساخت.
نخستین دورههای درس گفتارهای او به همین مسئله مربوط میشود، و او در این درسها این نظریهها را پرداخت که پدیدارهای نور از تحلیل نور ناهمگن به اجزای تشکیل دهندة آن ناشی میشود. هر چند کتاب نورشناخت (Opticks) خود را در 1704 منتشر کرد، تقریباً همة محتوای آن به دهة 1660 مربوط میشود. در همان سالها، او به مسئلة مکانیک نیز میپرداخت و دربارة گرانش میاندیشید. او هنوز در ترینیتی بود وقتی در دهة 1680 دوباره به علم مکانیک روی آورد و به مسئلة دینامیکِ مداری (orbital dynamics) پرداخت، و سرانجام اصول ریاضی فلسفة طبیعی ـ به اختصار اصول (The Mathematical frinciples of Natural Philosophy) را نوشت که در 1687 منتشر شد؛ کتابی که آوازة او را در علم برای همة اعصار جاودان ساخت. نیوتن تقریباً یک دهه پس از انتشار اصول از کیمبریج به لندن مهاجرت کرد. او در لندن نخست سرپرست و سپس رییس ضرابخانة سلطنتی شد. در 1703 انجمن سلطنتی او را به ریاست انجمن برگزید و نیوتن تا زمان مرگش در 20 مار 1727 هر دو پست را در اختیار داشت.
نیوتن و الهیات
نیوتن در کیمبریج مطالعة الهیات را نیز با جدیت آغاز کرد. البته، دلیلی برای تردید در این نکته وجود ندارد که او در عصری که مردان جوان تمایل به دیندار بودن داشتند طبیعتاً یک جوان دیندار بوده است، اما دستنوشتههای باقیمانده از او نشانی از مطالعة مداوم الهیات تا 1672 ندارند. شاید مقررات لازم کالج تربیتی که براساس آن بورسیهها میبایست در خلال هفت سال پس از اخذ درجة آموزگاری از کلیسای انگلیس نیز درجه بگیرند در آغاز نیوتن را برای مطالعة الهیات وا داشته بود. به هر حال او در 1668 درجه آموزگاری (M.A.) گرفت و درجة کلیسا را باید در 1975 اخذ میکرد، و نیوتن هرگز کسی نبود که انجام وظایفش را سهل بگیرد. به هر حال دست نوشتههای او جای تردید باقی نمیگذارند که او در حدود 1672 مطالعة الهیات را بسیار جدی آغاز کرد. او کتاب مقدس را به دقت تمام مطالعه کرد. سالها بعد، جانلاک (1704ـ 1632) اعتراف کرد که هرگز کسی را با تسلط بیشتر بر کتاب مقدس نشناخته است. نیوتن پدران قدیم کلیسا را نیز مطالعه کرد و خود را در این ادبیات نیز استاد ساخت. نیوتن در دهة بعدی عمرش، وقت بسیار اندکی در موضوعات علمی و ریاضی، که ما آنها را با نام او مرتبط میدانیم، گذاشت. در آن سالها، مطالعة الهیات و در کنار آن علم کیمیا، بخش اصلی حیات عقلانی او را تشکیل میداد. اصول این روند را بر هم زد و در خلال بیست سال بعد دستنوشتههای الهیاتی نیوتن بسیار رو به کاهش گذاشت. با این همه، او در خلال دهة نخست سدة هجدهم دوباره به الهیات بازگشت و از آن زمان تا دم مرگش الهیات در مرکز توجه او قرار داشت. نیوتن هرگز ورقی را به دور نمیانداخت، از اینرو، همة نوشتههایش که حاصل غور طولانیمدت در الهیات است باقی مانده است. دستنوشتههای او در الهیات بسیار زیاد است و دست کم شامل چند میلیون کلمه میباشد. این دستنوشتهها از حیث کمیت نسبت به نوشتههای او در زمینههای دیگر بسیار زیاد هستند.
