معرفی اصطلاحات معرفتشناسی (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
تلاش ذهن بر این است که با یاری خداوند از این شماره به بعد بخشی از حجم نشریه به معرفی برخی از اصطلاحات معرفتشناسی، اختصاص یابد بیآنکه دربارة آنها داوری و قضاوت شود. در این میان ممکن است به تناسب بحث، در مواردی آثار و چکیدة آرای بعضی از معرفتشناسان نیز معرفی شود.متن
بیرونیگرایی/ درونیگرایی internalism/externalism
استعمال این یک جفت اصطلاح برای مواضع فلسفی متفاوت و در زمینههای مختلف فلسفی تقریباً جدید است. امروزه استعمال این دو اصطلاح در زمینههای فلسفة اخلاق و فلسفة ذهن و معرفتشناسی و دیدگاههای موجود دربارة واقعگرایی رایج است. استفاده از این دو اصطلاح در حوزة معرفتشناسی از دهة 1980 به بعد، آن هم بیشتر درباب تحلیل معرفت و مسئلة توجیه معرفتی رواج یافته است. هرچند کاربرد این اصطلاحات حتی در حوزة اخیر کاملاً بدون ابهام نبوده است، مقبولترین صورت تمایز درونگرایی از بیرونگرایی این است که براساس درونیگرایی آنچه باور فرد را توجیه میکند کاملاً به حالات درونی او، از قبیل ادراک یا فرآیند تفکری که باور را تثبیت میکند، وابسته است؛ اما بیرونیگرایی دیدگاهی است که براساس آن توجیه باور فرد محتاج عوامل دیگری غیر از حالات درونی اوست. به تعبیر دیگر، نظریة توجیه درونیگرایانه مستلزم این است که برای اینکه یک باور معین برای شخص معین از حیث معرفتشناسی موجه باشد لازم است که همة عوامل لازم برای توجیه معرفتی آن باور در درون بینش معرفتی شخص باشد و او نیز به آنها دسترسی معرفتی داشته باشد. در مقابل، نظریة توجیه بیرونیگرایانه عدم دسترسی معرفتی شخص دستکم به بعضی از عوامل توجیه باور را مجاز میدارد، بهگونهای که آن عوامل میتوانند در بیرون از بینش معرفتی صاحب باور قرار داشته باشند.
دسترسیِ معرفتی درونیگرایانه به عواملِ توجیهِ باور را دستکم به دو طریق میشود تعبیر کرد. روایت قوی درونیگرایی بر آن است که شخص صاحب باور برای اینکه در باورش موجه باشد باید از همة عوامل توجیه آن باور آگاه باشد؛ درحالی که روایت ضعیفتر این دیدگاه فقط مستلزم این است که شخص بتواند بدون نیاز به تغییر موضع یا اطلاعات جدید، از طریق تمرکز کافی بر روی آن عوامل از آنها آگاهی یابد. هرچند بهنظر میرسد که عبارت «دسترسی معرفتی» روایت ضعیف درونیگرایی را تأیید میکند، انگیزة شهودی اصلی برای درونیگرایی مستلزم روایت قوی است زیرا خواستة اصلی درونیگرایی این است که شخصی که باوری را صادق میداند باید واقعاً دلیلی برای این عقیدهاش داشته باشد.
شاید بتوان مبناگرایی(foundationalism) را نمونة بارز درونیگرایی تلقی کرد زیرا براساس مبناگرایی باورهای مبنا به حالات بیواسطه تجربهشدة ذهن و باورهای دیگری مربوط میشوند که با این باورها نسبت منطقی یا استنتاجی دارند. مبناگرایی را میتوان بسته به اینکه مستلزم آگاهی کامل از عوامل توجیه یا صرفاً مستلزم توانایی برای کسب آگاهی از آن عوامل باشد، بهمثابه درونیگرایی قوی یا ضعیف در حساب آورد. به طریق مشابه حتی انسجامگرایی(coherentism) را نیز میتوان درونیگرایی تلقی کرد بهشرطی که هم باورهایی را که باور موجه باید با آنها سازگار و منسجم باشد و هم خود روابط انسجام را در فکر و اندیشه قابل دسترسی بدانیم.
باید توجه داشت که براساس تفسیر فوق از درونیگرایی، درونی بودن عوامل توجیه بهمعنای واقعی کلمه نه ضروری است نه کافی؛ زیرا دستکم براساس برخی دیدگاهها مانند دیدگاه واقعگرایی مستقیم دربارة ادراک حسی، چیزهایی غیر از حالات ذهنی صاحب باور ممکن است بهنحو معرفتی در دسترس باشند، بنابراین درونی بودنِ همة عوامل توجیه ضروری نیست. علاوه بر این، دیدگاههایی وجود دارد که بر طبق آنها دستکم بعضی حالات ذهنی نمیتوانند متعلق واقعی (روایت قوی) یا حتی ممکن (روایت ضعیف) آگاهی معرفتی باشند، بنابراین صرف درونی بودنِ عوامل توجیه برای داشتن دیدگاه درونیگرایانه کفایت نمیکند. همچنین برپایة تفسیر مذکور، دیدگاه دورگهای که بر طبق آن بعضی از عوامل لازم برای توجیه باید از حیث معرفتی در دسترس باشند درحالی که بعضی دیگر لازم نیست چنین باشند و بطور کلی در دسترس نخواهند بود باید دیدگاهی بیرونیگرایانه محسوب شود. واضح است دیدگاهی که نسبت به روایت قوی درونیگرایی بیرونیگرایانه است و آگاهی کامل و واقعی صاحب باور از همة عوامل توجیه را لازم نمیداند نسبت به روایت ضعیف درونیگرایی، درونیگرایانهای محسوب میشود که دستکم مستلزم توانایی شخص برای آگاهی از عوامل توجیه است.
برجستهترین دیدگاههای بیرونیگرایانة جدید روایتهای مختلف اعتبارگرایی [= وثاقتگرایی(reliabilism) ] بوده است.
شرط اصلی اعتبارگرایی درباب توجیه تقریباً این است که باور باید به شیوهای یا از طریق فرآیندی تولید شود که بطور عینی محتمل میسازد که باور صادق است. آنچه این دیدگاه را بیرونیگرا میگرداند این است که براساس آن هیچ ضرورتی ندارد شخصی که یک باور معین برای او توجیه میشود بهاعتبار مورد نظر آن باور دسترسی معرفتی داشته باشد؛ بنابراین، شخص به دلیل فقدان دسترسی معرفتی به اعتبار باور، نمیتواند برای صدق باورش یا حتی برای صدق احتمالی آن دلیلی داشته باشد، اما با این حال دستکم در پذیرفتن آن باور میتواند از حیث معرفتی موجه باشد. روشن است که چنین دیدگاهی از سنت معرفتشناختی جدید، که توجیه معرفتی را با اقامة دلیل یکی میداند، کاملاً جدا میشود. طبیعی است معرفتشناسی که در چهارچوب این سنت کار میکند وقتی با دیدگاه اعتبارگرایی مواجه شود احساس کند که بیرونیگرایی بهجای ارائة نظریهای رقیب درباب توجیه معرفتی، که مسئلة اصلی معرفتشناسی است، صرفاً صورت مسئله را پاک میکند.