در زمانی که نیوتن دوباره به مطالعة الهیات بازگشت، یک سنت الهیات طبیعی در میان دانشمندان انگلیسی بسیار خوب جا افتاده بود. دانشمندان کتابهایی با عناوین نور طبیعت تاریکی الحاد را از هم پاشید (The Darknes of Atheism Dispelled by the of Nature) حکمت خداوند در آثار آفرینش متجلی است (The Wisdom of God Manifested in the Work of the Creation) را پیدر پی منتشر میساختند. رابرت بویل (91ـ1627)، که دارای تألیفات بسیار است، تقریباً در هر یک از آثارش استدلالی از این نوع میآورد و سرانجام پیام همه را در کتابی تحت عنوان صنعتگر مسیحی (Christian Virtuso)، که در عین حال میتوان آن را دانشمند مسیحی (Cristian Scientist) نیز ترجمه کرد، گرد آورد. نیوتن در این ادبیات نیز سهیم شد. او در نامهای به ریچار بنتلی(1742ـ1662 (Richard Bentley, نوشت: «وقتی رسالهام را دربارة منظومهمان نوشتم به این گونه اصول با این امید مینگریستم که ممکن است اندیشة انسانها را به طرف الوهیت معطوف سازند، و هیچ چیز مرا بیشتر از این شادمان نمیکند که دریابم که این آن همین هدف را برآورده میسازد». فقرهای در سؤال 28 در اواخر نورشناخت تأکید دارد که «اشتغال اصلی فلسفة طبیعی عبارت است از ... استنتاج علتها از معلولها، تا این که به علت اولی برسیم، علتی که یقیناً دیگر مکانیکی نیست». او شاید در فصیحترین تقریرش از این استدلال، یعنی در حاشیة عام (General Scholiam) که به ویرایش دوم اصول ضمیمه شد، به توصیف منظومة شمسی میپردازد با سیارات و اقماری که در همان جهت و در همان سطح حرکت میکنند در حالی که ستارگان دنبالهدار نیز در میان آنها سیر میکنند. او چنین استدلال میکند: «این زیباترین نظام خورشید و سیارات و دنبالهدارها فقط با نظارت و حکومت یک هستی نیرومند و عقلانی میتواند پیش رود».
این فقرات از زمانی که نیوتن آنها را نوشته است شناخته شدهاند؛ هیچ دلیلی، هر چه باشد، برای تردید در صداقت آنها وجود ندارد. با وجود این، این فقرات چیزی نیستند که در بسیاری از دستنوشتههای الهیاتی او یافته میشود. فقرات نقلشده تکرار دینداری موروثی، و تأثیر سدهها مسیحیت است که بخشی از دین نیوتن هستند نه تعلیم جدی علم جدید، هر چند به نظر میرسد که از علم جدید هم سود بردهاند. ما در دستنوشتهها، نیوتن دیگری مییابیم که به دین تثبیتشده و جاافتاده رویکردی متفاوت دارد. این رویکرد متفاوت به علم جدید مربوط است، هر چند نه به نتایج آشکار آن که سازندة تصویری جدید از واقعیت فیزیکی است. رویکرد مورد نظر بیشتر به پرسش از وضع علم جدید مربوط است، وصفی که مرجعیت را یکی پس از دیگری رد کرد، و بازیل ویلی (Basil Willey) وقتی (با تکرار تعبیر سدة هیجدهمی) سخن از «برخورد فلسفة سرد» میگوید آن را در مد نظر دارد.