دو استدلال اصلی در دفاع از توجیه بیرونیگرایانه در پیش نهادهاند. استدلال نخست بر فهم عامه و اعتقاد عرفی(commonsense) مبتنی است. براساس این استدلال، ما داشتن معرفت را به افراد تحصیلناکردة بالغ و به کودکان و حتی به حیوانات عالی نسبت میدهیم و اگر معیارهای درونیگرایانة توجیه معرفتی را بپذیریم، نسبت دادنِ معرفت به آنها غیرقابل دفاع خواهد بود زیرا درونیگرایی توجیه معرفتی را شرط ضروری معرفت میداند و توجیه معرفتی چنان سازوکار پیچیدهای دارد که نمیتوان آن را به آن موجودات نسبت داد. بنابراین، تنها دیدگاه بیرونیگرایانه است که میتواند از فهم عرفی درخصوص معرفت دفاع کند. طرفدار دیدگاه درونیگرایی ممکن است در رد دیدگاه مذکور بگوید که نسبت دادن معرفت به آن موجودات امری گزاف است، و درعینحال وضع معرفتی دستکم بعضی از آن موجودات بسیار محدودتر از آن است که استدلال فوق مطرح میکند. در پاسخی کاملاً متفاوت به آن استدلال، ممکن است کسی با اتخاذ موضع بیرونیگرایانه دربابِ تبیین معرفت بهجای توجیه آن این فرض را رد کند که توجیه معرفتی شرط ضروری معرفت است؛ یعنی بهجای اتخاذ موضع بیرونیگرایانه درباب توجیه معرفت، آن موضع را درباب تبیین معرفت اتخاذ کند و بنابراین معیار درونیگرایانة توجیه را، که توجیه معرفتی را شرط ضروری معرفت میداند، کنار بگذارد. روشن است کسی که چنین موضعی اتخاذ کند، دیگر نمیتواند معرفت را باور صادق موجه بداند، بلکه باید با کنار گذاشتن مسئلة توجیه معرفت را صرفاً باور صادقی بداند که شرط گزینش شدة بیرونیگرائی را ارضا میکند، بطور مثال باید معرفت را باور صادقی بداند که نتیجة یک فرآیند معتبر (و شاید شرایط دیگر) است. کسی که طرفدار تبیین بیرونیگرایانة معرفت است دیگر نمیتواند هستة اصلی دیدگاه درونیگرایانة توجیه معرفتی را حفظ کند. اما ازدست دادنِ آن هستة اصلی، یعنی توجیه معرفتی، دقیقاً بهمعنای پذیرفتن استدلال توجیه بیرونیگرایانة مبتنی بر فهم عرفی است، استدلالی که موضع بیرونیگرایانة تبیین معرفت درواقع ابتدا در نقد به آن و در مخالفت با آن اتخاذ شده است.
استدلال دوم در دفاع از توجیه بیرونیگرایانه بطور کلی بر آن است که دیدگاههای درونیگرا در ارائة راهحلهای غیرشکآورانه و قابل دفاع برای مسائل معرفتشناسی آشکارا با شکست مواجه شدهاند، اما دیدگاه بیرونیگرا اینگونه مسائل را بهراحتی میتواند حل کند. مدافعان بیرونیگرایی میگویند که بطور مثال گلدمن مسئلة استقرا را در زیرنویسی به حجم یک صفحه حل کرده است. بنابراین اگر بپذیریم که انواع شکآوری و شکاکیت نادرست است و همچنین بپذیریم که شکستهایی که دیدگاه درونیگرا تا به حال داشته است بعید است در آینده جبران شود، دلیلی برای درستی دیدگاه بیرونیگرایانه در دست خواهیم داشت. روشن است که قوت این استدلال بر دو فرض مذکور مبتنی است، و طرفدار درونیگرایی میتواند در پاسخ به آن اولاً بگوید که معلوم نیست معرفتشناسی درونیگرا محکوم به شکست باشد و عدم موفقیت فعلی آن درباب بعضی مسائل را میتوان ناشی از نهایت دشواری آن مسائل دانست. ثانیاً، طرفدار درونیگرایی ممکن است استدلال کند که این سخن بیرونیگرایان که شکاکیت نادرست است اکثراً یا حتی در همة موارد بر این اعتقاد شهودی مبتنی است که باورهایی که شکاکان زیر سؤال میبرند باورهایی هستند که میتوان با ادله نشان داد که صادق هستند. بنابراین، طرفدار درونیگرایی ناچار باید آن اعتقاد شهودی را رد کند و کنار بگذارد.
مهمترین اعتراضی که بر بیرونیگرایی شده است بر این شهود مبتنی است که لازمة اصلی توجیه معرفتی این است که پذیرش یک باور باید در ارتباط با هدفِ شناختیِ صدق و حقیقت معقول و پاسخگو باشد، و بهنظر میرسد که این امر خود مستلزم این است که صاحب باور از دلیل صدق باور آگاه باشد (یا دستکم چنین دلیلی در دسترس او باشد). از آنجا که بیرونیگرایی دسترسی شناختی به چنین دلیلی را ضروری نمیداند و حتی برای این کار کافی نمیداند، مخالفان استدلال کردهاند که بیرونیگرایی تبیین نادرست توجیه معرفتی است. مخالفان برای نشان دادن نادرستی آن دیدگاه دوگونه مثال نقض شهودی مطرح کردهاند. آنها گفتهاند مواردی وجود دارد که در آنها باور معینی بطور شهودی بهنظر میرسد که موجه است اما شرایط بیرونیگرایی در مورد آن صدق نمیکند. مثالهای شاخص اینگونه باورها مواردی است که در آنها باورها بهشیوهای غیرمتفاوت - مثلاً توسط اهریمن دکارتی - تولید میشوند اما بهگونهای هستند که تجربة ذهنی صاحبان این باورها از تجربة ذهنی کسی از راه متعارف به باوری رسیده است غیرقابل تمیز میباشد: هردو از حیث معرفتی خود را در داشتن باورهایشان به یک اندازه موجه مییابند، و از اینرو تبیین بیرونیگرایانة توجیه باید اشتباه باشد.
شاید مهمترین سخن بیرونیگرایان در پاسخ به این اعتراض این باشد که فرآیند تولید باور باید فرآیندی باشد که در جهانهای ممکن «عادی» رخ دهد، یعنی در جهانهای ممکنی که واقعاً فهم عرفی وجود آنها را بپذیرد و معتبر بداند و در آنها راههای معینی برای تولید معرفت وجود داشته باشد. بنابراین حتی اگر مورد اهریمن دکارتی را در نظر داشته باشیم، از آنجاکه شخص اعتبارگرا ممکن است وجود جهانی را که در آن اهریمن دکارتی در کار است معتبر بداند، پس میتواند معرفت تولیدشده توسط او را نیز موجه تلقی کند.
هرچند جفت اصطلاح بیرونیگرایی/ درونیگرایی همیشه با نوعی ابهام بهکار رفته است، دستکم در این یک نکته اتفاق نظر وجود دارد که براساس درونیگرایی باورِ موجه باوری است که شخص برای آن دلایل خوبی داشته باشد، یعنی، به تعبیر دیگر، باور موجه از حیث دارندة آن جانشینپذیر است زیرا وقتی الف دارای باوری است که برای داشتن آن دلایل خوبی میتواند ارائه کند، ارائة آن دلایل میتواند فرد ب را بهجای الف بنشاند و او را صاحب آن باور گرداند. اما براساس بیرونیگرایی شرایط لازم برای موجه بودن یک باور معین حتی درصورتی که صاحب باور از آنها بیخبر باشد ممکن است برآورده شود، و شخص دارای باور موجهی باشد که از وجه توجیه آن ناآگاه است.
پینوشت
. منبع اصلی مورد استفاده در این بخش کتاب راهنمای معرفتشناسی است که دو تن از اساتید معرفتشناسی، یعنی جاناثان دنسی و ارنست سوسا آن را ویرایش کردهاند و 137 تن از اساتید دانشگاههای مختلف جهان در نوشتن آن همکاری داشتهاند. کتاب نخستینبار در سال 1992 منتشر و پس از آن بارها تجدید چاپ شده است.
.1992A Companion to Epistemology, edited by Jonathan Dancy and Ernest Sosa, Blackwell,
البته در نوشتن مقالههای این بخش علاوه بر کتاب گفته شده از سه منبع زیر نیز استفاده میشود:
.1996I. A Dictionary of Philosophy, edited by Thomas Mautner, Blackwell,
II. The Cambridge Dictionary of Philosophy, General editor, Robert Audi, Cambridge 1995University Press, U.S.A,
III. The Oxford Companion to Philosophy. edited by Ted Hondrich. Oxford University Press, .1995
دسترسیِ معرفتی درونیگرایانه به عواملِ توجیهِ باور را دستکم به دو طریق میشود تعبیر کرد. روایت قوی درونیگرایی بر آن است که شخص صاحب باور برای اینکه در باورش موجه باشد باید از همة عوامل توجیه آن باور آگاه باشد؛ درحالی که روایت ضعیفتر این دیدگاه فقط مستلزم این است که شخص بتواند بدون نیاز به تغییر موضع یا اطلاعات جدید، از طریق تمرکز کافی بر روی آن عوامل از آنها آگاهی یابد. هرچند بهنظر میرسد که عبارت «دسترسی معرفتی» روایت ضعیف درونیگرایی را تأیید میکند، انگیزة شهودی اصلی برای درونیگرایی مستلزم روایت قوی است زیرا خواستة اصلی درونیگرایی این است که شخصی که باوری را صادق میداند باید واقعاً دلیلی برای این عقیدهاش داشته باشد.