آریانگرایی نیوتن
نیوتن در مطالعات اولیهاش در الهیات، جذب آموزة تثلیث و مشاجرات سدة چهاردهم بین آنچه بعدها «مسیحیت راستکیش» گردید و آریانگرایی (Arianism) شد. او با آریوس (336ـ250 (Arius, همدلی کرد، تعلیم آریوس این بود که مسیح مخلوق است و نباید او را همچون خدای پدر ازلی دانست؛ نیوتن با آثاناسیوس (373ـ296 (Athanasius,? که در واقع معمار اصلی تثلیثگرایی راستکیشی بود مخالفت کرد. نیوتن رأی آثاناسیوس و همفکران او در سدة چهارم را صرفاً یک اشتباه نمیدانست؛ بلکه آنها را تبهکارانی میدانست که مسیحیت را از راه فریب و حقه مصادره کردند و آن را به نفع اهداف خود تحریف نمودند، حتی فقراتی به نفع خودشان در کتاب مقدس وارد ساختند که نیوتن نتوانست آنها را در ویرایشهای پیش از سدة چهارم کتاب مقدس پیدا کند. او در یکی از مقالاتش تحت عنوان «پرسشهایی تناقضنما دربارة اخلاق و اعمال آثاناسیوس و پیروان او» آثاناسیوس را واقعاً محکوم کرد و او را مسئول گناهان آموزهای و اخلاقی رایج دانست.
نیوتن یا آریان شد یا چیزی چنان نزدیک به آریان که تمیز آنها از یکدیگر دشوار است. آریانیسم چیزی شبیه وحدتگرایی است اما با آن یکی نیست. به عقیدة طرفداران این مکتب مسیح(ع) شخصی ازلی همچون خدا نیست بلکه اولین مخلوق خدا است و واسطة بین خدا و انسانها است. نیوتن در دستنوشتههایش بر تمایز بین خدای قادر خالق و مسیح تأکید میکند، و به عقیدة او مسیح تابع خدا است و خدا او را برای نشاندن در طرف راستش برگزیده است. نیوتن از این موضعش، که در دهة 1670 پذیرفت، هرگز عقب ننشست. او در دورة کهنسالی هنوز جملات آریان در باب ماهیت مسیح مینوشت. او تثلیثگرایی را بسیار شنیعتر از یک اشتباه میدانست. او آن را «دین شیطانی نادرست» و «بتپرستی کامل» مینامید. او در خلوت خویش در حجرهاش آنها را «بتپرستان و کفرگویان و شهوتپرستان روحانی» خطاب میکرد. یک یادداشت تیز بتشکنانه که معمولاً انسان نمیتواند آن را راحت به نیوتن نسبت دهد در میان این دستنوشتهها وجود دارد که در آن دربارة آنها چنین مینویسد: «موهومپرستی کفرآمیز» و «افسانههای شگفتانگیز، و معجزات کاذب، و آموزة دایمونها، و دعای شفاعت آنها، و پرستش، و سایر موهومپرستی کفرآمیز بعد از آنها مطرح شد».
داشتن چنین موضعی در اواخر سدة هفدهم در انگلستان آسان نبود. برای کسی مثل نیوتن که آن موضع سرسخت را داشت، ادامة بورس ناممکن بود، و او در 1675 آمادگی داشت تا از بورس خودش در ترینیتی دست بکشد. شاید میشد کرسی لوکاس را به طور جداگانه حفظ کرد، اما در مؤسسهای که راستکیشی را آشکارا شرط عضویت قرار داده بود ناگزیر سؤالاتی دربارة نیوتن مطرح میشد. راستکیشی در اساسنامة کرسی لوکاس نیز آمده بود. اگر بگوییم که تندروی نیوتن در 1675 تعدیل شد و به تعادل رسید اغراق نگفتهایم. در لحظات آخر، احتمالاً در اثر نفوذ ایزاک بارو(77ـ1630 (Isaac Barrow, رئیس کالج ترینیتی، بخشودگی سلطنتی از تعهدات بورس، نه به نیوتن، بلکه به دارندة کرسی لوکاس اعطا شد و بحران خوابید. نیوتن دریافت که اکنون رازداری مطلق شرط تداوم حضور او در کیمبریج است، و نشانی از افشای محتوای مقالات الهیاتیاش به کسی در آنجا در دست نیست. نیوتن هر چند خواهان بورس نبود، آمادگی داشت که سکوت را نگه دارد. نیاز به حفظ این جنبه از وجودش از دسترسی عامه جزئی ثابت از زندگی نیوتن شد. حتی پس از مهاجرت به لندن در 1696، او در این شهر بزرگ نیز رازداری را حفظ کرد. روشن است که او در لندن عقایدش را فقط در حلقهای کوچک و محدود از جوانانی مطرح میکرد که مایل بودند بدعتهای او را بیاموزند. چون بعضی از این جوانان دقت نمیکردند پارهای از عقاید او در آن زمان افشا شد، اما فقط در اواخر سدة بیستم بود که دستنوشتههای الهیاتی او در دسترس عموم اهل پژوهش قرار گرفت و دیدگاههای بدعتآمیز او شناخته شد.
علاقة نیوتن به پیشگویی کتاب مقدس
نیوتن همراه الهیات آریان به کتاب مقدس هم علاقه داشت، این علاقه در آغاز به کتاب مکاشفة یوحنا بود که بعدها به کتاب دانیال نبی نیز علاقه پیدا کرد. علاقة او به نبوت و اخبار کتاب مقدس معروف است؛ اندکی پس از فوت او، ورّاث او ملاحظاتی در باب پیشگوییها (Observations of the Prophecies) را منتشر کردند. این دستنوشتههای منتشرشده، که در واقع دو دستنوشتة متفاوت به همراه تعدادی فصول گوناگون بود و وراث نیوتن آنها را در یکجا گرد آورده بودند، حاصل تفکرات نیوتن در دوران کهنسالی بود، و او آنها را با آگاهی از شهرت روزافزونش و برای تیره و تار ساختن اعتقادات بدعتآمیز قدیمش نوشته بود. در واقع یافتن نکتهای در تاریخهای پراکندة ذکرشده در این کتاب غیرممکن است. البته این بههمریختگی زمانی مطالب به اصل دستنوشتة نیوتن در تفسیر مکاشفة یوحنا که نیوتن آن را در دهة 1670 نوشت مربوط نیست. نیوتن در این نوشتهها جذب تفسیر جاافتادة پیرایشگرانه (Puritan) شد که بر «ارتداد بزرگ» متمرکز بود. برای مفسران پیرایشگر، ارتداد بزرگ عبارت بود از کلیسای رم. برای نیوتن، عبارت بود از تثلیث. هدف مکاشفة یوحنا پیشگویی پیدایش ارتداد بزرگ و پاسخ خدا به آن بود. در پایان مُهر (seal) ششم (از دیدگاه نیوتن، مُهرها به معنای دورههای زمان هستند)، شش شیپور اول و پیالههای غضب مربوط به آنها (که باز اشاره به ادوار زمان هستند) تاخت و تاز وحشیانة امپراتوری روم را پیشگویی میکنند، و از عذابهای سختی سخن به میان میآید که بر مردم کلهشقی که در اثر فساد و فحشا دنبال خدایان دروغین رفتهاند نازل میشود. نیوتن، که در اصالت عهد جدید موجود تردید داشت، در جستجوی چنین تفسیری حدود بیست نسخة دستنویس متفاوت از مکاشفة یوحنا گرد آورد تا این کتاب را تصحیح کند. او معتقد بود که این تفسیر فقط زمانی میتواند درست باشد که بر واقعیتهای تاریخ که بعدها رخ دادهاند صادق آید، و او از این جهت در جستجوی این واقعیت ما در تاریخ مسیحیت جدید نیز بسیار کوشا بود.