شاید بتوان مبناگرایی(foundationalism) را نمونة بارز درونیگرایی تلقی کرد زیرا براساس مبناگرایی باورهای مبنا به حالات بیواسطه تجربهشدة ذهن و باورهای دیگری مربوط میشوند که با این باورها نسبت منطقی یا استنتاجی دارند. مبناگرایی را میتوان بسته به اینکه مستلزم آگاهی کامل از عوامل توجیه یا صرفاً مستلزم توانایی برای کسب آگاهی از آن عوامل باشد، بهمثابه درونیگرایی قوی یا ضعیف در حساب آورد. به طریق مشابه حتی انسجامگرایی(coherentism) را نیز میتوان درونیگرایی تلقی کرد بهشرطی که هم باورهایی را که باور موجه باید با آنها سازگار و منسجم باشد و هم خود روابط انسجام را در فکر و اندیشه قابل دسترسی بدانیم.
باید توجه داشت که براساس تفسیر فوق از درونیگرایی، درونی بودن عوامل توجیه بهمعنای واقعی کلمه نه ضروری است نه کافی؛ زیرا دستکم براساس برخی دیدگاهها مانند دیدگاه واقعگرایی مستقیم دربارة ادراک حسی، چیزهایی غیر از حالات ذهنی صاحب باور ممکن است بهنحو معرفتی در دسترس باشند، بنابراین درونی بودنِ همة عوامل توجیه ضروری نیست. علاوه بر این، دیدگاههایی وجود دارد که بر طبق آنها دستکم بعضی حالات ذهنی نمیتوانند متعلق واقعی (روایت قوی) یا حتی ممکن (روایت ضعیف) آگاهی معرفتی باشند، بنابراین صرف درونی بودنِ عوامل توجیه برای داشتن دیدگاه درونیگرایانه کفایت نمیکند. همچنین برپایة تفسیر مذکور، دیدگاه دورگهای که بر طبق آن بعضی از عوامل لازم برای توجیه باید از حیث معرفتی در دسترس باشند درحالی که بعضی دیگر لازم نیست چنین باشند و بطور کلی در دسترس نخواهند بود باید دیدگاهی بیرونیگرایانه محسوب شود. واضح است دیدگاهی که نسبت به روایت قوی درونیگرایی بیرونیگرایانه است و آگاهی کامل و واقعی صاحب باور از همة عوامل توجیه را لازم نمیداند نسبت به روایت ضعیف درونیگرایی، درونیگرایانهای محسوب میشود که دستکم مستلزم توانایی شخص برای آگاهی از عوامل توجیه است.
برجستهترین دیدگاههای بیرونیگرایانة جدید روایتهای مختلف اعتبارگرایی [= وثاقتگرایی(reliabilism) ] بوده است.
شرط اصلی اعتبارگرایی درباب توجیه تقریباً این است که باور باید به شیوهای یا از طریق فرآیندی تولید شود که بطور عینی محتمل میسازد که باور صادق است. آنچه این دیدگاه را بیرونیگرا میگرداند این است که براساس آن هیچ ضرورتی ندارد شخصی که یک باور معین برای او توجیه میشود بهاعتبار مورد نظر آن باور دسترسی معرفتی داشته باشد؛ بنابراین، شخص به دلیل فقدان دسترسی معرفتی به اعتبار باور، نمیتواند برای صدق باورش یا حتی برای صدق احتمالی آن دلیلی داشته باشد، اما با این حال دستکم در پذیرفتن آن باور میتواند از حیث معرفتی موجه باشد. روشن است که چنین دیدگاهی از سنت معرفتشناختی جدید، که توجیه معرفتی را با اقامة دلیل یکی میداند، کاملاً جدا میشود. طبیعی است معرفتشناسی که در چهارچوب این سنت کار میکند وقتی با دیدگاه اعتبارگرایی مواجه شود احساس کند که بیرونیگرایی بهجای ارائة نظریهای رقیب درباب توجیه معرفتی، که مسئلة اصلی معرفتشناسی است، صرفاً صورت مسئله را پاک میکند.