تفسیر نیوتن در اواخر دهة 1670، به سبب پیبردن او به نقش آیین یهود به مثابه «الگو» در پیشگویی، جهت جدیدی به خود گرفت. بدینسان نیوتن جذب ادبیات یهود شد ـ و به مطالعة آثار متفکرانی مانند یوسفوس (حدود 100ـ 37م.) و فیلون (45 م ـ حدود 30 پ.م) و موسی بن میهون (1204ـ1135 م) و دیگر محققان یهودی پرداخت. در این زمینه، شکل دقیق هیکل در اورشلیم برای نیوتن اهمیت فزایندهای یافت. او متقاعد شد که خیمة موسی(ع) و هیکلهای (معابد) سلیمان و حزقیال بنی نیز همان شکل را داشتهاند، هر چند آن هیکلها بزرگتر بودهاند. او بهترین توصیف را در اینباره در فصول 43 ـ 40 کتاب حزقیال نبی پدا کرد. او بر اساس همین توصیف طرحی از هیکل با جزییات کامل رسم کرد و به هنگام ضرورت با استفاده از اقتضائات طرح هیکل متن را نیز تصحیح کرد!
نیوتن در اوایل دهة 1680 کار بر روی یک رسالة الهیاتی جدید را، که هرگز به شکل نهاییش نرسید، آغاز کرد و آن را در دستنویسی که به شکل نهایی بسیار نزدیک بود سرچشمههای فلسفی الهیات نصارا (Theologiae gentilis origines philosophicae) نامید. سرچشمهها اصولیترین نوشتههای الیهاتی نیوتن، و در عین حال مهمترین نوشتة او بود. پژواک افکار او در این نوشته، در کارهای علمی او در خلال سیسال آینده کاملاً آشکار است: در بخش نخست دستنوشت اصلی نتیجهگیری اصول، در به اصطلاح حواشی کلاسیک که در خلال دهة 1690 در تجدید نظرهای کتاب سوم نوشته شد اما هرگز چاپ نگردید، در سطور پایانی پرسش 31، که نیوتن آن را نخست در 1706 منتشر کرد، در دو یادداشت مربوط به حاشیه عام که به ویرایش دوم اصول در 1713 افزوده شد.
سرچشمهها از تاریخ انسان یک الگوی دوری ارائه کرد که در آن یک دین صادق واحد همواره به بتپرستی تبدیل میشود. نیوتن بر این مطلب استدلال کرد که همة تمدنهای باستان خدایان دوازدهگانة واحدی را، هر چند تحت نامهای متفاوت، پرستیدهاند. این خدایان دوازدهگانه متناظرند با هفت سیاره، و چهار عنصر، و عنصر پنجم (quintessence) که مردم باستان قهرمانان و قوانین الهیشان را با آن یکی میدانستهاند. پادشاهانی که میخواستند ادعا کنند که از الوهیت نازل شدهاند دارای هرگونه انگیزه برای ترویج این دین داشتهاند. از دیدگاه نیوتن الهیات نصارا نوعی بتپرستی هرزه بود. نوع بشر با یک دین راستین آغاز کردند، دینی که از مشاهدة طبیعت آشکار میشد، و نیوتن متقاعدش بود که میتواند شواهد این دین راستین را در میان مردمان اولیه، و پیش از آغاز بتپرستی، بیابد. او دریافت که در سراسر جهان باستان، همه جا، معابدی وجود داشته است که همه طرح مشترکی داشتهاند و نیوتن آنها را «تالارها» (prytanea) نامید. همة این تالار، معبدها یک آتش مرکزی داشتهاند که با هفت شمع احاطه شده بوده است، و این نمایندة جهان ـ و در واقع جهان خورشیدمرکزی ـ بوده است؛ زیرا فلسفه توأم است با دین راستین. نخستین مدرک او برای دین راستین پرستش نوح نبی(ع) و فرزندان او بود. در واقع، خدایان دوازدهگانة او اجداد مشترک مردمان باستان بودهاند، مردی که هر یک از آنها آن دوازده تا را نیاکان مشترک خود میدانستند و به آنها الوهیت بخشیدند. نخست مصریان این دین را به بتپرستی کشاندند، سایر مردم باستان نیز بتپرستی را از مصریان آموختند.
چشمپوشی بر حملات بنیادی سرچشمهها در سدة بیستم البته امری است آسان. به اینصورت که به مسئلة عجیب و غریب نوح و فرزندانش میخندیم و دین را درمییابیم که رساله به نظر میرسد که وحی یهودی ـ مسیحی انگ تعصب مسیحی میزند. اما نباید از این نکته غافل شویم که نیوتن به زبان روز حرف میزند، زبانی که تنها زبان در دسترس او بود. به هر حال، او اسناد مربوط به سایر مردم باستان را به اندازهای نوشتههای عبری معتبر میدانست. به طور مثال، او به یک داستان کلی دربارة سیل و ده رئیس قبیله اشاره میکند که قبل از نوح بودهاند. «نوح» فقط یک نام بسیار آشنا برای مخاطبان بالقوة نیوتن بود؛ در واقع، این انسان به عقیدة نیوتن بیشتر مصری بود تا عبرانی، بیشتر هامون بود تا نوح. بالاتر از اینها، سرچشمهها از این راه که مسیحیت را نمونة دیگری از چرخة تکراری میدانست باد غرور آن را فرو نشاند. به عقیدة نیوتن، تاریخ بشریت نشان میدهد که خداوند پیوسته پیامبرانی میفرستد تا انسان را از بتپرستی باز دارند. مسیح(ع) متفاوت از پیامبران دیگر نبود، اما تثلیث آثاناسیوس، که یک مصری بود، نوع بشر را دوباره در بتپرستی غوطهور میسازد زیرا تثلیث آیا چیزی به جز این است که انسانی را به عنوان خدا پرستش کنیم؟ نیوتن عنوان فصل 11 سرچشمهها را، که البته هرگز ننوشت، چنین انتخاب کرده بود: «دین راستین فرزندان نوح، پیش از آن که پرستش خدایان دروغین آن را تباه سازد چه بود؟» او در جای دیگر مینویسد: «دین مسیحی بیشتر از ادیان دیگر راستین نیست و کمتر از ادیان راستین دیگر تباه نشده است». پس به نظر میرسد که «دین راستین فرزندان نوح» دینی موافق با اصول طبیعی بوده است، یعنی دین که در آن خداوند پرستیده میشود و انسانها وظایفشان را در قبال یکدیگر انجام میدهند، و همه خواهان مطالعة دقیق طبیعت هستند.
نیوتن در حال کار بر روی سرچشمهها بود، وقتی که مشاهدة ادموند هالی (1742ـ1656 (Edmond Halley, در 1684 او را به طرف اصول کشاند. همانگونه که در بالا گفتیم، اصول نیز حاوی این دیدگاههای الهیاتی نیوتن است، و نیوتن بعدها نیز به مسئلة الهیات بازگشت تا افکار قدیمترش را ترمیم کند. او در این بازگشت روایتی اصلاحشده از سرچشمهها ارائه کرد، روایتی که شبیه دستنوشتههایش در باب پیشگویی است. تاریخ شماری پادشاهیهای اصلاح شدة گذشته، اثری است که پس از مرگ نیوتن منتشر شد، این اثر نشانی از مبدأ بنیادی آن به دست نمیدهد.