دو استدلال اصلی در دفاع از توجیه بیرونیگرایانه در پیش نهادهاند. استدلال نخست بر فهم عامه و اعتقاد عرفی(commonsense) مبتنی است. براساس این استدلال، ما داشتن معرفت را به افراد تحصیلناکردة بالغ و به کودکان و حتی به حیوانات عالی نسبت میدهیم و اگر معیارهای درونیگرایانة توجیه معرفتی را بپذیریم، نسبت دادنِ معرفت به آنها غیرقابل دفاع خواهد بود زیرا درونیگرایی توجیه معرفتی را شرط ضروری معرفت میداند و توجیه معرفتی چنان سازوکار پیچیدهای دارد که نمیتوان آن را به آن موجودات نسبت داد. بنابراین، تنها دیدگاه بیرونیگرایانه است که میتواند از فهم عرفی درخصوص معرفت دفاع کند. طرفدار دیدگاه درونیگرایی ممکن است در رد دیدگاه مذکور بگوید که نسبت دادن معرفت به آن موجودات امری گزاف است، و درعینحال وضع معرفتی دستکم بعضی از آن موجودات بسیار محدودتر از آن است که استدلال فوق مطرح میکند. در پاسخی کاملاً متفاوت به آن استدلال، ممکن است کسی با اتخاذ موضع بیرونیگرایانه دربابِ تبیین معرفت بهجای توجیه آن این فرض را رد کند که توجیه معرفتی شرط ضروری معرفت است؛ یعنی بهجای اتخاذ موضع بیرونیگرایانه درباب توجیه معرفت، آن موضع را درباب تبیین معرفت اتخاذ کند و بنابراین معیار درونیگرایانة توجیه را، که توجیه معرفتی را شرط ضروری معرفت میداند، کنار بگذارد. روشن است کسی که چنین موضعی اتخاذ کند، دیگر نمیتواند معرفت را باور صادق موجه بداند، بلکه باید با کنار گذاشتن مسئلة توجیه معرفت را صرفاً باور صادقی بداند که شرط گزینش شدة بیرونیگرائی را ارضا میکند، بطور مثال باید معرفت را باور صادقی بداند که نتیجة یک فرآیند معتبر (و شاید شرایط دیگر) است. کسی که طرفدار تبیین بیرونیگرایانة معرفت است دیگر نمیتواند هستة اصلی دیدگاه درونیگرایانة توجیه معرفتی را حفظ کند. اما ازدست دادنِ آن هستة اصلی، یعنی توجیه معرفتی، دقیقاً بهمعنای پذیرفتن استدلال توجیه بیرونیگرایانة مبتنی بر فهم عرفی است، استدلالی که موضع بیرونیگرایانة تبیین معرفت درواقع ابتدا در نقد به آن و در مخالفت با آن اتخاذ شده است.
استدلال دوم در دفاع از توجیه بیرونیگرایانه بطور کلی بر آن است که دیدگاههای درونیگرا در ارائة راهحلهای غیرشکآورانه و قابل دفاع برای مسائل معرفتشناسی آشکارا با شکست مواجه شدهاند، اما دیدگاه بیرونیگرا اینگونه مسائل را بهراحتی میتواند حل کند. مدافعان بیرونیگرایی میگویند که بطور مثال گلدمن مسئلة استقرا را در زیرنویسی به حجم یک صفحه حل کرده است. بنابراین اگر بپذیریم که انواع شکآوری و شکاکیت نادرست است و همچنین بپذیریم که شکستهایی که دیدگاه درونیگرا تا به حال داشته است بعید است در آینده جبران شود، دلیلی برای درستی دیدگاه بیرونیگرایانه در دست خواهیم داشت. روشن است که قوت این استدلال بر دو فرض مذکور مبتنی است، و طرفدار درونیگرایی میتواند در پاسخ به آن اولاً بگوید که معلوم نیست معرفتشناسی درونیگرا محکوم به شکست باشد و عدم موفقیت فعلی آن درباب بعضی مسائل را میتوان ناشی از نهایت دشواری آن مسائل دانست. ثانیاً، طرفدار درونیگرایی ممکن است استدلال کند که این سخن بیرونیگرایان که شکاکیت نادرست است اکثراً یا حتی در همة موارد بر این اعتقاد شهودی مبتنی است که باورهایی که شکاکان زیر سؤال میبرند باورهایی هستند که میتوان با ادله نشان داد که صادق هستند. بنابراین، طرفدار درونیگرایی ناچار باید آن اعتقاد شهودی را رد کند و کنار بگذارد.