نتیجه
ارائة تفاسیر متفاوت از این سیر دینی نیوتن ممکن است. به نظر میرسد که این سیر نشان کوشش او برای تطبیق میراث روحانی او با افکارش دربارة واقعیت عقلانی جدید است. این سخن تا اندازهای دربارة اشتغال همة دانشمندان به الهیات طبیعی صادق است. آثار هر یک از اشتغال همة دانشمندان به الهیات طبیعی صادق است. آثار هر یک از این دانشمندان را به تنهایی بخوانیم، میبینیم که هر کدام به نظر میرسد که شاهدی بر ایمان شکافناپذیر نویسندگان آنها است؛ و اگر این آثار را پشت سر بخوانیم، میبینیم که هر یک از آنها ضرورتاً استدلالهای اسلافش را تکرار میکند، نویسندگان این آثار در واقع بر آن هستند که بیباوری به آسانی از بین نمیرود. به طور مثال، بویل مدتها پس از رد کردن بیدینی و الحاد، دوباره برای طرد هر چه بیشتر آن به ایراد سلسله سخنرانیها پرداخت. کی در هزارة قبل چنین ضرورتی وجود داشت؟ دانشمندان اواخر سدة هفدهم احساس میکردند که علت این نیاز و ضرورت دفع الحاد و بیدینی را باید در تزلزل پایههای مسیحیت موروثی جستجو کرد، و بنابراین میکوشیدند برای مسیحیت چراغ جدیدی بیفروزند و مبنای جدیدی بیابند. اما در این میان، نیوتن اهداف بیشتری داشت، او میخواست عناصر و مبادی مسیحیت را، به ویژه از تثلیث و مسائل ملحق به آن، پاکسازی کند، زیرا او تثلیث را امری غیرعقلانی میدانست که دین مسیحیت را تا حد یک اعتقاد مندرآوردی و بیدلیل تنزل میدهد. او به هنگام بررسی مسئلة تثلیث به فقراتی از کتاب مقدس اشاره میکند که به عقیدة او تحریف شدهاند و در اینباره مینویسد که:
اگر بگویند که ما نباید با داوری و حکم شخصی خود بگوییم که چه چیز جزو کتاب مقدس است و چه چیز نیست، اعتراف میکنم که فقرات بسیاری از کتاب مقدس از این حیث قابل بحث نیست، اما در مواضعی از آن که قابل بحث است دوست دارم آنچه را بهتر میفهمم برگیرم. میل و استعداد افراطگرایی و موهومپرستی انسان همیشه او را شیفتة امور اسرارآمیز میگرداند، و به همین جهت است که انسانها آنچه را کمتر میدانند بیشتر دوست دارند. چنین کسانی ممکن است از خواندن مکاشفة یوحنا بیشتر خوشحال شوند: اما من این احترام را به یوحنا قائلم که او مطالبش را با درکی عالی نوشته است و بنابراین اخذ این درک عالی بهترین کار در حق او خواهد بود.
سرچشمهها به بصیرتی در باب دین راستین رسید که جز در یک جهت، که شاید مهمترین جهت باشد، با خداپرستی طبیعی تفاوتی ندارد. آنجا که خداپرست طبیعی دیگر نمیتواند دشمنیش را با مسیحیت را فرو خورد، نیوتن باور دارد که او مسیحیت راستین را تجدید میکند. نیوتن در رسالة صلح (Irenicum) که به دوران کهنسالی او تعلق دارد، مسیحیت، یا دین راستین را به دو آموزه کاهش داد: محبت خدا و محبت همسایه. او در بستر مرگ، پس از سالها رعایت ظاهر، رسوم دینی کلیسای انگلیسی را رد کرد.
هیجان خداپرستی طبیعی مدتها پیش از مرگ نیوتن فروکش کرده بود، و در سالهای پس از مرگ او، تحریفات دینی به جایی رسیدکه نیوتن از آن بیم داشت. خود او در این جنبش تقریباً هیچ سهمی نداشت، زیرا او تقریباً همواره کوشش کرده بود که دین راستین را به دور از هرگونه افراط و فرا خداپرستی دریابد. بلکه میتوان گفت که طغیان علیه دینداری در سده هجدهم تحت تأثیر همان انحرافاتی بود که نیوتن را به کوشش برای معرفی دین راستین وا میداشت. از این جنبه میتوان گفت که سستی و خرافی بودن پارهای مبانی مسیحیت رایج باعث شد که با طلوع علم جدید و رشد عقلانیت در میان مردم، و در نتیجه با طغیان علیه دین رایج اصلِ ایمانِ شکافناپذیر نیز در غرب کمکم رو به افول بگذارد. و در نهایت میتوان گفت که آنچه در این میان از بین رفت دین راستین که دانشمندی همچون نیوتن میکوشید از آن دفاع کند نبود، بلکه دین آمیخته با تحریفات بود که از مردم ایمانی بیدلیل و فقط از سرسادگی میخواست. این داستان بسیار عبرتآموز است.