مهمترین اعتراضی که بر بیرونیگرایی شده است بر این شهود مبتنی است که لازمة اصلی توجیه معرفتی این است که پذیرش یک باور باید در ارتباط با هدفِ شناختیِ صدق و حقیقت معقول و پاسخگو باشد، و بهنظر میرسد که این امر خود مستلزم این است که صاحب باور از دلیل صدق باور آگاه باشد (یا دستکم چنین دلیلی در دسترس او باشد). از آنجا که بیرونیگرایی دسترسی شناختی به چنین دلیلی را ضروری نمیداند و حتی برای این کار کافی نمیداند، مخالفان استدلال کردهاند که بیرونیگرایی تبیین نادرست توجیه معرفتی است. مخالفان برای نشان دادن نادرستی آن دیدگاه دوگونه مثال نقض شهودی مطرح کردهاند. آنها گفتهاند مواردی وجود دارد که در آنها باور معینی بطور شهودی بهنظر میرسد که موجه است اما شرایط بیرونیگرایی در مورد آن صدق نمیکند. مثالهای شاخص اینگونه باورها مواردی است که در آنها باورها بهشیوهای غیرمتفاوت - مثلاً توسط اهریمن دکارتی - تولید میشوند اما بهگونهای هستند که تجربة ذهنی صاحبان این باورها از تجربة ذهنی کسی از راه متعارف به باوری رسیده است غیرقابل تمیز میباشد: هردو از حیث معرفتی خود را در داشتن باورهایشان به یک اندازه موجه مییابند، و از اینرو تبیین بیرونیگرایانة توجیه باید اشتباه باشد.
شاید مهمترین سخن بیرونیگرایان در پاسخ به این اعتراض این باشد که فرآیند تولید باور باید فرآیندی باشد که در جهانهای ممکن «عادی» رخ دهد، یعنی در جهانهای ممکنی که واقعاً فهم عرفی وجود آنها را بپذیرد و معتبر بداند و در آنها راههای معینی برای تولید معرفت وجود داشته باشد. بنابراین حتی اگر مورد اهریمن دکارتی را در نظر داشته باشیم، از آنجاکه شخص اعتبارگرا ممکن است وجود جهانی را که در آن اهریمن دکارتی در کار است معتبر بداند، پس میتواند معرفت تولیدشده توسط او را نیز موجه تلقی کند.
هرچند جفت اصطلاح بیرونیگرایی/ درونیگرایی همیشه با نوعی ابهام بهکار رفته است، دستکم در این یک نکته اتفاق نظر وجود دارد که براساس درونیگرایی باورِ موجه باوری است که شخص برای آن دلایل خوبی داشته باشد، یعنی، به تعبیر دیگر، باور موجه از حیث دارندة آن جانشینپذیر است زیرا وقتی الف دارای باوری است که برای داشتن آن دلایل خوبی میتواند ارائه کند، ارائة آن دلایل میتواند فرد ب را بهجای الف بنشاند و او را صاحب آن باور گرداند. اما براساس بیرونیگرایی شرایط لازم برای موجه بودن یک باور معین حتی درصورتی که صاحب باور از آنها بیخبر باشد ممکن است برآورده شود، و شخص دارای باور موجهی باشد که از وجه توجیه آن ناآگاه است.
پینوشت
. منبع اصلی مورد استفاده در این بخش کتاب راهنمای معرفتشناسی است که دو تن از اساتید معرفتشناسی، یعنی جاناثان دنسی و ارنست سوسا آن را ویرایش کردهاند و 137 تن از اساتید دانشگاههای مختلف جهان در نوشتن آن همکاری داشتهاند. کتاب نخستینبار در سال 1992 منتشر و پس از آن بارها تجدید چاپ شده است.
.1992A Companion to Epistemology, edited by Jonathan Dancy and Ernest Sosa, Blackwell,
البته در نوشتن مقالههای این بخش علاوه بر کتاب گفته شده از سه منبع زیر نیز استفاده میشود:
.1996I. A Dictionary of Philosophy, edited by Thomas Mautner, Blackwell,
II. The Cambridge Dictionary of Philosophy, General editor, Robert Audi, Cambridge 1995University Press, U.S.A,
III. The Oxford Companion to Philosophy. edited by Ted Hondrich. Oxford University Press, .1995